Ethics Lecture Session 2013/02/21

05 01 2022 376358 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1391/12/03)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما مهمانان بزرگوار, حضار ارجمند, عزيزان حوزوي و دانشگاهي, برادران سپاهي و بسيجي, برادران و خواهران مؤمن و متديّن را گرامي مي‌داريم و سالروز ارتحال فاطمه معصومه(سلام الله عليها) را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما برادران و خواهران تعزيت عرض مي‌كنيم كشتار بي‌رحمانه مسلمانان كشورهاي اسلامي مخصوصاً پاكستان را محكوم و تقبيح مي‌كنيم و از خداي سبحان مي‌خواهيم كه اين دشمنان مهاجم خارجي را مخذول و منكوب كند و ضعف مديران داخلي را هم برطرف كند. رحلت آيت‌الله خوشوقت را تعزيت عرض مي‌كنيم اميدواريم خداي سبحان روح اين عالِم بزرگوار را با انبيا و اوليا محشور بفرمايد!

بحث‌هاي روز پنج‌شنبه در دو بخش خلاصه مي‌شد بخش اول مسائل اخلاقي بود و بخش دوم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين(عليه السلام). اخلاق به آن معناي جامعش تأمين‌كننده سعادت دنيا و آخرت همه مردم است در نوبت‌هاي قبل اشاره شد كه اگر دين يك سلسله مسائل سطحي باشد و قواعد علمي آن را همراهي نكند و دقت‌هاي علمي همراه دين نباشد خطرات فراواني دارد كه جريان تفتيش عقايد از يك سو و تهديد گاليله دانشمند به سوزاندن از سوي ديگر در عصر گذشته ثمر تلخ دينِ بي‌علم بود امروز هم اثر تلخ دين بي‌علم به صورت طالبان و القاعده در مي‌آيد اگر دين باشد و علم نباشد يا گاليله و امثال او را مي‌سوزانند يا به صورت القاعده و طالبان در مي‌آيد و اگر علم باشد و دين نباشد در مدت كوتاهي جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم را راه‌اندازي مي‌كنند كه ده‌ها ميليون نفر را در مدت كوتاهي به قتل مي‌رسانند; علمِ بي‌دين خطر جنگ جهاني را داشت و دارد; دينِ بي‌علم خطر گاليله‌سوزي و طالبان شدن و القاعده شدن را دارد لذا اصرار قرآن و سنت اهل بيت(عليهم السلام) اين است كه جامعه بشري عاقل باشد. عقل همان دين كامل است كه اخلاق را به همراه دارد خداي سبحان انسان را عصاره جهان و كتب آسماني قرار داد يعني آنچه در جهان تكوين هست نمونه‌هايي از آن در آفرينش انسان هست و آنچه در صحف انبيا و كتاب‌هاي آسماني آمده نموداري از آن در حقيقت انسان هست. اين انسان كه بدنش هنوز شناخته نشده با داشتن صدها دانشگاه هنوز نتوانستند به عمق بدن انسان پي ببرند و تمام بيماري‌هاي آن را كشف كنند و تمام درمان‌هاي آن را كشف كنند چگونه به عظمت روح او كه يك امر ملكوتي است و در اثر آن روح, خليفه خدا قرار مي‌گيرد مي‌توان پي برد؟! انسان چنين حقيقتي است هيچ موجودي را خداي سبحان به اين صورت خليفه خود قرار نداد, نه تنها انسان خليفه خداست در زمين, بلكه وقتي اين خليفه به معراج رفت و سفر آسماني كرد خليفةالله بود في السماء, هم‌اكنون هم است; وقتي مجموعه آسمان و زمين تبديل شدند به يك آسمان و زمين ديگر ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأرْضُ غَيْرَ الأرْضِ وَالسَّماوَاتُ[1] كلّ آسمان‌ها و زمين زير و رو شدند و عالَم ديگري طراحي شد در آنجا هم در بهشت, انسان خليفةالله است اين موجود با اين عظمت بايد كاملاً شناخته بشود و شناختن او به عقل است.

مطلب ديگر آن است كه بعضي از امورند كه نظرشان از عمل جداست انسان مي‌فهمد بعد مطابق آن كار انجام مي‌دهد علوم تجربي از اين قبيل است اگر ما ده‌ها رشته علوم تجربي داشته باشيم نظرش غير از عمل است يعني انسان مطالب را بر اساس علوم حصولي مي‌فهمد بعد در خارج پياده مي‌كند علوم حوزوي هم همين‌طور است با اينكه آن فوق حسي و تجربي است يعني فقه و اصول و امثال ذلك را انسان مي‌فهمد سپس مطابق احكام فهميده شده فقهي عمل مي‌كند كه علمش غير از عمل است; اخلاق هم بشرح ايضاً انسان احكام اخلاقي, روش‌هاي اخلاقي, دستورهاي اخلاقي را مي‌فهمد و در فضاي جان خود آنها را پياده مي‌كند مي‌شود متخلِّق، به دنبال آن در فضاي جوارح و اعمال آنها را انجام مي‌دهد مي‌شود عمل خارجي. وقتي اينها را انسان طي كرد به مرحله‌اي مي‌رسد كه نظر او علم است عمل او هم علم است; علمي هست كه نظر و عمل آن هر دو دانش است منتها يكي حصولي است يكي حضوري. گاهي انسان فقه را بررسي مي‌كند براي اينكه بداند بايد و نبايد چيست واجب و حرام چيست تا طبق آن عمل مي‌كند يا اخلاق را بررسي مي‌كند كه حسد چيست تكبّر چيست تواضع چيست بخل چيست شجاعت چيست سخاوت چيست كرامت چيست اينها را بررسي مي‌كند تا به خوب‌هاي آنها متّصف بشود و از بدهاي آنها تبرّي بجويد كه تبرّي در قبال تولّي يك نحو عمل است. كسي كه نماز و روزه را مي‌خواند به دستور فقه, از فضايل اخلاقي برخوردار است به دستور اخلاق, از رذايل اخلاقي به دور است به دستور اخلاق, روي نردبان فقه و روي نردبان اخلاق پا مي‌گذارد به جايي مي‌رسد كه نردبان عرفاني است در آنجا عرفان نظري, علم حصولي است, عرفان عملي عمل نيست شهود است. در عرفان نظري بحث مي‌شود كه خدا اسماي حسنايي دارد اسم اعظمي دارد بهشتي دارد جهنمي دارد اين مي‌شود عرفان نظري اما اگر كسي به عرفان عملي مقام بار يافت هم‌اكنون بهشت را مي‌بيند جهنم را مي‌بيند اهل بهشت را مي‌بيند اهل جهنم را مي‌بيند يعني در آنجا كار نيست سطح كار و سقف كار پايين‌تر از آن است كه به اوج انسانيت برسد انسان در مقامي قرار مي‌گيرد كه آنجا ديگر جاي كار نيست جاي شهود است. در آن خطبه نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) وقتي اوصاف متّقيان را ارزيابي مي‌كند مي‌فرمايد: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[2] مردان الهي گويا هم‌اكنون كه اينجا نشسته‌اند بهشت را مي‌بينند و اهل بهشت را مي‌بينند كه متنعّم‌اند و گويا هم‌اكنون جهنم و اهلش را مي‌بينند شعله‌هاي جهنم را مي‌بينند اين شهود است. مي‌بينيد عمل آن‌قدر ارزش ندارد و قدرت ندارد كه به همراه كمالات انسان بالا برود عمل در حدّ فقه است در حدّ اخلاق است كسي كه متديّن است اين دو نردبان را دارد وقتي به قلّه رسيد فقط كار او فهميدن است به عنوان عرفان نظري و ديدن است به عنوان عرفان عملي. اگر ـ خداي ناكرده ـ ذرّه‌اي بداخلاقي كند يا ـ خداي ناكرده ـ ذرّه‌اي بر خلاف فقه عمل كند همان‌جا سقوط مي‌كند زيرا فقه و اخلاق نردبان آن كارند اگر كسي با نردبانش هماهنگ نباشد همان‌جا سقوط مي‌كند اينها مقام انسانيت است اينكه فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾ يعني همين! اگر شما به علم‌اليقين رسيديد زمينه هست كه به عين‌اليقين برسيد هم‌اكنون كه اينجا هستيد جهنم را مي‌بينيد نه بعد از مرگ, بعد از مرگ, كافر منكر هم كه در دنيا مي‌گفت: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا[3] همين كافر ملحد كه منكر عذاب است بعد از مرگ مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[4] خدايا ما جهنم را ديديم مواقف قيامت را ديديم آنچه انبيا فرمودند را ديديم اينكه فرمود اگر شما اهل علم‌اليقين باشيد جهنم را مي‌بينيد يعني هم‌اكنون مي‌بينيد نظير حارثةبن‌مالك كه مرحوم كليني در جلد دوم كافي قصه‌اش را نقل كرده است.[5] به هر تقدير دست ما به آن قله نمي‌رسد و بحث‌هاي ما در همين حوزه اخلاق است كه جهان را اخلاق مي‌تواند اداره كند تمام اين نابساماني‌هايي كه در ديروز و امروز بود و هست در اثر بداخلاقي و بي‌اخلاقي بشر است اگر اين بشر به اخلاق الهي متخلّق بود هيچ نقصي در جامعه او نبود. الآن شما مي‌بينيد سهم عمده‌اي از درآمد كره زمين صرف آدم‌كشي است همه اينها قبلاً در خود غرب مصرف داشت الآن در آسياي ميانه و خاوردور و خاورنزديك و خاورميانه مصرف مي‌شوند تنها عاملي كه مشكل جامعه را حل مي‌كند همين حُسن خلق است و اين درنده‌خويي است كه بشر را به اين روز سياه در آورده است. اينها عصاره‌اي از بحث‌هاي گذشته بود.

در مباحث نهج‌البلاغه به نامه 53 رسيديم. اين نامه همان نامه معروف است كه بزرگ‌ترين و طولاني‌ترين نامه‌هاي حضرت است كه به نام عهدنامه مالك اشتر معروف است. وجود مبارك حضرت امير بعد از به حكومت رسيدن چند نامه براي مردم مصر نوشتند يكي را در زمان رياست و مسئوليت محمدبن‌ابي‌بكر نوشت نامه‌ مفصلتري را بعد از آن براي مالك اشتر نوشت قسمت مهمّ اين نامه‌ها را سيد رضي در نهج‌البلاغه نقل كرد بخشي از فرازهاي نامه حضرت امير مربوط به عهدنامه مالك در نهج‌البلاغه نيامده البته درباره نامه محمدبن‌ابي‌بكر بخش‌هاي مفصل‌تري را سيد رضي نقل نكرده چون مستحضريد كه نهج‌البلاغه كتاب حديث نيست نهج‌الحديث نيست نهج‌البلاغه است خطبه‌هايي كه مثلاً دو يا چند صفحه است ايشان آن جمله‌هاي آهنگين را كه فصاحتش بيشتر, بلاغتش است بيشتر انتخاب كرده است در حدّ مثلاً يك صفحه نقل كرده نامه‌هايي كه مثلاً ده صفحه است ايشان در حدّ پنج يا شش صفحه نقل كرده است كتاب حديث نيست كه كلّ سخنان حضرت را نقل كرده باشد آن جمله‌هايي كه فصاحتش بيشتر است بلاغتش بيشتر است را نقل كرده است.

اين نامه پنجاه و سوم را كه براي مالك اشتر نخعي كه از بزرگان شيعه حضرت امير(سلام الله عليه) بود نوشت حضرت هم‌زمان با اين عهدنامه, نامه‌اي براي مردم مصر نوشت براي مردم مصر نامه كوتاهي نوشت و براي مالك اشتر كه دستوري است بخش‌نامه رسمي است و عهدنامه است اين نامه مفصل را نوشت. داشتن رهبر خوب, داشتن يك استاندار خوب يك مسئول خوب اين نيمي از جريان را حل مي‌كند بخش اساسي را آن مجريان و مديران مياني به عهده دارند اگر اين مديران مياني مديريت نداشته باشند و در اثر ضعف مديريت نتوانند مشكلات جامعه را حل كنند رهبر اگر علي‌بن‌ابي‌طالب هم باشد آ‌ن نظام ديرپا نيست و شكست مي‌خورد چه اينكه شكست خورد. در نامه‌اي كه براي مردم مصر نوشت فرمود اگر شما و اين مسئولان بيدار باشيد اين كشور مي‌ماند وگرنه سقوط مي‌كند چه اينكه سقوط كرد اموي در راه بودند و گرفتند; فرمود: «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ»[6] اگر ملتي بخوابد دشمن بيدار مهاجم است و شبيخون مي‌زند و حمله مي‌كند آن دشمن كه نمي‌خوابد اين جمله را به صورت رسمي و اعلام خطر به مردم مصر فرمود: «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ». الآن هم به عزيزان و برادران بزرگوار مصر همين را عرض مي‌كنيم كه بهترين راه, حفظ انسجام ديني, وحدت ديني, عقلانيت جامعه, دينِ در آغوش علم و علم در آغوش دين است, وگرنه دشمن بيدار ممكن است بتازد «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ». طِرمّاح در ديداري كه با معاويه ملعون داشت معاويه گفت علي‌بن‌ابي‌طالب چه كار مي‌تواند بكند من به عدد ارزن‌هايي كه در اين كشاورزي‌ها هست لشكر جمع كردم او مي‌خواهد با من چه كند طِرمّاح هم به معاويه گفت او يك خروس جنگي دارد كه همه اين ارزن‌ها را بلع مي‌كند و آن خروس جنگي مالك اشتر است[7] لذا معاويه به فكر افتاد كه مالك را در همان بين راه مسموم كند و ترور كرد.

به هر تقدير وجود مبارك حضرت امير اين نامه را كه براي او نوشت در بخش‌هايي از اين نامه كه به منزله واسطةالعقد اين نامه است به مالك اشتر و سايرين هشدار داد فرمود ما اسيري داشتيم اين را آزاد كرديم بايد بكوشيم كه ديگران اين را به اسارت نبرند آن واسطةالعِقد آن بيت‌الغزل اين عهدنامه اين است «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» فرمود مالك! دين بود, اسلام بود, قرآن بود, نماز جماعت و نماز جمعه بود لكن اين دين زنجيري بود اسير دست حكومت سقفي‌ها و امثال ذلك بود كه غدير را گذاشتند كنار و با سقيفه پيش آمدند «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». قرآن اسير كاري از پيش نمي‌برد نماز اسير كاري از پيش نمي‌برد اين قرآن و آن نماز را مطابق ميل هيئت حاكم عمل مي‌كنند فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» ما قيام كرديم دست و پاي قرآن را آزاد كرديم دست و پاي نماز و عبادت و حج و عمره و زكات و خمس را آزاد كرديم الآن اين دين آزاد شد, دينِ آزادشده رهبري آزاد دارد سخنان آزاد دارد هدايت‌هاي آزاد دارد.

