اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (217)﴾
خلاصه بحث گذشته
مسائلي كه درباره عمل مطرح است بعضي از آنها نحوه پاداش و كيفر آنهاست بعضي از آنها ارتباط عمل با عامل را تبيين ميكند بعضي از آنها ارتباط عمل با ديگري را و برخي از آنها ارتباط عمل با حوادث جهان خارج را، كه اينها هر كدام در يك فصل مستقل بحث ميشود. الآن موضوع بحث اين است كه عملي كه از انسان صادر ميشود نتيجه اين عمل را احفاد و اعقاب انسان هم ميبينند، اگر اين عمل حسنه باشد خيرش عايد اعقاب خواهد شد و اگر سيئه باشد آنها مصون نيستند، زيرا تعذيب آنها در حقيقت يك نحوه تعذيب است به خود شخص، لذا هم در طرف حسنه، خداي سبحان ميفرمايد اعمال خير نياكان در آيندهها اثر دارد هم در طرف سيئه تهديد ميكند، البته آن اصل كلي هم قبلاً مطرح شد كه خلف وعده قبيح است اما خلف وعيد قبيح نيست. درباره وعيد در آيه نه سوره «نساء» اينچنين فرمود: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً﴾ كه بحثش قبلاً اشاره شد.
ملحق شدن ذريّه به نياكان
درباره حسنه فرمود اگر كسي كار خير انجام بدهد و تبعيت آنها نصيب ذريه بشود و ذريههاي آنها همانند نياكان اعمال خيرشان را انجام بدهند، ما ذريه را به نياكانشان ملحق ميكنيم بدون اينكه از اعمال نياكان چيزي كم كنيم. آيه 21 سوره «طور» فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ الحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم﴾؛ آنها كه خودشان مؤمناند و توانستند فرزندان خوب تربيت كنند اگر اين فرزندان از نظر درجه ايماني همتاي پدران و نياكانشان شدند كه اين ديگر الحاق نيست هر كسي طبق درجه خود فيض ميبرد ولي اگر بزرگان خانواده، خود مؤمن شدند و در اثر تربيت ايماني آنها، فرزندان آنها مؤمن شدند ولي به درجه ايماني آنها نرسيدند خداي سبحان ميفرمايد ما ذريه اينها را به اينها ملحق ميكنيم و اين الحاق يك نحوه تفضل است بدون اينكه از اعمال نياكان و مربيان چيزي بكاهيم ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ﴾؛ آنها كه مؤمناند فرزندان آنها در اثر تربيت صحيح آنها هم مؤمن شدند ﴿الحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم﴾؛ ما فرزندان اينها را در بهشت به اينها ملحق ميكنيم، اما اين الحاق و ترفيع درجه نه به آن نحو است كه از درجات و حسنات نياكان بكاهيم و به ذراري بدهيم تا اينها بالا بروند، لذا فرمود: ﴿وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَيْءٍ﴾[1] يعني «ما نقصناهم» ما از اعمال نياكان و مربيان چيزي كم نميكنيم بر اساس تفضل فرزندان را به نياكانشان ملحق ميكنيم.
پرسش ...
پاسخ: اما در قيامت هيچ كسي از كسي متولد نميشود ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُم﴾[2] و هيچ كسي بر اساس نسب دنيايي نميتواند مشكل ديگري را حل كند، ولي اگر كسي فرزندان او كه در دنيا به او ارتباط داشتند در قيامت به او برسند فيضي از ناحيه او نصيب فرزندانش ميشود، نظير شفاعت و مانند آن. بنابراين اگر كسي انسان صالح و مربي خوبي بود فرزندان او هم در سايه تربيت او ميتوانند از فيض او بهره ببرند بدون اينكه از اعمال نياكان چيزي كم بشود ذيل اين آيه مطلبي است كه مربوط به بحث بعدي است، پس انسان هم ميتواند به وسيله اعمال بد خود، فرزندان خود را در زحمت بيندازد هم ميتواند به وسيله اعمال خير خود فرزندان خود را به مقامي برساند.
برتري مقام عامل از عمل
مطلب بعدي آن است كه عمل كه در اختيار عامل است اين در دنياست، چون عمل فعل و اثر عامل است و هر اثر رهن مؤثر است «كل عمل فهو رهين لعامله» و هر عملي هم پايينتر از عامل است، زيرا عامل مؤثر است و عمل اثر او البته هر اثري ضعيفتر از مؤثر است اين است. كه در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) در اواخر نهجالبلاغه در كلمات قصار آمده است كه «فاعلُ الخير خيرُ منه وفاعلُ الشَّرِّ أشرٌّ منه»[3] ناظر به همين اصل كلي عقلي است؛ هر عمل خيري كه انسان انجام ميدهد از آن عمل بالاتر است گرچه به وسيله همان عمل باز تكامل مييابد ولي چون عمل، اثر عامل است يقيناً عامل از عمل خود قويتر است «فاعلُ الخير خيرُ منه وفاعلُ الشَّرِّ أشرٌّ منه» اين اصل كلي كه در نهجالبلاغه آمده است بر اساس آن امر عقلي است.
در گرو سيئات بودن جان گناهكار
هر عملي قبل از تحقق رهن و گرو عامل است؛ زمامش به دست عامل است، ولي وقتي عامل عمل را انجام داد حكم عوض ميشود اگر آن عمل حسنه بود باز در اختيار عامل است عامل را گرو نميگيرند، ولي اگر سيئه بود، عامل گرويي است در اختيار آن عمل، چون سيئه عبارت از تضييع حقالله يا حقالناس است هر كس حقالله يا حقالناس را ضايع كرد بدهكار است و هر بدهكاري بايد گرو بسپارد و در جريان قيامت مسئله خانه و فرش را به عنوان رهن نميپذيرند [بلكه] خود جان را به عنوان گرو قبول ميكنند كه ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[4] يا ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[5] اگر در خطبه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) در آخرين جمعه ماه شعبان آمده است: «إنّ أنفسكم مَرهونةٌ باعمالكُم فَفُكّوها بإستغفاركم»[6] ناظر به همين اصل كلي است، فرمود شما در اثر معاصي بدهكاريد اين يك اصل و هر بدهكاري بايد گرو بسپارد اين دو اصل پس شما بايد گرو بدهيد اين يك نتيجه. در مسائل اعتباري ميشود خانه و فرش را رهن قرار داد، ولي در مسائل تكويني و حقيقي كه خانه و فرش رهن قرار نميگيرد خود انسان را گرو ميگيرند. اين دو قياس انسان بدهكار بايد گرو بسپارد و خودش در رهن و گرو است كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾، لذا حضرت فرمود جانتان در گرو گناهانتان است اين ماه مبارك كه در پيش است به وسيله استغفار، فك رهن كنيد: «فَفُكّوها بإستغفاركم» اين مخصوص ماه مبارك رمضان نيست گرچه ماه مبارك رمضان، ماه استغفار و عبادت است هميشه انسان بدهكار بايد فك رهن كند. اينكه فرمود: ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[7] گرچه موهم آن است انسان چه سيئه چه حسنه هرچه انجام بدهد در رهن است، ولي خصوصيت محمول يك قرينه داخلي است به اينكه انسان وارسته در رهن نيست اولاً و آن آيه مباركه ﴿إِلاَّ أَصْحَابَ اليَمِينِ﴾ قرينه منفصله است ثانياً، اگر كسي مسجد ساخت كه در گرو نيست اگر كسي نماز خواند كه بدهكار نيست اگر كسي مراكز بد ساخت در رهن است و اگر كسي گناه كرد در گرو است. اينكه فرمود: ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾ خود اين محمول نشان ميدهد كه موضوع مقيد است نه مطلق، نه «كل امرئ كسب حسنة او سيئة فهو رهين» بلكه «كل امرئ كسب سيئة فهو رهين» مثل اينكه اگر در تعبيرات عرفي بگويند هر كه كاري كرد او را بازداشت كنيد، گرچه هر كه و كاري مطلق است همه را شامل ميشود، اما اين محمول كه ميگويد بازداشتش كنيد معلوم ميشود كساني كه كار بد كردند را بازداشت كنيد خود محمول قرينه است كه موضوع مقيد است نه مطلق، اين كريمه ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾ خود اين محمول نشانه آن است كه منظور هر انساني و هر عملي نيست، بلكه خصوص تبهكاران است.
در گرو نبودن اصحاب يمين و مقرّبين
آنگاه اين مطلبي كه با همين قرينه عقلي و كمك محمول حل ميشود در آيه ديگر به اين صورت بيان شد كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ٭ إِلاَّ أَصْحَابَ اليَمِينِ﴾[8] وقتي اصحاب يمين در رهن نيستند مقربين به طريق اولي. بيان ذلك اين است كه اصحاب مشئمه كار بد ميكنند كارشان مشئوم است. شوم، دِين است كسي كه كار مشئوم ميكند بدهكار است و بدهكار بايد رهن بدهد، وقتي مسائل مالي مطرح نبود و مسائل اخلاقي و اعتقادي طرح شد انسان را گرو ميگيرند و اصحاب الميمنه كارشان يُمن و بركت است و اين يمن و بركت آزادي ميآورد، آن كه برده ميسازد مايه رهن است و آنكه آزاد ميكند كه رهن نيست، لذا همه در بندند مگر اصحاب يمين و اگر اصحاب يمين آزاد بودند بالاتر از اصحاب يمين كه مقربيناند به طريق اولي آزادند.
در مسئله رهن همين ذيل آيه 21 سوره «طور» فرمود: ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾ اين ﴿كُلُّ امْرِئٍ﴾ شامل سابقين و مقربين و اصحاب مشئمه هر سه گروه ميشود، اما خود محمول نشان ميدهد كه فقط يك گروه مرادند. چه اينكه در سوره مباركه «مدثّر» وقتي رهن را مطرح ميكند در آيه 38 و 39 ميفرمايد: ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ٭ إِلاَّ أَصْحَابَ اليَمِينِ﴾ خب، اگر اصحاب الميمنه آزاد بودند مقربين كه به طريق اولي آزاد هستند، فقط يك گروه در بندند و آن اصحاب مشئمهاند اينها هستند كه ميگويند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[9] بدهكارها را ميگيرند وگرنه كسي كه آزاد است كه در رهن نيست. فتحصل كه عمل قبل از تحقق در گرو عامل است، بعد از تحقق دو قسم است؛ اگر حسنه بود عامل را آزاد ميكند [و] اگر سيئه بود عامل را به بند ميكشد، خود انسان در بند قرار ميگيرد بايد فك رهن كند.
تبيين دو اصل كلي جزاي وفاق و جزاي اوفي
مطلب بعدي آن است كه در مقام حسنات انسان بيش از عمل خود طلب ندارد گرچه تعبير به طلب نارواست، اينكه بيش از عمل طلب ندارد براي آن است كه اگر هم بخواهد احتجاج كند به مقدار عمل احتجاج ميكند، ولي خداي سبحان بيش از عمل او به او پاداش مرحمت ميكند براساس تفضّل ولي درباره سيئه بيش از عمل خود باري را نميبرد. اين دو اصل كلي را در همان سورهٴ مباركهٴ «نجم» بيان فرمود و اين اصولي است كه در كتب انبياي گذشته هم آمده است تنها در قرآن كريم نيست فرمود: ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَي ٭ وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّي﴾؛ در كتاب موسي (سلام الله عليه) در كتاب ابراهيم (سلام الله عليه) اين مسائل آمده است كه چه؟ ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَي ٭ وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّي﴾ خب، آن مطلبي كه در صحف انبياي سلف آمده است چيست؟ آن اين است كه ﴿أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ اين يك اصل ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي﴾[10] اين اصل دوم ﴿وَازِرَةٌ﴾ يعني نفسي كه «وزر» را حمل ميكند «وزر» يعني بار سنگين «وزر» كسي كه ثقل به دوش اوست ثقل امير را ميكشد «وَزَر» يعني پناهگاه اصولاً در قيامت پناهگاهي نيست ﴿كَلاَّ لاَ وَزَرَ﴾[11] يعني ملجئي نيست در قيامت انسان تبهكار به دنبال قرارگاه و پناهگاه است كه تلاش ميكند ﴿أَيْنَ المَفَرُّ﴾[12] به او ميگويند و تفهيم ميكنند كه ﴿لاَ وَزَرَ﴾ يعني ملجئي نيست كه فرار كني و باربري هم نيست كه بارت را ببرد اصلاً وزر در آنجا نيست نه ملجأ است نه باربري هر كسي بار خود را بايد ببرد و بار هم كه صاحببار را رها نميكند چون او در رهن است. در اين كريمه فرمود: ﴿وَازِرَةٌ﴾ يعني نفس باربر كه وِزر و ثقل به دوش اوست اين هرچه ميبرد بار خود است كه ميبرد بار ديگران را حمل نميكند اين (يك) و هيچ صاحبباري هم بارش را به ديگري نميتواند بدهد اين (دو)، پس ﴿أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ يعني «وزر نفس وازرة اخري» كه اين اُخري صفت نفسي است كه محذوف است «لا تذر نفس وازرة وزر نفس وازرة اُخري» او «وزر نفس اُخري» اين درباره وزر، درباره حسنات فرمود: ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي﴾؛ چيزي جز آنچه انجام داد طلب ندارد، البته تفضل الهي و امثال ذلك مسئله جدايي است ولي او بيش از اين حق مطالبه ندارد ﴿وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَي ٭ ثُمَّ يُجْزاهُ الجَزَاءَ الأَوْفَي ٭ وَأَنَّ إِلَي رَبِّكَ المُنتَهَي﴾[13] پس مسئله وزر همان جزاي وفاق است، اما مسئله حسنه جزاي «اوفي» است. ديروز عرض شد كه در هيچ جاي قرآن نفرمود كه ما به اندازه عمل پاداش ميدهيم، اين جزاي وفاق فقط درباره سيئات و معاصي است كه ﴿ جَزَاءً وِفَاقاً﴾[14]؛ جزاء وفق عمل است وگرنه درباره حسنات جزاي اوفي مرحمت ميكند ﴿يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ﴾[15] مرحمت ميكند ﴿يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾[16] اعطا ميكند و مانند آن. هيچ انساني بيش از آن مقداري كه عمل كرد طلب ندارد، نه اينكه به او نخواهند داد بلكه جزاي اوفي مرحمت ميكنند و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ الآن هم همينجا بحث شد كه ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُم﴾[17] يعني آن روز ديگر پدري و پسري نيست، چون هر دو از خاك برميخيزند ولي انسان در آن روز لذت ميبرد كه نوههاي او كه در دنيا نوه او بودند نه در قيامت نوه او هستند در كنار او به او ملحق بشوند و لااقل نوهها به اين فيض تفضلي از طرف خداي سبحان نائل ميشوند كه از خير نياكان به آنها چيزي رسيده است.
تأثير سنّت حسنه و سيئه در نامه اعمال
هر چه كه جزء شعاع عمل انسان محسوب ميشود چه در طرف حسنه، چه در طرف سيئه با انسان ارتباط دارد و اين روايت معروف «مَن سَنَّ سُنّةً حَسنَةً» يا «مَن سَنَّ سُنّةً سَيئَةً»[18] كه در دو طرف، يك طرف ثواب ديگران در نامهٴ او نوشته ميشود بدون اينكه از اعمال ديگران و ثواب آنها چيزي كم بشود و در طرف سيئه همانند وزر پيروان در نامه عمل كسي كه سنت سيئه به يادگار گذاشت ثبت ميشود، ريشه همه اينها در آيه دوازدهم سورهٴ مباركهٴ «يس» است كه فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ المَوْتَي وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُم﴾ چه اثر حسنه چه اثر سيئه، فرمود ما مينويسيم خب، همان كرام كاتبيني كه ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ ٭ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾[19] همان كرام كاتبين باز مينويسند و اين هم كه در سوره «ق» فرمود: ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[20] ملاحظه فرموديد كه منظور حرف زدن نيست كه خصوص حرف زدنها را بنويسند مثل اينكه ما در تعبيرات عرفي قرآن كريم هم فرمود كه مال مردم را نخوريد: ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ﴾[21] اين تعبير اكل مال مردم كه در عربي و فارسي يك تعبير رايجي است، اختصاصي به خوردن ندارد اگر كسي لباس غصبي را هم در بر كرد ميگويند مال مردم را خورد فرش غصبي را هم زير پايش گذاشت ميگويند مال مردم را خورد اين خوردن چون بارزترين تصرف است از او ياد ميشود وگرنه منظور از: ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ﴾[22] يعني تصرف نكنيد.
مضبوط ماندن عمل براي هميشه
در كريمه سورهٴ «ق» كه فرمود: ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[23] تنها حرف نيست يعني هر كاري كه انسان بكند رقيبي است مستعد و آماده كه مينويسد هيچ فراموش هم نميكند و اين اثر همانطوري كه در زمان حيات بدن مضبوط بود بعد از مرگ بدن هم مضبوط است، زيرا آن كه عمل را انجام داد با اراده و نيت روح بود او كه نمرد عمل هم كه زنده است، منتها اين ابزار به هم خورد حالا اگر كسي كتابي را با قلمي نوشت خودش هم زنده است كتاب هم هست، منتها قلم شكست به او ميگويند نبايد پاداش ببيني يا نبايد كيفر ببيني كتاب براي اوست كه هست روح او هم كه هست اين قلم كه ابزار بود شكست آن كه عمل انجام ميدهد در حقيقت نفس است آن كه نمرد، خود عمل هم كه زنده است ابزار به نام بدن از بين رفت خاك شد وگرنه چيزي از بين نرفت، لذا فرمود بعد از مرگ اثر آنها را هم ما يادداشت ميكنيم چه حسنه چه سيئه.
تجسّم اعمال بعد از مرگ
هر انساني هم متن عمل را ميبيند كه اين البته يك بحث جدايي دارد، منتها چون مخصوصاً در ذيل آيه 167 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش مفصل گذشت الآن بالاجمال اشاره ميكنيم. آن آيه اين بود كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِم﴾؛ كه متن عمل را خدا بعد از مرگ نشان ميدهد تا مايه حسرت عامل باشد. مسئله تجسم اعمال ذيل اين آيه 167 مفصل بحث شد و يكي از بارزترين آيهاي كه مسئله عمل را مجسم و زنده ميداند، همان آيه سي سوره «آلعمران» است كه فرمود: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالعِبَادِ﴾؛ فرمود روزي در پيش داريد كه هر كه هر چه كرد عين آن را ميبيند ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾ لذا به هيچ وجه قابل انكار نيست، متن عمل زنده است و با عامل هم در ارتباط ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾ و آيات ديگري هم كه مسئله تجسم اعمال را تبيين كرد كه فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[24] همه آنها در ذيل آيه 167 [سوره بقره] گذشت.
ارتباط اعمال با جهان خارج
مطلب ديگري كه مربوط به ارتباط اعمال هست اين است كه، اعمال پيوندي با جهان خارج دارند برهان عقلي مسئله آن است كه نه انسان جداي از جهان است نه جهان جداي از انسان، نه در تصميمگيريها انسان مستقل از عالم است كه حوادث در تصميمگيري انسان هيچ نقش نداشته باشد نه [اينكه] اعمال انسان در پيدايش حوادث اعمال گوارا يا ناگوار هيچ سهمي ندارد، براي اينكه اگر انسان مهرهاي از مهرههاي وسيع طبيعت است هم مؤثر، است هم متأثر يك چيز جدايي از نظام آفرينش كه نيست، لذا اگر گفتند فلان كار را كرديد باران مناسب ميآيد فلان كار را كرديد زلزله ميآيد فلان گناه را كرديد مرگهاي نا بهنگام ميآيد همه اينها قابل توجيه است، منتها جزئياتش را انسان شايد نتواند برهان اقامه كند ولي في الجملهاش رابطه مستقيم بين انسان و طيبعت هست. درباره نماز استسقا اين هست كه نماز استسقا بخوانيد باران ميآيد خب، اين نه به آن معناست كه نيايش شما هيچ ارتباطي با جهان تكوين ندارد يك امر قراردادي است، بلكه ابر و باد و كل جريان با نماز شما در ارتباطاند و اين آيه مباركه ﴿وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾[25] سند زندهاي است براي مصاديق فراوان كه يكي از آن مصاديق مسئله نماز استسقاست. فرمود مردم اگر روبهراه باشند ما باران را به موقع ميفرستيم تنها سخن از باران نيست جوشش چشمهها هست حفر قنات هم هست خيلي از آبها بالا ميآيند تا آن حفارها دستشان به آب برسد، خيلي از معاصي است كه آبها را پايين ميبرد دست حفارها و صنعتگرها نميرسد اين خطر را در سوره «مُلك» هشدار داد فرمود: ﴿أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾[26]؛ فرمود الآن آبها كه اين مناطق شما روستاها و شهرها را سرسبز كرده است چون در دسترس حفاران قنات است، اگر چند كيلومتر اين آبها پايين برود چه كسي ميتواند اين آبها را با حفاريها با كندن چاههاي عميق بالا بياورد فرمود: ﴿أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً﴾ يعني اين آبهاي شما غائر بشود «ضل غائراً» فرو برود خب چه كسي آب معين ميآورد، آب مَعين آبي است كه «تراه العيون و تناله الدلاء»؛ آبي كه چشم آن را ميبيند دلو به آن دسترسي دارد، آبي است معين، كه جريان دارد بالأخره. عالم را گفتند آب معين است نه آب راكد، چون آنچه از جاي ديگر گرفت به وسيله زبان قلم به جاي ديگر ميرساند اين علم يك كوثر روان است كه از صدري به سمعي و از سمعي به صدري، اين ماء معين است و همه اين علوم چون از بركت خاندان عصمت و طهارت است يكي از القاب مبارك حضرت حجت (سلام الله عليه) ماء معين است يكي از القاب نوراني حضرت اين است كه او ماء معين است او آب زندگاني است در حقيقت اين آيه ﴿أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾[27] بر وجود مبارك آن حضرت هم تطبيق شد[28] به هر حال فرمود اگر گناه كرديد ما دستور داديم اين آبها چند كيلومتر پايينتر برود كدام حفار است كه بتواند با حفر قنات آب به شما برساند خب، پس هم سيئات انسانها در نيامدن باران اثر دارد در فرو رفتن آب چشمه و چاه و قنات اثر دارد، هم حسنات انسان به عكس اثر دارد اين برهان اجمالي قضيه است اگر انسان جداي از طبيعت بود نه حوادث طبيعي در تصميمگيري انسان اثر ميگذاشت نه كارهاي انسان در رخدادهاي طبيعي ولي اينچنين كه نيست.
تغيير نعمت الهي بوسيله معاصي
بر اساس همين اصل كلي خداي سبحان هم در سوره «رعد» هم در سوره «انفال» به اصل اين مسئله اشاره ميكند بعد در سوره «اعراف» نتيجهگيري ميكند در سوره «انفال» فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِم﴾[29] نعمتهاي الهي ابتدايي است كه «نِعَمِك ابتداء»[30] اين از فرازهاي نوراني صحيفهسجاديه است كه حضرت عرض ميكند خدايا! هر نعمتي كه تو دادي ابتدايي است ما طلبي از تو نداشتيم «نِعَمِك ابتداء»[31] حالا اگر خداي سبحان نعمتي به كسي داد يا به گروهي داد آن نعمت را هرگز از شخص يا گروه نميگيرد مگر اينكه آنها تغيير روش بدهند نه تغيير عمل تا نفسانيات را عوض نكردند نعمت از آنها گرفته نميشود ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ﴾ اين ﴿لَمْ يَكُ﴾ نشانه سنت الهي است هرگز سنت خدا بر اين نيست كه نعمت داده را بگيرد، مگر اينكه آن متنعمين روحيهشان را عوض كنند، آدمهاي بدي بشوند ﴿لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِم﴾[32] و در اين كريمه هم نفرمود ما نعمت را ميگيريم [بلكه] فرمود تغيير نعمت نميدهيم، گاهي يك علم براي انسان جمال و كمال است گاهي همان علم ـ معاذاللهـ باعث آبروريزي انسان ميشود اگر كسي به علمش عمل نكند همين علم وادارش ميكند كه مطالب بد بفهمد برداشتهاي بد بكند، طوري رسوا بشود كه جاهل آنچنان رسوا نخواهد شد. نفرمود ما نميگيريم فرمود تغيير نميدهيم حالا گاهي به تبديل است گاهي به تغيير اگر كسي از مال بهره صحيح نبرد آن گاه طوري ميشود كه با همين مال سقوط ميكند يعني بهره فاسد و بهره حرام ميبرد و خود را ميسوزاند چه در دنيا چه در آخرت، اينكه تغيير نعمت به تغيير نفس وابسته شد معلوم ميشود كه بين نفسانيات انسان و آنچه در جهان خارج اتفاق ميافتد يك رابطه مستقيم برقرار است مشابه اين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «رعد» هم آمده است آيه يازده سوره «رعد» اين است كه ﴿لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِم﴾ مسئله تغيير است نه مسئله سلب نعمت، گاهي نعمت ميشود نقمت ﴿وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ﴾؛ اگر خداي سبحان تصميم بر تغيير گرفت، احدي نميتواند جلوي تصميم الهي را بگيرد و سرپرست و والياي غير از خدا براي احدي نيست پس بين انسان و حوادث جهان رابطه هست.
ايمان و تقوا باعث نزول بركات سهگانه
آنگاه اين مسئله را در سوره «اعراف» به صورت باز بيان فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ القُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرْض﴾[33] اهل قري عهد نيست، بلكه مردم هر منطقه اگر مؤمن و باتقوا باشند هم بركات آسماني بر آنها نازل مي شود هم بركات زميني. بركات آسماني به حسب ظاهر همان باران اسنت و تابش آفتاب است و امثال ذلك. بركات ارض همان آمادگي زمين است و جوشش آبهاي چشمه و قنات و اينهاست اينها معناي ظاهري. علوم و معارف هم بركات آسماني است نعم مادي بركات زميني است اين معني دوم آن علومي كه با كشف و شهود نصيب انسان ميشود آن جزء بركات السماء است آن علومي كه در كتابها و با درس و بحث نصيب انسان ميشود جزء بركات الارض است اين معني سوم و اگر در اين معاني بالأخره فحص كنيد مصاديق فراواني خواهيد يافت، ولي در هر حال چه مسائل علمي چه مسائل عملي چه مسائل علم حضوري چه علم حصولي هر چه باشد يك امر خارجي است كه انسان با اين امر خارجي در سايه عمل ميتواند رابطه برقرار كند و نمونههاي ديگري كه فرمود: ﴿لأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم﴾[34] آنها هم از همين قبيل است هر سه قسم را ميتواند در بر بگيرد هم اكل من فوق كنايه ريزش باران و برف باشد يا تابش آفتاب باشد، اكل ممّا دون همان فراوردههاي زمين و معادن و امثال ذلك باشد، يا اكل من فوق يعني علوم و معارف اكل مما في الدون يعني مسائل مادي يا اكل ممّا فوق يعني علوم شهودي و اكل مما دون يعني همين علوم درس و بحث و مانند آن، بالأخره همه اين روزيها به وسيله اعمال نصيب انسان خواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 21.
[2] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 101.
[3] ـ نهجالبلاغه، حكمت 32
[4] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 21.
[5] ـ سورهٴ مدثّر، آيهٴ 38.
[6] ـ وسائل الشيعه، ج10، ص314.
[7] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 21.
[8] ـ سورهٴ مدثّر، آيات 38 و 39.
[9] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 30.
[10] ـ سورهٴ نجم، آيات 36 ـ 39.
[11] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 11.
[12] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 10.
[13] ـ سورهٴ نجم، آيات 39 ـ 42.
[14] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 26.
[15] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 54.
[16] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 28.
[17] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 101.
[18] ـ الفصول المختارة، ص136.
[19] ـ سورهٴ انفطار، آيات 10 ـ 12.
[20] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 18.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[23] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 18.
[24] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 14.
[25] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.
[26] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 30.
[27] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 30.
[28] ـ ر . ك: بحارالانوار، ج33، ص18.
[29] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 53.
[30] ـ صحيفه سجاديه، دعاي 12.
[31] ـ صحيفه سجاديه، دعاي 12.
[32] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 53.
[33] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[34] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.