اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيراً ﴿26﴾ إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً ﴿27﴾ وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً ﴿28﴾ وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴿29﴾
بعد از جريان احترام به والدين در كنار مسئلهٴ توحيد جريان رعايت مسائل خانوادگي، ارحام، اقربا و مانند آن را مطرح فرمود اين مطلب جزء خطوط كلي اسلام است لذا اختصاصي به حوزه مسلمانها ندارد اين مطلب هم در مكه نازل شد كه بسياري از احكام فرعي هنوز نيامده نظير حج، نظير روزه و مانند آن و هم در مدينه نازل شد اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه مكّي است آيات مشتمل بر عقوق ذويالقربيٰ را به همراه دارد.
سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً بحث شد اين در مدينه نازل شد كه آنجا فرمود: ﴿وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَي﴾[1] جريان رسيدگي به امور ارحام هم در مكه نازل شد هم در مدينه و در فضايي كه بسياري از افراد مسلمان بستگان آنها مشرك بودن هم اين نازل شد نظير آنچه كه درباره پدر و مادر مشرك كه ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾[2] نازل شد اين هم از همان قبيل است جواني اسلام آورد و پدر و مادر او مشرك بودند اصرار كردند كه دست از دين بردار، آمد خدمت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و جريان را عرضه داشت آيه نازل شد كه پدر و مادر اگر مشركاند گرچه مسائل دنيايي و مصاحبت حَسَن محفوظ است اما درباره مسائل اعتقادي آنها حقّ دخالت ندارند ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾[3] اما ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾ اين با اينكه پدر مشرك است، مادر مشرك است مسائل دنيايي آنها را تأمين كني، نياز آنها را تأمين كنيد، مسكن آنها، هزينهٴ آنها، لباس آنها، خوراك آنها رفتار حَسن داشته باشيد.
اين مسئله يعني رعايت احترام پدر و مادر و مانند آن هم در مكه نازل شد هم در مدينه، هم در خانوادههاي اسلامي هم در خانوادههاي غيراسلامي. به دنبال احترامگذاري به پدر و مادر جريان ايتاي ذيالقربيٰ هم مطرح فرمود، فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ روايات مسئله را هم ملاحظه فرموديد بسياري از اين روايات را مرحوم فيض در وافي نقل كرد، بخشي از اين روايات را مرحوم امينالاسلام طبرسي در مجمع نقل كرد، مرحوم فيض و ديگران مدّعياند كه اين روايات مستفيض است اين ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ درباره اِيتاي فدك و ايتاي فدك به وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) است و وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) هم اين آيه را در شام قرائت فرمودند بر خودشان تطبيق كردند اين روايات همه اينها معتبر و مستند باشد با اطلاق سازگار است براي اينكه اينها تطبيق فرمودند آن آياتي كه مخصوص اينهاست بله، ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾[4] اين ديگر مخصوص آنهاست، اما ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ اين اطلاقش محفوظ است همه افراد را شامل ميشود و امر است به اينكه شما به ارحامتان برسيد، به ذيالقربايتان برسيد و مانند آن منتها مصداق كاملش درباره اهلبيت(عليهم السلام) است.
مطلب ديگر اينكه صدقه دادن اگر نسبت به يك مستمند باشد «مُست» يعني حاجت «مُسْتمند» نه مُستَمَند، «مُستْمند» يعني حاجتمند، يعني نيازمند اگر كسي به يك مستمند چيزي داد خب فقط ثواب صدقه را ميبرد، اگر به يك عالِم مستمند، زاهدِ مستمند، مؤمنِ مستمند يا ارحام مستمند چيزي داد اين دوتا ثواب دارد اگر به يك سيّد مستمند عطا كرد اين هم دو فضيلت دارد، دو ثواب دارد اگر حقوق اهلبيت(عليهم السلام) را اعطا كرد هم ايتاي ذيالقرباست هم اجر آنها را ادا كرده است.
بنابراين گاهي يك اجر دارد، گاهي دو اجر دارد، گاهي اجور متعدّد و متراكم دارد مربوط به آن گيرنده است چه اينكه دهنده مالش طيّب و طاهر باشد از يك سو، با اخلاص باشد از سوي ديگر اينها هم اجرهاي مضاعف دارد ولي جامعش اصل فضيلت و امر رُجحان است كه فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ و در بحث ديروز هم ملاحظه فرموديد آنجايي كه واجب است يا مستحب است آن را بايد فقه معيّن كند كه كجا ايتا واجب است و كجا ايتا مستحب.
﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ و تبذير هم نكنيد براي اينكه تبذير كار شيطان است تبذير گاهي مربوط به اِعطا و انفاق و امثال ذلك است گاهي نه، مصرفِ غيرمعقول است بعضي از اين آقايان مفسّرين ميگويند اينكه اين كساني كه سيگار ميكِشند اين تدخين اين هم يك صِنف تبذير است ولو اين از سنخ اعطا نيست اين صرف مال است اين بذرافشاني بيجاست اين مال را بيجا بذر ميكند در شورهزار صرف ميكند روي سنگ ميريزد، خب روي سنگ كه گندم سبز نميشود اگر كسي روي سنگ و امثال سنگ بذرافشاني كرد ميگويند «بَذّر» يعني اين بذرش را هدر داده اين كسي كه مال را درباره كشيدن سيگار و امثال سيگار مصرف ميكند ميگويند «بَذَّر» بنابراين تبذير اختصاصي به مسئله انفاق ندارد كه كسي انفاق ميكند انفاقش يا اسراف است يا تبذير يا غيرهما نه، هر گونه صرف مالي و هزينهكردني اين يا اسراف است يا تبذير است يا حدّ وسط ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾.
در سورهٴ مباركهٴ «توبه» ملاحظه فرموديد مسكين به آدمهايي ميگويند كه ديگر اهل سكون و زمينگيرند بالأخره قدرت حركت ندارند چه اينكه نيازمند را هم اگر گفتند فقير براي اينكه ستون فقرات او شكسته است وگرنه فقير كه به معني گِدا نيست فقير به معني ندار نيست فقير يعني كسي كه فقرات او شكسته است و چون انسانِ بيمار قدرت ايستادگي نه ايستادن، قدرت ايستادگي ندارد يك، اين فقدان ايستادگي شبيه فقدان ايستادن شد دو، لذا آدم ندار را ميگويند فقير از بس گفتند كه كلمهٴ فقير الآن معناي رايجش همان آدم ندار است وگرنه از نظر فقهاللغه كه فقر به معني نداري نيست فقدان است كه آدم چيزي را ندارد بله، اما فقير به معني «كَسَرت ظهرات فقره» اين را ميگويند فقير.
خب، تعبير لطيف قرآني هم اين است كه ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾[5] يعني شما اگر بخواهيد قيام داشته باشيد، مقاومت داشته باشيد، ايستادگي، ايستادگي داشته باشيد بايد وضع ماليتان خوب باشد مال، اقتصاد ستون فقرات جامعه است كه قيام يك امت به استقلال اقتصادي آنهاست يك ملّت وابسته كه قدرت قيام ندارد كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه بحثش قبلاً گذشت آنجا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾ اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» بود كه فرمود اين مال چون به وسيلهٴ اين مال شما قيام داريد قيامتان و مقاومتتان به وسيلهٴ اين مال است بيجا صرف نكنيد آيه پنج سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾ قيام ملّتي به وسيله داشتن آنهاست ديگر اينكه ميبينيد فوراً دست به تحريم اقتصادي ميزنند ميبينند اينها قدرت قيام ندارند اگر ملّتي مستقل باشد در استقلال خودكفا باشد كه تحريم در او اثري نميگذارد كه اين بيان قرآن كريم است ملّتي وقتي ميتواند روي پاي خود بايستد كه دستش به جيب و كيف خودش باشد نه چشمش به كيف و جيب ديگران اين براي ملت است و اگر كسي نداشت ستون فقراتِ او شكسته است چون ستون فقران او شكسته از اين جهت به او ميگويند فقير اين فقهاللغه را كه عُرف رعايت نكرده مكرّر آدم ندار را گفته فقير كه حالا آدم خيال ميكند فقير يعني ندار.
خب، فرمود مسكين، مسكين هم همين طور است كسي كه بالأخره قدرت حركت ندارد اين ديگر زمينگير است اين را ميگويند مسكين تعبير لطيف سورهٴ مباركهٴ «ضحيٰ» و مانند آن كه در بحث ديروز اشاره شد ميفرمايد اينها ﴿ذَا مَتْرَبَةٍ﴾اند يعني اينها خاكياند فقط روي زمين گرفتارند يك آدم زمينگيرشده را ميگويند ﴿أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ﴾[6] يعني گرفتار تراب است، خاكي است ديگر نميتواند بلند شود لباسهايش را بتكاند كه گاهي ﴿ذَا مَتْرَبَةٍ﴾ ميگويند، گاهي ﴿قِيَاماً﴾ ميگويند، گاهي ﴿مِسْكِينَ﴾ ميگويند تا روشن بشود كه فقهاللغهٴ اين بحثها از كجا شروع ميشود و به كجا ختم ميشود.
در اين قسمت فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾، ﴿وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ هم خب معلوم است يعني راه، مسلّط بر او شد اين راهمانده است واماندهٴ در راه است قدرت رفتن ندارد اين مجبور است تحت سلطنتِ راه به سر ببرد نميتواند راه را طي كند، راه را دور بزند راه، او را طي ميكند راه، او را دور ميزند اين مانده اين را ميگويند ابنالسبيل. فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ اما در هيچ مطلب تبذير نكن گرچه قدر مُتيَقّن در مقام تخاطب اينجا راجع به ايتاست اما اطلاق حرمت تبذير همه موارد را شامل ميشود پس آن بزرگواري كه گفته سيگار كشيدن تبذير است بيراهه نرفته اينكه از سنخ ايتا نيست اين صرف مال است، هزينه كردن بيجاست ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾.
اما يك وقت آدم امكان مالي ندارد يا امكان مالي دارد ولي «بما هو اُوليٰ» مشغول است سائلي آمده كمك ميخواهد فرمود اولاً اعراض نكنيد از ذيالقربيٰ، از مسكين، از ابنالسبيل اما اگر يك وقت ضرورتي وادار كرده كه شما ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ﴾ يعني از اين گروهي كه ما گفتيم ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ حالا اگر اعراض كرديد اعراضتان هم معنادار است آن چيست؟ ﴿ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّكَ﴾ امكان مالي نداريد، نميتوانيد نيازي را برطرف كنيد، خودتان هم درصدد تحصيل مئونه و هزينه خودتان هستيد به دنبال كسب رضاي الهي هستيد بالأخره يك امر مهمّي شما را مشغول كرده كه نپردازيد به مسئله ايتاي ذيالقربيٰ و مسكين و ابنالسبيل اين اعراضتان نظير اعراض عن الجاهلين نباشد اعراض از جاهلين با بياعتنايي و تحقير همراه است كه فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾[7] آن كسي كه هر چه ميخواهي بفهماني نميفهمد و حاضر نيست گوش بدهد سرانجام ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ آن يك نحوه اعراض است يك نحوه اعراضي است از مستمندان و مسكين و يتيم و فقير و امثال ذلك كه اين را به صورت شرط ذكر كرد آن را به صورت جزم ذكر كرد در آنجا فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ اما اينجا فرمود اگر يك وقت نداشتي و نتوانستي نياز يك مستمند را برطرف كني اعراض كردي اعراضت بايد اينچنين باشد ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّكَ﴾ پس اعراضت بايد بهجا باشد نبايد بيجا نباشد چون او را ما فرستاديم اين بيان نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه را كه مكرّر ملاحظه فرموديد اين روايت نوراني كه حضرت در نهجالبلاغه دارد فرمود كه «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»[8] يعني نيازمندي كه آمد درِ خانهٴ شما خدا او را فرستاده البته در بعضي از روايات ما دارد كه اگر اين نيازمندها واقعاً راست بگويند و واقعاً محتاج باشند و در خانهشان چيزي نباشد و كسي به دادِ اينها نرسد كه «لهلك الأغنياء» «لولا الفقراء لهلك الأغنياء»[9] فرمود خوبياش اين است كه خيلي از اينها دروغ ميگويند يا بعضي از اينها دروغ ميگويند اگر خداي ناكرده همه اينها راست بگويند ممكن نيست اغنيا سر آسوده را داشته باشند اين در روايات ماست «لولا الفقراء لهلك الأغنياء»[10] حالا اگر خداي ناكرده راست گفت آن وقت چه چيزي درميآيد.
اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست كه «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»[11] اين را خدا فرستاده درِ خانهٴ شما اينچنين نيست كه كلّ نظام را ديگري دارد اداره ميكند و فقط آسمان و زمين را خدا آفريده كه، خير ﴿كُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ اين در سورهٴ مباركهٴ «رعد» بود كه قبلاً خوانده شد فرمود آيه هشت سورهٴ مباركهٴ «رعد» اين است كه ﴿وَكُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ اينها هم از نظر قانون اساسي است اينها اصول كلي است جزء محكمات است كه اگر ما در مطلبي شكّ كرديم به اين عموم يا به اين اطلاق بايد تمسّك بكنيم كه هر چيزي برابر با نظم و هندسه خاص آفريده شد و مهندسش هم ذات اقدس الهي است در بعضي از شروح اصول كافي اين روايتي كه ذات اقدس الهي را مهندس معرفي كرده است آمده اين مهندس هم مستحضريد كه عربي نيست معرّب است هندسه معرّب اندزه، مخفّف اندازه است اصلش عربي نيست اين اندازه شده اَندزه، بعد شده هندسه، بعد شده مهندس حالا ما ميگوييم هَندس، يهندسُ، مهندساً اينچنين نيست كه حالا اين عربيالاصل باشد اين مهندس يعني كسي كه بر اساس هندسه، بر اساس اندزه، بر اساس اندازه كار ميكند فرمود: ﴿كُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ هيچ چيزي نيست در عالم مگر اينكه بر اساس هندسه و معيار و نظم خاصّ خودش را دارد در اينگونه از موارد هم فرمود اگر فقيري ندارد ما او را فرستاديم بالأخره قلب او متوجّه درِ خانه شما شد ديگر چون «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» است تو هم بايد رسولالله را گرامي بداري اگر داري كه ميدهي كه ﴿آتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ اگر نداري، ﴿اما السائل فلا تنهر﴾[12] نه تنها ﴿أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ بلكه ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً﴾ اين شده سه بخش.
پس اگر داريم حتماً ﴿آتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ نداريم، نَهرش نكنيم، نرنجانيم ﴿أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «ضحيٰ» است، خب حالا نرنجاندن كافي است يا جذب و مهرباني و عاطفه لازم است؟ فرمود صِرف نرنجاندن كافي نيست جذب و عاطفه لازم است ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً﴾ با وعدهٴ خوب، با دعاي خوب كه خدا انشاءالله هم به ما بدهد، هم به شما بدهد، شما را بينياز بكند طوري كه او راضي برگردد اين هم از بيانات نوراني حضرت امير است از ائمه ديگر(عليهم السلام) هم نقل شده است كه شما كه با مال نميتوانيد مشكلات جامعه را حل كنيد «إنّكم لن تسعوا تسطع الناس بأموالكم فسعوهم بأخلاقكم»[13] مال كه آن وسعت را ندارد كه مشكلات جامعه را حل كند لااقل با اخلاق مشكلات جامعه را حل كنيد با مهرباني، با دعوت، با دعا، با اميدواري، با عذرخواهي مشكل جامعه را حل كنيد «فسعوهم بأخلاقكم» اين «فسعوهم بأخلاقكم» اينجاها ظهور كرده در سورهٴ مباركهٴ «ضحيٰ» بعد از اينكه فرمود: ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَي ٭ وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَي ٭ وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَي﴾ فرمود: ﴿فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ٭ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ٭ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾[14] آثار نعمت هم اين است كه در مسئلهٴ ايتاي ذيالقربيٰ و مسكين وابنالسبيل ظهور بكند فرمود اين هم يكي از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است در نهجالبلاغه كه نعمتي كه خدا به شما داد آثارش را ديگران ببينند «ولير عليك اثر ما أنعم الله به عليك»[15] حالا يك لباس خوبي به شما داد خدا بپوش ديگران ببينند يك وضع خوبي به شما داد كاري را بكن كه ديگران آثارش را هم ببينند «ولير عليك» اين نامهاي بود كه براي بعضي از اصحاب حضرت امير مرقوم فرمودند، فرمودند اين طور پيسكي كه داري زندگي ميكني خب براي چيست خدا كه به تو داد «ولير عليك» يعني حتماً ديگران آثار نعمت را ببينند حالا يا با بذل و بخشش است يا لااقل به رسيدگي وضع داخلي خودت است «ولير عليك أثر ما انعم الله به عليك»[16] به استناد همين كريمه ﴿أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾[17] نه اينكه لساناً بگويي خدا اين داد، اين داد دستت باز باشد اين تحديث نعمت است بدنت آراسته باشد اين تحديث نعمت است اگر نعمتي خدا به تو داد، خب بالأخره هم خودت راحت باش هم جامعه را درياب.
خب، نَهر و طرد سائل جايز نيست فرمود: ﴿وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾[18] اما در اينجا بخش سوم مطرح است نه تنها طردشان نكن بلكه ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً﴾ چون شما دستتان فعلاً باز نيست بسته است شما هم ابتغاي رحمت الهي داريد منتظريد كه رحمت خدا به شما برسد وضع مالي شما بهبود بشود كه هم مشكل خودتان را حل كنيد هم مشكل او را در چنين فضايي ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً﴾ نگذار او نااميد برگردد، رنجيده برگردد.
خب، حالا چون اسراف و تبذير هر دو ممنوع است و «خير الاُمور أوسطها»[19] است فرمود: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ﴾ در مسئله انفال ﴿وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ فرمود نه آن طور بخيلانه و شحيحانه به سر ببر كه دستبسته زندگي كني چون آدمي كه دست به جيب و كيف نيست بالأخره مثل آدم مغلولاليد است ديگر كسي كه بريز و بپاشش هم زياد است اين بسط تام دارد فرمود نه بسط تام، نه قبض تام ﴿وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ﴾ مثل آدمي كه دستش به گردن بسته است به جيب و كيف نميرسد اينچنين نباش يعني بخيل و شحيح نباشد ﴿وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ﴾ كه هر چه داري از دستت بريزد اين كار را هم نكن اگر اين كار را كردي ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ با حسرت به سر ميبري، خودت را ملامت ميكني، عقلاي قوم هم تو را ملامت ميكنند كه چرا بريز و بپاش بيجا داشتي كسي كه اسرافگر است فقر به انتظار اوست، خب اين خانهنشين ميشود اين ولو راه هم برود ايستاده است، جامد است، ساكن است ايستاده هم باشد نشسته است فرمود ناچاري بنشيني اينكه قعود دارد در برابر آن قيام است وگرنه اين قعودِ فيزيكي كه مراد نيست، خب يك آدم اسرافگري كه بريز و بپاشش زياد شد الآن خودش حسرت ميخورد اين اگر راه هم برود و خودش را ملامت بكند اين راهِ او حركت نيست سكون است اين ايستادن او قيام نيست قعود است فرمود: ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ هم خودت را ملامت ميكني هم ديگران ملامت ميكنند، هم حسرت ميبري و ديگران كه چرا اين كار را كردي.
پرسش:...
پاسخ: بله، اين هم در بعضي از آن روزها گذشت شايد همين بحث بود ديگر در آنجا كه گفته شد «خير الاُمور اُوسطها»[20] اين يك مَثل رايج عرب هست كه گاهي بعضي از اهلبيت(عليهم السلام) هم به اين مَثَل تمسّك ميكردند اين را نميشود يك روايت حساب آورد يك مَثل رايج بود كه گاهي بر لبان مطهّر اينها هم جاري ميشد كه «خير الاُمور اُوسطها» اما اين «خير الاُمور اُوسطها» اين طور نيست كه جمع محلاّ به «الف» و «لام» باشد و مفيد عموم باشد يعني در جميع امور دو طرف دارد اوسطش خير است اين «خير الاُمور اُوسطها» مربوط به مسائل اجرايي و عملي و آنجا كه جاي كار است كه بالأخره انسان يك توان محدودي دارد و خسته ميشود ميگويند افراط بد است، تفريط بد است، تند بد است، كُند بد است و «خير الاُمور اُوسطها».
اما در بخشهاي معارف و يا در بخشهايي كه انسان در هستهٴ مركزي عدل قرار گرفته از آن به بعد «خير الاُمور أكثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» اين «خير الاُمور أكثرها» آنجاست حالا كسي آمده حوزه يا دانشگاه ميخواهد درس بخواند بگويد همين مقدار سواد مياني بَس است يا «أقرأ وارق»[21] در عالِم شدن، در حكيم شدن، در عارف شدن، در مفسّر شدن، در زاهد شدن، در عابد شدن «خير الاُمور أكثرها و أشدّها و أوفرها» اين دعاي كميل همين است «وأقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفة لديك»[22] اين همين است اگر آدم در هستهٴ مركزي عدل قرار گرفت كه نميگويد همين مقدار بَس است كه اگر در راه نيست بخواهد راه بيايد بايد بررسي كند كه دو حاشيه جاده كجاست اين جادههاي خاكي كجاست جادهٴ وسط كجاست خودش را جاده خاكي آن طرف رها كند جاده خاكي اين طرف رها كند پرتگاه دو طرف را بگذارد كنار «خير الاُمور اُوسطها»[23] حالا كه آمده در اوسط اين هستهٴ مركزي را ميگويند عدل، عادل است، اعدل است، اعدل من الأعدل است، اعدل من الاعدل من الاعدل است، تَقي است، اتقاي از تقي است، اتقاي از اتقاست، اتقاي از اتقاي از اتقاست «خير الاُمور أكثرها و أشدّها و أوفرها» وجود مبارك امام مجتبي در هستهٴ مركزي عدل است اين چون معصوم است ميداند كجا بخشش خوب است كجا بخشش ماندني است گاهي كلّ مال را ميبخشد اين جزء «خير الاُمور أشدّها و أكثرها و أوفرها» است در جريان سورهٴ مباركهٴ «انسان» هم كه قبلاً اشاره شد ظاهراً در همين بحثها بود وجود مبارك حضرت امير به صديقه كبرا(سلام الله عليهما) خب حالا آنها بالغه و رشيده بودند اما حَسنين كه واجبالنفقه آنها بودند خب آدم روزي خودش را، سهم خودش را، سهم عيالش را، سهم واجبالنفقه را اين را بدهد روزه هم داشته باشد با آبِ خالي افطار بكند اين است كه ﴿هَلْ أَتَي﴾ نازل ميشود اين از سنخ «خير الاُمور أشدّها و أكثرها و أوفرها و أعلاها» است اينجا كه جاي «خير الاُمور اُوسطها» نيست ماها كه نميدانيم هستهٴ مركزي كجاست بايد حاشيتين را بشناسيم اولاً، مركز را شناسايي كنيم ثانياً، خودمان را به مركز برسانيم ثالثاً همين اما آنكه خودش كسي كه خودش هستهٴ مركزي عدل و وسط است او هر چه تندتر، بيشتر اين ﴿سَارِعُوا﴾[24] ناظر به همين است اين ﴿فَاسْتبَقُوا﴾[25] ناظر به همين است فرمود حالا كه راه را بلد شدي اين نظير مطالعه نيست كه شما ده ساعت بخواهيد مطالعه كنيد بگوييد من خسته ميشوم اين با خويشتنِ خويش بودن است، با اسرار دروني سر بردن است، هر چيزي را صفحهٴ كتاب الهي دانستن است، هر چيزي را ﴿أَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[26] است «أينما تولّوا فثمّ كتاب الله» است، «أينما تولّوا فثمّ كلمة الله» است، «أينما تولّوا فثمّ نداء الله» است اين هر جا كه ميرود همين طور است اين ديگر «خير الامور» ميشود «أكثرها و اعلاها و أشدّها و اوفرها».
در جريان انفاق ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين طور نيست كه حالا اگر زني بچهاش را فرستاده چيزي از شما خواسته شما نداشتيد به او كمك بكنيد دعا كرديد آن مادر به پسرش گفت برو بگو اين پيراهن تنت را به من بده بر تو واجب باشد اين كار را نكن براي اينكه تو با بدن برهنه كه نميتواني بروي مسجد از اين طرف اين مشركان با هماهنگي اين يهوديها شروع ميكنند به اهانت و توطئه كه اين خوابش برده وقتي حضرت آن پيراهن را داده مقداري در منزل مانده نتوانست در مسجد حضور پيدا كند اينها شروع كردند به بدگويي و دهنكجي كه فلان كس خوابش برده اينكه مدّعي نبوت است چُرتش برده فرمود اين كار را نكن ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ تو دشمن خونآشام در برابر داري اين يك مرحله است يك مرحله است كه انسان وقتي آن طور انفاق بكند دشمن را رام ميكند اين راجع به اينكه انسان بايد در هستهٴ مركزي عدل باشد اين ميشود «خير الامور اوسطها» آن براي كسي است كه در مرحله هسته مركزي عدل است ديگر «خير الأمور اعلاها» ﴿وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾.
گاهي برخيها ميگويند كه اين جريان «خير الاُمور اوسطها» كه از ديرزمان يك چهار هزار سال است تقريباً اين فكر از حُكماي يونان رواج دارد آنها هم شاگردان انبياي ابراهيمي بودند همان طوري كه مرحوم فارابي و بوعلي و خواجه اينها شاگردان اهلبيتاند اينها را اهلبيت و قرآن و روايات تربيت كرده و پرورانده، آنها را هم انبياي ابراهيمي تربيت كرده اينها هم شاگردان انبياي ابراهيمياند اين حرفهاي بلند تقريباً چهار هزار سال است كه در حوزههاي علميه هست كه اخلاق هستهٴ مركزي بين افراط و تفريط است شما هر چه تا حال بررسي كرديد يا بررسي ميكنيد ميبينيد انسان بيش از اين سه، چهار شأن ندارد يا بخش انديشه است كه اين را يك قوّه به عهده دارد يا بخش انگيزه است بخش انگيزه يا جاذبه است يا دافعه، يا جذب است يا دفع، يا شهوت است يا غضب ما آنچه را در خودمان بررسي ميكنيم همين است، در ديگران مييابيم همين طور است، از ديگران ميشنويم همين طور است.
اين سه قوّه، سهتا كار دارد انديشه يك انديشور دارد يعني قوّهاي است كه ميانديشد شهوت يك قوّه شهويه دارد كه اين قوّه كارِ او مِيل و گرايش و اشتهاست غضب كارِ يك قوّه است اينكه ميگويند «خير الأمور اوسطها»[27] براي اين سه قوّه است قوا نه آن افراد و اوصاف اين قوا بعضي تندند بعضي كندند ميبينيد همان طوري كه باصره قوّهاي است كه با او ما ميبينيم اين كارِ چشم در اثر اينكه خودِ چشم يا تندبين است يا كندبين است يا حدّ وسط خود چشم سه طور است يا خيلي قوي است يا خيلي ضعيف است يا حدّ وسط كارِ چشم، ديدن است قوّهٴ فهم هم همين طور است، قوّهٴ شهوت هم همين طور است، قوّهٴ غضب هم همين طور است اين كاري به اوصاف ندارد يك، كاري به افعال ندارد دو، كاري به قوا دارد كه منشأ اوصاف و افعال است سه.
اين قوّه، اين قوّهاي كه بايد بفهمد بعضي اهل جُربزهاند، بعضيها اهل بلادتاند، بعضي اهل حكمتاند آن قوّهٴ زودپرواز كه از شاخي به شاخي، از شاخهاي به شاخهاي مثل اين گنجشكها شما ديديد بعضيها اهل جُربزهاند تا مطلب تمام نشده يا تصديق ميكنند يا اشكال ميكنند اين مثل گنجشك زودپرواز است كه هنوز اين مطلب تمام نشده از اين شاخه به شاخهٴ ديگر يا از اين شاخ به شاخ ديگر پرواز ميكند در مناظره همين طور است، در مجادله همين طور است، در بحثهاي سياسي و اجتماعي همين طور است آرام نيست تا حقّ اين مطلب ادا بشود از اينجا آرام پرواز كند به شاخهٴ ديگر اين جربزه كه تندپروازي، زودپروازي است نقص است بليد، كندپرواز است شما ده بار بايد يك مطلب را بگويي تا دستِ ذهن اين شخص را بگيري از صغرا به كبرا آنجا هم ده بار بگويي تا دستش را بگيري از كبرا به نتيجه بَليد يك آدم كندپرواز است اين مربوط به قوّه است نه اوصاف و نه افعال اين بلادت هم نقص است ميشود تفريط، آن جربزه هم نقص است ميشود افراط، هستهٴ مركزي بين جربزه و بلادت را ميگويند حكمت اين حكمت كاري به علم ندارد جزء علوم نيست اين مربوط به قواست بعضيها فطرتاً حكيماند يعني خوشاستعدادند، به موقع پرواز ميكنند، به موقع ميفهمد تا برهان نيايد سر تكان نميدهد وقتي برهان آمد خوب فهميدند از جايي به جايي منتقل ميشوند اين قوّه را ميگويند حكمت اين است كه گفتند «خير الامور اوسطها»[28] جايش اينجاست شهوت هم همين طور است، غضب هم همين طور است كسي كه گرفتار سه، چهار عيال است اين معصيت نكرده شرعاً اين عادل است ميشود به او اقتدا كرد و اما در فلسفه اين را عادل نميگويند براي اينكه اين گرفتار اين قوّه است ولو حلال است، ولو هيچ معصيتي نكرده ولي اين قوّه شهوي او تند است اين گرفتار تندي اين قوّه است يا كسي كه خامل است «النكاح سنّتي»[29] را رعايت نكرده معصيت نكرده شرعاً ميشود به او اقتدا كرد ولي در فلسفه چنين آدمي را عادل نميگويند براي اينكه كمبودي دارد اين مطلب است كه «خير الامور اوسطها»[30] بعضي از مفسّرين خيال كردند اين «خير الامور اوسطها» چون جمع محلاّ به «الف» و «لام» است همه چيز بايد كه يك طرفش افراط، يك طرفش تفريط باشد بعد گفت خب امانت، امانت كه ديگر دو طرف ندارد كه غافل از اينكه خود امانت زيرمجموعه عفّت است اين از اول بايد سؤال بكند كه من كجا افراط را بشناسم، كجا تفريط را بشناسم، كجا هسته مركزي را بشناسم اين جنود العقل والجهلي كه وجود مبارك حضرت فرمود كه در كافي هست اينها زيرمجموعه بعضي از آن اوصاف عام را ثابت كردند خود امانت، خود عفّت، خود سَداد و اينها زيرمجموعه هستهٴ مركزي قوه شهويه است اين قوه شهويه اگر هسته مركزي را يافت زيرمجموعه فراواني دارد در مسائل جنسي يك نام دارد، در مسائل مالي يك نام دارد، آن كسي كه بخشنده است يك نام دارد، آن كسي كه در ميدان جنگ نه ترسوست نه متهوّر است زيرمجموعه قوّه غضبيه است به نام شجاعت.
به هر تقدير اين ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ يعني اگر آن بَسط را مرتكب شدي يا اين قبض را مرتكب شدي در هر دو حال ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ نه آن كار را بكن نه اين كار را بكن هستهٴ مركزي را داشته باش.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 177.
[2] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[3] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[4] . سورهٴ شوري، آيهٴ 32.
[5] . سورهٴ نساء، آيهٴ 5.
[6] . سورهٴ بلد، آيهٴ 16.
[7] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 199.
[8] . نهجالبلاغه، حكمت 304.
[9] . ارشاد القلوب، ج 1، ص 194.
[10] . ارشاد القلوب، ج 1، ص 194.
[11] . نهجالبلاغه، حكمت 304.
[12] . سورهٴ ضحي، آيهٴ 10.
[13] . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 364.
[14] . سورهٴ ضحي، آيات 6 ـ 11.
[15] . نهجالبلاغه، نامهٴ 69.
[16] . نهجالبلاغه، نامهٴ 69.
[17] . سورهٴ ضحي، آيهٴ 11.
[18] . سورهٴ ضحي، آيهٴ 10.
[19] . الكافي، ج 6، ص 541.
[20] . الكافي، ج 6، ص 541.
[21] . الكافي، ج 2، ص 606.
[22] . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[23] . الكافي، ج 6، ص 541.
[24] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 133.
[25] . سور ه بقره، آيهٴ 148.
[26] . سورهٴ بقره، آيهٴ 115.
[27] . الكافي، ج 6، ص 541.
[28] . الكافي، ج 6، ص 541.
[29] . بحار الانوار، ج 100، ص 220.
[30] . الكافي، ج 6، ص 541.