در صدر نامه فرمود: «هذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيْرُالْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِيْنَ وَلاَّهُ مِصْرَ» آن‌گاه فرمود مسئوليت اصلي تو در چهار بخش است اين بخش‌هاي چهارگانه هر كدام زيرمجموعه فراوان دارند و تو بايد مديريت كني: «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلاَحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلادِهَا» مسائل مالي اين مصر را بايد دقيق بررسي كني از نظر ماليات و خراج‌هايي كه مي‌گيري و با دشمن‌ها كاملاً مبارزه كني نه حمله كني, بلكه بتواني خوب دفاع كني و مردم را در رفاه و آسايش نگه‌ بداري و تمام شهرها را هم آباد كني تمام منطقه مصر و اطراف مصر را آباد كني اين چهار كار; آباد كردن از يك سو, تأمين امنيت و امانت و رفاه و آسايش مردم از سوي ديگر, تأمين اقتصاد از سوي ديگر و مبارزه با دشمنان از سوي ديگر كه هر كدام از اينها زيرمجموعه فراواني دارند; فرمود اين چهار كار دستور رسمي به توست كه تو بايد انجام بدهي. حالا با كدام ملاك؟ مسائل مالي حل است مال در مصر هست نيرو هست مهم‌ترين كاري كه تو را وادار مي‌كند و هدايت مي‌كند در اين اصول چهارگانه كامياب شوي تقواي خداست. تقوا از وقايه است اين «تاء» جزء كلمه نيست اصل وَقْوا بود وقايه يعني سپر داشتن كسي كه سپر در دستش است اين از تير مصون است هر جا تيري بخواهد بيايد اين سپر را مي‌گيرد محفوظ مي‌شود گناه تير است اين را ما بايد باور كنيم اين تشبيه نيست اينكه در روايات دارد «النظرة سهمٌ مِن سِهام ابليس»[8] همين است نگاه به نامحرم تير مسموم شيطان است همين است مال حرام ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ[9] همين است در قرآن كريم نفرمود رشوه نگيريد فرمود چيزي كه پوستتان را مي‌كَند نگيريد سُحت به چه چيزي مي‌گويند؟ نهالي كه تازه سبز شد مي‌خواهد رشد بكند اگر پوستش را بكنيد اين پس فردا مرده است اِسحات يعني پوست كندن فرمود اين رشوه, سُحت است پوست زندگي شما را مي‌كَند پوست آبروي شما را مي‌كند. يك وقت مي‌بينيد مي‌گوييد فلان كس مبتلا شده به اعدام يا به بيست سال زندان اين همان پوست كندن است فرمود اين كار را نكنيد ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ يعني همين; اگر كسي روميزي بگيرد زيرميزي بگيرد بالأخره پوستش كنده مي‌شود اين نظام, نظام حق است فرمود مالك! مبادا دستت آلوده بشود مبادا خودت را با تير مسموم در معرض زوال قرار بدهي تو را به تقواي خدا امر مي‌كنم و «وَ ايثارَ طاعَتِهِ وَ وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بهِ فِي فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لاَ يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلاَّ بِاتِّبَاعِهَا» هيچ كس سعادتمند نمي‌شود مگر طبق رهنمود خداي سبحان خدا فريضه‌اي دارد سنّتي دارد اگر كسي بخواهد از خطر نجات پيدا كند به فريضه عمل مي‌كند اگر بخواهد به نفع و كمال برتر برسد به سنن او بها مي‌دهد آنچه در نظام تكوين هست طبق آن براي انسان برنامه‌ريزي شده و آن برنامه‌ريزي كه هماهنگ با ساختار بدني و روحي انسان است از يك سو, هماهنگ با ساختار خلقت است از سوي ديگر به نام صحف آسماني است يعني آنچه در جهان حقيقت است اگر به صورت كتاب در بيايد مي‌شود قرآن و اگر كسي كاملاً طبق قرآن عمل كند مي‌شود علي‌بن‌ابي‌طالب حالا هر اندازه انسان دستش به قرآن برسد و عمل كند بالأخره جزء شاگردان آن حضرت خواهد شد در دنيا و آخرت آبروي او محفوظ است و از حسنات دنيا و آخرت برخوردار است فرمود: «لاَ يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلاَّ بِاتِّبَاعِهَا وَ لاَ يَشْقَي إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا» فرمود مالك! الآن كه منطقه پهناور مصر در اختيار توست بدان شقاوت فقط از ترك كتاب و سنت برمي‌آيد و لاغير, اگر اينها را ـ معاذ الله ـ كسي رها كرد جز شقاوت چيزي دامنگير او نمي‌شود «وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ» هم از نظر اعتقاد خدا را ياور باش هم از نظر گفتار و سخن و كتابت و بنان و بيان ياور خدا باش هم از نظر عمل و اجرا ياور خدا باش ياوري خدا به اين است كه مردم را از هر نظر تأمين كني كه بهانه‌اي براي انحراف از دين در دست كسي نباشد «فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ» هر كس دين او را ياري كرد خدا شخصاً متكفّل شد فرمود من او را ياري مي‌كنم او را عزيز نگه مي‌دارم او از هر خطري مصون است عزت از واژه‌هايي است كه شايد معادل فارسي نداشته باشد كرامت از واژه‌هايي است كه شايد معادل فارسي نداشته باشد مستحضريد اينكه خداي سبحان قرآن را به صورت عربي مبين بيان كرده[10] براي اينكه فرهنگ عربي بسيار غني و قوي است با داشتن فارسي قوي و غني وقتي مي‌خواهيم آيات قرآن را ترجمه كنيم مي‌بينيم دست ما كوتاه است ناچاريم از چند كلمه كمك بگيريم تا يك كلمه را معنا كنيم. در ادبيات فارسي ما اگر با يك نفر داريم حرف مي‌زنيم مي‌گوييم تو, اگر با دو نفر يا بيشتر حرف مي‌زنيم مي‌گوييم شما, ما ديگر در فارسي تثنيه نداريم اما در عربي اگر به يك نفر خطاب بكنند مي‌گويند «انت» به دو نفر مي‌گويند «انتما» به سه و بيشتر مي‌گويند «انتم» يا «انتنّ» تثنيه ما در فارسي تثنيه نداريم در فارسي هم به زن و هم به مرد اگر يك نفر باشند مي‌گوييم «تو» اما در عرب اگر مرد باشد مي‌گويند «انتَ» زن باشد مي‌گويند «انتِ» اين قدرت در عربي هست در فارسي نيست در اشارات زماني و زميني هم همين‌طور است ما در اشارات زماني و زميني با كمبود روبه‌روييم چيزي كه نزديك است مي‌گوييم «اين» چيزي كه نزديك نيست مي‌گوييم «آن» همين ديگر بين اين و آن چيزي نداريم اما در عربي نزديك باشد مي‌گوييم «هذا» متوسط باشد مي‌گوييم «ذاك» دور باشد مي‌گوييم «ذلك» اينها بديهي است. اينها كف حرف است آن معارف را وجود مبارك پيامبر و اهل بيت و ائمه گفتند آنها كه در فارسي ما نبود ما به زحمت بايد اينها را ترجمه كنيم اينكه گفته شد قرآن به ترجمه در نمي‌آيد مگر با جمع كلمات و سخت است همين است ما ناچاريم پنج, شش كلمه را كنار هم بگذاريم تا يك واژه قرآني را معنا كنيم اين كلمه وقتي پنج‌ شد, پنج‌ لفظ است پنج‌ مفهوم, اين پنج مفهوم كه بافته نيست وسط‌هايش خالي است مثل حلقه‌هاي غربال است هر مفهومي به اندازه خود آن معنا را مي‌رساند چون پنج‌تاست وسط‌هايش خالي است بسياري از ظرايف مي‌ريزد لذا ممكن نيست آنكه قرآن كريم با يك كلمه تفهيم كرد ما در فارسي با پنج كلمه بتوانيم همان را تفهيم كنيم و ريخت و ريز نداشته باشيم. عزت از همين قبيل است كرامت از همين قبيل است ما بزرگ داريم ارجمند داريم گرامي داريم اما هيچ كدام از اينها معناي كرامت را نمي‌رساند. كرامت واژه‌اي است كه معادل فارسي ندارد اينكه مي‌گويند فاطمه معصومه(عليها السلام) كريمه اهل بيت است يا وجود مبارك امام حسن كريم اهل بيت است ما ناچاريم چند كلمه را رديف بكنيم تا معناي كرامت را بفهمانيم عزت هم بشرح ايضاً عزيز بودن غير از محترم بودن است تازه احترام عربي است فارسي نيست ما وقتي براي كسي حريم مي‌گيريم مي‌گوييم او محترم است اين واژه هم واژه عربي است.

در اين قسمت فرمود اگر كسي دين خدا را با قلب و قالب ياري كند خدا به او گذشته از نصرت, عزت عطا مي‌كند وقتي مي‌گويند فلان كس در دانشگاه عزيز است يا در حوزه عزيز است يا در جامعه عزيز است اين عزيز غير از محبوب است اين عزيز غير از محترم است اين عزيز غير از كريم است اين عزيز غير از عظيم است اين عزيز غير از بزرگوار است واژه‌اي است كه انسان تا نچشد نمي‌داند معناي عزّت چيست وجود مبارك حضرت امير در اين نامه فرمود مالك! اگر بخواهي به عزّت برسي به اعزاز الهي برسي كه ﴿إنّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً[11] و آن عزّت را ذات اقدس الهي به تو مرحمت كند مواظب باش كه دين خدا را با قلب و دست و زبان ياري كني «وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ» با ميل زندگي نكن ما يك انسان داريم كه متحرّك بالاراده است يك حيوان داريم كه متحرّك بالميل است اينكه معروف است مي‌گويند حيوان متحرّك بالاراده است چون بين اراده و ميل فرقي نديدند و خيال كردند خودشان متحرّك به اراده‌اند همين را به حيوان دادند حيوان متحرّك به ميل است نه اراده, اراده قداستي دارد كه در حيوانات نيست بعضي‌ها به ميل كار مي‌كنند اينها هم حيوان ناطق‌اند نه حيّ متألّه اينكه مي‌بينيد مي‌گويند من هر چه بخواهم مي‌گويم, هر جا بخواهم مي‌روم, هر چه بخواهم مي‌خرم يعني به ميل حركت مي‌كنم خب انسان ضابطه‌اي دارد حسابي دارد كتابي دارد اين‌طور نيست كه جلويش باز باشد درباره اين گروه خداي سبحان فرمود: ﴿لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ يعني اين مي‌خواهد جلويش باز باشد كه هر فجوري مي‌كند كسي جلويش را نگيرد ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[12] جلويش باز باشد خب چنين آدمي خودش هم متحرّك بالميل است نه به اراده, حيوان هم متحرّك به ميل است نه به اراده. فرمود: «وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الجَمَحَاتِ» اين شتر جموح و چموش و سركش را مي‌بينيد در درون انسان هم وجود دارد آن غضب است يا شهوت است كه جموحي دارد چموشي دارد كه حضرت فرمود: «اِعقل و توكّل»,[13] «فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ اللَّهُ».

مجدّداً مقدم شما را گرامي مي‌دارم از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم توفيق ادراك صحيح معارف الهي و اعتقاد و تخلّق و عمل به آنها را به ما مرحمت بفرمايد!

پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما!

مشكلات دولت و ملت را در بخش‌هاي مسكن و ازدواج و اقتصاد به بهترين وجه برطرف بفرما!

روح مطهر امام راحل, آيت‌الله خوشوقت, شهداي انقلاب و جنگ و همه ذوي‌الحقوق را با انبيا محشور بفرما!

بيداري اسلامي را به هدف نهايي‌‌‌ برسان!

خطر بيگانگان را به خود آنها برگردان!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 48.

[2] . نهج‌البلاغه, خطبه 193.

[3] . سورهٴ انعام, آيهٴ 29; سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 37.

[4] . سورهٴ سجده, آيهٴ 12.

[5] . الكافي, ج2, ص53 و 54.

[6] . نهج‌البلاغه, نامه 62.

[7] . الاختصاص (شيخ مفيد), ص140 و 141.

[8] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص18.

[9] . سورهٴ مائده, آيهٴ 42.

[10] . سورهٴ نحل, آيهٴ 103; سورهٴ شعراء, آيهٴ 195.

[11] . سورهٴ يونس, آيهٴ 65.

[12] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 5.

[13] . شرح نهج‌البلاغه(ابن ابی الحديد)، ج11، ص201.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments