25 01 1988 3510286 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 444(1366/11/05)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي المَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ (222) نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاَقُوهُ وَبَشِّرِ المُؤْمِنِينَ (223)

بررسي معناي آذي

در جريان سؤال از برخورد با زن در حال عادت، خداي سبحان اين‌چنين مي‌فرمايد كه در جواب سائلين بگو ﴿هُوَ أَذيً﴾ يعني برخورد با زن در حالت عادت، مايه رنج و اذيت است؛ هم رنج و اذيت شماست و هم رنج و اذيت آنها، زيرا آنها در حالتي‌اند كه دستگاه بدني آماده نيست و شما هم از برخورد با قذر رنج مي‌بريد. اين اذيت، نه به معناي مرض هست و نه به معناي ضرر بلكه رنج است، خواه رنج بدني خواه رنج روحي. از اينكه در بحث گذشته درباره حج آيهٴ 196 [سورهٴ بقره] فرمود: ﴿فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِن صِيَامٍ﴾ كه اذيت در مقابل مرض قرار گرفت معلوم مي‌شود كه اذيت غير است مرض است، چه اينكه اذيت به معناي ضرر هم نيست زيرا در سورهٴ مباركهٴ ‌«آل‌عمران‌» فرمود: ﴿لَن يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذيً[1] اينكه فرمود: ﴿لَن يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذيً﴾ اذيت را استثنا كرده است معلوم مي‌شود اذيت ضرر نيست زيرا اگر اذيت، ضرر مي‌بود مثل آن بود كه فرموده باشد «لن يضروكم الا ضررا» و چون اين تعبير، مناسب نيست معلوم مي‌شود كه اذيت، غير از ضرر است وگرنه استثنا نمي‌فرمود كه ﴿لَن يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذيً﴾ و از اين جهت كه گاهي در مقابل منت قرار مي‌گيرد معلوم مي‌شود كه تنها اذيت روحي نيست كه فرمود: ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي[2] گرچه گاهي به عنوان اذيت مطلق، ذكر مي‌شود كه شما در هنگام صدقات اذيت نكنيد كه اين اذيت هم شامل رنج روحي و هم شامل رنج بدني مي‌شود، اما آنجا كه فرمود: ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي﴾ معلوم مي‌شود كه آن رنج روحي مخصوص هم نيست فتحصل كه اذيت غير از مرض است و اذيت غير از ضرر است و رنج است، حالا يا رنج روحي كه انسان از برخورد با قذر متنفر مي‌شود يا رنج جسمي كه انسان در حال آماده نبودن دستگاه رنج مي‌برد؛ هم براي او رنج است هم براي همسرش رنج است، لذا فرمود: ﴿قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي المَحِيضِ﴾ اين به عنوان نكته البته ذكر شده است ﴿قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي المَحِيضِ

بيان برخي احكام وضعي، تكليفي

اصل حرمت مباشرت با زن در حال عادت اين كتاباً و سنتاً مفروغ‌عنه است؛ منتها از آن گناهاني است كه گذشته از حرمت تكليفي هم حكم وضعي دارد به نام كفاره و هم حكم سياسي دارد به نام تعزير، لذا هم بايد كفاره بپردازد در اول يك دينار و در وسط نصف دينار [و] در آخر ثلث دينار مثلاً كفاره بايد بپردازد اگر عمداً مرتكب شد و هم حاكم اسلامي او را تقريباً به ربع حد زنا تعزيراً تازيانه مي‌زند يعني 25 تازيانه مي‌خورد كه يك حكم حكومتي و سياسي است ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ﴾ در حقيقت يك زناي خفيف است از اين جهت تعزيري كه دارد ربع حد زناست. حد زنا در سورهٴ مباركهٴ ‌«نور‌» مشخص شد كه ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ[3] اما در خصوص ارتكاب در حال حيض، ربع اين حد است يعني تعزير است ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي المَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ﴾ براي اهميت اين مسئله كه داراي جهات گوناگوني از حكم تكليفي و حكم وضعي و حكم سياسي است هم امر به اعتزال كرد هم نهي از قرب؛ هم فرمود ﴿فَاعْتَزِلُوا﴾ هم فرمود ﴿وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ﴾.

اختلاف قرائت ﴿فَإِذَا تَطَهَّرْنَ﴾ در كتب اصولي

در اين جريان ﴿حَتَّي يَطْهُرْنَ﴾ به عنوان يك مثال در كتابهاي اصولي ملاحظه فرموديد كه اختلاف قرائت چه حكم است خب، هم در فرمايشات مرحوم شيخ هست[4] هم در فرمايشات مرحوم آخوند و امثال ذلك، اما در حد يك مثال است نه درحد يك واقعيت، براي اينكه چه ما ﴿يَطْهُرْنَ﴾ بخوانيم چه ‌«يَطهَّرن‌» بخوانيم وقتي غايت بعدي بالصراحه ‌«تَطَهُّر‌» ياد شد ﴿فَإِذَا تَطَهَّرْنَ﴾ آمده است ديگر نمي‌شود گفت اينها به منزله آيتين‌اند يا به منزله خبرين‌اند و امثال ذلك و اين قرينه هم قرينه متصل است نه قرينه منفصل، اگر ‌«حتي يَطهّرن‌» باشد كه ﴿فَإِذَا تَطَهَّرْنَ﴾ بازگو كردن همان ‌«يَطهَّرن‌» است و اگر ﴿حَتَّي يَطْهُرْنَ﴾ باشد اين ﴿فَإِذَا تَطَهَّرْنَ﴾ همان‌طوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد آن مرحله بالاتر را گرفتن است، مثل اينكه پدري به پسرش مي‌گويد اين ميوه‌ها را تا نرسيدند استفاده  نكني، بعد مي‌گويد وقتي كه چيدم و شستم بخور يعني اگر هم رسيد باز استفاده نكن، بايد چيده و شسته بشود. اين قرينه متصله كاري كه مي‌كند مانع ظهور كلام مي‌شود.

بيان فرق قرينهٴ متصله و منفصله

فرق قرينه متصله و منفصله آن است كه قرينه متصله، مانع انعقاد اصل ظهور است [ولي] قرينه منفصله مانع حجيت ظهور منعقد است يعني اگر گفتند: «اكرم العلماء الا الفسّاق» اين قرينه متصله نمي‌گذارد كه ‌«العلماء‌» در عموم ظهور پيدا كند ولي اگر گفتند: «اكرم العلماء» در دليل منفصل گفتند: «لا تكرم الفساق» اين قرينه منفصله نمي‌گذارد ظهور منعقد شده علما در عموم حجت باشد. در اين كريمه وقتي ﴿إِذَا تَطَهَّرْن﴾ در كنار ﴿يَطْهُرْنَ﴾ آمده است نمي‌گذارد كه او در غايت ظهور پيدا كند؛ غايت مي‌شود تطهر و نه تطهير، نه اصل طهارت.

پذيرش فتواي فقهي مقدس اردبيلي و تفسيري امين الاسلام

اگر به حسب بحث قرآني بخواهيم سخن بگوييم حق با مرحوم امين الاسلام است كه مرحوم طبرسي فرمود صرف انقطاع دم كافي نيست، بلكه طهارت لازم است «اما بالغَسل او بالغُسل»؛ يا به وضو يا به غسل، بالأخره طهارت لازم است ‌«وهو مذهبنا‌»[5] اين بياني كه مرحوم امين الاسلام در مجمع‌البيان دارد ‌«و هو مذهبنا‌» مورد نقد مرحوم مقدس اردبيلي قرار گرفت كه اكثري اصحاب ما گفتند كه صرف انقطاع دم كافي است[6] چه كسي فتوا داده است كه حتماً بايد بشويد يا وضو بگيرد يا غسل كند، البته مستحب است يا قبل از او ممكن است مكروه باشد اما ما كسي را نديديم فتوا بدهد كه حتماً بايد غسل بكند. اين نقدي است كه مرحوم مقدس اردبيلي بر فرمايش امين الاسلام در مجمع‌البيان دارد، البته بحث فقهي‌اش حق با مرحوم مقدس اردبيلي است و بحث تفسيري‌اش با نظر مرحوم امين الاسلام مطابق است براي اينكه فرمود﴿فَإِذَا تَطَهَّرْنَ﴾ اين ‌«تَطهُّر‌» يعني پذيرش طهارت غير از صرف انقطاع دم است، البته حكم فقهي جمعاً بين الروايات همان فرمايش مرحوم مقدس اردبيلي حق است.

پرسش ...

پاسخ: تطبيق فرمود نه تفسير، بيان مصداق است اگر بخواهيد ولد، البته اين طلباً للولد صبر كنيد مثلاً غسل بكند.

دلالت روايات بر كفايت انقطاع دَم

اصل كريمه دلالت مي‌كند بر اينكه ﴿فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ﴾ يعني آن نهي قبلي باقي است تا تَطهّر. البته روايات آمده است فرمود صرف انقطاع دم كافي است[7] قهراً ظاهر آيه حمل بر استحباب يا حمل بر كراهت مي‌شود.

﴿فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ﴾ اين ﴿مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ﴾ در آيه بعد كه فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ﴾ بايد مطرح بشود كه ﴿حَيْثُ﴾ چيست. آن‌گاه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ﴾ هم درباره زنها هم درباره مردها، چون طرفين احياناً ممكن است به اين كار تن در بدهند بايد توبه كنند و بايد طاهر باشند از اين قذارت، اين عمل قذر است و ارتكاب اين عمل يك نحوه قذارت است ‌«تَطَهُّر‌»، پرهيز از اين گونه از قذرهاست و خداي سبحان توابين و متطهرين را دوست دارد.

بيان تفاوت معنا در دو مصداق توبه

تواب هم صفت خداي سبحان است هم صفت بندگان صالح چون توبه به دو معناست نه به دو معناست بلكه دو مصداق دارد اصلاً توبه يعني رجوع، ‌«تاب‌» يعني رجع اين رجوع اگر به بنده نسبت داده شد رجوع از مخالفت به موافقت است يا رجوع از معصيت به اطاعت است يا رجوع از غير به آشناست تا درجات گوناگوني كه براي توبه ذكر كردند، اما وقتي به خداي سبحان نسبت داده شد به معناي انعطاف و ريزش لطف و نظر مرحمت و امثال ذلك است. در قرآن كريم خداي سبحان فرمود خدا عده‌اي را نگاه نمي‌كند با اينكه ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ[8] است و ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِي[9] اينكه فرمود خدا يك عده را نگاه نمي‌كند ﴿لاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِم﴾ در قيامت يك عده را نگاه نمي‌كند يا در دنيا عده‌اي مورد نظر حق نيستند آن نظر تشريفي و عنايي و لطف خاص است وگرنه او ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ﴾ است او ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِي﴾ است. اينكه فرمود: ﴿لاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ القِيَامَة[10]  اين نظر، نظر تشريفي است، بنابراين خداي سبحان نسبت به بعضيها لطف و عنايت دارد وقتي لطف حق شامل حال كسي شد در اينجا توبه الهي شامل حال او مي‌شود كه «تاب الله علي عبده فتاب العبد الي مولاه» در توبه الهي معمولاً با ‌«علي‌ٰ» استعمال مي‌شود در توبه عبد با ‌«الي‌» استعمال مي‌شود «تاب المولي علي العبد و تاب العبد الي مولاه» لطف الهي منعطف شد بر بنده اين بنده گريزپاي به سمت مولا برگشت.

محفوف بودن توبهٴ مقبولِ بنده به دو توبهٴ الهي

هر توبه مقبولي، محفوف به دو توبه الهي است؛ هر وقت بنده بخواهد به سوي حق برگردد هم قبلاً بايد لطف الهي شامل حال بنده بشود كه حالي در عبد پيدا بشود كه به سوي مولا برگردد و هم بايد لطف الهي شامل حالش بشود كه عبدِ برگشت كرده را بپذيرد، دوبار خدا توبه مي‌كند يكبار بنده، ‌«تاب‌» يعني ‌«انعطف و رجع‌» اول، لطف الهي شامل حال بنده تبهكار مي‌شود آن بنده تبهكار را بيدار مي‌كند وقتي بيدار شد به سمت خدا حركت مي‌كند.

در سورهٴ مباركهٴ ‌«توبه‌» فرمود كه خدا بر اينها توبه كرد اينها هم توبه كردند آيهٴ 118 سورهٴ «توبه‌» اين است كه ﴿تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا﴾، «تاب عليهم ليتوبوا الي ربهم» اول توبه الهي است بر بنده، دوم توبه بنده است به سوي حق، سوم توبه پذيرش حق است نسبت به بنده؛ در هر دو حال چه توبه اولي چه توبه ثالثه توبه خدا به معناي انعطاف فيض است و توبه وسطي كه توبه انسان است به معناي رجوع و بازگشت از معصيت به اطاعت و مانند آن است.

