اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِير (284)﴾
مراد از حسيب بودن خداوند
يكي از اسماي حسناي خداي سبحان حسيب است[1] و حساب عبارت از آن است كه انسان پراكندهها را جمع بكند با معياري بسنجد و نتيجهگيري كند و اين حسيب بودن خدا اختصاصي به قيامت ندارد، گرچه قيامت ظرف ظهور تام محاسبه حق است و اگر گاهي فرمود ﴿بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ عدهاي را ما روزي ميدهيم يا اينها در بهشت بدون حساب متنعماند يعني آنقدر به اينها روزي ميدهيم كه به حساب درنميآيد. درباره صابران فرمود: ﴿يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[2] يعني به حساب در نميآيد وگرنه خدايي كه «حسيب»[3] است و سريع الحسيب است و ﴿أسْرَعُ الْحَاسِبِين﴾[4] است با محاسبه كار ميكند. آنجا كه گفته شد خدا بدون حساب روزي ميدهد نه يعني جزاف و گراف، چون ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[5] چيزي بدون اندازه نيست يا هر شيئي را خداي سبحان كه فرمود آنها انجام دادند ما روي اندازه آنها هم حساب ميكنيم. پس اينكه فرمود بدون حساب يعني به سرعت ميگذرد يك و خيلي ما آنها را در برابر اعمالشان مؤاخذه نميكنيم اين دو و نميگوييم اكنون كه حالا شما اين مقدار كار خير را كرديد فلان مقدار پاداش بگيريد اين سه، نه اينكه كار خداي سبحان در دنيا يا در آخرت بر اساس حساب نباشد در موردي از موارد مثلاً.
بررسي مفهوم يوم الحساب بودن روز قيامت
مطلب بعدي آن است كه همانطوري كه يكي از اسماي حسناي خداي سبحان «حسيب»[6] است يكي از اسماي قيامت كبرا هم اين است كه او ﴿يَوْمِ الْحِسَابِ﴾[7] است. قرآن كريم وقتي از ايمان سخن ميگويد ميفرمايد اينها به روز قيامت ايمان دارند يا به روز آخر ايمان بياوريد و مانند آن، اما معمولاً وقتي در مقام ارشاد و نصيحت هست انسانها را به اوصاف روز قيامت متذكر ميكند، ميفرمايد شما به ياد روز حساب باشيد. سخنان اوليا را كه نقل ميكند ميفرمايد آنها به ياد روز حساباند ميگويند خدايا ما را بيامرز ﴿يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ﴾؛[8] روزي كه حساب قيام ميكند و در حقيقت اگر قيامت را قيامت ميگويند تنها براي آن نيست كه انسانها از قبر قائم ميشوند ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[9] بلكه همه آن مسائل هم ظهور دارد و سر پاي خود ميايستد كه يكي از آن مسائل هم مسئله حساب است كه ﴿يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ﴾ و مهمترين عامل گناه را فراموشي روز حساب ميدانند و اساس ضلالت را هم نسيان روز حساب ميدانند. اين تعليق حكم بر وصف چون مشعر به علّيت است دلالت ميكند بر اينكه اگر كسي صحنه حساب يادش رفته باشد بيراهه ميرود.
گمراهي از راه خداوند در اثر پيروي از هوا
در سورهٴ مباركهٴ «ص» وقتي جريان داوود(سلام الله عليه) را طرح ميكند، آيهٴ بيست و ششم سورهٴ «ص» ميفرمايد كه ﴿يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾[10] اين صغرايي است و كبرايي و نتيجه اين شكل اول اين است كه هر كس پيروي هوا بكند از راه خدا گمراه ميشود تو پيروي هوا نكن تا از راه خدا گمراه نشوي. اين يك قياسي است به صورت شكل اول كه ﴿فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي﴾ چرا، چون ﴿فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اين نه براي آن است كه پيروي تو مخصوصاً مايه اضلال توست، بلكه هر كسي از هوس و هوا پيروي كند گمراه ميشود ﴿لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّه﴾ اين ﴿فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ نتيجه است و آن كبراي كلي هم مطوي است كه هر كسي پيروي هوا كند هوا او را از راه خدا گمراه ميكند و آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «إِنَّ أَخوَفَ ما اَخافُ عليكم اثنانِ إِتِّباعُ الهوَي و طولُ الأَملِ فَاَمِّا إتباعُ الهوي فَيَصُّدُ عَنِ الحقِّ و أمّا طولُ الأَملِ فَيُنسِي الآخرةَ»[11] تقريباً از همين كريمه اقتباس شده است.
نتيجه گمراهي از راه خدا
آن اصل بعدي آن است كه فرمود: ﴿فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾[12] خب، حالا اگر كسي از راه خدا گمراه شد چه ميشود، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾[13] پس اين دو كبرا و صغراست، دو قياس منطقي است كه اولياش اين است پيروي از هوا نكن، چون هر كس از هوا پيروي كند گمراه ميشود و تو گمراه ميشوي و خودت را گمراه نكن، چون هر كس از راه خدا گمراه شد عذاب شديد دارد پس خودت را به عذاب شديد مبتلا نكن. خب، چرا انسان گمراه ميشود و چرا هوس را پيروي ميكند كه به اين روز سياه بيفتد چون منشأ عذاب شديد، ضلالت است منشأ ضلالت پيروي هواست اينها دو حد وسط است در اين دو قياس كه هر كس پيروي هوا كرد گمراه ميشود و هر كس گمراه شد عذاب شديد دارد پس پيروي هوا مايه عذاب شديد است.
فراموشي روز حساب،منشا همه مفاسد
حالا چطور ميشود كه انسان پيروي هوا ميكند؟ در ذيل آيه ريشه همه اين مفاسد را ذكر ميكند، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾ پس منشأ همه اين مفاسد فراموشي روز حساب است، اگر كسي صحنه حساب يادش باشد به دنبال هوا حركت نميكند، چون ميداند بايد حساب پس بدهد وقتي به دنبال هوا حركت نكرد گمراه نميشود وقتي گمراه نشد عذاب شديد ندارد. خب، نفرمود «بما نَسوا يومَ القيامه بما نسوا يوم الاخر» گرچه آن را ميفرمود كافي بود؛ اما اين نكته را به همراه نداشت، پس منشأ همه خطرها اين است كه انسان حساب را يا باور ندارد يا فراموش كرده يا نسيان است يا تناسي است، اين تحليل قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «ص»، حساب براي همه هست،
همگاني بودن حساب به خاطر همگاني بودن سئوال
چه اينكه سؤال براي همه هست در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾؛[14] هيچ كسي نيست كه زير سؤال نرود، همه انبيا و همه امم ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ اما حالا از چه سؤال ميكنند تا چه اندازه سؤال ميكنند فرق ميكند. بعضي را از گناهانش سؤال ميكنند بعضي را از حسناتش سؤال ميكنند بعضي را از اصل دينش سؤال ميكنند، آن مسئولعنه فرق ميكند از چه چيزي سؤال ميكند؟ درباره خواص ميشود گفت كه از گناهانشان سؤال نميكنند، چون گناهي ندارند و اما از اصل دينشان و درجات كارشان سؤال ميكنند. وقتي سؤال همگاني شد حساب همگاني است وقتي حساب همگاني بود تطاير كتب همگاني است.
بي حساب بودن اجر عدهاي در روز قيامت
اگر يك وقت فرمود كه عدهاي بيحساب اجر ميبرند يعني يا به اين معناست كه به حساب در نميآيد يا آنچنان خداي سبحان با آنها رفتار ميكند كه گويا حسابرسي نكرده است، نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» از جريان آن حضرت با برادرانش ياد ميكند. در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» وقتي از جريان برادران آن حضرت ياد ميكند، ميفرمايد كه يوسف(سلام الله عليه) بعد از تحمل همه آن دشواريها اكنون كه بعد از چندين سال برادرانش را ديد فقط اين جمله را فرمود: ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾؛ ميدانيد چه كرديد همين ﴿قَالُوا أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾ برادرها گفتند: ﴿قالوا تَاللهِ لَقَد آثركَ اللهُ عَلَينا و إِن كُنّا لَخاطِئينَ﴾ حساب آنها را يوسف اينچنين رسيد، همين ﴿قَالَ لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ﴾؛[15] خدا شما را بيامرزد برويد همين. اين سرعت حساب است، تمام آن رنجهايي كه يوسف(سلام الله عليه) ديده است در طي اين مدت طولاني با همان چاهاندازي برادرها بود با يك جمله مسئله را حل كرد اين ميشود سرعت حساب، فرمود: ﴿لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ﴾ و به تعبير سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) وقتي هنوز به اين مرحله نرسيده در جمع برادران ميخواهد نعمتهاي خدا را بر خود بشمارد كه خدا چقدر به من نعمت داده است از وسط داستان شروع ميكند نه از اول عذاب و بلا در حضور برادرها نميگويد كه خداي را شكر ميكنم كه مرا از چاه درآورد از وسط قصه شروع ميكند ميفرمايد خدا را شكر ميكنم كه مرا از زندان درآورد ﴿أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ﴾[16] از زندان درآمدن يك كار آساني است، خيليها آزاد ميشوند يك امر طبيعي هم است، اما از چاه درآمدن در آن بياباني كه ﴿فَأَدْلَي دَلْوَهُ﴾[17] يك كار غير طبيعي است و همه خطرها هم از آن چاه هست، نفرمود «احسن بي اذ اخرجني من الجُبّ» اسم چاه را نميبرد كه اينها خجالت بكشند. آنگاه اگر خداي سبحان بخواهد با بندگانش به عنوان ﴿سَرِيعُ الْحِساب﴾[18] يا ﴿أسْرَعُ الْحَاسِبين﴾[19] رفتار كند، نمونهاش اين است:﴿لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ﴾.[20]
نسبت به اين گروه كه اجرشان را بدون حساب دريافت ميكنند يعني به حساب در نميآيد، چه اينكه نسبت به كافراني كه معاند با حق بودند نسبت به آنها هم باز يك چنين تعبيري است.
دسته بندي گروه هاي انساني در جريان قيامت
پس انسانها گرچه در قيامت سؤال همگاني است و حساب هم همگاني از نظر سرعت و بُط حساب و از نظر مناقشه و عدم مناقشه در حساب، انسانها در قيامت سه گروهاند: گروه اول كسانياند كه خداي سبحان درباره آنها فرمود اجرشان را بدون حساب ميدهيم، نظير آنچه در آيهٴ ده سورهٴ «زمر» آمده است كه ﴿قُلْ يَاعِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ گروه ديگر مقابل اينها هستند؛ كساني هستند كه در اثر تراكم سيئات براي آنها حساب جداگانهاي باز نميشود كه تك تك اينها را حساب برسند، براي اينكه حساب آنها سراسر تيره است، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «هود» آيهٴ شانزدهم اينچنين است كه ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلاّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾؛ آنها كارهايي كه در دنيا كردند حبط و باطل شد، چيزي ندارند كه به حساب بيايد فقط دَرَكات است. ميماند يك حساب براي بررسي ميزان دركات او، آن هست البته يك عده ﴿فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[21]ند يك عده بالاتر ولي اصل محاسبه كه آيا او اهل سعادت است يا اهل شقاوت است اهل بهشت است يا اهل جهنم آن حساب را ندارد، چه اينكه بهشتيان خالص هم آن حساب را ندارند كه مشخص بشود اينها اهل سعادتاند؛ يا اهل شقاوت اينها اهل سعادتاند اما كجاي بهشت جاي آنهاست اين روي حساب است، درجات بهشت مشخص است و براي اين گروه چه درجهاي هست اين هم مشخص است آنها به حساب در ميآيد، اما اصل اينكه اين شخص اهل بهشت است يا اهل جهنم اين ديگر حساب ندارد، چون اين يا اهل سيئه نبود يا اگر گناهاني كرده است بعد به وسيله حسنات طوري جبران كرد كه خداوند درباره آنها فرمود: ﴿أُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات﴾[22] پس اين شخص يك دست حسنه دارد اين ديگر جا براي سؤال نيست كه اهل سعادت بود يا اهل شقاوت و اگر سؤالي هست سؤال عبوري است، نظير اينكه وقتي نامه اعمال به دست راست رسيده است فرمود يك سؤال عبوري داريم با اينها. آيهٴ هفت به بعد سورهٴ مباركهٴ «انشقاق» اين است كه ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِي كِتَابَهُ بِيَمِينِه ٭ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيرا ٭ وَيَنقَلِبُ إِلَي أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾؛ يك حساب سرپايي ساده بعد به سرعت هم به اهلش كه همان مؤمنين در دنيا و در آخرت هم كنار هم هستند مسروراً برميگردد. در مقابل اينها كسانياند كه فرمود: ﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِه ٭ فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُورا ٭ وَيَصْلَي سَعِيراً﴾[23] اين همان حساب عسير است، حساب عسير در مقابل حساب يسير است، گرچه كلمه حساب عسير و شديد در اين سوره نيامده است و در بخش ديگر قرآن سخن از حساب شديد به ميان آمده است؛ منتها آن درباره عذابهاي دنيايي است ولي از تقابل سورهٴ «انشقاق» استفاده ميشود كه حساب دو قسم است: يا سهل است يا سخت حساب. سخت خدا را در دنيا سورهٴ مباركهٴ «طلاق» مشخص كرد، آيهٴ هشت اين سوره اين است كه ﴿وَكَأَيِّن مِن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَاباً شَدِيداً وَعَذَّبْنَاهَا عَذَاباً نُكْراً﴾ اينها دو گروهاند. پس مؤمنين يك دست با سرعت حساب وضعشان به طرف بهشت هدايت ميشود، كافران يك دست هم به طرف جهنم هدايت ميشوند، اما آنها كه اهل حساباند بايد حساب پس بدهند و در محاسبه مقداري معطل ميشوند، همان گروهي هستند كه در آيهٴ 102 سورهٴ «توبه» مشخص شده است كه ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ كه اكثر مردم از اين گروه سوماند ﴿عَسَي اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اينها محاسبه ميشوند؛ منتها چه مقدار طول ميكشد خدا ميداند.
پرسش ...
پاسخ: خود اين شخص معذب ميشود، معطلش ميكنند. نسبت به آن گروهي كه فرمود اينها هيچ ندارند ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ كه در سورهٴ «فرقان» آيه 23 آمده است آن گروه اول اينچنيناند، گروه دوم مقابل آنها هستند، گروه سوم هم كه براي حساب معطلاند و اين گروه سوم كه براي حساب معطلاند هم درجاتي دارند، چون همه اينها يكسان نيستند. بعضي «خَلَطُوا عَمَلاً سيّئاً وَآخَرَ صالحاً» هستند بعضيها همينها هستند كه فرمود: ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾؛[24] بعضيها عمل خوب را مخلوط بد كردند، بعضي عمل بد را مخلوط خوب كردند يعني اكثر اعمال يك عده خوب است بد مخلوط است؛ بعضي اكثر اعمال آنها بد است، خوب مخلوط است ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ بعضي هم به عكس است در حقيقت اين گروهاند كه بايد حساب پس بدهند.
پرسش ...
آن روز بايد معلوم بشود، يك عده هستند كه كار بد انجام ميدهند و باورشان شد كار خير است ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ در روز حساب معلوم ميشود كه بيراهه ميرفتند. خداي سبحان اگر بخواهد اينها را به جهنم ببرد بايد حجت تام باشد براي آنها وقتي حجت تام است كه اينها حساب خوب پس بدهند در دنيا خود را يك انسان متقي و وارسته ميدانستند سنگ دين به سينه ميزدند بعد بايد معلوم بشود اينچنين نبود و او هم در اين تحجر معذور نبود، بايد حساب بشود آن روز ميگويد خودم ميروم جهنم، ديگر لازم نيست فشار بدهيد. بعد از روشن شدن اينچنين نيست كه حب نفس بگذارد انسان داوري خوب داشته باشد كه براي كسي كه گرفتار حب نفس نيست ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[25] اما براي كسي كه گرفتار اين تباهي حب نفس است ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[26] كار بد را خوب ميداند و خود را هم به عنوان اينكه يك انسان وارسته است معرفي كرد، هم براي خودش هم براي ديگران اينها بايد در روز حساب مشخص بشود.
در همين مسئله حساب كه مربوط به آيه محل بحث است، فرمود: ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبكُم بِهِ اللّه﴾ براي اينكه معلوم بشود اصل آن خاطرات و عقايد است و اعمال تبع آنهاست و اين حديث معروف «إنما الاعمال بالنّيات»[27] يا اصل نيت است برابر همين آيه خواهد بود.
ظهور مرض عداوت و کينه برخي نسبت به اسلام و مسلمين در قيامت
در سورهٴ 47 كه براي رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) است به نام آن حضرت است اينچنين آمد كه، آنها كه در دل مرض و كينه دارند ما روزي بالأخره مرض اينها را ظاهر ميكنيم: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ آيهٴ 29 همين سورهٴ 47 است فرمود اينها كه در دل مرض دارند خيال كردند كه ما عداوت و كينه اينها را ظاهر نميكنيم، معلوم ميشود كينه نسبت به اسلام و مسلمين مرض است. در صدر آيه فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ در ذيل ديگر نفرمود «ان لن يخرج الله امراضهم» فرمود: ﴿أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ پس ضغن و كينه ميشود مرض، عداوت مؤمنين ميشود مرض و در قرآن آمده است براي ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُور﴾[28] اينگونه از بيماريها را هم قرآن بايد درمان بكند واگرچه كسي آنچه در دل دارد براي خود او مستور است روزي بالأخره ظاهر ميشود.
لزوم محاسبه نفس جهت رهايي از محاسبه يوم الحساب
پس آيه محل بحث ميفرمايد: ﴿لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبكُم بِهِ اللّهُ﴾ حالا چهكار كنيم كه از خطر محاسبه يوم الحساب برهيم اين را به ما فرمودند كه شما محاسب خودتان باشيد اهل محاسبه باشيد، كسي كه اهل حساب از روز محاسبه باكي ندارد و اگر كسي ايمان به حساب داشته باشد ولي اهل محاسبه نباشد اين همان ممشول آيه سورهٴ «ص» خواهد بود كه ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾[29] اگر كسي معتقد است يك روز حسابي هست؛ اما خود ش حسابرس كار خود نيست، بيحساب كار ميكند اين به حمل اولي يادش است قيامت؛ اما به حمل شايع غافل است، اگر روز حساب يادش هست خب اهل حساب است ديگر. در اين بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) چند جمله هست كه ما را به محاسبه دعوت ميكند.
توصيه به محاسبه نفس در خطبه 90 نهج البلاغه
اصل حساب را در خطبه نود كه مشتمل بر دوام فيض و عظمت مخلوقات الهي است بيان فرمود، فرمود: «عبادُ اللهِ زِنُوا أنفسكم مِن قَبل أن تُوزَنُوا» قبل از اينكه شما را وزن كنند، خودتان را وزن كنيد «و حاسِبُوها مِن قبلِ أن تُحاسَبُوا و تَنَفَّسوا قَبلَ ضيقِ الخِناقِ و انقادُوا قبلَ عُنفِ السياقِ» قبل از اينكه زنجيري به گردنتان بكشند، كشان كشان با عُنف ببرند منقادانه برويد و قبل از اينكه راه نفس بسته بشود، آزادانه نفس بكشيد: «وَاعلَموا أَنَّهُ مَن لَم يُعَن عَلَي نَفسِهِ حَتّي يكونَ لَه مِنها واعظٌ و زاجِرٌ لم يَكُن لَه مِن غَيرِها لا زاجِرٌ و لا واعظٌ»؛ فرمود اگر كسي به خويشتن خويش نپردازد و به فكر محاسبه خود نباشد و در درون خود واعظ و زاجري وضع نكند سخن بيگانه و ديگري از خارج اثري ندارد اين اصل نصيحت.
تفصيل محاسبه اهل محاسبه و مراقبه در خصبه 222 نهج البلاغه
آنها كه نصيحتشنو بودند و اين راه را طي كردند از كجا شروع كردند و به كجا رسيدند، آنها را در خطبه مباركهٴ 222 هنگام تلاوت اين آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» كه ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَال ٭ رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[30] ايراد فرمودند، اين نشانه تدبر در قرآن كريم است. وقتي اين آيه مباركهٴ سورهٴ «نور» را تلاوت فرمودند، اينچنين فرمودند: «إنَّ اللهَ سُبحانَهُ و تَعَالي جَعَلَ الذِّكرَ جَلاءً لِلقُلُوبِ»؛ دل را جلا ميدهد و روشن ميكند «تَسمَعُ بِه بَعدَ الوَقرَةِ»؛ بعد از اينكه گوش ناشنوا بود سنگين بود حالا شنوا ميشود يعني اگر كسي اهل ذكر بود گوشي كه بدهكار حق نبود بدهكار حق ميشود «وَ تُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ»؛ آن چشم اعشي و نابينا به وسيله ياد حق بينا ميشود «و تَنقَادُ بِه بعدَ المُعانَدَةِ» اول مظهر سميع و بصير ميشود مجاري ادراكي او باز ميشود حق را ميبيند حق را ميشنود بعد به راه ميافتد منقاد ميشود كه اين انقياد عمل است و آن سمع و بصر درك است اول او مظهر سميع و عليم ميشود حق را ميبيند و ميفهمد بعد به راه ميافتد. خب، اين اصل كلي؛ اما كساني هستند كه به اين اصل عمل كنند و راهي اين راه باشند يا نه فرمود هميشه همينطورند، در هر دورهاي مردان خوب هستند «وَ مَا بَرِحَ لِلهِ عَزَّت آلاؤُهُ فِي البُرهَةِ بَعدَ البُرهةِ و في أَزمانِ الفَتَراتِ» ما «بَرِحَ» يعني دام؛ هميشه هست، هميشه در هر برههاي براي خدا مردان اينچنين است كه اوصافشان چيست؟ اين است: «عبادٌ ناجاهُم في فِكرِهِم» نه اينكه اينها اهل مناجاتاند اينها كارهايشان را كردهاند مناجاتها را كردهاند نالهها را كردهاند از اين به بعد ديگر نوبت خداست، خدا با اينها مناجات ميكند نه «يُناجون ربهم» اينها نالهها را كردهاند، الآن خدا دارد با اينها مناجات ميكند «ما بَرِحَ للهِ عَزَّت آلاؤُهُ فِي البُرهةِ بَعدَ البُرهَةِ و في أَزمانِ الفَتَراتِ عِبادٌ» كه «ناجاهُم في فِكرِهِم» خوب ميفهمند مسائل را خوب درك ميكنند، آنچه مربوط به جهان شناسي و آخرت شناسي و مبدأ شناسي است، خوب ميفهمند «و كَلَّمَهُم في ذاتِ عُقُولِهِم» اصلاً با درون عقل اينها خدا با اينها دارد حرف ميزند «فَاستَصبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ في الأَبصارِ و الأَسماعِ و الأَفئِدَة» اينها الآن مصباحي دارند؛ مصباح هدايتاند، چشمشان گوششان قلبشان مصباح هدايت مردم است «فَاستَصبَحُوا بِنُور يَقَظَةٍ في الأَبصارِ و الأَسماعِ و الأَفئِدَةِ يُذَكِّرونَ بِأَيّامٍ اللهِ» نه خودشان متذكرند الآن خودشان يادآور ديگراناند؛ مذكرند «يُذَكَّرُونَ بِأيّامِ اللهِ وَ يُخَوِّفُونَ مَقامَهُ» نه تنها «نارَهُ و جهنَّمه» نه ﴿وَلِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾[31] نه از خوف جهنم مردم را متأثر ميكنند، بلكه از خوف مقام و رب مردم را متنبه ميكنند «بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ في الفَلَواتِ» اينها راهنماياناند؛ دليلاند در بيابانها در فلوات و در بيابانها اگر شاخصي باشد علامتي باشد راهي و سالك راه را پيدا ميكند، اينها در اين فلوات و در اين بيابانها در اين جامعهها به منزله ادلهاند، علامتاند «مَن أَخَذَ القَصدَ حَمِدُوا إِلَيهِ طَريقَهُ» اما يك علامت گويايياند نه يك علامت گنگ و ساكت، اگر كسي راه حق را طي كرد او را هشدار ميدهند كه راهت حق است او را با حمد و ثنا تشويقش ميكنند «وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجاةِ وَ مَن أَخَذَ يَميَناً و شِمالاً ذَمُّوا إِلَيهِ الطَّريقَ»؛ اگر كسي به طرف چپ رفت يا به طرف راست رفت و از صراط مستقيم فاصله گرفت راه او را مذمومانه پيش او معرفي ميكنند «وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الهَلَكَةِ»؛ او را از هلاكت برحذر ميداند «وَ كانُوا كَذَلِكَ مَصَابِيحَ تِلكَ الظُّلُماتِ و أَدِلَّةَ تِلكَ الشُّبُهاتِ»؛ هر وقت مسائل علمي مطرح است اينها براي رفع شبهه كافياند، مشكلات عملي مطرح است براي رفع شهوت و غضب اينها عامل و راهنماي خوبياند «و إِنَّ لِلذِّكرِ لَأَهلاً اَخَذُوهُ مِن الدُّنيا بَدَلاً»؛ اينها بدل دنيا ياد حق را گرفتهاند معاملهاي كردهاند دنيا را دادند و ياد حق را گرفتند، آدمهاي بيكار هم نيستند «فَلَم تَشغَلهُم تِجارةٌ و لا بَيعٌ عَنهُ»؛ مشغول كار و زندگي هم هستند مشغول توليدند كشاورزياند دامدارياند و مانند آن؛ اما هيچ كدام از اين كارهاي توليدي و عام المنفعة آنها را از ياد حق باز نميدارد، لذا حلال و حرامش محفوظ است پرهيز از احتكار هست پرهيز از گراني هست و مانند آن «يَقطَعُونَ بِهِ أَيّامَ الحَياةِ», دوران زندگي را با ياد حق ميگذرانند «وَ يَهتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عن مَحَارِمِ اللهِ» آنجا كه صحبت از هتك حرمت محارم الهي است هاتف غيباند فرياد برميآورند. خلاصه، آهسته و آرام نصيحت بكنند اينچنين نيست هاتفاند؛ سروش غيباند با زجر جلوي محارم را ميگيرند « وَ يَهتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عن مَحَارِمِ اللهِ في أَسماعِ الغَافِلِينَ»؛ به گوش مردم غافل جهان ميرسانند «و يَأمُرُونَ بِالقِسطِ و يَأتَمِرُونََ بِهِ» خود، اول اهل ائتمار و عمل به قسطاند بعد امر به قسط ميكنند «و يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَ يَتَنَاهَونَ عَنهُ» با اين روش، اول فرمود آنها ابزار راه دارند كه ميخواهند از دنيا بگذرند كه دنيا اينها را نگيرد، حالا ميفرمايد مثل اينكه گذشتند، مثل اينكه از دنيا گذشتند انساني كه به آخرت رسيده است از تمام جريان آخرت سطر به سطر با خبر است و گزارش ميدهد، حالا اينها از اين به بعد كه حرف آخرت را که ميزنند، مثل اينكه دارند ميبينند و خبر ميدهند «فَكَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنيا إِلَي الآخرةِ و هُم فيها»؛ گويا از دنيا به آخرت رسيدند و الآن در خود آخرت قرار دارند و از آخرت دارند خبر ميدهند «فَشَاهَدُوا مَا وَراءَ ذلك فَكَأَنَّما اطَّلَعوا غُيُوبَ أَهلِ البَرزَخِ في طُولِ الإقامَةِ فيه»؛ گويا همه پردههاي نهاني و نهايي اهل برزخ را كنار زدند و اينها را گذراندند. پس نه تنها از دنيا گذشتند از آخرت از برزخ هم گذشتند، چون از همه جريان برزخ باخبر شدند حالا رسيدند به ميدان قيامت، پس «فَكَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنيا إلي الآخرةِ» اين آخرت در مقابل دنيا از برزخ شروع ميشود كه قبر، اول آخرت است «فَشَاهَدوا ما وَراءِ ذلك فَكَأَنَّما اطَّلَعوا غُيُوبَ أَهلِ البَرزَخِ في طُولِ الإقامَةِ فيه » در مدت طولاني كه در برزخ هستند آنگاه از آنجا هم گذشتند «و حَقَّقَتِ القِيامَةُ عَلَيهم عِداتَها»؛ گويا قيامت آن عدهها آن وعدهها آن موعدههاي خود را براي اينها محقق كرده است، اينها الآن وارد ميدان قيامت شدند «فَكَشَفُوا غِطاءَ ذلك لِأَهلِ الدُّنيا»؛ حالا كه رسيدند به ميدان قيامت دارند پردههاي قيامت را براي اهل دنيا گزارش ميدهند «حتّي كَأَنَّهم»؛ طوري حرف ميزنند كه ترجمه حديث و روايت نيست، تفسير آيه نيست اين خبر از محتواي آيه است اين گزارش است «حتّي كَأَنَّهُم يَرَونَ ما لا يَرَي النّاسُ و يَسمَعونَ ما لا يَسمَعُونَ» خب، اينها كجا نشستهاند كه ما برويم سراغشان؟ فرمود: «فَلَو مَثَّلتَهُم لِعَقلِكَ في مَقَاوِمِهِمُ المَحمُودَة و مَجَالِسِهِمُ المَشهُودَةِ و قَد نَشَرُوا دَوَاوِينَ أعمَالِهِم وَ فَرَغوُا لِمُحاسَبَةِ أَنفُسِهِم عَلي كُلِّ صَغيرةٍ و كبيرةِ أُمِرُوا بها فَقَصَّروا عَنها أَو نُهُوا عنها فَفَرَّطُوا فيها و حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوزارِهِم ظُهُورَهُم فَضَعَفُوا عَنِ الاِستِقلالِ بها فَنَشَجُوا نَشِيجاً و تَجَاوَبُوا نَحِيباً يَعِجُّونَ إلي رَبِّهِم مِن مَقامِ نَدَمِ وَ اعتِرافٍ لَرَأَيتَ أَعلامَ هُدًي» خب اينها چه كارهاند، آدرسشان كجاست يك چنين آدمهايي؟ فرمود اينها را كه ببيني وضعشان اين است، اينها مثل اينكه همه دفترها را آوردند جلو اولاً اهل مراقبتاند، اهل مكاتبتاند همه كارها را نوشتند و هر چه كردند از سيئات يا حسنات واجبها و غير واجبها همه را در دفترها نوشتند و همه اين ريز و درشت را منتشر كردند و دارند حسابرسي ميكنند با وضع دقيق ميشمارند بعد خودشان را محكوم ميبينند ميبينند اين بارهاي سنگين را فقط بايد خود آنها ببرند باربري نيست، مثل اينكه اين ثقل را ميفهمند سنگيني مسئله را درك ميكنند، اين سنگيني را به دوش كشيدند و يافتند كه اين بار سنگين است و هيچ باربري نيست آن وقت فرياد برميآورند نالهشان بلند است. اين ابكي، ابكي حضرت همين است ديگر، فرمود اينها وضعشان اين است كه «قد نَشَروا دَوَاوِينَ أَعمَالِهِم» «دواوين» جمع ديوان است، ديوان يعني دفتر، دفترهاي همه را باز كردند «و فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أنفُسِهم»؛ فقط دارند حساب ميكنند يعني فراغتي دارند براي حساب، اينچنين نيست كه در حال عجله باشد يا كمي وقت باشد نه، وقت فراوان براي حساب گذاشتند فارغ البال همه خاطرات را گذاشتند كنار، در فراغت دل دارند خودشان را به حساب ميكشند «عَلَي كُلِّ صغيرةٍ وَ كبيرةٍ أُمِرُوا بها فَقَصَّرُوا عنها أَو نُهُوا عَنها فَفَرَّطُوا فيها»؛ هر كار كوچك يا بزرگي كه بنا بود انجام بدهند و تقصير كردند يا بنا بود انجام ندهند و تفريط كردند «وَحَمَّلُوا ثِقَلَ أَوزارِهِم»؛ اين سنگيني وزر و بارشان را روي دوش كشيدند «فَضَعُفُوا عَنِ الاِستقلالِ بِها»؛ ميفهمدند كه نميتوانند تنهايي اين بارها را ببرند، اينجاست كه گريهشان بلند است نه گريه مصنوعي نه گريه عاطفي «فَنَشَجُوا نَشِيجاً و تَجَاوَبُوا نحيباً» اين گريه گلوگير «يَعِجُّونَ إِلي رَبِّهِم مِن مَقامِ نَدَمٍ وَ اعتِرافٍ» فرمود اگر مردان اينچنين ديديد «لَرَأَيتَ أَعلامَ هُديً و مَصابِيحَ دُجًي»؛ اينها پرچم هدايتاند اينها مصباح دُجي و ضلالتاند، ملائكه با اينهاست «قد حَفَّت بِهمُ المَلائِكَةُ و تَنَزَّلَت عَلَيهمُ السَّكينَةُ و فُتِحَت لَهُم أَبوابُ السَّماء ُو أُعِدَّت لهم مَقَاعِدُ الكَرَاماتِ في مَقعدٍ اطَّلَعَ اللهُ عَليهِم فِيهِ فَرَضِيَ سَعيَهُم وحَمِدَ مَقامَهُم يَتَنَسَّمُونَ بِدُعائِهِ رَوحَ التَّجاوُزِ»؛ اينها به اين فكرند كه نسيم گذشت را استشمام كنند «تنسّم» كنند يعني نسيم را استشمام كنند چه نسيمي، نسيم گذشت را «يَتَنَسَّمُونَّ بِدُعائِهِ» تعالي رَوح و نفس تجاوز را استشمام كنند «رَهائِنُ فَاقَةٍِ إَلي فَضلِهِ و أَسَارَي ذِلَّةِ لِعَظَمَتِهِ جَرَحَ طُولُ الأَسَي قُلُوبَهُم» اين اندوه فراوان دلشان را مجروح كرده است «و طُولُ البُكاء عُيُونَهُم»؛ چشم اينها را آسيب رساند مجروح كرد زخمي كرد «لِكُلِّ بابِ رَغبةٍ إِلَي اللهِ منهم يَدٌ قارِعَةٌ»؛ هر جا اميد بخشش است از هر دري بالأخره اينها ايستادهاند دقالباب ميكنند، يد قارعه اگر شنيدند فلان دعاي ماه رجب خوب است يد قارعه دارند، فلان جبهه خوب است يد قارعه دارند، فلان كار خوب است يد قارعه دارند از هر دري كه اميد رحمت برود آنجا را ميكوبند: « لِكُلِّ بابِ رَغبةٍ إِلَي اللهِ منهم يَدٌ قارِعَةٌ يَسأَلُونَ مَن لا تَضيِقُ لَدَيهِ المَنادِحُ» اينقدر مندوحه و ميدان باز پيش خداست كه اصلاً تنگنا نيست جايي كم نميشود به خدا عرض ميكند من را هم راه بدهيد ديگران را هم ببخشيد من هم كه بيايم جا هست، با چنين ديدي از خدا مسئلت ميكند «و لا يَخِيبُ عَلَيِه الرَّاغِبُونَ» آنگاه فرمود: «فَحَاسَبَ نَفسَكَ لِنَفسِكَ»؛ مواظب خودت باش «فِإِنَّ غَيرَها مِنَ الأَنفُسِ لَها حَسِيبٌ غَيرُكَ»؛[32] مواظب ديگري نباش، چون ديگران يك حسابرسي ديگري دارند تو به حساب خودت برس.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نسا، آيه 6.
[2] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 10.
[3] ـ مستدرك الوسائل, ج5, ص278.
[4] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 62.
[5] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.
[6] ـ مستدرك الوسائل, ج5, ص278.
[7] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 16.
[8] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 41.
[9] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 6.
[10] . سورهٴ ص, آيهٴ 26.
[11] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 42.
[12] . سورهٴ ص, آيهٴ 26.
[13] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[14] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 6.
[15] ـ سورهٴ يوسف، آيات 89 ـ 92.
[16] ـ (سورهٴ يوسف، آيهٴ 100) ر.ك: الميزان, ج11, ص247.
[17] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 19.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 202.
[19] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 62.
[20] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 92.
[21] . سورهٴ نساء, آيهٴ 145.
[22] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 70.
[23] . سورهٴ انشقاق, آيات 10 ـ 12.
[24] . سورهٴ توبه, آيهٴ 102.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[26] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[27] ـ تهذيبالأحكام, ج1, ص83.
[28] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 57.
[29] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[30] ـ سورهٴ نور، آيات 36 ـ 37.
[31] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 46.
[32] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 222.