اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ الله عزيز حكيم (228)﴾
اين آيه مباركه كه مطالب فراواني در بر داشت به اين آخرين مطلب رسيديم كه فرمود: ﴿و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه﴾ يعني حقوق زن و شوهر متقابل است ولي مردها بر زنها يك مزيتي دارند. سخن از مزيت مرد بر زن بود كه آيا اين مزيت مربوط به معارف و علوم و اخلاقيات و نفسانيات و شئون انساني است يا اين نحوه اداره كردن امور داخلي و سرپرستي خانواده و امثال ذلك است.
مراحل إبطال سنّتهاي جاهلي توسط قرآن كريم
در قرآن كريم براي اينكه سنتهاي جاهلي را ابطال كند اول آن قساوت و بيرحمي كه نسبت به دخترها اعمال ميكردند آن را برطرف كرد؛ هم مرحله كشتن و كشتار دخترها را و هم مرحله سوء برداشت از ولادت دخترها را. بعد از اينكه آن قساوت و اين سوء برداشت را از بين برد و اصلاح كرد آنگاه فرمود هيچ فخري براي مرد و هيچ حقارتي هم براي زن نيست، نه مرد بودن فخر است و نه زن بودن نقص بلكه فضيلت و كمال به چيز ديگر است كه در آن چيز ديگر زن و مرد سهيماند، اين مرحله ثانيه. در مرحله ثالثه به مسائل اجتماعي پرداخت به زن استقلال داد خواه در مسئله اقتصاد خواه در مسئله ارث و مانند آن. در مرحله رابعه كمالات را متوجه روح انسان كرد كه در روح انساني نه سخن از مذكر بودن است و نه سخن از مؤنث بودن، در مراحل بعدي كارهاي اجتماعي را به حسب نظام خلقت تقسيم كرد اما تقسيم كار، باعث امتياز معنوي نخواهد بود هر كسي در هر شرايطي بر اساس مزاج و قدرتهاي بدنياش مسئوليتي دارد و اگر در برابر آن مسئوليت متعهد و متعبد بود به مقام تقوا ميرسد گرچه نتواند يك كار سنگينتري را هم انجام بدهد، اگر كسي ضعيف است و در همان مرحله ضعف به وظايف الهياش انجام داد ممكن است از ديگري كه قوي هست يا قويتر هست و در انجام وظايف سستي و سهلانگاري روا داشت از او جلوتر برود حالا اين بحثهاي قرآني تمام بشود تا ببينيم روايات مؤيد همين آيات است يا نه.
يك بحث مفصلي سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) مطرح كردند كه خيلي جامع الاطراف است و جالب لابد ملاحظه فرموديد و ملاحظه ميفرماييد كه زن در بين ملتهاي غير متمدن در چه حد بود و زن در بين ملتهاي متمدن غير اسلامي قبل از اسلام در چه حد بود و اسلام چگونه آمده است همه اين اجحافها را كه درباره زن در طول تاريخ روا داشتهاند برطرف كرده است يعني تنها ديني كه آمده است به زن بها داد اسلام است و قبل از اسلام ملتهاي غير مترقي با زن چگونه رفتار ميكردند و ملتهاي متمدن كه قانون و كتابي داشتند، مثل يونان و روم با زن چه رفتاري ميكردند يك بحث مفصلي كردند اينها را مطالعه ميفرماييد.[1]
جلوگيري از قساوت و بيرحمي در كشتن دختران
در قرآن كريم اولاً جلوي آن قساوت و بيرحمي پدران را كه برخي از قبايل دخترها را ميكشتند جلوي آن قساوتها را گرفت، سوره «تكوير» آيه هشتم و نهم اين است كه ﴿و اذا الموْؤدة سئلت ٭ باي ذنب قتلت﴾ اين را تقبيح كرد، فرمود در محكمه عدل الهي اينها محكوم خواهند بود و در آن روز سؤال ميشود كه به چه گناهي كشته شديد، در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود آيه 58 و 59 ﴿و اذا بشر احدهم بالأنثيٰ ظل وجهه مسودا و هو كظيم ٭ يتواريٰ من القوم من سوء ما بشر به أ يمسكه علي هون ام يدسه في التراب الا ساء ما يحكمون﴾[2]؛ در جاهليت اينچنين بود كه اگر به كسي بشارت ميداد كه خدا به تو فرزند داد و آن فرزند دختر است اين چهرهاش از شدت عصبانيت سياه ميشد و خشمش را فرو ميبرد و به اين فكر بود كه آيا او را نگه بدارد، در كمال هون و خواري و ذلت يا خودش از ديگران پنهان بشود متواري بشود فرار كند كه چرا اين ننگ به او داده شد. اين را قرآن به عنوان حكم جاهلي و حكم سوء اعلام ميكند و ميفرمايد: ﴿ألا ساء ما يحكمون﴾ اولاً دختر و پسر نه دست پدر است و نه دست مادر و ثانياً مصالح و مفاسد را احدي آگاه نيست. در سورهٴ مباركهٴ «شوري» آيه 49 و 50 فرمود: ﴿لله ملك السماوات والارض يخلق ما يشاء يهب لمن يشاء اناثا و يهب لمن يشاء الذكور ٭ او يزوجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشاء عقيما انه عليم قدير﴾ يعني خداي سبحان به بعضيها فقط دختر ميدهد به بعضيها فقط پسر ميدهد به بعضيها هم پسر ميدهد و هم دختر ميدهد و بعضيها را هم عقيم ميكند، چهار گروهاند چون ﴿لله ملك السماوات والارض﴾ پس دختر و پسر به دست كسي است كه ﴿ يصوركم في الارحام﴾[3] و اما اين رسوبات جاهلي را كه در جاهليت بود و كم و بيش بعد از اسلام هم بود و هنوز هست، آن را قرآن كريم نهي كرد و نفي كرد و به تعبير سيدنا الاستاد علامه (رضوان الله عليه) ميفرمايد اين اثر جاهليت است كه هنوز در بين مسلمين هست كه اگر دو نفر به بيعفتي تن در دادند دودمان زن احساس ننگ ميكنند، ولي دودمان مرد احساس ننگ نميكنند در حالي كه براي هر دو گروه ننگ است[4]. اين فكر، فكر جاهلي است كه دودمان زن و خانواده زن احساس ننگ بكنند و خانواده مرد احساس ننگ نكنند، لذا قرآن كريم فرمود: ﴿الزانية والزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة﴾[5] اين خطر براي هر دو هست اين گناه براي هر دو هست و اين فكر، فكر جاهليت است كه دودمان زن احساس حقارت بكنند و دودمان مرد زاني، احساس حقارت نكنند براي اينكه هر دو بايد احساس حقارت بكنند، منتها گناهان فرق ميكنند، برخي از گناهان است كه قدرت بدني قويتري ميخواهد اول از مرد شروع ميشود بعد به زن سرايت ميكند بعضي از گناهان است كه همان لطافت بدن، مايه است اول از زن شروع ميشود بعد به مرد سرايت ميكند، لذا در جريان سرقت اول اسم مرد است بعد اسم زن، در جريان زنا اول سخن از زن است بعد سخن از مرد. در جريان سرقت فرمود: ﴿السارق والسارقة فاقطعوا ايديهما﴾[6] در جريان زن ميفرمايد: ﴿الزانية والزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة﴾ به هر حال گناه باعث عار و ننگ است از هر تبهكاري صادر بشود. اين هنوز فكر جاهليت است كه يك طرف احساس حقارت بكند و طرف ديگر احساس حقارت نكند.
اشاره به يكسان بودن أساس پيدايش انسانها و طرح تقوي به عنوان تنها محور كرامت
اينها را كه قرآن كريم اصلاح كرد آنگاه به اساس پيدايش انسانها در آيه معروف كه آيه سيزده سوره «حجرات» است اشاره كرد، فرمود: ﴿يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقاكم ان الله عليم خبير﴾ مبدأ قابلي پيدايش همه شما يك مرد است و يك زن و اين نژادها و گروهها و قبيلهها و شعبهها به منزله يك آمار طبيعي است؛ يك شناسنامه طبيعي است نه از اين نژاد بودن باعث فخر است نه از آن قبيله بودن مايه عار، تنها محور كرامت تقواست و هر كه اتقي بود اكرم است، اين به عنوان اصل كلي. بعد در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» بسياري از فضايل اخلاقي را هم به عنوان مرد و هم به عنوان زن بازگو كرد آيه 35 سوره «احزاب» اين است كه ﴿ان المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات والقانتين والقانتات والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدقين والمتصدقات والصائمين والصائمات والحافظين فروجهم والحافظات والذاكرين الله كثيرا والذاكرات اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما﴾ كه بسياري از فضايل نفساني را اين آيه مباركه جمع كرده است. فرمود زن و مرد در اينگونه از مسائل كه مربوط به عبادات و اخلاقيات است يكسانند و اگر در آيه محل بحث فرمود: ﴿للرجال عليهن درجه﴾ يعني در مسائل خانوادگي و اداره امور داخلي وگرنه از نظر مقامات معنوي در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» فرمود كه ﴿يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات﴾[7] آنكه مؤمن است و عالم نيست درجه دارد، آنكه مؤمن عالم است درجات دارد چه زن چه مرد ﴿يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات﴾ اين ﴿درجاتٍ﴾ تميز است براي جمله دوم، تميز جمله اول محذوف است يعني «يرفع الله الذين آمنوا منكم درجةً والذين اوتوا العلم درجاتٍ» مؤمن غير عالم درجه دارد، مؤمن عالم درجات خواه زن خواه مرد، ديگر از اين جهت بين مذكر بودن يا مؤنث بودن ميزي نيست.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، يعني كارهاي دشوار را به او نسبت ندهيد حالا برسيم به روايات، اگر از آن طرف گفتند از اين طرف هم گفتند كه «الجنَّةُ تحتَ اَقدامِ الأُمَّهات»[8] نه «آبائكم» بعدها روشن خواهد شد كه زن چه نقشي در نجات محرومان دارد حالا اجازه بفرماييد. در قرآن كريم با اينكه سخن از گراميداشت مقدم پدر و مادر است فوراً به مادر بها ميدهد، ديگر سخن از «الجنة تحت اقدام آبائكم» نيامده يا اينكه نفقه دادن خرج بچهها را اداره كردن تأمين لباس و هزينه زندگي و تحصيل فرزند فراهم كردن سخت است نيامده.
تكيه بر نقش مادر در آيهٴ 14 سورهٴ لقمان
در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» وقتي سخن از توصيه نسبت به پدر و مادر است، فوراً نقش مادر را بازگو ميكند. در آيه چهاردهم سوره «لقمان» اين است كه ﴿و وصينا الانسان بوالديه﴾ اما فوراً بر نقش مادر تكيه ميكند ﴿حملته امه وهناً علي وهن و فصاله في عامين ان اشكرلي و لوالديك﴾ در عين حال كه صدر آيه، ناظر به پدر و مادر است اما تمام محتواي اين آيه متوجه گراميداشت مقدم مادر است ﴿و وصينا الانسان بوالديه﴾ ما به انسان گفتيم پدر و مادر را گرامي بدار براي اينكه مادر زحمت كشيد: ﴿حملته امه وهنا علي وهن و فصاله في عامين ان اشكرلي و لوالديك﴾ ما كجا روايت داريم كه اگر مردي در حال عادي مُرد مات شهيداً، اما زن است كه در دوران مادري اگر عند نفاس مرد «ماتت شهيدة» اگر زن ريحانه است و قهرمانه نيست[9] بتواند به همين وظايف ريحانگياش عمل بكند «طوبي لها و حسن مآب» گفتند كارها را تقسيم كنيد آن كارهاي سنگين و محكم را به مرد بدهيد، چون بدنش محكم ساخته شد آن كارهاي ظريف و نازك را به زن بدهيد، چون ريحانه است و اگر او در كارش لله بود از مرد برندهتر است، اگر مرد در كارش لله بود از زن برندهتر است، اگر ما در طول تاريخ مردان بافضيلتي ديديم همه جنايتهايي هم كه از آل فرعونها و از آل نمرودها درآمده است كه ﴿وَ يقتلون النبيين بغير حق﴾ از مردها ديديم. اگر به زن هم يك فرصت و يك امكانات و تعليم و تربيت بدهند آنها كم ندارند حالا ما برسيم به روايات قبلاً ببينيم آيا در قرآن كمالي از كمالات مشروط به ذكورت است يا كمالي از كمالات معنوي ممنوع به انوثت است، آيا در جايي سراغ داريم كه شرط آن كمال نر بودن است، مانع آن كمال ماده بودن است اين است يا اصلاً قرآن ما را برد به جايي كه سخن از نر و ماده نيست
تكريم و هشدار خداوند به والدين مخصوصاً مادر
بنابراين گراميداشت مادر باعث شد كه خداي سبحان در حالي كه همه را به تكريم مقام پدر و مادر امر ميكند مسئله مادر را مستقلاً جدا ذكر كند و از آن طرف هم بگويند كه خط مشي مادر است كه سرنوشت بهشتي شدن پسر را فراهم ميكند تا او كجا راه رفته باشد، يك معناي صورياش اين است كه اگر بخواهيد بهشت برويد مادر را گرامي بداريد كه اين وظيفه اولاد است. يك هشدار به مادرهاست كه مشي شما و خط شما بچهها را بهشتي ميكند مواظب باشيد «الجنة تحت اقدام الامهات»[10] و امثال ذلك.
نقش مهم مادر حضرت موسي و حضرت عيسي در حفظ محرومان بنياسرائيل
در آياتي كه عظمت زن را ذكر ميكند ميفرمايد بالأخره گرچه آل فرعون ساليان متمادي بر مردم مظلوم مصر و امثال مصر تاختند همه اين آل نمرودها، آل فرعونها و امثال ذلك آمدند زدند كشتند ﴿يقتلون النبيين بغير حق﴾[11] بود ولي بالأخره ما اين محرومان بني اسرائيل را با دو تا زن حفظ كرديم، هم در جريان پيدايش موساي كليم تمام توجه را به مادر موسي ميدهد كه او با ما سخن ميگفت وحي ما را ميگرفت[12] ما تربيتش كرديم ما راه را نشانش داديم كه چگونه بچه بپروراند هم درباره عيسي (سلام الله عليه) خب، همه اين جنايات آل فرعون را نقل ميكند براي پرورش موسي (سلام الله عليه) كه آل فرعون را به كام دريا بفرستد اول از مادر موسي شروع ميكند، ميگويد ما به مادر موسي وحي فرستاديم مگر هر زني ميتواند پيغمبر بزايد، فرمود ما به او وحي فرستاديم قلبش را با خود مرتبط كرديم به او دستورالعمل داديم كه باردار شو وقتي بار را خواستي زمين بنهي اينچنين به زمين بنه و او را شير بده و اگر احساس خطر كردي او را به دريا بينداز ما هم به دريا امر ميكنيم كه سالم به تو برگرداند[13] و امثال ذلك. در جريان مسيح (سلام الله عليه) هم قصه را از زن شروع ميكند[14]، بالأخره اين دو زن باعث شدند كه كل آل فرعونها ريشهشان از زمين كنده شد.
خلط بين قضاياي خارجيّه و حقيقيّه در مقايسهٴ استعداد زن و مرد
پرسش...
پاسخ: برويم به سراغ اغلبيت ببينيم آن قضايا، قضاياي خارجي است يا قضاياي حقيقي. عرض كردم يك وقت ميگفتند كه روستائيها قدرت ندارند دانشگاه بروند بعد از پيروزي انقلاب ديديد كه اگر اين روستازادگان بيشتر از آن شهريها به دانشگاه راه نيافتند لااقل پاياپاي آنها رفتند، اگر همه امكانات را انسان به يك عده متمكن بدهد محرومين به عقب نگه بدارد آن وقت بگويد روستايي دانشگاه راه ندارد خب، الآن به بركت انقلاب چطور قسمت مهم اين دانشجوها شدند روستائيها، اين نبايد گفت كه ما قضاياي خارجي را با قضاياي حقيقي خلط ميكنيم از يك طرف به يك عده امكانات ندهيم از اين طرف هم بتازيم بگوييم اينها استعداد ندارند، اينكه نيست شما استعداد را امكانات را يكسان و يكنواخت شكوفا كنيد ببينيد كه كدامها برندهاند يا لااقل مثل هماند، قبل از انقلاب هفتاد در صد دانشجويان همان شمال تهران و امثال ذلك بودند، بعد از پيروزي انقلاب به بركت انقلاب هفتاد درصد شدند شهرستانيها و روستائيها. اگر شما امكانات بدهيد فرصت فكر بدهيد اينچنين نيست كه آنها از ديگران كمتر داشته باشند كه، اگر قويتر نباشند مثل آنها هستند. زنها هم اينچنين هستند قضاياي خارجيه را نبايد با قضاياي حقيقيه خلط كرد؛ منتها نحوه كار را بايد بررسي كرد اگر زني لله مادر شد لله حرث شد با وضو بچهاش را شير داد سعي كرد بدون وضو پستان در دهان بچه نگذارد كدام مرد است كه در فضيلت به اندازه او ميرسد، سرّش اين است كه ما اساس خانواده را يك چيز كوچكي گرفتيم، اگر اساس خانواده را ما چيز بزرگي بدانيم كما هو الحق ديگر به گرفتاري اين فسادهاي غرب نميافتيم و قسمت مهم خانواده را زن اداره ميكند حالا ملاحظه بفرماييد كه چطور ريشه آل فرعون را به وسيله دو زن خداي سبحان كند.
وحي تكويني به مادر موسي(ع)
در جريان موساي كليم او هم پدر هم داشت جد پدري هم داشت، اما اينكه وحي ميگيرد مادر است. در سورهٴ مباركهٴ «قصص» و ساير سور اين جريان را مبسوطاً نقل ميكند آيه هفت سوره قصص اين است كه ﴿و اوحينا الي ام موسي أنْ ارضعيه﴾؛ او را شير بده ﴿فاذا خفت عليه فالقيه في اليم ولا تخافي و لاتحزني انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين﴾؛[15] بعد از اينكه به دستور خداي سبحان مادر موسي اين بچه را به دريا انداخت، خدا هم به دريا دستور داد كه اين امانت را همچنان حفظ بكند بعد فرمود: ﴿و اصبح فؤاد أمّ موسي فارغاً ان كادت لتبدي به لو لا ان ربطنا علي قلبها﴾؛ ما اگر قلبش را نگرفته بوديم با خودمان مرتبط نكرده بوديم ممكن بود اين فارغ القلب بشود يعني هر چه در دل دارد بيرون بريزد.
پرسش...
پاسخ: اين تقدم زماني كه نقشي ندارد، حالا اگر پيغمبري از يك زن عادي يا يك زن مثلاً مؤمنه بالاتر بود اين دليل نيست بر اينكه مرد و زن در آن مزايا و در آن كمالات يكسان نيستند كه.
پرسش...
پاسخ: بسيار خب، بالاتر از آن تشريع است تكوين است قلبش با او ارتباط ميگيرد، چون اين وحيهاي تشريعي به استناد آن وحيهاي اساسي پشتوانه دارد ﴿و اصبح فؤاد ام موسي فارغاً ان كادت لتبدي به لو لا ان ربطنا علي قلبها لتكون من المومنين﴾[16] بعد هم تا آنجا كه در سورهٴ مباركهٴ «طه» هم باز سخن از وحي به مادر موسي را به ميان ميآورد كه ﴿اذ اوحينا الي امك ما يوحي ٭ ان اقذفيه في التابوت فاقذفيه في اليم فليلقه اليم بالساحل ياخذه عدوٌ لي و عدوٌ له﴾[17] اينها امرهاي تكويني است نه امرهاي تشريعي، از اين طرف به مادر موسي امر ميكند از اين طرف به دريا امر ميكند نحوه امر هم يكسان است. به مادر موسي گفتيم به دريا بينداز به دريا گفتيم به ساحل بينداز اين گفتيم، گفتيمهاي تكويني است وگرنه سخن از تشريع و سخن از رساله براي دريا و امثال ذلك نيست. اين برنامهها را از جريان مادر موسي شروع ميكند تا اينكه حضرت ظهور ميكند و آل فرعون را به دريا غرق ميكند.
يكسان بودن زن و مرد در مسألهٴ ولايت
پرسش...
پاسخ: غرض آن رهبري، كار اجرايي است با مردم تماس داشتن بايد بالأخره مرد باشد. كارهاي اجرايي را با كمالات نفساني نبايد خلط كرد، كارهاي اجرايي مربوط به نبوت است و رسالت است و امثال ذلك كه انبيا دارند. اساس كمال مربوط به ولايت است. ولي الله يعني موحد كامل، كسي كه ذاتاً و صفتاً و فعلاً به اين توحيدها رسيده است آن ولايت است كه در او زن و مرد علي السوايند و هيچ فرقي بين زن و مرد نيست؛ منتها حالا اگر زنها مكتب نرفتند امكانات نداشتند معلم و مربِّي و مزكِّي و مهذِّب نفوس نداشتند و از قافله دنبال افتادند مطلبي است جداگانه و كارهايي اجرايي هم يك بحث جدايي دارد.
پرسش...
پاسخ: كمتر در جهاد است و امثال ذلك يعني تقسيم شده است، جهاد آن هم خط مقدم رفتن و شمشير گرفتن وگرنه خط مقدم رفتن و پانسمان كردن هم براي زن جايز است.
در صدر اسلام هم آن نسيبه جراحه بود ديگران هم بودند. غرض اين است كه هر كسي هر وظيفهاي كه به عهده او گذاشتند اگر لله عمل بكند به مقاماتي ميرسد چه زن چه مرد، حالا اگر زنها را در خانه نگه داشتند گفتند شما فقط بايد آشپزي كنيد خب، اين تقصير جامعه است نه اينكه آنها كوتاه دارند استعداد ندارند و امثال ذلك. شما حالا اين اوايل بحث است يك جا پيدا كنيد كه كمالي از كمالات علمي، خلقي از اخلاقيات فضيلتي از فضايل، مشروط به ذكورت باشد و ممنوع به انوثت يعني مذكر بودن شرط باشد و مونث بودن مانع، سخن در اين است كارهاي اجرايي البته تقسيم ميشود بعضي از كارهاي منزل را به زن ميدهند كارهاي بيرون منزل را به مرد، چه اينكه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در جريان حضرت زهرا و حضرت امير (سلام الله عليهما) تقسيم كرده كار را، هر كسي در حوزه كار خودش اگر آنچنان عمل بكند كه ريحانه است[18] لله عمل بكند او شايد از ديگري قويتر باشد.
اشاره به أهميّت أساسي خانواده و نقش منحصر به فرد مادر
پرسش...
پاسخ: بسيار خب، اين را خود قرآن كريم هم فرمود: ﴿و قرن في بيوتكن﴾[19]؛ شما در خانهها باشيد الآن شما اين فسادي كه در غرب ميبينيد براي اينكه خانواده در غرب مطرح نيست اينكه هر كسي به دامي افتاده است براي اينكه اساس خانوادگي را متلاشي كردند، اگر خداي سبحان به زنهاي پيامبر فرمود: ﴿و قرن في بيوتكن﴾؛ در خانههايتان باشيد يعني حفظ خانه، تربيت خانه چيز كوچكي نيست. آنچه را كه كودك از سن هفت به بعد ياد ميگيرد كمتر از آن هفت سالي است كه در مكتب مادر است، اگر اينها رعايت بشود كه كسي فسادي در جامعه ندارد كه و اگر كسي مسئله خانوادگي را همان لعب بداند نه حرث، زمين بازي بداند نه مزرعه البته همين است اما اگر زن را حرث بداند نه زمين بازي ممكن نيست آن آثاري كه هفت سال مادر در فرزند ايجاد ميكند بتوان دانشگاهها او را عوض بكنند ممكن نيست، چون اين كودك حديث العهد بالاسلام است. اين روايت شريف قبلاً هم خوانده شد كه مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) نقل كرد كه بچهها را تا يك سال [نزنيد] از امام نقل كرد كه نزنيد براي اينكه گريه چهار ماه اولش شهادت به وحدانيت حق است، گريه چهار ماه دومش شهادت به رسالت رسول خداست، گريه چهار ماه سومش دعا براي پدر و مادر است اين حديث العهد بالاسلام است[20]. خب، چطور شيخ مرتضيٰ انصاري گفت من از آن مادر تربيت شدم همه علماي پاك از آن مادرهاي اينچنيني تربيت شدند. اينچنين نيست كه كسي راه بيفتد بيايد در حوزه درس بخواند و به اوج برسد خب، شما كم و بيش عمري را در اين حوزهها گذرانديد هزارها نفر ميآيند يك چند نفر خوب در ميآيند شما بپرسيد كه چطور شد شيخ انصاري خوب درآمد. هر كسي را از اين خوبها كه شما بررسي ميكنيد ميبينيد مادرش ميگويد كه من بيوضو شير ندادم، اينهاست اثر ميگذارد. خب وگرنه همه ما دلمان ميخواهد به مقامات عاليه برسيم همه ما ميخواهيم شيخ انصاريها بشويم و بالاتر، آنكه اينها را ميپروراند ﴿و حمله و فصاله ثلاثون شهرا﴾[21] است، اما رهبري را به پدر داد عاق والدين را براي هر دو حرام كرد[22]. اين هفت سالي كه بچه در تربيت مادر هست ممكن نيست اگر مادر به اصول همان «ريحانة و ليسَ بقهرمانه» عمل بكند هيچ مكتبي از راهنمايي و دبيرستان و دانشگاه و فوق ليسانس بتواند او را عوض كند اين ممكن نيست، آنچه با شير آمده ممكن نيست به آساني برود، لذا دستور دادند حتي گفتند در حال عادت، در حال عادت بالأخره وضو بگيرد در مصلاي خود بنشيند ذكر بگويد بعد هم شير بدهد.
بنابراين در جريان مادر عيسي (سلام الله عليه) هم كه سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» اين قصه عيسي (سلام الله عليه) را كه شروع ميكند، اول شجره او را از مادر شروع ميكند حالا ميبينيد اين نحوه برداشت برخي از ادبا از آيات قرآن كريم مثلاً چگونه است. در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» وقتي جريان عيسي (سلام الله عليه) را ميخواهند بازگو كنند از آيه 33 به بعد اينچنين ميفرمايد: ﴿ان الله اصطفيٰ آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ٭ ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم ٭ اذ قالت امرأت عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا فتقبل مني انك انت السميع العليم ٭ فلما وضعتها﴾؛ اين نذر كرد كه خدا اگر به من فرزندي داد من او را خدمتگزار خانه خدا قرار بدهم وقتي فرزند به دنيا آمد ديد دختر است پسر نيست، فرمود: ﴿فلما وضعتها قالت﴾؛ مادر مريم (سلام الله عليها) ﴿قالت رب اني وضعتها انثي﴾؛ من فكر ميكردم پسر است ولي دختر شد ﴿والله اعلم بما وضعت و ليس الذكر كالأنْثيٰ﴾؛ مرد كه به عظمت زن نيست.
بررسي معناي صحيح در تشبيه «و ليس الذكر كالأنثي»
شما وقتي با همان خوي عادي كه اين كتابهاي ادبي را ميبينيد ميگوييد اين تشبيه، تشبيه مغلوب است يعني «ليست الانثي كالذكر» يعني زن، مثل مرد نيست غافل از اينكه تشبيه، تشبيه اساسي است. فرمود هر مردي كه مثل اين زن نيست، مگر مرد مثل زن ميشود من ميخواهم ريشه ستمكارها را به وسيله پسر اين برطرف كنم ﴿و ليس الذكر كالأنْثيٰ﴾ اين احتمال تشبيه مغلوب كه در مطول و غير مطول است براي همان سوء برداشت است كه اصالت را به مرد ميدادند، ميگفتند كه چون در قرآن فرمود مرد مثل زن نيست لابد تشبيه، تشبيه مغلوب است يعني زن مثل مرد نيست در حالي كه تشبيه، تشبيه مستقيم است يعني آن پسري كه شما ميخواستيد مثل اين زن نيست، اين مادرِ پيغمبر ميشود مگر هر كسي ميتواند پيغمبر بپروراند آن هم بدون تماس با بشري، اگر يك بشرهاي عادي پيدا نشد كه همتاي اين بانو باشد مستقيماً با تمثل جبرئيل او را مادر ميكنيم، چه اينكه كرد. اگر يك آدم لايقي بود كه با مريم هم كفو باشد خدا كه اصراري نداشته كه حتماً از اين راه عيسي (سلام الله عليه) را به دنيا بياورد همه انبيا پدر داشتند خب، اين هم پدر ميداشت، اما نبود كسي البته مصلحت هم اقتضا ميكرد و هزارها مصالح خفيه است كه انسان نميداند، فرمود: ﴿و ليس الذكر كالأنْثيٰ﴾؛ مرد كه مثل زن نيست، چون اين بايد مادر پيغمبر بشود.
تبيين نقش مريم(س) در پيدايش و پرورش عيسي و يحيي(ع)
آنگاه جريان يحيي هم كه به دنيا آمده است به بركت دعاي حضرت زكريا، محصول تربيت اين زن بود چون در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد تتمه آيه اين است كه ﴿و ليس الذكر كالانثي و اني سميتها مريم و اني اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم ٭ فتقبلها ربها بقبول حسن﴾ كه در بحثهاي قبل هم داشتيم كه قبول ذات، غير از قبول عمل است. يك وقت ﴿انما يتقبل الله من المتقين﴾[23] است آن قبول عمل است. يك وقت گوهر ذات كسي را قبول ميكند مثل مريم ﴿فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا﴾ كه همه را خدا به خود نسبت ميدهد، بعد فرمود: ﴿و كفلها زكريا﴾[24] يعني «جعل الله زكريا كفيلا لها»؛ خدا زكريا را كفيل او قرار داد ﴿كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم اني لك هذا قالت هو من عند الله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب﴾ آنگاه فرمود: ﴿هنالك دعا زكريا ربه﴾[25]؛ وقتي زكريا (سلام الله عليه) دختري اينچنين ديد گفت خدايا من هم از تو فرزند ميخواهم كه يحيي پيدا شده است، تازه پيدايش و پرورش يحيي هم به بركت اين زن بود و عيسي (سلام الله عليه) هم از اين بانو بايد متولد بشود كه كل بني اسرائيل را خلاصه اين دو زن اداره كردند. خب حالا اگر كسي در اين راه آمد در اين راه حركت كرد اينچنين نيست كه وقفنامه نوشته باشند به تعبير شيخ اشراق و ساير حكماي الهي كه علم و معنويت و كمال و ولايت براي فلان گروه است و فلان عصر است و فلان مصر. يك چنين وقفنامهاي كه درنيامد الي يوم القيامه اين راه باز است، تنها وقفنامه براي خاتميت رسول اكرم است كه احدي به اين مقام نخواهد رسيد بعد ديگر نبوت ختم ميشود.
پرسش...
پاسخ: بالأخره آن كارهاي اجرايي ميخواهد كه خودش چون پيامبر است ديگري جاي او را اشغال كند و همان كارها را انجام بدهد وگرنه زن كه نميتواند كار رسالت و نبوت را به عهده بگيرد اصل، مقام ولايت است كه دارد.
پرسش...
پاسخ: غرض آن است كه حضرت موسي از پدرش هم بالاتر است اگر از مادرش بالاتر است نه مادرش چون زن است، براي اينكه از پدرش از جدش از همه اينها بالاتر است. صرف نر و ماده بودن دليل امتياز نيست اگر كسي خواست صديقه كبرا (سلام الله عليها) را حساب كند فقط رسول اكرم را استثنا كند بعد با برهان قاطع بگويد احدي نميتواند از او بالاتر باشد، يك چنين زني است. حالا انسان ميدان بدهد بعد ببيند اينها اين فضايل را دارند يا ندارند. شما در جريان حضرت سيدالشهداء (سلام الله عليه) ميبينيد ميفرمايد اين دخترم سكينه (صلوات الله عليها) يك حساب عادي ندارد: «فغالب عليها الاستغراق مع الله تعالي»[26] فرمود اينكه شما ميبينيد گويا اصلاً اين خيمه دارالحربي اينجا ما نصب نكرديم اين همه شهدا را نياورديم جنگي نيست اسارت بعد از ظهر شروع نميشود، اينكه ميبينيد اصلاً او باكش نيست براي اينكه غالب بر او استغراق با خداست او اصلاً در زمين نيست يك چنين حالتي است «فغالب عليها الاستغراق مع الله» او در بحبوحه جنگ است. فرمود اين بچهها اينچنين هستند دخترها اينچنيناند پسرها اينچنيناند دستورالعمل ميدهد، اما اين دخترم وضعش اين است. شما حساب او را با ديگران يكسان ندانيد يك چنين افرادي هم بالأخره سرپرستي قافله را به عهده ميگيرند، گويي اصلاً كربلا جنگي نبوده است. اينها اگر كسي ميدان به اينها بدهد فضايلي نصيب اينها بشود اينها به جايي ميرسند؛ منتها در راه خودشان البته.
انواع برخورد ملّتهاي مختلف با شخصيّت زن
پرسش...
پاسخ: نه هميشه زنها اسير بودند كجا؟ شما از اسلام به بعد را شما حساب نكنيد، خدا كجا ميدان داد ديگران ميدان خدا را بستند اصلاً زن را به عنوان كالا حساب كردند خريد و فروش ميكردند ميكشتند گوشتشان را ميخوردند، اينها را الميزان نقل كرد. كه شما از اين چهارده قرن به بركت اسلام زن را به حساب بياوريد اصلاً قبلاً زن را به حساب نميآوردند. كه اين مكتب هند بود كه ميگفتند زن حق عبادت ندارد آن خوبهايشان اين حرف را ميزدند تازه، خريد و فروش ميكردند تأديب تا به حد قتل بود اينها را در الميزان حتماً بخوانيد كه بر سر اين زن بيچاره ملتهاي وحشي چه آوردند، اين يك فصل، ملتهاي به ظاهر متمدن مثل يونان و روم چه به سر زن آوردند، به عنوان ملتهاي متمدن قبل از اسلام اين دو فصل، الآن هم به سر زن چه ميآورند، اين دنياي غرب اين را هم ببينيد[27]. اين تنها اسلام است كه گفت من با جان كار دارم جان نه نر است نه ماده مگر كمال با بدن است، اگر كمال با عقيده است اگر كمال با علم است اگر كمال با اخلاق است و همه اينها براي روح است، روح نه نر است نه ماده اصلاً جاي اين بحث نيست. كارهايي كه مربوط به عالم طبيعت است تقسيم كرده است آنكه كارهاي محكم ميتواند بكند محكمكار باشد، آن كه ظريفكار ميتواند كارهاي ظريف را به او ميدهند آنكه قهرمان است قهرمان، آن كه ريحان است ريحان.
تعلق كمالات معنوي به روح و عدم امكان طرح مسألهٴ ذكورت و أنوثت دربارهٴ آن
از نظر بحثهاي قرآني اين روا نيست كه ما بگوييم مذكر بودن يا مؤنث بودن اگر تقوا براي روح است اگر ايمان براي روح است اگر عدالت براي روح است اگر ولايت براي روح است اگر معرفت براي روح است اگر عبادت براي روح است و روح نه زن است نه مرد، جا براي اين بحث نيست. در همان جايي كه در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه اولوا الالباب را ياد ميكند آيه 190 به بعد كه فرمود: ﴿لآيات لأولي الالباب﴾ اولواالالباب را معرفي ميكند ﴿الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السماوات والارض ربنا ماخلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار﴾ اين ﴿ربنا﴾ ﴿ربنا﴾ ﴿ربنا﴾ در چند آيه است، آنگاه در آيه 195 ميفرمايد: ﴿فاستجاب لهم ربهم اني لااضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي﴾ خب، اين ربناها را خدا اجابت كرد اين ربناهاي اولوا الالباب را خدا جواب داد، جوابي كه خدا به اين ربناهاي اولواالالباب داد اين است كه من عمل هيچ كدام شما را چه زن چه مرد ضايع نميكنم، نه اينكه مذكري هست و مؤنثي هست و اينها متساوياند. اين ﴿او﴾ كه فرمود در بعضي از موارد با ﴿او﴾ تعبير كرد. ﴿من ذكر او انثي﴾ يعني بيتفاوت است نه اينكه مذكري داريم و مونثي داريم اينها متساوي هماند، مثل اينكه بفرمايد كه ﴿سواءً العاكف فيه والباد﴾[28]؛ ما شهري داريم و روستايي داريم كساني هستند در مكهاند كساني هستند اطراف مكه هستند در باديه مينشينند اينها در حرم الهي مساويند ﴿سواءً العاكف فيه والباد﴾ و اما در معارف اخلاقي، سخن از مساوي بودن زن و مرد نيست، چون آنجا زن و مردي در كار نيست آنكه ايمان دارد روح است و روح نه نر است نه ماده، فرمود عمل را جانتان ميكنند.
در مسئله ﴿الرجال قوامون علي النساء﴾ كه همان آيه محل بحث بود كه قبلاً در بحث ديروز خوانده شد آنجا هم بلافاصله مسئله فضايل زنهاي فاضله بازگو شد. آيه 34 سوره «نساء» اين است كه ﴿الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغيب﴾ باز به عظمت زن و حفظ و صلاح زن پرداخت.
حكمت دو برابر بودن سهم الارث فرد و برخورد اسلام با عدم تعلق ارث به زن قبل از اسلام
اگر در بعضي از مسائل مالي فرمود كه ﴿للذكر مثل حظ الأنثيين﴾[29]؛ مرد دو برابر زن ارث ميبرد خيلي از مخارج را به عهده مرد گذاشته؛ مهر به عهده مرد است نفقه به عهده است كسوه به عهده مرد است پذيرايي مهمانها به عهده مرد است خرج بچهها به عهده مرد است و امثال ذلك.
عدم تعلق ارث به زن قبل از اسلام و اهتمام قرآن بر اثبات ارث براي زن
اين كه قبل از اسلام براي زن ارث قائل نبودند قرآن كريم نه تنها فرمود هر كسي از پدر و مادرش ارث ميبرد، بلكه نام زن را در جملهاي جدا و نام مرد هم در جملهاي جدا و مستقل، كه كسي نگويد اين آيه مطلق است و تخصيص ميخورد يا تقييد مييابد اينچنين نيست. فرمود كه مردها ارث ميبرند زنها ارث ميبرند در سورهٴ مباركهٴ «نساء» جريان ارث و امثال ذلك را كه بازگو ميكند، مردها و زنها را هر كدام با جمله مستقل ياد ميكند. در آيه هفت سوره «نساء» فرمود: ﴿للرجال نصيب مما ترك الوالدان والاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان والاقربون﴾ اينجا در اصل ارث است، در نحوه ارث نيست كه ما بگوييم چون ارث اينها مختلف بود جمله تكرار شد نفرمود براي بازماندهها ارث هست كه زن و مرد را به اطلاق يا عموم بگيرد يا نفرمود شما از فرزندانتان اگر بميرند ارث ميبريد كه بگوييم اين شما خطاب است و عام است و مطلق، بلكه دو جمله مستقل بدون اينكه الآن سخن از تقسيم سهمالارث باشد. فرمود: ﴿للرجال نصيب مما ترك الوالدان والاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان والاقربون﴾ تا همه آن آثار شوم جاهلي را برطرف كند. اليوم هم شما ميبينيد بعضي دخترها را از ارث محروم ميكنند يا كمتر به آنها ارث ميدهند اين را خداي سبحان فرمود شما كه نميدانيد از اين دختر يا از آن پسر چه فرزندي ميآيد كه ﴿لاتدرون ايهم اقرب لكم نفعا﴾ بگذاريد حالا كتاب الله عمل بشود، شما كه نميدانيد كدام يك از اينها به حال شما سودمندتر است كه، به نحوه ارث دست نزنيد ﴿لاتدرون ايهم اقرب لكم نفعا﴾[30] اين فريضه الهي را بگذاريد علي كتاب الله انجام بشود. اينها همان رسوبات جاهلي است كه
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا ٭ ٭ ٭ بنوهن أبناء الرجال الاباعد[31]
همان رسوبات هست كه انسان نوههاي دختري را فرزند نميداند و نوههاي پسري را فرزند ميداند. احياناً ميگويد دختر كه شوهر كرد رفت از ما جدا شد، سهم ارث آنها را كمتر ميگيرند اين يك جاهليتي است در كسوت اسلام، لذا در اينگونه از موارد اصرار قرآن كريم بر اين است كه شما حالا [به] كتابالله عمل كنيد شما كه نميدانيد از اين دختر چه فرزندان صالحي ميآيد و از آن پسر چه فرزند طالحي ظهور ميكند، دست به احكام الهي نزنيد و همچنين ساير آياتي كه به خواست خدا در بحثهاي بعد مطرح ميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . الميزان، ج 2، ص 260_277.
[2] . سورهٴ نحل، آيات 58 و 59
[3] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 6.
[4] . الميزان، ج 2، ص 271.
[5] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[6] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 38.
[7] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 11.
[8] ـ مستدرك الوسائل، ج 15، ص 180.
[9] . الكافي، ج 5. ص 510.
[10] . مستدرك الوسائل، ج 15، ص 180.
[11] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 21.
[12] . ر. ك: سورهٴ قصص، آيه7.
[13] . ر. ك: سورهٴ قصص، آيات 7و 10.
[14] . سورهٴ آل عمران، آيه35.
[15] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 7.
[16] . سورهٴ قصص، آيه10.
[17] . سورهٴ طه، آيات 38و 39.
[18] . الكافي، ج5، ص510.
[19] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[20] . ر. ك: وسائل الشيعه، ج21، ص447.
[21] ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 15.
[22] . بحار الانوار، ج6، ص98.
[23] . سورهٴ مائده، آيهٴ 27.
[24] ـ سورهٴ آل عمران، آيات 36_37.
[25] ـ سورهٴ آل عمران، آيات37 و38.
[26] ـ /؟/
[27] . الميزان، ج 4، ص 222_223.
[28] . سورهٴ حج، آيهٴ 25.
[29] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 11.
[30] . سورهٴ نساء، آيهٴ 11.
[31] . شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد، ج 11، ص 28.