عفو خداوند از معايب و نواقص توبه بنده

در اين آيهٴ 118 سورهٴ ‌«توبه‌» فرمود: ﴿ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا﴾ يعني «ليتوبوا الي ربهم» كه يك‌جا علي است و يك‌جا هم إليٰ است و باز در حال توبه كردن اين‌چنين نيست كه واقعاً انسان توبه‌اش كاملاً واجب همه شرايط باشد، مثل ساير عبادات اوست چطور ساير عبادات او بي‌نقص نيست خود توبه او هم با شكستگي همراه است، همان‌طوري كه ساير عبادات را خدا به عنوان «يا من يقبلُ اليسيرَ و يعفو عن الكثيرِ»[11] اين عمل قليل را مي‌پذيرد، توبه او هم كه واجد شرايط نيست به نصاب نرسيده باز آن را هم خدا قبول مي‌كند، لذا در همين سورهٴ مباركهٴ ‌«توبه‌» آيه 104 فرمود: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ﴾ نفرمود خدا توبه را از بندگان قبول مي‌كند ‌«من عباده‌» فرمود: ﴿عَنْ عِبَادِهِ﴾ اين جا جاي ‌«من‌» است نه ‌«عن‌» اين تعبير به ﴿عَنْ﴾ براي آن است كه كلمه تجاوز و عفو را در بر دارد ‌«يقبل عافياً عن عباده‌» يعني كمبودي كه در توبه است او را هم عفو مي‌كند، اين‌چنين نيست حالا اگر كسي توبه كرد توبه او هم مثل نماز اوست چطور  نماز او با قصور همراه است توبه او هم اين‌چنين است وگرنه توبه شرايطي دارد كه حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه بعضي از آن شرايط را بيان فرمودند[12]، لذا نفرمود: «الم يعلموا ان الله هو يقبل توبة عباده‌» يا ‌«يقبل التوبة من عباده» بلكه فرمود: ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ كه با حرف تجاوز كه نشانه تضمين عفو است ذكر كرده كه اگر توبه هم كمبودي داشت باز آن را هم خدا قبول مي‌كند.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ اين معناي توبه در همه همين است اگر نسبت به گذشته نادم است نسبت به آينده مصمم بر ترك است مي‌گويند توبه وگرنه با اينكه در آينده بخواهد انجام بدهد كه توبه نيست، پس تصميم بر ترك در معناي توبه اخذ شده است اين تصميم درجاتي دارد.

محبوب بودن توّاب در نزد خداوند

پرسش ...

پاسخ: منظور آن است كه تصميم و اراده درجاتي دارد اگر تصميم و اراده درجاتي دارد پس توبه هم درجاتي دارد ديگر. بنابراين تواب كه هم صفت خداست هم صفت انساني است كه بنده خداست؛ منتها توبه الهي يعني رجوع لطف الهي بر بنده، توبه انسانها بازگشت انسان تبهكار به سمت مولاست و اگر كسي تواب شد محبوب خداست، اگر تائب شد معلوم نيست محبوب باشد ولي اگر تواب شد محبوب خداست كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ﴾.

پرسش ...

پاسخ: اما محبوب بودن را نمي‌رساند، بله خدا انسان بي‌گناه را دوست ندارد انسان بافضيلت را دوست دارد.

پرسش ...

پاسخ: يعني معاقب نيست نه محبوب است محبوب بايد كمالي داشته باشد «كمن لا ذنب له»[13] يعني گناهي ندارد مثل كودك است كودك كه محبوب حق نيست، محبوب بودن پيروي حبيب‌الله مي‌خواهد كه در بحث ديروز گذشت. اين كلمه تواب همان‌طوري كه در آيه محل بحث  آمده است در سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» به عنوان وصف الهي ياد شده است.

پرسش ...

پاسخ: رأفت غير از محبت است

پرسش ...

پاسخ: خدا فرمود ما آن رزمنده‌اي كه مثل سرب مي‌جنگد دوست داريم[14] هر كسي كه محبوب حق نيست، ممكن است بنده حق باشد خدا به او لطف داشته باشد اما محبت چيز ديگر است.

سرّ تعبير ‌«‌اتوب» در آيهٴ 160 سورهٴ ‌«‌بقره»

آيهٴ 160 [سورهٴ بقره] اين بود كه: ﴿إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ در هر دو مورد چه آنجا كه توبه ابتدايي است كه در سورهٴ ‌«توبه‌» فرمود: ﴿ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا[15] كه توبه أوليٰ است، چه اينجا كه توبه ثالثه است و هر دو وصف خداست هر دو جا با ‌«علي‌» ذكر شد در اين آيهٴ 160 سورهٴ ‌«بقره‌» كه توبه ثالثه است يعني قبول توبه عبد است باز هم با ‌«علي‌» ياد شد فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾؛ من بر آنها توبه مي‌كنم يعني لطفم بر آنها منعطف مي‌شود براي اينكه من توابم يادمان نيست در جايي خداي سبحان با اين تعبير لطف خاص خود را ارائه بدهد، فرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ در نوع موارد با فعل ماضي يا مضارع و مانند آن ياد مي‌كند ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ[16] و امثال ذلك، اما يك جا مستقيماً خودش را ارائه بدهد ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ ظاهراً فقط در سراسر قرآن همين يك جاست، سرّش اين است كه هيچ كاري هم مشكل‌تر از كار اين آيه نيست انساني كه معصيت كرده است ممكن است برگردد بين خود و خداي خود، اما انساني كه مردم را گمراه كرده است بيايد به مردم بگويد من اشتباه كردم حق با ديگري بود اين مدتي كه حرف من را گوش كرديد من شما را گمراه كردم راه ديگري است اين كار هر كسي نيست اين نظير توبه كردن يك انسان تبهكار نيست كه انسان آسان باشد، اگر كسي راه بد به مردم نشان داد توبه كند به مردم بگويد من بيراهه مي‌رفتم اشتباه مي‌كردم شما را به دنبالم بيراه مي‌بردم براي مردم تبيين كند آن فسادها را ترميم كند اصلاح كند اين يك جهاد اكبري است، در خصوص اين مورد فرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[17] وگرنه گناهان ديگر چون ترك آنها اين قدر دشوار نيست درباره آنها نفرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ به هر حال محبوب شدن اين خصيصه را هم مي‌طلبد ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ﴾ اما تطهر.

 

مصاديق طهارت در قرآن

طهارت البته درجاتي دارد خود طهارت درجاتي دارد، اما ‌«تَطَهُّر‌» آن مصداق كامل است. طهارت مصاديقي دارد؛ هر مصداقي زمينه ريزش بركتي از بركات الهي است. از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است در زمان انقطاع وحي كه چرا مدتي وحي بر شما قطع شد، فرمود چگونه وحي قطع نشود در حالي كه شما ناخن‌ها را نمي‌گيريد بدنها را تميز نمي‌كنيد[18] خب، اين حد نازل هست تا برسد به آن حد عالي اصل مرحله طهارت نازله محبوب حق است چه رسد به طهات عاليه. در قرآن كريم هم طهارت خبثيه مطرح شد و امر شد هم طهارت حدثيه، آن طهارت خبثيه نظير ﴿ثِيَابَكَ فَطَهِّر[19] هست يا آنچه در سورهٴ مباركهٴ ‌«انفال‌» آمده كه فرمود ما باران را مي‌فرستيم تا پليدي‌هاي شما را ببرد و شما را تطهير كند، كه اين هم طهارت حدثيه را در بر دارد هم طهارت خبثيه را آيهٴ 11 سورهٴ ‌«انفال‌» اين است كه ﴿إِذْ يُغْشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ﴾؛ در بعضي از اين جنگها يعني بدر وقتي عده‌اي نيازي به آب پيدا كردند بدنهاي آنها آلوده شد باران رحمت آمد تا هم طهارت خبثي پيدا كنند و هم طهارت حدثي.[20] اين طهارتها را خداي سبحان در قرآن بيان كرد بعد فرمود طاهر و متطهر را خدا دوست دارد. اما قسمت مهم طهارتي كه محبوبيت مي‌آورد همان طهارت حدثيه است. طهارت حدثيه در سورهٴ مباركهٴ ‌«مائده‌» در آيه شش مبسوطاً جمع شد يعني اقسام سه‌گانه طهارت اقسام دوگانه طهارت كه وضو و غسل باشد و تيممي كه گاهي بدل از وضوست و گاهي بدل است غسل است اين جمع بين بدل و مبدل همه را در اين آيه مباركه بيان كرده در آيهٴ ششم سورهٴ مباركهٴ ‌«مائده‌» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي المَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الكَعْبَيْنِ﴾ اين راجع به وضو ﴿وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾ اين راجع به غسل.

نكته أمر به سبب در وضو و أمر به مسبَّب در غسل

حالا اين چه نكته‌اي است كه در خصوص وضو به سبب امر كرده است در غسل به مسبب امر كرده است يك مطلب ديگر است، كه در وضو به غَسْلَتٰان و مسحتان امر كرد در غُسل به غَسل بدن اشاره نكرد به آن طهارت حاصله از اين غَسَلات اشاره كرده است به مسبب امر كرده، ظاهراً براي او نكاتي ذكر كردند يكي از اين نكاتش اين است كه اگر براي حصول طهارت، غَسل جاي مشخصي لازم باشد مثل وضو و تيمم آن اعضا را ذكر مي‌كنند كه تعليم كيفيت باشد و اما اگر غَسل جاي معيني نيست سراسر بايد شسته شود به اصل طهارت امر مي‌كنند، لذا در وضو و تيمم به آن موضع شستن و مسح كشيدن اشاره شد، مثل اول آيه و آخر آيهٴ، ولي درباره خصوص غسل چون سراسر بدن بايد شسته شود به طهارت امر كردند نه به عضوي دون عضوي، لذا فرمود: ﴿وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾ اما فرمود: ﴿وَإِن كُنتُم مَرْضَي أَوْ عَلَي سَفَرٍ﴾ كه وارد بحث تيمم مي‌شوند حالا يا بدل از وضو يا بدل از غسل ﴿أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الغَائِطِ[21] ‌«غايط‌» يعني مكان پست كه در آنجا مي‌رفتند و قضاي وطر مي‌كردند نه غايط يعني مدفوع، سرّ اينكه اين معاني قبيح الفاظ فرواني دارد براي آن است كه سعي مي‌كردند با كنايه از آن معناي قبيح ياد بكنند، وقتي اين لفظ كنايه‌اي چند بار ذكر مي‌شد كم كم معناي صراحت را پيدا مي‌كرد آن‌گاه يك لفظ ديگري را انتخاب مي‌كردند و هكذا. معاني قبيحه الفاط فراواني دارد روي اين نكته و معاني بلند الفاظ فراواني دارد براي اينكه هر لفظي گوشه‌اي از گوشه‌هاي آن معناي بلند را بخواهد برساند وگرنه نه عذره  به معناي مدفوع است نه غائط به معناي مدفوع است ‌«عذره‌» يعني جلوي حياط قبلاً در زمان جاهليت چون قضاي وطرشان در جلوي حياط بود با يك صورت ديگري الآن هم در بعضي از لغتها به عنوان پاخانه ياد مي‌كنند از جايي كه قضاي وطر مي‌شود به عنوان پاخانه ياد مي‌كنند. ‌«عَذَرَ‌» يعني چون اين عمل را در جلوي حياط انجام مي‌دادند مي‌‌گفتند عذره، نه اينكه ‌«عذره‌» يعني مدفوع، ‌«عذره‌» يعني جلوي خانه، ‌«غايط‌» هم يعني مكان پست؛ منتها حالا كم كم الآن 1400 سال است كه اين الفاظ مرتب گفته مي‌شود انسان خيال مي‌كند كه غايط يعني مدفوع، الآن شما اگر به اين كتابهاي لغت مراجعه كنيد مي‌بينيد معاني قبيحه الفاظ فراواني دارند. سرّش اين است كه چند روزي اين لفظ را به صورت كنايي ذكر مي‌كنند اين لفظ صريح مي‌شود بعد لفظ ديگر را انتخاب مي‌كنند و هكذا.

طهارت فرض اصلي از غسل و وضو و تيمم

بعد از بيان وضو و غسل مسئله تيمم را بازگو مي‌فرمايد ﴿أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الغَائِطِ﴾ يعني از آن توالت خلاصه بيرون آمديد، از آنجا آمديد  ﴿أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾ در مسئله تيمم، آن وقت اعضا را بيان مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِنْهُ﴾ درباره وضو، موضع را مشخص مي‌كند درباره تيمم، عضو را مشخص مي‌كند درباره غسل، چون سراسر بدن بايد شسته بشود امر به طهارت مي‌كند آن‌گاه مي‌فرمايد ﴿مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَجٍ وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ[22] اين هم طهارت ظاهري است براي اينكه وضو و غسل طهارت ظاهري را دارند و هم طهارت باطني است براي اينكه هم وضو و غسل طهارت باطني را دارند مخصوصاً غسل كه فرمود ﴿فَاطَّهَّرُوا﴾ و هم تيمم براي طهارت باطني است و اين جمله اگر به همه برنگردد به اخيري يقيناً برمي‌گردد، اخيري همان تيمم است فرمود صورتتان را به خاك بماليد براي اينكه خدا مي‌خواهد پاكتان كند خب، پيداست به اينكه آن خود شكني آن غرور شكستن آن چهره را به خاك ماليدن انسان را از غرور و خودبيني پاك مي‌كند انسان را از آن قذارت پاك مي‌كند بالأخره اين ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾ يا به طهارات ثلاث برمي‌گردد يا به خصوص اخير، فرمود صورتتان را دستتان را، به خاك بماليد خدا مي‌خواهد پاكتان كند اين عمل است كه انسان را پاك مي‌كند يعني اين غرور را منيت را مي‌شكند خدا اين گونه از طهارتها را دوست دارد.

جايگاه مسجد در تطهر بندگان و محبت الهي

مسجد چون جاي عمل به اين احكام و جاي بحث اين احكام است از مساجدي كه در زمان حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و به دستور حضرت ساخته شد، از آن مسجد اين‌چنين ياد كرد فرمود: ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾؛ مي‌خواهند پاك بشوند. آن گاه فرمود خدا متطهرين را دوست دارد يعني مردمي كه اهل مسجدند هم به احكام الهي آشنا مي‌شوند و هم احكام الهي را عمل مي‌كنند اينها كساني‌اند كه ﴿يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾ يعني ‌«يريدون ان يصيروا محبوبين لله سبحانه تعالي‌» براي اينكه ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ﴾ آن وقت اگر در سورهٴ ‌«توبه‌» فرمود در اين مسجد اقامه كن نه مسجد ديگران، آيهٴ 108 سورهٴ «توبه‌» فرمود: ﴿لاَتَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَاللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرِينَ﴾ ناظر به همين است؛ منتها آن آيهٴ 108 سورهٴ ‌«توبه‌» از اين جهت كامل‌تر از آيه محل بحث است براي اينكه صغرا و كبرا هر دو را آنجا ذكر كرده، فرمود در اين مسجد رجالي‌اند كه ﴿يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾ و خدا هم كه ﴿يُحِبُّ المُتَطَهِّرِين﴾ پس آنها «يحبون ان يصيروا محبوبين لله سبحانه و تعالي؛» دوست دارند كه محبوب حق بشوند، پس مسجد مي‌شود محور محبت؛ هم اينها مي‌خواهند كه طاهر بشوند هم طاهر‌ها و متطهر‌ها محبوبان الهي‌اند ﴿وَاللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرِينَ﴾ كه در آيهٴ 108 سورهٴ مباركهٴ ‌«توبه‌» است. بنابراين اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ﴾ شامل هر دو گروه خواهد شد.

تعابير مختلف دربارهٴ زن و مرد در قرآن كريم

اينكه فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ﴾ رابطه زن و مرد را قرآن كريم در شرايط گوناگون با عناوين مختلف طرح كرده است. آنجا كه سخن از تشكيل اصل خانواده است فرمود: ﴿جَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً[23] يعني اين دو چيز است كه بالأخره خانواده تشكيل مي‌دهد نه مهريه گران و نه جمال و نه اصل و نسب و امثال ذلك، آنچه بعد از كفو و همتاي همسر بودن خانواده را گرم مي‌كند مودت عاقلانه نسبت به هم و رحمت عاطفانه و گذشت از اشتباهات هم ﴿جَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ اين اساس تشكيل خانواده، آن گاه در برخورد زن و شوهر در آيهٴ 187 همين سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» كه بحثش گذشت فرمود ﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾؛ يكديگر را در بر بگيريد و آبروي يكديگر را حفظ كنيد همان‌طوري كه لباس آبروي متلبس را حفظ مي‌كند. زن و شوهر بايد آبروي يكديگر را حفظ كنند يكديگر را از سرد و گرم روزگار حفظ كنند همان‌طوري كه لباس لابس و متلبس را از سرد و گرم روزگار حفظ مي‌كند و آبروي اورا هم حفظ مي‌كند.

رسالت انسان‌سازي و خليفه آفريني

از نظر مسئله زناشويي آيه محل بحث، زن را به عنوان كشتزار معرفي كرد نه به عنوان قضاي وطر و اطفاي غريزه فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ﴾ اين براي توليد است براي حفظ اين نوع است براي بقاي نسل است و امثال ذلك. پس بنابراين خود زن مي‌شود كشتزار برخورد شوهر با زن هم برخورد يك زارع است با مزرعه در مقام توليد نسل وگرنه آن تشكيل خانواده برخورد مشترك است ﴿جَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَة﴾ برخورد محبت‌آميز مشترك است، فرمود ﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾ اما مسئله توليد خب طبيعي است يكي فاعل است ديگري قابل، فرمود: ﴿فَأْتوْا حَرْثَكُمْ﴾ نه ‌«فاتوهن‌» اين كلمه حرث كه تكرار مي‌شود براي آن است كه مسئله نسل را بازگو كند، نفرمود ‌«نساءكم حرث لكم فاتوهن‌» اين تكرار حرث براي توليد نسل است ﴿فَأْتوْا حَرْثَكُمْ﴾ اما چه وقت ﴿أَنَّي شِئْتُمْ﴾.

 

بررسي معني ‌«‌أنّي شئتم» وسعت زماني يا وسعت مكاني؟

اين ﴿أَنَّي﴾ يا وسعت زماني است به معني متي در اين كتابهاي اصول ملاحظه فرموديد كه اگر ما شك كرديم آيا غايت حرمت، انقطاع دم است يا حصول غسل و اين دو قرائت هم مثلاً معارض هم بودند ما به عمومات فوق مراجعه مي‌كنيم، يكي از عمومات فوق همين ﴿أَنَّي شِئْتُمْ﴾ است هر زماني كه خواستيد «خرج منه زمان الحيض بقي ما بقي» اين يكي از وجوهي است كه نشانه آن است كه اين ﴿أَنَّي﴾ گسترش زماني است. در خيلي از موارد اين كلمه أنّي به معناي ‌«من اين‌» است حالا ببينيم در اينجا هم كه با فعل همراه است ‌«من اين‌» است يا نه. در سورهٴ مباركهٴ ‌«آل‌عمران‌» وقتي جريان مريم (عليها سلام) را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا المَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ آن‌گاه به مريم مي‌گويد: ﴿يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ[24]؛ از كجا اين روزي را به دست آوردي آيهٴ 37 سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» اين است كه ﴿قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا﴾ يعني ‌«من اين لك هذا‌» چه اينكه در همين سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» آيهٴ 40 اين است كه ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلاَمٌ﴾ زكريا گفت: ﴿أَنَّي يَكُونُ لِي غُلاَمٌ﴾ يا مريم، در همين سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» آيهٴ 47 مي‌گويد: ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ﴾ چه اينكه درباره خداي سبحان هم آمده است كه ﴿أَنَّي يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ[25] اين ﴿أَنَّي﴾ يعني ‌«من اين‌» اين ‌«من اين‌» توسعه در كيفيت برخورد است، ولي بالأخره بايد به حرث برسد به كشتزار برسد هم كلمه ‌«حرث‌» اين مسئله را تأييد مي‌كند، هم مسئله ﴿وَقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ﴾ از هر راهي كه باشد بالأخره بايد به آن حرث برسد: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ﴾ و اگر ما بگوييم ﴿أَنَّي﴾ يعني ‌«كيف شئتم‌» به هر وضعي كه خواستيد اين با آن ﴿أَنَّي شِئْتُمْ﴾ بايد هماهنگ باشد چون آنچه محل ابتلا بود و در جاهليت از او پرهيز داشتند و بعضيها او را تقبيح مي‌كردند، مي‌گفتند نمي‌شود ﴿أَنَّي﴾ وارد حرث شد از يك راه مشخص بايد وارد حرث شد. قرآن مي‌فرمايد نه بايد به حرث رسيد ‌«من أين‌» از هر راهي كه شد عمده رسيدن به حرث است.

پرسش ...

پاسخ: به آنها تجويز نمي‌كردند و از يهوديت هم به بعضي افراد جاهلي سرايت كرد، آنها هم اجتناب مي‌كردند تقبيح  مي‌كردند، لذا خدا فرمود ﴿أَنَّي شِئْتُمْ﴾ فرمود بالأخره از هر راهي كه باشد بايد زن به عنوان كشتزار، تلقي شود و براي اين كشتزار بكوشيد كه نسل آينده را حفظ كنيد كه مي‌ماند ﴿وَقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 111.

[2]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 264.

[3]  . سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[4]  . فرائد الاصول، ج 1، ص 157.

[5]  . مجمع البيان، ج 2، ص 563.

[6]  . زبدة البيان في احكام القرآن، ص 34 و 35.

[7]  . ر . ك: تهذيب الاحكام، ج 1، ص 167.

[8]  . سورهٴ ملك، آيهٴ 19.

[9]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 117.

[10]  . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 77.

[11]  . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 132.

[12]  . ر . ك: نهج‌البلاغه، حكمت 417.

[13]  . الكافي، ج2، ص 435.

[14]  . سورهٴ صف، آيهٴ 4.

[15]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 118.

[16]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 104.

[17]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 160.

[18]  . بحار الانوار، ج 18، ص 255.

[19]  . سورهٴ مدثر، آيهٴ 4.

[20]  . جامع البيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 129 و 130؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 7، ص 372 و 373.

[21]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 6.

[22]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 6.

[23]  . سورهٴ روم، آيهٴ 21.

[24]  . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 37.

[25]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 101.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق