17 02 1988 3523233 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 459(1366/11/28)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (231) وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكَي لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (232)﴾

استفادهٴ معناي إشراف بر انقضاء از تعبير بلوغ اجل به واسطهٴ وجود قرينه

در بيان احكام فقهي زن و شوهر بعد از طلاق, آيه قبل اين بود كه اگر زنها را طلاق داديد آنها به اجلشان رسيده‌اند شما بين دو امر مختاريد و هر كدام از آنها هم بايد به معروف انجام بگيرد. اينكه فرمود ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ﴾ ظاهر بلوغ اجل يعني به پايان مدت رسيدن, «اجل» يعني مدت, «بلوغ اجل» يعني رسيدن به پايان مگر اينكه قرينه‌اي باشد كه از بلوغ اجل ما اشراف بر تمام شدن مدت را هم استفاده كنيم, اما اگر قرينه‌اي نباشد يا قرينه برعكس باشد ظاهرش انقضاي مدت است, مثلاً اينكه فرمودند: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ[1] يعني اگر مدتشان تمام بشود يا ﴿أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَيَّ[2] يعني هر كدام از اين دو مدت را من به پايان برسانم و مانند آن. بلوغ اجل هم يعني سررسيد خلاصه, يعني آن مدت تمام بشود ولي چون در اين آيه مسئله امساك به معروف است و امساك به معروف دو فرد دارد; گاهي عقد مجدد است [و] گاهي رجوع در عده, معلوم مي‌شود كه منظور از بلوغ اجل هر دو قسم است هم پايان مدت, هم اشراف بر پايان. يك وقت مسافري وارد شهر مي‌شود مي‌گويد من به مقصد رسيده‌ام يك وقت به دروازه شهر مي‌رسد به حد ترخص مي‌رسد به نزديكي شهر كه مي‌رسد مي‌گويد ما به شهر رسيده‌ايم, اين اشراف بر وصول را هم احياناً بلوغ مي‌نامند.

سرّ اينكه ﴿فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ﴾ شامل دو فرد است قرينه‌اي است كه در كنارش آمده است, فرمود: ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ چون امساك به معروف هم عقد مجدد را شامل مي‌شود و هم رجوع در عده را و اگر تمام مدت گذشته باشد جا براي رجوع در عدّه نيست پس بلوغ اجل شامل هر دو قسم خواهد شد, چه اينكه امساك معروف هم شامل هر دو قسم مي‌شود, ولي جايي كه قرينه بر تأمين نباشد منظور از بلوغ اجل همان سررسيد مدت است يعني مدت تمام بشود.

در آيه دوم سورهٴ «طلاق» هم مي‌شود از بلوغ اجل آن جامع را استفاده كرد, چون در آن آيه هم فرمود: ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾; اگر به مدتشان رسيده‌اند شوهرها يكي از دو امر را بايد انجام بدهند يا همسرهاي گذشته را امساك كنند نگه بدارند با معروف و نيكي, يا رها كنند با معروف و نيكي, چون امساك دو فرد دارد اعم از عقد مجدد و رجوع در عده است پس بلوغ اجل هم دو فرد دارد اعم از انقضاي مدت يا اشراف بر انقضاست.

پرسش:...

پاسخ: غرض اين است كه ﴿فَارِقُوهُنَّ﴾ مثل ﴿سَرِّحُوهُنَّ﴾ است, اما ﴿أَمْسِكُوهُنَّ﴾ مشترك است اين ﴿أَمْسِكُوهُنَّ﴾ چون مشترك است در هر دو آيه و دو قسم و دو فرد دارد, قهراً بلوغ اجل هم بايد دو فرد داشته باشد وگرنه يك فرد بيشتر نخواهد داشت.

پرسش:...

پاسخ: اينجا هم فرمود: ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ «تسريح» همان رها كردن است ديگر, اين آيه 231 سورهٴ «بقره» كه محل بحث است, با آيه دوم سورهٴ «طلاق» هم سياق است. در اينجا فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ آنجا فرمود يعني آيه دو سورهٴ «طلاق» فرمود: ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ اين «فارقوا» همان «سرحوا» است ديگر.

ظهور بلوغ اجل در انقضاي مدّت

مطلب بعدي آن است كه اگر ما در آيه‌اي دليل بر تعميم نداشتيم ظاهر بلوغ اجل همان انقضاي مدت يعني سررسيد يعني كل مدت تمام بشود, مثل آيه دوم بحث امروز يعني آيه 232 كه فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ﴾; اگر زنهايي را طلاق داديد آنها به مدتشان رسيده‌اند جلوي ازدواج آنها را نگيريد خب, اين پيداست بعد از انقضاي مدت و عدّه است كه مي‌خواهد ازدواج كند, چون قرينه‌اي بر تعميم نيست ﴿بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ﴾ بر همان ظاهر متبادرش حمل مي‌شود ﴿بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ﴾ يعني سررسيد يعني مدت تمام بشود.

پرسش:...

پاسخ: نه; بعد از طلاق دو حالت هست بعد از طلاق دو حالت هست يا اشراف بر بلوغ است يا خود بلوغ, اگر اشراف بر بلوغ و خود بلوغ شد سه فرد هست; يكي تسريح به احسان است, يكي عقد مجدد است [و] يكي رجوع در عده است. فرمود اگر زن را طلاق داديد او نزديك است كه به سررسيد برسد يا رسيده است شما سه حال داريد يا رجوع در عده يا عقد مجدد يا تسريح به احسان.

تفكيك بين استهزاي اعتقادي و استهزاي عمليِ احكام الهي

آن‌گاه در همان آيه قبلي فرمود: ﴿وَلاَ تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللّهِ هُزُواً﴾; احكام الهي را به استهزا نگيريد. معناي استهزاي احكام دو گونه است; يك وقت است ـ معاذالله ـ كسي احكام الهي را به استهزا مي‌گيرد خب اين در حد معصيت عادي نيست اين ـ معاذالله ـ سر از ارتداد و امثال ذلك درمي‌آورد. يك وقت است كه استهزاي اعتقادي نيست [بلكه] استهزاي عملي است, استهزاي عملي را از بيان اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) مي‌شود استفاده كرد, چون از حضرت رسيده است كه «مَنْ قَرأ القرآن مِن هذه الأمة ثم دَخَلَ النار فهو مِمَّن كان يتخذ آياتِ الله هُزُوا»[3]

طبق اين حديث شريف كه از امير‌المؤمنين (عليه السلام) رسيده است «مَنْ قَرأ القرآن مِن هذه الامة ثم دَخَل النار فهو مِمَّن كان يتخذ آياتِ اُلُله هزوا» معلوم مي‌شود استهزا هم دو قسم است: يك استهزاي اعتقادي است كه اگر كسي ـ معاذالله ـ به اين درد مبتلا شد «من هذه الامة» نيست و يك استهزاي عملي است, استهزاي عملي همين است كه در تعبيرات عرفي هم مي‌گويند، مي‌گويند شما اين را به بازي گرفتيد يعني در مقام عمل سهل‌انگار بوديد و اصولاً خداي سبحان مي‌فرمايد من جدي حرف زدم شما هم جدي اخذ كنيد, اينكه فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ[4] يعني حرف, حرف جدي است. فصل و هزل در مقابل جِدّ و هزو است فرمود من جدي گفتم شما هم جدي بگيريد گاهي تعبير دارد كه اين حرف جدي است گاهي به ما مي‌فرمايد: ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ[5] اين: ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ گرچه در جريان بني اسرائيل است, اما مخصوص آنها كه نيست ﴿وَلاَ تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ﴾ همان‌طوري كه اصل قرآن هدايت است; منتها گروه خاص بهره مي‌برند, اصل دستورات الهي هم موعظه است گروه خاص متعظ مي‌شوند كه در آيه بعد فرمود: ﴿ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ كه بايد بحث بشود او وعظش عمومي است, اما متعظان كم‌اند ﴿يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ مثل اينكه اصل قرآن تعليم كتاب و حكمت را در بر دارد, اما علما استفاده مي‌كنند ﴿يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[6] درباره هدايت گرچه ﴿هُديً لِلنَّاسِ[7] است, اما متقين بهره مي‌برند كه ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[8] درباره تعليم گرچه كتاب علمي است, اما علما بهره مي‌برند. درباره موعظه گرچه وعظ عمومي, اما ﴿مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ متعظ مي‌شود واعظ را در آيه قبل بيان كرد [ولي] متعظ را در آيه بعد بيان مي‌كند.

بلوغ اجل به معناي انقضاي اجل در آيهٴ دوّم

آن‌گاه فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾ اين قسمت از آيه چون كلمه امساك در آن نيست قرينه‌اي نداريم كه اين بلوغ اجل را بر معناي جامع حمل كنيم. فرمود اگر زنها را طلاق داديد آنها به مدتشان رسيده‌اند بر آنها سخت نگيريد; فشار نياوريد بگذاريد با همسرهاي خود ازدواج كنند, چون كلمه امساك در اين آيه نيست داعي نيست كه اين بلوغ اجل را بر اعم از وصول و اشراف معنا كنيم, اين ﴿بَلَغْنَ﴾ يعني «وصلن» يعني آن مدتشان تمام شد اگر زني مطلقه شد و آن مدتش سپري شد ديگر شما در كارش دخالت نكنيد, حالا آن مدت يا سه طهر است كه ﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ[9] يا سه ماه است كه ﴿ثَلاَثَةُ أَشْهُرٍ وَاللاَّئِي لَمْ يَحِضْنَ[10] يا ﴿أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ[11] است, اگر باردارند اينها مدت‌دار است. اگر اين مدتها تمام شد ديگر در كار اينها دخالت نكنيد ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ﴾ اين درباره بلوغ.

بيان نظرات دربارهٴ متعلّق خطاب «فلا تعضلوهنّ»

اما خطاب متوجه كيست, آيا خطاب متوجه اولياي زن است, يا خطاب متوجه به همسرهاي سابق است كه زنها را طلاق دادند, يا خطاب جامع است.

فرمود اگر زن را طلاق داديد ديگر بر او سلطه‌اي نداريد. اين «تعضلوا» كه «عضل» همان منع است, چون گفتند ريشه اين كلمه عضل همان عَضَلَ است. «عَضَلَ» آن گوشت سفت و سخت را مي‌گويند انساني كه گوشت بدنش سخت است و سفت مي‌گويند «رجلٌ عضل» اگر آن گوشت سخت و سفت و محكم را مي‌گويند «عَضَل» و انساني كه بدنش مستحكم است و متصلب است مي‌گويند «رجل عَضِلْ» حوادثي كه نمي‌شود به آساني از آنها گذشت مي‌گويند معضلات, «مَعْضِل» يعني مشكل «داء عُضال» يعني درد صعب العلاج «عَضْل» يعني منع و حبس و تضييق و فشار و امثال ذلك. آيا اين خطاب براي اولياست كه شأن نزول تأييد مي‌كند؟ يا خطاب براي ازواج است كه سياق آيه تأييد مي‌كند يا جامع است. در مورد اين آيه گفته شد كه آن معقل‌بن‌يسار بود كه خواهرش را به همسري كسي درآورد و آن داماد اين خواهرش را طلاق داد بعداً خواستند دوباره با هم زندگي كنند اين برادر نگذاشت خواهر با شوهر قبلي‌اش زندگي كند كه در اين زمينه با اينكه ميل, طرفيني بود برادر نگذاشت آيه نازل شد كه شما در كارشان دخالت نكنيد.

يا در جريان جابر گفتند پسر عمو در شأن دختر عمو دخالت كرد و نگذاشت كه او دوباره به خانه همسر سابقش برگردد[12] بر اساس اين موارد نزول, اين خطاب متوجه اولياست يعني بستگان اين زن و اما تناسب با آيات گذشته و با صدر همين آيه آن است كه خطاب متوجه شوهرها باشد چون فرمود اگر زن را طلاق داديد ديگر در كارشان دخالت نكنيد. آيه قبل هم صدرش اين بود: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ﴾ اين آيه محل بحث هم اين است كه ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ﴾ اين تأييد مي‌كند كه خطاب متوجه به همسرهاست, گرچه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) ميلاً به موارد نزول ترجيح دادند كه خطاب متوجه اوليا باشد گرچه پذيرفتند في‌الجمله كه ازواج را هم شامل مي‌شود كه لبه فرمايش ايشان اين است كه خطاب متوجه اولياست گرچه ازواج را هم شامل مي‌شود[13], ولي بايد عرض كرد كه خطاب متوجه ازواج است گرچه اوليا را هم شامل مي‌شود.

استدلال بر تعلّق خطاب به أزواج

بيان ذلك اين است كه صدر و ذيل اين آيه مثل آيه قبل درباره طلاق‌دهنده‌هاست به طلاق دهنده‌ها خطاب كرد ﴿إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ﴾ در آيه قبل, در اين آيه هم فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ﴾ در آيه قبل فرمود كه اگر زن را طلاق داديد يكي از دو كار را بكنيد يا ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ يا ﴿سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ آن امساك معروف را بعد از متن شرح كرد اين ﴿سَرِّحُوهُنَّ﴾ را بعد از متن شرح نكرد الآن دارد شرح مي‌كند چون در آيه قبل فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ﴾ يكي از دو كار را بكنيد يا ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ يا ﴿سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ اين متن است, آن وقت اين متن شرح مي‌خواهد. درباره امساك فوراً فرمود: ﴿وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾ اين شرح ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ است, آن ﴿سَرِّحُوهُنَّ﴾ مانده است آن را الآن دارند شرح مي‌كنند, مي‌فرمايند: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ﴾ اين شرح تسريح به معروف است يعني وقتي كه نخواستيد امساك كنيد نه به عنوان رجوع در عدّه نه به عنوان عقد مجدد, ديگر در كارش دخالت نكنيد فشار نياوريد ﴿إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ﴾; اگر با همسري كه عقل و شرع مي‌پسندد همتاي هم بودند همسان هم بودند كفو هم بودند تراضيشان بالمعروف بود و بالمنكر نبود ديگر دخالت نكنيد. آن وقت لبه خطاب متوجه شوهرهاست با كلّ اين جريان سازش دارد; منتها شامل اوليا هم مي‌شود بر اساس اطلاق, كه از اين طرف هم اوليا يعني بستگان او دخالت نكنند گرچه اينها هيچ‌گونه ولايتي ندارند شرعاً, بستگان اين زن در كارش دخالت نكنند اگر خواست با شوهر قبلي ازدواج كند ديگر دخالت نكنند آن‌طوري كه معقل‌بن‌يسار بيجا دخالت كرد[14] و اگر خواست شوهر جديد بگيرد, شوهر قبلي دخالت نكند ﴿فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ﴾.

ردّ استدلال بر تعلّق خطاب به اولياء زن

اينكه فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ[15] يعني بعلهاي سابق و الاّ الآن كه بعل نيستند, اگر رد كردند و رجوع كردند و دوباره برگشتند مي‌شود بعل. اطلاق بعوله بر اين شوهران سابق به علاقه ماكان است يا به علاقه عول است كه اگر رجوع كند مي‌شود بعل بالأخره اطلاق بعوله بر ازواج مجاز است يا به علاقه ماكان يا به علاقه ما يعول اينجا هم خواه و ناخواه مجاز است چه بگوييم ازواج قبلي چه بگوييم ازواج بعدي براي اينكه وقتي اجل تمام شد آن شوهرهاي قبلي بيگانه‌اند اگر گفتيم ﴿أَزْوَاجَهُنَّ﴾ به علاقه ماكان است خب اين ازواج بعدي هم به علاقه عول است خواه و ناخواه مجاز است, چه گذشته چه آينده وگرنه نكاح با زوج كه نيست اگر زوج بالفعل بود ديگر با زوج بالفعل نكاح نيست, مثل اينكه آنجا اگر زوج بالفعل بود رجوع نيست اين مجاز بودن در هر دو حال محذور مشترك است.

سرّ تعبير به «ازواجهنّ» به جاي اشاره به اصل زوجيّت

آن‌كه فرمود: ﴿فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ سر اينكه در آيه تحليل فرمود: ﴿حَتَّي تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ[16] نفرمود «حتي تنكح زوجها» و در اينجا فرمود: ﴿أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ﴾ براي اينكه اينجا به دنبالش آمده است ﴿إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اينها كمال گفتگو و رضايت را دارند وبالقوة الغريبة من‌الفعل زوج او به شمار مي‌آيد از اين جهت ﴿أَزْوَاجَهُنَّ﴾ تعبير فرمود. بر خلاف آيه قبل كه اين تراضي بالمعروف در كنارش نبوده است, لذا اصل زوجيت را ذكر كرد نفرمود «حتي تنكح زوجها» فرمود: ﴿حَتَّي تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ﴾.

مفهوم نداشتن جملهٴ «إذا تراضوا»

آن‌گاه اينكه فرمود: ﴿إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ مفهوم ندارد كه اگر كار آنها منكر است شما حق ولايت داريد, البته اگر تراضي آنها بالمعروف نبود بالمنكر بود حق نهي از منكر داريد همين, بگوييد اين شوهر آينده شما كفو شما نيست در حد نهي از منكر دخالت كنيد وگرنه ولايت به آن صورت براي شما نيست ﴿إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اين زمينه را به آن زنها ارائه مي‌دهد كه اگر خواستيد همسر جديد انتخاب كنيد بالمعروف راضي بشويد چه اينكه در جريان بعد از مرگ شوهر هم فرمود: ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ[17] اگر بخواهند از راه صحيح وارد عملي بشوند شما اعتراض نكنيد خب, اگر يك وقتي ناصحيح است و اشتباه مي‌كنند آن از باب ارشاد از باب نهي از منكر و مانند آن دخالت مي‌كنيد[18].

اشاره به دو طرفه بودن تكاليف زن و مرد در نكاح

همان‌طوري كه درباره زن فرمود: ﴿وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ درباره مرد هم فرمود: ﴿ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ الآن تمام اين تكليفها متوجه مرد است. در آن آيه اسبق تكليف متوجه به زن بود, فرمود براي زن حلال نيست كه طهر و حيض و حملش را كتمان كند ﴿وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[19]; اگر به خدا و قيامت معتقد است كتمان نمي‌كند اينجا هم تكليف متوجه مرد است كه شما فشار نياوريد اگر به خدا و قيامت معتقديد, آنجا كه تكليف متوجه مرد است مي‌گويد: ﴿يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ آنجا كه تكليف متوجه به زن است فرمود: ﴿إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ در حقيقت چه درباره زن چه درباره مرد اتعاظ يك ريشه اعتقادي مي‌طلبد. اگر كسي به خدا و قيامت معتقد بود متعظ خواهد شد, پس واعظ خداست تعليم احكام موعظه است موعظه‌پذير كسي است كه يك ريشه اعتقادي در او باشد ﴿ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾. بعد فايده اين موعظه را هم ذكر كرد, فرمود: ﴿ذلِكُمْ أَزْكَي لَكُمْ وَأَطْهَرُ﴾; شما را از تعصبات بازمي‌دارد از جاهليتها باز مي‌دارد از كينه‌توزيهاي خانوادگي باز مي‌دارد باعث تزكيه قلوب شماست باعث تطهير دلهاي شماست ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خدا مي‌داند و شما نمي‌دانيد.

خطوط كلّي برنامهٴ رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيهٴ 151 سورهٴ بقره

در آيه 151 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش گذشت خطوط كلي برنامه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كه مشخص كرد فرمود: ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ فرمود اولاً تلاوت آيات است كه تنها به درس تفسير و بحث تفسير و امثال ذلك اكتفا نكنيد; قرآن را به عنوان كتاب رسمي بايد خواند اين اولين برنامه رسول اكرم است. گاهي آدم فرصت بكند روزي چند آيه بخواند اين كسي را به جايي نمي‌رساند, اول تلاوت آيات كه ﴿يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا﴾ بعد هم زمينه هست براي تزكيه ﴿وَيُزَكِّيكُمْ﴾ اين دومي است. سومي اينكه ﴿وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾.

غير قابل تحصيل بودن معارف الهي توسط عقل بشري

بعد در چهارم اين‌چنين فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[20] كه اين جمله مكرر بحث شد يعني انبيا يك چيزي مي‌آورند كه عقل هيچ بشري به آن نرسيد، نمي‌رسد و نخواهد رسيد. هميشه اين حرف تازه است اين حرف كه مربوط به گذشته نيست تا كسي بگويد با پيشرفت علم, انسان به ره‌آورد انبيا خودش پي مي‌برد كه الآن هم مي‌فرمايد ما چيزي يادتان مي‌دهيم كه شما نمي‌توانيد ياد بگيريد. همين مسائل خانوادگي و مسائل زناشويي, مسائل عقد و نكاح را گاهي خدا اشاره مي‌كند مي‌فرمايد اين چيزهايي است كه شما نمي‌دانيد چه اينكه درباره جنگ هم فرمود شما نمي‌دانيد كه جنگ چه خبر است چقدر لطيف است چقدر عزيز است ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ بعد در ذيلش فرمود, شما نمي‌دانيد ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ[21] شما نمي‌دانيد در شهادت چه خبر است خب, انسان اگر اين مكتب وحي نباشد كه مرگ را يك امر نابودي مي‌پندارد. فرمود ما‌ها چيزي يادتان مي‌دهيم كه شما هر چه هم درس بخوانيد پيش خودتان نمي‌توانيد ياد بگيريد. اين اصل كلي است به عنوان بيان خط اصيل رسالت, مصاديق را چه درباره جهاد چه درباره مسائل خانوادگي يكي پس از ديگري بازگو كرد.

در اينجا فرمود خدا مي‌داند و شما نمي‌دانيد يعني اگر وحي و اينها نباشد شما نمي‌دانيد كه نبايد زن را اين‌طور تحت فشار قرار داد, نمي‌دانيد كه بالأخره او انسان است و حقي هم دارد اينها به سود شماست ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ و اگر در آيه قبل فرمود: ﴿يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[22] براي علما مي‌گويند يعني براي علماي بعد از بيان, نه علماي قبل از بيان; منافاتي با آن جمله ندارد, چون بحث قبلي اين بود كه همان آيه‌اي كه چهارده ضمير داشت در ذيلش آمده بود كه ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا﴾ كه يكي از آن ضماير چهارده‌گانه, همين ضمير «هو» است كه در يبين است كه معلوم است كه به چه كسي برمي‌گردد ﴿يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[23] يعني «يعلمون بعد البيان» نه «يعلمون من عند انفسهم» اگر «يعلمون من عند انفسهم» كه ديگر نيازي تبيين الهي نبود. اينجا هم فرمود كه ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ يعني اگر ما قبلاً گفتيم يك عده علما هستند به وسيله تعليم ما عالم شدند وگرنه اگر تعليم ما نبود اينها عالم نمي‌شدند ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾.

رعايت تناسب در خطابات مختلف به رسول اكرم(ص) و امت

مطلب بعدي كه هست باز به نحو اعجاز‌گونه در اين يكي دو تا آيه مطرح است اين است كه گاهي خداي سبحان خطاب را متوجه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌كند گاهي متوجه جمع مي‌كند طوري حرف مي‌زند ـ گاهي امت را خطاب مي‌كند گاهي امام را خطاب مي‌كند ـ كه تناسب كاملاً محفوظ باشد. مثلاً در همين دو آيه حالا آيات قبل آنها هم اين لطايف را داشتند, اما در همين دو آيه‌اي كه فعلاً محل بحث است آنجا كه دارد ﴿ذلِكَ﴾ با آنجا كه دارد ﴿ذلِكُمْ﴾ ملاحظه بفرماييد ﴿ذلِكَ﴾ اشاره به بعيد است و يك مخاطبي دارد چون ﴿ذلِكَ﴾ يك كاف خطاب دارد و يك حرف اشاره ﴿ذلِكُمْ﴾ يك حرف اشاره دارد و يك كاف خطاب وقتي انسان مي‌خواهد اشاره كند يك مشير است و يك اشاره است و يك مشار اليه اما مشار اليه را مي‌خواهد نشان كسي بدهد اگر شما خواستيد مطلبي را نشان يك شخص معين بدهيد مي‌گوييد «ذاك» اگر خواستيد يك مطلب را نشان يك گروه بدهيد مي‌گوييد «ذاكم» اگر خواستيد يك مطلب را نشان دو نفر بدهيد مي‌گوييد «ذاكما» تا مخاطبتان چه كسي باشد, اگر قرآن يك جا ﴿ذلِكَ﴾ دارد يك جا ﴿ذلِكُمْ﴾ مطلب را اشاره مي‌كند, اما گاهي مخاطب, رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است گاهي مخاطب مردم‌اند. فرمود: ﴿وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ﴾ حضرت را خطاب مي‌كند. فرمود اگر كسي تن به اين تباهي داد ﴿فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ﴾ كه خطابها نوعاً متوجه به امت است كه همه كم است. در آيه محل بحث فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ﴾ باز خطاب به رسول اكرم است, فرمود اين مطلبي كه من گفتم اين مطلب موعظه است كسي متعظ مي‌شود كه به خدا و قيامت معتقد باشد: ﴿ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ حالا كه موقع بيان سرّ حكم است به خود مردم خطاب مي‌كند مستقيماً, فرمود: ﴿ذلِكُمْ﴾ چون ما اين كتاب را فرستاديم براي تطهير شما, اگر گفتيم ﴿يُزَكِّيكُمْ[24] راه تزكيه‌اش هم همين است, اگر گفتيم ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ[25] راه تطهيرش هم همين است ﴿ذلِكُمْ﴾ يعني اين بحثهايي كه ما گفتيم اين مطلبي كه گذشت ﴿ذلِكُمْ أَزْكَي لَكُمْ وَأَطْهَرُ﴾.

انواع بيانات قرآن كريم در مورد تزكيه و تطهير

گاهي بين تزكيه و تطهير يكجا جمع مي‌شود, مثل همين آيه. گاهي تطهير است بلاتزكيه نظير آيه سورهٴ «مائده» كه فرمود: ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾ گاهي تزكيه است و در كنارش تطهير نيست, نظير آيه سورهٴ «نور» كه فرمود: ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا﴾ آيه 28 سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾ گاهي هم جمع بين تزكيه و تطهير است, مثل همين آيه كه فرمود: ﴿ذلِكُمْ أَزْكَي لَكُمْ وَأَطْهَرُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ نه اصول خانوادگي يك قانون خشك آنچه جامعه را تزكيه مي‌كند [و] تطهير مي‌كند, اين به غير وحي حاصل نخواهد شد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 61.

[2] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 28.

[3] ـ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 235.

[4] ـ سورهٴ طارق، آيات 13 و 14.

[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 63.

[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 230.

[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 228.

[10] . سورهٴ طلاق, آيهٴ 4.

[11] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 4.

[12] . فقه‌القرآن, ج2, ص181; مجمع‌البيان, ج2, ص583.

[13] . الميزان, ج2, ص237.

[14] . فقه‌القرآن, ج2, ص181.

[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 228.

[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 230.

[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 234.

[18] . سورهٴ بقره, آيهٴ 228.

[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 228.

[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.

[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.

[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 230.

[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 230.

[24] . سورهٴ بقره, آيهٴ 151.

[25] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 6.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق