اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ (85) قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ (86) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ (88)﴾
بازگشت آیات پایانی سوره «ص» به صدر و تفصیل آن در سوَر مدنی
پایان سوره مبارکه «ص» عصارهٴ این سوره را بیان میکند و بازگشت آن به صدر این سوره است که فرمود: ﴿ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ٭ بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ﴾[1] آیاتی که در سوَر مکّی نازل شد به منزلهٴ متن است و آیاتی که در سوَر مدنی نازل شد به مثابه شرح آیات مکّی است که اجمال آن در سوَر مکّی است, و تفصیل آن در سوَر مدنی است. جریان خلقت آدم(سلام الله علیه) هم همینطور است.
تبیین اجمال و تفصیل در سور مکّی و مدنی و بیان نمونهای از آن
مطلب دوم آن است که بین خود سوَر مکّی تفاوتی هست چه اینکه بین سوَر مدنی هم تفاوت است. در بعضی از سوَر مکّی سخن از اِبا و امتناع ابلیس است که سجده نکرد ﴿أَبی﴾، در سوره «ص» که آن هم در مکه نازل شد تعبیرش این است که ﴿إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ﴾;[2] یعنی آنچه در سوره «حجر» فرمود شیطان اِبا کرد، در سوره «ص» آن اِبا را تشریح کرد که اِبای او ابای استکباری است نه ابای اِشفاقی, چون در پایان سوره مبارکه «احزاب» از اِبای اِشفاقی آسمان و زمین سخن به میان آمد که ﴿عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها﴾[3] اِبای آسمان و زمین از حمل امانت, اِبای اشفاقی است؛ یعنی گفتند ما نمیتوانیم، اما اِبای ابلیس که ﴿أَبی﴾ این اِبایش اِبای استکباری است ﴿وَ اسْتَکْبَرَ﴾ تا روشن بشود اینکه ابلیس ابا کرد, امتناع کرد نه برای آنکه نتوانست بلکه برای آنکه نخواست.
چگونگی «اختصام» ابلیس با خدای سبحان و دو راهحل آن
مطلب دیگر آن است «اختصام»ی که در همین سوره مبارکه «ص» آمده است که ﴿ما کانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلی إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾،[4] محتمل است که یکی از آن مصیق «اختصام» که باب افتعال گاهی به معنی مفاعله است یعنی مخاصمهای که در بین فرشتهها بود یک بخش از آن مربوط به همین «اختصام» ابلیس با سایر فرشتههاست. سؤالاتی فرشتهها از ذات اقدس الهی داشتند بعید است از آن به «اختصام» یاد کنند، سؤال آنها سؤال استفهامی بود، عرض کردند شما که میخواهی خلیفه خلق کنی ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ﴾[5] چرا از ما خلیفه انتخاب نمیکنی؟ این یک سؤال استفهامی بود نه مخاصمه؛ اما آن اختصامی که فرض میشود بین ابلیس است و سایر فرشتهها؛ بعید است که ابلیس مستقیماً با خدای سبحان گفتگو داشته باشد چون اگر خدای سبحان بخواهد با بشر گفتگو کند؛ برخیها بلاواسطه, برخی «من وراء حجاب», برخی از راه ارسال رسول میباشد, چگونه ممکن است خدای سبحان بلاواسطه با یک جن سخن بگوید! البته این بحثهایی که در کتابهای کلامی و فلسفی هست برخی از مشکلات را حل نمیکند، آن بحثهایی که در کتابهای اهل عرفان آمده و به زبان قرآن و دعا نزدیکتر است آن حل میکند. آن بحثهای عقلی بر اساس سلسله نظام علّت و معلول میگویند هر مسبّبی سببی دارد تا به خدای سبحان و علّةالعلل برسیم. در کتابهای معقول خدا را سرسلسله میدانند که اوست که این سلسله را اداره میکند؛ اما در فنّ عرفان مطابق قرآن و روایات، خدا را هم سرسلسله میدانند و هم با تک تک اعضای این سلسله میدانند. هم به تک تک اعضای سلسله میگویند خدا اقرب است به تو از حبلِ ورید تو و این اختصاصی به انسان ندارد بلکه خدا به درخت از حبل ورید درخت نزدیکتر است, خدا به زنبور عسل از حبل ورید او نزدیکتر است اختصاصی به انسان ندارد. اینکه «بکلء شی» نزدیک است و ﴿بِکُلِّ شَیءٍ مُحِیطٌ﴾[6] است البته اینها همه مقام سوم و فصل سوم است؛ یعنی مقام وجه او و فیض اوست, بنابراین دو راه دارد: یک راه عقلی دارد که راه طولانی است و اسباب و علل در همین راه طولانیاند؛ یک راه دیگر, همان دعای «ابوحمزه ثمالی» است. در اول دعای «ابوحمزه ثمالی» همین است، دعای روز 27 رجب که امام کاظم(سلام الله علیه) قرائت کردند[7] همین است که «أَنَ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَک»[8] خدایا! فاصله بین خلق و خالق خیلی کم است، یک قدم بیشتر نیست. این «اختصام» با مبنای عقلی که در کتابهای فلسفی و کلامی هست به زحمت قابل حل است، اما در فنّ عرفان, در دعا, در قرآن کاملاً قابل حل است; یعنی ذات اقدس الهی در عین حال که سرسلسله است و سلسلهجنبان است و آغاز سلسله است، «مع کل شیء» هست, فیض او و وجه او «لا بالمقارنة» چنین چیزی ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾[9] دیگر اختصاصی به انسان ندارد; البته در این مقام, همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه است که «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّه»[10] در عین حال که بالا هست پایین حضور دارد, در عین حال که در پایین حضور دارد در بالا هست. ممکن است کسی با خدای سبحان سخن بگوید و خدای سبحان هم با او سخن بگوید اما نه خدایی که در مرحله اوج و سرسلسله الهی است، بلکه این خدایی که ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾ است در این مرحله; یعنی با این شأن نازل او با این «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ» ممکن است سخن بگوید. بنابراین ابلیس اگر با خدا سخنی گفت یا خدا با او سخنی فرمود, نه در اوج عظمت الهی و ربوبی, بلکه در آن مرحلهای که «مع کلّ شیء لا بالمقارنة»؛[11] پس اختصام ابلیس دو راه دارد, گفتگوی ابلیس دو راه دارد: یا معالواسطه است که با فرشتهها سخن میگوید، یا اگر با الله سخن میگوید و الله هم با او سخن میگوید در مرحله نازله است، نه در مرحله عالیه, این هم یک مطلب.
عدم دلالت حذف واسطه در بعضی از آیات بر سخن مستقیم خدا با انسان
پرسش: خداوند متعال ﴿قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً﴾[12] مخاطبش ملائکه بودند در عین حال اِنبا هم به ملائکه شده و اینکه ابلیس آن موقع کجا بوده یا همراه نبوده یا... .
پاسخ: خیلی از موارد است که ذات اقدس الهی ﴿قالَ﴾ میفرماید ولی با وسائط همراه است الآن این ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ که خدا دارد دیگر ﴿قُلْ﴾ در آن نیست بعد بخشی از آیات خدای سبحان به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿قُلْ یا بَنی آدَمَ﴾, اما در بخشی از آیات سخن از ﴿قُلْ﴾ نیست مستقیماً با خود ما حرف میزند ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ﴾, ﴿لا تَبْخَسُوا النَّاسَ﴾,[13] ﴿یا بَنی آدَمَ﴾ دیگر ﴿قُلْ﴾ در آن نیست. این حذف ﴿قُلْ﴾ و حذف واسطه, معنایش این نیست که ما بلاواسطه با خدا داریم سخن میگوییم یا کلام خدا را بلاواسطه داریم میشنویم ذکر آن واسطه یا حذف آن واسطه جای خاصّ خودش را دارد این ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ که خدا به ما فرمود دیگر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمیفرماید «قل یا ایها الناس» نظیر ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ [14] پس اگر جایی کلمه ﴿قُلْ﴾ و مانند آن ذکر نشد و حذف شد, دلیل نیست که خدا بلاواسطه دارد با ما سخن میگوید ما کلام را از خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ادراک میکنیم، اگر هم یک وقت بلاواسطه باشد همان خدایی که «أقرب الینا من حبل الورید» است در این مرحله با ما سخن میگوید، نه در مرحلهای که ﴿عَلِیٌّ حَکیمٌ﴾[15] است، تا کسی به آنجا بار یابد بشود ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾.[16]
تبیین نفی اصل «اختصام» بین ابلیس و خدای سبحان
مطلب دیگر اینکه اگرچه ذات اقدس الهی اختصام را به ابلیس نسبت داد؛ ولی اختصامی نبود ـ همان طور که اشاره شد ـ که شیطان رو در روی خدای سبحان قرار بگیرد، او با ملائکه همراه بود. کلّ این جریان را همانطور که در بحثهای قبل هم داشتیم ببینید. در سوره مبارکه «بقره» این واسطه ذکر شد که در مدینه نازل شد، اما در سوَر مکّی به صورت متن ذکر شد این ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ اینها برای بعد از زمین است، بعد از اینکه انسانها خلق شدند شیطان گفت: ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ وگرنه آیه 82 که دارد ﴿قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ این ضمیر جمع به چه کسی برمیگردد، در آنجا که هنوز آدم فرزندی پیدا نکرد، هنوز نکاحی حاصل نشده تا فرزندی پیدا شود, نسلی پیدا شود, بنیآدمی پیدا شود. معلوم میشود که بین آن آیات قبل و این آیه که دارد ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ بخشهایی فاصله شد که در سوَر مدنی مثل «بقره» آمده است وگرنه اینجا سخن از جمع نیست, سخن از نسل نیست، این ضمیر جمع به چه کسی برمیگردد.
پرسش: به﴿انِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ﴾[17] بر نمیگردد؟
پاسخ: این تازه فرد مفرد است بعد سجده کنید آن وقت نسل, نوه و نتیجه او ذکر نشده، در سوره مبارکه «بقره» بله! ذکر شده، فرمود: ﴿مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حینٍ﴾[18] آنگاه ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ﴾[19] کذا یا ﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ﴾ که در سوره «طه» دارد کذا, از آن به بعد ابلیس گفت: ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ و مانند آن.
بیان اجمال و تفصیل در آیات خلقت عالَم
مطلب دیگر اینکه ذات اقدس الهی کلّ جهان را آفرید و فرمود: ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[20] این متن, بعد به صورت تفصیل فرمود ما وقتی عالَم امر را بخواهیم خلق کنیم، دیگر زمان و مکان ندارد: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛[21] این عالَم امر است که خطاب, مخاطبآفرین است؛ اما درباره عالم خلق؛ یعنی موجودات عالم طبیعت و ماده, گاهی میفرماید: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾,[22] گاهی درباره تأمین ارزاق بشر فرمود: ما اینها را در فصول چهارگانه خلق کردیم ﴿قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾,[23] ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی چهار فصل, قوت و روزی مردم در چهار فصل تأمین میشود اگر همیشه زمستان بود یا همیشه پاییز بود که روزی تأمین نمیشد, کشاورزی و دامداری و امثال ذلک تأمین نمیشد؛ فرمود: ﴿قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾.
ویژه بودن آفرینش انسان در میان مخلوقات و مراحل تکامل او
نسبت به مجموعه خلق سخن میگوید و میفرماید: ﴿وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ﴾،[24] «اَید» مفرد است جمع نیست اَید یعنی قوّه, در همین سوره مبارکه «ص» داشتیم که داود ﴿ذَا الْأَیْدِ﴾[25] است؛ یعنی صاحب قدرت است صاحب قوّه است فرمود ما با قوّت و قدرت این نظام سپهری را ساختیم اما درباره هیچ کدام ندارد که ما با دو دستمان آفریدیم فقط درباره انسان است که فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾[26] این را با دو دستم آفریدیم؛ یعنی با جامعیّتمان که اسمای جمال و جلال همه جمع شدند هیچ کدام پراکنده نبودند تکبُعدی نبود بر اساس جامعیّت خلق کردیم. بدن او را بر اساس جامعیّت خلق کردیم و روح او را با جامعیّت خلق کردیم، پیوند جسم و روح را هم با جامعیّت خلق کردیم. درباره این مثلث; یعنی بدن, روح, ترکیب بدن و روح که از این مجموعه به عنوان ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ ذکر میکند، برای اینکه میخواهد بگوید انسانیّت, یک موجود پخته است حالا ممکن است عدهای نظیر ضایعات ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[27] در بیایند. شما میبینید بعضی از کارخانهها یک سلسله ضایعاتی هم دارند که اینها آن صلاحیّت را ندارند که به صورت کالای خوب در بیایند اینها جزء بُرادهها و ضایعاتاند، اینها جزء ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند که خودشان را به این صورت در آوردند وگرنه درباره آنکه انسان است فرمود ما این سه کار را کردیم درست است که از تراب خلق کردیم اما صبر کردیم این پخته شود, درست است که تراب را طین کردیم ولی هنوز پخته نشد, درست است مدتی صبر شد ﴿حَمَإٍ مَسنُونٍ﴾[28] و بو آمد، ولی هنوز پخته نشد؛ اما وقتی «صلصال» شد «صلصال» به آن آجر پخته میگویند ﴿خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ﴾[29] فرق بین آجر و خِشت این است که آن خام است میگویند خشت «لَبِن خشت خامست آجر چه پخته»[30] که در نصاب خواندهاید, آجر آن پخته را میگویند, لِبن آن خشت خام را میگویند. ما از خام خلق نکردیم. پس این بدن همه این مراحل را پشت سر گذاشت تا سِفت و سخت و محکم شد ﴿صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ﴾ شد، این یک؛ روح هم که به ما مرتبط است، این روح یقیناً پخته و مستحکم و ستبر است این دو, در پیوند روح و بدن ما عجله نکردیم تا این دوران گذشت و در قرار مکین قرار گرفت، «نطفه» شد، بعد «علقه» شد، بعد «مضغه» شد، بعد به صورت «عظام» در آمد، بعد گوشت مناسب به او پوشاندیم و «جنین» شد؛ حالا آماده شد که تحوّلی پیدا کند، بعد از اینکه این مراحل را گذراند ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ از این به بعد ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[31]. ما این را یک مادّه کامل پخته آفریدیم که هم مفردات آن حسابشده است و هم ترکیب آن حسابشده. این را ذات اقدس الهی در همه مواردی که با او کار رسمی دارد اِعمال کرده است.
ظهور دقایق خلقت در موسی و عیسی(علیهما السلام) و امت آن دو
میبینید در قرآن کریم فرمود بدترین دشمن نسبت به مسلمانها مشرکان هستند و در کنار مشرکان, بدترین دشمنها در آنها همین صهیونیستها هستند که ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصاری﴾[32] در خلقت وجود مبارک موسی چه حادثهای اتفاق افتاد که امّت او به این صورت در آمدند و در خلقت وجود مبارک عیسی چه حادثهای پیش آمد که امّت او به این صورت در آمدند, اگر اینها را تحریک نکنند, اگر استکبار جهانی روی اینها کار نکند اینها را رها کنند طبعاً پیروان مسیح نرمتر از پیروان موسای کلیم هستند. یک وقت است استکبار اینها را استعمار میکند, استثمار میکند, میکُشد ـ کما هو الیوم ـ که «خذّلهم الله» وضعشان را میبینیم, اما اگر بیگانهای اینها را مهار نکند و اینها را به حال خودشان بگذارد آن وقت این آیه مصداق پیدا میکند این آیه میفرماید: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾. این دو گروه از بدترین دشمنان اسلام هستند ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصاری﴾ سه دلیل میآورد ﴿ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ داشتن قسّیس و رهبان, مشترک بین یهود و مسیحیهاست. هم یهود کشیش دارند و هم ترسا؛ اما آن قسمت سوم که ﴿وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ مهم است. سرّش گفتند این است که وجود مبارک عیسی در حال نشاط, رحمت, انبساط, انعطاف و وضو به بار آمده است، وجود مبارک موسی در حال اضطراب, در حال سیّءالخُلق بودن, خوف, هراس به دنیا آمده است; حالا اینها در حدّ کارهای ذوقی است، اسرار عالم را خدا میداند; ولی کارهای ذوقی گوشهای از تفسیر را میتواند به عهده بگیرد، نه بحثهای اساسی تفسیر را، این است که وقتی فرستاده خدا آمد به حضور مریم(سلام الله علیها) تا به او فرزند عطا کند، خدا فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا﴾[33] در این حالت مریم(سلام الله علیها) کاملاً عصبانی بود, کاملاً غضبناک بود, کاملاً خشمناک بود و تنها راه کاهش اضطرار به خدای سبحان پناهنده شدن بود که گفت: ﴿إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا﴾[34] این حالت برای مریم(سلام الله علیها) بود، گفتند در این حالت آن نفخ الهی حاصل نشد، جبرئیل یا فرستاده الهی آن مأموریت را انجام نداد. حرفی زد, کاری کرد, گفتاری داشت, رفتاری داشت که تا وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) از آن حالت خشم و غضب و عصبانیّت و اضطراب در بیاید و به حالت نشاط و انبساط و باز بودن برسد، آنگاه نفخ صورت گرفت. گفت من مأمور الهیام، من بشر نیستم، سخن از مَحرم و نامَحرم نیست، من مأموریت الهی دارم و از طرف خدا آمدم تا به شما فرزند عطا کنم ﴿لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا﴾؛[35] آنگاه کلّ اوضاع مریم(سلام الله علیها) عوض شد. بشّاش, خندان, شاداب, منبسط, در این حال مادر شد. شما روایات باب نکاح را نگاه کنید میگویند مادر در دوران بارداری عصبانی نشود, خشن نشود, مضطرب نشود, سیّئةالخُلق نشود, پرخاشگر نشود چون همه اینها در کودک اثر دارد آن مادر بدخُلق, مادر عصبانی, مادری که استرس دارد, در زندگی خود مشکلات دارد، کودک او خوب بار نمیآید، پدر هم در همان حال همینطور است. این بیاثر نیست اما مادرِ موسی(سلام الله علیه) در حال اضطراب چگونه بچه را حفظ بکند تا فرعونیها نگیرند, نکشند, چگونه ما را از بین نبرند، با این اضطراب. پس بین موسی و عیسی خیلی فرق است او «بَطش» است قبل از نوبت مُشت میزند و کسی را میکُشد؛ ولی وجود مبارک عیسای مسیح هرگز چنین کارهایی را نمیکند هر دو حق است; منتها یکی مظهر «هو القادر» است یکی مظهر «هو الرحیم» هر کدامشان حق است آنکه ﴿فَوَکَزَهُ مُوسی﴾[36] با یک مُشت یک جوان قِبطی را از پا در آوردآن اضطرابها بیاثر نیست، چنین کاری را هرگز حضرت عیسی نکرده است. ما اسرار عالم را که نمیدانیم؛ ولی گوشهای است که به ما میفهماند، این روایاتی که میگوید مادر در دوران بارداری عصبانی نشود, همسرش او را عصبانی نکند, مواظب باشد که او غذای مناسب, میوه مناسب, هوای مناسب, وضع مناسب داشته باشد هیچ استرسی بر او تحمیل نشود سیّئةالخُلق نشود تا فرزندش گشادهروی و خندان و بشّاش و رحیم و رئوف به بار بیاید همین است.
تأثیر حالات روحی مادر در جنین و رفتار او
پرسش: حضرت مریم در آنجا گفت: ﴿کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا﴾.
پاسخ: بله او درباره مردم فرمود و اما آن وقتی که میخواست حرف جبرئیل را تحویل بگیرد که دیگر کمال نشاط پیش آمد, دیگر نگفت: «أعوذ بک منک» قبل از اینکه تشخیص بدهد که این بشر نیست و بفهمد این فرستاده خداست کاملاً عصبانی بود دفعتاً به ذات اقدس الهی متوسّل شد حالت خشم و غضب و توسل و استعاذه و اینها داشت بعد وقتی جبرئیل گفت من از طرف خدا آمدم ﴿لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً﴾ آن هم ﴿زَکِیًّا﴾ او هم کاملاً تحمّل کرد و نفخ صورت گرفت و او شده مریم اما وقتی تهمت زدند گفتند: ﴿یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا﴾[37] فرمود: ﴿یا لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا﴾[38] وقتی میبیند مردم او را متّهم میکنند که از کجا باردار شدی با فلان یهودی آشنا شدی این میگوید: ﴿یا لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا﴾ آن وقت این سخن است.
غرض آن است که اگر مادر نظیر مادر موسی باشد آن وضع پیش میآید; منتها حالا چون معصوم بودند کنترل کردند و اگر نظیر مادر عیسی باشد این پیش میآید. شما بگذرید از اینکه استکبار جهانی الآن دستش در دست صهیونیست است که «کلاهما فی النار» ولی این آیه را بالأخره انسان باید به عنوان اصل قرآنی بپذیرد ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ این هست. حالا اگر حوادثی و حواشی آن را همراهی نکند طبع اوّلی این است الآن حواشی آمده است.
موسی و عیسی(علیهما السلام) مظهر دو اسم جمال و جلال الهی در رفتار
پرسش: این تحلیل باعث نمیشود ما بیاییم امّت یهود را که بدی میکنند به مادر ولیّ خدا... .
پاسخ: نه, هیچ بدی نیست؛ منتها آنکه معصوم است معصومانه کارها را تنظیم کرد و فرمود مثل این باشید. به هیچ وجه اولیای الهی متّهم نخواهند بود اما چنین کاری را شما در قصه حضرت عیسی نمیبینید که با جوانی درگیر بشود با مُشت او را از پا در بیاورد ﴿فَوَکَزَهُ مُوسی﴾ همهاش حق است منتها ذات اقدس الهی یک وقت به عنوان «هو المنتقم» ظهور میکند, یک وقت به عنوان ﴿هُوَ الرَّحِیمُ﴾[39] ظهور میکند. این به عنوان ﴿هُوَ الرَّحِیمُ﴾ ظهور کردن یک مطلب است, به عنوان «هو المنتقم» مطلب دیگر؛ هر دو معصوماند, هر دو به جاست منتها یکی رحمت است بهجا, یکی غضب است بهجا. اینکه ما در دعاها میگوییم خدایا همه اوصاف تو خوب است یکی از برجستهترین اوصاف تو عدل است دیگر از عدل پایینتر وصفی نداری خدایا ما را با عدلت به محکمه نبر! «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک»[40] تو دو محکمه داری یک محکمه عدل است یک محکمه احسان, ما را در محکمه عدل ببری محکوم هستیم ما را در محکمه احسان ببر که گذشت است و عفو است و رحمت «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» با ما عادلانه رفتار نکن چون اگر با ما عادلانه رفتار کنی ما محکوم هستیم با ما محسنانه رفتار کن. یک وقت است که وجود مبارک موسای کلیم عادلانه رفتار میکند یک وقت وجود مبارک عیسای مسیح محسنانه رفتار میکند, بنابراین هر دو خیر است اما این بیاثر نیست حالا اگر ما اسرار مریم و مادر موسی را درست نفهمیم این روایاتی که به ما گفته است مادر, زن در دوران بارداری این اوصاف را رعایت کند این برای ما قابل فهم است این را هم میفهمیم هم باید عمل کنیم.
علّت أحسن المخلوقین بودن انسان
در جریان خلقت خدا هم فرمود من انسان را اینچنین آفریدم با دو دستم خلق کردم, با رحمت آفریدم, با جمال و جلال آفریدم. من اختیار به او دادم; ولی کم نیاوردم من انسان را مثل آسمان خلق نکردم که فقط ستبر باشد من انسان را مثل حیوان و نباتات خلق نکردم که فقط مسائل غذایی و خوراکی را داشته باشند من او را با جمال و جلال همراه با اختیار خلق کردم؛ این گونه خلقت, انسان کامل در میآید ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ این خلقتِ ﴿بِیَدَیَّ﴾ باعث شده است که این انسان شده «احسن المخلوقین» و خدای سبحان شده «أحسن الخالقین», ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ را درباره خودش فرمود, این گونه خالقیّت باعث میشود که اگر انبیای الهی، اینطور رفتار کنند، مظهر رأفت و رحمت و صلح و صفا خواهند بود و اگر مادون عمل کنند; یعنی به عدل رفتار کنند با انتقام همراه خواهد بود. خدای سبحان جهنّم را بر اساس عدل تنظیم کرده است و بهشت را بر اساس احسان تنظیم کرده است به ما هم گفتند با خدا راز و نیاز کنید بگویید خدایا! ما را با احسان محاکمه کن نه با عدل, پس خدای سبحان انسان را با «یدین» آفرید یک, آسمانها را با قدرت خلق کرد دو, موجودات مجرّد با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ حاصل میشوند سه.
بررسی هماهنگی بین جسم و روح در آفرینش انسان
اما در جریان پیوند روح و بدن مبسوطاً در همان سوره مبارکه «مؤمنون» گذشت هیچ کدام متشابه نیستند تا یکی محکم باشد دیگری تشابه آن را حل کند. در آیه چهارده سوره مبارکه «مؤمنون» آمده است که ما این نطفه را که در قرار مَکین قرار گرفت نطفه را علقه کردیم پس این موجودِ علقه, نطفة الحدوث است و علقیّة البقاء, ﴿فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ این علقةالحدوث است و مضغطةالبقاء, ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً﴾ این مضغةالحدوث است و «عظمیالبقاء», ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ این موجود ملتحم لحمدار «عظمیالحدوث» است و «لحمیالبقاء» ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این شیء قبلاً لحمیالحدوث بود خَلقیالبقاء است ﴿خَلْقاً آخَرَ﴾ این ﴿خَلْقاً﴾ را با ﴿خَلَقْنَا﴾ که قبلاً گفته, کلاً مسیر عوض شد اول جعل بود, بعد همهاش ﴿خَلَقْنَا﴾ بود مرحلهٴ آخر میفرماید نه از باب جعل نطفه در قرار مکین است, نه از باب خلق مادّی است, بلکه انشایی است از سنخ دیگر, بنابراین با ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[41] هماهنگ است.
اما روایاتی که دارد «خلق الله الأرواح قبل الأجساد»[42] یا دارد «الأرواح جنود مجنّدة»[43] آن موجود به عنوان وجود عقلی سرِ جای خود محفوظ است نه نفس, چون نفس آن است که مدبّر بدن باشد بعد تعلّق به بدن عارض او شده؛ منتها این تعلّق چگونه عارض یک موجود مجرّد میشود این را بحثهای عقلی باید حل کند یا این موجود مادی چگونه از نشئه ماده پا فراتر گذاشت دسترسی به عالم مجرّد پیدا کرد این را هم همان علوم باید حل کنند. از هر دو طرف این شبهه هست که چگونه یک موجود مادّی به نشئه تجرّد میرسد یا یک موجود مجرّد خودش را تنزّل میدهد به مقام مادی میرساند; ولی تشابهی در کار نیست.
ذکر معاد برترین ذکر در میان اذکار الهی و علّت آن
در این بخش پایانی که فرمود: ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾ خیلی از موارد است که انسان خودش میخواهد ببیند که کدام «ذکر» بهتر است گاهی هم سؤال میکنند کدام «ذکر» را بگوییم ثواب آن بیشتر است البته اینکه در دعاها آمده مشخص شد در ماه مبارک رمضان چه بگوییم, در ماه رجب چه بگوییم, در ماه شعبان چه بگوییم, این دعاها را دستور دادند, اما آن ذکری که انسان را به مقام میرساند آن را قرآن مشخص کرد فرمود ما ابراهیم را, اسحاق را, یعقوب را, اینها را جزء بندگان مخلَصمان قرار دادیم ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ ما شدیم مخلِص، اینها شدند مخلَص که «استخلصهم الله لنفسه» شدند جزء عباد مخلَص, چرا؟ چون آنها اهل «ذکر» هستند, ذکرشان چیست؟ چه چیزی میگفتند؟ «یا الله, یا الله» میگفتند؟ ذکرشان ذکر مبدأ بود؟ خیر, ذکرشان ذکر معاد بود، خدا را به عنوان «هو المرجع» به یاد میآوردند ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ﴾[44] «فإن قیل ما تلک الخالصة؟ قلت هی ذکری الدار» به یاد معاد بودن, اگر از ما بپرسند که ما چه ذکری بگوییم دو جواب داریم: ذکری که ثواب بخواهیم ببریم، بله! همین که در کتابها هست, بخواهیم مخلَص بشویم راه اخلاص را طی کنیم یاد معاد, ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ سؤال چرا؟ ﴿بِخالِصَةٍ﴾ سؤال: آن خالصه چیست؟ «ما تلک الخالصة» چه صفت خالصهای اسحاق و ابراهیم و اینها داشتند؟ ﴿ذِکْرَی الدَّارِ﴾[45] اینها بدون ریا چون یاد معاد بودند دیگر ریا در آن نیست یاد سؤال بودن, یاد جواب بودن, یاد قبر بودن, یاد برزخ بودن، دیگر ذکر لفظی که نیست، این یاد است نه نام؛ بنابراین ولو لب هم حرکت نکند آدم هر کاری که میکند باید مواظب باشد که باید جواب بدهد، انسان هر حرفی که میزند, هر کاری که میکند باید به این ذکر و به این ذُکر و به این یاد باشد که من باید جواب بدهم! آن وقت کارش یا واجب است یا مستحب, دیگر حرام و مکروه را که آدم نمیتواند با یاد معاد انجام بدهد این شخص یا کار واجب انجام میدهد یا کار مستحب, این راه مخلَص شدن است این راه سیر و سلوک است, ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ سؤال؟ چرا اینها را مخلَص کردید؟ ﴿بِخالِصَةٍ﴾ یعنی به یک صفت صاف و خالص, سؤال: «ما تلک الخالصة؟» جواب: ﴿ذِکْرَی الدَّارِ﴾ امیدواریم که این توفیق نصیب همه ما بشود و خدا به برکت قرآن و عترت نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملکت ما را در سایه ولیّاش حفظ بفرماید! سالگرد رحلت امام است روح مطهّر امام راحل و شهدا را با انبیا محشور بفرماید! مشکلات کشور را حل بفرماید! جوانها را از بهترین جوانهای اهل بیت قرار بدهد! فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت قرار بده! دشمنان اسلام مخصوصاً اسکتبار و صهیونیسم را مخذول و منکوب بفرماید! امروز چون پایان درس است یکدیگر را فراموش نکنیم!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سوره ص، آیات1 و 2.
[2] . سوره بقره، آیه34.
[3] . سوره احزاب ، آیه72.
[4] . سوره ص، آیه69.
[5] . سوره بقره، آیه30.
[6] . سوره فصلت، آیه54.
[7] . مصباح المتهجد، ج2، ص815.
[8] . مصباح المتهجد، ج2، ص583.
[9] . سوره قاف، آیه16.
[10] . الصحیفة السجادیة، دعای 47.
[11] . شرح اصول الکافی، ج3، ص416.
[12] . سوره بقره، آیه30.
[13] . سوره اعراف، آیه85؛ سوره هود، آیه85.
[14] . سوره اخلاص، آیه1.
[15] . سوره شوری، آیه51.
[16] . سوره نجم، آیه8.
[17] . سوره ص، آیه71.
[18] . سوره بقره، آیه36.
[19] . سوره بقره، آیه36.
[20] . سوره رعد، آیه16؛ سوره زمر، آیه62.
[21] . سوره یس، آیه82.
[22] . سوره فرقان، آیه59؛ سوره سجده، آیه4؛ سوره قاف، آیه38.
[23] . سوره فصلت، آیه10.
[24] . سوره ذاریات، آیه47.
[25] . سوره ص، آیه17.
[26] . سوره ص، آیه75.
[27] . سوره اعراف، آیه179.
[28] . سوره حجر، آیات 26 و 28 و 33.
[29] . سوره الرحمن، آیه14.
[30] . نصاب الصبیان، ص 20؛ « لَبِن خشت خامست آجر چه پخته٭٭٭عَسِر ضدّ آسان عویص است مشکل».
[31] . سوره مؤمنون، آیه14.
[32] . سوره مائده، آیه82.
[33] . سوره مریم، آیه17.
[34] . سوره مریم، آیه18.
[35] . سوره مریم، آیه19.
[36] . سوره قصص، آیه15.
[37] . سوره مریم، آیه28.
[38] . سوره مریم، آیه23.
[39] . سوره سبأ، آیه2.
[40] . شرح اصول کافی(ملا صالح مازندرانی)، ج10، ص191.
[41] . سوره حجر ، آیه29؛ سوره ص، آیه72.
[42] . بحار الانوار، ج58، ص132.
[43] . مصباح الشریعة، ص156.
[44] . سوره ص، آیه46.
[45] . سوره ص، آیه46.