اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَي الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (233)﴾
بيان ترجمه آيه و خلاصهاي از فرازهاي آن
ضمن بيان احكام طلاق به بعضي از احكام رضاع اشاره فرمودند. براي رضاع احكام فراواني است كه گوشههايي از آن احكام در اين آيه مطرح است فرمود: «والدها» نه مادران «والدها» آنها كه فرزند به بار آوردند فرزندانشان را دو سال تمام شير ميدهند كه اين جمله انشائيه است كه در بازگشت مجدد به اين آيه روشن خواهد شد كه جمله خبري نيست بلكه انشايي است. دو سال تمام مادرها فرزندشان را شير ميدهند در صورتي كه بخواهند رضاعه را تكميل كنند كمتر از دو سال هم ميشود, اما بيشتر از دو سال حكم فقهي براي رضاع بار نيست اين ﴿لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ﴾ يا به اين معناست كه اگر بخواهند دوران شيرخوارگي فرزندشان را تمام كنند يا والدها دو سال فرزندان را براي شوهرهاي خود كه صاحب فرزنداند شير ميدهند كه اين در نوبت بعد روشن خواهد شد كه ﴿لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ﴾ يعني چه ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ در مدت رضاع, تأمين هزينه آن مادرها به عهده شوهرهاست ﴿لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا﴾ اينكه تأمين هزينه مادرها به عهده پدر هست به اندازه وسع پدر هست نه زائد بر آن ﴿لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ﴾ هيچ كدام از زن و شوهر براي خشمي كه در اثر طلاق يا غير طلاق عارضشان شد, به فرزندشان آسيب نرسانند كه اين فرزند در دوران شيرخوارگي آسيب نبيند ﴿وَعَلَي الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِكَ﴾; اگر پدر كه عهدهدار هزينه مادر است رحلت كرد و مرد وارث او بايد همين رزق و كسوه و هزينه را بپردازد و اگر زن و شوهر يا پدر و مادر تصميم گرفتند كه اين كودك را به دايه بسپارند اولاً بايد تراضي طرفين باشد كه هيچ كدام آسيب نبينند, ثانياً مشورت كنند كه مصلحت كودك هم رعايت بشود ﴿فَإِنْ أَرَادَا﴾ يعني والد و والده ﴿فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ﴾; كه اين كودك را از شير خوردن باز بگيرند اگر تراضي طرفين تأمين شد اگر مشورت كردند و مصلحت همهجانبه را تحصيل كردند ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا﴾; بر پدر و مادر حرجي نيست كه كودك را از شير باز بگيرند يا به دايه ديگر بسپارند; ولي اگر خواستند به دايه ديگر بسپارند بايد اجرت المسمي يا اجرت المثل آن دايه ديگر را بپردازند ﴿وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاَدَكُمْ﴾; اگر خواستيد براي فرزندانتان مُرْضِعِه فراهم كنيد كه غير از مادرشان باشد ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ﴾; آنچه را كه تعهد كرديد در كمال عرف عقل و شرع آن را بپردازيد ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾; در رعايت حدود و احكام الهي باتقوا باشيد و بدانيد كه هرچه ميكنيد خدا ميبيند و در اين اعمال در منظر و مشهد خداي سبحانيد, اين ترجمهگونهاي از اين آيه مباركهٴ. اين آيه چند فراز دارد; يكي بيان حقالحضانه و حق الارضاعي كه به عهده مادر است يكي دوران اين حقالرضاع است كه دو سال است, يكي اينكه تأمين هزينه مادرها به عهده پدرهاست در دوران شيرخوارگي و ديگري آنكه هيچ كدام از زن و شوهر حق ندارند در اثر كينههايي كه احياناً عارضشان ميشود به فرزند آسيب برسانند. حكم بعدي آن است كه اگر پدر مرد وارثان او سرپرستي اين كودك را بايد به عهده بگيرند و حكم بعدي و مسئله ديگر آن است كه اگر خواستند كودك را از شير باز بگيرند يا به دايه ديگر بدهند يا اصلاً او را از شير باز بگيرند تنها رفاه پدر و مادر مطرح نيست مراعات مصلحت كودك هم لازم است. مسئله بعدي آن است كه ميشود زني را به عنوان دايه اجير كرد در صورتي كه همه آن تعهدات را نسبت به او بپردازند كه او با طيب نفس بچه را شير بدهد.
«و الوالدات يرضعن...» جملهٴ خبري به داعي انشاء
اما مقام اول جمله ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾ عهدهدار اوست كه اين جمله خبري است و نه انشايي يعني گرچه به صورت خبر بيان شده است, اما به داعيه انشاء القا شد, مثل اينكه اگر به ديگري بگويند «حسبك درهم» يعني به مقدار يك درهم بساز اكتفا بكن! نه جمله خبري باشد وگرنه موجب كذب خواهد بود اين جمله ﴿يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾ خب گاهي بيش از دو سال است گاهي كمتر از دو سال اتفاق ميافتد, پس خبر نيست بلكه جمله انشايي است.
بررسي مولوي يا ارشادي بودن حكم ارضاع
وقتي جمله انشايي شد يا حكم مولوي دارد و يا حكم ارشادي; اگر حكم ارشادي بود كه سخن از وجوب و استحباب از او استفاده نميشود يعني مصلحت كودك در آن است كه پدر و مادر مخصوصاً مادر رعايت كند و دو سال بچه را با شير خودشان تأمين كند اين براي تأمين سلامت كودك مؤثر است اين ميشود حكم ارشادي و اما اگر حكم مولوي بود بيش از رجحان از او استفاده نميشود, گرچه ممكن است ظهور در وجوب داشته باشد اما هرگز مُفتيٰ به نيست و هرگز چنين حقي را هم اسلام امضا نكرده است كه بر مادر واجب باشد شير دادن فرزند حكمالله نيست بلكه حق است حقالارضاع و حقالحضانه و در اختيار مادر هم هست. البته رجحان دارد طبق بعضي از ادله ديگر و اگر چاره منحصر بود فقط همين مادر بود كه بايد كودك را شير بدهد و ديگري نيست البته اينجا ارضاع واجب است, اما نه به خاطر اينكه آيه فرمود: ﴿يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ﴾ چون هر كسي كه بتواند حيات اين كودك را تأمين كند در صورتي كه اگر حيات اين كودك را تأمين نكند آن كودك ميميرد ارضاع آن كودك بر او واجب است يا واجب عيني است يا واجب كفايي, مادر هم يكي از آنهاست اينچنين نيست كه بر مادر ارضاع كودك واجب باشد تا ما بگوييم اين آيه ﴿يُرْضِعْنَ﴾ دلالت بر وجوب دارد و در غير مورد ضرورت خارج شد حمل بر مورد ضرورت بكنيم, چون حمل در مورد ضرورت بر دايه هم واجب است; منتها در قبال اخذ اجرت. پس اين ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ﴾ حكم ارشادي است يا رجحان, حكم وجوبي از آن استفاده نميشود.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر, حكم عقل است مثل ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾[1] كه ارشاد به حكم عقل است.
پرسش:...
پاسخ: انشاء است, غرض اين است كه انشاء ميشود به حكم عقل باشد, مثل ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾ اگر چيزي انشاء شد كه لازم نيست مولوي باشد, اين ﴿وَالْوَالِدَاتُ﴾ جمله خبريهاي است كه به داعي انشاء القا شد انشاء گاهي مولوي است گاهي ارشادي, انشاء ارشادي مثل ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه مولوي دو قسم است; يا وجوبي است يا استحبابي, ارشادي در مقابل مولوي است.
سرّ تعبير به الوالدات به جاي اُمّهات يا أزواج
مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ﴾; كه اين فرزندها را به مادر نسبت داد اولاً نفرمود ازواج با اينكه سخن از زوج و زوجه بود در بحثهاي قبل يا سخن از مادر بود ولي اينجا نفرمود امهات يا ازواج, براي اينكه ممكن است در حال طلاق هم مشمول اين آيه باشد در حال طلاق زوجه نيست در حالي كه بايد اين حكم را اجرا كرد يا مشمول اين حكم است اين يكي و مادر نفرمود, براي اينكه مادر غير از والده است اب و ام غير از والد و والدهاند, منكوحة الاب يا معقودة الاب را هم مادر ميگويند, اما والده نميگويند چه اينكه عمو را يا جد را و امثال ذلك را اب ميگويند, ولي والد نميگويند چون در خصوص مسئله ارضاع ولادت نقش دارد از اين جهت نه عنوان زوجيت را اخذ فرمود, براي اينكه شامل حال طلاق هم بشود نه مسئله عمومت مطرح است چون ام غير از والد است از اين جهت در محور اين حكم والد و والده و ولد و مولود له مطرح شد وگرنه كلمه «اب» سادهتر از كلمه مولود له است به جاي كلمه «اب» مولود له را فرمود, با اينكه مولود له هم حروفش بيشتر است و هم ادايش دشوارتر است, اما كلمه أب كه حروفش كمتر و تلفظش آسانتر است به كار نرفت, براي اينكه آنچه در اين محور نقش دارد مسئله ولادت است.
پرسش:...
پاسخ: چون ولو نميتواند شير بدهد, چون شير ندارد اما ميخواهد آن انسي كه دارد بچهاش را ببيند و بپروراند و محروم از ديدار او نشود در دامن خودش داشته باشد به فراق فرزند مبتلا نشود, چون حضانه يعني زير بغل «ابت و حضانه» همان زير بغل است مادر فرزند را در آغوش ميگيرد, با اين آغوش كشيدنش آرام ميشود اين حق مادر است حالا خواه شير داشته باشد يا نداشته باشد, بخواهد بدهد يا نخواهد بدهد حقالحضانه امري است و حقالارضاع أمرٌ آخر, از اين جهت تعبير به والدات فرمود: ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ﴾ سخن از ازواج يا امهات نيست و چون فرزند همانطوري كه ارتباطي به پدر دارد ارتباطي به مادر هم دارد, به مادر هم نسبت داد نفرمود والوالدات يرضعن اولاداً يا اولادهم فرمود: ﴿أَوْلاَدَهُنَّ﴾.
علّت نسبت دادن اولاد به مادر در آيه
معلوم ميشود يك ارتباط مستقيمي بين ولد و والده هست هم از نظر حرمت نكاح و از اين خصوصيتر محرميت, چون بعضي از موارد حرمت نكاح هست ولي محرم نيست, در اينجا گذشته از حرمت نكاح محرميت هم هست اين دو مطلب, وجوب اطاعت سه مطلب حرمت عقوق چهار مطلب, مسئله ارث پنج مطلب, مسئله وجوب انفاق اگر نتوانستند يكديگر را اداره كنند شش مطلب, همه اين احكام فقهي بين فرزند و مادر هست گذشته از اينكه تكويناً اين فرزند از اين زن به بار آمد تشريعاً هم در بسياري از مسائل فقهي به هم مرتبطاند «لحاظاً للتكوين والتشريع» اولاد را به مادر نسبت داد, همانطوري كه به پدر نسبت داد. هم فرمود: ﴿أَوْلاَدَهُنَّ﴾ هم فرمود: ﴿بِوَلَدِهَا﴾ چه اينكه درباره مرد هم فرمود «مولودٌ له» فرمود «ولده» اين ولد را هم به پدر نسبت داد هم به مادر نسبت داد و اين معنا تشويق ميكند آنها را به حضانت و ارضاع ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ﴾.
تأكيد حولين با كلمهٴ كاملَين و علت آن
اينكه فرمود: ﴿حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾; دو سال هست و دو سال تمام گرچه كلمه ﴿حَوْلَيْنِ﴾ كه تثنيه است, ميفهماند كه دو سال نيازي به كلمه ﴿كَامِلَيْنِ﴾ نيست, ولي چون گاهي مسامحتاً قبل از تمام شدن مدت ميگويند دو سال مثل اينكه تعبير عرفي است ميگويند يك سال من در قم در سال تحصيلي بودم در حالي كه مثلاً نه ماه است يا كمتر و بيشتر در عرف كمتر از دوازده ماه را احياناً سال ميگويند, اينجا براي اينكه روشن بشود دوازده ماه است فرمود: ﴿حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾ كه مسامحه عرفي نشود اين يك نكته، نكته ديگر اين است كه اصولاً در شرع احكام فقهي كه بر حول مترتب است حول در شرع دو قسم است, مثل يوم در شرع دو قسم است. يوم در بحثهاي فقهي گاهي از طلوع فجر است تا غروب مثل بحث صوم كه ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾[2] كه روز در باب روزه از طلوع فجر است تا غروب شمس تا اذان مغرب و همين يوم, در مسئله مسافت و يومٍ يا در مسئله اجاره يا در مسئله تراويح كه در بحث نزع بئر گفتند يك روز صبح تا شام نزع كنند و امثال ذلك, از طلوع شمس است تا اذان مغرب يا غروب شمس, چون يوم به تعبير مرحوم ميرزا در قوانين احياناً چون موارد زيادي بر مصاديق گوناگون حمل ميشود نيازي به توضيح دارد كه از چه وقت تا چه وقت, حول هم در حكم فقهي اينچنين است. حول در خمس غير از حول در زكات است; حول در خمس همان دوازده ماه است حول در زكات يازده ماه و يك روز است يعني اگر نصاب را يك رمهدار از اول فروردين تا آخر بهمن و روز اول اسفند حفظ كرد يعني يازده ماه و يك روز اين نصاب محفوظ بود ميگويند حلولِ حول شده است يك سال گذشت, سال در زكات همان يازده ماه و يك روز است حول فقهي دو عنوان دارد, براي اينكه روشن بشود مسئله رضاع نظير باب زكات نيست بلكه نظير باب خمس و امثال ذلك است فرمود: ﴿حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾ يعني از باب زكات و امثال ذلك نيست.
نكتهٴ تفسيري در تعيين محدودهٴ حولين
اصل پيدايش اين حول كه آيا براي هر فرزندي دوران رضاع دو سال است يا فرزنداني كه خيلي از غذاها را در رحم مصرف كردند بعد به دنيا آمدند لازم نيست دو سال تغذيه كنند شير بخورند. بعضي خواستند تفصيل بدهند بگويند كه مجموعه غذاهايي كه كودك از مادر ميمكد و تغذيه ميكند دو سال است, اگر اين دو سال را يك مقدارش را در رحم تغذيه كرد بقيهاش را بايد در بيرون رحم از پستان بمكد و اگر در رحم چيزي كمتر از دو سال را البته در رحم تغذيه نكرد وقتي به دامن آمد بايد دو سال را تغذيه كند. بيان ذلك اين است كه در يك بخش قرآن كريم خدا فرمود مجموعه مدت ارتباط كودك با مادر سي ماه است: ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً﴾ در اين بخش كه فرمود مجموعه مدت ارتباط كودك با مادر سي ماه است, آيه پانزده سوره «احقاف» است معلوم ميشود بيش از اين مدت ارتباطي بين كودك و مادر از نظر تغذيه و حمل و فصال نيست ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً﴾[3] پانزدهم سوره «احقاف» ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً﴾; مجموع بارداري و شيرخوارگي سي ماه است, در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» آيه چهاردهم فرمود: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَي وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ﴾ يعني دوراني كه كودك از مادر منفصل شد و جدا شد بعد از تولد و انفصال با مادرش در حد دو سال رابطه دارد, پس آيه سوره «احقاف» فرمود مجموعه دوران ارتباط كودك با مادر سي ماه است. در سوره «لقمان» فرمود مجموعه ارتباط كودك بعد از ولادت با مادر دو سال است, اين دو سال را كه 24 ماه است از آن سي ماه كم كنيم ميماند شش ماه يعني حداقل حمل كه كودك در رحم با مادر ارتباط دارد شش ماه است آن دوران حمل, شش ماه است و اين دوران فصال 24 ماه است مجموعه ارتباط كودك با مادر در دوران بارداري و شيرخوارگي سي ماه خواهد بود. خب, چون مجموعه سي ماه است اگر كودك شش ماه در رحم بود بعد از به دنيا آمدن حق دو سال را دارد, اگر هفت ماه در رحم بود 23 ماه حق دارد اگر نه ماه بود 21 ماه حق دارد كه اكثر حق 24 ماه است و اقل حق 21 ماه اگر كسي بخواهد حقوق كودك را در دوران شيرخوارگي كاملاً به طور استيفا بپردازد و اما اين يك نكته تفسيري خوبي است, لكن ما بياييم بگوييم كه آن آيات مقيّد اين ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾ هستند, اثبات تقييد, دشوار است ممكن است درجات حكم ارشادي بنائاً عليالارشاد يا مراتب رجحان بنائاً عليالاستحباب فرق بكند و اما حق كودك چه شش ماهه به دنيا بيايد چه هفت ماهه و چه نُه ماهه همان دو سال است, اگر ارشادي است براي هر سه گروه است با حفظ مراتب و اگر رجحان و ندب است براي هر سه گروه است با حفظ مراتب, پس ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾.
جواز استيفاء حقالارضاع براي مادر تا دو سال
نكته بعد آن است كه اين ﴿لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ﴾ به اين معناست يعني «ان اردن ان يتمن» كه براي والدات است, والدات دو سال بچهها را شير ميدهند اگر اراده اتمام دارند اگر خواستند حقالارضاع خود را استيفا كنند يا اين ﴿لِمَنْ أَرَادَ﴾ نظير مولود له است يعني مادرها دو سال براي پدرها بچههاي آنها را ميپرورانند, به هر حال اين جمله اول نشان ميدهد كه زمام به دست والدات است; منتها اين ﴿لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ﴾ بي تناسب با آن مولود له نيست يعني اگر مولود له, بخواهد كه فرزندش را كاملاً شير بدهد حق مادرها اين است كه دو سال فرزندان را تأمين كنند اگر بيش از دو سال بخواهند ديگر حق براي آن مولود له نيست, چون بيش از دو سال دوران رضاع نيست يعني رضاعي كه حكم فقهي دارد همان دوران ﴿حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾ است, لذا اگر بعد از دو سال كودكي را كسي شير داد نشت حرمت نميكند «لا رضاعَ بعد الفطام»[4] اگر ما اين ﴿لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ﴾ را براي والدات تبيين كنيم اين معنايش آن است كه حقالارضاع براي والدات است, ولي اگر ﴿لِمَنْ أَرَادَ﴾ را بر مولود له تطبيق كنيم استفاده اينكه حقالارضاع مثل حقالحضانه براي مادر است استفادهاش از اين جمله دشوار خواهد بود. خب, پس والدهها آنهايي كه فرزندان را به بار آوردند به دامن آوردند دو سال تمام بچهها را شير ميدهند خب, در اين مدت اين ارضاع واجب است يا ارضاع حق است, ولي شير براي زن است نه براي مرد منافع زن براي خود زن است.
لزوم پرداخت أجرت ارضاع بر مرد و عدم ارتباط آن, با نفقه
فرمود: ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ در مقابل اين ارضاع بايد هزينه آن والده را, والد تأمين كند نه يعني خرج او را بكشد, چون اگر اين زوجه او باشد كه به اطلاق ﴿وَالْوَالِدَاتُ﴾ شاملش ميشود خب, تأمين هزينه زوجه بر زوج لازم است. اينكه فرمود: ﴿رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ﴾ اين معادل اجرتي است كه در برابر ارضاع ميگيرد وگرنه به معناي نفقه نيست, چون نفقه زن بر مرد واجب است خواه مرضعه خواه غير مرضعه و اين اجرت شير بر مرد واجب است كه بپردازد چه زن واجبالنفقه باشد قبل از طلاق يا واجب النفقه نباشد, مثل بعد از طلاق اينها عموم و خصوص من وجهاند از هم كاملاً جدايند اين ﴿رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ﴾ به معناي نفقه نيست, چون نفقه زن بر مرد واجب است چه اين زن شيرده باشد چه نباشد و تأمين اجرت براي زن در حال ارضاع لازم است چه زن زوجه اين مرد باشد و چه نباشد اينها دو بال جداي از هماند, لذا در سورهٴ مباركهٴ «طلاق» در همين زمينه ارضاع فرمود اگر زنها را طلاق داديد خواستيد براي شما به عنوان دايه فرزندتان خدمت كنند بايد اجرت آنها را بپردازيد[5], آيه شش سوره «طلاق» اين است كه فرمود وقتي اينها را طلاق داديد ﴿وَإِن كُنَّ أُولاَت حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّي يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ﴾; وقتي كه بار را از رحم به دامن آوردند ديگر واجب النفقه شما نيستند حالا اگر خواستند بچههاي شما را شير بدهند در برابر شير مسئلهاي است جداگانه ﴿فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ تا اين زن, بار در رحم دارد واجب النفقه شماست, وقتي بار را به دامن نهاد ديگر واجب النفقه نيست آن ولد, واجب النفقه است, اما والده واجب النفقه نيست و اگر خواست شير بدهد بايد حقالارضاع را به او بپردازيد.
نكتهٴ تفاوت تعبير آيهٴ محلّ بحث با آيهٴ نقش دورهٴ طلاق
اينكه فرمود: ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ﴾ يعني هزينه دوران شيرخوارگي را به عنوان حق الارضاع يا اجرت معين ميكنند يا همان تأمين هزينه كه اين تعبير لطيفتر و افصح از بعضي از تعبيرات است, چون در سوره «طلاق» مستقيماً مسئله طلاق و رو در رويي زن و شوهر و فاصله گرفتن است آنجا تعبير به اجرت فرمود, اما اينجا در اين آيه سخن از طلاق نيست سخن از مهر و محبت است سخن از اين است كه هر دو به فكر اين باشند كه بچه را تأمين كنند, فرمود آنها را تأمين كنيد نفرمود اجرتشان را بدهيد تعبير اجرت بوي بيگانه ميدهد, اما تعبير ﴿رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ﴾ تعبير كماكان تعبير انفاق ميدهد لذا در اين زمينه نفرمود اجرت بدهيد همان مطلب سوره «طلاق» است منتها با اين لطيفه بيان شده است.
رعايت تناسب قلم و موضوع در تعبير «المولود له»
اما اينكه فرمود: ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ﴾ اين نه به آن معناست كه بچه فقط براي پدر است در اينجا آن نكته تشريع را دارد ذكر ميكند خب چرا خرج دوران ارضاع را پدر بايد بدهد, براي اينكه پدر متكفل هزينه است وگرنه فرزند براي هر دو است به دليل اينكه در صدر آيه فرمود: ﴿أَوْلاَدَهُنَّ﴾ و در كنارش هم فرمود: ﴿لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا﴾ همانطوري كه ولد به والد مربوط است به والده هم مربوط است, اما اينكه فرمود: ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ﴾ براي بيان تناسب حكم و موضوع است خب, چرا هزينه به عهده پدر است براي اينكه او متكفل همه اين شئون خواهد بود ولايت هم براي اوست وگرنه در همان حقوق ياد شده كه شش حق و شش مسئله اشاره شد كاملاً بين فرزند و مادر ارتباط است, همانطوري كه بين فرزند و پدر ارتباط هست.
لزوم رعايت «معروف» در تمام روابط بين زن و مرد
﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ﴾ منتها همانطوري كه در كل جريان زن و شوهر فرمودند: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[6] قبل از طلاق اينچنين است بعد از طلاق آنچنان است در رابطه دوران شيرخوارگي هم همينطور است, مكرر ميفرمايد كه ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ باشد نه افراط باشد نه تفريط باشد نه فشار از آن طرف باشد نه تضييق از اين طرف باشد بلكه حدي باشد كه عقل و شرع او را ميپسندند ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ ﴿لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا﴾, اينكه بر مولود له تكليف شده است كه هزينه والدات را تأمين كنند به اندازه وسعشان است نه بيش از اندازه چه اينكه اگر والدات موظف شدند ولو استحباباً كه فرزندها را شير بدهند به اندازه وسعشان است, نگويند زياد شير بدهند به اندازهاي كه توان مادر هست شير در پستانش هست به آن اندازه ميدهد, ولي اساس ﴿لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا﴾ ناظر به اين حكم تكليفي اخير است كه به مولود له برميگردد.
مراقبت از ضرر رسيدن به كودك در صورت طلاق پدر و مادر
﴿لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ﴾ مبادا در اثر طلاقي كه از يكديگر فاصله گرفتند اين كودك وسط به مهد كودك برود و آسيب ببيند, اينها يكديگر بسازند و رعايت كنند نه مادر در اثر خشمي كه با پدر دارد به فرزند آسيب برساند و نه پدر در اثر خشمي كه با مادر دارد به كودك آسيب برساند, اين در صورتي است كه متعلق ضرر ولد باشد و اما اگر «باء» باي سببيه باشد نه «باء» صله, معنايش آن است كه مبادا به سبب كودك به يكديگر آسيب برسانند يعني اگر مطلقه نشد و در حباله نكاح مرد هست به بهانه داشتن كودك از بهرههاي شوهر جلوگيري كند اينچنين نباشد يا شوهر هم در دوران شير دادن زن مثل قبل توقع نكند, به هر حال به سبب ولد به يكديگر آسيب نرسانند ﴿لاَ تُضَارَّ﴾ اينجا هم از مواردي است كه باب مفاعله به معناي باب افعال است يعني ضرر نرسانند ﴿لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا﴾ والده به ولدش آسيب نرساند مبادا كودك در اين بين صدمه ببيند, چه اينكه پدر هم حق ندارد به كودك آسيب برساند ﴿وَلاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ﴾ حالا اگر در اين ماجرا پدر مُرد باز اين كودك بايد گرفتار بيسرپرستي بشود يا آنكه وارث پدر است عهدهدار مشكلات كودك هم خواهد بود, فرمود: ﴿وَعَلَي الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِكَ﴾ آنكه وارث پدر است مثل همين حقوق را بايد رعايت كند كه كسي آسيب نبيند, البته در مفردات اين آيه همانطوري كه ملاحظه فرموديد معاني فراواني است يكي از محتملات آن است كه وارث يعني وارث كودك يعني اگر كودك بميرد آنها كه وارثان كودكاند الآن موظفاند كه كار او را به عهده بگيرند البته اين احتمالات هست; منتها بعيد.
معناي لزوم پرداخت هزينهٴ والدات بر مولودله
اينكه گفته شد بايد هزينه والدات را مولود له بپردازد يعني متولي اين كار مكلف اين كار مولود له است كه پدر باشد, نه اينكه از مال خود بايد بپردازد بر پدر واجب است كه متولي اين كار باشد; اگر كودك مال دارد پدر ميتواند از مال كودك بگيرد رزق و كسوه والده را تأمين كند, اگر ندارد بايد از مال خود بگيرد و رزق و كسوه والده را تأمين كند اين ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ﴾ يعني تأمين اين كار به عهده پدر است, نه اين مال به عهده پدر, مال به عهده پدر نيست مثل انفاق اين در حقيقت انفاق بر كودك است نفقه كودك هزينه كودك مثل هزينه زن كه نيست هزينه زن بر مرد واجب است چه زن متمكنه باشد چه نباشد, اما هزينه كودك فرزند كه بر پدر واجب نيست چه متمكن باشد چه نباشد اگر فرزند متمكن هست كه پدر ميتواند از مال او بگيرد تأمينش كند و اگر متمكن نيست بايد از مال خودش تأمين كند آنچه بر پدر واجب است توليت اين كار است, پدر مسئول اين كار است يا از مال كودك يا از مال خود.
رعايت مصلحت كودك در بازگرفتن كودك از شير
حالا اگر اين والده و والد تصميم گرفتند اين كودك را رها كنند, از شير باز بگيرند آيا زمام كار فقط به دست والده و مولود له است يا حق ولد اين وسطها مطرح است؟ تاكنون اين حقوق سه ضلعي بود; هم والده بود هم مولود له هم ولد در چند جا اشاره كرد فرمود كه به ولد آسيب نرسانيد حالا اگر اينها خواستند تصميم بگيرند كودك را از شير باز بگيرند به فصال بكشانند نه به رضاع, فصال در مقابل رضاست. اينجا ميفرمايند كه تنها اراده والد و والده كافي نيست در كنار اين تراضي و اراده بايد مشورت كنند كه مصلحت كودك هم لحاظ بشود اين از مواردي است كه ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾[7] يعني در امور زندگي مؤمنين مشورت ميكنند در داخله زندگي هم مشورت ميكنند اينچنين است مشورت كردن يعني تلاش و كوشش كردن كه آن ماده اصلي را انسان استخراج كند, «شُرْتُ العسل» يعني من تلاش و كوشش كردم كه از لابهلاي موم آن عسل شهد مصفي را استخراج كنم اين حالت را ميگويند مشورت كه اصلش از «شُرْتُ العسل» است يعني «استنبطه», اگر انسان آن ماده شيرين را از لابهلاي موم بيرون آورد ميگويند شار, مشورت كرد, آن وقت هنگام تضارب آرا آن شهدي كه در لابهلاي مومها مخفي است بعضي از آرا صحيح است بعضي آراي ناصواب اين در مشورت ظهور ميكند اين حالت را ميگويند مشورت فرمود: ﴿فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ﴾ صرف رضايت والده و والد كافي نيست, بلكه بايد شور كنند كه آنچه گفته شد: ﴿لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا﴾ آن مسئله ولد هم تأمين بشود, در اين صورت ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا﴾ تاكنون ما گفتيم هيچ كدام به ديگري آسيب نرسانند, حق فرزند را از بين نبرند و امثال ذلك. الآن حقوق همه رعايت شده است يعني طرفين راضياند مشورت كردند صلاح كودك هم در اين است كه از شير اين مادري كه كمشير است يا مريض است نخورد حالا يا اصلاً شير نخورد غذاي ديگر بخورد, يا اگر خواستند شير به او بدهند بايد دايه بگيرند اگر خواستند غذاي عادي بدهند كه آن ديگر نيازي به حكم ندارد غذاي عادي ميدهند اگر خواستند دايه بگيرند آن نياز به حكم دارد كه آن را در جمله بعد بيان ميكنند ميفرمايد: ﴿فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا﴾ بر والده و بر والد اين تمام شد.
لزوم پرداخت تعهّدات به مرضعهٴ ديگر
﴿وَإِنْ أَرَدْتُّمْ﴾ تا اينجا حق والده بود تراضي حاصل شد مشورت حاصل شد بنا شد كه اين بچه را از غير شير مادر تغذيه كنند تمام شد. مسئله حق الحضانه جداگانه است از اين به بعد ديگر تمام كارها به عهده اين پدر است لذا لحن خطاب برميگردد, به پدرها خطاب ميكند ميفرمايد: ﴿وَإِنْ أَرَدْتُّمْ﴾ اگر حق مادر تآمين شد با اصلاح و تراضي و تشاور طرفين حاضر شدي كه بچه را تغذيه كنيد از غير شير مادر ديگر مسئول پدر است فرمود: ﴿وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاَدَكُمْ﴾ يعني «تسترضعوا المراضع اولادكم» كه دو مفعول بگيرد مراضع زنان شيرده, اگر خواستيد دايهاي براي فرزندانتان انتخاب كنيد ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ﴾ اين محذوري ندارد ﴿إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ﴾, ﴿مَا آتَيْتُمْ﴾ يعني «ما تعهدتم» آنچه تعهد كرديد آن را بپردازيد اگر نسبت به والده اين كودك بود تعهداتتان را بپردازيد و اگر نسبت به مرضعه و دايه بعدي است آن هم تعهداتتان را بپردازيد كه با طيب خاطر باشد ﴿إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ كه اين مشابه همان آيه شش سوره «طلاق» است كه فرمود: ﴿فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ﴾ اگر آن مادرها فرزندانتان را شير دادند ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ﴾ «ائتمار» همان مشورت است «مؤتمر» يعني مجلس مشورت, «ائتمار» يعني تشاور گاهي به صورت تشاور ياد ميشود, مثل آيه سوره «بقره» گاهي به صورت ائتمار ياد ميشود, مثل آيه سوره «طلاق» ميگويد «المؤتمر العالمين» يعني آنجايي كه در نوع دانشمندان جهان مشورت ميكنند رأي ميدهند. «مؤتمر» يعني مشورتگاه «ائتمار» يعني مشورت ﴿وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ وَإِن تَعَاسَرْتُمْ﴾ اگر ديديد سخت است كه مادر كودك را شير بدهد يا بيمار است يا شير ندارد و امثال ذلك ﴿فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَي﴾[8] اينكه فرمود: ﴿فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ﴾[9] ناظر به همان مادرهاست كه به فرزندانشان شير ميدهند و در ذيل فرمود مشورت كنيد, اگر دشوار بود كه مادرها فرزندانشان را شير بدهند ﴿فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَي﴾ كه اگر فروع ديگري ماند براي پس فردا ـ انشاءالله ـ مطرح ميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[3] ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 15.
[4] ـ دعائم الاسلام، ج 2، ص 241.
[5] . سورهٴ طلاق, آيهٴ 6.
[6] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 19.
[7] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 38.
[8] . سورهٴ طلاق, آيهٴ 6.
[9] . سورهٴ طلاق, آيهٴ 6.