جلسه درس اخلاق: آیت الله العظمی جوادی آملی (شرح نهج البلاغه، حکمت 110)
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين و فاطمة الزهراء سلام الله عليهم اجمعين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
بحث در کلامات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در بخش حکمتهای نهج البلاغه بود. حکمت 110 آن حضرت اين است: «قَالَ ع: لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُضَارِعُ وَ لَا يَتَّبِعُ الْمَطَامِع»؛ يعني دستور الهي را کسي ميتواند اجرا کند و امتثال کند که از دو رذيلت منزه باشد و از ريشه اين دو رذيلت که امر سوم است مبرا باشد. فرمود: «لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ» امر خدا چه - درباره مسائل فردي چه درباره مسائل جمعي و اجتماعي و چه در مسائل کلان مملکت يا در مسائل مربوط به خصوصيتهاي مقطعي - را کسي اقامه نميکند و امتثال نميکند مگر کسي که از تصنعکاري منزه باشد و به اين عيب آلوده نباشد، يک؛ و از بدلکاري و شبيهسازي منزه و مبرا باشد و به اين نقص مبتلا نشود، دو؛ و پيرو طمع نگردد که اين طمع ريشه آن تصنّع و اين تضارع است. «لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا يُصَانِعُ»؛ کسي که مصنوع را بهجاي طبيعي به مردم عرضه نميکند. تصنّع را بهجاي امر طبيعي إعمال نميکند.
«لَا يُصَانِعُ» يعني مصنوعي و تصنّعي کار نميکند طبيعي کار ميکند. «وَ لَا يُضَارِعُ» بدلسازي و شبيهکاري نميکند. چه در کلام چه در فعل، اصل را تحويل مخاطب ميدهد.
ريشه آن تصنّع مذموم و اين تضارع قبيح، طمع است و اين شخص تابع طمع نيست. طمع را در يک بيان نوراني ديگر وجود مبارک حضرت امير معرفي کرد و فرمود: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّد»[1] انسان يا آزاد است يا برده. حالا برده يکي از اوصاف رذيله خواهد بود، و اگر آزاد بود، از همه رذائل مصون است و آزاد. فرمود طمع يک بردگي دائمي است که هرگز انسان از اين بردگي آزاد نميشود. اگر انسان خود را به طمع آلوده کرد اين طمع يک بيماري روزافزون است فرمود «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّد».
چون طمع افزونطلبي بيجهت، افزونخواهي بيسبب است که نه وسيله در آن هست و نه اگر وسيله داشته باشد آن شيء خوبي است. در اينگونه از موارد طمع مذموم و قبيح است. اين طمع انسان را در روابط اجتماعي وادار ميکند بهجاي اينکه کار طبيعي کند، کار مصنوعي ميکند. بهجاي اينکه کار صحيح تحويل بدهد بدلي تحويل ميدهد. اينها ترجمه ظاهري اين دو جمله نوراني است که فرمود امر خدا را کسي ميتواند اقامه کند که اهل تصنّع و مصنوعبازي نباشد، يک؛ اهل تضارع و شبيهسازي نباشد، دو؛ و از ريشه قبيح و مذموم اين دو رذيلت که طمع است پيروي نکند، اين سه؛ که «لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُضَارِعُ وَ لَا يَتَّبِعُ الْمَطَامِع». اينها ترجمه تحت اللفظي اين بيانات نوراني بود و اين بيانات نوراني را حضرت هم در خطبهها دارد هم در نامهها دارد هم در ساير کلمات.
در خطبه 216 آنجا اين بيان نوراني را دارد ميفرمايد به اينکه با من از راه تصنع وارد نشويد: «وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ». مبادا در امور مربوط به من که حاکم هستم تصنّع کنيد. مدح بيجا و ثناي بيجا درباره من نکنيد. پيشنهادهاي تصنّعي به من ندهيد. کارهاي مرا تصنعي زيبا جلوه ندهيد. اگر نقصي در اين کارهاست پنهانکاري نکنيد. اگر چنين کاري کرديد ديگر عدل و گسترش داد بهره ما نخواهد شد.
«وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا»؛ پس در دستگاه من مصنوعکاري ممنوع است. تصنع عمل کردن ممنوع است. اين در خطبه 216 بود.
در نامههايي هم که مرقوم ميفرمودند، در نامه 53 که نامه معروف آن حضرت است و براي مالک نوشتند، در آن نامه فرمودند به اينکه «فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ [يَتَعَرَّفُونَ] لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ [حَدِيثِهِمْ] خِدْمَتِهِمْ»؛ به مالک دستور ميدهد مبادا گرفتار تصنّع اهل تصنّع باشي. مبادا مبتلا بشويد به آن کارگزار به آن کارمند به آن معاون به آن زيرمجموعهاي که مصنوع را بهجاي طبيعي نشان ميدهد. تعريف نابجا را بهجاي تمهيد بهجا نشان ميدهد. مبادا گرفتار اينها بشويد. با فراست زندگي کن، چون «اتَّقِ فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»[2]، اگر واقعاً مؤمن بوديد مؤمن با نور خدا که ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[3] است زندگي ميکند. اين با فراست در مييابد که اين مصنوعي است يا طبيعي. فرمود به اينکه واليان و مسئولان يک نظام بايد اهل فراست باشند، يک؛ بتوانند تصنع را از طبيعي تشخيص بدهند، دو؛ به پذيرش تصنعيها آلوده نشوند ، سه؛ فرمود: «فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ [يَتَعَرَّفُونَ] لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ»؛ اينها از راه تصنّع در مسئولين نفوذ پيدا ميکنند. مبادا تو چنين باشی.
پس هم در خطبههاي نوراني پرهيز از تصنعکاري و تصنعپذيري را بيان کردند، هم در نامههاي حکيمانه تصنعکاري و تصنعپذيري را نهي کردند و ريشه اين تصنع و آن بدليسازي را طمع معرفي کردند. از راه تحليل و تبيين روانشناسي که صفات را «بعضها ببعض» برگرداندند ريشهيابي کردند، آن تصنع و اين تضرع - اين ضرع يعني شبيه، اين بدلکاري از يک سو، آن تصنعکاري از سوي ديگر - ريشه در طمع دارد. کسي که طمع در مال دارد، در مقام دارد، در جاه دارد مبتلا ميشود به اينکه با مسئولين تصنع کند با مسئولين تضارع کند، بدلسازي کند، بدلي گزارش بدهد، شبيهسازي کند، شبيه گزارش بدهد. فرمود منشأ اينها طمع است، يک؛ و طمع بردگي دائم ميآورد، اين دو. انسان اگر گرفتار رذائل اخلاقي شد، برده آنها ميشود و اين بردگي دوام دارد، چون او امّاره به سوء است و براي اينکه امّاره به سوء امرش امتثال بشود تصنع دارد و تضارع دارد؛ يعني هم بدلکاري دارد هم مصنوع را بهجاي طبيعي نشان ميدهد و اين دو تا خطر به وسيله نفس مسوّله انجام ميگيرد.
نفس مسوّله آن هنر را دارد که زشت را زيبا، حرام را حلال، قبيح را جميل و مانند آن نشان بدهد. کار تسويل آن است که گاهي برادر به چاه انداختن را زيبا ميداند که يعقوب وقتی متوجه آنکار آنان شده بود به آنها فرمود: ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ﴾[4] يا وقتی که سامري بازيگري کرد و بتسازي را ترويج کرد موسای کليم فرمود: ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ﴾.
اين تسويل بتپرستي را توحيد ميداند! بتپرستي را خداپرستي ميداند! ظلم را عدل نشان ميدهد! خيانت را امانت نشان ميدهد! بدرفتاري با جامعه را حُسن عمل نشان ميدهد. اين کارها روانشناسي اساسي ميخواهد که در سخنان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آمده است. اينها ترجمه متوسط اين دو سه جمله نوراني است.
اما سرگذشت اين جملهها و سرشت اين جمله را بايد در آن توصيه بلند اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) جستجو کرد. وجود مبارک اميرالمؤمنين وقتي شريح بن هاني و ديگري را براي شام اعزام ميکرد - که اينها مأموريتي داشتند سمَت قضايي داشتند و اصلاح امور آن منطقه به عهده اين دو نفر بود - يک توصيه تدبيري و مديريتي و ادارهاي و مانند آن دارد. کلمات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آنطوري که در کتاب شريف تمام نهج البلاغه تبويب و تنظيم شده است، خطبهها است، اولاً؛ کتابها و نامهها است، ثانياً؛ کلمات نوراني است که در فرصتهاي مناسبت ايراد کردند، ثالثاً؛ توصيههاي کتبي و شفهي است، رابعاً؛ ادعيه و مناجات است، خامساً. البته هر کدام از اين پنج فصل، زير مجموعه خاص خودش را خواهد داشت.
در توصيهها، توصيهها و سفارشها و وصيتهايي که اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نسبت به حکّامش دارد، آنطوري که در جلد ششم، صفحه 391 کتاب شريف تمام نهج البلاغه آمده است يکی از توصيهها اين است که «وصيّة له عليه السّلام لزياد بن النضر و شريح بن هانئ وصّى بها لمّا جعلهما على مقدمته إلى الشام» به اين دو نفر توصيه ميکند که شما وقتي وارد آن منطقه شديد ميخواهيد بين مردم داوري کنيد احقاق حق کنيد و باطل را از بين ببريد و مظلوم را رها کنيد و نجات بدهيد، «يا زياد، «اتّق اللّه في كلّ صباح و مساء» هر صبحگاه و هر شامگاه، هر صبح و شام با تقوا باش؛ يعني دائماً. وقتي ميگويند هر صبح و شام، يعني در تمام روز و در تمام شب.
آنگاه فرمود: «و خف على نفسك الدّنيا الغرور، و لا تأمنها على حال من البلاء» چندين جمله نوراني را دارد تا ميرسد به اين جمله که فرمود شما اگر بخواهيد در آن منطقه عدلگستر باشيد بايد بدانيد که «[و] لا يقيم أمر اللّه - سبحانه و تعالى - إلاّ من لا يصانع» کسي که تصنع نميکند، نه خودش و نه تصنع ديگران را ميپذيرد. اين تصنع مذموم است چه از حاکم چه از محکوم عليه. چه از منسوب دولت و مأمور دولت چه از توده مردم. «لا يقيم أمر اللّه - سبحانه و تعالى – إلاّ» کسي که منزه باشد از تصنعکاري و مصنوعسازي. دو: «و لا يضارع»؛ امر خدا را کسي که اهل مضارعه است انجام نميدهد. ضرع يعني شبيه يعني بدلي. کسي که بدلي کار ميکند شبيهسازي کار ميکند اصل را رها ميکند به متن واقعيت نميرسد، اين قدرت اقامه امر ديني را ندارد، اين صلاحيت مسئوليتپذيري را در يک نظام الهي نخواهد داشت. «و لا يتّبع المطامع». کسي که طمعورز نيست گرفتار بردگي طمع نيست او ميتواند امر الهي را اجرا کند.
البته اين تصنع که مذموم است آن تضارع که مذموم است، همسطح طمع نيستند؛ لذا حضرت جمله را تغيير داد. آنجا فرمود: «لا يقيم أمر اللّه - سبحانه و تعالى – إلاّ» کسي که اهل مصانعه نيست و اهل مضارعه نيست، اينجا فرمود تابع طمع نيست. اين طمعورزي سبب آن تصنع و آن بدلسازي ميشود.
آنگاه فرمود: «ثمّ واس بين المسلمين بوجهك و منطقك و مجلسك»؛ بين مسلمين نگاه ميخواهي بکني حرف ميخواهي بزني ميخواهي بنشاني، اينگونه نباشد که يکي را بالا بنشاني يکي را پايين، يکي را بيشتر نگاه کنيد و يکي را کمتر، با يکي بيشتر حرف بزني و بهتر حرف بزني با ديگري اينچنين نباشد.
«واس» مواسات را رعايت بکن «بين المسلمين بوجهک و منطقک و مجلسک، حتّى لا يطمع قريبك في حيفك، و لا ييأس عدوّك من عدلک» مبادا کساني که در گفتار و رفتار و نشست و برخواست به تو نزديکتر هستند در اجحافکاري تو طمع بکنند و کسي که اين چنين نيست از عدل تو محروم بماند.
بعد درباره اينکه مدعي بايد دليل بياورد و منکر بايد سوگند ياد کند میفرمايند. گاهي در اثر اهميت مطلب مدعي گذشته از بينه سوگند هم ياد ميکند که امر حقوقي است. آنگاه فرمود اصل در حکومت اسلامي و نظام اسلامي خوشبيني است و نه عدل مصطلح.
بعد فرمود در مجلس قضا تنگخُلقي، بدخُلقي روا مدار و صلح هم جايز بين مسلمين است. «و اعلم أنّ الصّلح جائز بين المسلمين إلاّ صلحا حرّم حلالا، أو أحلّ حراما» مگر صلحي که حرام را حلال کند و حلال را حرام کند. نظير شروط که هر شرطي روا است مگر شرطي که حلال را حرام کند و حرام را حلال کند.
«و اجعل لمن ادّعى شهودا غيّبا أمدا بينهم»؛ اگر کسي بگويد که من شاهد دارم ولي فعلاً آن شاهد حاضر نيست يک مدتي به او فرصت بدهد که آن شاهد که غائب است حاضر بشود و در محکه تو شهادت بدهد، حالا خواه محکمه، محکمه قضايي باشد يا غير قضايي. «فإن أحضرهم أخذت له بحقّه، و إن لم يحضرهم أوجبت عليه القضيّة» اگر يک مدتي صبر کرديد و او نتوانست شاهد اقامه کند برابر حق و عدل عمل بکن.
«و إيّاك أن تنفّذ حكما فيه قضيّة في قصاص، أو حدّ من حدود اللّه، أو حقّ من حقوق المسلمين، حتّى تعرض ذلك عليّ. و إيّاك أن تجلس في مجلس القضاء حتّى تطعم شيئا. إن شاء اللّه - تعالى -»؛ مادامي که خستهاي گرسنهاي خوابآلودي و مانند آن که حال تو شفاف و کامل نيست روي ميز قضا و داوري ننشين. در زمان خستگي داوري نکن. در زمان فرسودگي داوري نکن. در زمان تشنگي داوري نکن. در زمان گرسنگي داوري نکن که مشکل دروني داشته باشي و در اثر اين مشکل دروني حق مردم ضايع بشود اين کار را نکن.
مطلب بعدي آن است که اگر پرونده خيلي مهم است مسئله قصاص و اعدام است اينگونه از مسائل است حتماً با من در ميان بگذار. مسائل عادي را شما ميتوانيد مختار باشيد و مستقلاً عمل کنيد. اما مسائل حساس مملکت که مربوط به اعدام است يا مسائلي از قبيل اعدام که از اهميت ويژه برخوردار است حتماً با من در ميان بگذار که من آن نظر نهايي را بدهم و شما او را إعمال بکنيد تا مملکت بوي عدل بگيرد مملکت بوي استقامت بگيرد.
مستحضريد که خوشبينيهاي بيجا، تهي کردن مغز مردم، باوراندن مردم به چيزي که يا اصلاً حق نيست يا اگر حق است شرايط خاص خودش را دارد - و يکي از آن شرايط زمان و زمينه آينده است. زمينه هر چيزي، زمانه هر چيزي بايد مشخص باشد. - مبادا مردم را با عوامفريبي، با شستشوي مغزي تربيت کنيد که تا چند روز که شما هستيد به خوشنامي و خوشحکومتي بگذرد، بعد خطراتش ويرانيهايش براي نسل بعد بماند، چون اگر کسي چنين کاري بکند، آينده او در کنار اوست. انسان که ميميرد که نابود نميشود. انسان که ميميرد منتقل ميشود. برخيها اين مشکل را دارند که اصلاً به اين فکر نيستند من که مُردم مثل آن درختي هستم که خشک ميشود و هيزم؟ يا مثل آن پرندهاي هستم که از قفس آزاد ميشود؟ اصلاً به اين فکر نيستند! اين دين، خوابيدهها را بيدار ميکند مردهها را زنده ميکند، ميفرمايد تنها شهدا نيستند که زندهاند خيليها قبل از مرگ، قبل از اينکه شهيد بشوند زندهاند، فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[5]. تا حرفي صد درصد علمي نشود خود آدم نپذيرد، يک؛ و تا صد درصد علمي نباشد به ديگري منتقل نکند، دو؛ چنين جامعهاي اهل صلاح و فلاح و حُسن دنيا و آخرت است، اين سه.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علينا و عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . نهج البلاغه، حکت180.
[2] . الکافی، ج1، ص218.
[3]. سوره نور، آيه35.
[4]. سوره يوسف، آيات18و83.
[5]. سوره انفال, آيه24.