بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً (1) وَاتَّبِعْ مَا يُوحَي إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً (2) وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً (3)﴾
مدني بودن سوره احزاب و تفاوت عناصر محوري سُور مكّي و مدني
سورهٴ مباركهٴ «احزاب» در مدينه نازل شد سورههايي كه در مدينه نازل ميشد بر خلاف سورههاي مكّي عناصر محوري خاصّ خود را داشت در سوَر مكّي عناصر محوري بحث, اصول دين بود يعني توحيد, وحي, نبوّت و خطوط كلي فقه و حقوق و اخلاق بود اما در مدينه عناصر محورياش غير از آن مسائل اعتقادي, مسائل حكومت و سياست و مسائل نظامي و اقتصادي از يك سو و فقهي و حقوقي از سوي ديگر بود; تشكيل حكومت اسلامي, تأسيس نظام اسلامي, تأسيس يك ارتش اسلامي, تأسيس پايگاه اقتصاد اسلامي در سوَر مدني مطرح است.
علت مخاطب شدن رسول گرامي اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در طليعه اين سوره
در طليعه اين سوره با ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را مخاطب قرار داد چون درصدد تأسيس حكومت و نظام اسلامي بود و فضاي مدينه هم فضاي آشوبي بود زيرا برخي از مسلمانها نظير سلمان و اباذر و اينها جزء اوحدي از اسلام بودند برخيها جزء مسلمانهاي ضعيفالايمان بودند برخيها جزء مُرجفون بودند و بعضيها هم جزء منافقين. كفار خارج مدينه هم با اين منافقين از يك سو, با مُرجفين از سوي ديگر بيارتباط نبودند منافقين, بخشي از اينها همان يهوديهاي بنيقريظه بود, بنينظير و بنيقينقاع بودند برخيها هم جزء همين داخلي مدينه بودند.
معناي مرجفون و علت ياد كردن از آنها در اين سوره
مُرجفون افرادي بودند كه يا به صورت خبرنگار بودند يا خبررسان بودند اينها اراجيف پخش ميكردند در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» از مرجفون ياد شده است مرجف كسي است كه گزارش رَجْفهاي دارد رجفه يعني لرزه, خبري كه صادق باشد صدق باشد پايگاه دارد ديگر تكذيب نميشود اما خبري كه صدق نباشد پايگاه نداشته باشد لرزان است اينگونه از اخبار بيپايه و بياساس را ميگويند رجفهدار كه جمع اينها ميشود اراجيف, مرجفون كه در مدينه بودند گزارشگران اينگونه از اخبار لرزهدار بودند كه جامعه را ناآرام ميكرد آنكه اين حرف را نزده بود مضطرب ميشود مبهوت ميشود بهتان را بهتان ميگويند براي اينكه اين كسي كه كاري نكرده حرفي نزده چيزي به او نسبت ميدهند اين مبهوت ميشود از اين جهت ميشود بهتان. آن افراد بهتانخورده امنيت روانيشان را از دست ميدهند جامعه هم كه ميبيند پشت سر هم كسي كه خبري ميدهد ديگري تكذيب ميكند ديگر نميتواند به كسي اعتماد كند اينها كسانياند كه جزء مرجفوناند از اينها در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» ياد شده است كه اينها بايد از نقل اراجيف دست بردارند افراد ضعيفالايمان را تقويت كردند كه قويالايمان بشوند
راز تكرار «يا ايها النبي» در اين سوره
پنج بار در اين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ آمده براي اهميت مسئله است گاهي براي مسائل نظامي است گاهي براي مسائل خانوادگي است كه طليعه مطلبهاي ديگر است يك مسائل خانوادگي ساده را ذات اقدس الهي به صورت ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ ذكر نميكند اين مسائل خانوادگي كه بعدها ميتواند منشأ بسياري از خطرات و ناامني باشد به اين صورت يا مانند آن ذكر ميكند وقتي به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد به همسرانت بگو[1] يا مستقيم به همسران حضرت خطاب ميكند ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[2] ﴿قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي﴾[3] اين نشان ميدهد كه از اين بيت, خطري بالأخره دامنگير جامعه خواهد شد چه اينكه از همين بيت خطر جنگ جمل پيش آمده است فرمود زنان پيامبر! شما در خانههايتان بنشينيد بيرون نياييد امنيت جامعه را به هم نزنيد خب اين نشان ميدهد كه آينده خطرناكي اين خانواده را تهديد ميكرد پس ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ پنج بار تكرار شد, ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ﴾ ذكر شد, ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[4] چند بار ذكر شد براي اينكه تأسيس حكومت, تشكيل حكومت كار آساني نيست دشمنهايي كه به نام كفار و منافقيناند هم در طليعه اين سوره مطرح شدند آنها از يك طرف صف كشيدند اينها هم از طرفي در داخل آنها را حمايت ميكنند لذا با ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ اين سوره شروع شد.
خطاب «يا ايها النبي» ناظر به مسائل حساس و مهم
مطلب ديگر اين است كه ما در ادبيات فارسي كسي را ميخواهيم خطاب كنيم ميگوييم آقاي فلان كس اما در عربي گاهي ميگويند «يا رجل» گاهي ميگويند «يا ايها الرجل» آنجا كه گفتند «يا رجل» خب يك نداي صِرف است اما آنجا كه گفتند «يا ايها الرجل» يا براي تنبّه اوست كه از غفلت به در بيايد يا براي تذكّر اوست كه اين مطلب خيلي حساس و مهم است ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ ناظر به مسائل حساس و مهم ذكر ميشود.
علت مخاطب نشدن وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اسم
مطلب ديگر آن است كه ذات اقدس الهي براي حرمت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و دعوت جامعه اسلامي به حفظ ادب در پيشگاه آن حضرت هرگز آن حضرت را به اسم صدا نكرده اين جزء خصايص رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است از آدم تا عيسي(عليهم السلام) خدا اينها را با اسم صدا ميكند ﴿يَا آدَمُ﴾,[5] ﴿يَا نُوحُ﴾, [6]﴿يَا إِبْرَاهِيمُ﴾,[7] ﴿يَا مُوسَي﴾,[8] ﴿يَا عِيسَي﴾[9] اينها با اسم مخاطب ميشوند اما در هيچ جاي قرآن از ذات اقدس الهي نقل نشده است كه درباره وجود مبارك پيامبر اسم آن حضرت را ببرد همهاش ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾, ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾.
فهماندن سِمت رسالت و نبوت با ذكر نام حضرت
آنجا كه اسم حضرت را ميبرد نظير آيه 144 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه دارد: ﴿وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ﴾ و همچنين در آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «فتح» يعني آيه 29, براي آن است كه به جامعه بفهماند كه وجود مبارك آن حضرت سِمتي دارد به نام رسالت و نبوت, شما از او به عنوان رسول الله, نبيّ الله ياد كنيد نه به اسمِ او, او را صدا بزنيد بنابراين خود ذات اقدس الهي هرگز درباره حضرت آن طوري كه با انبيا سخن گفته است سخن نگفته كه او را به اسم صدا بزند بگويد «يا محمد», همهاش ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾, ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ است اين دو جا كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» و سورهٴ «فتح» نام حضرت را ميبرد براي اينكه به مردم بفهماند كه او رسول خداست و از آن حضرت به عنوان رسالت ياد كنيد.
مخاطب قرار دادن حضرت فقط با تعبيرات مؤدّبانه
در بخش ديگري هم فرمود وجود مبارك حضرت پدر كسي نيست ولي خاتم النبيين است[10] اين اِجلال و تكريم نشان ميدهد كه ما هم موظفيم درباره حضرت با اين تعبيرات مؤدّبانه سخن بگوييم ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾, ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ و مانند آن.
امر «اِتّق الله» دلالت بر رعايت مرحلهٴ عاليه تقوا
اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ﴾ با اينكه خود حضرت عاليترين درجه تقوا را داشت يا براي دعوت به ادامه تقواست كما ذهب إليه بعض[11] يا نه, رعايت آن مرحله عاليه تقواست كما ذهب إليه آخرون يعني تو يك كار مهمّي داري اين كار مهم با تقواي عادي حل نميشود اين كار مهم با آن قلّه تقوا حل ميشود[12] براي اينكه جنگ در پيش داري جنگهايي عليه تو تحميل ميكنند عدهاي از اصحاب تو را شهيد ميكنند تو هم ناچاري دفاع بكني سخن از خونريزي است سخن از اسير دادن است سخن از اسير گرفتن است اين كارهاي مهم با تقواي عادي حل نميشود با قلّه تقوا بايد اين مشكلات را حل كني عزيزترين بستگانت را شهيد ميكنند و عدهاي را هم اسير ميكنند شما هم از آنها ميكُشي از آنها اسير ميگيري بايد مواظب باشي.
لازمه اداره جامعه جهاني, داشتن مرحله عاليه تقوا و استدلال
مطلب ديگر اين است كه شما ديني داريد كه هم براي آرامش داخله حجاز خوب است هم براي منطقه خوب است كه با نصاراي نجران و امثال نجران سخن ميگويي, آنها را به مباهله دعوت ميكني هم يك دين جهاني داري كه در آيه هشت سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» است كه با كفار زندگي مسالمتآميز داشته باشي آن كفاري كه با شما كاري ندارند نه در تحريم نه در فشار اقتصادي نه در تبعيد هيچ سهمي ندارند يك زندگي معتدلي با شما داشتند ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ﴾ با اينها با مدارا رفتار كنيد بلكه عادلانه رفتار كنيد ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ كه ذيل اين آيه است همين آيه هم مقدمه قانون اساسي ما هم هست. كفاري كه با ما بد نكردند با ما بد نميكنند كاري هم با ما ندارند خب ما يك رابطه عادلانه با آنها داريم. اين پيامبر اگر بخواهد با روش عادي با جامعه برخورد كند كار سختي است اين بايد قلّه تقوا را داشته باشد. ميبينيد وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) از يك طرف, اسماعيل(سلام الله عليه) از طرف ديگر اين دو پيامبر بزرگوار كعبه را ساختند چه زميني شما بالاتر از كعبه داريد مهبط وحي الهي است مهبط فرشتههاست اين شده بتكده همه بتها را آوردند آنجا گذاشتند يك بار وجود مبارك پيامبر دهن باز نكرد كه به اينها فحش بدهد به اين بتها بد بگويد فرمود از اين بتها كاري ساخته نيست خب شما اگر بخواهيد آرام زندگي كنيد از آن طرف تكفيري نداشته باشيد از اين طرف كشتار بيرحمانه در ميانمار و بنگلادش و پاكستان و افغانستان در شرق ما, عراق در غرب ما نداشته باشيد بايد اين راه پيامبر را حفظ كنيد انسان جاي برهان دارد جاي استدلال دارد جاي اقامه برهان است يك بار نشد كه وجود مبارك حضرت به اين بتها فحش بدهد با اينكه خب چه جايي مقدستر از كعبه داريد هم قبله مسلمين است مطاف مسلمانهاست هم دو پيغمبر آن را ساختند اينجا شده بتكده, حضرت فرمود اين بتهاي كاري از آنها ساخته نيست اينها اهل سمع و بصر و اينها نيستند اينها مشكل خودشان را نميتوانند حل كنند ﴿وَإِن يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْئاً لاَّ يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾[13] پيامبر! با اين تقوا جامعه را اداره كن فحش بدهي خب فحش ميشنوي اين مشكل را حل نميكند تكفير بكني تكفير ديگري در راه است غير از خونريزي کار ديگر نيست بالصراحه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود: ﴿لاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ﴾.[14]
وظيفه فقها در برقراري امنيت و حفظ دماء مسلمين
ما كاري داريم كار فقها و بزرگان فقهي ماست كه اين نصوص و ادله را جمعآوري كنند و جمعبندي كنند آنها راه اجتهادي خودشان را آشنا هستند وظيفه خودشان را انجام ميدهند و در درسها ميگويند يعني نص و ظاهر حكمش چيست ظاهر و اظهر حكمش چيست عام و خاص حكمش چيست مطلق و مقيّد حكمش چيست اصل و اماره حكمش چيست همه اينها را دارند درس ميگويند اما كاري كه در انجام وظايف به عهده ماست. كساني كه به عنوان مجمع جهاني اهل بيت كار ميكنند كساني كه در دارالتقريب كار ميكنند كساني كه در مسائل امنيتي كار ميكنند آنها بايد بين تولّي و تبرّي كه جزء اركان رسمي دين ماست و برقراري امنيت و حفظ دماء مسلمين كه آن هم جزء اركان رسمي ماست يك جمع اجتماعي بكنند يك جمع سياسي بكنند يك جمع اجرايي بكنند اين كار فقهاي ما تأمين شده است اين كارهايي كه به دست «من بيده الامور» هست آنها هم بايد عملياتي شود از اين طرف تكفير از آن طرف تكفير, از اين طرف كشتار از آن طرف كشتار, دشمن هم كه غير از اين نميخواهد.
لذا به وجود مبارك پيامبر فرمود مواظب باش از طرفي كفار و منافقين در كميناند از طرفي مرجفون در داخل رجفه و اراجيف پخش ميكنند تو بايد آن قله تقوا را داشته باشي تا بتواني حكومت اسلامي تشكيل بدهي ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ﴾ (يك) ﴿وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ﴾ يك وقت است كسي پيشنهاد ميدهد خب پيشنهاد, طرح است و انسان مطالعه ميكند يا قبول يا نكول اما كسي درصدد دسيسه است كه آمرانه حكم بكند هر كسي بخواهد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمرانه حكم بكند ولو در لسان دوستي كافر است براي اينكه پيغمبر كه ديگر نميتواند مأمور اين آقا باشد تابع حرف اين آقا باشد; يا كافر است يا منافق, اگر بخواهد چيزي را بر پيغمبر تحميل بكند يك وقت است ميگويد من عرضم اين است نظر حضرتعالي هر چه هست, خب اين مشورت است حضرت يا ميپذيرد يا نميپذيرد اما آن كسي كه آمرانه دسيسه دارد و توقّع دارد كه وجود مبارك پيغمبر از او اطاعت كند اين كافر است چه بفهمد يا نفهمد براي اينكه معنايش اين است كه رسول الله بايد از او اطاعت كند اين است كه اين ﴿الْكَافِرِينَ﴾ و ﴿الْمُنَافِقِينَ﴾ يا ناظر است به كفار مكه و منافقين مدينه يا نه در داخل مدينه اگر كسي آمرانه مطلبي را به حضرت تحميل ميكند خب همين كفر است يعني توقع داشته باشد به حضرت بگويد من حرف شما را قبول ندارم تو بايد حرف ما را قبول داشته باشي اين برگشتش به كفر است چه بداند چه نداند لذا فرمود آنها كه پيشنهاد ميدهند ميگويند ما عرضمان اين است خب حضرت يا قبول يا نكول اما كسي توقع داشته باشد كه حرف خودش را بر حضرت تحميل كند و حضرت از اين اطاعت بكند خب اين كفر است فرمود: ﴿وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾.
در داخل مدينه همين سه گروه بودند و گروههاي ديگري هم كه ناشناخته بودند و بعضي هم شناختهشده بودند همان يهوديهاي بنينظير و بنيقريظه و بنيقينقاع گروهي از اينها اسلام آوردند نه همه اينها و منافقانه زندگي ميكردند در چنين فضايي فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ﴾ معلوم ميشود اين ﴿اتَّقِ اللَّهَ﴾ غير از ﴿اتَّقِ اللَّهَ﴾[15] است كه ذات اقدس الهي به افراد عادي مثل ما ميفرمايد ﴿اتَّقِ اللَّهَ﴾ گرچه هر دستوري كه به آن حضرت ميدهد براي ما هم الگوست ﴿لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[16] اما آنكه مخصوص حضرت است آن قلّه عاليه است.
﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ چرا؟ براي اينكه اگر علم بخواهي نزد خداست, اداره جهان بر اساس مصلحت و حكمت بخواهي نزد خداست ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً﴾ او هم كه مرتب دارد وحي ميدهد ﴿وَاتَّبِعْ مَا يُوحَي إِلَيْكَ﴾ او كه منبع علم است با تو ارتباط دارد او كه منبع حكمت است با تو ارتباط دارد تو كمبودي نداري چه چيزي ميخواهي كه از جاي ديگر بخواهي بگيري ﴿وَاتَّبِعْ مَا يُوحَي إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ﴾.
بعد هم مواظب باش هر كاري كردي تو و امّتت, هر فكري انديشهاي انگيزهاي داشته باشي خدا باخبر است و در محكمه عدل بايد پاسخ بدهيد ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً﴾.
مستحضريد ﴿كَانَ﴾ كه در قرآن و روايات به ذات اقدس الهي اسناد داده شد اين منسلخ از زمان است اگر به يك اديب خبر بدهيد ميگويد اين «كان» از افعال ناقصه است و اسم و خبر دارد اما وقتي به حكيم بدهيد ميگويد اين «كان» حرف است نه فعل, اينطور ديگر معنا ميكند در كتابهاي ادبي فقط اين را به ما ميگويند كه اگر محمول براي موضوع باشد اين اسناد, حقيقت است محمول براي موضوع نباشد اين اسناد, مجاز است اين در ادبيات است در معاني و بيان و مطوّل و امثال ذلك هست اما كدام محمول براي كدام موضوع است اين براي اديب و ادبيات نيست اين را بايد برهان آن فن تشخيص بدهد شما غالباً وقتي به كسي بگويي «الانسان موجودٌ» را تركيب بكن ميگويد «الانسان» مبتدا «موجودٌ» خبر اما وقتي به حكيم بگويي «الانسان موجودٌ» را تركيب بكن ميگويد «الانسان» خبر مقدم «موجودٌ» مبتداي مؤخّر براي اينكه هستي است كه به تعيّن انسانيت در ميآيد نه انسان است كه موجود بشود اين كار اديب نيست كه بگويد چه چيزي مبتداست چه چيزي خبر, اديب فقط بايد بگويد آنكه يوضع اولاً ميشود مبتدا آنكه «ثمّ يُحمل عليه» ميشود خبر اما چه چيزي مبتداست چه چيزي خبر است اين را صاحب آن رشتهها بايد بگويند اين «كان» را وقتي به اديب بدهيد ميگويد فعل ماضي است و براي گذشته است ولي به حكيم وقتي بدهي ميگويد اين «كان» وقتي به ذات اقدس الهي اسناد پيدا كرد گفتيم ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً﴾, اين منسلخ از زمان است اين ديگر فعل ماضي نيست كه بگوييد خدا ـ معاذ الله ـ سابقاً اينطور بوده مثلاً حال و آينده اينطور نيست.
وجوب اطاعت از پيامبرِ شاهد و مبشّر و مُنذِر
به هر تقدير اينكه فرمود خداي سبحان عليم حكيم است او علمِ محض است حكمتِ محض است از چه كسي ميخواهي اطاعت كني و اين عليمِ محض و حكيمِ محض هم كه مرتب با تو رابطه دارد ﴿وَاتَّبِعْ مَا يُوحَي إِلَيْكَ﴾ چنين پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» با آن عظمت و جلال معرفي كرده آيه 45 و 46 همين سورهٴ «احزاب» است كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾ تو چراغي تو نوري تو مصباحي ديگران بايد از تو استفاده كنند به دنبال چه چيزي ميگردند نه توقع داشته باشند كه تو حرف اينها را گوش بدهي نه خود, رأيي در قبال رأي شما داشته باشند براي اينكه تو چراغي ديگري بينور بايد از نور تو استفاده كنند در آن آيه 45 و 46 حضرت را به اين جلال و شكوه رسانده ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ هم هست براي اينكه مسئله تأسيسات ارتش و نظامي و جنگ خبر مهمي است.
تبيين عناصر محوري در ابتداي سوره
لذا در اين سوره اين عناصر محوري كاملاً مطرح است ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ چرا، چرا ﴿اتَّقِ اللَّهَ﴾ براي اينكه او منشأ علم و حكمت است آن مثبت, چرا ﴿لاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ﴾ براي اينكه خدا منشأ علم و حكمت است ديگران بيكاره, هم آن امر معلَّل است به علم و حكمت خدا, هم اين نهي معلّل است به علم و حكمت خداي سبحان.
چگونگي اتّباع حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از خداوند در شرايط حساس
﴿وَاتَّبِعْ مَا يُوحَي إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ﴾ اين اتّباع خب مسائل عادي تبعيّتش آسان است اما آن مسائل مهم و حساس مثلاً جنگ بدر كه اوّلين جنگ است در مدينه اتفاق افتاده ميبينيد به هيچ وجه اين جنگ راه نظامي نداشت نه عِدّه نه عُدّه براي اينكه آنها چند برابر مسلمانها بودند مسلمانها تقريباً يك سوم آنها بودند يا كمتر, آنها با شتر و مركَبهاي تندرو آمدند اينها پياده بودند آنها با شمشير آمدند اينها با چوب و سنگ رفتند مگر مسلمانها چندتا شمشير داشتند وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه در ليله بدر كه اوّلين جنگ رسمي مسلمانها عليه كفار يعني دفاع رسمي بود ـ خب همه ميترسيدند كه ما با چه وجهي با اينها بجنگيم چه چيزي داريم ما به سربازانمان خرما ميدهيم آنها به سربازانشان كباب شتر و اينها ميدهند ما نيرو نداريم در برابر آنها بجنگيم آخر چوبدستي با شمشير چه ميكند پياده با سواره چه ميكند ـ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن شب تا صبح زير يك درخت مشغول مناجات بود[17] گويا فردا اصلاً جنگ نبود اين را اميرالمؤمنين نقل ميكند از نزديك مواظب حضرت و كارهايش بود گويا اصلاً ما شب عملياتي نداريم فردا هم گويا اصلاً جنگ نيست آرام آرام با خدا مناجات ميكرد خب اين قلّه تقواست شما هيچ توجيه نظامي براي اين كار نداريد فرمود اين كار را بكن ﴿وَاتَّبِعْ مَا يُوحَي إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً ٭ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ﴾ اين معني توكل است چون او كه گفته از كشورت دفاع بكن همان او دارد حمايت ميكند مگر ممكن است كسي در برابر ذات اقدس الهي و دين الهي بتواند قيام كند.
اعضا و جوارح و جوانح, لشكريان خداوند
بارها اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) را ملاحظه فرموديد كه اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ در برابر خدا قيام كرد لازم نيست خدا از جاي ديگر لشكركشي بكند اينكه به رباخوار فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ يا در بيان نوراني حضرت امير در عهدنامه مالك كه اگر كسي مظلومي را از حقّش محروم بكند «كان للّهِ حرباً»[18] اين جنگ با خداست خب اگر كسي معصيت كرده در برابر خدا ايستاد محارب الهي است نه محارب آن حدودي كه ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ﴾[19] چون هر معصيتي بالأخره حرب است اختصاصي به مسئله ربا ندارد حالا ربا يك معصيت كبيره است اگر خدا خواست اين زيدي كه در برابر فرمان او ميايستد را بگيرد لازم نيست از جاي ديگر لشكركشي بكند چون خود اعضا و جوارح و جوانح زيد سربازان الهياند فرمود: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ» انسان حرفي ميزند رسوا ميشود امضايي ميكند رسوا ميشود جايي ميرود رسوا ميشود كاري ميكند رسوا ميشود لازم نيست كه جاي ديگر خدا سربازكشي كند او را بگيرد اين بيان نوراني حضرت امير اين است كه اگر خدا ـ خداي ناكرده ـ خواست كسي را بگيرد با زبان او ميگيرد با دست او ميگيرد با پاي او ميگيرد «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ»[20] خب اگر كسي اين مطلب را باور كرد بايد به او تكيه كند فرمود: ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً﴾ آن مقداري كه از تو برميآيد به دوستانت به زيردستانت به زيرمجموعهات بگو آن مقداري كه از شما برميآيد در راه صحيح قدم برداريد بقيه را به ما بسپاريد همين مقدار هم كه شما انجام ميدهيد باز به عنايت الهي است در مدينه همينطور هم شد شما ديديد هيچ, بر جهان پيروز شد طولي نكشيد كه مدينه آنها تسليم شدند حجاز تسليم شدند اطراف حجاز تسليم شدند و نامه مبارك حضرت به دو امپراطوري شرق و غرب رسيد هر دو را حضرت فرمود يا ميآييد يا بياورمتان!
پس معلوم ميشود اگر كسي بخواهد يك حكومت اسلامي يك نظام اسلامي تشكيل بدهد راهكارش مشخص است نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد ادب اجتماعي را, ادب انساني را, ادب مردمي را حفظ بكند با بتپرستها از راه برهان در بيفتد به بت فحش دادن مشكل را حل نميكند شما در هيچ جاي آيات قرآن نديديد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اين بتها بد بگويد آنها كه مطاف مسلمانها را, قبله مسلمين را آوردند بتكرده كردند به اينها فحش بدهد خب اين راه برقراری امنيت است اين داشتنِ يك حكومت است ما كه در عالَم تنها زندگي نميكنيم كه دورمان را ببنديم ما يك مشكلات و مسائل ملّي و محلّي داريم اين را بايد عاقلانه حل كنيم يك مشكلات منطقهاي داريم بايد عاقلانه حل كنيم يك مشكلات بينالمللي داريم ماييم و انسانهاي ملحد ماييم و انسانهاي مشرك در بخش سوم ميفرمايد اين را هم بايد حل كنيم.
برقراري امنيت ملي با تقسيم كار
پرسش: تولّي و تبرّي...؟
پاسخ: تولّي و تبرّي بايد جمع بشود با مسئله امنيت, اين كار يك كار سياسي است يك كار امنيتي است هم دارالتقريب بين مذاهب بايد حل كند هم مجمع علماي شيعه بايد حل كنند هم مسئولين امنيتي بايد حل كنند كارهاي فقهي را مراجع و فقها و اصوليين دارند حل ميكنند آن كار اين است كه بين ادله چگونه جمع بكنيم نص و ظاهر داريم ظاهر و اظهر داريم عام و خاص داريم مطلق و مقيّد داريم محكم و متشابه داريم اصل و اماره داريم اين كار فقه است اما اجراي تولّي و تبرّي از يك سو و برقراري امنيت و حفظ دِماء مسلمين از سوي ديگر اين هم كمتر از جريان انرژي هستهاي نيست شما پشت سر هم ميشنويد تكفيريها آن همه كشتند خب همين آسان است؟! از اين طرف ما مرتب سب و لعن از آن طرف مرتب كشتار اين يك راهحل دارد يا ندارد اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برهان اقامه كرده فرمود از اين چوبها كاري ساخته نيست از اين بتها كاري ساخته نيست اما هيچجا فحش نگفته آيا اين راه دارد يا ما هر روز بايد بنشينيم غصه بخوريم ميانمار اينقدر كشتند بنگلادش و پاكستان و اينها اينقدر كشتند عراق آنقدر كشتند اين يك راهحل دارد يا ندارد اگر اين دين آمده براي برقراري امنيت ملي از يك سو, منطقهاي از سوي وسط, بينالمللي از سوي سوم يك راهحل دارد تنها راهحل فقهي و اصولي نيست كه حوزه علميه قم حل بكند راه امنيتي است راه مشورتي است راه مذاكرهاي است دشمن هم كه در كمين است دشمن هم همين را ميخواهد چيز ديگر كه نميخواهد ما فقط ناچاريم قدري گريه بكنيم قدري افسوس بخوريم يا مجلس ترحيم بگيريم كار آساني نيست, فلان تكفيري اينقدر شيعهها را كشتند, همين؟! ناله كردن و افسوس خوردن و مجلس ترحيم گرفتن فقط كارِ ما شد اين آيا راهحل دارد يا راهحل ندارد يقيناً راهحل دارد.
چگونگي توجيه «لعن» خداوند در كليات و تطبيق آن در جزئيات
پرسش: بين مسئله سب با مسئله لعن در آيات قرآن تفاوت هست؟
پاسخ: بله, لعن, كليات است ذات اقدس الهي فرمود: ﴿عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾[21] به طور كلي آن كليات را هم آنها قبول دارند هم ما قبول داريم اين كليات را آنها هم ميخوانند ما هم ميخوانيم اما تطبيقش بر جزئيات [مورد اختلاف است] شما ميبينيد يك وقت است كسي ميخواهد كشور را اداره كند سابقاً هم همينطور بود دو كشور با هم در حال جنگ بودند اين دو كشور كه در حال جنگ بودند اگر وليعهد كشوري ميمُرد اينها يك هفته آتشبس ميكردند بعد هم ميجنگيدند ما وقتي وليعهد عربستان ميميرد ميرويم در كنار سفارتش شيريني پخش ميكنيم؟! آخر اين نه واجب است نه مستحب آن وقت دلمان ميخواهد وقتي حجاج و معتمرين ما رفتند در عربستان براي اينها فرش قرمز پهن كنند اينكه نيست خب مگر اين كار واجب است خب اين راهِ جهاني است آنها با هم ميجنگيدند وقتي ميفهميدند وليعهد كشور مقابل مُرد يك هفته آتشبس بود بعد هم ميجنگيدند اما ما اينجا وليعهد ميميرد ميرويم جلوي سفارتش شيريني پخش ميكنيم جلوي اين كارها را ميشود گرفت اينها نه واجب است نه مستحب است نه معقول است نه منقول است چه داعي داريم آخر كاري بكنيم بعد دلمان بخواهد وقتي حاجيان و معتمران ما رفتند فرودگاه عربستان, به آنها احترام بشود اين همهجانبه است غرض اين است كه كارهايي كه حوزههاي علميه دارد ميكند كارهاي فقهي و علمي است اينها سر جايشان محفوظ است اما اگر بخواهد اجرايي بشود همه بايد دست به هم بدهند يعني هم مردم ملتها با هم, هم مجمع جهاني اهل بيت هم تقريب بين مذاهب هم مسئولين امنيتي همان كاري كه با انرژي هستهاي ميكنند درباره اينها هم بايد بكنند ما چقدر شاهد باشيم فلانجا شيعه را كشتند فلانجا شيعه را كشتند, پسفردا هم فاطميه دوم است خب خون به جگر ماست ميشنويم فلان جا يك عده از شيعيان را شهيد كردند خب اين كه نميشود تا چه وقت آدم اين دردها را تحمل كند به هر تقدير راه دارد.
﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً ٭ وَاتَّبِعْ مَا يُوحَي إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً ٭ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً﴾.
[1] . سورهٴ احزاب, آيات 28 و 59.
[2] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 32.
[3] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 33.
[4] . سورهٴ احزاب, آيات 9،41 ،49 ،53، 65،69 و70.
[5] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 19.
[6] . سورهٴ هود, آيهٴ 32.
[7] . سورهٴ هود, آيهٴ 76.
[8] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 55.
[9] . سورهٴ مائده, آيهٴ 110.
[10] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 40.
[11] . التفسير الكبير, ج25, ص153.
[12] . التفسير الكبير, ج25, ص153.
[13] . سورهٴ حج, آيهٴ 73.
[14] . سورهٴ انعام, آيهٴ 108.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 206; سورهٴ احزاب, آيهٴ 37.
[16] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 21.
[17] . الارشاد (شيخ مفيد), ج1, ص73.
[18] . نهجالبلاغه, نامه 53.
[19] . سورهٴ مائده, آيهٴ 33.
[20] . نهج البلاغة، خطبهٴ199.
[21] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 87 .