31 12 2007 4811301 شناسه:

تفسیر سوره اسراء جلسه 40

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً ﴿32﴾ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلا يُسْرِف فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً ﴿33﴾ وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً ﴿34﴾ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ﴿35﴾ وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً ﴿36

قرآن كريم خود را به عنوان معلّم كتاب و حكمت معرفي كرده است كه ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[1] و حكمت را خيرِ كثير دانست كه فرمود: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً[2] و اين خيرِ كثير مصداق فراواني دارد كه برخي از آنها كوثرند در حقيقت و اگر چيزي خيرِ كثير نبود و كوثر نبود حتماً تكاثر مذموم است. برخي از افراد را صاحبان حكمت معرفي كرد مثل لقمان كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[3] برخي از مطالب را به عنوان حكمت معرفي كرد نظير آ‌نچه در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است كه بخشهاي توحيدي و بخشهاي مربوط به خانواده، بخشهاي مربوط به جامعه، بخشهاي مربوط به معرفت‌شناسي اينها را ذكر مي‌كند بعد مي‌فرمايد: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ[4] معلوم مي‌شود كه حكمت به اصطلاح قرآن كريم عبارت از عقايد صحيح، اخلاق صحيح، احكام فقهي صحيح و حقوقي صحيح است كه كتاب و سنّت و عقل آنها را كشف مي‌كند.

يكي از حكمتهاي الهي تأسيس خانواده، تربيت اعضاي خانواده، تحكيم اصول خانواده است و آنچه كه مخالف اين حكمت است مسئله زناست اين مي‌شود سفاهت، آن مي‌شود حكمت فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي﴾ براي اينكه ﴿إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ در برابر صراط مستقيم كه حكمت است اين راهِ بد است. شواهد فراواني ارائه شد براي اينكه زنا، راهِ بد است بدراهه است كجراهه است يكي از آن امور مسئله حفظ نسل بود كه در بيان نوراني حضرت امير بود خداي سبحان زنا را تحريم كرده است «تحصيناً للنسب»[5] يعني نَسب در حِصن قرار بگيرد، در قلعه قرار بگيرد، محفوظ بماند.

پرسش:...

پاسخ: خب، البته آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» مشخص فرمود ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ[6] و مانند آن است اما الآن اينجا مربوط به نسل است آن زناي معهود است.

در سورهٴ مباركهٴ «نور» كه فرمودند زنها را از سورهٴ «نور» باخبر كنيد تعليمشان بدهيد براي آنها تفسير كنيد براي اينكه بسياري از دستورات حجاب و عفاف در سورهٴ مباركهٴ «نور» هست. فرمود: ﴿إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ يكي از وجوهي كه در كجراهه بودن زنا ذكر شد همين است كه انساب، اولاد اينها شناخته‌شده نيستند و فرزندان بي‌سرپرست مي‌مانند و اينها، البته ممكن است علم پيشرفت كند از راه ژنتيك كاملاً بتوانند تشخيص بدهند كه اين فرزند، فرزند چه كسي است همان طوري كه در بعضي از امور ظاهري شبيه و نظير نيست براي اينكه فرمود: ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ﴾ يك، ﴿وَأَلْوَانِكُمْ[7] دو، ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ[8] سه، هيچ دو نفري شبيه هم نيستند در چهره و صورت و امثال اينها، هيچ دو نفري شبيه در آهنگ و لهجه نيستند، هيچ دو نفري شبيه در بَنان و خطوط سر انگشت نيستند، هيچ دو نفري هم شبيه در ژنتيكي و امثال ذلك نيستند اما اين يكي از حِكَم مسئله حرمت زنا بود محال نيست كه آدم تشخيص بدهد كه زاني كيست اما آنكه مي‌خواهد زنا كند طرفين انكار مي‌كنند اصلاً هم در دفع فرزند مي‌كوشند كه خودشان عقيم باشند و هم در رفع فرزندِ موجود مي‌كوشند به نام سِقط جنين تازه آن كسي كه متّهم به زنا شد اگر ثابت كند خون بگيرند مسئله ژنتيك را حل كنند كارشناسان ارائه كنند بايد برود محكمه قضايي تقريباً با شرايط كنوني كه در جهان هست دو، سه سال طول مي‌كشد تا محكمه قضايي ثابت بكند كه اين فرزند، وَلد اوست در ظرف اين دو، سه سال بچه‌اي نمي‌ماند و رابعاً اگر به وسيله محكمه قضايي ثابت شده است كه اين ولد زنا براي اين زاني است آنكه بخواهد فرزند تحميلي را بپروراند كه دلسوز براي او نيست اينكه نَسبي نمي‌ماند اينكه در صدد تعليم و تربيت و امثال ذلك نيست.

