اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الم (1) تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ (2) هُديً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ (3) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4) أُوْلئِكَ عَلَي هُديً مِن رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (6) وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّي مُسْتَكْبِراً كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيم ٍ(7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (8) خَالِدِينَ فَيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9) خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَي فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (10) هذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ (11)﴾
سوره لقمان از سورهٴهاي مكي قرآن
سورهٴ مباركهٴ «لقمان» در مكه نازل شد بسياري از آياتي كه در اين سوره هست در سوَر قبلي مبسوطاً بحث شد.
رفعت معاني آيات الهي علت تعبير به ﴿تلك﴾
آنچه در اولين آيه اين سوره است در آغاز سورهٴ مباركهٴ «يونس» گذشت در آغاز سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين بود «بسم الله الرحمن الرحيم» ﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ﴾[1] اينكه از آيات برجسته الهي با اينكه بايد بفرمايد «هذه» تعبير به ﴿تِلْكَ﴾ كه اشاره به بعيد است فرمود, براي بُعد منزلت و رفعت مقام آيات است و اين كتاب, حكيم است چون كتابِ حكيم است در همين سورهٴ مباركهٴ «لقمان» كه محلّ بحث است آيه نُه فرمود خدا عزيز حكيم است خب كتاب خداي عزيز حكيم, عزّتبخش و حكمتآفرين خواهد بود لذا هم تعبير به ﴿تِلْكَ﴾ فرمود به مناسبت آيات, هم تعبير به ﴿ذلِكَ﴾ فرمود به مناسبت كتاب در اول سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ﴾[2] نفرمود «هذا الكتاب» اينجا هم ميفرمايد: ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ﴾ نميفرمايد «هذه آيات الكتاب» پس تعبير به ﴿ذلِكَ﴾ در سورهٴ «بقره» و تعبير به ﴿تِلْكَ﴾ در سورهٴ «لقمان» ومانند آن براي نشان عظمت و رفعت معاني اين كتاب است وگرنه در موارد ديگر از قرآن كريم به عنوان ﴿هَذَا﴾ ذكر كرده است.
مقصود از حكمت و فقه در اصطلاح قرآن
اين كتاب, حكيم است حكمت در قرآن به معناي حكمت رايج در حوزه در قبال كلام و علوم ديگر نيست چه اينكه فقه در اصطلاح قرآن هم فقه به معناي مقابل اصول و تفسير و حكمت و حديث نيست معارف ديني, حكمت است معارف ديني, فقه است خواه تفسير باشد خواه حديث باشد خواه كلام باشد خواه فقه مصطلح. در اين بخش فرمود خداي حكيم, كتاب حكيمانه نازل كرده است پس حكمت در اصطلاح قرآن غير از حكمت در اصطلاح حوزه است چه اينكه فقه در اصطلاح قرآن كه ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾[3] غير از فقه در اصطلاح حوزه است تفسير, فقه است كلام, فقه است حديث, فقه است فقه هم فقه است عمده آن است كه حكمت در قرآن كريم هم بر مطالب برهاني اطلاق ميشود هم بر خطابه و موعظه اطلاق ميشود هم بر جدال احسن. گاهي تفصيل قاطع شركت است نظير آنكه فرمود: ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[4] آنجا به قرينه اينكه تفصيل قاطع شركت است حكمت در مقابل موعظه و جدال است اما وقتي گفته ميشود قرآن كتابِ حكيم است درس حكمت ميدهد حكمت به معناي عام است در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» معارفي از عقايد, اخلاق, فقه, حقوق اينها را بيان فرمود بعد فرمود: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾[5] فرمود اينها مطالب حكيمانهاي است كه ذات اقدس الهي به تو القا كرده است در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَقَضَي رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾[6] از اينجا شروع ميشود بعد از اينكه به آيه 38 رسيديم در آيه 39 ميفرمايد: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ هم مسائل فقهي را قرآن, حكمت ميداند هم مسائل اعتقادي و كلامي و عقلي را حكمت ميداند براي اينكه از نهي از شرك و دعوت به توحيد سخن ميگويد هم مسائل احترام پدر و مادر و امثال ذلك بنابراين حكمت در قرآن كريم به دو معنا خواهد بود يك معناي عام است كه «كلّ ما في القرآن حكمة» يك معناي خاص است كه در برابر موعظه و جدال احسن قرار ميگيرد كه در سورهٴ «نحل» است براي اينكه تفصيل قاطع شركت است كه ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ آنچه در آغاز سورهٴ مباركهٴ «يونس» آمده يا در آغاز همين سورهٴ مباركهٴ «لقمان» هست حكمت به معني اعم است.
كوثر شدن انسان در صورت فراگيري قرآن
آنچه در قرآن حكيم هست حكمت است و هر كسي بخشي از اين معارف قرآن را فرا بگيرد بخشي از كوثر را فرا گرفته است آنكه كلّ قرآن در اختيار اوست و او در اختيار كلّ قرآن است مثل اهل بيت(عليهم السلام) اينها حقيقت كوثرند كوثر عينياند كوثر تكوينياند اختصاصي به صديقه كبرا(سلام الله عليها) ندارد اين چهارده ذات مقدس همهشان كوثرند چه اينكه قرآن كريم هم كوثر است بنابراين چون قرآن, حكمت است ﴿وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[7] اگر كسي بخشي از قرآن را فرا گرفت به همان اندازه از تكاثر نجات پيدا كرد و به كوثر رسيده است منتها اين براي كساني است كه هم حُسن فعلي دارند هم حُسن فاعلي.
محسنين، بهره مندان حقيقي از هدايت الهي
فرمود اين كتاب كه حكيم است و حكيمانه نازل شده است از خداي عزيز حكيم تنزّل پيدا كرده است عامل هدايت است (يك) و رحمت و احسان الهي را به همراه دارد (دو) براي همه عرضه ميكند (سه) اما آنها كه به استقبال هدايت و رحمت ميروند مردان با احساناند (چهار) آن وقت محسنِين را معنا ميكنند كساني كه كار خوب دارند و گوهر خوب, كار خوبشان اين است كه رابطهشان را با خدا قوي ميكنند كه نمادش نماز است رابطهشان را با مردم قوي ميكنند كه نمادش زكات است اين كار خوب, گوهر خوب دارند آن ذات با ايمان است حُسن فاعلي به اعتقاد وابسته است حُسن فعلي به كار خوب واجب و مستحب وابسته است.
سه صفت برجسته محسنين در قرآن
فرمود محسنين كسانياند كه ﴿يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾ اينها نمونه حسن فعلياند در جهت ارتباط با خدا و ارتباط با خلق خدا به دستور خدا ﴿وَهُم بِالْآخِرَةِ هُم﴾ ـ اين ضمير فصل را در يك جمله كوتاه دو بار تكرار ميكنند براي اهميت آن حُسن فاعلي است ـ اينها, همينها به قيامت معتقدند خب اگر حُسن فاعلي باشد و حُسن فعلي باشد ميشود احسان. اينها هستند كه از كوثر برخوردارند از حكمت برخوردارند اينها هستند كه ﴿وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[8] اين ﴿لِّلْمُحْسِنِينَ﴾ به نحو تنازع به ﴿هُديً﴾ و ﴿رَحْمَةً﴾ مربوط است اختصاصي به رحمت ندارد «هديً للمحسنين», ﴿رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ﴾ گرچه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[9] هست ولي آنها كه از اين قرآن طرْفي ميبندند كسانياند كه كار خوب ميكنند و در درونشان گوهر خوب هم هست.
ايمان يا حُسن فاعلي شرط اصلي محسن در قرآن
پرسش:... پاسخ: كسي كه حسن فعلي دارد و حسن فاعلي ندارد اين محسن به اصطلاح قرآن كريم نيست چون اسم فاعل كه نيست صفت مشبهه است به وزن اسم فاعل, اگر قرآن كسي را محسِن بداند بايد گوهر ذاتش ايمان باشد كسي كه ـ معاذ الله ـ ملحد است اما كار خوب ميكند خداي سبحان كار او را بيپاداش نميگذارد پاداش خوبي در دنيا به او ميدهد مال به او ميدهد آبروي ظاهري به او ميدهد و مانند آن اما ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾[10] در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه بعضيها دنيا ميخواهند ﴿فَمِن النّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ همين, ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ اين ديگر نميگويند ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾[11] او كه حسنه دنيا, حلال دنيا, طهارت دنيا را نميخواهد او دنيا ميخواهد ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ اما حسنه نميخواهد هر چه شد, شد براي او حلال و حرام فرق نميكند لذا فرمود: ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾, خلاق يعني نصيب اما ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ اين كسي است كه بهره آخرت دارد اين دنياي حلال ميخواهد, دنياي حلال بخواهد آخرت هم نصيبش ميشود.
محسنين برخورداران از حكمت و هدايت
اين گروه كه محسناند حسن فعلي دارند و حسن فاعلي دارند از حكمت برخوردارند در حدّ خودشان كوثرند چون ﴿وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾ و كوثريِ اينها هم بالعرض و التبع است براي اينكه به كوثر حقيقي كه اهلبيتاند وصلاند اينها ﴿عَلَي هُديً مِن رَبِّهِمْ﴾ اين ﴿عَلَي هُديً مِن رَبِّهِمْ﴾ يعني روي هدايت مستقرّند يك پايگاه رفيع هدايت دارند. اين هدايت پاداشي است هدايتي است كه ذات اقدس الهي امضا كرده است اينها روي بستر هدايت دارند زندگي ميكنند و هادي ديگران هم خواهند بود.
نقد بر قول به مدني بودن آيه
برخيها خواستند بگويند اين قسمت از سورهٴ «لقمان» مدني است به قرينه صلات و زكات,[12] اگر زكات واجب باشد بله در مدينه نازل شده اما زكات به معني انفاق در مكه هم بود زكات مستحبي, كمك كردن به مردم يا تزكيه نفس اينها در مكه هم بود پس صِرف اينكه از نماز يا زكات سخني به ميان آمده دليل مدني بودن اين سوره نيست آنها هم نميخواهند بگويند اين سوره مدني است ميگويند اين آيه مدني است اگر ثابت بشود نظير حج, نظير صوم كه اينها فقط در مدينه نازل شد بله آن آيه مدني است اما اصلِ صلات, اصل زكات اين در مكه هم بود.
تقابل محسنين با انسانهاي فاقد حُسن فعلي و فاعلي
﴿وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ خب اينها هستند كه اهل فلاحاند رستگارياند و هدايت الهي در دنيا نشان فلاح اينها در آخرت است. در قبال اين مردان الهي كه جامع بين حُسن فعلي و حسن فاعلياند گروهي هستند كه فاقد حسن فعلي و حسن فاعلياند سيّءالفعل و سيّءالفاعلاند كار بد ميكنند براي اينكه جلوي دين را بگيرند خب يك وقت كسي كار بد ميكند معصيت ميكند اين ديگر كفر نيست اما يك وقت كسي كار بد ميكند كه جلوي دين را بگيرد.
خريداران ﴿لَهُو الحَديث﴾ نمونه فاقدان حُسن فعلي و فاعلي
در مكه اينطور بود اينها براي اينكه مبادا پيام وجود مبارك حضرت اثر بگذارد قصص انبيا اثر بگذارد كشورهاي مجاور ميرفتند داستانهاي كشورهاي مجاور را ميخريدند بعد ميآمدند براي قريش ميگفتند اگر اين شخص از ابراهيم و اسحاق و يعقوب و نوح و ساير افراد نقل ميكند ما هم از رستم و اسفنديار و اينها نقل ميكنيم اينها ـ معاذ الله ـ قصه است در اين بخش اينگونه از آيات گفتند نازل شد كه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ﴾[13] اين صرفنظر از آن روايات فرواني است كه ﴿لَهْوَ الْحَدِيثِ﴾ را بر مجلس لهو و لعب و نوازندگي و خوانندگي مخصوص مجالس لهو و لعب تطبيق كردند[14] كه در كتابهاي فقهي ملاحظه فرموديد به استناد آن روايات گفتند اين كارها حرام است در تفسير كنزالدقائق ملاحظه فرموديد ميگويند اين بخش از آيات به استناد اين روايات «صريحةٌ» در حرمت غنا كه مخصوص مجلس لهو و لعب است[15] اين سرِ جايش محفوظ چون اطلاق آيه آن را هم ميگيرد اما آنكه در شأن نزولش نقل شده اين است كه قصصي را ميخريدند كه جلوي نشر معارف را بگيرند.
تعجب قرآن از بيعقلي خريداران ﴿لَهُوَ الْحَديث﴾
قرآن كريم ميفرمايد ما به شما گوهر ارزان ميدهيم شما ميرويد خَزف را ميخريد آخر اين باطل را پول ميدهيد ميخريد ما حكمت را رايگان به شما ميدهيم ما كه از شما چيزي نخواستيم ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾[16] در دو سورهٴ «قرآن» كريم فرمود رسول من! تو كه از اينها اجر نميخواهي ﴿أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِن مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ﴾ يعني زير بار اجر دارند ميروند سنگيناند يكي در سورهٴ مباركهٴ «قلم» هست آيه 46 كه فرمود: ﴿أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِن مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ﴾ يعني شركت در جلسه تو, مسجد تو, شنيدن حرف تو, غرامت دارد يكي هم در سورهٴ مباركهٴ «طور» هست آيه چهل ﴿أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِن مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ﴾ خب تو داري گوهري را رايگان به اينها ميدهي اينها ميروند خزفي را با گراني ميخرند خب بيعقلي بدتر از اين, جهل بدتر از اين, تو كه چيزي از اينها نميخواهي.
باير بودن زمينه زندگي تاجران خريدار ﴿لَهُوَ الْحَديث﴾
اينها تجارتشان ﴿لَن تَبُورَ﴾[17] است اينها ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ ميخرند خريد و فروش گاهي معنوي است به لحاظ معناست مثل ﴿اشْتَرَوا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ﴾[18] خب اين كالاي ظاهري نيست در حقيقت يك امر محسوسي نيست كه مثلاً ايمان را بدهد كفر را بگيرد چون اشتراء, بيع و امثال ذلك براي ارواح معاني يا به اصطلاح مفاهيم عامه وضع شده است لذا در اينگونه از موارد ميتواند حقيقت باشد ﴿اشْتَرَوا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ﴾ و مانند آن, در اينگونه از موارد بعضيها دنيا را ميفروشند آخرت ميخرند ميروند جبهه, بعضي آخرت را ميفروشند ميروند دنيا را ميخرند ميگويند ما كاري به نظام نداريم خب اين اشتراهاي معنوي است اما اين ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ﴾ كه مرحوم امينالاسلام و ديگران نقل كردند اين سفر كردن است و پول دادن است و خستگي تحمل كردن است و داستان خريدن خب اينها اين داستان را ميخرند به قيمت گران براي اينكه مردم را سرگرم كنند و از دين خدا باز دارند ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اينها كساني هستند كه خودشان ﴿كَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾[19] تجارتشان ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[20] بور جمع باير است همانطوري كه زمين گاهي داير است گاهي باير, زمينه زندگي بعضيها هم گاهي داير است و گاهي باير, بعضيها زندگيشان داير است ثمربخش است بعضيها زمينه زندگيشان باير است ﴿كَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾.
سودآور نبودن تجارت خريداران ﴿لََهُوَ الْحَديث﴾
اين كسي كه خودش باير است تجارت او هم سودآور نيست ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ اما كسي كه خودش داير است نه باير, زنده است نه موات اين ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾, ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[21] اينها تجارتهايشان سودآور است ولي اينها ميروند خزف را با قيمت گران ميخرند براي اينكه جلوي دين را بگيرند ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ جلوي دين خدا را بگيرند سبيل هم مستحضريد كه هم به لحاظ لفظ ضمير مذكّر ارجاع ميشود هم به لحاظ معنا ضمير مؤنث ﴿وَيَتَّخِذَهَا﴾ يعني آن سبيل را ﴿هُزُواً﴾ ميخواهند ـ معاذ الله ـ دين را مسخره كنند.
سرّ تعبير به ﴿مُهَيْمِنٌ﴾ بودن عذاب خريداران ﴿لَهُوَ الْحَديث﴾
﴿أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ عذاب را ذات اقدس الهي به چند قسمت بيان كرده بخشي از اينها جسماني و بدني است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص شد فرمود: ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[22] اينها عذاب جسماني است يك سلسله عذابهاي روحي و معنوي است اينها كه آبروي دين را بردند با سوخت و سوز جهنم حل نميشود خدا اينها را رسوا ميكند اگر كسي براي عزّت دنيا آبروي دين را ببرد اين عزّتي كه دارد عزت كاذب است (يك) اگر عزت كاذب شد ذلت صادق است (دو) چون ممكن نيست هم عزت كاذب باشد هم ذلت كاذب باشد عزيزانِ بيجهت, ذليلان باجهتاند (سه) كجا حق ظهور ميكند قيامت حق ظهور ميكند قيامت كه حق ظهور ميكند آن عزت بيجهتشان رخت برميبندد ذلت باجهتشان ظهور ميكند ميگويند اينها ﴿لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ هون يعني رسوايي خب اگر كسي با دين بازي كرد يعني دين را اهانت كرد اين كسي كه دين را اهانت كرد اگر به حسب ظاهر در دنيا عزيز باشد به عزت كاذب: ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[23] ذليل است به ذلت صادق اينچنين نيست كه هم عزّتش باطل باشد هم ذلّتش باطل باشد اگر عزتش باطل است پس ذلتش حق است روزي كه حق ظهور ميكند ذلت او هم ظهور ميكند لذا گاهي دارد عذاب هون,[24] گاهي دارد خزي,[25] گاهي دارد عذاب مهين, فرمود اينها گرفتار عذاب مهيناند براي اينكه آيات الهي را براي اينها ميخوانيم اين اصلاً مثل اينكه نشنيده اما از راه دور سفر ميكند داستان زيد و عمرو را ميخرد.
علت رويگرداني عمدي از آيات الهي
﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ آيَاتُنَا﴾ آنچنان مستكبرانه روي برميگرداند كه گويا اصلاً نشنيد يا گوشش كر است در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود اينها گوش دارند نميشنوند؛ آيه 179 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ﴾ در بحثهاي قبلي هم داشتيم در فقه ملاحظه فرموديد دِيه اُذن با ديه سمع فرق ميكند ديه چشم با ديه باصره فرق ميكند يك وقت است كسي گوش كسي را از بين ميبرد يك وقت نه, سامعه او را كه فايده گوش است از بين ميبرد اينها گناهانشان فرق ميكند ديههايشان فرق ميكند ما يك عين داريم يك باصره, يك اذن داريم يك سامعه فرمود اينها اذن دارند سامعه ندارند عين دارند ولي باصره ندارند اينجا هم ميفرمايد گويا اصلاً نشنيد گويا اين گوششان كه اذن است سامعه خودش را از دست داد ثِقل سامعه دارد وَقْر يعني سنگين ﴿كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً﴾ عمداً خودش را به كري و كوري ميزند.
استهزا، علت به كار بردن بشارت در مورد عذاب
﴿فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيم﴾ در بشارت هم ملاحظه فرموديد گاهي با تهكّم است مثل كسي كه رفوزه شده است به او تبريك ميگويند كه شما شاگرد ممتاز شديد اين تبريك گفتن كه شاگرد ممتاز شدي ميگويند تهكّم, مسخرهاي هم به همراه دارد از عذاب به بشارت تعبير كردن كه ﴿فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيم﴾ يا ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[26] از اين قبيل است در بحثهاي قبل هم داشتيم كه وجه ديگرش اين است كه اصولاً خبري كه اثربخش باشد چون در بشره اثر ميگذارد به آن ميگويند تبشير خواه خوشحالكننده باشد خواه اسفبار منتها حالا شهرت پيدا كرده بر خبر خوشحالكننده ميگويند بشارت وگرنه خبر تلخ هم بشارت است زيرا در بشره اثر ميگذارد به اين معنا اين تبشير خواهد بود ديگر تهكّم و امثال ذلك در آن نيست ﴿فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيم﴾.
ايمان و عمل صالح تنها راه رسيدن به جنّات نعيم
اينها گروهي بودند كه دين را نپذيرفتند اما درباره محسنين كه ﴿بالْآخِرَة﴾ ايقان دارند ﴿عَلَي هُديً مِن رَبِّهِمْ﴾ هستند و ﴿هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ هستند درباره آنها ميفرمايد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ كه حُسن فاعلي است بايد معتقد باشند ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ كه حُسن فعلي است ﴿لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ﴾ جنّتهاي نعيم هست, نعمت ولايت هست, نعمتهاي ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[27] هست تا درجات اينها چه باشد در اين جنات خالدند (يك) وعد الهي است حق است و تخلّفناپذير (دو) و خدا عزيز است حكيم است حكيمانه حكم ميكند اگر كسي بخواهد به اين اسماي الهي برسد مظهر عزت و حكمت بشود راهش ايمان است و عمل صالح اينها بحثهايي است كه در سوَر ديگر به طور پراكنده مبسوطاً ذكر شد.
فضاي مكه سبب دعوت به پرستش خالق و ربّ نظام هستي
آيه ده اين است كه چون سوره در مكه نازل شد و فضاي مكه هم فضاي شرك بود و اطراف هم احياناً الحاد مطرح بود ميفرمايد كسي را بايد بپرستيد كه كاري انجام بدهد از غير خدا كه كاري ساخته نيست شما چرا ميپرستيد اين نظام محيّرالعقول را خدا آفريد اين اجرام سنگين را خدا با چه چيزي نگه ميدارد ستوني در كار نيست خدا با اراده اينها را نگه ميدارد اگر جاذبه است جاذبه را هم ذات اقدس الهي آفريد.
آشكاري ربوبيت الهي در معلق بودن اجرام سماوي
فرمود اينها در فضا معلّقاند چه كسي اينها را آفريد (يك) چه كسي اينها را نگه ميدارد (دو) اين اجرام بالأخره وقتي سنگيناند ميافتند اين همه پرندهها را در آسمان چه كسي نگه ميدارد ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ زمين را خدا خلق كرد و نگه ميدارد كه خلقت و ربوبيّتش كنار هم ذكر شده است اجرام سماوي را خدا خلق كرد و نگه ميدارد كه خلقت و ربوبيت با هم است تفاوت اين آيه سورهٴ «لقمان» با اول سورهٴ مباركهٴ «رعد» اين است در آنجا آيه دوم سورهٴ «رعد» به «رَفع» تعبير كرد فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ آنها را بدون ستون نگه داشته ستوني هست و نميبينيد ستون غيرمرئي يا نه, بدون ستون است كه با اراده نگه داشته است الآن ميبينيد خود اين بدن را كه شصت كيلو, هفتاد كيلو, هشتاد كيلوست, روح جابهجا ميكند با اراده, انسان دست را بالا ميبرد پايين ميآورد گاهي اينها كه پرش دارند بالأخره شصت, هفتاد كيلو وزنشان است اينها اين پيكر شصت كيلو را از اينجا بلند ميكنند آنجا مياندازند اين با كار روح است اين كسي كه ميپرد اينطور نيست كه اين بدن خودش بپرد كسي اين شصت كيلو را جابهجا ميكند اين روحي كه اين شصت, هفتاد كيلو را پنج, شش متر آن طرف پرت ميكند نموداري از قدرت الهي است كه «مَن عرف نفسه فقد عرف ربّه»[28] آن قدرت الهي ميتواند اين جِرم را نگه بدارد اين جرم را جابهجا كند پرندهها را در آسمان نگه بدارد سماوات را نگه بدارد ارض را نگه بدارد در سورهٴ مباركهٴ «رعد» فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ يعني «ترونها بغير عمد» يا «رفع بغير عمد» او بدون ستون نگه داشت يا شما بدون ستون ميبينيد بالأخره به هر تفسير, رافع سماوات خداست.
تبيين محاورهاي بودن تعبير به « رفع »
اين رفع هم به لحاظ ديد ماست با ادبيات محاورهاي اينچنين نيست كه واقعاً آنها بالا باشند ما پايين, اگر كسي به كُره ماه رفته زمين را بالاي سر خودش ميبيند زمين ستارهاي است بالاي سر قمر براي قمريها, قمر ستارهاي است بالا براي ما زمينيها چون همه در فضاي باز معلّقاند كسي هم مريخ برود اگر بتواند زمين را ببيند زمين را بالاي سر خود ميبيند اينها كه پوست پيازي نيست. اين تعبير, تعبير محاورهاي است در بحثهاي قبل هم داشتيم كه اگر يك وقت قرآن تعبير به طلوع خورشيد ميكند ﴿فَلَمَّا رَأي الشَّمْسَ بَازِغَةً﴾[29] معنايش اين نيست كه زمين ساكن است و شمس طلوع ميكند ادبيات عرفي, محاورات عرفي يك مطلب است زبان علمي مطلب ديگر, الآن همه دانشمنداني كه در اين زمينه خودشان مطّلعاند, كتاب نوشتند وقتي ميخواهند حرف بزنند نميگويند وقتي زمين طلوع كرد, نميگويند وقتي ما طلوع كرديم ميگويند وقتي آفتاب طلوع كرد آدم در محاورات عرفي يك نحو حرف ميزند در زبان علمي يك نحو فكر ميكند قرآن كه ميفرمايد: ﴿فَلَمَّا رَأي الشَّمْسَ بَازِغَةً﴾ معنايش اين نيست كه او حامي حركت سماوات است و زمينمحوري فكر ميكند الآن هم كه فرمود آسمانها را بلند كرده نه معنايش اين است كه آنها بالا هستند بالا و پاييني در كار نيست كلّ اين مجموعه را كه آدم ميبيند به هر كدام از اينها برود بقيه اجرام را بالاي سر خود ميبيند اگر در قمر كساني باشند و زندگي كنند ميبينند كُره زمين بالاي سرشان است اين رفع, يك ادبيات عرفي و محاوره عرفي است. در آيه دو سورهٴ مباركهٴ «رعد» فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ كه اين ناظر به ربوبيت است.
حكمت آفرينش كوهها در جلوگيري از لرزش زمين
اما اينجا يعني سورهٴ مباركهٴ «لقمان» خلقت را با ربوبيت يكجا ذكر فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَي فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ﴾ اين زمين براي اينكه شناور و لرزان نباشد اين كوهها را به منزله ميخ اين زمين قرارداد كه اينها را ميخكوب كرد در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست كه «وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ»,[30] «مَيَدان» يعني اضطراب, خداي سبحان با صخرهها زمين را ميخكوب كرده است تا جلوي مَيدان و اضطراب و نوسان آن را بگيرد «وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ» اينجا فرمود جبال, رواسي است عالمان دين به منزله جبال ديناند كه جلوي لرزه جامعه را ميگيرند جامعه هر وقت بخواهد بلرزد مراجع ديني, علماي ديني جلوي اضطراب آنها را ميگيرند ﴿وَأَلْقَي فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ﴾ يعني مبادا, مثل اينكه فرمود: ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا﴾[31] يعني مبادا, «كراهة أن تصيبوا» اينجا مبادا ﴿أَن تَمِيدَ بِكُم﴾, «تضطرب بكم» شما را در نوسان و اضطراب قرار بدهند.
حكيمانه بودن آفرينش جنبندگان و تأمين رزق آنها
﴿وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ﴾ هر جنبندهاي كه ضروري و نافع بود در همين زمين گستراند و براي تأمين رزق اينها فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ كه عطش اينها برطرف بشود ﴿فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ﴾ اينها هم نَر و ماده دارند باد را ميفرستيم اينها را نكاح كنند عقد نكاح براي گياهان بخوانند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[32] تلقيح بكنند باردارشان بكنند تا نيازهاي حيوانات و شماها فراهم بشود در بحثهاي قبل هم گذشت.
تبيين عائله خدا بودن همه جنبندگان در سورهٴ «هود»
در سورهٴ مباركهٴ «هود» ذات اقدس الهي فرمود همه اين جنبندهها عائله من هستند اين ايمان, واقعاً آدم را راحت راحت ميكند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[33] با ﴿عَلَي﴾ تعبير كرده فرمود تمام مار و عقرب عائله من هستند هيچ ماري نيست كه روزياش فراموش بشود واقعاً آنها كه مؤمناند راحتاند روح و ريحاناند هم در دنيا راحتاند هم در آخرت هيچ وقت مضطرب نيستند فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ مسئله شريعت سر جايش محفوظ است فلان گرگ حكمش اين است فلان گراز حكمش اين است فلان خوك حكمش اين است يكي نجسالعين است يكي پاك است اينها حكم شريعت سر جايش محفوظ است اما اينطور نيست كه آنكه نجسالعين است روزي نداشته باشد سهميه نداشته باشد فرمود آنكه نجسالعين است هم عائله من است من متعهّدم به او روزي بدهم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾.
جفاي به قرآن بودن هراس از تحريم بيگانگان در زندگي توحيدي
حالا كسي با اين فكر و با اين نظام دارد زندگي ميكند آن وقت از تحريمِ بيگانه هراس داشته باشد؟! اين خيلي جفاست به قرآن كريم, با داشتن اين همه نعمتهاي الهي! واقعاً اينها كورند اين مخصوص صدر اسلام نيست حرف روز است آنها خيال ميكنند اگر ايران را در تحريم قرار بدهند راه رزق بسته است خب آن رزقِ علم را كه خدا بايد بدهد رزق ظاهري را كه او بايد بدهد رزق باطني را كه او بايد بدهد شما را ممكن است با يك سونامي خفه كند يك تكّه سنگ افتاده در گوشه روسيه آن همه خطر پيش آورده اين ﴿حَاصِباً﴾[34] كه در قرآن كريم است از همين قبيل است فرمود يك عدّه بيراهه رفتند ما يك مختصر سنگريزهها كه جاي ديگر ميرفتند گفتيم اينجا ببارد بساطشان را جمع بكنيم خب آن شهابسنگها اگر بيايد آمريكا ديگر چيزي از آنجا نميماند خدا راهنمايي ميكند اين سنگها را كجا بروند يك گوشه را خدا گاهي نشان داده ما خيال ميكنيم اين شهابسنگها و امثال ذلك تصادف است فرمود هيچ جنبندهاي نيست مگر اينكه عائله من است.
گرسنگي انسانها ثمره تفكر اموي ديروز و آمريكايي امروز
پرسش: اينهايي كه در آفريقا دارند از گرسنگي ميميرند عائله خدا نيستند؟
پاسخ: عائله خدا هستند اما حرف احنفبنقيس را هم قبلاً كسي سؤال كرد همين جواب را به او داديم كاري كه امروز اينها دارند ميكنند همان كار معاويه بود در ديروز, اينها براي اينكه وضع اقتصاديشان را تأمين كنند بسياري از اين گندمها را دور ميريزند بسياري از اين سفرهها برخي در همين سطل زباله ميريزند كه تأمينكننده غذاي خيلي از انسانهاست اينها براي اينكه وضع اقتصاديشان به هم نخورد بسياري از گندمها را جاي ديگر ميريزند به كشورهاي ديگر نميدهند ميگويند اينها بايد فقير باشند معاويه در يك محفل رسمي همين كار را كرد اينها را جمع كرد گفت اصل اول اين است كه همه نعمتها در مخزن الهي هست ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾[35] اصل دوم اين است كه ذات اقدس الهي طبق حكمت و مصلحت نازل ميكند ﴿وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[36] اصل سوم اين است كه به ما گفتند شما بايد راضي باشيد به قضاي الهي به قدر الهي آن وقت شما چرا اعتراض ميكنيد. احنفبنقيس در وسط جمعيت بلند شد گفت معاويه اينجا سه مسئله است مسئله اول و دوم را ما قبول داريم يعني تمام حقايق در مخزن الهي هست (يك) ذات اقدس الهي براي تأمين نيازهاي ما طبق مشيئت حكيمانه نازل ميكند اين را هم ما قبول داريم (دو) اينكه خدا براي ما فرستاده تو در خزينه خودت گذاشتي (سه) ما اينجا جمع شديم به همين سومي اعتراض داريم[37] الآن شما ميبينيد بسياري از اينها [مردم آفريقا] روي معدنهاي طلا هستند به اينها فرصت نميدهند.
مقابله با انرژي هستهاي نمونهاي در عقب نگهداشتن ايران
به ما فرصت نميدهند براي انرژي هستهاي كه امري صد درصد ديني و اسلامي و عقلي و صلحآميز است فتواي همه مراجع اين است كه بمب ساختن حرام است چيزي كه جز ضرر ندارد ساختنش حرام است چرا علم سِحر حرام است علم سحر كه حرام است براي اينكه كاربردي غير از حرمت ندارد ﴿يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾[38] چنين كاري است قرآن در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود محصول و خروجيِ سحر همين است يا در برابر انبيا ميايستند نظير سَحره فرعون يا بين زن و شوهر جدايي مياندازند ﴿يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ خب چنين علمي اگر كسي فقط بخواهد ياد بگيرد و مطمئن است كه هيچ عمل نميكند و اگر كسي در برابر انبيا قيام كرده يك كار ساحرانهاي انجام داده اين براي ابطال سِحر او دارد تلاش ميكند اين «لا بأس به» اما معمولاً جز اثر محرَّم كار ديگر ندارند بمبها جز اثر محرّم كار ديگر ندارند وگرنه آن هم علم است نظم عالَم را دارد ميشناسد چگونه اين اجزا را با هم جمع بكنند فلان اثر پيدا ميشود اين مطابق با نظم عالَم است كاري كه جز اثر محرّم ندارد اين ميشود جزء علوم محرّمه. خود علم ذاتاً من حيث هو علمٍ حرمت ندارد اما به لحاظ اينكه هيچ كاربردي ندارد جز ضرر حرام ميشود. اينها الآن ميبينيد جلوي انرژي هستهاي را گرفتند با اينكه صد درصد فتواي همه مراجع اين است كه بمبسازي حرام است اين كساني كه در پي انرژي هستهایاند ميخواهند مشكلات پزشكي, كشاورزي, مصالح مملكت را تأمين بكنند همانطوري كه روي ما فشار است روي آن آفريقايي بيچاره هم فشار است وگرنه ذات اقدس الهي به آنها هم نعمت داد اينها هستند كه جلوي رشد آن جمعيت را ميگيرند اينها تا ميروند نفس بكِشند ميگويند بايد كه زير سلطه ما باشيد.
نمونه ديگر؛ عقب نگهداشتن ملت هند توسط انگليسيها
شما قبلاً ديديد اين هند الآن بعد از ساليان متمادي تحمل استعمار الآن روي پاي خودش ايستاده وگرنه همين انگليسيهاي پليد وقتي به هند ميرفتند براي عقب نگه داشتن مردم بتپرست هند وقتي به اين گاو ميرسيدند پا بلند ميكردند سلام گرم نظامي به اين گاو ميدادند تا اين گاوپرستي را نگه بدارند آن منابع قوي و غني هند را به غارت ببرند شما از انگليستان خبر داريد آن يك جزيره بيش نيست اما همه چيز دارد از كجا آورده يعني معادن فراوان دارد؟ كه نيست, درآمدهاي كلان اقتصادي و كشاورزي دارد؟ كه نيست, همه را از جاي ديگر غارت كرده آورده حالا يا از آسيا يا از اروپا يا از آفريقا اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي براي مار و عقرب روزي گذاشته باشد براي مسلمانهاي آفريقا روزي نگذاشته باشد, روزي ـ انشاءالله ـ به بركت ظهور حضرت همه اينها به مقصد ميرسند!
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ يونس, آيهٴ 1.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 2.
[3] . سورهٴ توبه, آيهٴ 122.
[4] . سورهٴ نحل, آيهٴ 125.
[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 39.
[6] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 23.
[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 269.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 269.
[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.
[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 200.
[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 201.
[12] . التفسير الکبير، ج 25، ص 114.
[13] . ر.ك: مجمعالبيان, ج8, ص490.
[14] . الكافي, ج6, ص431 ـ 433.
[15] . تفسير كنزالدقائق, ج10, ص230.
[16] . سورهٴ انعام, آيهٴ 90; سورهٴ شوري, آيهٴ 23.
[17] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 29.
[18] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 177.
[19] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 18.
[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 16.
[21] . سورهٴ صف, آيهٴ 10.
[22] . سورهٴ نساء, آيهٴ 56.
[23] . سورهٴ بقره, آيهٴ 206.
[24] . سورهٴ انعام, آيهٴ 93؛ سورهٴ احقاف, آيهٴ 20.
[25] . سوره بقرهٴ, آيهٴ 114.
[26] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 21؛ سورهٴ توبه, آيهٴ 34؛ سورهٴ انشقاق, آيهٴ 24.
[27] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 15.
[28] . مصباح الشريعة، ص 13؛ متشابه القرآن، ج1، ص44.
[29] . سورهٴ انعام, آيهٴ 78.
[30] . نهج البلاغة، خطبهٴ 1.
[31] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 6.
[32] . سورهٴ حجر, آيهٴ 22.
[33] . سورهٴ هود, آيهٴ 6.
[34] . سورهٴ قمر, آيهٴ 34; سورهٴ ملك, آيهٴ 17.
[35] . سورهٴ حجر, آيهٴ 21.
[36] . سورهٴ حجر, آيهٴ 21.
[37] . ر.ک: متشابه القرآن، ج1، ص 123.
[38] . سورهٴ بقره, آيهٴ 102.