01 06 2013 1961800 شناسه:

Duplicate 1 Duplicate 1

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (1) يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ (2) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَي وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (3) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (4) وَالَّذِينَ سَعَوْ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِيمٌ (5)

تبيين مشهود نبودن ذات الهي و محبوب بودن او

چند نكته كوتاهي كه مربوط به بحث پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است اين است كه گرچه ذات اقدس الهي معبود كسي نيست چون حقيقت, بسيط است و نامتناهي است و تجزيه‌پذير نيست و قابل شهود نيست اما اسماي حسناي او آيت‌‌ و علامت‌ و آينه‌اند, وجهِ او آيت و آينه است انسان در وجه خدا, خدا را مشاهده مي‌كند و او را مي‌پرستد و اگر خلقت, ناظر به مقام فعل است و فعل, ممكن است و ممكن است هدف داشته باشد هدفِ فعل همان فاعل است كه خود خداي سبحان است پس اگر كار را به خود خدا اسناد بدهيم چون هدف است «هو الآخر»[1] است برتر از او چيزي نيست او كاري را انجام نمي‌دهد كه به آن مقصد برسد خودش هم مبدأ است هم منتها هم اول است هم آخر و اگر وجه او كاري را انجام مي‌دهد مقصد و مقصودِ وجهِ خدا خود خداست زيرا او مقصود بالذّات و محبوب بالذّات است.

دليل ادبي در جمع آمدن «انّا» در ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ...﴾

مطلب ديگر آنكه در جريان خلقت گرچه فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[2] مفرد آورد متكلّم وحده آورد و در اينجا سخن از ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ[3] است اما ﴿إِنَّا﴾ گاهي براي آن است كه بفرمايد من و ملائكه‌اي كه در تحت اختيار من‌اند اين كار را انجام داديم مثل ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[4] و مانند آن كه فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ[5] يا ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ[6] كه فرشته‌ها سهمي دارند گاهي فقط براي تفخيم و تعظيم است نظير آنچه در همين آيه ذكر شده كه ﴿إِنَّا﴾ و در جريان سجده فرشته‌ها هم فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا[7] آنجا ديگر منظور اين نيست كه ما و ملائكه دستور داديم بلكه ما كه متكلّم مع‌الغير است فقط براي تفخيم است پس ﴿نَحْنُ﴾ و ﴿إِنَّا﴾ و مانند آن گاهي للتفخيم است گاهي براي آن است كه كار با حضور فرشته‌ها انجام مي‌گيرد در ﴿إِنَّا عَرَضْنَا﴾ ظاهراً براي تفخيم است فرشته‌ها حضور ندارند.

معنا و مفهوم «حمل» در آيه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ ... فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا...﴾

مطلب بعدي آن است كه گرچه حمل را برخي‌ها نقل كردند كه حمل به معني خيانت است[8] ولي حمل در اينجا به معناي امتثال است نظير آيه سورهٴ مباركهٴ «جمعه» كه فرمود: ﴿حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا[9] يعني احكام الهي بر اينها تحميل شد بر اينها واجب شد كه انجام بدهند ولي اينها انجام ندادند پس حمل به معناي امتثال است و اطاعت ﴿لَمْ يَحْمِلُوهَا﴾ يعني اطاعت نكردند و امتثال نكردند.

دليل ذكر نام آسمان و زمين و جبال در كنار انسان

سرّ نام بردن آسمان و جبال و مانند آن براي آن است كه به انسان بفهماند اگر شما بخواهيد به قدرت‌هاي ظاهري تكيه كنيد اين سلسله جبال از شما محكم‌ترند آسمان‌ها از شما محكم‌ترند ﴿ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا[10] اگر به قدرت معنوي بخواهيد تكيه كند حق با شماست كاري از انسان ساخته است كه از آسمان و زمين ساخته نيست اما آن انساني كه درصدد امتثال حكم خداست و حكم خدا بخشي از آن به مراحل عاليه ولايت است بخشي هم به مراحل مياني و نازله ولايت است كه امتثال احكام است و اين امور اعتباري را به همراه دارد بنابراين ما آن حقيقتي كه بتواند وليّ‌الله و خليفةالله را تربيت كند عرضه كرديم هيچ كس نتوانست اين بار را بكشد فقط انسان است كه اين بار را مي‌كشد چون خيلي از افراد مي‌توانستند اين كار را بكنند به نوبه خود خليفه خدا بشوند ولو در حدّ مياني يا نازل, لكن اكثر مردم راه انحراف را طي كردند مسئله ﴿لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ[11] را ذكر فرمود, كه اين «لام», «لام» عاقبت است نه «لام» غايت.

انحصاري بودن قدرت اطاعت‌پذيري و عصيان انسان

پرسش:... پاسخ: براي اينكه انسان است كه هم مي‌تواند عادل باشد هم مي‌تواند ظالم باشد, هم مي‌تواند عالِم باشد هم مي‌تواند جاهل باشد, كوه اين‌چنين نيست آسمان اين‌چنين نيست زمين اين‌چنين نيست ملائكه فقط عادل‌اند فقط عالِم‌اند موجودي كه بتواند هم اطاعت كند هم عصيان انسان است البته جن هم هستند اما جن اين قدرت را ندارند كه بار امانت را بتوانند حمل كنند.

مكّي بودن سورهٴ سبأ و عناصر محوري آن

سورهٴ مباركهٴ «سبأ» كه در مكه نازل شد مانند ساير سوَر مكّي عناصر محوري آن اصول دين است عقايد و معارف اصلي است البته خطوط كلي اخلاق و حقوق و مانند آن در ضمن آن مطرح است اين قدر مشتركي است بين سوَر مكّي.

ضرورت توجه به شأن و جوّ و فضاي نزول در تفسير آيات

منتها براي بررسي تفسير آيات قرآن كريم همان‌طوري كه در اوايل ملاحظه فرموديد ما سه مطلب را بايد در نظر داشته باشيم يكي شأن نزول, يكي جوّ نزول, يكي فضاي نزول; شأن نزول براي آيه است كه آيه در چه موردي نازل شد جوّ نزول براي آن مقطع تاريخي است كه اين سور‌ه در ظرف يك سال يا دو سال يا كمتر و بيشتر به تدريج نازل مي‌شد رخدادهاي تاريخي آن مدت زماني چه بود فضاي نزول براي اين 23 ساله است كه در ظرف اين 23 سال در عربستان در منطقه در حوزه بين‌الملل در حوزه محلّي چه حادثه‌اي اتفاق افتاده چه چيزي بوده كه اگر كسي بخواهد كلّ قرآن را بررسي كند بايد فضاي جهاني آن 23 سال را در نظر داشته باشد و اگر بخواهد خود سور‌ه را ارزيابي كند بايد بداند در اين منطقه در ظرف مدت زمان نزول سور‌ه چه گذشت اگر بخواهد خود آيه را به خوبي بررسي كند بايد شأن نزول آن را كاملاً بداند.

معاد, عنصر محوري سورهٴ سبأ

در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» كه در مكه نازل شد گرچه توحيد و وحي و نبوّت مطرح‌اند اما عنصر محوري‌اش را جريان معاد قرار مي‌دهد براي اينكه در اين مدّت، شبهه معاد و شبهه اينكه انسان معدوم شد دوباره برمي‌گردد يا نه و شبهه اختلاط ذرّات و اينها بيش از موارد ديگر بود لذا در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» كه مكّي است بيشتر از مسئله وحي و توحيد, درباره معاد سخن گفته شد يكي پس از ديگري آيات معاد ذكر مي‌شود.  

 

فراهم نمودن مقدمات طرح معاد در سورهٴ سبأ

براي اينكه مسئله معاد ذكر بشود جريان قيامت در برابر دنيا اول بازگو مي‌شود (يك) حكمت خدا بازگو مي‌شود (دو) خبير بودن خدا مطرح مي‌شود (سه) در اول آيه فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ كه اين مجموعه, شكرآور است نعمت خداست نعمت زميني, نعمت آسماني, علوم فراوان از اينجاست بركات فراوان حياتي از اينجاست و مانند آن. درباره دنيا سخن نفرمود اما از آسمان و زمين كه سخن گفت ناظر به دنياست ولي فرمود: ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ﴾ اين نشان مي‌دهد كه سَمت و سوي بحث سورهٴ مباركهٴ «سبأ» به طرف اثبات معاد است.

حكيم و خبير بودن جامع هدفمندي دنيا با معاد

جامع اين دو قسمت هم اين است كه او حكيم است و خبير. حكيم است يعني كارِ او منشأ حكمت و منفعت و غايت و هدفمندي است خبير است يعني به تمام ذرّات و جزئيات آگاه است كه خبير, دقيق‌تر از عليم است عليم ناظر به مطلق اشياست چه كلي چه جزئي, اما خبير يعني خُبره‌بودن ناظر به امور جزئي است براي اينكه مشكلات كساني كه درباره معاد بدانديش بودند اين بود كه اين ذرّات كه حالا مخلوط شد گُم شد چگونه خداي سبحان دوباره اينها را احيا مي‌كند ولي وقتي مي‌فرمايد خبير است به تمام ذرّات آگاه است پاسخ اينها داده مي‌شود.

تعليمي بودن آغاز پنج سورهٴ قرآن با حمد

پنج سور‌ه است كه گفتند در قرآن كريم آغاز آنها حمد است اول سورهٴ مباركهٴ «فاتحةالكتاب» است كه با حمد شروع مي‌شود بعد «انعام» است كه با حمد شروع مي‌شود بعد «كهف» است كه با حمد شروع مي‌شود بعد سورهٴ «سبأ» است كه با حمد شروع مي‌شود بعد سورهٴ «فاطر» است كه بعد از سورهٴ «سبأ» است با حمد شروع مي‌شود اين آياتي كه ناظر به خلقت است حالا خلقت دنيا يا خلقت آخرت يا مجموع خلقتين، اين جاي حمد و سپاس را دارد كه خداي سبحان ما را تعليم مي‌دهد كه در برابر اين نعمت شاكر باشيم.  

سرفصل مباحث سور‌ه بودن آغاز آن با اسمای الهي

آنچه در آغاز سور‌ه ذكر شده است به منزله متن است و آنچه تا پايان سور‌ه مي‌آيد به منزله شرح, اگر در آغاز سور‌ه سخن از حكيمِ خبير به ميان آمد تا پايان سور‌ه, تبيين حكمت خدا و خبير بودن خدا مطرح است گاهي پايان يك آيه اسمي يا دو اسم از اسماي حسناي خداست اين اسمي كه در پايان آيه مطرح است اين ضامن مضمون خود آيه است اما وقتي در آغاز سور‌ه اسماي الهي مطرح است اين به منزله سرفصل است به منزله متن است كه تا پايان سور‌ه بايد اين يك اسم يا دو اسم را شرح كرد.

معاد,مقتضاي حكمت الهي

طرح مسئله معاد بر اساس مسئله حكيم بودن است كه يقيناً معاد هست براي اينكه كار خدا حكيمانه است و هيچ محذوري نيست براي اينكه او به تمام ذرّات و جزئيات آگاه است براي بيان حكيمانه بودن معاد از حكمت خدا استفاده شده است چرا عالَم معاد دارد؟ براي اينكه اگر روز حسابي نباشد كتابي نباشد پاداش و كيفري نباشد هر كه هر چه كرد و هر چه گفت و هر چه آورد حساب و كتابي نباشد كه مي‌شود عالَم لغو مي‌شود عالَم باطل. بارها اين دو اصل از قرآن كريم مطرح شد يكي به صورت موجبه كليه يكي به صورت سالبه كليه, موجبه كليه اين بود كه فرمود خدا هر چه آفريد به حق آفريد سالبه كليه اين است كه هرگز خدا كار باطلي انجام نداد خب اگر چيزي هميشه حركت بكند هر كه هر چه كرد, كرد هر چه گفت, گفت هر چه خورد, خورد حساب و كتابي در عالم نباشد مي‌شود باطل، فرمود ما نگذاشتيم بطلان در عالم راه پيدا كند عالم, كارِ ماست ما هم باطل‌گو و باطل‌رو نيستيم ما هرگز كار باطل و عبث نكرديم ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً[12] گاهي مي‌فرمايد: ﴿مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ[13] اين كلّ صحنه بايد به مقصد ‌برسد اگر كسي خيالي كرد حتي خيال ظريف و ضعيف گوشهٴ ذهن اين به حسابش رسيده نشود مي‌شود لغو, فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ[14] بدانيد تمام ذرّات ذهنتان را او مي‌داند مواظب خاطراتتان باشيد مگر ذهن و ذرّات و خاطرات ذهن جزء مخلوقات عالَم نيست فرمود همه آنها را خدا مي‌داند مواظب خاطراتتان باشيد پس گاهي به صورت موجبه كه فرمود ما عالَم را به حق آفريديم, گاهي به صورت سالبه كه فرمود ما باطل‌رو نيستيم ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ و گاهي خودش را به عنوان حكيم معرفي مي‌كند مگر ممكن است حكيم, كار عبثي بكند تمام خاطرات ما حساب‌شده است تمام قيام و قعود ما حساب‌شده است آن وقت حكمت را كه سرفصل اين سور‌ه است تا پايان اين سور‌ه شرح مي‌دهد.

دليل اختصاص حمد و سپاس به خداوند

فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ حمد چرا براي خداست؟ براي اينكه خلقت آسمان و زمين, نعمت اوست اين سفره را او پهن كرده و هر كه مُنعِم باشد محمود است پس خدا محمود است (يك) حمد آخرت هم براي اوست بهشت را آفريده كه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾,[15] ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَا[16] (دو) وقتي بهشتي‌ها وارد بهشت شدند اين‌گونه خدا را حمد و سپاس مي‌گويند خدا را شكر كه به ما بهشت داد خدا را شكر كه هر جا بخواهيم بيارميم, مي‌آرميم خدا را شكر كه همه غم و غصه را از ما زدود ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[17] اين حمدِ بهشتي‌هاست در برابر اين نعمت, پس ﴿لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَي﴾,[18] ﴿لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ﴾ در برابر هر نعمتي بايد انسان سپاسگزار باشد.  

دليل باطل نبودن خلقت با برهان هدفداري حركت

به چه دليل قيامت حق است به دليل اينكه او حكيم است ﴿وَهُوَ الْحَكِيمُ﴾ مگر مي‌شود حكيم كاري را انجام بدهد و بي‌اثر باشد هر كه هر چه كرد, بكند. در سورهٴ مباركهٴ «ص» فرمود ما چيزي را به عنوان باطل خلق نكرديم آيه 27 سورهٴ مباركهٴ «ص» اين است ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ حركت مستحضريد كه هدف‌دار است حركت, غيرمتناهي باشد محال است يعني چيزي دائماً حركت بكند خب براي چه دارد حركت مي‌كند كجا مي‌خواهد برود؟! حركت, به سمت چيزي رفتن است لذا ممكن نيست حركت, نامتناهي باشد حركت الاّ ولابد بايد به دارالقرار برسد فرمود اگر به دارالقرار نرسد هر كسي نتيجه كار خودش را نبيند كه مي‌شود باطل ما باطل خلق نكرديم ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِين كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ﴾.

بطلان هدف‌مندي خلقت در صورت نبود معاد

اگر معاد نباشد به چه دليل عالَم باطل است به دليل آيه 28 سورهٴ «ص» فرمود: ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴾ خب طالح و صالح, عادل و ظالم اينها اگر مُردند معدوم بشوند «لا مَيْز في الأعدام من حيث العدم»[19] در معدومات كه خبري نيست نه به كسي پاداش مي‌دهند نه به كسي كيفر, اينها كه مادي فكر مي‌كنند يا كمونيست‌اند يا ملحدند يا هر چه هستند اينها با وهم دارند زندگي مي‌كنند اين بزرگداشت اينها براي كُشته‌هاي خودشان يا براي مرده‌هاي خودشان بزرگداشت مي‌گيرند سبّ و لعن آنها با طلب مغفرت آنها يكي است اگر كسي معدوم شد نيست شما نسبت به او بد بگوييد نسبت به او احترام بكنيد هر دو لغو است الآن اينجا شخصي نيست نشسته نيست وقتي معدوم است نه احترام‌پذير است نه توهين‌پذير, اگر انسان مي‌ميرد مي‌پوسد و نابود مي‌شود شما دسته گل را براي چه كسي مي‌بريد اين بزرگداشت را براي چه كسي مي‌گيريد اين مقاله و مقالت را براي چه كسي مي‌نويسيد معدوم بما أنّه معدوم نه احترام دارد نه اهانت. خدا مي‌فرمايد اگر مرگ پوسيدن بود و ـ معاذ الله ـ بعد از مرگ هيچ خبري نبود معنايش اين است كه صالح و طالح يكي هستند يعني عادلِ زحمت‌كشيده نابود شده است ظالمِ ستم‌پيشه هم نابود شد اين مي‌شود لغو, اگر ـ معاذ الله ـ معاد نباشد لازمه‌اش تساوي عادل و ظالم است ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ﴾ اينهايي كه نمي‌گفتند معاد هست قيامت هست خدا هر دو را به جهنم مي‌برد يا هر دو را به بهشت مي‌برد تا خدا بفرمايد ما براي هر دو يك‌ نحو حكم مي‌كنيم مگر آنها مي‌گفتند هر دو به جهنم مي‌روند يا هر دو به بهشت مي‌روند تا خدا بفرمايد اينها يكسان نيستند آنها مي‌گفتند هر دو نابود مي‌شوند خدا مي‌فرمايد اگر هر دو نابود مي‌شوند هر دو يكسان خواهند بود يعني عادل هر چه كرد بي‌نتيجه, ظالم هم هر چه كرد بي‌كيفر و اين در كارگاه ما نيست ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴾ يعني زشت و زيبا يكسان است در بحث‌هاي ديگر هم همين مطلب را فرمود در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» هم همين را فرمود آيه 21 و 22 سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» همين است در آيه 21 فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ آيا ظالمين و تبهكاران خيال مي‌كنند ما اينها را مثل مؤمنين عادل قرار مي‌دهيم خب آنها مگر خيال مي‌كردند مؤمن عادل در بهشت است و اينها هم بعد از مرگ مي‌روند بهشت تا خدا بفرمايد كه نه ما شما را يك‌ نحو حكم نمي‌كنيم بين شما فرق مي‌گذاريم آنها چنين حرفي نمي‌زدند آنها مي‌گفتند تبهكار كه مُرد, پوسيد پرهيزكار هم كه مُرد, پوسيد مرگ, پوسيدن است فناست فرمود خير اين‌چنين نيست كه شما هر دو نابود بشويد و فرقي بين شما نباشد هر دو زنده خواهيد شد هر كدام برابر پاداش و كيفر خودشان جزا و كيفر مي‌بينند. ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾ چرا؟

حق بودن خلقت آسمان و زمين دال بر ضرورت منطقي معاد

در آيه 22 فرمود براي اينكه ﴿وَخَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ اين عالَم حسابي دارد كتابي دارد اين آيه سورهٴ «جاثيه» مي‌شود موجبه, آن آيه سورهٴ «ص» مي‌‌شود سالبه در آنجا فرمود ما باطل خلق نكرديم در اينجا فرمود ما حق خلق كرديم يعني كار ما هدفمند است چون هدفمند است الاّ ولابد معاد مي‌شود ضروري اين ضروري قبلاً ملاحظه فرموديد در فرهنگ قرآن به جاي اينكه بفرمايد الف, باء است بالضروره مي‌فرمايد الف, باء است «لا ريب فيه» اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ در قرآن همان بالضروره منطق است يعني شك‌بردار نيست ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ[20] يا ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ[21] خب «القرآن حقٌّ لا ريب فيه» نه اينكه ممكن‌الحق باشد, ضروري‌الحق است نه اينكه معاد ممكن‌الوقوع باشد بلكه ضروري‌الوقوع است اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ در قرآن همان بالضروره منطقي است؛ معاد واقع مي‌شود بالضروره, قرآن حق است بالضروره, شك‌بردار نيست ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾, ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ پس گاهي به صورت موجبه ذكر مي‌كند مثل آيه سورهٴ «جاثيه» گاهي به صورت سالبه ذكر مي‌كند مثل آيه سورهٴ «ص» و در هر دو حال, جهتِ قضيه, ضرورت است اگر قضيه‌اي بخواهند جهتش را مشخص كنند ربط موضوع و محمول را بايد ارزيابي كنند معاد واقع مي‌شود بالضروره, كار خدا حق است بالضروره, كار خدا باطل نيست بالضروره, اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ها همان معناي بالضروره را مي‌فهماند.

تبيين چگونگي حق بودن آفرينش با توجه به نبود قانون از قبل

فرمود ما نظم عالم را براي شما بازگو كنيم تا اين نظم حكيمانه, شما را به مقصد برتر و والاتر برساند آن نظم حكيمانه اين است كه خداي سبحان آنچه آفريد با حكمت و منفعت آفريد حتي قانون از كار خدا استفاده مي‌شود مي‌بينيد حق, عدل, حكمت اينها يك قانون از پيش نوشته نيست كه خدا كارهاي خود را مطابق آن قانون انجام بدهد آ‌ن ديگر ـ معاذ الله ـ خدا نيست كه ما قانون جدايي داشته باشيم قانون عقلي مثلاً كه خدا كارهاي خود را مطابق با آن قانون انجام بدهد اين پيغمبر است ديگر خدا نيست پيغمبرها اين كار را مي‌كنند مطابق ما هو الحق, ما هو الواقع, ما في نفس الأمر و اينها كار مي‌كنند اما خداي سبحان نفس‌الأمر آفرين است حق‌آفرين است اين آيه نوراني فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ[22] ما يك قانون نوشته خارجي نداريم كه خدا كارش را برابر آن انجام بدهد متن قانون از كار خدا گرفته مي‌شود مي‌گوييم بايد عدل باشد عدل يعني چه؟ «وضع كلّ شيء في موضعه» جاي اشيا كجاست جاي اشخاص كجاست جاي اشيا را اشياآفرين معين كرد جاي اشخاص را اشخاص‌آفرين معين کرد نه اين است كه قبلاً قانوني باشد كه آسمان جايش آنجاست زمين جايش آنجاست انسان جايش آنجاست فرشته جايش آنجاست ـ معاذ الله ـ خداي سبحان كار خودش را مطابق آن نقشه انجام بدهد اين همه خطبه‌هاي نوراني اهل بيت مخصوصاً حضرت امير(سلام الله عليهم) كه خدا آسمان و زمين را بر اساس نقشه خلق نكرد خدا آسمان و زمين را بر اساس الگو خلق نكرد خدا آسمان و زمين را مطابق يك قانون خلق نكرد بلكه قانون, مخلوق اوست همين است او قانون‌آفرين است همان‌طوري كه تشريع كرد تكوين هم كرد الآن يك مرجع تقليد وقتي بخواهد فتوا بدهد مطابق كتاب و سنّت اهل بيت(عليهم السلام) فتوا مي‌دهد اين شريعت را اين مرجع از اين منبع مي‌گيرد خداي سبحان كه شريعت را تشريع كرد اوّلين شارع است يعني شريعت و فتوا را ـ معاذ الله ـ از جاي ديگر گرفته يا كارِ او متن تشريع است و شريعت نهادن در تكوين هم بشرح ايضاً فرمود او حكيم محض است چون حكيم محض است سر تا پاي كار او داراي منفعت و بركت و رحمت و عنايت است و بهترين كارش هم اين است كه هر كسي به مقصد برسد و مقصود خود را در آن مقصد ببيند لذا فرمود: ﴿وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ﴾.

وجود معاد, لازمه حق بودن آفرينش و مقابل نداشتن آن

پرسش:... پاسخ: بله هر آ‌نچه خدا مي‌كند حق است اما وقتي كه خداي سبحان اين عالَم را آفريد فرمود حق اين است عدل اين است آن‌گاه ما مي‌گوييم و مطمئنيم كه خدا هرگز مؤمن را به جهنم نمي‌برد چرا, چون خود خدا فرمود من اين كار را مي‌كنم آن بخش را كه احدي انكار نكرده هيچ كسي هم ادّعا نكرده و نمي‌تواند ادّعا كند كه ما قانوني داريم عقلي داريم خب عقل را چه كسي خلق كرده قانون را چه كسي خلق كرده «كان الله و لم يكن معه شيء»[23] عدمِ محض بود در عدم محض نه سَبق و لحوق فرض دارد نه قانون فرض دارد خداي سبحان حقّ صِرف است ﴿ذلكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ[24] آن حق, مقابل ندارد چون حقيقتي است نامتناهي اين حق بخواهد بيافريند حق خلق مي‌كند اين خلقت, حق است ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾ آن حقّي كه در سورهٴ «لقمان» است ﴿ذلكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ آن ديگر مقابلي ندارد حق است بسيط است نامتناهي است و لاغير و چيزي با او نبود عدمِ محض بود آن‌گاه خداي سبحان حق آفريد ما از اين حق, قانون مي‌گيريم.

لزوم تنظيم كارها با هندسه حق بودن آفرينش

حالا كه از اين حق, قانون گرفتيم كلّ كارهاي بعدي را مطابق با اين هندسه الهي تنظيم مي‌كنيم مي‌گوييم اگر كسي خلاف كرد يقيناً كيفر مي‌بيند انبيا يقيناً پاداش مي‌بينند مؤمنين يقيناً پاداش مي‌بينند اين را از حق مي‌گيريم يعني از كار خدا مي‌گيريم نه اينكه قبلاً نقشه‌اي بود ـ معاذ الله ـ خداي سبحان كار خود را مطابق آن نقشه انجام داد آن اختلافي كه بين ما و اشاعره و مانند آن است اين در بخش دوم است.

خداي خبير و آگاه دعوت‌كننده به صحنه قيامت

اين خدا كه حكيم خبير است كارهاي فراواني كرده مطابق حكمت و چون خبير است به همه اين امور جزئي عالِم است بعد ما را به صحنه معاد دعوت مي‌كند ﴿يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ﴾ تمام آنچه در زمين فرو مي‌رود تمام بذرها كه بعد بايد بشود خوشه تمام هسته‌ها كه بعد بايد بشود شاخه و درخت همه آنچه در زمين فرو مي‌رود او مي‌داند ﴿يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ﴾ (يك) ﴿وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا﴾ (دو) تمام آنچه از زمين سر برمي‌دارد تمام علف‌ها تمام نباتات تمام گل‌ها تمام خوشه‌ها تمام شاخه‌ها هر چه از زمين سر برمي‌دارد او مي‌داند ﴿وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ﴾ چه رزق معنوي مثل ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ معارف الهي, حِكم الهي, علوم الهي چه باران و تگرگ و برف و نزولات آسماني همه را او مي‌داند ﴿وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا﴾ آنچه در آسمان‌ها عروج مي‌كند آسمان‌ها مسير و معبرند نه مقصد, عملِ صالح و نيّت‌هاي پاك, مقصدشان خداست كه ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ[25] اما از آسمان‌ها مي‌خواهد عبور بكند كه ﴿يَعْرُجُ فِيهَا﴾ نه «يعرج اليها» اعمال ما به طرف آسمان‌ها نمي‌رود از مسير آسمان‌ها عبور مي‌كند تا به ذات اقدس الهي برسد مستحضريد آن آسمان‌هايي كه منشأ وحي است كه ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا[26] آن آسمان‌هايي كه فرمود دعاي شما مستجاب است آن آسمان‌هايي كه فرمود درهاي آنها به روي كفار باز نمي‌شود اين آسمان‌ نجومي و سپهر رياضي نيست اين را كه اينها آ‌نجا پاركينگ درست كردند ترمينال درست كردند كفار مرتب دارند رفت و آمد مي‌كنند اينكه فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ[27] درهاي آسمان به روي اينها باز نمي‌شود الآن تمام درها را گرفتند, همان بيان نوراني امام حسن مجتبي(سلام الله عليه) است كه در محضر حضرت امير(سلام الله عليهما) بودند آن شخصي كه از شام آمده از وجود مبارك حضرت امير(عليه السلام) سؤال كرده حضرت ارجاع داد به وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليهما) كه سؤال كردند «كَم بين السماء و الأرض» حضرت فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر»[28] سؤال كردند كه بين آسمان و زمين چقدر فاصله است فرمود: «مدّ البصر و دعوة المظلوم» يعني اگر منظورتان آسمان ظاهري است آنكه متراژپذير نيست تا چشم مي‌بيند آسمان است اگر آسمان غيب است آهِ مظلوم, آه مظلوم به آسمان مي‌رود اين روايت را سيدناالاستاد مرحوم علامه فرمود از لطايف است[29] يك دعا از قلب شكسته مظلوم برخيزد اين همه درهاي آسمان را مي‌شكافد اين آسماني كه درهايش به روي كفار باز نمي‌شود «دعوة المظلوم» به آسمان‌ها مي‌رود اين آسماني است كه ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ اين آسماني است كه ﴿وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾ اين آسماني است كه ﴿وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا﴾ اعمال انسان از همين‌جا عبور مي‌كند تا ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾ شاملش بشود.

نزول باران و جوشش چشمه و وجود شير از مصاديق رحمت الهي

خدا البته رحيم و غفور است در همه آن موارد رحيم و غفور است در جريان ﴿مَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ﴾ رحمت الهي و غفران الهي هم به همين است كه شما ملاحظه بفرماييد در بخش‌هايي از سورهٴ مباركهٴ «زمر» فرمود ما ترافيك را, ورود ممنوع را, يك طرفه را, همه اينها را در زير زمين رعايت كرديم اين آب‌‌ها كه آمد كجا برود كجا نرود كجا چهارراه باشد كجا سه‌راه باشد كجا يك طرفه بشود كجا ذخيره بشود كه روزي به صورت چشمه در بيايد روزي به صورت چاه در بيايد آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ اينجا كه فرمود: ﴿وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ﴾ خب باران را نازل مي‌كند همين‌طور اين را زير زمين رها مي‌كند يا نه, ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾ تمام راه‌ها دو راه, سه راه, چهار راه كجا اين آب‌ها برود كجا مستقر بشود كجا زمينه بشود براي چشمه شدن كجا قدري فاصله كمتر بشود كه با حفر چاه به دست آنها بيايد لذا در پايان آن سورهٴ مباركهٴ «ملك» فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ[30] اگر اين آب‌ها هم مثل معدن نفت و گاز چند هزار متري بود كسي نمي‌توانست روي زمين زندگي كند فرمود ما اين آب‌ها را گفتيم دمِ دست شما باشد اگر قدري بيراهه رفتيد ما به اين آب‌ها دستور مي‌دهيم قدري پايين برود مثل نفت و گاز بشود چه كسي مي‌تواند حالا براي شما آب بياورد؟! ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً﴾ غائر بشود فرو برود در زمين برود در دسترس شما نباشد ﴿فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾ آب مَعين آبي است كه «تراه العيون و تناله الدلاء» آبي كه در دسترس دلو است آبي كه عين و چشم آن را مي‌بيند آن را مي‌گويند ماء معين خب آب غائر تحت ده‌ها كيلومتر كه ماء معين نيست فرمود اگر ما اين آب‌ها را بگوييم قدري پايين‌تر بروند زندگي شما فلج است بنابراين ما مي‌دانيم چقدر باران نازل كنيم مي‌دانيم چقدر اينها را ببريم آنجا تصفيه بكنيم مي‌دانيم از بين صدها لجن, آب طيّب و طاهر تحويل شما بدهيم مگر آنجا لوله‌كشي است شما ببينيد يك مختصر باران مي‌آيد تمام آب‌ها گِل مي‌شود اين آب‌ها كه لوله‌كشي نيست از همين لجن‌ها در مي‌آيد از لاي گل در مي‌آيد همان خدايي كه شير شفاف و صاف را از بين فرث و دم در مي‌آورد همان خدا از لابه‌لاي لجن, آب شفاف چشمه‌ها را در مي‌آورد مگر اين شير لوله‌كشي شده اينكه تصفيه شده از كجا عبور كرده فرمود: ﴿مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ[31] درباره انسان هر دو نجس است و هر دو هم بدبوست.

آب و شير نمونه قدرت الهي در جداسازي خبيث از طيّب در قيامت

فرمود ما از بين اينها داريم شما را تأمين مي‌كنيم حواستان جمع باشد اين‌طور نيست كه لوله‌كشي باشد آنجا ما شلنگ داشته باشيم اين‌طور نيست خدا اين است پس وقتي اين قدرت هست آخر شما چرا بيراهه مي‌رويد شما مگر هر روز اين شيرها را مصرف نمي‌كنيد مگر هر روز اينها از بين فرث و دم نمي‌گذرند مگر اينها را نمي‌بينيد اين مي‌شود قادر, آن آبي كه مي‌بينيد از بين خاك‌ها و لجن‌ها عبور كرده الآن چشمه زلال شده, شده آب معدني آن شيري كه مي‌بينيد بين فرث و دم عبور كرده شده لبن خالص اين از آسمان كه نيامده پس ما مي‌توانيم جدا بكنيم پس مي‌توانيم ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ جدا بشود همه ذرّات در اختيار ما هستند همه مسبّح‌اند همه حامدند همه تسليم‌اند همه مسلم‌اند همه منقادند همه ساجدند همه تابع‌اند اگر اين است ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ﴾ در آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين را فرمود.

تبيين در قبال بيّنه نبودن سوگند الهي دال بر معاد

﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تَأْتِينَا السَّاعَةُ﴾ اينها خيال مي‌كنند معاد اين است كه اين مرده‌ها از قبرستان بر‌گردند بيايند دنيا خب دنيا كه جاي آزمون است انسان دوباره به محلّ آزمون برنمي‌گردد بايد به مقصد برود اينها مي‌گويند قيامت نيست شما سوگند ياد بكن بگو قيامت هست قسم به پروردگار من سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مثل ساير مطالب يك مطلب لطيفي دارند براي قسمِ خدا, مي‌فرمايد قسم، در محكمه در مقابل بيّنه است كسي دليل دارد دليل اقامه مي‌كند ديگري بايد سوگند ياد كند اما قسم‌هاي خدا يعني قسم‌هاي خدا اين به بيّنه است نه در قبال بيّنه يك وقت كسي مي‌گويد الآن روز است مي‌گوييم به چه دليل روز است اين قسم مي‌خورد كه روز است يك وقت است نه, اشاره مي‌كند به آفتاب مي‌گويد قسم به اين آفتاب الآن روز است اين به دليل, قسم خورده نه به چيز ديگر، خدا به دليل قسم مي‌خورد مي‌فرمايد به ربوبيّت خدا قسم قيامت حق است يعني اگر او ربّ است حساب دارد بايد بپروراند پرورش در اين است كه انسان بايد به مقصد برسد ﴿قُلْ بَلَي وَرَبِّي﴾ قسم به ربوبيّت خدا قيامت حق است يعني اگر او رب است خب يقيناً قيامت دارد پس چه چيزي را مي‌پروراند چه كسي را مي‌خواهد بپروراند تا كجا مي‌خواهد بپروراند هر كه هر چه كرد, كرد؟! اين‌طور نيست پس اين قسم, قسم به برهان است قسم به حدّ وسط است مثل اينكه كسي ادّعا كند الآن روز است و به آفتاب قسم بخورد بگويد قسم به اين آفتاب كه الآن روز است قسم به ربوبيّت خدا قيامت حق است ﴿قُلْ بَلَي وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ﴾ اين ساعت و قيامت خواهد آمد.

ردّ بر شبهه چگونگي جمع‌آوري ذرّات پراكنده عالم

فإن قلت اين ذرّات پراكنده‌اند فرمود باشد اين ذرّات پراكنده‌اند نزد شما مخفي‌اند او ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ﴾ است ﴿لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾ مگر همه در كتاب مبين هستند در مشهد الهي‌اند در مخزن الهي‌اند او خبير بكلّ شيء است پس اگر قيامت نباشد عالَم مي‌شود لغو با دو قضيه موجبه و سالبه اين را ابطال كرد و اگر قيامت نباشد ربوبيّت خدا حق نيست در حالي كه او رب است لا ريب فيه پس قيامت حق است مي‌ماند شبهه اينكه ذرّات پراكنده چه كاره‌اند فرمود همه اينها در مشهد علم ذات اقدس الهي است چرا قيامت حق است به دليل اين دو آيه ﴿لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ كه پرهيزكاران به مقصد برسند ﴿أُولئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾ تبهكاران چطور ﴿وَالَّذِينَ سَعَوْ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ﴾ كه خواستند ما را به عقب برانند و دور بزنند اينها گرفتار عذاب مي‌شوند ﴿أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِيمٌ﴾ پس تبهكار به كيفر مي‌رسد پرهيزكار به مقصد مي‌رسد عالَم هدف دارد و همه ذرّات معلوم و مشهود ذات اقدس الهي‌اند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . الكافي, ج1, ص115.

[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.

[3] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 72.

[4] . سورهٴ قدر, آيهٴ 1.

[5] . سورهٴ شعراء, آيات 193 و 194.

[6] . سورهٴ عبس, آيهٴ 15 و 16.

[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 34.

[8] . ر.ك: التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص368.

[9] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 5.

[10] . سورهٴ نازعات, آيهٴ 27.

[11] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 73.

[12] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 115.

[13] . سورهٴ روم, آيهٴ 8.

[14] . سورهٴ بقره, آيهٴ 235.

[15] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 34.

[16] . سورهٴ زمر, آيهٴ 74.

[17] . سورهٴ يونس, آيهٴ 10.

[18] . سورهٴ قصص, آيهٴ 70.

[19] . شرح المنظومه, ج2, ص191 و 192.

[20] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 9.

[21] . سورهٴ بقره, آيات 1 و 2.

[22] . سورهٴ بقره, آيهٴ 147.

[23] . اعجاز البيان في تفسير امّ القرآن, آيهٴ 102; تفسير المحيط الأعظم و البحر الخضم, ج1, ص352; ر.ك: التوحيد (شيخ صدوق), ص67 و 145.

[24] . سورهٴ حج, آيات 6 و 62; سورهٴ لقمان, آيهٴ 30.

[25] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 10.

[26] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 12.

[27] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 40.

[28] . الخصال, ج2, ص441.

[29] . الميزان, ج17, ص373; مرحوم علامه طباطبايي اين روايت را از حضرت امير(عليه السلام) نقل مي‌نمايند.

[30] . سورهٴ ملك, آيهٴ 30.

[31] . سورهٴ نحل, آيهٴ 66.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق