17 04 2013 1975399 شناسه:

تفسیر سوره احزاب جلسه 7 (1392/01/28)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً (9) إِذْ جَآءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً (11) وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً (12) وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَاراً (13) وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِنْ اقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيراً (14) وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً (15) قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً (16) قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً (17)

مروري بر مباحث گذشته

در آغاز سورهٴ مباركهٴ «احزاب» دعوت به تقوا و پرهيز از قبول پيشنهاد كافران و منافقان مطرح شد رهبري وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان اينكه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[1] مطرح شد كه بايد نسبت به آن حضرت بيشتر از جان خودشان حمايت كنند آن‌گاه جريان جنگ احزاب و خندق مطرح شد اوّلين جنگي كه بر مسلمان‌ها تحميل كردند بدر بود كه با پيروزي مسلمان‌ها پايان پذيرفت كم كم, رفته رفته به جبهه جنگ احد ختم شد.

ائتلاف كافران و منافقين و مشركان در حمله به مدينه

بعد از جريان احد, همه اينها تصميم گرفتند يكسره به مدينه حمله كنند هم دشمنان خارج هم دشمنان داخل, هم يهودي‌هاي مدينه و منافقان و ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ هم مشركان مكه اينها گروه‌هايي ائتلاف كردند احزابي تشكيل دادند از چهار طرف مدينه را محاصره كردند از نظر نظامي و از نظر تبليغي و جنگ رواني هم اينها را به وحشت انداختند.

نصرت الهي بر مؤمنان در شرايط تحريم

در چنين فضايي ذات اقدس الهي به مؤمنين مي‌فرمايد اين فضا, فضاي خفقان و بسته بود نه پيروزي نظامي مقدورتان بود نه پيروزي سياسي مقدورتان بود نه قدرت اقتصادي داشتيد در چنين فضاي بسته‌اي که تحريم شديد از هر طرف محاصره شديد در ميدان مين قرار گرفتيد خدا شما را حفظ كرد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ﴾ اين آيات بعد از جريان جنگ خندق (همان جنگ احزاب) نازل شد كه بسياري از همان مردم شاهد صحنه بودند دو متن را خدا ذكر مي‌كند بعد اين دو متن را شرح مي‌دهد شرح اين دو متن.

تبيين موقعيت دشمن در اين جنگ

تبيين وقايع موجود در حجاز بود آن دو متن يكي اين است كه فرمود دشمن‌ها آمدند بعد اين را شرح مي‌دهد كه از بالا و از پايين شما را محاصره كردند جنگ تبليغي و رواني هم داشتند فرصت‌هاي فكري را از شما گرفتند شما را به زلزله و لرزه در آوردند متن ديگري كه فرمود آن است كه ﴿وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾ در چنين فضايي افكار متعدّد, ظنون متعدّد, آراء متعدّد اين متن است.

بررسي اوضاع داخلي مردم مدينه در زمان جنگ

بعد اين را شرح داد كه منافقون يك نحو حرف مي‌زدند ﴿وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ يك نحو حرف مي‌زدند فتنه‌گرها يك نحو حرف مي‌زدند ﴿وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾ اين متن است, ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ﴾ جزء شرح است ﴿وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ جزء شرح است ﴿وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ﴾ شرح است اين دو متن را با دو شرح تبيين كرد هم وضع دشمن‌ها را اول به صورت متن ذكر كرد بعد شرح داد هم وضع داخلي‌ها را به صورت متن ذكر كرد بعد شرح داد بعد فرمود شما حوادث تلخي را گذرانديد و نصرت الهي را هم ديديد.

مقايسه نابرابر شرايط مؤمنان و دشمنان در جنگ احزاب

مگر در جنگ بدر نبود مگر در جنگ بدر شما يك سوم آنها نبوديد مگر شما با چوب‌دستي و سلاح عادي جنگ نمي‌كرديد مگر آنها با شمشير جنگ نمي‌كردند مگر شما به سربازانتان خرما نمي‌داديد مگر آنها به سربازان خودشان كباب نمي‌دادند مگر شما پياده نمي‌جنگيديد مگر آ‌نها سواره نمي‌جنگيدند چطور شد كه در جنگ بدر شما پيروز شديد اين را در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» به صورت مبسوط بيان كرده در سورهٴ «آل‌عمران» آيه 123 به بعد فرمود: ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ٭ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةٍ مُنزَلِينَ﴾ بعد فرمود فرشتگان برتر و بهتر و بيشتر هم خدا نازل مي‌كند شما اين صحنه‌ها را كاملاً ديديد در جنگ احد يك اختلاف داخلي رخنه كرد خطر آن را هم ديديد در جنگ بدر همان اندازه كه بوديد متّحد بوديد ثمر شيرين آن را چشيديد در جنگ احد همان اندازه كه بوديد اختلاف كرديد ثمره تلخش را چشيديد همان خدايي كه در جنگ بدر شما را پيروز كرد همان خدايي كه در جريان جنگ احد با اينكه اختلاف كرديد و از هر نظر نافرماني كرديد باز بالأخره كاري كرد كه اسلام شكست نخورد و پيروز شد الآن كه دشمن داخل و خارج از هر طرف دارند حمله مي‌كنند يعني از بالا و پايين و شرق و غرب شما را محاصره كردند و امكانات شما هم بسيار كم است بدانيد كسي كه مالك آسمان و زمين است قدرت در اختيار اوست ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾.[2]

چگونگي نصرت الهي توسط ابر و باد (جنود الهي)

 همين بادهايي كه در حال عادي رسالت كشاورزي را به عهده دارند رسالت باغداري را به عهده دارند همين باد كه ﴿أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ[3] همين بادها فرمان ما را هم مي‌برند ما به اين بادها دستور مي‌دهيم اين ابرها را كجا ببارانند ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ[4] رهبري اين ابرها كه كجا ببارند دقيق و حساب‌شده است به كوير نبارند به زمين شوره‌زار نبارند اين بارها امانت‌هاي الهي است اين بارها را ببرند به مزارع و مراتع, رهبري اينها را اين رياح به عهده دارند ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾ نه سوابخ; ما به زمين سبخه و شوره‌زار آب نمي‌دهيم ما به آنها كه شايسته نيستند آب نمي‌دهيم اين حساب هندسي دقيق رياضي را ما به اين بادها ياد داديم يك وقت هم به فرمان ما بساط جنگ احزاب را به هم مي‌زنند كه ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾.

حل مشكلات ديني و داخلي زمينه نصرت الهي

شما مشكل داخلي‌تان و ديني‌تان را حل كنيد شما مي‌گوييد ما مشكل منزل داريم اگر اينها بيايند خانه شما را هم بگيرند آواره‌تان هم بكنند باز دست از آن انحراف برنمي‌داريد حالا اينها را قرآن تبيين كرده موقعيت دشمن را مشخص كرده موقعيت درون را مشخص كرده موقعيت رواني اينها را مشخص كرده بعد فرمود كار به دست يك نفر است اگر خدا بخواهد خيري به شما برساند كسي نمي‌تواند جلويش را بگيرد بخواهد شما را به عذابي تأديب كند كسي نمي‌تواند جلويش را بگيرد خير و شرّ به دست خداست.

طرفيني بودن وفاي به عهد و لعنت خداوند بر ناقضين پيمان

در صورتي كه شما به عهد الهي وفا كنيد ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ[5] من به عهدم وفا مي‌كنم شما به عهدتان وفادار باشيد شما تعهد كرديد كه صحنه را ترك نكنيد صحنه را رها نكنيد از پيغمبر رو برنگردانيد اين عهد خداست عهد خدا مورد سؤال است كسي كه عهد خدا را بشكند لعنت خدا نصيب اوست خداي سبحان لعنت كرده كساني را كه ﴿يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ[6] اينها عهد الهي است هم وفاي به عهد واجب است هم ناقض عهد الهي مورد لعن خداست اينها را در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» به اين صورت مشخص كرده قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيه 123 به بعد هم ملاحظه فرموديد كه حضور فرشتگان در جنگ بدر را مشخص كرده كه همه از نزديك اين پيروزي باورنكردني را مشاهده كردند.

يادآوري نعمت‌هاي الهي در بلاهاي ارضي و سماوي

در آغاز اين بخش از آياتي كه امروز تلاوت شد فرمود نعمتي كه خدا به شما داد فراموش نكنيد الآن ما هم بهترين نعمت را خدا به ما داد اين زلزله 8/7 ريشتري كم نبود اگر ـ خداي ناكرده ـ يك مقدار اين طرف‌تر بود چيزي نمي‌ماند در همين رواياتي كه از حضرت صديقه كبرا(سلام الله عليها) آمده است كه خدا به بركت مؤمنان زلازل را برمي‌دارد[7] در همان روايت لوح زمرّدي از حضرت صديقه كبرا همين‌ها نوشته است. فرمود به بركت دعاي مؤمنين خدا زلزله‌ها را برمي‌دارد خب اين 8/7 ريشتر اگر ـ خداي ناكرده ـ قدري جلوتر بود قدري سطحي‌تر بود ديگر ايراني نمي‌ماند فرمود به ياد اين نعمت‌ها باشيد سجده شكر كنيد نماز شكر به جا بياوريد الحمدلله بگوييد, خدايا «كَم مِن مكروهٍ دفعته»[8] اينها همان است اين بلاهايي كه ما استحقاقش را داشتيم ولي شما رد كردي ما شاكريم اين مكروهي كه مي‌خواست بيايد شما جلويش را گرفتي شاكريم «و كَم مِن مكروهٍ دفعته» غفلت را بايد بالأخره انسان از خودش بزدايد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ﴾.  

رهاورد تلخ جنود الهي بر كفار

﴿إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ﴾ اين متن است اين جنود از كجا آمده در آيه ده فرمود: ﴿مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ﴾ خب اين جنود آمدند رهاورد تلخشان چه بود؟ ﴿زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ﴾.

ديني نبودن افكار و گفتار سه گروه از مردم مدينه

متن بعدي ﴿وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾ گمان‌هاي گوناگون, پيشنهادهاي گوناگون, افكار متنوّع در شما پيدا شده اين متن است اين افكار گوناگون چيست يكي اينكه در جمع شما منافقوني بودند و در جمع شما افراد ضعيف‌الايماني بودند و در جمع شما افراد ناشناخته‌اي بودند كه فكر ديني نداشتند اين سه گروه حرف‌هاي گوناگون مي‌زدند ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً﴾ مي‌گفتند ـ معاذ الله ـ ما فريب خورديم ما مي‌خواهيم استراحت كنيم مقدورمان نيست ولي اين پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ما وعده داد كه شما مدائن را مي‌گيريد ايران را مي‌گيريد بر كسراها مسلّط مي‌شويد بر روم مسلّط مي‌شويد ما مي‌خواهيم اينجا استراحت كنيم جا نداريم آن وقت ايشان به ما مي‌گويد ايران را مي‌گيريد روم را مي‌گيريد اين اهانت‌ها را داشتند مسخره‌ها را داشتند اين فريبكاري‌ها را داشتند ﴿مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً﴾ چون وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اصحاب از مدينه خارج شدند كه اطراف مدينه خندقي بِكَنند كه جلوي تهاجم اينها را بگيرند اينها از مدينه مقداري خارج شدند گروهي مي‌گفتند برگرديد مدينه از اين صحنه برگرديد هيچ فايده‌اي هم ندارد.

وجه تسميه «يثرب»

﴿وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ﴾ يثرب يا اسم مدينه است كه قبلاً به اين شهر مي‌گفتند يثرت بعد شده مدينه به بركت مدنيّت به بركت تمدّن به بركت دين اسلام شده مدينه اول مدينةالرسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود بعد بالقول المطلق شده مدينه يا نه, اسم آن سرزمين وسيع است كه شهر مدينه در ناحيه‌اي از اين سرزمين وسيع قرار گرفته نه اينكه يثرب اسم خصوص اين شهر باشد.

فرار از ياري پيامبر به بهانه ناامن بودن خانه‌هايشان

فرمود: ﴿يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ﴾ ديگر جا براي ايستادن نيست برای اينکه بيگانه حمله كرده آنجا منزلتي ندارد جاي اقامت نيست در همين فضا كه عده‌اي گفتند: ﴿يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا﴾ عده‌اي آمدند به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند كه ما كه آمديم خانه‌مان تنها بود در و ديوار ندارد پيكر ندارد ممكن است بيگانه حمله كند ممكن است سارق بيايد بچه‌هايمان تنها هستند اجازه بدهيد ما برگرديم ﴿وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَاراً﴾ نه, خانه‌شان امن است در و ديوار هم دارند محكم هم است اينها مي‌خواهند فرار كنند.

مشكل اساسي مردم مدينه, باور نداشتن خدا و پيامبر

بعد فرمود مشكل اساسي اينها اين است كه اينها باور نكردند اينها اگر الآن به فكر خانه‌اند اگر دشمن بر خانه اينها مسلّط بشود و همه اموال اينها را غارت كند خانه‌اي نداشته باشند باز در برابر فتنه زود گرايش دارند به آن سمت مي‌روند خب شما كه الآن خانه را بهانه كرديد حالا خانه را كه ديگري گرفته چرا پيغمبر را رها مي‌كنيد فرمود: ﴿وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِنْ اقْطَارِهَا﴾ اقطار مدينه يا بيوت, از هر طرفي بيايند خانه تحت محاصره قرار بگيرد يا خود شخص تحت محاصره قرار بگيرد و همه اين اموال و امتعه غارت بشوند شما ديگر بهانه‌اي نداريد الآن مي‌گوييد چون خانه ما تنهاست ما تو را ياري نمي‌كنيم حالا خانه كه رفته به دنبال چه چيزي مي‌خواهي بگردي فرمود اگر خانه كلاً گرفته بشود مورد علاقه آنها كلاً گرفته بشود ﴿ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ﴾ عده‌اي از آنها بخواهند در فتنه و آشوب شركت كنند.

برهان مناسب در قرائت «لأتوها»

﴿لَآتَوْهَا﴾ نه «لأتوها» زمخشري و امثال زمخشري اين را اول به صورت «أتوها» كه فعل ثلاثي مجرّد است قرائت كردند[9] مرحوم شيخ طوسي هم اين قرائت را نقل كرده[10] خيلي از قاريان اين قرائت را نقل كردند كه فعل ثلاثي مجرّد است يعني به طرف فتنه مي‌روند اگر از آنها خواستند كه شما در اين فتنه شركت كنيد «لأتوها» يعني به طرف فتنه مي‌روند اما برهاني كه نقل كردند و مناسب دانستند اين است كه در برابر سؤال, اعطا و ايتاء قرار مي‌گيرد نه اتيان, اتيان يعني اتيان, ايتاء يعني ايتاء; يك آمدن داريم يك پاسخ دادن داريم در برابر سؤال, ايتاء است اگر كسي از شما سؤال كرد چيزي را خواست شما اتيان نداريد ايتاء داريد يعني به او مي‌دهيد حالا يا ايتاء تعبير مي‌شود يا اعطا تعبير مي‌شود مناسبِ سؤال, ايتاء است نه اتيان لذا اگر از آنها فتنه بخواهند اينها فتنه را مي‌دهند نه به طرف فتنه مي‌روند فتنه‌ دادن يك مطلب است به دنبال فتنه رفتن مطلب ديگر است ﴿وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِنْ اقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ﴾ يعني آن بيگانه‌ها از اينها فتنه بخواهند در برابر سؤال، اينها ايتاء مي‌كنند اين فتنه را مي‌دهند از آنها كمك مالي بخواهند حاضرند كمك بدني بخواهند حاضرند كمك فكري بخواهند حاضرند; يعني همه‌جانبه در خدمت فتنه بودن ﴿ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا﴾ نه «لأتوها» خب اول زمخشري اول قرائت اٴتی را نقل كرده بعد گفت «و قُرِي لآتوها»[11] كه الآن قرائت مشهور همين «آتَوْ» است كه باب افعال است و اين با سؤال سازگارتر است.

علت اجابت مردم مدينه از شرك و كفر (فتنه)

به هر تقدير فرمود اگر خانه از اينها گرفته بشود اينها ديگر بهانه‌اي ندارند زن و بچه هم از دست برود اينها چه بهانه‌اي دارند اينها همان گرايش ارتدادي دارند رجوع به جاهليت دارند اعراض از نبوت دارند عهدشكني دارند ﴿ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا﴾ اما بدانند ﴿وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيراً﴾ چند روزي ممكن است اين فتنه را زمزمه بكنند ولي بالأخره ذات اقدس الهي اين را خاموش خواهد كرد.

معناي تعهد و بيعت با خداوند منّان

اينها تعهّد سپردند بيعت معنايش بيع است اگر كسي جانش را نفروشد به خدا كه بيعت نيست اگر فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ[12] در برابر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ يك شراء و اشتراء است يك بيع است اگر خدا خريدار است و انسان فروشنده, اگر نفروخت, بيع نكرد كه با خدا و پيامبر بيعت نكرد, اگر فروخت يعني جانش را و مالش را در راه خدا فروخت هر گونه تصرّفي در جان و مال به غير اذن خدا غاصبانه است الآن آدم مي‌تواند دهنش را باز كند هر حرفي بزند چشمش را باز كند هر كسي را ببيند گوشش را باز كند هر چيزي را بشنود؟! تصرّف غاصبانه معنايش همين است آدم كه حق ندارد روي فرش مردم روي مال مردم روي خانه مردم برود براي اينكه چيزي را كه به مردم فروخت ديگر براي آنهاست اگر ما واقعاً با خدا و پيامبر بيعت كرديم يعني بيع كرديم يعني جان و مال و امثال اينها را به خدا داديم ديگر بعد براي ما نيست اگر خواستيم در جانمان, مالمان, جوارح و جوانحمان تصرّف بكنيم بايد صاحب‌مال اجازه بدهد پس اگر كسي غيبتي را گوش داد در گوش, تصرّف غاصبانه كرد اگر غيبتي كرد در زبان تصرّف غاصبانه كرد و هكذا در ساير معاصي.

اذن خداوند در انجام كارها لازمه بيعت و تعهّد

خب اينكه گفته شد ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[13] همين است براي اينكه تمام كارهاي ما بايد به اذن خدا باشد قاعده‌اش هم همين است اگر كسي چيزي را واقعاً به ديگري فروخت اگر بخواهد در آن تصرّف بكند بايد به اذن آن ديگري باشد آن وقت از طرفي بفروشد به حسب ظاهر, ثمن را بگيرد بخورد بعد به ميل خودش تصرّف بكند اين ديگر مي‌شود ﴿أفرأيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾.[14]

امر الهي نسبت به وفاي به عهد و نهي از نقض آن

فرمود شما تعهّد سپرديد خدا هم فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ[15] من به وعده‌ام وفا مي‌كنم خب امر الهي نسبت به وفاي عهد است نهي الهي نسبت به ناقض عهد الهي است كه ﴿يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ[16] را نهي كرده اينجا هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ﴾ كه در صحنه‌هاي نبرد پشت نكنند ﴿لاَ يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ﴾ به دَبر و پشت خود رو نكنند از پيغمبر روي برگردان نباشند ﴿وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم اين مطلب گذشت كه ذات اقدس الهي اينها را جزء حكمت الهي مي‌داند؛ در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه 34 اين بود فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾.

تبيين اصطلاح حكمت در قرآن و حوزه

بعد از چند آيه فرمود: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ[17] بارها ملاحظه فرموديد نه فقه در اصطلاح قرآن و روايات به معناي فقه در مقابل اصول است نه حكمت در اصطلاح قرآن و روايات به معني فلسفه است حكمت شامل فقه مي‌شود شامل اخلاق مي‌شود شامل اصول دين مي‌شود شامل فلسفه و كلام مي‌شود فقه هم شامل فلسفه و كلام مي‌شود اخلاق و حقوق مي‌شود تفقّه در دين يعني معارف ديني را ياد گرفتن چه اصول دين چه فروع دين يعني آيه محكمه, فريضه عادله, سنّت قائمه[18] اين سه عنصر محوري را كسي بحث بكند مي‌شود فقه مي‌شود حكمت براي اينكه در آن آيات سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه قبلاً گذشت اصول دين هست اخلاق هست حقوق هست فقه هست در جمع‌بندي نهايي فرمود اينها حكمت الهي است ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ در همين قسمت قتل نفس مطرح است زنا مطرح است ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي﴾,[19] ﴿لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ﴾,[20] ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ[21] اينها احكام فقهي است بعد بفرمايد اينها حكمت‌هاي الهي است معلوم مي‌شود حكمت در اصطلاح قرآن غير از حكمت در اصطلاح حوزوي است كه ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ﴾ از همين قبيل است.

منسلخ شدن فعل از زمان در اسنادش به خداوند

در آنجا فرمود: ﴿أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ اينجا هم فرمود: ﴿وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً﴾ مستحضريد وقتي كه فعل اسناد داده شد تعيين‌كننده اينكه اين فعل ماضي است يا مضارع است يا حال است يا اصلاً زمان‌بردار نيست متزمّن نيست آن اسمي است كه اين فعل را رهبري مي‌كند اگر گفتيم «كان زيد قائماً» يا «قام الزيد» خب معلوم مي‌شود فعل ماضي است اگر گفتيم «كان غنياً» معنايش اين است كه در گذشته غني بود اينها معناي «كان» است و فعل ماضي است اما اگر گفتيم ﴿كَانَ اللّهُ عَلِيماً﴾,[22] «كان الله قديرا»[23] اين معنايش اين نيست كه خدا در گذشته عليم يا قدير بود اين است كه مي‌گويند وقتي فعل به ذات اقدس الهي اسناد داده شد اين منسلخ از زمان است در ادبيات ملاحظه فرموديد اين كان ديگر فعل ماضي نيست معنايش اين نيست كه خدا در سابق عليم يا قدير بود اگر گفتند: «كان الله و لم يكن معه شيءٌ»[24] نه يعني سابقاً اين‌چنين بود و سابقاً چيزي با او نبود «كان»اي كه به ذات اقدس الهي تعلّق مي‌گيرد فعل ماضي نيست منسلخ از زمان است از اصل كينونت خبر مي‌دهد لذا قبلاً خدا بود چيزي با او نبود الآن خدا هست چيزي با او نيست بعداً خدا هست چيزي با او نيست گرچه او با همه اشياء هست ﴿هُوَ مَعَكُمْ[25] اما هيچ چيز با او نيست هر مطلقي با مقيّد است و هيچ مقيّدي با مطلق نيست اينكه فرمود: ﴿وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً﴾ قبل را شامل مي‌شود الآن را شامل مي‌شود بعد را شامل مي‌شود اين‌طور نيست كه در گذشته عهد خدا مسئول بود الآن نيست يا بعداً نيست اين كينونت‌ها از اصل هستي خبر مي‌دهد.

مشكل جهان فعلي, بسنده كردن به دانش حسي و تجربي

فرمود شما براي چه اين كار را مي‌كنيد مشكل جهان فعلي و بسياري از مردم اين است كه اينها با علوم تجربي سر و كار دارند كه دانش اينها حسّي و تجربي است كاربرد اين علوم هم امور تجربي است لذا بسياري از اين دانشجويان عزيز ما در فضاي حس دارند زندگي مي‌كنند علوم تجربي, عمل تجربي انسان را در قلمرو حس بسته نگه مي‌دارد اين ديگر به فكر علوم تجريدي نيست علوم متافيزيكي نيست علوم ماوراءالطبيعي نيست علوم بعد از مرگ نيست اين تا مرگ را فكر مي‌كند خيال مي‌كند مرگ, پوسيدن است اما بعد از مرگ چه خبر است هيچ علم تجربي جوابگوي اين سؤال نيست مي‌گويد انسان مي‌پوسد تمام شد و رفت از پوست به در مي‌آيد اين را ديگر علم تجربي نه مي‌فهمد و نه داوري دارد.

حمايت خداوند از دين خود در صورت عدم ياري منافقان

قرآن كريم فرمود شما تا لب مرگ هستيد آن طرف چه كار مي‌كنيد اينها ديگر قابل خطاب نبودند حرف‌هاي اينها را ذات اقدس الهي نقل كرد ملاحظه فرموديد, فرمود اينها حرف‌هايشان اين است بهانه‌هايشان هم اين است اما به اينها خطاب نكرد با اينها حرف نزد فرمود: ﴿قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ﴾ تو به اينها بگو حالا بر فرض فرار كرديد اين‌چنين نيست كه خدا دست از دينش بردارد شما نشد ديگري الآن هم اين آيه حاكم است فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾.[26]

غنيمت شمردن فرصت براي ياري دين

به همه ما مي‌فرمايد امروز اگر ـ خداي ناكرده ـ شما به اين نظام كمك نكرديد خدا اين‌طور نيست كه دست از نظام ديني بردارد شما را مي‌برد يك عدّه ديگر بهتر از شما مي‌آورد اگر دين هست, حافظ دين خداست شما نشد ديگري ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ لذا آدم بايد فرصت را غنيمت بشمارد بگويد خدايا تو كه دينت را حفظ مي‌كني اين دين را به دست ما حفظ بكن خدايا مرا جزء كساني قرار بده كه تو رضايت دادي كه دين را به دست او حفظ بكني و من را عوض نكن كه من را ببري ديگري بيايد اين دين را حفظ بكند «وَ اجْعَلني‏ مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بي‏ غَيْري»[27] اين دعاي ماه مبارك رمضان است پس آن خطر هست فرمود شما نشد ديگري اين كار را مي‌كند به جِدّ مي‌كند به ما هم ائمه فرمودند كه بگوييد خدايا تو كه دينت را حفظ مي‌كني آن توفيق را بده كه دينت به دست ما حفظ بشود نه اينكه ما را ببري ديگري بيايد «وَ اجْعَلني‏ مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بي‏ غَيْري» اينجا هم ذات اقدس الهي به رسولش فرمود به آنها بگو بر فرض فرار كرديد تا چه وقت مي‌خواهيد بمانيد نه مشكل فرار از فتنه حل مي‌شود نه مشكل شوق به ماندن شما را حفظ مي‌كند.

عاقبت فرار از مرگ در قرآن و نهج‌البلاغه

در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» ملاحظه فرموديد بر فرض شما از مرگ فرار بكنيد تا چه وقت مي‌توانيد فرار بكنيد؛ آيه هشت شوره مباركهٴ جمعه فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَي عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اينجا هم فرمود رسول من! به اينها بگو ﴿لَن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ﴾ شما بخواهيد كاري بكنيد كه نميريد شدني نيست بخواهيد كشته نشويد نافع نيست بر فرض هم كشته نشويد ﴿وَإِذاً لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ چند روزي بيشتر نيستيد بعد مردار مي‌شويد اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است فرمود «فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ»[28] مُرداري مي‌شويد اينكه عجله مي‌كنند دفن كنند براي اينكه بو نيايد فرمود خب آدم مي‌خواهد يك مُردار بشود چرا اين‌طور بشود بهتر است كه نپوسد. گفتند در شهر عبدالملك مروان وبا واقع شد او از شهر بيرون رفت به او گفتند خداوند مي‌فرمايد: ﴿قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ گفت ما همان «ذاك القليل نطلب» قليل را مي‌خواهيم حالا اين قصه‌اي است «قضيةٌ في واقعه» ولي خيلي‌ها همين قليل را مي‌خواهند ﴿وَإِذاً لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً﴾.

مدير و مدبّر بودن خداوند به عنوان اصل كلي توحيدي

آ‌ن وقت يك اصل كلي توحيدي را ذكر فرمود, فرمود درست است كه همه كارها را بشر با اصول تجربي بايد انجام بدهد ولي مدير و مدبّر و كارگردان عالَم يك نفر است اگر بخواهد خير برساند كسي نمي‌تواند جلويش را بگيرد اگر كسي را خدا بخواهد تنبيه كند كسي نمي‌تواند جلويش را بگيرد آن بيان شفاف و روشنش در آيه دوم سورهٴ «فاطر» است كه فرمود: ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِه﴾ دري را خداي سبحان از روي رحمت بخواهد باز كند هر كه بخواهد ببندد مقدورش نيست به كسي بخواهد علم بدهد به كسي بخواهد مال بدهد به كسي بخواهد قدرت بدهد البته همه اينها نعمت‌هاي الهي است و آزمون است ولي اگر اراده الهي تعلّق گرفته كه كسي را با اين وضع آزمون كند هيچ كسي نمي‌تواند جلويش را بگيرد ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا﴾ و اگر دري را خدا ببندد هيچ كسي نمي‌تواند باز كند ﴿وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ من بعده﴾ فتح و گشودن و بستن به دست اوست اين يك اصل كلي است كه خيلي شفاف و روشن بيان شده آيه محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «احزاب» به اين شفافي و روشني نيست.

تبيين عاصم نبودن چيزي در مقابل اراده سوء و رحمت الهي

ملاحظه بفرماييد در آيه هفده دارد كه ﴿قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً﴾ اين نياز دارد به تبييني و توضيحي, فرمود عاصم و حافظ خداست اگر خدا بخواهد به شما سوئي برساند هيچ كسي نمي‌تواند عاصم باشد اگر خدا خواست به شما رحمتي بكند هيچ كسي نيست عاصم باشد مي‌بينيد اين ظاهراً هماهنگ نيست خب رحمت الهي كه ديگر عاصم نمي‌خواهد معلوم مي‌شود اين نياز به توضيح دارد نياز به تشريح دارد يعني اگر خداي سبحان خواست به شما سوئي برساند چيزي عاصم نيست مگر رحمت الهي و اگر خواست رحمت برساند چيزي عاصم نيست مگر خود خدا وگرنه همين آيه را همين‌طور به صورت صريح شما بخواهيد بخوانيد مي‌بينيد ناهماهنگي است چه كسي شما را حفظ مي‌كند آن وقتي كه خدا خواست به شما سوئي برساند يا به شما خيري برساند اين تعبير مي‌بينيد آغاز و انجامش هماهنگ نيست آغاز و انجامش در آيه دو سورهٴ مباركهٴ «فاطر» است كه ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ آن دو قضيه است و شفاف و روشن اما اينجا تقديري مي‌خواهد آنجا كه خدا خواست به انسان رحمت برساند كه عاصم نمي‌خواهد خود خدا مي‌خواهد به انسان رحمت برساند نه ما مي‌خواهيم كه جلوي رحمت را بگيريم نه اينكه اين خطر است ولي معيار اين است به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كه اگر كسي خواست مورد تنبيه خدا قرار بگيرد هيچ كسي نمي‌تواند حافظ باشد مگر خود خدا و اگر خداي سبحان خواست خيري برساند كسي نمي‌تواند جلوي اين خير را بگيرد و خدا خير را مي‌رساند[29] ﴿وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 6.

[2] . سورهٴ فتح, آيات 4و7.

[3] . سورهٴ حجر, آيهٴ 22.

[4] . سورهٴ سجده, آيهٴ 27.

[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 40.

[6] . سورهٴ رعد, آيهٴ 25.

[7] . الكافي, ج1, ص528.

[8] . مصباح المتهجد، ص845 .

[9] . الكشاف, ج3, ص528.

[10] . التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص323.

[11] . الكشاف, ج3, ص528.

[12] . سورهٴ توبه, آيهٴ 111.

[13] . سورهٴ انعام, آيهٴ 162.

[14] . سورهٴ جاثيه, آيهٴ 23.

[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 40.

[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 27؛ سورهٴ رعد, آيهٴ 25.

[17] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 39.

[18] . الکافی، ج1، ص32.

[19] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 32.

[20] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 33.

[21] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 34.

[22] . سورهٴ نساء, آيهٴ 17.

[23] . ر.ک: سورهٴ احزاب, آيهٴ 27.

[24] . تفسير المحيط الاعظم و البحر الخضم، ج1، ص352.

[25] . سورهٴ حديد, آيهٴ 4.

[26] . سورهٴ محمّد, آيهٴ 38.

[27] . مصباح المتهجد، ص568.

[28] . نهجالبلاغة، خطبه 109.

[29] . الميزان، ج16، ص287.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق