30 10 2006 4819142 شناسه:

Duplicate 1 Duplicate 1

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ (1) يُنَزِّلُ المَلاَئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَي مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ (2)﴾

اين سورهٴ مباركه همان طوري كه از محتواي آن بر مي
آيد هم راجع به اصول اعتقادي و اخلاقي است، هم راجع به مسائل هجرت و جهاد و مسائل فقهي و حقوقي است. چنين سوره
اي مي
تواند مدني باشد و مي
تواند تلفيقي از مكي و مدني باشد. چنين سوره
اي نمي
تواند مكي محض باشد، زيرا در مكه سخن از هجرت و جهاد و امثال اينها نبود. بنابراين آنچه كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان بيان كرد بعد مرحوم امين
الاسلام در مجمع و همچنين جناب زمخشري و ساير مفسران در تفسيرشان آوردند كه اين تلفيقي از مكي و مدني است سخن درستي است منتها برخي از اين آقايان مي
گويند سه آيه
اش مربوط به مدينه است بقيه اين 128 آيهٴ سورهٴ «نحل» در مكه نازل شده، اين اثباتش آسان نيست. راهي كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) طي كرده
اند اين است كه تلفيق اين سوره از مكي و مدني بودن به اين است كه از اول تا آيه چهل اين سوره در مكه نازل شده و آيه چهل به بعد كه دارد ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾ و ساير آياتي كه سياقش با مدينه هم هماهنگ است اين در مدينه نازل شد. پس صدر اين سوره تا آيه چهل در مكه نازل شد، از آيه چهل به بعد در مدينه. اين يك وجهي است كه تا الآن نزديك
تر از ديگر وجوه به ذهن مي
رسد حالا ممكن است وجوه ديگر در طي بحثهاي روزهاي آتي به خواست خدا دربيايد.

مطلب ديگر اينكه، اينكه فرمود ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ اين امر يعني فرمان تكويني خدا كه جمعش امور است نه امر به معناي حكم و دستور كه جمعش اوامر است. فرمان تكويني خدا آمده. از اينكه فرمود ﴿فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ﴾ معلوم مي
شود كه در آستانه آمدن است، زيرا امر آمده را كه نمي
گويد عجله نكن. وقتي امري واقع شد، ديگر جا براي استعجال نيست. استعجال آن است كه انسان بي
صبرانه بگويد چرا نيامده؟ چه زماني مي
آيد؟ چطور شد؟ مثل اينكه به نوح(سلام الله عليه) گفتند كه ﴿يَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾[1] اين را مي
گويند استعجال كه غالب تبهكاران با انبيايشان همان رفتار را داشتند كه قوم نوح با نوح داشتند مي
گفتند: ﴿فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا﴾[2] مكرر مي
گويي عذاب عذاب، خب بيايد عذاب. اين را مي
گويند استعجال.

خب اگر عذاب آمده باشد كه چنين حالي فرض ندارد. به قرينه ﴿لاَ تَسْتَعْجِلُوهُ﴾ معلوم مي
شود ﴿أَتَي﴾ يعني يأتي. اين مستقبل محقق‌الوقوع و قريب‌الوقوع در حكم ماضي است مثل ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾[3] ولي عمده آن است كه هر محقق الوقوعي را در حكم ماضي نمي
دانند. اين يك محقق
الوقوعي كه قريب
الوقوع هم باشد. اگر منظور از اين ﴿أَمْرُ اللَّهِ﴾ جريان قيامت باشد، اين با آيات ديگري كه جناب زمخشري كه در كشاف ذكر كرده است هماهنگ است. ايشان مي
گويد كه يك بار مردم مكه به وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كردند كه شما ما را با آن دعوت توحيدي يك؛ دعواي به نوبت دو؛ هميشه ما را به اين دو امر مبتلا كردي. يك دعوا؛ يك دعوت. دعوت داري به مبدأ و معاد، دعوا داري كه اني رسول الله. اين ادعا و آن دعوت تو ما را خسته كرد بالأخره يك دليلي بياور اگر مي
گويي عذاب است، عذاب بياور و مانند آ
ن. اين استعجال در عذاب است.

آيه
اي كه آمده ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾[4] اينها يك مقداري بساطشان را جمع كردند آن معاصي را كم
تر كردند، بعد از چند روزي ديدند كه نه قيامت، قيام نكرده. بعد از ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ﴾ گفتند پس كجاست؟ آن ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾ در آ
ن سورهٴ مباركهٴ «قمر» است. بعد از آن آيه
اي كه در صدر سورهٴ «انبياء» هست نازل شده كه ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ﴾[5] حساب نزديك شد. بعد از يك مدتي صبر كردند ديدند نه روز حساب نيامده، باز استعجال كردند اين آيه نازل شد كه ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ سخن از اقتراب نيست، سخن از اتيان است. سخن از نزديكي نيست، سخن از آمدن است. ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ اين بايد خيلي نزديك باشد. اگر سخن از نزديكي است كه سورهٴ «قمر» و سورهٴ «انبياء» كافي است. هم ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ﴾ هم ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ﴾ اما سخن از آمدن است.

گاهي عذاب...

پرسش: ﴿.. وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾

پاسخ: بله خب اين اعتراف به بُعد است، يعني اعتراف به مستقبل بودن است: ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾[6] يعني واقع نشده يك؛ بعداً واقع مي
شود دو؛ منتها قريب
الوقوع است سه؛ اين با ﴿اقْتَرَبَت﴾ و ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ﴾ و اينها سازگار است. اما با ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ سازگار نيست. ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ از گذشته خبر مي
دهد ولي به قرينه ﴿فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ﴾ معلوم مي
كه شود اين يك محقق
الوقوعي است كه در ماضي است. لكن يك محقق
الوقوع قريب‌الوقوع بايد باشد.

مطلب ديگر اين است كه اگر منظور از اين عذاب زلزله و صاعقه و طوفان و اينها باشد يك راه دارد، اما اگر عذابي باشد كه ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ﴾ باشد يا ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ﴾ باشد خب خيليها روزانه مي
ميرند، چون «من مات فقد قامت قيامته»[7] مگر اين طور نيست كه همين كه مرد وارد برزخ مي
شود «اما روضة من رياض الجنه أوْ حفرة من حفر النيران»[8] وقتي از امام(عليه السلام) سؤال مي
كنند برزخ چه زماني است؟ فرمود «القبر منذ حين موته الي يوم القيامة[9]» ما چهار عالم كه نداريم. عالم دنيا، عالم قبر، عالم برزخ، عالم قيامت. عالم برزخ و قبر يكي است. منتها اين قبر ظاهري براي اين بدن است. آ
ن برزخ در حقيقت براي بدن و روح است.

خب خيليها مردند، خيليها روزانه مي
ميرند «من مات فقد قامت قيامته» پس براي خيليها ﴿أَتَي﴾ صادق است، براي يك عده
اي هم ﴿ اقْتَرَبَتِ﴾ صادق است. البته آن حشر اكبر حساب ديگري دارد كه ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[10] ولي هر كسي مسئول كار خودش است. نه ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾[11] دير شد، نه ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ﴾[12] دير شد، نه ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ عمل نشد. اگر «من مات فقد قامت قيامته» پس براي همه حاصل است. خيليها روزانه دارند مي
ميرند. منتها اين بيچاره
ها «آن را كه خبر شد، خبري باز نيامد» كه به ما بگويد چه خبر است، چه بر او گذشت و خودش مي
فهمد ديگر. اينكه داد مي
زند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾، ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ براي اينكه ﴿اقْتَرَبَتِ﴾ را ديد، ﴿اقْتَرَبَتِ﴾ را ديد، ﴿دَنَا﴾[13] را ديد، ﴿أَتَي﴾ را ديد. اين داد مي
زند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾.

بنابراين اين طور نيست كه ما حتماً بگوييم از يك آينده دور خبر مي
دهد نه براي خيليها واقع شده البته آن عذابهاي نظير جنگ بدر و آنها البته مستقبل محقق‌الوقوع است، يا حشر اكبر مستقبل محقق‌الوقوع است و مانند آن.

مطلب مهم آ
ن است كه ذات اقدس الهي از اتيان گاهي مي
گويد فرمان من رسيده است، يعني فرمان تكويني كه جمعش امور است، نه فرمان تشريعي كه جمعش اوامر است. فرمان من رسيده است مي
شود ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ يك وقتي مي
فرمايد من فرمانم را رسانده
ام ﴿حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾[14] يك وقت مي
فرمايد من خودم آمدم. حالا تا آن طرف چه كسي باشد، چطور ببيند، در چه مرحله باشد. اينجا كه فرمود ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ ﴾ يعني فرمان تكويني خدا آمده در آيهٴ 109 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً بحثش گذشت فرمود: ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ﴾ آيه 109 سورهٴ «بقره» ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ خيلي از موارد است كه اينها گرفتار خصم
اند، زلزله
اند، صاعقه
اند، نمي
دانند از كجا دارند چوب مي
خورند متحيرند، سرگردان
اند. بعضيها مي
فهمند چوب به دست چه كسي است، چه كسي دارد چوب مي
زند. آنهايي كه فقط سيل زده‌اند، زلزله زده‌اند، صاعقه زده‌اند، خصم زده‌اند نمي
دانند چوب چه كسي را مي
خورند مي
شود ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ آنهايي كه مي
بينند چه كسي دارد چوب مي
زند ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ مي
دانند چوب دست چه كسي است.

از همه اينها بالاتر آنجاست كه ذات اقدس الهي تعبير كرده فرمود: ﴿أَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾[15] فرمود ما خودمان آمده
ايم ما از زير پايه‌شان آمده
ايم، نمي
گويد زير پايشان آب بستيم، يا زير پايشان را تكان داديم، ما خودمان آنجا حضور داشتيم حالا اين بايد مرحله چهارم توحيد روشن بشود كه اين حرفها ناظر به كدام مرحله است.

در همان سورهٴ مباركهٴ «نحل» مي
فرمايد: ﴿أَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾، آيه 26 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است: ﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ اين هم اسناد به فعل داده، هم به فاعل اسناد داده. فرمود خيليها مكارانه زندگي كردند با نظام اسلامي و دين الهي و بناهايي ساختند بناي سياسي ساختند، اجتماعي ساختند. براي خودشان يك بنايي ساختند. در آ
ن بناي مستحكم سوري مستقر شدند. خداي سبحان اول موعظه مي
كند، ارشاد مي
كند، نصيحت مي
كند، اگر اثر كرد كه طوبي لهم وحسن مآب اگر اثر نكرد از در و ديوار نمي
آيد كه اينها فرار كنند، فرمود ما هيچ كسي را از راه در و ديوار نمي
گيريم كه فرصت فرار به او بدهيم ما از زيرزمين مي
آييم، از پايه مي
آييم. اين نشسته در كمال امن سقف را نگاه مي
كند، ما پايه را ويران مي
كنيم، سقف مي
ريزد ﴿أَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم[16]﴾ نه «من السقف والجدران والابواب بل من القواعد» اگر ﴿أَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ قهراً ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ دفعتاً نشسته
اند مي
بينند سقف ريخته [است].

يك وقتي نظام اين طور مي
ريزد، زندگي در يك دودمان و بيت اين طور مي
ريزد. خب آن كارهاي حساس را ذات اقدس الهي به خودش نسبت مي
دهد، فرمود ما آمديم. اين بارها به عرض رسيد اين كارهايي كه ذات اقدس الهي به خودش نسبت مي
دهد خدا آمد، خدا رفت، خدا كار كرد ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[17] و مانند آن اينها براي مرحله سوم و چهارم بحث توحيدي است. مرحله اول و دوم اينها منطقه ممنوعه است، يعني مقام ذات الهي احدي به آن راه ندارد يك؛ صفات ذات كه عين ذات است اكتناهش در دسترس احدي از انبيا و اوليا هم نيست، احدي به آن مقام راه ندارد دو؛ تمام بحثهاي اخلاقي و معرفتي و اينها براي ظهور حق است، براي آنجايي كه گفته مي
شود ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[18] براي ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ است، براي ظهور السماوات والارض است، نه نورآفرين. آن احدي به او دسترسي ندارد. اين ظهور الهي اين نور الهي اين فيض الهي گاهي قهر است، گاهي مهر. البته مستحضريد قهر الهي بالعرض است، تحت هندسه لطف الهي است. اينكه گفته شد «يا من سبقت رحمته غضبه»[19] معنايش اين نيست كه بهشت هشت در دارد، جهنم هفت در. اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه مي
فرمايد: «انت الذي تسعي رحمته أمام غضبه»[20] يك بيان لطيفي است. فرمود تو قهر داري، مهر داري، اما اين
چنين نيست كه اينها دو جدول و دو كانال خاص داشته باشند و كانال قهر و كانال مهر اين
چنين نيست. قهر هميشه به امامت مهر ظهور مي
كند. امام كارهاي شما، مهندس كارهاي شما، معمار كارهاي شما، رحمت است. اين رحمت است كه ﴿وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾[21] آن رحمت الهي گاهي دستور رحمت خاص مي
دهد. «فبذلك فبرحمته كذا و كذا و من رحمته كذا» اين رحمت خاصه است كه ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾[22]. گاهي هم براي حفظ نظام الهي دستور قهر مي
دهد، اين قهر مأموم آن امام است. آن امام دستور قهر داده است. رحمت است كه امام كل است «انت الذي تسعي رحمته أمام غضبه» قبل از اينكه غضب خدا ظهور كند در امام غضب به امامت رحمت نقشه
كشي مي
شود كه اينجا جاي فروريختن است، اينجا جاي زدن است، اينجا جاي كوبيدن است، اينجا جاي سيل است، قهر است، زلزله است و مانند آن.

آن امام كه در امام همه كارها حركت مي
كند مهندس و معمار عالم است. به امامت رحمت او عالم مي
گردد «يا من تسعي رحمته امام غضبه» چون در نظام الهي رحمت او ﴿وَسِعَتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾ نه غضب او نه اينكه يك مقداري براي رحمت است، يك مقداري براي غضب وگرنه رحمت او «وسعت كل شيء» نبود. آنكه در آيه مباركه است ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾ آنكه در دعاي كميل است «برحمتك التي وسعت كل شيء» است و مانند آن. پس مهندس اين عالم رحمت است، معمار اين عالم رحمت است اين رحمت دستور قهر و غضب مي
دهد كه فلان جا، جاي كوبيدن است فلان جا، جاي ساختن است. اگر اين شد، ذات اقدس الهي براساس رحمت رحمانيه
اي كه دارد نظام خود را بر اساس همان رحمت رحمانيه تأمين مي
كند. گاهي قهر است گاهي مهر و تمام بحثهاي در آمدن و رفتن ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[23] يا ﴿أَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم﴾[24] چه در قهر، چه در مهر. در همين محدوده «رحمته وسعت كل شيء» است كه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[25] است و الاّ به تعبير سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) در آن تعليقاتشان بر فصوص و مصباح فرمودند مقام ذات در دسترس احدي از انبيا نيست چه رسد به ديگري. چون او بسيط محض است و نامتناهي نمي‌شود گفت هر كسي به اندازه خودش آ
ن را مي
فهمد. بله اين فهمنده اندازه دارد ولي او اندازه ندارد. او يا همه يا هيچ. اينكه ما در تعبيرات مي
گوييم «آب دريا را اگر نتوان كشيد ٭٭٭ هم به قطره تشنگي» اين براي توجيه اوساط از مردم است، وگرنه مثال با آن ممثل خيلي فرق مي
كند خب دريا يك موجود مركبي است اگر ما نتوانيم از عمقش آب بگيريم، از سطحش آب مي
گيريم، ولي اگر فرض كرديم يك دريايي يك اقيانوس نامتنهاي بود و بسيط. اين اگر از سطحش آب گرفتي، از عمقش هم مي
تواني بگيري چون سطحش عين عمقش است، بسيط است ديگر ظاهرش عين باطنش است، اولش عين آخرش است. آن مركب است كه ظاهرش غير باطنش است اولش غير آخرش است اين سرش غير از آن سرش است. مي
شود هر كسي به اندازه تشنگي آب بچشد، ولي اگر يك چيزي بسيط محض بود يا همه يا هيچ. همه محال است پس هيچ. اينكه مي
گويند يعني همه بزرگان كه مقام ذات در دسترس احدي از انبيا و اوليا نيست، همه
شان مي
گويند «ما عرفناك حق معرفتك»[26].

تمام بحثها در مقام فعل حق است، ظهور حق است، آنكه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ است. اين ظهور آن هويت مطلقه است. در اين ظهور مطلق هم آمدن هست هم رفتن هست. اگر اين معنا روشن شد ديگر مسئله ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[27] بگوييم مضاف محذوف است، مضاف مقدر است «جاء امر ربك» نه. ﴿أَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ بگوييم اينجا مضاف محذوف است يعني «أَتي أَمر اللَّه» نه. همه
جا آن فيض مطلق ظهور مي
كند منتها بيننده گاهي مرحله ضعيفي مي
بيند، گاهي متوسط را، گاهي قوي را. در مرگ هم همين طور است. اين آيات سه
گانه
اي كه مربوط به مرگ است همين طور است. گاهي مي
فرمايد وقتي مي
خواهند بميرند ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[28] افراد ضعيف و متوسط هنگام مرگ جان را به مأموران عزرائيل(سلام الله عليه) مي
سپارند نه به خود عزرائيل. ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ آن اوساط از مؤمنان كساني
اند كه ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[29] مگر همه افراد وجود مبارك عزرائيل(سلام الله عليه) را مي
بينند كه جان را به او تسليم بكنند. خيلي سعادت مي
خواهد [كه] انسان حضرت عزرائيل را زيارت بكند جان را به او تسليم بكند او راحت مي
ميرد و اوحدي گذشته از اينكه عزرائيل(سلام الله عليه) را تحت‌الشعاع مي
بينند. ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[30] آن‌كه مي
گويد «روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم» اين مرحله را آرزو مي
كند.

بنابراين همان طوري كه در توفّي سه آيه است، سه طايفه است. در قهر الهي هم همين طور است در مهر الهي هم همين طور است پس گاهي آن ظهور مطلق الهي از پايه بساط زندگي را بر مي
چينند ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ﴾[31] گاهي نه فقط امر خدا را مي
بينند نظير همين اول آيه سورهٴ «نحل» كه ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ ﴾ گاهي نه امر و آمر هر دو را مي
بينند امر و آمري كه جمعش امور است نه آمري كه جمعش اوامر است. دارد ﴿حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ آنجاست كه اين گرفتارها مي
گويند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾[32] خيليها اصلاً نمي
دانند چه حال برايشان پيش آمده دفعتاً مي
بينند صحنه عوض شد يا دارد عوض مي
شود اما چه شده؟ چه كسي كرده؟ اين ملحدان اين ماركسيستها اينها اين طور هستند بيچاره
ها. اينها نمي
دانند چه دارد مي
شود؟ مي
بينند اوضاع دارد عوض مي
شود اما برخي متوجه
اند كه صاحب انسان، آن روح
بخش ذات خود اقدس الهي كه فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[33] حالا مي
گويد آن امانت را به من برگردان. اينها هستند كه مي
گويند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ وگرنه خيليها ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ را هم نمي
توانند بگويند اصلاً نمي
دانند چه خبر است؟ چه كسي دارد جان مي
گيرد؟ چه دارد مي
شود؟ نمي
دانند كه متحيرند. اينها هستند كه مي
گويند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ خب

پرسش: رحمت خاصه رحيميه از آن قهري كه در متن و بطن .. آمد كجاست يا...

پاسخ: اين ديگر رحمت خالصه است ديگر قهري در آن نيست. اصلاً قهر از آن جداست. چه اينكه آن قهر هم از رحمت جداست. بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج
البلاغه
وقتي جهنم را معرفي مي
كند مي
فرمايد: «دار ليس فيها رحمة»[34]، يعني رحمت خاصه، وگرنه اينكه «رحمته وسعت كل شيء» كه تخصيص
بردار نيست. لسانس عاري از تخصيص است. اين طور نيست كه «رحمته وسعت كل شيء» الا در جهنم اين طور نيست. اينكه حضرت در نهج
البلاغه
راجع به جهنم فرمود: «دار ليس فيها رحمة»، يعني قهر محض هيچ رحمتي ديگر در آن نيست. براي اينكه آن هم كفر محض داشت ديگر. كفر محض داشت، ساليان متمادي هم كفر محض داشت خب.

پرسش: خود جهنم شيء حساب نمي
شود؟

پاسخ: چرا ديگر شيء است، موجود است، اگر شيء است و موجود است پس «رحمته وسعت كل شيء» آن را مي
گيرد. اين معلوم مي
شود رحمت رحمانيه است.

خيلي از ماها وقتي قيامت رفتيم در و ديوار جهنم را مي
بوسيم مي
گوييم تو باعث شدي كه ما دست از پا خطا نكرديم. چون خيليها اين طور هستند، از ترس عذاب گناه نمي
كنند. اگر نبود ـ معاذ الله ـ جهنم خيليها آلوده بودند. همين كه فرمود انذار كنيد انذار كنيد براي اينكه بسياري از مردم از ترس رسوايي گناه نمي
كنند «نه شوقاً الي الجنه» اينكه در همين اول سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود ما ملائكه را مي
فرستيم و هر كسي را كه بخواهيم از اين نعمت برخوردار مي
كنيم به آنها مي
گوييم ﴿يُنَزِّلُ الْمَلاَئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَي مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إلاَّ أَنَا﴾ همين است خب با اينكه هر كسي از طرف ذات اقدس الهي مأموريت يافت هم براي تبشير است هم براي انذار، اما فقط اينجا انذار مطرح است. ﴿بَشِيراً وَنَذِيراً﴾ كنار هم زياد آمده ﴿مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ﴾ كنار هم زياد آمده، اما حصر كه ﴿إِنْ أَنتَ إلاَّ نَذِيرٌ﴾[35] يا «ان انت الا بشير» يا «ان انا الا بشير» در قرآن نيست. اما آن حصر در انذار هست ﴿إِنْ أَنتَ إلاَّ نَذِيرٌ﴾ يا ﴿إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾[36] اينها هست. يا ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[37] مطلق هست يا فرمود اينها علما بروند در حوزه
ها درست بخوانند كه ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[38] نه «لينذر و يبشروا» با اينكه تبشير هم هست. اكثر اثر براي انذار است. اگر درباره انبياست كه ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ مطرح است، اگر درباره فقهاست كه وارثان آنها هستند ﴿لِيَتَفَقَّهُوا﴾[39] بعد ﴿لِيُنذَرُوا﴾ مطرح است. اينجا هم فرمود ما فرستاده
هايمان را ملائكه را اينها را اعزام مي
كنيم مي
گوييم ﴿أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ﴾ صدر و ساقه اين آيه هم توحيد و تقواست. ذيل اين سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم اين است آيه 128 كه آخرين آيهٴ اين سوره است اين است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾ كه اين رد العجز الي الصدر است.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 32.

[2] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 32.

[3] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 1.

[4] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 1.

[5] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 1.

[6] ـ سورهٴ معارج، آيات 6 ـ 7.

[7] ـ بحارالانوار، ج58، ص8.

[8] ـ بحارالانوار، ج6، ص275.

[9] ـ كافي، ج3، ص22.

[10] ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.

[11] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 1.

[12] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 1.

[13] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 8.

[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 109.

[15] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.

[16] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.

[17] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 22.

[18] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 35.

[19] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي جوشن كبير.

[20] ـ صحيفهٴ سجادهي، دعاي 16.

[21] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.

[22] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 128.

[23] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 22.

[24] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.

[25] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 35.

[26] ـ بحارالانوار، ج68، ص23.

[27] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 22.

[28] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 61.

[29] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.

[30] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.

[31] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.

[32] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 99.

[33] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 29.

[34] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 27.

[35] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 23.

[36] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 65.

[37] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 2.

[38] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 122.

[39] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 122.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق