أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(۲۹)﴾
در خلال شمارش آيات توحيد و ذكر نعمتهاي خداي سبحان اين جمله را مطرح فرمود: خداي سبحان آن ذاتي است كه همهٴ آنچه در زمين است براي شما آفريد بعد به آسمان پرداخت و آسمان را هم به هفت طبقه و هفت قسمت تقسيم كرد يعني تسويهٴ آسمانها هم براي شماست. اين كه فرمود: «خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» يعني زمين و آنچه در زمين است براي شما خلق شده است. علّت غايي زمين آنست كه انسان بهره ببرد اينها همه غرض فعل است نه غرض فاعل نه اين كه خداي سبحان هدفش در آفرينش زمين اين باشد كه انسان بهره ببرد كه اينها هدف فاعل باشد بلكه هدف فعل است خداي سبحان از آن جهت كه غنيّ محض است كاري را براي چيزي نميكند كه به وسيلهٴ اين كار به آن مقصد برسدكه اگر به آن مقصد نرسد نقصي در خداي سبحان لازم بيايد و از آن جهت كه حكيم است كارهاي او آميخته با منفعت و مصلحت است. دو اسم از اسماي حسناي خداي سبحان در اين آفرينش نقش دارد. از آن جهت كه غنيّ است كاري را براي چيزي انجام نميدهد كه آن شيء غرض فاعل باشد. و امّا از آن جهت كه حكيم است كارش با مصلحت و منفعت آميخته است كه بين غرض فعل و غرض فاعل فرق است. غرض فاعل نيست. چيزي هدف خدا نيست. امّا كار او هدف دارد كه اين بحثهايش قبلاً گذشت.
اين كه فرمود: براي شما آفريد اگر انسانها از آسمانها و زمين استفاده نكردند اينچنين نيست كه خدا به مقصد نرسيده باشد بلكه آن طور است كه انسان بهرهٴ صحيح نبرده است اينها اهداف فعلند نه اهداف فاعل. «خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً». چون نه انسان از جهان جداست و نه جهان از انسان جداست اين يك مجموعه است هر يك از اجزاي اين مجموعه براي هدف خاص خلق شدهاند فرمودند به اين كه اگر براي زمين كمالي است و براي آسمان كمالي است كمال زمين و كمال آسمان در اينست كه در خدمت انسان باشد. نوبت به خود انسان ميرسد اگر انسان كمالي دارد كمالش در همانست كه عبادت پيدا كند و خدا را بپرستد نوبت به خدا كه ميرسد او غنيّ محض است. پس سماوات و أرض براي انسان است و انسان براي عبادت است قهراً عالم براي عبادت است. جهان براي اين خلق شده است كه خدا را عبادت كند. خدا را بشناسد و در برابر خدا خضوع كند. چيزي در جهان حاكم نباشد مگر خدا و عبادتي در جهان مطرح نباشد مگر عبادت حق زيرا آسمانها و زمين براي انسانند و انسان هم براي عبادت خداست پس مجموعهٴ نظام آسمان و زمين براي پرستش حق است.
لذا خداي سبحان در عين حال كه مسألهٴ تسخير را مطرح ميكند هدف را كه توحيد و تهذيب نفس باشد بالصّراحه بازگو ميكند. اين كه فرمود: «خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» نه يعني شما فقط استفادهٴ مادي ببريد اگر سخن از استفادهٴ مادي بود ديگر آن توحيد و تهذيب نفس را بالصّراحه ذكر نميفرمود. در حالي كه بالصّراحه در قرآن كريم مسألهٴ توحيد و تزكيه و تهذيب نفس را مطرح ميكند دربارهٴ بينش توحيدي در پايان سورهٴ طلاق آيهٴ ١٢ اينچنين است؛ «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْمَاً»؛ تا شما به قدير محض و عليم محض پي ببريد. يعني اين نظام براي اين خلق شده است كه شما با خداي قدير و عليم آشنا بشويد. بينشتان بينش توحيدي باشد يك قدير در عالم حكمراناست و آن خداست. يك عليم محض در جهان آگاهي بالذّات دارد و آن خداست. «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْمَاً»؛ يعني شما به خدايي كه قدير محض است و عليم صرف است آشنا بشويد اينها هدفهاي توحيدي است كه قرآن كريم براي آفرينش نظام مطرح ميكند و در سورهٴ زخرف در بحث قبل گذشت كه فرمود ما اگر براي شما كشتيها را در دريا مسخّر كرديم و دامها را در سفرهاي خشكي مسخّر كرديم براي آنست كه؛ «ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَة رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ٭ وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ». كه اين يك تهذيب نفس است. يعني متذكّر نعمت حق شدن تحميد و تسبيح كردن و به ياد قيامت بودن باعث تهذيب و تزكيهٴ نفس ميشود در سورهٴ حج بعضي از منافع را كه ياد ميكند ميفرمايد به اين كه ما اين امور را براي شما مسخّر قرار داديم تا شما تكبير بگوييد آيهٴ ٣٧ سورهٴ حج اينست كه «لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ». در مسألهٴ حج و ذبح و نحر ميفرمايد: گوشت و خون به خدا نميرسد تنها چيزي كه به خدا ميرسد روح اين مناسك است كه تقواست. «كَذلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ» اين دامها را براي شما مسخّر كرد «لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ» تا خداي سبحان را بر اين هدايتي كه نسبت به شما روا داشت تكبير بگوئيد و او را بزرگ بشماريد. پس مسألهٴ تسبيح مطرح است مسألهٴ تحميد مطرح است مسألهٴ تكبير مطرح است و مسألهٴ تهليل كه اركان عبادات و معارف اسلامي هم همين چهارتاست. «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و ألله أكبر» امّا مسألهٴ تهليل و توحيد را در پايان سورهٴ طلاق فرمود كه: «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْمَاً».
اين نظام براي بينش توحيدي شما خلق شده است كه بگوئيد: «لا إله إلاّ الله» امّا دربارهٴ تسبيح فرمود به اين كه بگوييد: «سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ». دربارهٴ تحميد فرمود: «ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَة رَبِّكُمْ» تذكّر نعمت ربّ حمد خداي سبحان است دربارهٴ تكبير همين است كه در سورهٴ حج بيان فرمود كه؛ «لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ». لذا جزو سنن عيدين چه عيد فطر چه عيد قربان آنست كه بعد از چند نماز اين مسألهٴ تكبير خاص ذكر ميشود كه خداي سبحان اين نعم را براي ما مسخّر كرده است. در نتيجه خداي سبحان نظام را براي انسان آفريد انسان را براي تحميد وتسبيح و تهليل و تكبير آفريد يعني عبادت و اينها هدف فعل است و نه هدف فاعل. و اين مسألهٴ تسبيحات أربعه بسياري از عبادتها را تأمين ميكند در حال مسافرت اگر دو ركعت نماز از مسافر فوت ميشود در نمازهاي چهار ركعتي قصر ميشود براي جبران دو ركعت از دست رفته ٣٠ يا ٤٠ بار تسبيحات أربع را كسي بگويد همان ثواب را ميبرد اين تسبيحات أربع اساس دين خواهد بود.
در جريان حج هم اين حديث شريف قبلاً خوانده شد كه از امام صادق «سلام الله عليه» نقل شد كه چرا كعبه را كعبه ميگويند فرمود چون چهار ديوار دارد و خانهاي كه چهار ديواري است مكعّب شكل است يك سقف دارد و يك سطح و هر چه كه شش سطح داشته باشد مكعّب شكل باشد ميگويند كعبه پس چهارديوار دارد غير از سقف و سطح چهار ديوار دارد. آنگاه فرمود: سرّ اين كه كعبه چهار ديوار دارد اينست كه بيت المعمور چهار ديوار دارد و سرّ اين كه بيت المعمور چهار ديوار دارد آنست كه عرش خداي سبحان داراي چهار ضلع است و سرّ اين كه عرش خداي سبحان داراي چهار ظلع است براي اينست كه كلماتي كه معارف اسلامي بر آنها استوار است چهارتاست و همان تسبيحات أربع است «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و ألله أكبر» يعني شما ريشههاي دين را كه تحليل كنيد به آن معارف ديني ميرسيد پس غرض آفرينش آسمان و زمين آنست كه انسان موحّد باشد و اگر كسي موحّد نبود خود به هدف نرسيد نه خداي سبحان به هدف نرسيد چون «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ» مطلب بعدي آنست كه اين تسخير خواه تسخير خداي سبحان باشد يا اين كه خداي سبحان اين نظام را مسخّر انسان كرده باشد تسخير با قسر و با قهر و شتاب فرق دارد اگر زمين يا آسمانها مسخّر انسان شد نه به اين معناست كه انسان بتواند بر نظام حكومت كند بلكه ميتواند در محدودهٴ نظام اين زمين و آسمان را در هدف صحيح وسيله قرار بدهد و بين اين دو امر فرق است زمين را مسخّر انسان نكردند تا انسان بتواند اصول حاكم بر زمين را زير و رو كند آسمان را مسخّر انسان نكردند كه انسان بتواند آن نظام حاكم بر آسمانها را هم زير و رو كند يا ليل و نهار را مسخّر انسان نكردند كه انسان بتواند ليل و نهار را به دلخواه خود تنظيم كند بلكه نظامي كه خداي سبحان نظمش را به عهده دارد و فتور و بينظمي در او راه ندارد اين نظام را با حفظ اين شرايط در اختيار انسان قرار دادند. گفتند زمام اين نظام را بگير و بهرهبرداري كن. البته هر بهرهاي كه انسان ميبرد در محدودهٴ فعل مجراي فيض خداي سبحان خواهد بود نه تسخير به معناي تفويض است نه تسخير به معناي قسر و شتاب تحميلي نه ميشود چيزي را بر نظام تحميل كرد و نه ميشود تسخير را تفويض پنداشت تفويض به اين معنا كه خداي سبحان كار يك نظام را به انسان واگذار كند اين از دو نظر مستحيل است هم از نظر انسان كه مبدأ قابلي است محال است هم از طرف خداي سبحان چون ربوبيّت خداي سبحان مطلق است و نامحدود و نامحدود را نميشود محدود كرد و گفت خداي سبحان ديگر در زمين يا در فلان منظومهٴ شمسي حضور ربوبي ندارد چون اگر ربوبيّت خداي سبحان نامحدود است جا براي غير نميگذارد كه غيري در كار باشد و خداي سبحان اين ربوبيّت خود را به غير تفويض كند ربوبيّت نامحدود و ربوبيّت مطلق قابل حبس و تقييد نيست. اين از طرف فاعل. از طرف قابل هم چيزي كه ذاتاً فقير است نميشود او را غنيّ كرد يعني كار او را به او واگذار كرد. تفويض خواه در برابر جبر خواه تفويضي كه بعضي از غلاهٴ ميپندارند هر دو مستحيل است يعني كار انسان را به خود انسان واگذار كنند. انساني كه ذاتاً عين الفقر و الرّبط إلي الله است بتواند روي پاي خود بايستد و كار خود را اداره بكند يعني چيزي كه ذاتاً فقير است بشود غني اين هم محال است پس تسخير نه به معناي تفويض است نه به معناي قسر و تحميل.
همان طوري كه نظام زمين با حفظ همهٴ شرايطش مسخّر انسان است يعني انسان در محدودهٴ قوانين حاكم بر زمين ميتواند از زمين كار بگيرد و بهرهبرداري كند آسمانش اينچنين است ليل و نهارش اينچنين است. نه اين كه ليل و نهار را مسخّر انسان كرد انسان بتواند ليل و نهار را به دلخواه خود تنظيم كند. همهٴ اين قيود را هم خداي سبحان ذكر كرده است فرمود: اگر شمس و قمر را براي شما مسخّر كرديم شمس و قمري كه با نظم كار ميكند در سورهٴ مباركهٴ ابراهيم جريان تسخير شمس و قمر را اينچنين ذكر ميكند آيهٴ ٣٢ و ٣٣ سورهٴ ابراهيم فرمود: «وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ». اين بامره يعني جريان فلك در بحر مصاحب امر است باء براي مصاحبت است يعني اين در صحبت امر خدا كار ميكند نه اين كه خدا تفويض كرده باشد يا باء ملابسه است اين زير پوشش امر خدا كار ميكند. نه اين كه امر شما حاكم باشد و ديگر زير پوشش امر خدا نباشد «لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ ٭ وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ». يعني شمس و قمري كه دائبند و يك سير خاصي دارند يك سنّت مستمرّهاي دارند با حفظ اين دأب و با حفظ اين سنّت براي شما مسخّرند و اين سنّت را در سورهٴ «يس» روشنتر بيان كرد.
جواب سؤال: نظام، نظام عاطلي بود، انسان نميتواند از زمين مدد بگيرد همان طوري كه حيوانات وحشي مسخّر انسان نيستند انسان از آنها بهره نميبرند اگر اين دامها را مسخّر انسان نميكرد همين طور بود لذا منّت ميگذارد ميفرمايد ما در بين اين حيوانات كه اصلشان وحشيّت است اينها براي شما رام و ذلول كرديم.
در سورهٴ «يس» وضع شمس و قمر را تشريح ميكند آيهٴ ٣٨ به بعد ميفرمايد: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ». شمس به يك سمت قرارگاه مشخّص حركت ميكند و اين را خداي سبحان تقدير و اندازهگيري كرد. اين طور نيست كه شمس را به دست كسي سپرده باشد كه هر جور ديگري خواست طلوع و غروبش را تنظيم كند. «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ٭ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ». ما براي ماه منزلگاه مشخّصي در طي سال قرار داديم كه اين دوازده منزل را طي ميكند تا دورش به پايان ميرسد ما اين را براي اين منازل مشخّص قرار دادهايم «حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ». آنگاه فرمود: «لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ». هيچ كدام از اين دو حقّ بينظمي ندارند. نه شمس حق دارد جلو بيفتد و نه ليل حق دارد از آنها جلو بزند بلكه ليل وضعش مشخّص است نهار وضعيتش مشخّص است نهار به دنبال ليل حركت ميكند چون سايه است سايه به دنبال اصل بايد حركت كند و اگر تقدير ليل و نهار است به خود نسبت داد فرمود: «وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ» و اگر تكوير ليل و نهار است باز به خودش نسبت داد «يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ». اگر ايلاج اليل في النهار و ايلاج النهار في الليل است باز به خودش نسبت داد كه فرمود: «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ». آنچنان منظم است كه در طي اين دوازده ماه آن وقتي كه آن قوساللّيل در قوسالنّهار وارد ميشود و شب بلند ميشود و روز كوتاهتر از شب ميشود مشخّص است و آن فصلهايي كه قوس النّهار در قوس اللّيل از دو طرف بامداد و شامگاه وارد ميشود روز بزرگتر از شب ميشود آن هم مشخّص است الآن كه طليعهٴ پاييز هست اين قوس اللّيل از دو طرف در قوس النّهار وارد ميشوند كه «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ». يعني اگر تا كنون صبح زودتر هوا روشن ميشد و عصر هوا ديرتر تاريك ميشد قوس النّهار بيشتر از قوس اللّيل بود الآن كه طليعهٴ پاييز است قوس اللّيل را خداي سبحان از دو طرف در قوس النّهار داخل ميكند. «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ» أيّ «يدخل اللّيل في النّهار». هم از آن طرف صبح تاريكي ميآيد مقداري از وقت را ميگيرد ديرتر هوا روشن ميشود. هم از طرف شامگاه تاريكي ميآيد طرف عصر را ميگيرد هوا زودتر تاريك ميشود كه قهراً قوس اللّيل بيشتر از قوس النّهار است. در طيّ اين سه ماه پاييز تا برسد به اول زمستان كه قوس النّهار كم كم به طرف قوس الّيل حركت كند و طوري بشود كه روز بزرگتر از شب باشد و اول بهار كه ميرسد كاملاً «وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ» در پاييز «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ» بود در بهار «وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ». يعني اين قوس النّهار دو طرف بالا ميآيد كه تاريكيها را روشن ميكنند. يعني هم طرف بامداد طرف قوس النّهار جلو ميرود و شب تار را روشن ميكند لذا تاريكي كم ميشود زود صبح ميشود و هم در طرف شامگاه قوس النّهار وارد قوس اللّيل ميشود ديرتر تاريك ميشود.
اين كار منظّم به دست خداست. پس اگر تقدير اللّيل و النّهار است «وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ» اگر تكوير ليل و نهار است او «يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ» و اگر ايلاج و وارد كردن قوس اللّيل است در قوس النّهار و بالعكس او «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ». اين نظام حاكم بر ليل و نهار است. آنگاه فرمود: اين نظامي كه حاكم است مسخّر شماست نه اين كه شما وضع نظام را به هم بزنيد شمس و قمر را به هم بريزيد شمس و قمر دائبند، دأب مستمر دارند، ليل و نهار هم ولوج مستمر و مشخّص دارند و همان طوري كه شما بر زمين مسلّطيد امّا نميتوانيد اصول حاكم بر زمين را عوض كنيد بر آسمان هم اينچنين سلطه داريد. بر ليل و نهار هم اينچنين سلطه داريد. ميتوانيد ليل و نهار را در خدمت خود قرار دهيد.
جواب سؤال: شقّ القمر هم جزو اين نظام است خداي سبحان كه اين نظام را قرار داد فرمود من دو تسخير دارم يك تسخير عمومي دارم كه «سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» يك تسخير خصوصي دارم كه آن هم جزو اين نظام است نه بيگانه و آن تسخير خصوصي را در اختيار انبيا و اوليا قرار داد به عنوان معجزه اگر زمين است مسألهٴ شقّ الأرض است در جريان موساي كليم فرمود: «فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ» كه قارون را زمين دهن باز كرد و فرو برد اين در حقيقت شقّ الأرض است و اگر سلسله جبال است كوه است صخره صمّاء است آن صخرهٴ صمّاء هم محكوم به شقّ الحجر است كه صالح پيغمبر «سلام الله عليه» آن سنگ را شكافت و آن ناقه را به إذن خدا درآورد. و اگر درياست «اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ» محكوم شقّ البحر است كه دريا را ميشكافد و يك جادهٴ خاكي درست ميكند آتش هم همچنين است و اگر فضاست كه «سَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ» اين شق الريح شقّ الهواء است و اگر قمر است كه «اقْتَرَبَتِ السَّاعَة وَانشَقَّ الْقَمَرُ». اينها جزو تسخيرهاي خاص است كه ولايت تكويني حاكم است دربارهٴ اينها در جريان سليمان و داوود «سلام الله عليهما» فرمود «سخّرنا له الرّياح» يا «سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ» اينها يك نحوهٴ تسخير تكويني است كه جزو نظام است. همان طوري كه اصل نبوّت و رسالت جزو نظام است بشر بدون راهنما نخواهد بود اعجاز هم كه لازمهٴ نبوّت و وحي است جزو نظام است اين مجموعه را ميگويند نظام آفرينش نظام كه در آن سماوات و أرض هست انسان هست وحي و نبوّت و رسالت هست نظامي كه لوازم رسالت و نبوّت ـ كه اعجاز است ـ هست و معناي اعجاز خرق اين نظام است خرق عادت و نه خرق امر عقلي همهٴ اينها جزو اين مجموعه هستند اين مجموعه را كسي نميتواند عوض بكند آن تسخير خاص البته به نام ولايت تكويني است كه در اختيار اولياي خاص است نمونهاش را دربارهٴ حضرت داوود و حضرت سليمان ذكر فرموده است. دربارهٴ حضرت داوود «سلام الله عليه» در سورهٴ انبيا آيهٴ ٧٩ فرمود: ما كوهها را با داوود و براي داوود مسخر كرديم كه اين معيت استقلالش از آن داوود است و كوهها به تبع داوودند كه چه كنند؟ كه معدن بپرورانند يا تسبيح بكنند آن معدن را براي همه ميپرورانيم اما آن تسخير خاصي كه از آن ولايت داوود است اين است كه فرمود «سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ» يعني با او تسبيح بكنند. با اين كه چيزي نيست كه تسبيح نكند «إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» منتها تسبيح خاصي كه داوود «سلام الله عليه» ميگويد اينها ياد ميگيرند و انجام ميدهند و صداي تسبيح اينها را هم داوود ميشنود و شاگردان مخصوص داوود «سلام الله عليه» هم ميشنوند و هر كه را داوود «سلام الله عليه» بخواهد ميتواند او را شنوا كند كه تسبيح كوه را بشنود. طيور هم اينچنين است «وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ» طير را هم مسخّر داوود پيغمبر كرديم كه آنها هم اهل تسبيح باشند لذا در كريمهٴ ديگر فرمود: «وَالطَّيْرَ مَحْشُورَة كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ». آنها حشرشان و جمعشان با داوود «سلام الله عليه» است و أوب و رجوعشان هم به داوود «سلام الله عليه» است اينها انس دارند با او اگر ولايت اولياي الهي ظهور كند در سنگ هم ظهور ميكند در پرندهها هم ظهور ميكند اينها تسخير خاص است. چنان كه دربارهٴ سليمان هم فرمود: «وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَة تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا» اين هم يك تسخير مخصوص است تسخير چه تسخير عام چه تسخير مخصوص غير از تفويض است لذا در همهٴ موارد تسخير چه تسخير عام چه تسخير خاص سخن از «بأمر الله» مطرح است. در جريان كشتيراني فرمود: ساختن كشتي و سلطهٴ كشتي بر آب در اختيار شماست امّا تجري بأمره به نحو تسخير است نه تفويض.
در جريان سليمان «سلام الله عليه» فرمود كه اين رياح تجري به امر سليمان كه سليمان معصوم است و جز امر خدا امر ديگري ندارد. بنابراين كلّ اين تسخيرها براي همان مسايل اعتقادي است كه اين مسايل اعتقادي را در چهار بخش قرآن كريم مبسوطاً بيانكرد. يك بخش آن مربوط به توحيد است يك بخش آن مربوط به تسبيح است يك بخش آن مربوط به تحميد است و يك بخش آن مربوط به تكبير. در مسألهٴ ايلاج ليل در نهار يا ايلاج نهار در ليل مواردي است يكي از آنها در سورهٴ مباركهٴ آل عمران آيهٴ ٣٥ و ٣٦ و ٣٧ است فرمود: «تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ» اينچنين نيست كه نظام را به دست كسي بدهند و بگويند تو در اين نظام فساد بكن يا به دلخواه خود اين نظام را اداره بكن بلكه از اين نظام بهرهٴ صحيح ببر. هر بهرهٴ صحيحي كه بخواهي ببري از اين نظام ميسّر است.
جواب سؤال: لمستقرٍ لها گر چه زمين به دور شمس حركت ميكند ولي شمس يك حركت خاصّي براي خود دارد.
جواب سؤال ديگر: نباشد. حركت اقسامي دارد. آن يكي از اقسام حركت است «تجري لمستقرّ لها».
بنابراين اصل آفرينش زمين و آسمانها براي بهرهبرداري صحيح انسانهاست و انسانها آفرينششان براي عبادت است و اينها همه اهداف فعل است نه اهداف فاعل. فرمود: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ». يعني اگر آسمانهاي هفتگانه را هم تسويه كرد مستوي الخلقه آفريد براي بهرهبرداري شماست.
جواب سؤال: بايد با نظام حاكم بر اين كل اين كار را بكنند. مثلاً اگر كسي بخواهد جايي را منفجر كند چه ميكند؟ همان كاري كه در نهان كوه به نام آتشفشاني هست مشابه او را انجام ميدهد و جايي را منفجر ميكند اگر كسي بخواهد كاري در نظام بكند با استمداد از اصول حاكم بر نظام اين كار را ميكند.
جواب سؤال ديگر: اگر چنان چه براي زمين و براي منظومهٴ شمسي مدارات مشخّصي است كه در آن مدارات حركت ميكنند با اصول حاكم بر زمين ممكن است خود زمين اين راه را طي كند. و اگر چنان نه خروج زمين را مدار تعيين شده باعث فساد نظام است چنين كاري هرگز مقدور أحدي نيست چون انسان بايد با اصول علمي چنين كاري بكند اصول علمي معنايش آنست كه ساير اجزا به انسان اجازه ميدهند كه انسان دست به چنين كاري بزند اگر ساير اجزا اجازه ندهند انسان چينن كاري نميتواند بكند.
دربارهٴ آسمانها خداي سبحان فرمود ما هفت آسمان خلق كرديم بحث مبسوط سماوات سبع و اين كه آسمانها قبل از زمينند يا زمين قبل از آسمان است اينها در آيات ديگري مبسوطاً مطرح ميشود ولي قرآن كه سماوات سبع قائل است ظاهراً غير از سماوات سبعي است كه در هيأت پيشينيان بود. آنها اولاً قائل به نُه فلك بودند نه هفت فلك و معقتد بودند هفت فلك اول مركز ستارههاي سيّار هست. يعني شمس و قمر و عطارد و زهره و ... و فلك هشتم مركز ستارههاي ثابت هست و فلك نهم هم كه فلك اطلس ميناميدند ميگفتند مصون از ستاره است و آخرين فلك به شمار ميآمده است. امّا ظاهر قرآن اينست كه تمام ستارگان زينت آسمان اوّلند «زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَة الْكَوَاكِبِ». يعني آن آسماني كه به شما نزديكتر است. «أدني السّماء» همان سماء دنياست. فرمود ما اين ستارهها را زيور نزديكترين آسمانها به شما قرار داديم. پس در بين سماوات سبع آن سمائي كه دنياست به ما نزديكتر از آسمانهاي ديگر است وأدني السّماء است او با اين كواكب ثابت و سيّار مزيّن است خود او هم مراتبي دارد درجاتي دارد به دليل خسوف و كسوف كه بين اين كواكب هست چون از راه خسوف و كسوف ميفهمند كه كدام كواكب به ما نزديكتر است و كدام كواكب از ما دورتر آن كوكبي كه حاجب و كاسف كوكب ديگر است به ما نزديكتر است آن محجوب و منكسف از ما دورتر است خسوف و كسوف يك نشانهٴ خوبي است براي تشخيص قرب و بعد كواكب. امّا ظاهر اين كريمه اينست كه همهٴ اين ستارهها چه ثابت چه سيّار در آسمان اوّلند. البته با حفظ مراتبي كه براي اينهاست. و امّا آن آسمانهاي ششگانه چه هستند و كجا هستند خيلي روشن نيست.
مطلب ديگر آنست كه براي همهٴ اين آسمانها فرشتگاني قائل است كه اينها بإذن الله مدبّرات امرند. فرمود: «يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ» و فرمود: «وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا» معلوم ميشود آن فرشتگان هم كه امور سماء را به عهده ميگيرند همه و همه براي پرورش انسان كاملند لذا همهٴ فرشتهها در برابر انسان كامل سجده كردند «فَسَجَدَ الْمَلائِكَة كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ». اگر كسي انسان كامل شد به اصطلاح كون جامع شد همهٴ فرشتهها بدون استثنا در برابر او خاضعند «فَسَجَدَ الْمَلائِكَة كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» هيچ استثنايي دربارهٴ فرشته نيست. بنابراين فرشتگاني هستند كه به اذن خدا مدبّرات آسمانند و وحي هر آسماني را آنها تحويل ميگيرند و تدبير آسمان را به اذن خدا آنها دارند كه كلّ مجموعه به أحسن وجه بگردد تا انسان به مقصد برسد «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ». خداي سبحان عالمانه اين كار را تنظيم كرده است نه تنها قدرتش را دارد بلكه علمش را هم دارد كه عالمانه و حكيمانه اين نظام را گسترده است. دربارهٴ سماوات قرآن گر چه به تعبير سبع ياد كرده است ولي دربارهٴ زمين فرمود أرضين سبع. امّا در سورهٴ طلاق آيهٴ ١٢؛ «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» از اين «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» شايد بتوان استفاده كرد كه أرضين سبع هم در برابر سماوات سبع هست. امّا أرضين سبع نه يعني اقاليم سبعه يا طبقات هفتگانه زمين. بلكه أرضين سبع به استناد روايتي كه از امام هشتم «سلام الله عليه» رسيده است اين روايت در ذيل همين آيهٴ سورهٴ طلاق رسيده اين است كه يك زمين است كه زير پاي ماست و بقيهٴ زمينها بالاي سر ماست در تفسير شريف نور الثّقلين جلد پنجم صفحهٴ ٣٦٦ از امام رضا «سلام الله عليه» سؤال كردند كه اين جريان «و السّماء ذات الحبك» چيست؟ حضرت آن را شرح ميدهد بعد ميفرمايد به اين كه؛ «كيف يكون محبوكة» اينها حبك دارند طبقهبندي شدهاند چگونه است؟ «كيف يكون محبوكة ذلك؟ ـ جعلنا الله فداك ـ قال فبسط كفه اليسريٰ ثمّ أوقع المينيٰ عليها فقال هذه أرض الدّنيا و السّماء عليها فوقها قبّة و الأرض الثانية فوق السّماء الدّنيا و السّماء الثّانية فوقها قبّة و الأرض الثّانية فوق السّماء الثّانية و السّماء الثّالة فوقها قبّة». راوي عرض ميكند اينها حبكند يعني چه؟ حضرت دست چپشان را اول پهن كردند فرمودند هذه أرض بعد دست راست را بالاي آن بردند فرمودند هذه سماء بعد دست چپ را بالاي دست راست آوردند فرمودند بالاي آسمان يك سرزمين است كه زمين دوم آنست بعد بالاي زمين دوم آسمان دوم است و هكذا. قهراً زمين هم مثل آسمان هفت قسم خواهد بود يك قسم زمين زير پاي ماست و شش قسم زمين بالاي سر ماست زمين چه خواهد بود در آن زمين چي هست كدام كره را ميگويند زمين و چرا زمين از آسمان جدا شد بحثهاي علي حدّه خواهد داشت. منظور آنست كه در اين حديث شريف أرضين را هم مثل سماوات سبع ميداند و آن سماوات سبعه هم اولين آسمان براي ما مشخص است و شش آسمان براي ما روشن نيست.
«و الحمد لله ربّ العالمين»