بنابراين اين كجراهه است كه باعث انقطاع نسل است غالب اينها هم حكمت است يعني مصالح غالبي است نود درصد است، 95 درصد است احياناً ممكن است درصدي قابل ترميم باشد ولي آن درصد را نمي‌شود به حساب كلّ جامعه آورد.

در جريان شبيه‌سازي هم بشرح ايضاً [همچنين] شبيه‌سازي بارها اين قصه در همين بحث تفسيري و غيرتفسيري ارائه شد شبيه‌سازي از ديرزمان مورد آرزوي بشريّت بود مرحوم بوعلي در اشارات و تنبيهات كه براي قبل از هزار سال است ايشان در نَمط عارفين دارد قصه سلامان و اَبسال را شما طرح كنيد مرحوم خواجه نصير در شرح اين قصه مي‌گويد ما ساليان متمادي مانديم كه منظور ابن‌سينا از قصه سلامان و ابسال چيست بعد از بيست سال كه من اشارات و تنبيهات را شرح كردم به رساله‌اي برخوردم كه داستان سلامان و ابسال را تشريح مي‌كند و آن اين است كه مردي بود، زني بود، دختري بود، پسري بود اينها علاقه‌مند شدند بالأخره خواستند فرزندي از همان شخص به دنيا بيايد از نطفهٴ همان شخص به دنيا بيايد منتها در خارج رَحِم در زهدان ايشان يعني مرحوم بوعلي قبل از هزار سال نقل مي‌كند كه در گذشته چنين اتفاق افتاده است حالا آن گذشته چه موقع بود معلوم نيست بالأخره نطفه كسي را در خارج زهدان و رَحِم زن اين را در محفظه‌اي كه شرايط زهدان و رَحِم را داشته باشد نگهداري كردند پروراندند تا شده بچه بعد در اينكه اين بچه فرزند چه كسي است چگونه مثلاً با افراد ديگر اُنس بگيرد بحث مبسوطي دارد.

اين بحث شبيه‌سازي يك خواسته‌اي بود از ديرزمان مورد آرزوي بشر بود و اين كار را قبل از هزار سال گفته‌اند كه كرده‌اند حالا چه موقع كرده‌اند معلوم نيست آنكه مرحوم بوعلي نقل مي‌كند يعني قبل از هزار سال مي‌گويد اين كار را كرده‌ام حالا چه موقع كردند آن ديگر تاريخ ندارد، ولي مشكل فقهي ندارد البته كسي بخواهد در خارج رَحِم اما مشكل ارث دارد، مشكل محرميت دارد، مشكل حرمت نكاح دارد، وجوب انفاق دارد، تربيت به عهده كيست دارد، موانع فراواني او را همراهي مي‌كند بر فرض هم اگر به صورت نُدرت چنين چيزي اتفاق بيفتد كه اتفاق افتاده است و هيچ راه مَنعي براي چنين كاري نيست اما اين جامعه را تشكيل نمي‌دهد با فردِ نادر نمي‌شود حُكم جامعه را با فرد استثنايي نمي‌شود احكام جامعه را بيان كرد، خب.

پرسش: تعبير فاحشه بودن را مي‌فرماييد كه اين مضرّات بالاتر از اينها هم دارد.

پاسخ: اما شبيه‌سازي را كه نگفت كه فاحشه است كه زنا فاحشه است.

پرسش: تعبير فاحشه خودش از ...

پاسخ: اين زنا بله، از معاصي كبيره است ديگر حدّ دارد، عذاب الهي را در بردارد ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ[9] را به همراه دارد.

خب، ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ بد راهي است ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلا يُسْرِف فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً﴾ كه بحثش گذشت. بعد از مسئلهٴ نفوس به مسئله اموال پرداختند اين ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ﴾ يعني «لا تقربوا مال أحدٍ» منتها يتيم براي اينكه هيچ قدرت دفاعي ندارد ذكر شده است خصيصه‌اي براي او نيست كه تصرّف در مال ديگران جايز است ولي در مال ايتام جايز نيست اين طور كه نيست تصرّف در مال هيچ كسي جايز نيست «لا يحل مال امريء مسلم الا بطيب من نفسه»[10] يا ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ[11] منتها يتيم چون قدرت دفاعي ندارد مالش سهل‌التناول‌تر است و خطرش هم بيشتر است از اين جهت اين را ذكر فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ كه اين هم بازگو شد.

در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» هم بحثش گذشت آنجا ذات اقدس الهي فرمود بالأخره عده‌اي سرپرستي اموال يتيم را به عهده دارند حالا يا وصيّ او هستند يا از راه وليّ او هستند بالأخره سرپرستي اموال يتيم را به عهده دارند لكن در آن سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه ششم فرمود مبادا حالا چون يتيم مالي دارد و قدرت دفاعي ندارد شما زود در مال او دخل و تصرّف كنيد بيش از آن اندازه‌اي كه شرع به شما دستور داده است تصرّف كنيد و مانند آن اين طمع‌برانگيز بود در آيه شش سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوهَا﴾ يعني اموال يتيم را وقتي كه اينها به رشد رسيدند به آنها بدهيد ولي قبل از رشد ﴿وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن يَكْبَرُوا وَمَن كَانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اگر ايتام در اختيار شما هستند حالا شما چون عموي او هستيد يا وصيّ پدرش هستيد يا وكيل از طرف وليّ هستيد بالأخره يتيم در اختيار شماست مبادا در مال او اسراف كنيد يك، مبادا زود در مال او دخل تصرّف كنيد ﴿وَبِدَاراً أَن يَكْبَرُوا﴾ يعني مبادرت بكنيد زود مالِ او را بفروشيد، زود مال او را بخريد براي اينكه مبادا اينها بزرگ بشوند و از مالشان دفاع بكنند ﴿بِدَاراً أَن يَكْبَرُوا﴾ مثل اينكه فرمود: ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا[12] يعني مبادا اينكه گرفتار بشويد اينجا هم فرمود مبادا اين كار را بكنيد شما ﴿بِدَاراً أَن يَكْبَرُوا﴾ زود مبادرت كنيد مالش را بخريد، مالش را بفروشيد مبادا بزرگ بشود جلوي شما را بگيرد اين كار را نكنيد بگذاريد بزرگ بشود، خودش عاقلانه و حكيمانه تصميم بگيرد و اگر سرپرستي يتيم به عهده اوست وضع مالي‌اش خوب است ﴿مَن كَانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ﴾ از خوردنِ مال يتيم ولو حقّ اوست عفّت بورزد اگر آن سرپرست نيازمند است، حق‌الزحمه مي‌خواهد، اُجرت مي‌خواهد ﴿فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ[13].

خب، اين مسائل را در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود، در سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود كه اينها بحثش گذشت. بعد از اين محرّمات مي‌رسند به واجبات ديگر قبلاً چند مطلب واجب را اعتقادي و غيراعتقادي امر كردند اين يك بخش، بعد محرّمات را ذكر كردند بخش مياني، بعد امور واجب را هم ذكر مي‌كنند ديگر يك بخش سوّمي است فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ﴾ تعهّدهايتان را با خدا بستيد، خدا با شما بست، با يكديگر بستيد، در داخلهٴ منزل تعهّدي داريد به عَهد وفا كنيد ﴿وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً[14] در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» هم آمده همين معنا را تأييد مي‌كند ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾.

درباره مسئوليت عهد سه، چهار وجه بود كه غالب اين وجوه اشاره شده است كه يا اين مسئول به معناي مطلوب است يعني آن طرفي كه شما نقض عهدش كرده‌ايد او از شما طلبكار است كه قهراً مسئول به معني مطلوب بشود، اگر مسئول به معني مطلوب، سؤال به معني طلب به اين وضع آمده باشد ديگر از سِنخ حذف مضاف و تمثّل و مجاز و كنايه و امثال ذلك در كار نيست اين وجه اول.

وجه دوم اينكه ﴿إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ از باب حذف مضاف باشد ﴿إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ يعني «إنّ صاحب العهد كان مسؤولا» نظير ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ[15] از عهد كه سؤال نمي‌كند آنكه مسئول است او متعهّد است نه عهد، پس ﴿إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ يعني «إنّ ذالعهد إنّ صاحب العهد كان مسؤولا».

وجه سوم آن است كه از خود عهد سؤال مي‌كنند اين كنايه از اين است كه آن طرفِ ناقض را مورد تعيير و سرزنش قرار مي‌دهند مثل ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ[16] «مؤوده» يعني كسي كه در قبر گذاشته شده «وَأد» يعني قبر، «وَأده» يعني در قبرش گذاشت، «موْؤد» يعني مقبور از اين دخترِ زنده به گور شده سؤال مي‌كنند گناه‌ات چيست؟ اين از اين سؤال مي‌كنند كنايه از آن است كه اين سؤال، سؤال توبيخي است كنايه از آن است كه از آن «وائد»، از آن كسي كه به قبر انداخته است او را مورد تعيير و توبيخ قرار مي‌دهند.

وجه چهارم هم اين بود كه عهد يوم القيامه متمثّل مي‌شود از باب تمثّل اعمال و خود او مورد مسئلت قرار مي‌گيرد.

پرسش: عهد را اگر به معناي معهود بگيريم آن را مي‌توان يك طوري درست كرد.

پاسخ: بالأخره يا عهد را يعني عهد، مسئول است؟

پرسش: معهود، «ان المعهود كان مسؤولا».

پاسخ: آن هم مي‌شود مسئول‌عنه باز، معهود يعني پيمان ديگر اگر پيمان شد پيمان، مسئول‌عنه است نه مسئول. در فارسي ما اين كلمه «از» را روي شخص درمي‌آوريم ولي در عربي اين كلمهٴ «از» معادل «از» كه همان «عن» اين روي مطلب درمي‌آيد نه روي شخص ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ[17]، ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ[18]، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ[19] آن مطلب مسئول‌عنه است نه مسئول حالا عهد را اگر به معني معهود گرفتيم معهود كه مسئول نيست معهود مسئول‌عنه است آن متعهّد است كه مسئول است.

خب، در اين بخش كه از باب تعيير و سرزنش و اينها باشد مشابهش در سورهٴ مباركه بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «مائده» هست در سورهٴ «مائده» آيه 116 اين است ﴿وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَاعِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ﴾ آنها كه ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ[20] آنها مسئول‌اند زير سؤال مي‌روند وگرنه وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) گفت كه ﴿اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ[21] او كه زير سؤال نمي‌رود اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» مي‌فرمايد ما در قيامت حضرت عيسي را زير سؤال مي‌بريم يعني امّتش را اين كنايه از آن است كه ما از عيسي سؤال مي‌كنيم يعني امت آن حضرت(سلام الله عليه) را مورد تعيير قرار مي‌دهيم وگرنه ذات مقدس عيسي(سلام الله عليه) زير سؤال نمي‌رود كه.

خب، آن جريان اينكه وجود مبارك عيسي را زير سؤال مي‌برند شبيه آن است كه مؤوده را زير سؤال مي‌برند اينها از يك وادي است يعني در حقيقت آ‌ن كسي كه زير سؤال مي‌رود آن شخص تبهكار و كافر و ظالم است حالا اين مسئلهٴ ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ كه چند جا هم ذكر شد در اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به اين صورت بيان شده.

پرسش: حاج آقا ببخشيد! در سورهٴ مباركهٴ «مائده» با توجه به آيات بعدي آنجا سؤال از خود حضرت عيسي شده.

پاسخ: بله، اما در حقيقت «إيّاك اعني واسمعي يا جار» است وجود مبارك عيسي عرض مي‌كند كه خدايا ﴿فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ[22] شما مي‌دانيد كه من چنين حرفي نزدم همه اين حرفها در حقيقت كنايه به آنهاست يعني اينها زير سؤال مي‌روند وگرنه هم خدا مي‌داند كه عيسي نگفت و هم خود عيسي(سلام الله عليه) منزّه از اين حرفهاست عرض كرد ﴿فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ﴾ تو مي‌داني درونِ من چه چيزي بود من كه چيزي عرض نكردم يعني كنايه از آن است كه همه اين گرفتاريها براي اينهاست.

خب، مثل اينكه بچه اگر ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ[23] اگر اين سؤال جوابهاي سورهٴ «تكوير» بازگو بشود كه اين بچه زنده بشود در قيامت به خدا عرض كند پروردگارا من كه گناهي نكردم، من كه خودكُشي نكردم، من كه خودم را به گور نينداختم، اينها مرا به گور انداختند همه اين سؤالهاي تعييري و توبيخي و تقريري متوجّه آن اولياست كه دست به چنين جنايتي زدند در سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم قبلاً بحثش گذشت آيه 91 ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ﴾ همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه بحثش قبلاً گذشت آن هم وجوب وفاي به عهد را دربرداشت.

بعد از اينكه فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ امر دوم را ذكر كرد فرمود: ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ داد و سِتدها قبلاً آن طور بود الآن هم همين طور است يا در اين باسكولها و اينهاست يا در ترازوهاي كوچك است يا در پيمانه‌هاست يا در وزن است قبلاً اين طور بود كه پيمانه يعني كسي كه خريد و فروش مي‌كرد واحد تجاري داشت با پيمانه خريد و فروش مي‌كرد مي‌گفت يك تُن، دو تُن، يك خروار، دو خروار مي‌شد كِيل، موقع فروش به مشتريان با يك سير و دو سير، يك مَن و دو مَن با وزن مي‌فروختند اينها كه مي‌خريدند با كِيل مي‌خريدند، اينها هم كه مي‌فروختند با وزن مي‌فروختند اين رايج بود البته گاهي ممكن است كه هر دو قِسم كِيلي باشد، گاهي ممكن است هر دو قِسم وزني باشد اما رايج اين بود كه در موقع خريدن با كِيل و پيمانه مي‌خريدند، در موقع فروش با وزن مي‌فروختند.

سورهٴ مباركهٴ «مطفّفين» كه فرمود: ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾ آنجا اين راز را بازگو كرد اوّل سوره اين است كه ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ٭ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَي النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ٭ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ[24] موقع خريد با پيمانه مي‌خريدند اين كشاورزها محصول كارشان را مي‌گفتند يك تُن، دو تُن، يك خروار، دو خروار تحويل اين تاجري كه گندم‌بخر بود مي‌دادند اين با كِيل بود با يك سير و دو سير و يك مَن و دو مَن كه نمي‌فروختند فروش اينها بر اساس كِيل بود يعني فروش كشاورزها و خريد تاجرها، اما اين تاجرها وقتي مي‌خواستند به ارباب رجوع بفروشند جزء جزء مي‌فروختند ديگر گاهي هم ممكن بود كسي كلّي بخرد لذا در موقع خريد و فروش اول كه دست اول كشاورزها به تاجرها مي‌فروختند به كِيل تعبير كرد فرمود: ﴿إِذَا كَالُوهُمْ﴾ تمام شد دست دوم كه تاجرها به ارباب رجوع و مردم مي‌فروشند اين يا كلّي است يا جزيي ولي نه، خريد اول، خريد كلّي است لذا فرمود: ﴿وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ[25] يعني اين تاجرها، اين مغازه‌دارها از كشاورزها كه مي‌خواهند بخرند درست مي‌خرند مثل اين كساني كه در ميدان بار از اين كشاورزهاي بيچاره مي‌خرند ﴿إِذَا اكْتَالُوا عَلَي النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ[26] كاملاً مواظب‌اند چيزي كم نباشد، اما ﴿وَإِذَا كَالُوهُمْ﴾ كِيل است نه اكتيال مي‌خواهد به ديگران بدهند ﴿إِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ﴾ حالا مي‌خواهند با پيمانه به ارباب رجوع بدهند يا با وزن به ارباب رجوع بدهند كم مي‌گذارد فرمود اين كار را نكنيد.

اينها به عنوان نمونه است در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بحثش گذشت در سورهٴ «هود» گذشت آنكه جزء جوامع‌الكلم بود آن آمده در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه نمونه‌اش اين است فرمود: ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ اين واقعاً جزء جوامع‌الكلم است يعني هيچ مطلبي نيست كه زيرمجموعه اين اصل كلّي نباشد سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 85 اين است ﴿فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ﴾ كه اينها جزيي است اما ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ چيزي از مردم كم نگذاريد. يك وقت است كسي مي‌خواهد سخنراني كند يك چند مطلبي را سر هم مي‌كند، جمع‌بندي مي‌كند تحويل اين مخاطبان بيچاره مي‌دهد خب چه اصراري است؟ مقاله مي‌خواهد بنويسد، كتاب مي‌خواهد چاپ كند، درس مي‌خواهد بگويد اين بَخسِ وقتِ مردم است بَخس يعني كم آوردن. استادي سرِ كلاس بدون مطالعه مي‌رود يا كم‌مطالعه مي‌رود نويسنده اين طور است، گوينده آن طور است، سَراينده اين طور است، سُراينده اين طور است همه‌شان همين طورند اين جزء جوامع‌الكلم است كه فرمود: «اعطيتُ جوامع الكلم»[27] اختصاصي به مسئله كشاورزي و دامداري و جو و گندم ندارد فرمود چيزي از مردم كم نگذاريد در اداره مملكت اين طور است، در انتخابات اين طور است، در رأي مردم اين طور است، در كارهاي علمي مردم اين طور است، در داروسازي اين طور است، در اكتشافات همه چيز يعني همه چيز، چيزي از اين جامع‌تر فرض ندارد كه، فرمود هيچ چيز مردم را كم نگذاريد حالا چه آن هم ﴿النَّاسَ﴾ هم هست نه ﴿الْمُؤْمِنِين﴾ بالأخره با كافر قراردارد بستيد كه اين نفتي را به اينها بدهيد، اين گاز را به اينها بدهيد، اين دارو را به اينها بدهيد، اين شِن را به اينها بدهيد چيزي كم نگذاريد اين مي‌شود كتابِ جهاني، اين مي‌شود حكمت.

فرمود: ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ[28] نه شيعه، نه يهودي، نه مسيحي، نه زرتشتي، نه مسلمان، كافر هم بود، بود بالأخره شما بنا شد براي كافر كاري انجام بدهيد، بنايي بكنيد، نجاري بكنيد چيزي كم نگذاريد. ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ اين در چند جاي قرآن كريم آمده اختصاصي به مسئله كِيل و وزن ندارد حالا كِيل و وزن چون محلّ ابتلاست زيرمجموعه آن است مثل اينكه تصرّف در مال مردم حرام است اختصاصي به مال يتيم ندارد منتها مال يتيم «لخصيصة المورد» ذكر شده اينجا هم چون كِيل و وزن بيشتر مورد احتياج بود ذكر شده مگر ممكن است كسي بي‌مطالعه برود درس بگويد همان محفوظات قبلي‌اش را بگويد از جهل شاگرد سوء استفاده كند عمر تلف كند يا مقاله‌اي مي‌خواهد بنويسد، يك چيزي مي‌خواهد سخنراني مي‌خواهد بكند، سرهم بكند بركت هم ندارد همين است ديگر ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ اين از جوامع‌الكلم است.

خب، ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً ٭ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ قِسطاس را بعضي خواستند بگويند عربي است، بعضي خواستند بگويند عِبري است، بعضي خواستند بگويند سِرياني است، بعضي خواستند بگويند ترجمهٴ همان قُبّان است نه، برخيها مي‌گويند نه از همان قَسَط است و چيزي هم به آن اضافه شد و به معناي قِسط و عدل و امثال ذلك است و عربي است ﴿وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾ اين گذشته از اينكه ثواب دارد، بازگشتش هم خوب است. يك وقت است كه انسان يك امر معنوي نصيبش مي‌شود، يك وقت است نه، تأويل يعني «أوْل» يعني رجوع يعني بازگشت يعني بازده در متن جامعه اين طور است، بازگشتش هم در قيامت اين طور است كه ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ[29] اين است تأويل همان طوري كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» گذشت تأويل در فرهنگ قرآن به اصطلاح سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) همان امر تكويني است از سنخ تفسير نيست تفسير يا تنزيل يا ظاهر است يا باطن لفظ و مفهوم و اينها در تأويل نيست تأويل من الأوْل است و «أوْل» يعني رجوع است و بازگشت مفاهيم به مصاديق خارجي است و من القيامه تأويل قرآن مي‌آيد ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾ اينجا هم همين است يعني بازده خارجي‌اش خوب است گاهي همين ﴿أَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾ يعني بازگشت و بازده خارجي‌اش خوب است تأويل كرده فرمود: ﴿خَيْرٌ مَّرَدّاً[30]، ﴿خَيْرٌ عُقْباً[31]، «خيرٌ عملاً» اين سه تعبيري كه در آيات فراوان آمده بازگشتش به همين وجود خارجي است پايانش خوب است نه پايان مفهومي، پايان مصداقي مردّش خوب است رَد، برگشت، بازگشت، بازدهش خوب است يعني مفهوم خب مصداق اينها خارجي اَمل هم اميد و آرزوي خارجي‌اش خوب است نه مسئلهٴ اَمل يعني مفهومي بازگشت همه اينها به آن امر مصداق خارجي است.

خب، فرمود: ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾ قبل از اينكه ما مسئلهٴ معرفت‌شناسي برسيم اين سؤالي كه درباره ازدواج فرزندان آدم آمده است بحث مبسوطش در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» هست انسان آن روايتي كه دارد كه ذات اقدس الهي دختر و پسري را خلق كرده او را قبول مي‌كند اجباري ندارد كه بگويد برادر و خواهر با هم ازدواج كردند چون هم آن روايت هست، هم آن طرف روايت هست هم اين طرف روايت هست ولي اگر كسي اين را قبول كرده كه برادر و خواهر با هم ازدواج كردند چون در آن شريعت حلال بود انسان احساس حرمت نمي‌كند آن وقت ذات اقدس الهي حلال بود حلال كرد، الآن حرام است حرام كرده اين‌‌چنين نيست كه انسان احساس ناامني بكند، احساس ننگ بكند اگر آن هم روايت بود ديگر اگر برابر آن روايت كسي عمل كرده است خب آن هم به دستور الهي بود بعد هم يك وقت است فرمود به طرف بيت‌مَقدِس نماز بخوانيد الآن كسي به طرف بيت‌مَقدِس نماز بخواند نمازش باطل است گاهي به طرف كعبه نماز مي‌خوانند، گاهي اين ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ﴾ است عنايت الهي است، حكمت الهي است و مانند آن. آدم آن امر را قبول مي‌كند چرا حالا.

بنابراين آن چند امر اوّلي بود گذشت، چند نهي بود در وسط دوباره چند امر حالا باز مي‌رسد به مسئله معرفت‌شناسي اين نكته را عرض كنيم كه در مسئله معرفت‌شناسي سهم تعيين‌كننده‌اي دارد در روايات ما به صورت فراوان آمده است كه مشرق برويد، مغرب برويد، حرف صحيح همان است كه اهل‌بيت گفتند اين يكي، در روايات فراوان هست كه چيزي نيست كه مورد احتياج بشر باشد مگر اينكه در قرآن و عترت آمده از خودتان اضافه نكنيد اين دو اينها همه‌شان حق است «مما لا ريب فيه» منتها انسان بايد با عقل اينها را بفهمد مثل اينكه به ما گفتند همه روزيهاي شما در اين زيرزمين است در اين معادن است بالأخره يك كَندوكاو مي‌خواهد يا نه؟ يك معدن‌شناس مي‌خواهد يا نه؟ معدن‌شناسي مي‌خواهد يا نه؟ ابزار مي‌خواهد يا نه؟ همه اينها را خدا به ما داد به نام عقل اين عقل از اين آيات و روايات درمي‌آورد اين مي‌شود فلسفه، اين مي‌شود كلام، اين مي‌شود علم استدلالي بارها به عرضتان رسيد ما يك خط داريم به نام «لا تنقض اليقين أبداً بالشك»[32] همين مستحضريد كه مرحوم شيخ انصاري اين پنج، شش‌تا روايت را كنار هم سرهم كرده فرمود براي اينكه ما براي تظافر تا سند درست كنيد وگرنه احتياجي نبود كه ما پنج، شش‌تا خط را جمع كنيم همه اينها در حقيقت يك خط است اين يك خط نوراني «لا تنقض اليقين أبداً بالشك و انما تنقضه بيقين آخر» اين الآن پنجاه، شصت جلد كتاب عميقِ علميِ نقد در دست ماست با حذف مكرّرات مثلاً فلان مرجع بزرگوار فنّ استصحاب را گفته، بحث اشتغال را گفته، پنج، شش نفر از شاگردانشان تقريراتي دارند مرقوم فرمودند ما اين پنج، شش‌تا تقرير را يك تقرير حساب بكنيم با حذف مكرّرات آلان پنجاه، شصت جلد كتابِ عميقِ علمي از اين يك خط درآمده اين را عقل درآورده شما اگر بخواهيد همين آيه نوراني كه در سورهٴ مباركهٴ «قمر» هست آيه 35 كه ذات اقدس الهي براي اثبات خالقيّت اين آيه را نازل كرده فرمود: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ[33] اينها چه چيزي مي‌گويند اينها كه منكر خدا هستند مي‌گويند خودجوش‌اند مثل علف هرزند خالقي نيست يا مي‌گويند نه، خالقي هست ولي خودشان، خودشان را خلق كردند.

اوّلي محال است دوّمي هم محال اين يك خط حداقل صد جلد كتاب عميقِ فلسفي در طيّ اين هزار سال عرضه كرده است شما تا برويد نفس بكشيد پنجاه، شصت اشكال از راسل و امثال راسل نفس‌گير شماست تا شما فلسفه نخوانيد، تا عقل را به كار نبريد، تا نظام علّيت را ثابت نكنيد، تا تصادف را مستحيل نكنيد، تا بخت و اتفاق را مستحيل نكنيد، تا ضرورت نياز حركت به محرّك را ثابت نكنيد اينكه اشكال نفس‌گير و چالش‌زاي راسل و امثال راسل كه نمي‌گذارد كسي قدم به قدم بردارد كه اينكه فرمودند همه چيز در قرآن هست، همه چيز در قرآن هست اما با عقلِ مدارباز نه عقل بسته و بي‌عقل، عقل باز مي‌شود فلسفه. نظام علّيت هست يا نه؟ آن بيان نوراني حضرت امير كه نهج‌البلاغه قبلاً خوانديم اين بود همين بيان نوراني وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) در توحيد مرحوم صدوق هست فرمود: «كلّ قائمٍ في سواه معلولٌ»[34] اين سندش از «لا تنقض» قوي‌تر است، متنش از او قوي‌تر است او اگر پنجاه‌تا جلد كتاب دارد اين لااقل دويست جلد كتاب دارد فرمود هر چيزي كه هست يا هستي‌اش عينِ ذات اوست مي‌شود خدا يا هستي‌اش عين ذات او نيست نياز به خدا دارد اين ترجمهٴ اين بيان نوراني نهج‌البلاغه است فرمود: «كلّ قائمٍ في سواه معلولٌ»[35] خب اين نظام علّيت دور را شما اينجا بايد باطل كنيد، تسلسل را اينجا بايد باطل كنيد.

بحثهاي فقه و اصول بحثهاي بناي عقلا و فهم عُرف و اعتبارات عقلايي است و خيلي عميق نيست براي اينكه يا از يك طرف به لغت وابسته است از يك طرف هم به بناي عقلا وابسته است از يك طرف هم به سيره وابسته است اما يك سلسله بحثهاي جهاني است كه نه به بناي عقلا بلكه به عقل، نه به سيره بلكه به عقل، نه به لغت بلكه به عقلِ ناب وابسته است آن نفس‌گير است اگر كسي آنها را نداشته باشد كه حكمت نمي‌تواند از قرآن كريم دربياورد اينكه در پايان اين مسئله دارد ما به شما داريم درس حكمت مي‌دهيم اين است يعني جامعه اگر عقل خودش را به كار نبرد اين حكمتِ او يعني منفعت او ديگر از اين آيات آن مطلب را درنمي‌آورد كه شما ببينيد اين پاراگراف يعني ده، بيست آيه اين پاراگراف اين مجموعه مصدّر به توحيد، مزيّن به توحيد است، مصدّر به توحيد است براي اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ آيه 22 همين سورهٴ «اسراء» كه اين آيه قبلاً تفسير شد فرمود: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ يعني «الله موجودٌ» يك، «لا شريك له» دو هم اثبات مبدأ، هم توحيد مبدأ. در پايان اين پاراگرافي كه ده، بيست آيه است بعد از اينكه فرمود: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ فرمود: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ[36] باز هم توحيد اين پارگراف صدراً توحيد، ذيلاً توحيد فرمود اين حكمت است.

خب، اگر كسي كمي مناظره‌اي بكند، چالشي داشته باشد با چهارتا كمونيسم، با چهارتا بلشويك با چهارتا الحادگر آن وقت معلوم مي‌شود كه بُرد عقل چيست اين عقل را ذات اقدس الهي داد انبيا آمدند اين عقل را شكوفا كردند فرمود هر چه مي‌خواهي در قرآن و عترت است و درست گفتند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.

[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 269.

[3] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 12.

[4] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 39.

[5] . نهج‌البلاغه، حكمت 252.

[6] . سورهٴ نور، آيهٴ 30.

[7] . سورهٴ روم، آيهٴ 22.

[8] . سورهٴ قيامت، آيهٴ 4.

[9] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[10] . عوالي اللآلي، ج1، ص222.

[11] . سورهٴ نساء، آيهٴ 29.

[12] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 6.

[13] . سورهٴ نساء، آيهٴ 6.

[14] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 15.

[15] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 82.

[16] . سورهٴ تكوير، آيات 9 ـ 8.

[17] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 85.

[18] . سورهٴ بقره، آيهٴ 189.

[19] . سورهٴ بقره، آيهٴ 222.

[20] . سورهٴ مائده، آيهٴ 73.

[21] . سورهٴ مائده، آيهٴ 117.

[22] . سورهٴ مائده، آيهٴ 116.

[23] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 8.

[24] . سورهٴ مطففين، آيات 1 ـ 3.

[25] . سورهٴ مطففين، آيهٴ 3.

[26] . سورهٴ مطففين، آيهٴ 2.

[27] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص241.

[28] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 85.

[29] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 53.

[30] . سورهٴ مريم، آيهٴ 76.

[31] . سورهٴ كهف، آيهٴ 44.

[32] . وسائل الشيعه، ج1، ص245.

[33] . سورهٴ طور، آيهٴ 35.

[34] . توحيد صدوق، ص35.

[35] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 186.

[36] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 39.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق