اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (217) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (218)﴾
شأن نزول آيه درباره قتال در ماههاي حرام
در جريان اين آيهٴ مباركه، نقل كردند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلَّم) عدّهاي را به فرماندهي عبدالله بنجحش اعزام كرد براي جلوگيري از آن كاروان قريش. اينها در پايان ماه جماديالاخرة و اوّل ماه رجب با آن كاروان برخورد كردند، عدّهاي گفتند پايان جمادي است عدّهاي گفتند اول رجب است سرانجام قتلي اتفاق افتاد و مسئول قريش و نمايندهٴ قريش كشته شد و مقداري از آن اموال هم در اختيار مسلمين قرار گرفت در اين زمينه سؤالي طرح شد كه آيا قتل در شهر حرام كه ماه رجب است جايز است يا نه، اين سؤال را هم به مسلمين نسبت دادند به عنوان يك استفتاي فقهي، هم به مشركين نسبت دادند به عنوان يك اعتراض[1] چون در اين چهار ماه يعني ذيقعده و ذيحجة و محرم و رجب، قتال در جاهليّت قدغن بود و اسلام هم آن را امضا كرد. مشركين سؤال اعتراضآميز داشتند كه آيا قتال در اشهر حرم جايز است يا نه يعني شما كه روي اين سنّت صحّه گذاشتيد و در اين چهار ماه حرام، جنگ را و كشتن و كشتار را حرام ميشماريد چرا دست به اين كار زديد. پس اين سؤال اگر از مسلمين باشد كه به عنوان يك استفتاي فقهي است اگر از مشركين باشد به عنوان اعتراض است، هم شواهدي در آيه هست كه نشان بدهد اين سؤال از مشركين است و هم شواهد ديگري در آيه هست كه نشان بدهد اين سؤال از مسلمين است.
حكم قرآن درباره قتال در شهر حرام
فرمود: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ﴾ در هر دو حال حكم اين مسئله مبسوطاً در اين آيه بيان شد اولاً چهار ماهي كه قتال، در اين چهار ماه حرام است كه در جاهليت هم بود و اسلام هم روي اين صحه گذاشت در قرآن كريم مبسوطاً بيان شد. در سوره «توبه» سخن از اشهر حرم هست، آيه سي و ششم سوره «توبه» اين است كه ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ چهار ماه از اين دوازده ماه قتال در او حرام است كه سه ماهش متوالي است يعني ذيقعدة الحرام ذيحجة الحرام و محرمالحرام، يك ماهش كه رجب هست از اينها جداست. اين اربعةالحرم ناظر به آن چهار ماه است و اما آنچه در آيه دوم سوره «توبه» آمده است كه فرمود: ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّه﴾ بعد آيه پنجم همين سوره «توبه» فرمود: ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُم﴾ اين اشهر حُرم، ناظر به آن ﴿أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ نيست اين اشهرحرم يعني آن چهار ماهي كه با هم معاهده صلح بستيد، كاري به آن اشهر حرم مصطلح ندارد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ اين «الف» و «لام» ﴿أَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ در آيه پنج، به عهد ذكري ناظر به آن ﴿أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ است كه در آيه دوم آمده. فرمود: ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ چهار ماه مهلت داريد و آن چهار ماه كه تمام شد آنگاه جنگ را ميتوانيد آغاز كنيد، پس «اشهر» حرمي كه در سوره «توبه» است در آيه 2 و آيه 5 سوره «توبه» كاري به آن اشهر حرم معروف ندارد و آنچه در آيه سي و ششم همين سوره «توبه» است ناظر به آن اشهر حرم است اين يك مطلب.
مقصود از اربعه حرم والشهر الحرم در قرآن
مطلب دوم آن است كه گاهي از اين چهار ماه به صورت ﴿أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾[2] ياد ميشود گاهي به عنوان ﴿لأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ كه جنس است و شامل همه اين چهار ماه است شامل ميشود، چون در بعضي از آيات سخن از ﴿لأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ است، نه سخن از ﴿أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ نظير آنچه در اول سوره «مائده» آمده. آيه دوم سوره «مائده» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الحَرَامَ﴾ اين شهر حرام جنس است شامل ﴿أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ خواهد شد [و] هر يك از اين چهار ماه كه باشد و يكي از آن مواردي كه مفرد ذكر شد به عنوان جنس و شامل اربعهٴ حرم خواهد شد همين آيه محل بحث است كه فرمود: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ﴾ اين شهر حرام به عنوان جنس شامل هر كدام از آن چهار ماه خواهد شد.
حرمت شروط قتال در ماههاي حرام
مطلب بعدي آن است كه اين جنگ و قتال در أشهر حُرُم، مطلقاً حرام نيست. براي كسي كه نسبت به اين چهار ماه حرمتي قائل نيست، نظير ملحدان يا نسبت به اين چهار ماه حرمت قائل هست ولي عمل نكرده است نظير بعضي از مشركين و امثال ذلك، آنگاه مسلمانها ميتوانند در همين اشهر حرم مبارزه كنند، چون قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 194 بحثش مبسوطاً گذشت كه فرمود: ﴿الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾ يعني آنها اگر حرمت ماه حرام را رعايت كردند، برشما هم رعايت لازم است ﴿الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ﴾ همانطوري كه ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالعَيْنَ بِالعَيْنِ﴾[3] ﴿الشَّهْرُ الحَرَامُ﴾ هم ﴿بِالشَّهْرِ الحَرَامِ﴾ بلكه به طور كلي فرمود: ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾ مثلاً مسجدالحرام حرمتي دارد، اگر كسي در حرم يا در مسجدالحرام شروع به كشتار كرد دفاع جايز است. همانطوري كه آنها از نظر زمان يا از نظر مكان حق تعدّي ندارند، شما هم از نظر زمان و از نظر مكان حق قصاص داريد. همانطوري كه در بدن قصاص است، در حرمات الهي هم بشرح ايضاً خواه نسبت به مسجدالحرام خواه نسبت به حرم خواه نسبت به شهر حرام، لذا فرمود: ﴿الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ﴾ و براي اينكه روشن بشود اين «قصاص»، اختصاصي به زمان ندارد به عنوان يك اصل كلي فرمود: ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾؛ آنها اگر حرمت حرم را رعايت نكردند شما هم ميتوانيد دفاع كنيد، آنها اگر حرمت مسجدالحرام را رعايت نكردند شما هم ميتوانيد دفاع كنيد و مانند؛ آن چه اينكه در آيه 191 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ﴾؛ شما در كنار مسجدالحرام دست به مبارزه و قتال دراز نكنيد، چون آنجا جاي امن الهي است مگر اينكه آنها شروع بكنند، اگر آنها شروع كردند[آنگاه] دفاع بر شما رواست، پس اينچنين نيست كه قتال در شهر حرام مطلقا محرّم باشد، اگر كسي براي شهر حرام حرمتي قائل نيست مثل ملحدان يا قائل هست ولي رعايت نكرده است در هر دو حال قتال براي مسلمين جايز است.
پاسخ به سؤال سائل در شهر حرام
مسئله بعدي آن است كه اين سؤال از هر سائلي كه باشد بالأخره جواب روشني ميخواهد، يك حكم فقهي است كه مربوط به قتال در شهر حرام است، يك حكم ديگري است كه اگر مسلمين اشتباهاً و يا بعضي از آنها عمداً دست به اين كار زدند مشركين كارهاي شديدتر و سنگينتر كردند چرا از او سؤال نميكنيد ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ﴾ از شهر حرام سؤال بكنند نه يعني ماه حرام چه زماني است [بلكه] از قتال در آن سؤال ميكنند كه اين ﴿قِتَالٍ﴾ بدل اشتمال ﴿الشَّهْرِ﴾ است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ﴾ كه قتال در او حرام است، ﴿قُل﴾ در جواب بگو ﴿قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ﴾؛ قتال و كشتار در شهر حرام گناه كبيره است اين روشن، امّا اين معاني را هم با اينها در ميان بگذار كه هم دوستها بدانند و هم دشمنها هوشيار باشند، بفهمند.
هشدار قرآنبه گناهان عظيم كفار
آنگاه فرمود: ﴿وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾ اين يك ﴿وَكُفْرٌ بِهِ﴾ اين دو ﴿وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ يعني «صد عن وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ» اين سه ﴿وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ﴾ اين چهار ﴿أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ﴾ شما چهار گناه عظيم كرديد نسبت به مسلمين؛ اول اينكه حج را منع كرديد، يكي از بارزترين مصاديق سبيل الله همين حج است كه كليدداران كعبه همان آل ابيسفيان جلوي زائران بيت الله را گرفتند، نگذاشتند مسلمين مكه بروند، حتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلَّم) را در بين راه برگرداندند فرمود: ﴿وَصَدٌّ﴾ اين واوش، واو استينافيه است ﴿صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾ جلوي راه خدا را بستن ﴿وَكُفْرٌ بِهِ﴾؛ عملاً به سَبِيلِ اللّهِ كفر ورزيدند اين دو ﴿وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ يعني «صد عن المسجد الحرام» كه نگذاريد مسلمين به مسجدالحرام راه يابند اين سه ﴿وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ﴾؛ اهل مسجدالحرام را از مسجدالحرام بيرون كردن كه مسلمين را تبعيد كرديد وادار به مهاجرت كرديد اين چهار ﴿أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ﴾ چطور اگر اينها اشتباهاً يا بعضيها عمداً در پايان جماديالاخرة و اول ماه رجب، دست به كشتار دو سه نفر آن هم در خارج مسجدالحرام زدند اين سؤال برانگيز است، اما همه اين معاصي كبيره شما سؤال برانگيز نيست هيچ كدام سؤال برانگيز نيست.
آشوبگري كفار بدتر از قتل در شهر حرام
مطلب پنجم اين است كه ﴿وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ﴾ آن دسيسهها و آشوبگريهاي شما كه بدتر از كشتن است زيرا اگر عبداللهبن جحش، عمروبنعبدالله حضرمي يا يكي دو نفر را كشت شما فتنهها كرديد كه زمينه كشتار دسته جمعي را فراهم كرد، پس فتنه شما از كشتن بزرگتر است گناهش كبيرهتر است ﴿وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ﴾ اين فتنه نه تنها در گذشته بود كه زمينه آشوب جنگ و غير جنگ را فراهم كرد، بلكه همچنان ادامه دارد اين فتنه ﴿ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾.
پاسخ: اين كفر اعتقادي نسيت الآن فقط در مقام عمل است، لذا ما به سبيل برگردانديم. اين معاصي شما اين كارهاي شما از كار عبدالله جحش بدتر است، نه آن عقيده شما عقيده شما البته قابل قياس نيست آنها كافرند و اين مسلمان «كفر به سبيل الله» نه «كفر به الله».
جنگ كفار براي تضعيف اعتقادات مسلمين
آن گناه پنجمشان اين است كه ﴿وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ﴾؛ اينها لايزال، دائماً آتش جنگ را روشن ميكنند كه شما را از اسلام بازدارند جنگ آنها بر اين نيست كه حالا معدن يا آب و خاك از شما بگيرند جنگشان براي اين است كه شما را از دينتان برگردانند؛ مرتدّ بشويد اما فرمود: ﴿إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ اين ﴿إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ طعني است به آنها، مثل اينكه يك انسان نيرومند به دشمن ضعيف ميگويد اگر توانستي يعني تو نميتواني، خلاصه اين ﴿إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ ضمن اينكه هشداري به مسلمين است تضعيف كافران هم هست اولاً به مسلمين هشدار ميدهند كه اينها تا بتوانند سعيشان بر اين است كه شما را از اسلام بازدارند، تضعيف آنها همين تعبير است كه يك انسان قوي به دشمن ضعيف ميگويد اگر توانستي يعني نميتواني خلاصه ﴿وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُم﴾؛ انگيزه جنگ آنها اين نيست كه حالا يك كوهي از شما بگيرند انگيزه جنگ آنها اين است كه اسلام از شما بگيرند وگرنه ديدند كه شما آزموديد، امتحان شديد. همه زندگي را گفتند بگذاريد و با دست خالي برويد در مدينه در مسجد بنشينيد و خلاصه ديگران به شما كمك كنند، اين را حاضر شدند مسلمين خب، اين را كه تجربه كردند انساني حاضر بشود دست از همه زندگياش بردارد همه اموال او را مشركين مصادره كنند با دست خالي بيايد در سفره مسجد بنشيند خلاصه تكّدي كند. اين را احدي حاضر نيست در شرايط فعلي، مگر همان دلباختگان الله. اين را مسلمين صدر اسلام امتحان دادند وقتي آيه نازل شد ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لاَّ تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُم﴾[4] اينها گفتند بسيار خوب، آيه نازل شد كه شما الآن در مكّه كه هستيد يك خانهاي داريد يك زندگي داريد يك مقداري گوسفند داريد، يك مقداري هم مالالتّجاره داريد تأمين ميشويد. آن خدايي كه شما را در مكّه تأمين مي كند در مدينه هم تأمين ميكند فرمود اين پرندههايي كه از قشلاق به ييلاق يا از ييلاق به قشلاق ميروند و اهل ذخيره نيستند اين پرندهها را خدا هر روز اداره ميكند تنها خدا، خداي آن حيواناتي كه اهل ذخيره و پس انداز هستند مثل موش و مور و اينها كه نيست، خداي كبوتر و بلبل هم هست فرمود حيوانات دو قسمند؛ يك عدّه اهل ذخيرهاند مثل موش و مور و اينها يك عدّه اهل پس انداز نيستند آزادانه زندگي ميكنند مثل اين كبوترها و گنجشكها و بلبلها و اينها فرمود: ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لاَّ تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا﴾[5] آن حيواناتي كه اهل پس انداز نيستند هر روز زندگي دارند و روزي روزانه آنها را هم خدا تأمين ميكند شما بلند شويد برويد. اين آيه راه انداخت مهاجرين را، گفتند خيلي خوب لازم نيست كسي ذخيره كند به همراهش كه فقط حاضر شدند هرچه دارند در مكّه بگذارند با دست خالي بيايند. در مدينه به عشق رسول اكرم در مسجد باشند خلاصه تكّدي كنند. البته مهاجرين را هم خداي سبحان خوب پروراند از آنها هم به عظمت ياد ميكند فرمود اهل مدينه ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾[6] اينها مهاجرانشان را دوست دارند، اينها كسانياند كه ﴿وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾[7] از اينها به عظمت ياد ميكند اينها هم هرچه داشتند بالأخره با مهاجر هماهنگ شدند و زندگي مشتركي تشكيل دادند. غرض آن است كه مشركين جنگي كه داشتند سخن از مسائل مالي نبود چون مسلمانها را در مكّه آزمودند. آن كسي كه تمام زندگياش را حاضر است براي اسلام بدهد بادست خالي بيايد در مسجد زندگي كند آن را نميشود با مسائل مالي تهديد كرد. فرمود جنگ آنها با شما براي مال دنيا نيست جنگشان براي اين است كه عقيدهٴ شما را از شما بگيرند، الآن هم همينطور است خلاصه، اين ﴿لاَ يَزَالُونَ﴾ الآن هم زنده است ﴿وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾؛ اگر توانستند اما ضمناً اعلام خطر هم كرد، فرمود: ﴿ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ﴾ ـ معاذاللهـ ﴿فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾؛ هيچ بهرهاي نه در دنيا دارند نه در آخرت ﴿وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ بنابراين مشركين هدف اصليشان ارتداد مسلمين است و مسلمين هم هدف اصليشان حفظ دين است ولا غير و خدا هم اشاره كرد فرمود اگر توانستند يعني هرگز نخواهند توانست.
قابل جبران بودن معصيت مسلمانان
مطلب بعدي آن است كه اين گروه فكر ميكردند وقتي كسي در راه معصيت قدم برداشت، ديگر اعمال او مقبول نيست، نظير كار عبدالله جحش و امثال ذلك كه آيه بعد گفتند نازل شد ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ حالا برفرض يك مورد اشتباه كرد اين قابل جبران است اين قابل توبه است و گفتند رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) ديه آن شخص را هم مرحمت كرده است. غرض اينچنين نيست كه اگر كسي يك معصيت كرد همه اعمالش حبط شده باشد، آن ارتداد است ـ معاذاللهـ كه مايه حبط است وگرنه يك معصيت، با توبه كردن با كفّاره با ديه قابل ترميم است.
سرّ نوع تركيب نحوي
سرّ اينكه اين «واو» را «واو» استينافيه دانستيم و ﴿صَدٌّ﴾ را مبتداي اوّل ﴿كُفْر﴾ مبتداي دوّم ﴿إِخْرَاجُ﴾ مبتداي سوم و ﴿أَكْبَرُ﴾ خبر براي همه گرفته شد براي آن است كه در آيات ديگر مشركين به عنوان اينكه «صاد عن سبيلالله»اند معرّفي شدند. در سوره «حج» آيه 25 اينچنين است كه ﴿إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً العَاكِفُ فِيهِ وَالبَادِ﴾ كه اينها را به عنوان صاد و منصرف كننده از ﴿سَبِيلِ اللَّهِ﴾ معرفي كرد ﴿صَدٌّ﴾ يعني «صَرَفَ» هم «صَرَف نفسه» هم «صَرَفَ غيره». در سورهٴ مباركهٴ «فتح» هم از اين گروه به عنوان «صاد عن سبيل الله» ياد شده است، آيه 25 سوره «فتح» اين است كه ﴿هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَالهَدْيَ مَعْكُوفاً أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ﴾ و مانند آن. فرمود اينها كسانياند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجدالحرام منصرف كردند و ﴿هدي﴾ و قرباني شما را هم نگذاشتند به محلّش برسد و مانند آن، از اين جهت اين ﴿صَدٌّ﴾ مبتدا خواهد بود بقيه هم عطف بر اين ﴿صَدٌّ﴾اند و ﴿اكبر من القتل﴾ خبر است براي همه اينها.
حكم فقهي و كلامي ارتداد
﴿وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ مسئله ارتداد يك وقت، ارتداد از ولايت و امثال ذلك است يك وقت ارتداد از اصل دين است، ارتداد از ولايت و امثال ذلك ظاهراً آن حكم فقهي را به همراه ندارد. اين بيان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: «ارتد الناس بعد النبي الاّ ثلاثة نفر»[8] اين ارتداد از ولايت است نه از اصل اسلام، لذا احكام اسلام بر آنها جاري بود و اين ارتدادي كه حكم فقهي را به همراه دارد، ارتداد از اصل اسلام است. در اين آيه فرمود اگر كسي از شما مرتدّ بشود و بعد توبه نكند [و] با همان حال ارتداد بميرد، همه اعمال او در دنيا و آخرت باطل خواهد بود و او جزء اصحاب نار است و مخلّد هم خواهد بود. ارتداد يك بحث فقهي دارد يك بحث كلامي، بحث كلامياش همين است كه در اين آيه مطرح شد اگر كسي مرتدّ شد و بدون توبه مرد ﴿فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ﴾؛ در حال كفر مُرد، حكم كلامياش اين است كه همه اعمال گذشته او باطل است نه بهرهٴ دنيايي دارد نه بهرهٴ اخروي گذشته از اينكه بهرهاي از اعمال خود در دنياي آخرت ندارد گرفتار عذاب آخرت هم خواهد بود، نهتنها خيري در دنيا نصيبش نميشود و نهتنها در آخرت اهل بهشت نيست، بلكه در آخرت اهل جهنّم است. آن جمله اوّل براي نفي خير دارين است جمله ثاني براي اثبات شرّ آخرت است اين در صورتي است كه مرتدّ شده باشد و بدون توبه بميرد كه فرمود: ﴿فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ خود اين شخص آمده است با دست خودش همه اعمال خودش را حبط كرده است و ازبين برده مثل اينكه عمري زحمت كشيده درختكاري كرده بعد همه آنها را با دست خود سوزانده، چون تمام اعمال مال عقيده است و اگر ـ معاذ الله ـ اصل عقيده رخت بربندد انسان كافر را كه به بهشت نميبرند.
پرسش:...
پاسخ: به اين شرط كه خودش ضايع نكند، عمل از آن [خود] او باشد اين آيه حاكم بر اوست ميگويند رابطه قطع شد، اگر كسي براي الله عمل كرد بعد آمد از اصل الله را ـ معاذاللهـ منكر شد رابطه را قطع كرد البته رابطه را قطع كرد عمل از آن او نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ مثلاً فرمود: ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[9] در روايات غيبت دارد كه اعمال خير غيبت كننده در نامه اعمال آن غيبت شده نوشته ميشود اين آيه محكوم آن دليل است، اين آيه دليل بعدي ميگويد غيبت باعث انقطاع عمل از عامل است ديگر عمل او نيست چون عمل او نيست نميبيند اينجا هم همينطور است.
پرسش:...
پاسخ: نه منظور آن است كه رابطه قطع ميشود، وقتي رابطه قطع شد ديگر عمل، عمل او نيست مگر نه آن است كه انسان بايد لله انجام بدهد، حالا اگر اين ربوبيّت الله را ـ معاذاللهـ انكار كرد رابطه قطع شد وقتي رابطه قطع شد ديگر عمل، عمل او نيست.
پرسش:...
پاسخ: لذا همه اعمالش از بين نميرود، امّا به مقداري كه حيثيّت ديگران را برد به همان مقدار اعمال او را از او ميگيرند.
در اين كريمه حكم كلامي را مشخص فرمود، ديگر فرقي بين مرتدّ ملي و مرتدّ فطري و مانند آن نگذاشت، فرمود: ﴿مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾ ظرفي كه اين آيهٴ مباركه نازل ميشد، ممكن بود كه احياناً مرتدّ فطري هم براي آنها فرض بشود ولي غالباً مرتدّ ملّي بودند يعني كساني اسلام آوردند كه در حين تولّد كلاالابوين كافر بودند، اينچنين نبودند كه اينها از پدر و مادر يا از احدالابوين مسلم، به دنيا آمده باشند پس ارتداد اينها ارتداد ملّي است و نه فطري، در حالي كه ارتداد اينها ملّي است كه آسانتر از ارتداد فطري است مع ذلك حكم كلامي را به اين صورت تبيين كرد فرمود كه هم خيري در دنيا نميبينند هم خير در آخرت نميبينند هم در آخرت گرفتار عذابند اين گروه نه در دنيا حسنه دارند نه در آخرت حسنه دارند، آنها ميگويند ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ اين يك، ﴿وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ اين دو، ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾[10] اين سه، كسي كه ـ معاذاللهـ مرتدّ شد از هر سه فيض محروم است ﴿أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا﴾ پس در دنيا حسنه ندارند ﴿وَالآخِرَةِ﴾ در آخرت هم حسنه ندارند ﴿وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ در آخرت هم از عذاب رهايي ندارند. آن سه فيضي كه مؤمن از خدا دريافت ميكند حسنه در دنيا، حسنه در آخرت نجات از آتش هيچ كدام از فيوضات سه گانه براي مرتدّ نيست، لذا اين سه بحث را جداي از هم ذكر فرمود. اما حكم فقهياش البته مبسوط است كه اگر توبه كرد بين زن و مرد فرق است يك، بين ملّي و فطري فرق است دو، بين آن احكام چهارگانه از قبيل نجاست و وجوب قتل و طلاق عيال و امثال ذلك با ساير احكام غير از آن چهار حكم فرق است سه، در فقه بين اينها فرق گذاشتند، اما از نظر بحث كلامي بين اينها از اين جهت فرقي نيست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ج1، ص192.
[2] ـ سورهٴ توبه، ايهٴ 36.
[3] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[4] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[5] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[6] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[7] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[8] ـ بحار الانوار، ج 34، ص 274.
[9] ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 و 8.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.