بسم الله الرحمن الرحيم
﴿المر تِلْكَ آيَاتُ الكِتَابِ وَالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الحَقُّ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ (۱) اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي العَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لاَِجَلٍ مُسَمّيً يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (۲)﴾
در آيهٴ اولي فرمود: كتاب تكوين و تدوين هردو حق است، نه باطل در نظام هستي راه دارد نه در مضامين قرآن كريم راهي براي باطل است اين به طور اجمال, تفصيل اين مسئله را در آيات بعد تبيين ميكند اول به خلقت و مرفوع بودن آسمانها اشاره كرد فرمود: ﴿الله الذي رفع السماوات بغير عمد ترونها﴾ بعد به جريان زمين ميپردازد بحث دربارهٴ آسمانها و زمين از نظر قرآن كريم در سه مرحله خلاصه ميشود مرحلهٴ اولي تبيين نظام داخلي آسمانها و زمين است كه قرآن تشريح ميكند به طور اجمال كه آسمانها و زمين چگونه هستند؟ مرحلهٴ بعد تبيين نظام فاعلي است كه اين كارها به دست كيست؟ و چه كسي كرد؟ مرحلهٴ سوم كه مهمتر از هر دو مرحله است تبيين نظام غايي است كه براي چه كرد؟ چون مرحلهٴ اول را علم دنبال ميكند و تعقيب ميكند و به نظام محيرالعقول پي ميبرد و ميفهمد بسياري از اسرار لا ينحل مانده است و بعدها بايد حل بشود, مرحلهٴ اولي همهٴ قوافل بشري را به دنبال خود ميكشاند و علم را تابع خود ميكند چون خود عين علم ممثل است, ما اگر وارد يك كتابخانهاي شديم چند هزار جلد كتاب در آنجا ديديم ميگوييم اينها علوم است و دانشمنداني كه هر كدام به نوبهٴ خود گوشهاي از محتويات اين كتابها را ميدانند ميگوييم اينها علمايند هم آن كتابها و هم مؤلفان كتاب همه و همه شاگردان اين نظام داخلياند اينها آنچه در نظام هست گوشهاي را فهميدند و نوشتند چگونه محتواي اين كتابها ميشود علم و اين مردم و افرادي كه اين مفاهيم را ميدانند ميشوند علماء آنگاه متن نظام كه معلم هر دو است نظام علم نخواهد بود عالم كسي است كه گوشهاي از اسرار نظام را بفهمد پس نظام آفرينش نظامي است علمي زيرا همهٴ مضامين كتاب از اينجا نشأت گرفت و همهٴ علما هم از اينجا سخن ميگويند پس عالم علم ممثل است, آنچه كه مهم است نظام فاعلي است كه تعيين ميكند نظام داخلي به دست چه كسي است و آنچه اهم است پي بردن به نظام غايي است كه اين عالم براي چه كسي خلق شده چون نظام فاعلي را بسياري از افراد ميپذيرند, منتها نظام غايي را قبول ندارند اعتقاد به خدايي كه به دنبالش قيامت نباشد مسئوليت نميآورد لذا وثنيين حجاز مبدأ منهاي معاد را قبول داشتند و برايشان مسئلهاي نبود چون اعتقاد به خدايي كه فقط خلق كرد از انسان مسئوليت نميخواهد كه سودي ندارد و به حال بت پرستها هم ضرري ندارد لذا او را ميپذيرند خدايي كه مسئوليت نخواهد ناظر نباشد حسابرس نباشد سميع و بصير نباشد او را همهٴ بتپرستهاي عالم قبول كردند و قبول دارند, زيرا آن خدايي كه كاري به كار كسي نداشته باشد و حسابي از انسان نخواهد قبول آن خدا براي وثنيين سهل بود آنها از رب فرار ميكردند و از معاد گريزان بودند لذا اصرار قرآنكريم آن است كه نظام داخلي را به عبارتهاي گوناگون كه تبيين كرد بكشاند به نظام غايي كه براي چه خلق شد و براي چه منظوري آفريده شد و براي چه هدفي خلق شد بنابراين در نظام داخلي گاهي ميفرمايد آسمان و زمين بسته بودند ما بازشان كرديم اين را در سورهٴ انبياء آيهٴ سي ميفرمايد: ﴿ا ولم ير الذين كفروا ان السماوات و الأرض كانتا رتقاً ففتقناهما﴾[1] اينها اول بسته بودند ما بازشان كرديم مادهاي بودند ما اينها را به اين صورت درآورديم يا فعليتهاي كنوني مسبوق به قوه بود ما اينها را از قوه به فعليت آورديم فرمود ﴿ا ولم ير الذين كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا﴾ اينها اگر خوب بنگرند ميبينند آسمان و زمين بسته بود ما بازشان كرديم بسته بود يعني معدوم بودند بعد ما اينها را آفريديم؟ كما ذهب اليه بعضٌ بسته بودند ما بازشان كرديم يعني چيزي از آسمان نميباريد و چيزي از زمين نميجوشيد بنام باران و بنام چشمه و چاه ما باز كرديم منفجر كرديم و چشمهها و چاهها را جوشانديم و آسمان را مشبك كرديم كه ببارد كما ذهب اليه بعضآخر يا نه كل آسمان و زمين در حد يك ماده و قوهٴ بسته بود ما اينها را باز كرديم زمين را گسترانديم و آسمان را به هفت قسم و طبقه آفريديم كما ذهب اليه آخرون, علي ايُّ حال ﴿ا و لم ير الذين كفروا﴾[2] يعني انسان كه دقت كند ميبيند كه خدا اين بسته را باز كرد يا سبق عدم داشت به اين صورت درآمد يا بدون اينكه باراني از بالا و چاه و چشمهاي از پايين بجوشد خدا اين بستهها را باز كرد كه هم از بالا باران بيايد و هم از پايين آب بجوشد يحتمل يا نه همهٴ اينها در اصل يك مادهاي بودند كه خداي متعال اين ماده را به صورتهاي گوناگون گسترش داد يحتمل ﴿ا و لم ير الذين كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا﴾[3] بسته بودند ما فتقش كرديم باز كرديم دربارهٴ آسمان كه اينچنين است كه ظاهراً يك امر بود خداي متعالي اين يك امر را به هفت طبقه تقسيم كرد و آفريد اينچنين نبود كه خدا مستقيماً و بدون سبق اولاً هفت آسمان خلق كرده باشد نه اول يك مادهاي را آفريد بعد آن ماده را به صورت آسمان سبعه درآورده است در سورهٴ فصلت اينچنين آمده آيهٴ دوازده سورهٴ فصلت كه ﴿ثم استوي الي السماء و هي دخان﴾[4] ﴿فقضاهنّ سبع سماوات﴾[5] يك چنين تعبيري در سورهٴ فصلت و سورهٴ بقره هست در سورهٴ بقره دخان نيست در سورهٴ حم سجده حم فصلت آيهٴ دوازده اينچنين آمده ﴿ثم استوي الي السماء وهي دخان فقال لها و للأرض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين ٭ فقضاهن سبع سماوات في يومين﴾[6] پس آسمان در حكم يك دخان و گاز و دودي بود بعد خداي متعال در دو مرحله اين را به صورت آسمان سبعه درآورد بستهاي را باز كرد. در سورهٴ بقره مسئلهٴ دخان مطرح نيست فرمود ﴿ثم استوي الي السماء فسوّاهنَّ سبع سماوات﴾[7] نشان ميدهد كه يك امر بود خدا تكثير كرد يك واحد بود خدا تكثيرش كرده است بنابراين يا آسمان و زمين در جمع يك مادهاي بودند خداي متعال اينها را از هم گشود و فتق كرد يا آسمان به صورت يك گاز يا دخان «او ما شئت فسمه» بود كه دخان بود و خدا بعد تسبيعش كرد تكثير كرد به هفت آسمان درآورد, يا آنطوري كه در سورهٴ مباركهٴ بقره آمده صحبت دخان نيست ﴿ثم استوي الي السماء فسواهنّ سبع سماوات﴾[8] اين نشان ميدهد كه يك امر را خدا اول آفريد بعد تكثيرش كرده به هفت طبقه و به هفت قسم مجموع آنچه كه در سورهٴ انبياء و سورهٴ بقره و سورهٴ فصلتآمده گوشهاي از نظام داخلي آسمانها را تبيين ميكند و دربارهٴ آسمان فرمود: خداي متعالي اين را به عنوان سقف قرار داده براي شما كه آسمانها را سقف محفوظ قرار داده در همين سورهٴ انبياء آيهٴ 32 فرمود: ﴿و جعلنا السماء سقفاً محفوظا﴾[9] سقفي قرار داديم كه محفوظ از سقوط است, يا محفوظ از آسيب است, يا محفوظ از اطلاع شياطين است علي اي حال سقفي است محفوظ حافظش خداست دو جاي قرآن تعبيرش اين است كه آسمانها را بدون ستون نگه داشت بدون ستوني كه ببيني ﴿رفع السماوات بغير عمدٍ ترونها﴾ يعني بدون عمد ﴿رفع السماوات بغير عمدٍ﴾ بدون ستون نگه داشت كه ترون آن سماوات را يا نه ﴿رفع السماوات بغير عمدٍ ترونها﴾ كه ﴿جملة ترونها﴾ مجرور تا صفت عمد باشد چون عمد هم جمع يا اسم جمع است لذا ضمير تأنيث برميدارد ﴿بغير عمدٍ ترونها﴾ بيستون نگه داشت يا بدون ستون مرئي نگه داشت ستون دارد ولي نميبيني. شايد اين تعبيركه بگوييم خدا بيستون نگه داشت اقرب باشد براي اينكه فرمود: همهٴ پرندهها را خدا بدون ستون نگه ميدارد دربارهٴ پرندهها هم تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿ما يمسكهن الّا الرحمٰن﴾[10] خداست كه پرندهها را نگه ميدارد در سورهٴ نحل آيهٴ 79 اينچنين فرمود: كه پرندهها را خداي متعالي نگه ميدارد ستوني هم براي آنها نيست ﴿ا لم يروا الي الطير مسخرات في جو السماء﴾[11] كه اين اجرام سنگين را خدا فقط حفظ ميكند ﴿ما يمسكهن الا الله﴾[12] در جاي ديگر هم ﴿ما يمسكهن الا الرحمن﴾[13] در اين كريمه فرمود ﴿ما يمسكهن الا الله ان في ذلك لآيات لقوم يؤمنون﴾[14] اينها را بيستون ستون نگه داشت اينها اجرام سنگينياند كه بايد ميافتادند اينها را هم بي ستون نگه داشت آسمانها را هم بيستون نگه داشت و جامعترين آيه كه اين قسمت را تبيين ميكند آيهٴ 25 سورهٴ روم است كه در سورهٴ مباركهٴ روم اينچنين فرمود: ﴿و من آياته ان تقوم السماء والارض بأمره﴾[15] اين نظام به امر او ايستاده است امرش را هم كه مكرر عنايت فرموديد چه در سورهٴ يٰس چه در ديگر سور به ملكوت تفسير كرده است ﴿انما أمره إذا أراد شيئاً﴾ امرش چيست؟ ﴿أنْ يقول له كن فيكون﴾[16] آنگاه بر اين امر تصريح كرد فرمود: ﴿فسبحان الذي بيده ملكوت كل شيئ كل شيء﴾[17] ميشود يكون، ملكوت ميشود كن، كه اين كن به دست الله است ﴿و من آياته ان تقوم السماوات و الأرض بامره﴾[18] اگر هم با ستون باشد به امرالله است ولي ظاهرش آن است كه به امر تكيه كرده است به ارادهٴ خدا تكيه كرده است اين ارادهاي كه عين كن است اين ارادهاي كه منزه از تدرج است كه اين همان ملكوت خواهد بود كه ملكوت آسمانها و زمين بيده تعالي است و اين ملكوت كل شيء است كه نگهبان ملك كل شيء است, بنابراين اگر فرمود: آسمانها را بدون ستون نگه داشت نه يعني ستوني دارد و شما نميبينيد اگر آن ستون جاذبه باشد خود جاذبه هم نيروي ديگري بايد حفظش كند محتاج به حافظ است بنابراين كل آسمانها و زمين اگر در داخلش جاذبه باشد براي مجموعش ديگر جاذبه نيست چون بيرون از مجموع چيزي نيست اگر در درون اينها يك كشش متقابلي باشد كل اين مجموع به امر او ايستاده است ﴿و من آياته ان تقوم السماء و الارض بامره﴾ اگر هم كششي هست متقابل در درون كل و مجموع اين كيهان را امرالهي حفظ كرده است ﴿و من آياته ان تقوم السماء والارض بأمره ثم اذا دعاكم دعوة من الأرض اذا انتم تخرجون﴾[19] كه هشداري به نظام غايي است. در سورهٴ حج هم همان تعبيري كه دربارهٴ پرندهها دارد كه خدا نميگذارد اينها سقوط كنند مشابه آن تعبير را دربارهٴ آسمانها دارد آيهٴ 65 سورهٴ حج اين است كه فرمود خدا نميگذارد آسمانها سقوط كنند ﴿ا لم تر ان الله سخر لكم ما في الارض و الفلك تجري في البحر بأمْره و يمسك السماء ان تقع علي الارض الا باذنه﴾[20] همان تعبيري كه دربارهٴ پرندههاي فضا دارد كه ﴿ما يمسكهن الا الله﴾[21] دربارهٴ آسمان هم دارد كه ﴿ما يمسكهن الا الله﴾
پرسش …
پاسخ: بله ببينيم آيا اين ﴿بغير عمدٍ ترونها﴾ كه دو احتمال در آن بود يعني عمدي دارد شما نميبينيد؟ يا بدون ستون نگه داشت؟ هر دو اگر باشد باز به امر الهي است چه با ستون است چه بيستون ولي آيا ستوني دارد منتها غير مرئي يعني ﴿رفع السماوات بغير عمد ترونها﴾ كه ناظر اين باشد كه ستوني دارد منتها مرئي نيست مثل جاذبه و امثال جاذبه؟ يا نه بي ستون نگه داشت؟
پرسش …
پاسخ: بله پس ظاهرش به شهادت آيات ديگر هم كه باشد آن است كه ستوني در كار نيست.
پرسش …
پاسخ: بله اگر هم ستون باشد باز بامره تعالي است ولي ببينيم آيات ديگر ظاهرش آن است كه آسمانها و زمين ستوني دارند منتها نامرئي يا بي ستون خلق شده؟
تعبيراتي كه دربارة آسمان آمده يكي مسئلهٴ امساك است مشابه آنچه كه دربارهٴ پرندههاست
پرسش گرچه ميبينيم هواپيما چنين مثالي دارد پاسخ: اين حركتهاي قسري هر چه هست علمي است كه از نظام آفرينش گرفته شده آن به طبع در فضا ﴿صافات و يقبضن﴾[22] اين بالقسر در فضا ﴿صافات و يقبضن﴾ گاهي در همان فضا ميماند گاهي در فضا ميگردد بالقسر علي اي حال هر دو اگر باشد حق است و بامره تعالي است ولي ببينيم آيا ستون دارد و غير مرئي است؟ يا همانطوري كه پرندهها بي ستون در فضا امساك ميشود و نيازي به ستون نيست آسمان هم بدون ستون محفوظ است و نيازي به ستون نيست اگر هم با ستون باشد عماد و تكيه كنندهٴ بر عماد هر دو بيده تعالي هستند ولي اين آيهٴ سورهٴ روم كه ميفرمايد ﴿و من آياته ان تقوم السماء والارض بامره﴾[23] و امر هم در سورهٴ يٰس تبيين كرد كه ملكوت است نشان ميدهد كه ستوني در كار نيست و يؤيده آيه آيةالكرسي كه فرمود ﴿وسع كرسيه السماوات والارض و لا يؤده حفظهما﴾[24] لا يثقله سنگيني نميكند براي خدا حفظ اين دو چرا چون به امر خدا ايستاده است و امر خدايي كه قدير محض است خستگي نميآورد به اراده تكيه ميكند, مضافاً به اينكه قدير محض را چيزي خسته نميكند ﴿ولا يؤده حفظهما﴾ حفظ آسمان و زمين مستقيماً به امر الهي است و خستگي هم نميآورد اگر مسئلة ستون در كار بود.
پرسش …
پاسخ: بله ولي ظاهرش آن است كه حفظش بلاواسطه است اينچنين نيست كه اگر با ستون بود در اختيار الله نبود هر دو آنها به عنايت الهي است ولي ببينيم آيا نظير پرندههاست كه بي ستون حفظ كرده يا نظير اين سقفهاست كه با ستون حفظ كرده فرمود عمادي در كار نيست, هر دو را يكسان تعبير ميكند دربارهٴ پرندهها اين است كه خدا حفظ ميكند دربارهٴ آسمان و زمين هم اين است كه خدا حفظ ميكند امساكش به دست خداست و حفظ اين دو هم براي خدا دشواري نميآورد ﴿ولا يؤده﴾[25] «ولا يثقله» سنگيني نميكند حفظ آسمان و زمين چون به امرش بسته است چون فاعلٌ لا بالحركة آنكه با حركت چيزي را انجام نميدهد كه خسته بشود او به اراده كار ميكند اراده هم كه خستگي ندارد شما الآن اراده كنيد كه يك قطره آب در نفستان ايجاد بشود و اراده كنيد اقيانوس اطلس را تصور كردهايد هر دو را با اراده احداث كردهايد و انشاء كردهايد اراده خستگي نميآورد آن فاعل بالحركة است كه خسته ميشود.
پرسش:
پاسخ: تكيهگاه طير هوا نيست
پرسش ... پاسخ: ما هم در هوا زندگي ميكنيم تكيهگاهمان هوا نيست هوا كه يا بالأخره دفع ميكند او را زمين هم جذب ميكند هوا بيگانه را از حريم خود دفع ميكند زمين هم دوستش را از بالا جذب ميكند اگر جاذبه است ميكشاند و اگر هواست كه دفع ميكند هوا, هوا را جذب ميكند نه هوا يك جرم بيگانه را. هوا تكيهگاه براي پرنده نميتواند باشد براي اينكه هوا دفع ميكند اينها را.
پرسش ...
بالأخره بالأخره ستون مانع را بر طرف كرده است اگر مانع را برطرف كرد نه به [اين] معناست كه حالا ستوني دارد, حالا خنثا كرده جاذبه را.
پرسش ... پاسخ: نه غير مصطلح جاذبه را خنثا كرده است نه جاذبه او را نگه ميدارد جاذبة زمين را خنثا كرده است به هر هيكلي كه بود اما نه الآن دست جاذبه است. در تكيهگاه جاذبه است.
از اينكه فرمود سقف محفوظ است و از اينكه فرمود امساك آسمانها و زمين به دست اوست چنانكه در سورهٴ حج فرمود: ﴿و يمسك السماء ان تقع علي الارض﴾[26] آسمان را نميگذارد به زمين بيفتد مگر يك وقتي خدا خودش بخواهد كه دو تايي را به هم ميزند آن روزي كه بايد دوتايي را به هم بزند عالم را بتكاند كه ﴿ان زلزلة الساعة شيء عظيم﴾[27] تنها زلزله زمين نيست تنها زلزله شمس و قمر نيست زلزلهٴ نظام كيهاني است ﴿أنّ زلزلة الساعة شيء عظيم﴾ آنوقت است كه ﴿جمع الشمس والقمر﴾[28] خواهد بود ﴿دكت الأرض دكاً دكا﴾[29] خواهد بود فرو ميريزد همه را و الا الآن آسمانها را به اذن خود نگه ميدارد به امر خود نگه ميدارد, فتحصل آن سير تفصيلي نظام داخلي را علوم به عهده دارد حالا البته آنها را فرضيه كار ميكنند نه قضية بديهي داشته باشند كه نظرات علمي را به آن قضاياي بديهي مستند كنند و اما آنچه كه قرآن كريم دربارهٴ اينها ميفرمايد, ميفرمايد اول اينها رتق بودند ما بازشان كرديم آسمان به صورت يك گازي بود بعد به صورت هفت طبقه درآمده و اين هفت طبقه ثبت شده محفوظ از هرگونه آسيبي است بدون ستون هم محفوظ است و نگهدار اينها الله است به امر الهي هم تكيه ميكند تا روزي كه دستور بيايد كه بيفتند اينها اجمالي از نظام داخلي است در كل اين جريانها نظام فاعلي را هم تبيين كرده يا به عنوان خالق كه ﴿خلق السماوات بغير عمدٍ ترونها﴾[30] در سورهٴ روم بود يا به عنوان رافع ﴿رفع السماوات بغير عمدٍ ترونها﴾ كه در سورهٴ رعد است يا به عنوان حفظ كه سماء را سقف محفوظ قرار داديم ما حافظيم يا به عنوان ممسك كه ﴿يمسك السماء ان تقع علي الأرض الا باذنه﴾[31] كه در سورهٴ حج است يا به عنوان حفظ كه در آيةالكرسي آمده ﴿و لا يؤده حفظهما﴾[32] به عنوان خالق به عنوان رافع به عنوان حفيظ به عنوان ممسك اينگونه از اسماي حسناي خداي متعالي در نظام فاعلي خلقت آسمانها و زمين مخصوصاً آسمانها مطرح است اين را هم وثنيين قبول داشتند كه از آنها بپرسيد ﴿و لئن سألتهمْ من خلق السماوات والارض ليقولن الله﴾[33] اما خدايي كه مسئوليت نخواهد مورد قبول بتپرستان هم هست عمده آن است كه خدا اين نظام را كه آفريد از ما چه ميطلبد؟ اينكه اصراري دارد كه شما ظاهر آسمان و زمين را ببينيد عالم بشويد باطن آسمان و زمين را ببينيد مؤمن بشويد از ما چه ميطلبد؟ اينكه اصرار ميكند كه ما در ملك آسمان و زمين فحص كنيم تا دانشمند بشويم در ملكوت آسمان و زمين بنگريم تا معتقد بشويم براي چيست؟ آيا قرآن تنها ما را به ملك آسمان و زمين دعوت كرده است؟ آيا تنها فرمود: ﴿لله ملك السماوات والارض﴾[34] داراييهاي خدا را براي ما ارقام ميگيرد يا هم ﴿لله غيب السماوات والارض﴾[35] را در كنار ﴿لله ملك السماوات والارض﴾ بيان ميكند هم دعوت به ملكوت را هشدار ميدهد ﴿ا و لم ينظروا في ملكوت السماوات و الارض﴾[36] هم به ما ميگويد چرا در آسمانها و زمين نمينگريد كه اين نظام محيرالعقول را ببينيد و بفهميد و در كارتان نفع ببريد هم ميگويد چرا باطنش را نمينگريد كه مؤمن بشويد. هم مسئلهٴ ﴿لله ملك السماوات والارض﴾[37] مطرح است در بسياري از آيات مثل سورهٴ بقره آيهٴ 107 كه ﴿له ملك السماوات والارض﴾[38] مطرح است در سورهٴ مائده آية 17 و 18 مسئلهٴ ﴿ملك السماوات و الارض﴾[39] مطرح است, هم دعوت ميكنند كه شما در ملك آسمان و زمين در آسمان و زمين نظر كنيد و نظريه بدهيد كه در سورهٴ قاف آيهٴ ششم ميفرمايد چرا در آسمان و زمين فكر نميكنند؟ نظر نميكنند ميفرمايد ﴿أ فلم ينظروا الي السماء فوقهم كيف بنيناها و زينّاها و ما لها من فروج﴾[40] چرا اين را نگاه نميكنيد؟ يك اخترشناس يك منجم اين در ملك آسمانها نظر ميكند هم ميتواند آسمان شناس و اختر شناس خوبي باشد و هم ميتواند طرف مادي ببندد و نفع مادي برساند اين دعوت به نظر در بدنهٴ آسمان و زمين است كه بشويم عالم و بهتر زندگي كنيم و اين جهان را تسخير كنيم هم دعوت به نظر در جان آسمان و زمين است كه بشويم مؤمن راه كسي را نبنديم هم صحبت نظر در تنهٴ آسمان و زمين است كه بشويم دانشمند و عالم هم ﴿ا ولم ينظروا في ملكوت السماوات و الارض﴾[41] كه بشويم مؤمن و راه ديگران را نبنديم. اگر به خليلالله راه آسمان و زمين را نشان داد فرمود: ﴿كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات والارض﴾[42] براي اينكه اين آسمان و زمين هم ملكي دارند كه ﴿لله ملك السماوات و الارض﴾[43] هم روح نهفته و جاني دارند كه ﴿لله غيب السماوات والارض﴾[44] اينچنين نيست كه عالم آسمان و زمين همين باشد كه علم تشخيص ميدهد علم منهاي ايمان فقط نظام داخلي را ميبيند و بس ﴿لله ملك السماوات والارض﴾ فقط اين ملك را ميبيند اما ﴿لله غيب السماوات والارض﴾ كه اين يك دروني هم دارد يك چهرهٴ ديگري هم دارد يك نهان و نهادي هم دارد كه در آن نهان شما را به فاعلش و به هدفش آشنا ميكند او را كه نمينگرند قرآن به او تكيه ميكند بيش از تكيه كه به امر اول دارد تكيه به امر اول زمينه است اگر فرمود: ﴿لله غيب السماوات والارض﴾ به ما هم فرمود: ﴿ا و لم ينظروا في ملكوت السماوات﴾[45] راهي را كه ابراهيم رفت برويد چرا نميرويد؟ آن راهي را كه حضرتش رفت و ديد شما هم بنگريد شايد ببينيد, ﴿كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات والارض وليكون من المؤقنين﴾[46] شما هم ﴿ا ولم ينظروا في ملكوت السماوات والارض﴾[47] كه چه بشويد ﴿من الموقنين﴾[48] بشويد, آنها كه عالماند در ملك السموات نظر كردند شدند عالم, نه راه رفتند نه ديگران را راه دادند راه ديگران را هم بستند اما آنها كه در ملكوت آسمانها و زمين نگاه كردند ﴿ولله غيب السماوات والارض﴾[49] را مطالعه كردند حرفشان را در پايان سورهٴ آل عمران تبيين كردند آنها كياناند ان اولوا الالباباند آنهايياند كه داراي مغزند چون مغز عالم را ديدند لبيباند آنها كياناند؟ ﴿الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً﴾[50] آية 190 به بعد سورهٴ آل عمران ﴿إنّ في خلق السماوات والأرض و اختلاف اللّيل والنهار لآيات لاولي الالباب﴾[51] كسي كه لب جهان را ميبيند ميشود لبيب كسي كه قشر جهان را ميبيند كه لبيب نخواهد بود چرا چون او باطن را نديد درون او ميشود خالي از اينها قرآن تعبير ميكند ميفرمايد ﴿و افئدتهم هواء﴾[52] دلشان چيزي نيست روي سمع و بصر كار كردند چيزي را ديدند نفع مادي بردند نفع مادي رساندند يا زيان مادي رساندند.
پرسش …
پاسخ: بله اما آخر ﴿خلق السماوات و الارض﴾[53] زمينه است براي اينكه اين آيت است براي اينكه به عالم امر برسند اينها كه فكر كردند و به ذكر الهي متذكر شدند ميشوند لبيب داراي لب و مغز آنها كه فقط بدنة آسمان وزمين را نگاه كردند يا ستارهشناس شد يا اخترشناس شد يا درياشناس شد يا گياهشناس شد يا جانورشناس شد در حد طبيعت زندگي كرد ﴿افئدتهم هواء﴾[54] فرمود: اين در قيامت كه ميآيد فؤاد او خالي است چيزي در دلش نيست يعني قلوبهم خالي است چيزي در آن نيست معلوم ميشود اين علوم دل را سير نميكند علم اگر منهاي ايمان باشد جز در محدودة سمع و بصر انسان طرفي از او نميبندد اين ميشود قشري آن مؤمن ميشود لبيب. لبيب يعني كسي كه داراي مغز است اينها درون خالي است چون درون عالم را نديدند ﴿و افئدتهم هواء﴾. اما مؤمن چه ميكند ﴿الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم﴾[55] يعني في جميع حالات يكي از موارد تطبيقي اين آية كريمه هم مسئلة صلات است در حالات گوناگون طبق روايات ما كه معصومين (عليهم السلام) فرمودند: اگر كسي ميتواند ايستاده نه نشسته نه در حال خوابيده بايد نمازش را بخواند و اين كريمه استدلال دارد و ﴿يتفكرون في خلق السماوات والأرض﴾[56] ميفهمند به دست خداست اين را بسياري از بشر قبول دارند كه آسمان و زمين را خدا خلق كرد بت پرستان هم اين را قبول داشتند و انبياء با اين درگير نبودند و اولياء الهي هم با اين درگير نيستند خدايي كه آدم را رها بكند مسئوليت نخواهد همه قبولش دارند آن خدايي كه رقيب باشد حسابرس عتيد بفرستد ﴿و كفي بنا حاسبين﴾[57] باشد ﴿كفي بربك هادياً و نصيرا﴾[58] باشد, ﴿وكفي بالله حسيبا﴾[59] باشد او را قبول ندارند, مؤمن كسي است كه در چهار مرحله بتواند نظام غايي را خوب تبيين كند, قرآن يكي پس از ديگري اين مراحل چهارگانه را دربارة نظام غايي كه مهمترين بحث از اين مباحث خلقت آسمان و زمين است ارائه ميدهد يك وقت ميگويد اينها باطل نيست يك وقت ميگويد اينها بازيچه نيست, يك وقت ميگويد اينها حقاند يك وقت ميگويد جز حق نيستند, چهار تعبير در چهارجا در چند جاي قرآن كريم به اين چهار تعبير آمده گاهي ميگويد اينها بازيچه نيستند, گاهي ميگويد اينها باطل نيستند, گاهي ميگويد اينها حقاند گاهي منحصر ميكند ميگويد جز حق نيستند. اما دربارة اينكه اينها باطل نيستند در همين سورة آل عمران اينچنين آمده كه آنها تفكر ميكنند بعد ميگويند ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا﴾[60] مسئلة هذه نيست كه اشاره به كثرت باشد اين يك فيض است ﴿وما امرنا الا واحدة﴾[61] اين يك حقيقت است, جمع نياورد فرمود اين نظام واحد باطل نيست كاري كه بعد بايد فرسوده بشود و بپوسد و هدف ندارد به آن ميگويند كار باطل كاري كه انسان اگر بپرسد اين براي چه جواب نداشته باشد اين ميشود كار باطل فرمود اين نظام كه يك واحد است باطل نيست ﴿ما خلقت هذا باطلا﴾ بلكه چيست؟ حق است حق است يعني چه؟ هدف دارد, هدف دارد يعني چه؟ يعني عالم به يك جهان حسابي ميرسد يعني قيامتي هم در كار هست. لذا ميگويند ﴿فقنا عذاب النار﴾[62] پس اين نظام باطل نيست اين يك تعبير كه نه تنها در اين سوره آمده در ديگر سور هم آمده كه ما آسمان و زمين را باطل خلق نكرديم تعبير ديگر آن است كه بازيچه نيست لهو و لعب نيست در سورة دخان آية 38 فرمود: ﴿ما خلقنا السماوات والأرض و ما بينهما لاعبين﴾[63] اين مضمون در چند جا آمده در سورة انبياء آية 16 آمده در سورة دخان آية 38 آمده كه ما آسمان و زمين را بازيچه قرار نداديم ما بازيگر نيستيم, در سورة انبياء اين است فرمود: آية 16 سورة انبياء ﴿وما خلقنا السماء والارض و ما بينهما لاعبين﴾[64] ما بازيگر نيستيم در بسياري از آيات قرآن كريم دنيا را لهو و لعب ميدانند پس دنيا ساخت كيست؟ خدا كه بازيگر نيست لاعب نيست پس اين لهو ولعب را چه كسي آفريد؟ مگر نه آن است كه ﴿وأعلموا أنما الحياة الدنيا لعبٌ و لهو و زينهٌ و تفاخرٌ بينكم و تكاثر﴾[65] دنيا در پنج مرحله خلاصه ميشود لطيفهاي كه مرحوم شيخ بهايي ﴿رضوان الله عليه) در آية سورة حديد تبيين كرده كه خلاصة دنيا در پنج مرحله است كسي كه دنيا زده است بايد بداند در پنج مرحله گرفتار است و آن اين است آية بيست سورة حديد ﴿اعلموا انما الحياة الدنيا لعبٌ﴾ اين يك مرحله ﴿و لهوٌ﴾ اين دو مرحله ﴿و زينّهٌ﴾ مرحلة سوم ﴿و تفاخرٌ بينكم﴾ مرحلة چهارم ﴿و تكاثرٌ في الاموال و الاولاد﴾ مرحلة پنجم, بعد چه؟ بعد ديگر پژمردگي خبري نيست يا انسان در دوران كودكي و شيرخوارگي است كه به سرگرمي مشغول است يا نوجوان است به بازيگري مشغول است يا جوان شد به خودآرايي و زينت مشغول است يا مقداري سن گذشت دوران بعد از جواني و قبل از پيري دوران كهولت است به تفاخر به مقام و پست و جاه مشغول است يا باز نشستة طبيعي از همة اين مزايا است به تكاثر مشغول است اينقدر نوه دارم اينقدر داشتم و اينقدر دارم توان تفاخر را ندارد توان لهو و لعب و تزيّن را ندارد توان تفاخر را هم ندارد فقط به همين وهم خوش است كه دارم بعد هم پژمردگي و مرگ اين ادوار پنجگانة لهو لعب و زينت و تفاخر و تكاثر خلاصة دنيا است مثال هم ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿كمثل غيث﴾ كه ﴿اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرّا ثم يكون حطاما﴾[66] يك چند صباحي خرم است بعد پژمرده است پاييز خزاني به دنبال اين بهار سرسبز هست, خوب اين لهو و لعب را پس چه كسي آفريد؟ مسئله اينكه دنيا لهو و لعب است اين در بسياري از آيات قرآن كريم است از اين طرف هم فرمود: ﴿و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما لاعبين﴾[67] ما بازيگر نيستيم. اولاً دنيا غير از آسمان و زمين است يك, چون آسمان و زمين حقاند آيات الهياند آسمان كه لهو و لعب نيست زمين كه لهو نيست دريا و صحرا كه لهو و لعب نيستند آن قراردادها و جريانهاي اجتماعي و اعتباري او دنياست زمين كه دنيا نيست آسمان كه دنيا نيست زمين آيت الهي است آسمان هم آيت الهي است اين براي من و براي تو مقام من و مقام او اين دنياست اينها بازيچه است و الا باغ كه دنيا نيست, درخت كه دنيا نيست كه لهو و لعب باشد درخت آيتي است از آيات الهي اينكه مذموم نيست اين نظام كه لازمهاش يك سلسله شئون اعتباري است اين به تبع مخلوق است اين لهو و لعب است خدا انسان را به لهو و لعب چند صباحي سرگرم كرد كودك را به بازي گرفتن حكمت است اگر پدر حكيمي براي فرزندش لوازم بازي تهيه كرد پدر بازيگر نيست ولي آن وسيله وسيلة بازي است اگر هيئت مديرة مدرسه در كنار برنامههاي درسي يك ساعتي را هم براي بازي در مدرسه تعيين كردهاند گفتند فلان ساعت بچهها بازي كنند اين ساعت, ساعت بازي است ولي هيئت مديره بازيگر نيست آنها برنامه را حكيمانه تنظيم كردهاند بچه را به بازي سرگرم كردن حكمت است ما لاعب نيستيم ولي شما را چند صباحي با لهو و لعب سرگرم كرديم براي اينكه شما آن قدرت را نداريد بدون براي من و براي تو كار كنيد آنها يك عدة مخصوصياند شما آن هنر را نداريد كه بدون در بر كردن زر و زيور خدمت كنيد آن براي شما نيست آن براي ديگري است كه دو تا لباس ميخرد به يك قيمت است يكي را به قنبر ميدهد يكي را براي خودش اختيارش را هم به قنبر ميدهد ميگويد يكي را تو انتخاب كن دومي براي من او براي شما نيست, شما با همين بازيچه و بازي كردن بايد سرگرمتان بكنيم كه يك چهار ساعتي كار كنيم, بچهها را در گهواره به بازي گرفتن حكمت است چون ﴿جعل لكم الارض مهدا﴾[68] تا زميني فكر ميكنيم كودكيم در گهواره آن يك عدة خاصياند كه براي هميشه گفتند «طلقتك ثلاثا»[69] او ديگر نيازي ندارد كه به بازيچه سرگرم بشود كه يك قدري بازي كند يك قدري كار كند او چون طلاق داد اين بازيچه را طلاق داد نه زمين را طلاق داد او ميگويد «جعل له الارض مسجداً و طهورا»[70] او آسمان و زمين را به عنوان آيات الهي ميداند او كه آسمان را طلاق نداد زمين را طلاق نداد او به آسمان و زمين نگفت «غرّى غيرى»[71] كه او كسي است كه «يتفكر في خلق السموات والارض» و ميگويد ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلاً﴾[72] اين را از ابن عباس نقل كردهاند كه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلّم) هر شب قبل از نماز شب اين آيه را ميخواند بعد عبادت ميكرد يك فكر در كنارش عبادت يك ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار﴾[73] هست بعد نماز شب او كه نه به آسمان بد بين است نه به زمين بد بين است نه به دريا نه به صحرا پس به چه عقاب ميكند «غرّى غيري»[74] و چه كسي را طلاق داد؟ اين آسمان و زمين را طلاق داد يا آني كه ما دنبالش ميگرديم همان را طلاق داد بايد بين آسمان و زمين و دنيا فرق گذاشته بشود كه آسمان و زمين آيات الهياند يك, دنيا بازيچه است دو, و اين دنيا مسبوق بالتبع است سه, خدا بازيگر نيست چهار, بچه را به بازي گرفتن حكمت است پنج اينها بايد حل بشود. به خواست خدا.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 30.
[2] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 30.
[3] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 30.
[4] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 11.
[5] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 12.
[6] ـ سورهٴ فصلت، آيات 11 ـ 12.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.
[9] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 32.
[10] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 19.
[11] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 79.
[12] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 79.
[13] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 19.
[14] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 79.
[15] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 25.
[16] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.
[17] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 83.
[18] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 25.
[19] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 25.
[20] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 25.
[21] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 79.
[22] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 19.
[23] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 25.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[26] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 65.
[27] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 1.
[28] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 9.
[29] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 21.
[30] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 10.
[31] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 65.
[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[33] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 25.
[34] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 189.
[35] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 123.
[36] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 185.
[37] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 189.
[38] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 107.
[39] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 17.
[40] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 6.
[41] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 185.
[42] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 75.
[43] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 189.
[44] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 123.
[45] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 185.
[46] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 75.
[47] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 185.
[48] ـ سورهٴ انعام،آيهٴ 75.
[49] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 123.
[50] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[51] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 190.
[52] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[53] ـ سورهٴ آل عمرا، آيهٴ 191.
[54] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[55] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[56] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[57] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 47.
[58] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 31.
[59] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 6.
[60] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[61] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 50.
[62] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[63] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 38.
[64] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 16.
[65] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[66] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[67] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 16.
[68] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 53.
[69] ـ نهج البلاغه، حكمت 77.
[70] ـ كافي، ج 2، ص 17.
[71] ـ نهج البلاغه، حكمت 77.
[72] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[73] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[74] ـ نهجالبلاغه، حكمت 77.