اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(217)﴾
تفاوت حبط و تكفير در سخنان علامه طباطبايي (ره)
به مناسبت ذيل آيه، بحث احباط و تكفير مطرح شد. مباحث فراواني سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) در ذيل اين آيه درباره عمل و ارتباط عمل با عامل و ارتباط عمل به جزا و ارتباط عمل به جهان خارج بيان كردند كه مباحث بسيار سودمندي است. يكي از آن مباحث اين است كه درباره حبط و تكفير همه اعمال يكسان نيست بعضي از اعمال است كه به منزله احيا يا اماته است، همانطوري كه ايمان، حيات است و كفر، موت اگر كسي مؤمن شود مثل آن است كه مردهاي زنده شود و اگر كسي كافر و مرتد شود مثل آن است كه زندهاي مرده شود. نسبت به حسنات يا معاصي جزئي آثار جزئي بار است، ولي نسبت به اصل ايمان و كفر اثر كلي بار است. بيان ذلك اين است كه كفر، تمام اعمال گذشته را از ريشه ميسوزاند و اين شخص دوباره بايد با توبه و مانند آن ترميم كند و ايمان هم همه آن مفاسد و آسيب را از ريشه خشك ميكند و ميسوزاند و زمينه را صاف ميكند. ايمان و كفر اثر كلي دارند اما غير از اصل الايمان و غير از اصل الكفر ساير طاعات و سيئات آثار جزئي دارند. پس بحث هم از نظر ايمان و كفر خواهد بود هم از نظر معاصي و اطاعات فرعي. در معاصي و اطاعات فرعي يك بحث در ارتباط با خود عمل است كه خود اين عمل چقدر كيفر دارد، يا چقدر جزا دارد يك وقت اين است كه با خود عامل چه ميكند سوابق او را چگونه دگرگون ميكند، يك بحث در اين است كه با ديگران چه اثري دارد يعني عمل اين شخص چه ارتباطي با ديگران دارد اين ديگران گاهي طرف فعلاند گاهي طرف فعل نيستند اعقاب و احفاد خود فاعلاند، پس عمل يك حسابي با خودش دارد يك حسابي با عامل دارد يك حسابي با ديگران و آن ديگران هم گاهي طرف مقابل فعلاند گاهي جزء احفاد و اعقاب فاعلاند اين آيات گوناگوني است كه درباره عمل مطرح است.
شواهد قرآني در از بين رفتن اعمال با كفر و نفاق
اينكه اصل كفر و ارتداد و نفاق ـ معاذالله ـ ريشه را ميخشكاند آيات فراواني بود كه در طي اين چند روز تلاوت شد كه يكي همين آيه است كه فرمود اگر كسي مرتداً و كافراً بميرد هم گرفتار عذاب دنياست هم گرفتار عذاب آخرت است و هم گرفتار جهنم كه مسئله قيامت غير از مسئله جهنم است. گاهي انسان در هنگام حساب، عبور بر صراط هنگام توزين اعمال رنج ميبرد ولي به جهنم نميرود چون تطهير ميشود يك وقت است كه نه همه اين جرائم را بايد تحمل كند و به جهنم هم برود. آياتي كه دلالت ميكرد بر اينكه اعمال كافر و مرتد رأساً باطل است فراوان است يكي همين آيهاي بود كه تلاوت شد يكي هم آيه سوره «آلعمران» بود كه در آيه 22 اينچنين آمد: آنها كه انبيا را شهيد كردند و آمران به معروف و ناهيان از منكر را هم شهيد كرده و ميكنند ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ اينها كساني هستند كه بالقول المطلق از اعمالشان محروماند و در سورهٴ مباركهٴ «47» كه به نام رسول اكرم (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) است [يعني سوره «محمد»] هم در آيه نُه اينچنين آمده است: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُم﴾؛ خداي سبحان اعمال اينها را باطل كرده است و در همين سوره «47» آيه 32 اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَي لَن يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُم﴾ آيات فراوان ديگري هم در همين زمينه هست كه بعضي از آنها قرائت شد و ممكن است بعضي از اينها در طي بحث قرائت بشود. در آيه 28 همين سوره «47» [يعني سوره «محمد»] اينچنين آمده است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُم﴾ اينها حبط كامل هستند.
احياي انسان در پرتو توبه واقعي
در مقابل حبط كامل كه به منزله اماته كامل است در مقابل اين احياي محض است يعني اگر كسي كافر بود بعد مؤمن شد اين توبه از شرك به توحيد و توبه از كفر به ايمان مثل آن است كه مردهاي را زنده كند يعني حقيقتاً اين است، منتها از نظر حس تعبير به مثل گفته ميشود وگرنه كافر با ايمان آوردن حقيقتاً زنده ميشود و چون زنده شد همه اعمال و سيئات سوء او ترميم ميشود اين قاعده «الاسلام يَجبُّ ما قَبله»[1] از نظر بحث كلامي مستفاد از آيه سورهٴ مباركهٴ «زمر» است در سوره «زمر» آيه 53 به بعد اينچنين آمده است كه ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾؛ فرمود شمايي كه بر خودتان ستم كرديد مبادا كسي خيال كند به جامعه يا به نظام ستم ميكند، ممكن نيست فعل از فاعل تجاوز بكند به ديگري برسد مگر بالعرض. تأثير مستقيم و بالاصاله و بالذات فعل در محدوده جان فاعل است و لاغير. فرمود بندگان من كه بر جان خودتان اسراف روا داشتيد ﴿لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ﴾ از بخشش و رحمت ذات اقدس الهي نااميد نشويد چرا، چون: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾؛ هيچ گناهي نيست كه خدا نبخشد هم با جمع محلي به الف و لام ذكر شد به نام ﴿الذُّنُوبَ﴾ هم با تأكيد ﴿جَمِيعاً﴾ جميع سيئات چه صغيره چه كبيره چه سيئاتي كه به اصول دين برگردد چه سيئاتي كه به فروع دين برگردد فرمود خدا همه گناهان را ميبخشد تنها به يك شرط و آن اعتقاد و ايمان و توبه است ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ ٭ وَأَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ﴾[2] در اين كريمه دوتا موجبه كليه است؛ يكي اينكه خدا جميع ذنوب را ميبخشد [و] يكي اينكه جميع مذنبين را ميبخشد بدون استثنا، نه در ذنب استثناست نه در مذنب اما يك شرط دارد و آن اسلام و توبه است. هر تبهكاري از تباهياش توبه كند بخشوده ميشود «كائناً ما كان و كائناً من كان»؛ آن گناه هر چه باشد و آن گناهكار هر كه باشد، از كفر و مادون از كافر و من سواه همه مشركان و مرتدان و كافران در صدر اسلام كه ايمان آوردند ايمانشان پذيرفته شد، الآن هم اگر ملحدان توبه كنند توبهشان پذيرفته ميشود فقط در خصوص ارتداد فطري است كه از نظر بحث كلامي توبه او مقبول است عند التحقيق، فقط چهار تا حكم فقهي دارد كه بايد اجرا بشود وگرنه توبه مرتد فطري هم مثل توبه مرتد ملّي در بحثهاي كلامي مقبول است پراساس بحثهاي فقهي البته تعبداً آن چهار تا حكم بايد اجرا بشود.
پس اين آيه ميفرمايد كه هر گناهي از هر گناهكاري با توبه بخشوده ميشود، منتها اگر كسي نمازهايي قضايي دارد خب بالأخره توبه او به قضاي نمازهاست حقالناس به عهده اوست بايد بپردازد حقالله به عهده اوست بايد بپردازد «توبة كل شيء بحسبه» در اين كريمه سوره «زمر» نه از نظر گناه استثنا شده است نه از نظر گناهكار، هم سخن از ﴿يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِم﴾ هست هم سخن از ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾ خواهد بود، اما شرطش اين است كه فرمود: ﴿وَأَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ ٭ وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ ٭ أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَي عَلَي مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ﴾[3] اين يك بخش. اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده است دو تا استثنا دارد.
پرسش...
پاسخ: بله ديگر؛ توبهاش به اين است كه قصاص بشود بايد خودش را آماده كند ديگر منتها توفيق توبه پيدا نميكند اگر كسي كشت بسيار خوب از نظر ارتداد اگر كسي خدا را منكر بشود بعد توبه بكند توبه او مقبول است، راه براي توبه براي همه باز است بدون استثنا.
قلمرو قبولي توبه در احتمال آموزش مادون شرك
آن كريمه سورهٴ مباركهٴ «نساء» دو تا استثنا دارد يكي اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ﴾[4] آنجا دو تا موجبه جزئيه است بر خلاف آيه سوره «زمر» كه دو تا موجبه كليه است. در سوره «نساء» فرمود خداي سبحان شرك را هرگز نميآمرزد و مادون شرك را ميآمرزد، اما نه به نحو موجبه كليه بلكه ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ اين مال بدون توبه است، چون با توبه شرك هم بخشوده ميشود و موجبه هم، موجبه كلي است كه ﴿يَا عِبَادِيَ﴾[5] همه را شامل ميشود. در آن آيه كه فرمود خدا شرك را نميآمرزد و مادون شرك را ميآمرزد، اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ براي بيتوبه است ممكن است يك انسان موحد و مسلماني چند تا گناه داشته باشد و خدا او را بيامرزد در قيامت، دست خدا كه مبسوط است ﴿يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾[6] اين وعده است اما وعدهاي نيست كه غرور بياورد چون به نحو قضيه محمله بيان شد كه در قوه قضيه جزئيه است. فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ آن من يشاء در بين اين همه مردم چه كسي هستند معلوم نيست، لذا همه احتمال خطر ميدهند از آن طرف تهديد كرد از اين طرف وعده بخشش داد، اما به نحو في الجمله به بالجمله. يك وقت است خداي سبحان به بركت يك فرزند صالح از سيئات كسي ميگذرد به وسيله همسايه صالح از سيئات كسي ميگذرد و مانند آن، كه اينها كاري به توبه آن شخص ندارد اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾[7]؛ كه فرمود غير شرك را ميآمرزد و شرك را نميآمرزد يعني بيتوبه وگرنه با توبه همه مشركين بالأخره اسلام آوردند اسلام آنها قبول شد و اينكه فرمود برخي از گناهان بيتوبه هم بخشوده ميشود وعده عمومي نداد، فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾[8].
پرسش...
پاسخ: نه؛ با توبه ديگر كلي است توبه، ديگر قضيه جزئيه نيست؛ هر كسي توبه كرد ﴿إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا﴾[9]؛ هر كه نائب شد توبهاش مقبول است؛ بيتوبه است كه به نحو قضيه جزئيه است.
پس همانطوري كه ارتداد ريشه اعمال صالحه را ميخشكاند و انسان از نو بايد شروع بكند، ايمان هم و اعتقاد توبه هم، همه مفاسد را از بين ميبرد و انسان مرده را زنده ميكند و اگر در جايي فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ يا فرمود شرك را نميآمرزم يعني بيتوبه اين تمام شد.
حكم اعمال مادون توحيد و شرك
وقتي از محور توحيد و شرك پايين آمديم كفر و نفاق تنزل كرديم با معاصي ديگر روبهرو شديم ميبينيم خداي سبحان ميفرمايد كه برخي از اعمال شما، بعضي از اعمال شما را از بين ميبرد نه كل اعمال را. فرمود برخي از گناهان شما رو در رو قرار گرفتن با دستورات رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ممكن است بعضي از اعمالتان را باطل كند، در آن سورهٴ مباركهٴ «47» كه به نام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، فرمود كه برخي از اعمال شما به وسيله سيئات شما از بين ميرود نه همه اعمال شما. اين آيه 32 و 33 سورهٴ مباركهٴ كه به نام حضرت است يعني سوره «47» ملاحظه بفرماييد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَي لَن يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُم﴾ كاري از پيش نميبرند و كل اعمالشان باطل ميشود اين يك، بعد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُم﴾[10] آن پيداست نسبت به بعضي الاعمال است نه نسبت به جميع اعمال به مؤمنين ميفرمايد مطيع خدا و پيامبر باشيد و كارهايتان را باطل نكنيد خب، مؤمن كه جميع كارهايش باطل نميشود آن ارتداد است كه جميع كارها را خشك ميكند و باطل ميكند. مؤمن اگر معصيت كرد بعض الاعمال فيالجمله باطل ميشود نه بالجمله.
اقسام دوگانه حبط اعمال
پس حبط دو قسم است يك وقت انسان ميميرد يك وقت مريض ميشود همانطوري كه قرآن يك عده را مرده ميداند يك عده را مريض يك عده را ميفرمايد: ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[11] يك عده را ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ المَوْتَي﴾[12] و مانند آن، برخي مريضاند بعضي مرده، اعمال طالحه و سيئات هم دو گونه است؛ يك وقت است نظير ارتداد و كفر و نفاق است كه مرگ است [و] يك وقت نظير معاصي ديگر است كه مرض است. در اين دو تا آيه بر اساس تقابل به كافرين ميفرمايد اعمالتان حبط ميشود، به مؤمنين هم ميفرمايد اعمالتان حبط ميشود. معلوم ميشود كافر، عملش ايجاب كلي است و از يك نظر سلب كلي است مؤمن اگر معصيت كرد عملش سلب جزئي است نه يك سلب كلي دو تا آيه در كنار هم هست، فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُم﴾ نه جميع الاعمال چون اگر جميع الاعمال باطل بشود كه ديگر مؤمن نيست پس عمل يعني معصيت گاهي ظلم عظيم است كل حسنات را از بين ميبرد، گاهي معاصي جزئيه است كه بعض الحسنات را از بين ميبرد.
دو طايفه از اقسام حسنات
چه اينكه حسنات هم بشرح ايضاً [همچنين] بعضي از حسناتاند كه احيا ميكنند، نظير توبه من الشرك كه بحثش در سوره «زمر» گذشت بعضي از حسناتاند كه بعضي از معاصي را از بين ميبرند نه جميع المعاصي را، نظير اينكه فرمود: ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرَي لِلذَّاكِرِينَ﴾[13]؛ فرمود نماز را اقامه كنيد براي اينكه حسنهها بعضي از سيئات را از بين ميبرد، چون اين شخص نمازگزار كه سيئات بزرگ نظير شرك و نفاق و كفر كه ندارد و همه سيئات را هم كه مرتكب نشد وگرنه مؤمن نبود فرمود حسنات، سيئات را از بين ميبرد يعني بعض السيّئات را اينها قضاياي جزئيه است چه سلب جزئي چه ايجاب جزئي يا اينكه درباره پرهيز از گناهان بزرگ فرمود اگر شما صبر داشتيد از معصيت و گناهان كبيره را مرتكب نشديد ما از گناهان صغيره شما ميگذريم ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾[14] يعني اگر معاصي كبيره را شما مرتكب نشويد و پرهيز كنيد ما از معاصي صغيره شما ميگذريم. اينكه فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾ معلوم ميشود اين تأثيرش فيالجمله است نه بالجمله يا اينكه فرمود: ﴿الَّذِينَ﴾ آنهايي كه ﴿يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الإِثْمِ وَالفَوَاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ﴾[15] «لمم» يعني اندك، قليل فرمود آنها كه از معاصي بزرگ ميپرهيزند و فقط احياناً گرفتار لمم و معصيت اندكاند ما آنها را ميآمرزيم خب، بخشودن لمم و معاصي كم، مشروط به پرهيز از معاصي كبيره است پس گاهي حسنات سيئات را از بين ميبرد گاهي استقامت و صبر از معصيت كبيره باعث بخشايش معاصي صغيره است كه در حقيقت خود آن حسنه است كه كار مثبت ميكند نه يك عمل منفي نه ترك گناه كبير باعث بخشودن گناه صغيره است، بلكه صبر از معصيت كبيره كه خود اين صبر، حسنه است باعث بخشايش آن معاصي صغيره خواهد بود پس هم آن محور اول روشن شد يعني كفر و نفاق و شرك چه اثر كلي دارند در اماته و هم توبه و اسلام و انقياد چه اثر مثبت دارند در احيا و هم اين دو محور جزيي كه برخي از حسنات بعضي از سيئات را از بين ميبرد ﴿يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾[16] يا پرهيز از بعضي از معاصي، زمينه بخشايش بعضي از معاصي ديگر را فراهم ميكند، اين آيات هست.
تفاوت عمل و عامل در پاداش و عقاب
مسئله ديگر در بيان اعمال اين است كه همه عمل يكسان نيست يا همه عمل از همه عاملان يكسان تلقي نميشود بعضي از عمل هست كه اثر سنگيني دارد يا خصوصيت آن عمل است يا اينكه از يك عامل مخصوصي اگر صادر بشود اثر فراواني دارد، مثلاً جريان انفاق اينطور است گرچه خداي سبحان فرمود هر كس كار خير كرد جزاي بهتر ميبيند: ﴿مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[17] بعد فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[18] اما درباره هيچ عملي همانند انفاق في سبيلالله وعده يكي به 1400 تا يا بيشتر را نداد، تا ده تا را وعده داد فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ يا ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ اما يكي به 1400 برابر يا بيشتر را فقط در خصوص انفاق وعده داد كه ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ كه يكي بشود هفت تا ﴿فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ بشود يكي هفتصد تا ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ بشود يكي، 1400 تا ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[19] معلوم نيست عددش چقدر است كه الله يعلم. گاهي انسان يك انفاق ميكند و جزاي او به قدري است كه اصلاً به حساب درنميآيد اين درباره انفاق است چه اينكه برخي از اعمال ديگر هم اينچنين است گاهي خصيصه عامل است كه اين عمل را سنگين ميكند اين عمل اگر از زيد صادر بشود كه يك فرد عادي است آن اثر را ندارد، ولي اگر از عمرو صادر بشود چون عمرو در جايگاه دين نشسته است آثار سوء را به همراه دارد اثر آن عمل هم بيشتر است.
همراهي شدن عذاب در معصيت انبياء
كارهايي كه خداي سبحان در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» با رسول اكرم (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) در ميان ميگذارد ميفرمايد كه اينها اصرار ميكنند كه تو چيزي در دين كم و زياد بكني به نام دين چيزي را ـ معاذاللهـ افترا ببندي، اينها اول سعي ميكنند به عنوان عوامل نفوذي در تو اثر كنند اگر اين كار را كردي به ميل آنها دين را كم و زياد كردي كه ﴿إِذاً لاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾ اگر تسليم نشدي نفوذپذير نشدي كه سعي ميكنند يا تبعيدت كنند يا اعدامت كنند و مانند آن، در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» شرحش از آيه 73 به بعد آمده است كه ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً ٭ وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً ٭ إِذاً لأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الحَيَاةِ وَضِعْفَ المَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾ خيليها بودند كه به فكر دسيسه افتادند كه چيزي از قرآن كم كنند چيزي به قرآن اضافه كنند گرچه موفق نشدند، ولي معصيت آنها معصيتي نبود كه خداي سبحان اينچنين به آنها حمله كند، ولي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يك پايگاه مقبول دارد. اگر ـ معاذاللهـ پيامبر اين كار را بكند خب، گناهش مضاعف است نه تنها به همين اندازه كه ﴿ضِعْفَ الحَيَاةِ وَضِعْفَ المَمَاتِ﴾ بلكه در سوره «حاقه» ميفرمايد كه اگر چيزي را به نام ما به اطلاع شما برساند: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ ٭ لأَخَذْنَا مِنْهُ بِاليَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾[20]؛ فرمود اگر ـ معاذاللهـ او چيزي را به نام ما ثريه ببندد و به شما بگويد ما رگ حيات او را قطع ميكنيم احدي نميتواند ناصر و ياور او باشد و هيچ ممكن نيست او از عذاب اليم ما بتواند رهايي يابد و احدي هم نميتواند حاجز و مانع باشد چرا، چون او يك امضاي مقبول دارد او حرف مسموع دارد حرف او حرف ماست. ما بعد از اينكه او را پر و بال داديم حرف او را مقبول كرديم از اين به بعد بخواهد دروغ بگويد ما بلايي به سر او درميآوريم كه احدي نتواند جلوگيري كند، اما افراد عادي متنبيان فراواني بودند؛ كم نبودند مدعيان نبوت شما به عدد ليست انبيا آمار متنبي داريد خب، آنها خيلي بافتند و به خدا نسبت دادند خدا يك عده را مثل علي محمد باب گرفته يك عده را هم گذاشته براي عذابهاي اخروي. آمار متنبيها كمتر از انبيا نيست، هر وقت يك نبي مقبولي آمد به وسيله طاغوتها چند تا متنبي تراشيده شد خب، اين همه دين جعلي كه به وسيله متنبيها كه عرضه شد خدا با آنها اينچنين رفتار نكرد براي اينكه آنها امضاي مقبول ندارند حرف مسموع ندارند، اگر كسي به جايي رسيد كه حرفش به نام دين در جامعه خريدار دارد گناه او گناه عادي نيست، لذا گاهي در سوره «اسراء» ميفرمايد كه ﴿إِذاً لأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الحَيَاةِ وَضِعْفَ المَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾[21] گاهي در سوره «حاقه» ميفرمايد ما رگ حياتش را قطع ميكنيم قدرتش را ميگيريم ﴿فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾[22] و امثال ذلك.
مضاعف بودن كيفر در معصيت همسران پيامبر
در همين حاشيه همسرهاي پيغمبر هم به همين وضعاند لذا خداي سبحان سرّ اينكه گناه زنان پيغمبر همانند گناه زنهاي عادي نيست را در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» مشخص كرد فرمود: ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾[23] شما دو حيث و دو جهت داريد؛ يكي اينكه يك مسلمان عادي هستيد خب، گناهتان همانند ساير مسلمين است [و] يكي اينكه اگر ـ معاذاللهـ به گناه آلوده شديد اين حرم امن آلوده ميشود، لذا فرمود: ﴿يُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَيْنِ﴾[24]؛ گناه او دو برابر ميشود اين با آن اصل كلي كه فرمود: ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[25] منافات ندارد، آن اصل كلي اين است كه گناه يكي كيفرش يكي است ما هرگز يك گناه را دو برابر كيفر نميكنيم، اما اينكه به همسرهاي پيامبر ميفرمايد گناه شما دو برابر كيفر دارد فرمود براي اينكه گناه شما دو تا گناه است، اول فرمود: ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ بعد فرمود اگر يكي از شماها آلوده شد: ﴿يُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَيْنِ﴾.
پرسش...
پاسخ: يعني واقعاً اگر يك عالم يك روحاني ـ معاذاللهـ گناهي كرد ﴿يُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ﴾.
پرسش...
پاسخ: چون يك روحاني يكي اينكه مسلمان است يكي اينكه لباس او لباس مقبوليت است. او همانطوري كه احترام ديني از مردم تحويل ميگيرد در دين مردم و در دل مردم نفوذ دارد، آن ملاك و اصل كلي هست.
آيه 32 به بعد سوره «احزاب» را ملاحظه بفرماييد: ﴿ يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً ٭ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾ آنگاه در بخش ديگر فرمود اگر كسي تن به اين گناه داد ﴿يُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ﴾ آيه سي همين سوره «احزاب» فرمود: ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَيْنِ﴾ اين با اصل كلي كه فرمود: ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[26] كه جزء محكمات است نه تنها مخصص و مقيد او نيست [بلكه] مخالف نيست اصلاً با او تا تخصيص بزنيم بگوييم «الاّ نساء النبي» اين تخصص است نه تخصيص، سرّ اين تخصص را آيه 32 مشخص كرد فرمود شما دو تا گناه ميكنيد يكي حيثيت رسول اكرم را زير سؤال ميبريد يكي اصل گناه را مرتكب شديد ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ وقتي همانند ديگران نيستيد موضوعاً خارجيد، قهراً تخصص است نه تخصيص. يك روحاني هم بشرح ايضاً [همچنين] كسي كه امضاي او مقبول است حرف او مقبول است سيرت او و سنت او مقبول ديني مردم است خب، اگر گناه كرد دو اثر كرد هم روحيه ايماني مردم را تضعيف كرد هم خودش به آن گناه آلوده شد، چه اينكه اگر ـ انشاءاللهـ به ثواب و اطاعت موفق شد پاداش او هم با پاداش ديگران فرق دارد؛ دو تا پاداش دارد يكي اينكه اصل آن عمل را انجام داد يكي اينكه ترويج عملي از دين كرد، از اين طرف هم هست.
تأثير حسنات و سيئات بر افراد
مطلب بعدي آن است كه گناه، ارتباطي با ديگران هم دارد ثواب هم بشرح ايضاً [همچنين] يعني كسي كه كار خير انجام داد ديگران هم از اين كار خير بهره ميبرند، حالا اين ديگران گاهي احفاد و نوههاي اويند گاهي جامعه است گاهي همسايهها هستند در طرف حسنات، در طرف سيئات مقداري محدودتر است در طرف حسنات يكي هم جريان خضر و موسي (سلام الله عليهما) است كه خضر فرمود: ﴿وَأَمَّا الجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي المَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا﴾[27]؛ چون پدرشان انسان صالحي بود من مأمور شدم كه اين ديوار دو بچه يتيم را مرمت كنم و در ذيل اين كريمه آمده است كه منظور از اين پدر جد هفتم يا هفتادم بود[28]. خداي سبحان عمل صالح احدي را فراموش نميكند ولو به احفاد و اعقاب او باشد ميرساند. عمل صالح انسان زنده است، همانطوري كه اعمال صالحه گذشته در آينده مؤثر است اعمال صالحه آينده هم در گذشته مؤثر است، اما درباره احفاد فرمود مواظب ايتام ديگري باشيد تا بعد از مرگ شما با ايتامتان خوشرفتاري كنند اين يك نحوه ارتباط عمل است با اعضاي خانواده، در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء»، در آيه نُه سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً﴾؛ فرمود آنها كه ميترسند نوههاي آنها ايتام آنها فرزندان خردسال آنها آسيب ببينند تا زندهاند به خردسالان و ايتام ديگران رحم كنند؛ آسيب نرسانند ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً﴾ اين يك هشدار تهديدي است، پس همانطوري كه عمل صالح نياكان در احفاد اثر ميگذارد، عمل طالح پدران هم در فرزندان خردسال اثر ميگذارد.
انتقال سيئات انسانها به يكديگر
يكي از فروعات همين مسئله عمل، اين است كه گاهي سيئه انسان منتقل ميشود به شخص ديگر؛ گناه زيد را به پاي عمرو مينويسند اگر عمرو به زيد ظلم كرد و زيد را از بين برد سيئات مقتول را به حساب زيد قاتل ميآورند حالا اين تا چه اندازه است بحثي نيست، در في الجملهاش بحث است اگر فيالجمله ثابت بشود، با آن اصل كلي ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[29] منافات دارد چون اين سالبه جزئيه با آن موجبه كليه يا اين موجبه جزئيه با آن سالبه كليه منافات دارد به هر حال بايد جمع بشود.
انتقال عمل در تمثيل قرآن
در سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه جريان قابيل و هابيل را بدون نام مطرح ميكند هابيل به قابيل ميفرمايد كه ﴿لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لأَقْتُلَكَ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ العَالَمِينَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوأَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ﴾؛ فرمود تو اگر قصد داري من چنين قصدي ندارم نه اينكه ايستاد تا او را كشت نه اينكه ايستاد و ستم را پذيرفت. فرمود تو اگر يك چنين قصدي داري من ندارم: ﴿إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوأَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ ٭ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الخَاسِرِينَ﴾[30]؛ هابيل گفت من ميخواهم گناه من و تو هر دو به پاي تو نوشته شود تو كه حالا موعظتپذير نيستي اين حرف، حرف پيغمبر يا حرف خدا نيست [بلكه] حرف هابيل است، ولي قرآن كتاب قصه نيست كه هر حرفي را از هر كسي نقل كند و بدون داوري بگذرد، آن كتابي كه ميگويد زيد اينچنين گفت عمرو آنچنان گفت و نظر نميدهد و جمعبندي نميكند كه وحي نيست، هر حرفي را از هر كه قرآن كريم نقل كرد اگر حق بود يا با سكوت امضا كرد يا اگر باطل بود يقيناً ابطال كرد اين جمله را با لسان قبول نقل كرد بدون رد.
[1] ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص 448.
[2] ـ سورهٴ زمر، آيات 53 و 54.
[3] ـ سورهٴ زمر، آيات 53 ـ 56.
[4] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[5] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.
[6] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 64.
[7] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[8] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 160.
[10] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 33.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.
[12] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 80.
[13] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 114.
[14] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 31.
[15] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 32.
[16] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 114.
[17] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
[18] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[20] ـ سورهٴ حاقه، آيات 44 ـ 47.
[21] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 75.
[22] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 47.
[23] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 32.
[24] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 30.
[25] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[26] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[27] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 82.
[28] ـ ر . ك: ارشاد القلوب، ج1، ص143 ؛ بحارالانوار، ج13، ص289.
[29] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيات 28 ـ 30.