اعوذ اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219) فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)﴾
در بيان حرمت خمر همانطوري كه آيات فراوان دلالت ميكند، روايات فراواني هم دلالت ميكند، منتها ائمه (عليهم السلام) هم از آيات، حكم ترتيبي خمر را استنباط كردند براي ديگران و هم آنچه را خداي سبحان از راه وحي و الهام به اينها فهماند براي مردم تبيين كردند كه خمر با ساير محرمات فرق دارد.
بيان تفاوت بين خمر و ساير اعيان مصّومه در كتب فقهي
بر همين اساس در كتابهاي فقهي بين خمر و ساير اعيان محرمه فرق گذاشتند درباره ساير اعيان محرمه گفتند اگر كسي مضطر شد ميتواند از آنها استفاده كند، ولي درباره خصوص خمر دو قول است كه يك قول آن است كه عند الاضطرار ميشود از خمر استفاده كرد قول ديگر آن است كه حتي عند الاضطرار هم از خمر استفاده كرد، چه اينكه در مسئله تداوي و درمان هم بين خمر و غير خمر فرق گذاشتند، چه اينكه از نظر حرمت شركت در سفرهاي كه در او خمر هست با ساير محرمات فرق گذاشتند، مثلاً اگر سفرهاي گوشت خوك در او هست عدهاي مبتلا هستند و گوشت خوك ميخورند خب، خوردن اين گوشت حرام است اما آيا كسي كه در اين سفره نشسته است و اصلاً غذا نميخورد يا مشغول غذا خوردن است، منتها از غذاي حلال استفاده ميكند آيا نشستن او بر روي چنين سفرهاي حرام است يا نه، آيا خوردن غذا در كنار يك چنين سفرهاي حرام است يا نه، درباره ساير محرمات بعضيها بالصراحه گفتند حرام نيست بعضي با ترديد و اما درباره خصوص شرب خمر گفتند اگر سفرهاي در او شراب نوشيده ميشود نشستن كنار آن سفره حرام است خواه آن شخصي كه نشسته است غذا بخورد يا غذا نخورد و خوردن غذا از آن سفره حرام است خواه در سر آن سفره بنشيند خواه ننشيند، اين چهار فرع را حالا در خلال بحث ملاحظه مي فرماييد كه با هم فرق ميكند. اينها خصوصياتي است كه درباره خصوص خمر ذكر شده است از اين جهت گفته شد به اينكه «شاربُ الخَمرِ كَعَابِدِ وَثَنٍ»[1] است حالا بقيه رواياتي كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كردند بخوانيم تا به آن قسمتهاي فقهياش برسيم كه چه امتيازي بين خمرو غير خمر هست. در باب تحريم خمر[2] در همين كتاب شريف كافي دو روايت بود كه روايت اولي[3] در بحث ديروز خوانده شد.
بيان برخي روايات در مراحل تحريم خمر در قرآن
روايت دوم همان است كه مرحوم كليني ميفرمايد كه اين مرسلهاي است كه اصحاب ما ارسال كردند معلوم ميشود اصل مضمونش به وسيله ائمه (عليهم السلام) به اينها رسيده است «بعضُ اصحابِنَا مُرسِلاً» اينچنين گفت: «انَّ اوَّل مَا نَزَلَ في تحريم الخمر قولُ الله عزوجل ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾» سرّ اينكه اين «اول ما نزل» است براي آن است كه فقط به حرمتش اكتفا نشد، بلكه از منافع خمر هم سخن به ميان آمده است كه فرمود ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ مستقيماً نهي نفرمود كه رجس است و ماندن آن، بلكه ضمن اينكه فرمود اثم كبير است از منافع خمر و ميسر هم سخن به ميان آمد ﴿وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ فرمود: «فلما نَزَلَت هذه الاَيه أَََحَسَّ القومُ بتحريمها و تحريم الميسر و عَلِمُوا اَنَّ إلاثم مما ينبغي اجتِنَابُهُ»؛ فهميدند كه بالأخره يك چيز پليدي است و بايد از او پرهيز كرد، اثم از چيزهايي است كه اجتناب و پرهيز او سزاوار است و خداي سبحان همه راههاي استفاده خمر را هم نبسته است براي اينكه فرمود: ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ «و لا يَحمِلُ الله عزَّوجَلَّ عليهم من كل طريق لانه قال ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ پس با نزول اين آيه حرمت تنجيزي و مطلقه را نتوانستند استفاده كنند؛ فهميدند في الجمله كه پليد است، اما فهميدند كه همه راهها را هم خدا نبست براي اينكه در كنارش فرمود: ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ بعداً اين آيه نازل شد «ثم انزل الله عزوجل آيةً أخري» كه ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[4] اين آيه به خوبي دلالت ميكند بر حرمت خمر و از آيه اولي شديدتر است «فكانت هذه الآية اشدّ مِن الاولي و اَغلَظَ في التَّحريم ثم ثَلَّثَ بآيتٍ اُخري» يعني خداي سبحان اولين بار آن آيه را بعد آيه ثانيه را درباره سوم، آيه ثالثه را نازل كرده است يا «ثم ثُلِّثَ» مسئله تحريم خمر به «آيةٍ اخري» كه آن آيه سوم هم از آيه اولي غليظتر است هم از آيه دوم شديدتر: «فكانت اَغلَظَ مِن الاية الاُولي و الثانيه و اشد فقال عزوجل ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾»[5] زيرا دستور نهيپذيري را در اين آيه داد و اين را مستقيماً كار شيطان دانست و مضار ميگساري و قماربازي را هم به وسيله شيطنت شيطان تبيين كرد «فَأَمَرَ عزوجل بِاِجتِنَابِهَا و فَسَّرَ عِلَلَها التي لها و من أجْلها حرَّمَها» مفاسدش را بيان كرد و انگيزه تحريمش را هم ذكر فرمود.
در مرحله سوم همه مضارش را ذكر فرمود: «فَاَمَرَ عزَّوجلّ بِاِجتِنَابِهَا و فَسَّرَ عِلَلَها» بعد فرمود: «ثم بيَّن الله عزَّوجلَّ تحريَمها و كَشَفَه في الآيةِ الرابعة مع ما دَلَّ عليه في هذه الآية المذكورة المتقدمة بقوله عزَّوجلَّّ ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾[6]» كه كلمه تحريم بالصرحة ذكر شده است «و قال عزَّوجلَّ في الآيةِ الاولي ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ ثم قال في الآية الرابعة ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾» يعني بيان صغرا و كبراست «فَخَبَّر الله عزَّوجلَّ ان الاثم في الخمر و غيرها و انه حرام» يعني هم صغرا را بيان كرد كه «ان الخمر اثم» هم كبرا را بيان كرد كه خداي سبحان اثم را تحريم كرد و «ذلك أنّ الله عزوجل اذا اراد ان يفترض فريضة انزلها شيئاً بعد شيءٍ حتي يُوطِّنَ النَّاسُ اَنفُسَهُم عليها»؛ فرمود سرّ تدريجي آن است كه تعليم وقتي تدريجي باشد سودمندتر است، مردم خود را آمادهتر ميكنند «و يَسكُنُوا الي امر الله عزوجل و نهيه فيها و كان ذلك من فعل الله عزوجل علي وجه التدبير فيهم أَصوَب و اَقرَب لَهُم الي الاَخذِ بها و اقلَّ لِنِفَارِهِم مِنهَا»[7]؛ اينها كمتر نفر ميكنند كمتر ميرمند و مانند آن، اين باب تمام شد.
حرمتِ مطلقِ مسكر در روايات
باب ديگر اين است كه گرچه مسكر، در قرآن كريم به اين عنوان نيامده و خمر آمده ولي خمر چون براي اسكارش حرام است، لذا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود هرچه كه انسان را مست ميكند شربش حرام است، اين باب براي اين مطلب منعقد شد: «باب انَّ رسولَ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) حرَّم كلَّ مُسكِرٍ قليلَهُ و كثيَرهُ»[8] روايت اولي آن است كه امام صادق (سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: «خَطَبَ رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال في خُطبَتِهِ كلُّ مسكرٍ حرام»[9]؛ روايت دوم آن است كه باز از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شد كه «ان الله عزوجل حرم الخمر بعينها فقليلها و كثيرها حرام» افرمودند كه همانطوري كه از خمر به غير خمر به وسيله راهنمايي وحي تعدي شده است و ساير مسكرات هم حرام است، از كثير به قليل هم بايد حكم را سرايت داد براي اينكه خداي سبحان ذات خمر را تحريم كرده است؛ قليلش هم خمر است كثيرش هم خمر است، چون عنوان مسكر نبود تا انسان بگويد قليلش مسكر نيست بر فرض هم عنوان مسكر باشد اين عنوان مشير به آن طبيعت است و طبيعت كه تحريم شد قليل و كثير مشمول اين عنواناند، لذا حضرت در اين روايت ثانيه فرمود: «ان الله عزوجل حرَّم الخمر بعينها فقليلُها و كثيرُها حرامٌ كما حرّم الميتة و الدَّم و لحم الخنزير» اما «و حرَّم رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) الشَّراب من كلِّ مسكرٍ» ولي اين را بايد توجه كرد كه «و مَا حَّرمَه رسولالله (صلي الله عليه و آله و سلم) فقد حرّمه الله عزَّوجلّ»[10] نه اينكه رسولالله خودش نشسته فكر كرده با نظر خودش چيزي را ـ معاذ الله ـ تحريم كرده بلكه هر چيزي را رسولالله ميفرمايد رسول خداست او همانطوري كه رسول است و نبي است در مسائل قرآني، رسول و نبي هم هست در مسائل حديثي، چون احاديث قدسيه را به وسيله ملائكه اينها تلقي ميكنند.
بيان حرمت ذاتي خمر
پرسش... پاسخ: آن به اين تفريعي كه حضرت فرمود «فقليلُها و كثيرُها»[11] نشانه آن است كه عين الخمر حرام است جرم الخمر حرام است، اين قرينهاي كه دارد «فقليلُها و كثيرُها» معلوم ميشود كه عنوان، عنوان خمر است لذا با فاي تفريع فرمود پس كمش، زيادش هر دو حرام است چرا، چون اين ذات، حرام شد مثل ميته همانطوري كه ذات ميته حرام است كم و زيادش فرق نميكند ذات خمر هم تحريم شد؛ كم و زيادش فرق نميكند و اما از راه وحي و الهام نه در قرآن بلكه از راه وحي و الهام مسئله حرمت كل مسكر به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وحي شده است حضرت هم پيام خدا را ابلاغ كرد.
حاكم بودن روايتِ «كلّ مسكر خمرٌ» بر ادلّهٴ قرآني از باب توسعهٴ موضوع
حديث سوم آن است كه از امام باقر (سلام الله عليه) رسيده است: «قال رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) كلُّ مسكرٍ حرامٌ و كلُّ مسكرٍ خمرٌ»[12] اين «كلَّ مسكرٍ حرامٌ» يك حكم مستقلي است اما «كلُّ مسكرٍ خمرٌ» حاكم بر ادله قرآني است از باب توسعه موضوع، قرآن ميفرمايد خمر حرام است، امام ميفرمايد: «كلُّ مسكرٍ خمرٌ»[13] اين حاكم بر دليل قرآني است از راه توسعه موضوع.
تعلّق خرمت به مسكرِ شاٴني
روايت چهارم اين است كه معاويهبن وهب به امام صادق (سلام الله عليه) عرض كرد: «انّ رجلاً مِن بني عمِّي و هو رجلُّ مِن صُلَحَاء مَوَالِيك اَمَرَني ان اسالك عن النَّبيذ فَاَصِفَهُ لَكَ»؛ من به وسيله درخواست يكي از بني اعمامم ميخواهم از شما جريان نبيذ را سوال بكنم و توصيف بكنم براي شما كه نبيذ چيست؛ حضرت فرمود: «اٴَنَا اَصِفُهُ لك»؛ من بيان ميكنم، شما ميخواهيد موضوع را تشريح بكنيد و من حكم را بيان بكنم «قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) كلُّ مسكرٍ حرام فما اسكَرَ كثيرُه فقليلُه حرام» يعني اگر عنوان مسكر حرام شد مسكر شأني حرام است نه مسكر فعلي تا كسي بگويد كم كه مست نميكند، نه چيزي كه مست كننده است اين ذاتش حرام است آن وقت اين عنوان مسكر يك عنوان مشير خواهد بود يعني اين طبيعتي كه شأنيت اسكار دارد اين طبيعت محرم است كم و زيادش يكسان است «فما اسكَرَ كثيرُه فقليلُه حرام قال قلتُ فقليل الحرام يُحِلُّهُ كثيرُ الماء فردَّ عليه بكفّه مَرَّتَينِ لا لا»[14]
عدم تحقّق استهلاك دربارهٴ نجاست
من به حضرت عرض كردم خب حالا ما كمي نبيذ ميريزيم يك آبي زياد ميريزيم آن آب فراوان كه حلال است چون غالب بر اين نبيذ كم است و اين نبيذ كم در آن ماء فراوان مستهلك است حلال ميشود. ما وقتي اين مطلب را به عرض حضرت رسانديم حضرت با دست مباركش دوبار اشاره كرد يعني لا،لا دوبار با دست فرمود نه، در روايات ديگر هم هست كه بعد به خواست خدا در همين بحث استهلاك ميآيد و آن اين است كه خمر يا ساير مسكرات مايع بالاصل، گذشته از آن حرمت، نجاست عيني دارند و نجس، اين پليدي طوري است هلاك ميكند نه مستهلك بشود آنكه حرمت دارد و نجاست ندارد با استهلاك حل ميشود و حلال، اما آنكه حرمت و نجاست دارد كثير را هم مستهلك ميكند. بيان ذلك اين است اگر يك تكه گوشتي نجس نباشد ولي حرام باشد اين يك تكه گوشت در يك ديگ بزرگ مستهلك بشود خوردن آن غذا حلال است چرا، چون اين عنوان صادق نيست مگر به دقت عقلي و عرف هم با اين دقتهاي عقلي كاري ندارد وقتي عنوان صادق نشد مستهلك شد خوردنش حلال است، ولي اگر همين گوشت، گوشت خنزير بود گرچه عنوان لحمالخنزير مستهلك شد ولي چون نجس است به مجرد ملاقات با آن مظروف كل مظروف، را آلوده ميكند مظروف را هلاك ميكند و يعني همه غذاهاي ديگ را هلاك ميكند چون نجس ميكند خاصيت پليدي و نجاست، اهلاك است نه استهلاك، لذا حضرت فرمود لا، لا، نبيذ چيزي نيست كه اگر شما چند برابر آب رويش بريزيد اين مستهلك بشود، چون آلوده است آن آب را هم آ لوده ميكند.
پرسش:... پاسخ: خونهاي پاك هم خوردنش حرام است يك بحث در حرمت است، خون حيواني كه داراي نفس سائله نيست مثل بق و امثال ذلك خب، خوردنش حرام است، لذا سيدنا الاستاد خوردن اين خوني كه در تخم مرغ پيدا ميشود آن را ميگويند حرام است گرچه در نجاستش شك دارند آن از آن جهت كه خون است كه خوردن خو نحرام است حالا در نجاستش اختلاف است وگرنه در حرمت اكل دم كه بحثي نيست، اين خوني كه در دهن است از اين جهت كه خون است خوردنش فرو بردنش حرام است و اگر مستهلك بشود ديگر آب دهن است خون نيست آن وقت فرو بردنش عيب ندارد.
روايت بعدي اين است كه از امام باقر (سلام الله عليه) سؤال شده است كه نبيذ چيست؟ «سَاَلتُه عَن النَّبيذِ فقالَ حرَّم الله عزّوجلّ الخمر بعينها و حرَّم رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مِن الاشربةِ كلَّ مسكرٍ»[15] روايت ششم هم باز از امام صادق (سلام الله عليه) درباره نبيذ سؤال شده است، حضرت فرمود رسول خدا در خطبهاي فرمود: «ايُّها النَّاس اَلَا ان كلَّ مسكرٍ حرامٌ اَلَا و ما اَسكَرَ كثيرُه فقليلُه حرامٌ»[16] كه اين هم مضمونش گذشت. روايت هفتم
پرسش...
پاسخ: قليل خمر، قليل مسكر، نه اگر مسكري رفت و هم پاك شد و هم مستهلك شد آن ديگر عنوان صادق نيست، يك قطره خمر هم با اينكه مسكر بالفعل نيست حرام است، اگر يك قطره خمر افتاد در حوض، در حوض آب كر خب اين هم عنوانش رفت و هم چون مستهلك شد و ذراتش از بين رفت آب را آلوده نكرد چون آب كر منفعل نميشود.
پرسش...
پاسخ: الآن ما بحث اين نداريم كه اگر چيزي مسكر بود و آشاميدني نبود حكمش چيست، الآن بحث در اين است كه اين شرابهايي كه مسكر هست خواه به عنوان خمر باشد خواه غير خمر حرام است. روايت هفتم آن است كه صفوانبن جمَّال ميگويد من به نبيذ مبتلا بودم وخوشم ميآمد به امام صادق عرض كردم كه «اَصَفُ لك النَّبيذ» حضرت فرمود: «بل انا اَصِفُهُ لك» و حكمش اين است كه رسول خدا فرمود «كلُّ مسكرٍ حرامٌ و ما اَسكَرَ كثيرُه فقليلُه حرامٌ فقلتُ له هذا نبيذُ السِّقَايةِ بِفِنَاءِ الكعبة»؛ اين چيزي است كه الآن دم در كعبه هم ميفروشند آماده كردهاند به ديگران هم ميدهند «فَقَال لي ليس هَكَذا كانت السِّقَاية» سقايهاي كه در كنار كعبه بود از زمزم بود بعد چيزهاي ديگر به او اضافه شد: «ليس هكذا كانت السِّقَاية انَّما السِّقَاية زمزم» ميدانيد چه كسي اول كسي بود كه اين مسئله سقايت را تغيير داد: «اٴفتدري مَن اوَّلُ مَن غيَّرها قال قلتُ لا قال العباسُ بنُ عبدُ المطلب كانت له حَبلَةٌ اَفَتَدرِي ما الحَبلَة قلتُ لا قال الكَرم» «كَرم» يعني همان درخت انگور «فكان يُنقِعُ الزبيبَ غَدوَةً و يشربونه بالعشيِّ و يُنقِعُهُ بالعشيّ و يشربونه من الغَدِ يريدُ به اَن يَكسِرِ غَلِظَ الماءِ عَنِ النَّاس و اِنَّ هؤلاءِ قد تَعَدَّوا فلا تَشَرَبهُ و لا تَقرَبه» ؛[17] فرمود اول كسي كه آمده است در كنار سقايت زمزم، سقايت نبيذ را هم ترويج كرده است عباسبن عبدالمطلب بود آن هم نه شراب به خورد مردم داده باشد بلكه درخت انگور داشت يك مقدار انگور در ظرفي قرار ميداد يك مختصر آب رويش ميريخت شب ميماند صبح به مردم ميداد يا صبح اين كار را ميكرد شب ميداد كه يك آب گوارايي باشد شربتي هم باشد كه خيلي مردم به آب زمزم فشار نياورند اين كاري است كه خيليها ميكنند، چه كاري به نبيذ دارد آن كه عباسبن مطلب كرد اين بود بعداً آمدند به صورت ميگساري درآوردند.
پرسش...
پاسخ: حالا؛ نبيذ هم چنين است، نقي هم چنين است چند چيز است اما آنهايي كه به حد اسكار برسد همه آنها هم بله بِتع و همه اينها جزء محرماتي است عند الاسكار، اما حضرت بابي دارد در همين كافي به نام باب النبيذ[18] فرمود ماها اينچنين ميكرديم اگر كسي يك مقدار كشمش را تميز كند شب قدري آب رويش بريزد صبح ميل كند يك شربتي، اين كه نبيذ نيست يك چند ساعت رويش بماند آنكه بايد بجوشد و به حد اسكار برسد يك دستگاه ديگري دارد، اين بابي است به نام «باب النبيذ» كه مرحوم كليني هم عنوان كرده است،[19] لذا در كتابهاي فقهي وقتي نبيذ را جزء محرمات ميشمرند موضوعش مشخص ميكنند كه نبيذ چيست، بِتع چيست، و مانند آن. روايت نهم اين است كه فضيلبن يسار ميگويد من حضور امام صادق (عليه السلام) شرفياب شدم «ابتدأني أبوعبد الله (ع) يوما من غير ان أسْاله فقال قال رسول الله» آن مطلبي كه ابتدائاً فرمود اين است كه «كلُّ مسكرٍ حرامٌ قال قُلتُ اصلَحَكَ الله كلُّه حرامٌ فقال نَعَم الجُرعَةُ منهُ حرامُ»[20] روايت بعدي هم مضمونش قبلاً خوانده شد.
عدم حلّيّت شراب با اضافه كردن آب
روايت يازدهم هم اين است كه به اينها بگوييد حيله شرعي اين نيست كه مقداري آب روي نبيذ بريزيد اگر قدري آب ريختيد روي شراب، آبش فراوانتر بود و بيشتر بود اين آب حرام الهي را حلال نميكند اين حيله، حيله شرعي است.[21]
باز در روايت دوازدهم دارد كه حنان ميگويد: «سَمِعتُ رجلاً يقولُ لابي عبدالله(ع) ما تَقُولُ في النَّبيذ فَاِنَّ اَبَا مَريَم يَشرِبُهُ و يَزعَمُ انَّكَ أَمَرتَ بِشُربِهِ»؛ ميگويد من شنيدم كه مردي به امام صادق عرض كرد كه شما درباره نبيذ چه فتوا ميدهيد؟ براي اينكه ابا مريم مينوشد و ميگويد كه شما دستور داديد فرمود: «ـ مَعَاذَ الله ـ عزوجل اَن اكونَ آمُرُ بِشُربِ مسكرٍ و الله انه لَشيءٌ ما اتَّقَيتُ فيه سلطاناً و لا غَيرَهُ»؛ ما اگر احياناً تقيه ميكنيم درباره خمر با كسي تقيه نكرديم، نه از سلطان نه از غير سلطان ما هميشه فتوا به حرمت خمر ميداديم براي اينكه رسولالله فرمود: «كلُّ مسكرٍ حرامٌ فما اَسكَرَ كثيرُه فقليلُه حرام».[22] روايت سيزدهم هم همان است كه عدهاي خواستند به وسيله ريختن آب او را حلال كنند فرمود نه، وقتي كه آبي در روي آن خمر يا نبيذ و امثال آن ريختيد خود آنها هم آلوده ميشود ننوشيد.[23] روايت پانزدهم هم عمربن حنظله به امام صادق عرض كرد كه «مَا تَري في قَدَحِ مِن مسكر يُصَبُّ عليه الماء حتي تذهبَ عاديتُه و يذهبَ سُكره»؛ اگر مقداري آب روي شراب بريزند كه آن جوشش آنكه بد مستي ميآورد و آن عاديه و تعديگرياش را برطرف كند حلال است يا نه، فرمود: «لا و اللهِ و لا قطرةٌ تقطُرُ منه في حُبٍّ » آن ظرف بزرگ «الّا أُهريقَ ذلك الحُبُّ»[24] چون اين مهلك است، مستهلك نخواهد شد. روايت شانزدهم هم يك داستان جالبي دارد كه كسي از قبيله بني حارث بود و رفت حضور اما م صادق عرض كرد من جزء دوستان شما هستم حضرت فرمود در قبيله شما ما كسي كمتر داريم كه به ما علاقهمند باشند، فرمود من يك غلامي دارم كه اين اهل خراسان است و همشهريهاي او دورهاي دارند «و اِنَّ لي غلاما خراسانيّاً و هو يعمل القِصَارَة» «قصاره» همان حرفة القصارين است رختشويي «و له هَمشَهريجُون» كه معرب همشهريهاست، اين همشهريها دورهاي دارند چهار نفرند با او پنج نفر هر پنج هفته يك بار نوبت او ميشود «فيُصِيبُ غُلامِي كلَّ خمس جُمَعٍ جُمُعَةٌ»؛ هر پنج هفته يك هفته نوبت غلام ما ميشود، آن وقت اين غلام ما بعد از پذيرايي شربتي درست ميكند به نام نبيذ و وقتي ميخواهد به اينها بدهد به اينها ميگويد: «لا تَشرَب حتّي تصلِّي علي محمَّدٍ و آل محمد (صلوات الله وسلامه عليهم اجمعين)» من به وسيله تبليغات و تعليمات اين غلام كه محبت شما اهل بيت را در دوستان منتشر كرد از همين راه جزء دوستان شما شدم حضرت فرمود «استَوصِ به خيراً» اين جزء شيعيان ماست با او خوشرفتاري كن (يك)، «واٴَقرِئُه مِنّي السَّلام» سلام من را هم به او برسان (دو)، بعد بگو اين كار را نكن كه آن ديگر حالا نيازي به خواندن ندارد، آن وقت وقتي كه اين شخص آمد جريان را به غلام گفت، غلام اين تعبير را كرد دارد كه آمد به كوفه و «أََقرَأتُ الغلامَ السَّلام»؛ اقرا كردم يعني سلام امام صادق (سلام الله عليه) را به غلامم رساندم «فَبَكَي» اين غلام گريه كرد «ثم قال لي اِهتمَّ بي جعفر بن محمد (عليهما السلام) حتّي يُقرِئُني السّلام»؛ اينقدر امام من به من حرمت نهاد اهتمامي قائل شد كه بر من سلام فرستاد خب، اين گريه شوق بود. بعد ديگر دست به آن كار نزد آنگاه اين شخص هم گفت چون مولاي تو امام صادق (سلام الله عليه) دستور داد كه من نسبت به تو نيك رفتاري كنم «فَاذهَب فَأَنتَ حرُّ لِوَجهِ اللهِ».[25]
تبيين معناي نبيذ در بعضي روايات
روايت بعدي هم آن است كه نبيذ را معنا ميكند تقريباً، گفت كه «كان ابوبصير و اصحابه يشربون النَّبيذ يكسِرونَه بالماءِ فحدَّثتُ بذلك ابا عبد الله (عليه السلام) فقال لي و كيف صار الماءُ يحلِّل المُسكِر مُرهَم لا يشربُوا مِنه قليلاً و لا كثيراً قلتُ انَّهم يذكرون ان الرِّضا مِن آل محمد يحلُّه لهم»؛ يعني اهل بيت راضياند نه رضا يعني امام رضا (سلامالله عليه)، چون ابوبصير در عصر امام صادق بود حضرت فرمود: «كيف كان يحلُّون آل محمد (ع) المسكرَ و هم لا يشربون منه قليلاً و لا كثيراً فَاٴَمسِكُوا عن شُربه فَاجتَمَعنا عند ابي عبد الله (عليه السلام)» ابوبصير اين جريان را گفت حضرت فرمود «صدَق يا ابا محمد انَّ الماءَ لا يحلِّل المسكر فلا تشربوا منه قليلاً و لا كثيراً»[26] روايات فراواني هم هست كه در باب بعد هست[27] كه امروز را آخرين بحث اين قرار بدهيم كه بيش از اين رويش بحث نكنيم اين باب بعدي آن است كه چند تا روايت هست فرمود رسول خدا به ائمه (عليهم السلام) فرمودند حرمت خمر به خاطر اسكار اوست[28] پس حرمت تنها براي آنچه از انگور و امثال انگور گرفته ميشود نيست، ساير امور هم محرم است.
اختلاف روايات دربارهٴ اضطرار به نوشيدن خمر
ميماند مسئله اضطرار، در مسئله اضطرار آيات فراواني است كه اگر كسي مضطر شده است براي او عيب ندارد، اما نوع اين آيات چه در سوره «انعام»[29] چه در سوره «بقره»[30] و چه در سوره «مائده»[31] مصدّر به مسئله حرمت ميته و اكل لحم خنزير و امثال ذلك است. اين سه، چهار آيه نظير همان آيه سوره «بقره» كه بحثش گذشت در پيرامون همان حرمت لحم خنزير و ميته و امثال ذلك است؛ بعيد است اطلاق داشته باشد همه موارد اضطرار را بگيرد، ولي در روايات چرا، اينچنين هست. در روايات آن است كه اگر كسي مضطر به حرام شد ميتواند از او استفاده كند، ولي در خصوص خمر روايات مختلف است: «باب من اضطر الي الخمر للدواء او للعطش او للتقيه»[32] بنوشد يا ننوشد، روايات چند طايفه است بعضي درباره مرض است بعضي در باره عطش است بعضي درباره تقيه است و امثال ذلك.
روايات دالّ بر حرمت شرب خمر ولو جهت رفع بيماري
ابي بصير ميگويد امخالد عبديه اين زن بر امام صادق (عليه السلام) وارد شد و من نزد حضرت نشسته بودم اين زن عرض كرد من بيماري دارم اطباي عراق گفتند شما نبيذ مصرف كنيد و من بدون استفتا نميتوانم نبيذ بنوشم بايد از شما سؤال كنم حضرت فرمود: «و ما يمنعُك عَن شُربِه» خب، چرا نمينوشي؟ با اينكه اطبا گفتند «قالت قد قلَّدتُكَ دِيني »؛ من مقلد شما هستم، قلاده شما را در گردن نهادم «فَاَلقَي الله عزّوجلّ حينَ اَلقَاهُ فَاُخبِرُهُ انَّ جعفربن محمد عليهما السلام اَمَرَنِي ونَهَانِي» وقتي در قيامت به لقاءالله رفتم ميگويم طبق دستور حضرت عمل كردم راحتم آن وقت «فقال يا ابا محمد الاتسمع الي هذه المرأة و هذه المسائل لا و الله لا آذن لك في قَطرَةٍ مِنه و لا تَذُوقي منه قطرةً» يك قطره هم كه شد از شراب و از نبيذ ننوش «فانما تَندمينَ اذا بلغت نفسك هاهنا»؛ وقتي روح به ترقوه رسيد، به حال احتضار رسيد آن وقت پشيمان ميشوي «و أوْمَاٴ بيده الي حَنجَرَتِهِ يقولها ثلاثاً» سه بار فرمود پشيمان ميشوي خلاصه عندالاحتضار «أ فَهِمتَ قالت نعم ثم قال ابو عبد الله (عليه السلام) ما يَبُلُّ المِيلَ يُنَجِّسُ حُبَّاً مِن ماءٍ»؛[33] آن چيزي كه به اندازه يك سرمه را ميتواند تر كند اين يك خُم بزرگ را نجس ميكند، چون تنها عنوان حرمت نيست كه مستهلك بشود، بلكه نجاست است كه مستهلك هم ميكند. روايت بعدي آن است كه سؤال كردند آيا به عنوان درمان ميتوان استفاده كرد يا نه، فرمود نه «انما يريدُ به الدَّواء فقال لا و لا جُرعَةً ثم قال انَّ الله عزّوجلّ لم يَجعل في شيءٍ ممّا حرَّم شفاءٌ و لا دواءً»[34] روايت بعدي هم باز همين است كه حضرت فرمود از حرام استشفا نكنيد همان شربتهاي حلال را استفاده كنيد، اين شخص گفت كه ما استفاده كرديم اثر نكرد حضرت فرمود: «عليك بالدُّعاء فَاِنَّه شفاءٌ مِن كلِّ داءٍ قال فَقُلنا له فقليلُه و كثيرُه حرامٌ فقال نعم قليلُه و كثيرُه حرام»[35] روايات اين باب فراوان است كه ملاحظه ميفرماييد.
نظرات فقها در حكم شرب خمر براي مداواي بيماري
در كتابهاي فقهي آن طوري كه مرحوم محقق قدري شديد مشي كرده است مرحوم شهيد و ديگران به آن شدت مشي نكردهاند، مرحوم محقق در شرايع ميفرمايند اگر كسي به محرَّم مبتلا شد عند الاضطرار اين عيب ندارد بعد از اينكه در كتاب اطعمه و اشربه محرمات را ذكر فرمود چه جامد چه مايع چه حيواني چه غير حيواني، آنگاه در لواحق فرمود: «كل ما قلناه بالمنع من تناوله فالبحث فيه مع الاختيار» اما و «مع الضرورة يسوغ التناول» آنگاه آيات سوره «بقره» و «انعام» و «مائده» را ذكر ميكند كه ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ﴾[36] ولي نوبت به خصوص مسئله خمر كه ميرسد ميبينيم حكم عوض ميشود ميفرمايد «و لو اضطر الي خمر و بول تناول البول»؛ اگر براي رفع عطش يا براي درمان مضطر شد بايد احد المايعين را مصرف كند خب، هر دو از اعيان نجسهاند و هر دو محرماند و مانند آن ولي يكي عقل را و دين را از بين ميبرد يكي آن خطر را ندارد، لذا فرمود «و لو اضطر الي خمر و بول تناول البول» ولي «و لو لم يجد الا الخمر»؛ اگر عطش دارد و جز خمر چيز ديگر نيست اينجاست كه «قال الشيخ في المبسوط لا يجوز دفع الضرورة بها و في النهاية يجوز و هو أشبه»[37] خب تا سر حد مرگ هم بعضيها فتوا دادند، مثل مرحوم شيخ در مبسوط كه شراب نخورد بالأخره براي اينكه انسان اگر شراب خورد آن دين را از دست داد به وسيله عقل، حياتش حيات حيواني است خب چرا بماند اگر يك وقت خورد و مست شد و دست به كاري زد كه غير قابل ترميم است آن حيات سودي ندارد، روايات هم البته هست اما مرحوم صاحب جواهر وفاقاً للمصنف و وفاقاً للنهايه شيخ آن روايات را مقدم داشتند[38]، ولي خطر خمر تا اين حد است. اگر مسئله، مسئله شرب بود ولي اگر مسئله، مسئله تداوي بود نه شرب تداوي، كه مست نميكند حالا اگر يك جايي را بنا شد با خمر بمالند يا به چشم بكشند آن يك مسئله ديگر است كه در آن قدري آسانتر فتوا ميدهند.
فرق داشتن تداوي با شرب
تداوي غير از شرب است، چون خطر شرب در تداوي نيست اگر كسي بخواهد از خمر به عنوان دارو استفاده كند نه به نحو شرب، بلكه به نحو روغني كه بر پا ميمالد يا به نحو دارويي كه در چشم ميريزد او حكم ديگري دارد، مرحوم محقق ميفرمايد: «و لا يجوز التداوي بها» يعني به «خمر و لا بشيء من الأنبذه و لا بشيء من الادوية معها شيء من المسكر اكلاً و لا شرباً» اما «و يجوز عند الضرورة ان يتداوي بها للعين»[39] براي اينكه مسئله آن محذور سكر با ريختن خمر در چشم پيدا نميشود؛ آيه حرمت كه ميته حرام است ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ﴾[40] براي او عيب ندارد اين عدم الاطلاق است نه مقيد يعني ممكن است كسي اشكال كند كه اين آيات اطلاق ندارد گرچه اين اشكال وارد نيست، براي اينكه محقق استدلال كرده بر آن و امثال ذلك اما نميتوان گفت اين آيات مقيد اطلاق حديث رفع اند، حداكثر اين است كه اين آيات اطلاق نداشته باشند. آخرين مسئله اين است كه از بس خمر پليد است كه در روايات آمده است شما به حيوانات هم نخورانيد[41] و اين را البته حمل بر كراهت كردند؛ يكي از مكروهات اين است كه «و ان يسقي» آن شخص دواب را «شيئا من المسكرات»[42]. گرچه در روايات نهي شده است كه مبادا مسكر را به حيوان بخورانيد، اما اين روايات را حمل بر كراهت كردهاند و آنچه هم كه در اين بابهاي بعدي كتاب كليني هست همان را هم تأييد ميكنند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص354.
[2] . الكافي، ج6، ص406.
[3] . الكافي، ج6، ص406.
[4] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 90.
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 91.
[6] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 33.
[7] ـ الكافي، ج 6، ص406 و 407.
[8] . الكافي، ج6، ص407.
[9] . الكافي، ج6، ص407.
[10] . الكافي، ج6، ص408.
[11] . الكافي، ج6، ص408.
[12] . الكافي. ج6، ص408.
[13] . الكافي، ج6، ص408.
[14] . الكافي، ج 6، ص 408.
[15] . الكافي، ج 6، ص 408.
[16] . الكافي، ج6، ص408.
[17] . الكافي، ج 6، ص 409.
[18] . الكافي، ج6، ص415.
[19] . الكافي، ج6، ص415.
[20] . الكافي، ج 6، ص 409.
[21] . الكافي، ج6، ص409و 410.
[22] . الكافي، ج 6، ص 410.
[23] . ر. ك: الكافي، ج6، ص410.
[24] . الكافي، ج 6، ص 410.
[25] . الكافي، ج 6، ص 411.
[26] . الكافي، ج 6، ص 411و 412.
[27] . الكافي، ج6، ص412.
[28] . الكافي، ج6، ص412.
[29] . سورهٴ انعام، آيهٴ 145.
[30] . سورهٴ بقره، آيهٴ 173.
[31] . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[32] . الكافي، ج6، ص413.
[33] . الكافي، ج 6، ص 413.
[34] . الكافي، ج 6، ص 413.
[35] . الكافي، ج 6، ص 413.
[36] . سورهٴ بقره، آيهٴ 173.
[37] . شرائع الاسلام، ج3، ص181-183.
[38] . جواهر الكلام، ج36، ص445-447.
[39] ـ شرائع الاسلام، ج 4، ص 759.
[40] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[41] . مستدرك الوسائل، ج17، ص51.
[42] ـ شرائع الاسلام، ج 3، ص183.