14 12 1987 3496564 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 420(1366/09/23)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَاليَتَامَي وَالمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ (215)

خلاصه بحث گذشته

خلاصه بحث در اين كريمه اين شد كه چون انسان طبعاً به مال علاقه‌مند است و اين علاقه به مال هم فراوان است، چه مال كم و چه مال زياد و اين علاقه فراوان زمينه شح و بخل را فراهم مي‌كند و انسان شحيح و بخيل سرانجام گرفتار خواهد شد و قرآن هم كتاب هدايت است، راه درمان اين بيماري را مبسوطاً بيان فرمود. تنها موعظه نكرد نفرمود اگر انفاق كنيد بهشت مي‌رويد يا از جهنم نجات پيدا مي‌كنيد و مانند آن، بلكه از راههاي گوناگون ضرورت انفاق را تحليل كرد هم از راه مبدأ فاعلي و هم از راه مبدأ غايي و هم با بررسي وضع موجود آن‌گاه دستور انفاق داد.

ضرورت انفاق از راههاي مبدأ فاعلي و غائي

بيان ذلك اين است كه گاهي از راه مبدأ فاعلي مال، آياتي نازل مي‌شود كه به انسان بگويد آنچه شما داريد از طرف خدا به شما داده شد، تعبيرات مشابه اينكه ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[1] يا ﴿آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ[2] اين تعبيرات در قرآن كم نيست تا كسي نپندارد كه ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي[3] همان‌طوري كه قارون فكر مي‌كرد. اگر اين اشتباه فكري از انسان گرفته بشود خود را مبدأ مال نمي‌داند قارون حرفش اين بود كه من رنج بردم اين مال را پيدا كردم: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ از اين جهت خود را مسلط بر مال مي‌دانست. قرآن اين بيماري فكري را درمان كرد فرمود خيليها تلاش و كوشش مي‌كنند و به جايي نمي‌رسند، اگر مالي نصيب كسي شد بايد بداند اعطاي الهي است آن هم پيامدش مسئوليتهاي فراوان، تعبير ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُم[4] يا تعبير ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[5]، ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُم[6] و مانند آن، در قرآن براي درمان اين بعد از بيماري فكري است. وقتي مبدأ فاعلي را حل كرد قهراً انسان خود را نسبت به ديگران و در روابط اجتماعي مالك مي‌داند، ولي در برابر خداي سبحان خود را مالك نمي‌داند.

براي تبيين اين مرحله ثانيه همان آيه سورهٴ مباركهٴ «حديد» سند خوبي است كه فرمود، آيه هفت سوره «حديد»: ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾  شما را خدا خليفه قرار داد نه مالك، وقتي نسبت به خدا حساب مي‌شويد خليفه خداييد، نسبت به يكديگر كه حساب مي‌شويد البته هر كسي كاري كرد مالك مالش خواهد بود. در بيان ارتباط عبد با مولي مسئله مالكيت نيست مسئله خلافت است [ولي] در بررسي عبيد با عبد مسئله مالكيت است. گاهي تعبير مي‌كنند ﴿أَمْوَالَكُم﴾، ﴿أَمْوَالَهُم[7] امثال ذلك ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِل[8] و امثال ذلك يا ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ اليَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً[9] و مانند آن. در روابط اجتماعي كه انسانها با يكديگر سنجيده مي‌شوند اينجا جاي مالكيت است، ولي وقتي انسان را با خدايش مي‌سنجند اگر كسي در برابر اين رابطه بگويد ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي[10] اين فكر، فكر قاروني است، لذا قرآن كريم اين بخش را هم درمان كرد فرمود شما در عين حال كه نسبت به يكديگر روابط مالكي داريد نسبت به خداي سبحان كه مطرح بشود خليفه الله هستيد نه مالك.

تبيين نظام غائي اموال

قسمت سوم تبيين نظام غايي است. وقتي معلوم شد كه اين مال از طرف خداست و براي خداست و شما نماينده حقيد، آن‌گاه فرمود كه اين نمايندگي شما هم موقت است، اين‌چنين نباشد كه ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ[11] اين مال كه شما را جاودانه نمي‌كند كه، مخلد نيست كه شما خالد بشويد كه. چون اين‌چنين نيست كه اين مال شما را خالد و جاويد كند و در آينده نزديك يا دور كه روشن نيست از دست شما گرفته مي‌شود، پس تا هستيد از اين فرصت استفاده كنيد. آن را هم در آيه دهم همين سورهٴ مباركهٴ «حديد» بيان كرد فرمود: ﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأَرْض﴾؛ آنچه در آسمان و زمين است ارث خداست و او ميراث‌بر است و به او مي‌رسد.

«فتحصل ان المبدأ هو الله و ان المرجع هو الله» بين آن مبدأ و اين مرجع آنچه هم كه نصيب انسان مي‌شود خلافت است و نمايندگي است، پس سخن از مالكيت انسان در برابر الله نيست. انسان چند صباحي خليفة‌الله است گاهي نمايندگي را خدا زود مي‌گيرد گاهي هم دير. خب، اگر قرآن كتاب موعظه است قبلش كتاب حكمت است؛ مسئله را حكيمانه در اين سه بخش مستدل حل مي‌كند، آن‌گاه دستور انفاق مي‌دهد. اگر در اين سه بخش حكيمانه حل شد آن‌گاه موعظه اثر مي‌كند وگرنه موعظه بدون استدلال سودي ندارد. وقتي اين سه مرحله را حل كرد، آن‌گاه فرمود كه هر چه انفاق بكنيد براي خودتان انفاق كرديد. آن‌گاه محبت الهي در اين هدايت هم روشن مي‌شود. مي‌فرمايد من شما را كليد‌دار خزائن مالم كردم و به شما گفتم در اين فرصت هر چه خواستيد به نفع خودتان استفاده كنيد، هر چه خواستيد به نفع خودتان بهره ببريد و بهره‌برداري شما از مال به نفع خود به اين است كه انفاق كنيد وگرنه آنچه را كه در پذيراييهاي عادي در مهمان‌نوازيهاي عادي، آنچه سخن از تقرب الي‌الله و انفاق في سبيل‌الله نيست آن را مشخص كرد فرمود: ﴿كَمَثَلِ رِيحٍ[12]؛ فرمود آنچه را كه شما خيال مي‌كنيد به نام خود شماست آن يك باد سوزاني است، آنچه بايد براي خودتان استفاده كنيد همين است كه ﴿مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَاليَتَامَي وَالمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيل﴾ و امثال ذلك.

تعبير توبيخ آميز حق تعالي با بخل و رزان

آن‌گاه فرمود من شما را دعوت مي‌كنم كه مال مرا در راه من مصرف كنيد، مع ذلك بخل مي‌ورزيد و اگر بخل ورزيديد نسبت به خودتان بخل ورزيديد نه نسبت به الله ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَن يَبْخَلُ﴾. اين در سورهٴ مباركه‌اي است كه به نام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. سوره «47»، آيه 38 فرمود: ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَء﴾ شما همانهايي هستيد اين تعبير، تعبير توبيخ‌آميزي است، فرمود شما همانهايي هستيد كه من شما را دعوت مي‌كنم در راه خدا قدم برداريد ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَء﴾ اين ﴿هَا﴾ حرف تنبيه است اول هشدار مي‌دهد، بعد مي‌فرمايد شما همانهايي هستيد اول خطاب است بعد غيبت.

تبين خطاب قراردادن انسان با مخاطب

گاهي انسان اول با مخاطب از راه خطاب حرف مي‌زند بعد تعبير غيابانه دارد براي آن است كه خود را كوچك‌تر از آن مي‌داند كه در حضور مخاطب باشد، مثل اينكه انسان در حضور ائمه (عليهم السلام) بگويد شما آنهايي هستيد كه آن ذوات نورانيه هستيد كه چنين و چنين بوديد. گاهي اول با خطاب شروع مي‌شود بعد خطاب به غيبت تبديل مي‌شود براي اينكه مخاطب كوچك‌تر از آن است كه در حضور متكلم باشد، مثل همين موارد. خدا مي‌فرماييد شما همانهايي هستيد كه من دعوتتان كردم نيامديد ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَء﴾ شما همانهايي هستيد كه: ﴿تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَن يَبْخَلُ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَفْسِه﴾ براي اينكه: ﴿وَاللَّهُ الغَنِيُّ وَأَنتُمُ الفُقَرَاءُ﴾.

بازگشت بخل انسانها به خودشان

بعضيها بخل مي‌ورزند، هر كه بخل ورزيد نسبت به خود بخل ورزيد براي اينكه اين نظام كه دارد به احسن وجه مي‌گردد و خدا هم كه بي‌نياز است شما دين را كمك نكرديد ديگري، اين‌طور نيست كه حالا اگر كسي دين را كمك نكرد خداي سبحان افراد ديگري را اعزام نكند. فرمود: ﴿وَاللَّهُ الغَنِيُّ وَأَنتُمُ الفُقَرَاءُ﴾ مبادا يك وقتي خيال بكنيد كه اگر شما جهاد مالي نداشتيد بساط دين برچيده مي‌شود، اين‌طور نيست ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[13] شما از اين فرصت استفاده نكرديد خدا اين كليد‌داري را از شما مي‌گيرد ديگران را نماينده خود قرار مي‌دهد كه مثل شما نباشند. خب، اين مسئله چون بعد از آن برهان است به صورت موعظه اثر مي‌كند. فرمود شما خواه يا ناخواه رفتني هستيد و ميراث شما كه خودتان هم ميراث هستيد به خدا مي‌رسد، نه‌تنها مال شما ميراث الهي است خودتان را هم خدا ارث مي‌برد كه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا[14] همه و همه به الله برمي‌گردند، پس نه‌تنها مال به خدا ارث مي‌رسد بلكه انسانها هم ارث خدايند كه ﴿نَحْنُ نَرِثُ الأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا﴾. در اينجا فرمود اگر كسي بخل ورزيد نسبت به خودش بخيل بود، براي اينكه هر كار خيري كه انجام مي‌دهد به سود خودش انجام مي‌دهد. خدا كه بي نياز است و اگر شما نبوديد ديگري، پس اگر كسي بخل ورزيد نسبت به خودش بخل ورزيد.

پرسش:...

پاسخ: اصل تجارت، اصل شراء و بيع همه و همه تعبيرات تشويق‌آميز است. مگر اينكه فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم[15] واقعاً در اينجا تجارت است يا ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه[16] مگر شراء و بيع است يا ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم[17] واقعاً بيع است، در همه اين موارد تعبير تشويق‌آميز است. كار كارگر براي صاحب‌كار است فرض ندارد كه كارگر براي خود كار بكند و از ديگري اجر طلب كند، در حالي كه خدا به ما فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُم[18] بعد مي‌فرمايد اگر كار خير كرديد من اجر شما را خواهم داد. تعبير اجر، تعبير شراء، تعبير اشتراء، تعبير بيع، تعبير تجارت [و] تعبير قرض‌الحسنه همه و همه تعبير تشويق‌آميزي است مثل اينكه پدر به كودك مي‌گويد اگر اين مقدار درس خواندي من آن مقدار به تو مزد كار مي‌دهم. خب، اين كودك براي كمال خود درس مي‌خواند نه براي پدر، با اينكه اين تشبيه، تشبيه تامّي نيست چون ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ[19] و پدر اگر فرزندش عالم بشود طرفي مي‌بندد و اگر فرزندش عالم نباشد بالأخره غصه دارد، اما ذات اقدس الهي از اين عيب هم منزه است و از آن نقص هم مبرّاست، ولي در همه اين تعبيرات براي تشويق ديگران با اين الفاظ با ما سخن مي‌گويد.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ فرمود ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ﴾ همين آيه 39 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين معنا را هم در بر دارد كه ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ﴾ به بعضيها بيشتر مي‌دهد به بعضي كمتر مي‌دهد، در هر دو حال امتحان مي‌كند، بعضيها را با مال زياد امتحان مي‌كند بعضيها را با مال كم امتحان مي‌كند.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ هر چه كه سعي كرد به اندازه كارش، اما من دلهاي ديگران را متوجه كنم كه حتماً از او خريد كنند اين كار من نيست اين صبح تا غروب مغازه‌اش را باز كرده البته بهره هم مي‌برد، اما اينكه مي‌بينيد دو نفر مغازه باز مي‌كنند يا دو نفر در كنار هم مزرعه دارند يك جا باران مي‌آيد يك جا باران نمي‌آيد، مشتري به سراغ يكي مي‌رود به سراغ ديگري نمي‌رود اين به دست زيد و عمرو نيست. آن‌كه دلها را متوجه مي‌كند يا قطرات باران را راهنمايي مي‌كند ديگري است، هر دو اين كار را كردند يكي كرم زير زميني پيدا مي‌شود يكي نمي‌شود، يكي باران مي‌آيد يكي نمي‌آيد، يكي يك لكه ابر مي‌آيد جلوي آفتاب را مي‌گيرد درباره مزرعه ديگر نمي‌آيد. فرمود اينها ديگر ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ[20] ولي هيچ كدام از اينها نشانه تكريم نيست كه در سوره «فجر» آمده، فرمود ما همه را امتحان مي‌كنيم بعضيها را با داشتن امتحان مي‌كنيم بعضيها را با نداشتن[21] فرمود ما هيچ كسي را اكرام نكرديم، بعضيها را به مال مبتلا كرديم بعضيها را به كم‌مالي مبتلا كرديم سلامت و مرض هم همين‌طور است؛ آنها كه بيمارند به مرض مبتلايند آنها كه سالم‌اند به سلامت مبتلايند. «ابتلا» يعني امتحان، فرمود ما هر دو را امتحان مي‌كنيم گاهي آن مريض خوب مي‌شود گاهي اين سالم مريض مي‌شود همه را در همه حالات مي‌آزماييم، تعبير «ابتلا» در صدر هر دو جمله است، فرمود عده‌اي را خدا به مال مبتلا مي‌كند يك عده را به كم‌مالي، در اين كريمه همه فرمود: ﴿إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾.

پرسش:...

پاسخ: اين كار خداست، اين ديگر دست كسي نيست اين دو نفر مغازه باز كردند كنار هم، اين زائران ناشناس هم به جاي آنكه از آن اولي خريد كنند از دومي خريد مي‌كنند. وضع دومي بهتر از اولي است دليلي هم ندارد جنس هر دو هم يكي است هر دو هم در يك خيابان‌اند، نظير اينكه دو تا مزرعه است يك جا باران مي‌آيد يك جا نمي‌آيد، روزهايي هم كه آفتاب مي‌خواهد بتابد يك جايي لكه ابري مي‌آيد نمي‌گذارد آفتاب مستقيم بتابد يك جا نمي‌آيد.

پرسش:...

پاسخ: آنكه فؤاد متوجه بشود دلها متوجه بشود خير بخواهد، آن دعاست آن هم به دست خداست منظور آن است كه هر دو تلاش و كوشش مي‌كنند يكي به مال مبتلا مي‌شود يكي به كم‌مالي، هر دو را خدا امتحان مي‌كند، منتها معلوم نيست آن‌كه به مال مبتلا شد موفق‌تر باشد و آن‌كه به بي‌مالي مبتلا شد كم توفيق‌تر باشد اين‌طور نيست. ما كسي را با مال اكرام نمي‌كنيم، معيار كرامت همان تقواست كه مشخص است. در اين كريمه 39 سوره «سبأ» فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ﴾ «يقدِرُ» يعني يُضيّق، غير از «يقدُر» است كه به معناي قدرت است «قَدَر، يقدُر» به معناي قدرت است «قدر، يقدِر» يعني ضيّق و يُضيّق ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ[22] يعني لن نضيّق عليك نه «نقدِر» يعني «لا نقدُر عليه» او چنين گماني نمي‌كند، اين گمان كرد كه ما سخت نمي‌گيريم و تنگ نمي‌گيريم و تنگ گرفتيم ﴿وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ[23] اين ﴿قُدِرَ﴾ از «قدَر، يقدُر» نيست از قدر يقدِر است در اين كريمه هم فرمود خدا براي يك عده گسترده، يك عده بسته تا هر دو را بيازمايد. آن‌گاه فرمود: ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ﴾؛ هر چه كه در راه خدا انفاق مي‌كنيد خدا خلف او و جانشين او را مي‌فرستد ﴿وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ[24] براي اينكه ثابت بفرمايد آنچه در راه خدا انفاق مي‌كنيد سودش به خود شما برمي‌گردد، تعبيرات گوناگوني دارد؛ يكي هم در همان آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» است آيه 121 كه فرمود: ﴿وَلاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَيَقْطَعُونَ وَادِياً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كه اين ناظر به جهاد مالي است. در بخشهاي ديگر اين تعبير است كه آنچه انفاق مي‌كنيد ﴿فَلأَنْفُسُِكُم[25] اين ﴿فَلأَنْفُسُِكُم﴾ نشانه آن است كه هر كار خيري كه انسان انجام مي‌‌دهد براي خودش انجام مي‌دهد. اينكه امام سجاد (سلام الله عليه) در هنگام انفاق به مساكين مي‌فرمود: «مرحباً بمن يَحمل زادي إلي الآخرة»[26] ناظر به همين است فرمود تو الآن بار مرا برداشتي داري مي‌بري به جايي كه آن روز كسي باربري ندارد «مرحباً بمن يَحملُ ادي الي الآخرة» زاد انسان در آخرت با همين انفاقها فراهم مي‌شود، لذا در آيات اين تعبير هست كه هر چه شما انفاق مي‌كنيد ﴿فَلأَنْفُسُِكُم﴾ براي خود شماست.

تبيين صدقه علمي

در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 263 و 264 نحوه انفاق را هم مشخص كرد كه فرمود: ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذيً وَاللّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ﴾؛ صدقه‌اي كه در او اذاء باشد اين سودمند نيست؛ هر كسي هر صدقه‌اي كه مي‌دهد بالأخره اگر اهل قلم است مواظب باشد در نوشتارش كسي را نرنجاند، اگر اهل درس و بحث است در گفتارش كسي را نرنجاند و اگر اهل صدقات مالي است هم بشرح ايضاً چون «زكاة العلم تعليمه»[27]. فرمود حرف كه مي‌زنيد درس كه مي‌گوييد بحث كه مي‌كنيد كتاب كه مي‌نويسيد سخنراني مي‌كنيد نيش به كسي نزنيد خلاصه، اگر بخواهيد اثر اين قلم و نوشتار و گفتار بماند چون همه صدقه است ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذيً﴾ براي كسي يك دو كلمه درس بگوييد همانجا حيثيتش را از بين ببريد يا بعد هم بگوييد اين پيش ما درس خوانده اين چه صدقه‌اي است، خداي سبحان خيلي از بزرگان را وادار كرد كه براي انسان درس بگويند. خب، اين همه براي ما زحمت كشيدند مگر از ما چشم‌داشتي داشتند اين همه بزرگان در سن پيري، ما هر وظيفه‌اي كه در حوزه انجام مي‌‌دهيم يا در غير حوزه انجام مي‌دهيم داريم دينمان را ادا مي‌كنيم اين اقل مرحله اداي دين است و همان‌طوري كه آن بزرگان، كتابها را عنوان صدقه نوشتند بدون منّ و اذي درسها را گفتند صدقه علمي دادند بدون منّ و اذي، ما هم حداقل وظيفه‌مان اين است كه اين رسالت را اينها كنيم بدون منّ و اذي ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذيً وَاللّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ ٭ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي﴾ حالا دو تا كلمه درس براي كسي گفتيم بنشينيم بگوييم اين پيش ما درس خوانده، اين چه كاري است ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاس[28] كه بحثش ديروز اشاره شد. بنابراين در اين كريمه ما را به چند اصل آشنا كرد؛ يكي اينكه بفهميم طبعاً مال‌دوستيم و بفهميم كه اين مال‌دوستي و اين حب جمّ بد است و بفهميم با سه برهان مبدأ فاعلي و غائي و بين المبدائين راه درمان چيست، حالا كه حكيمانه اين مسائل حل شد آيات موعظه را بخوانيم تا در ما بيشتر اثر كند و چون در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 195 ذيل آيه ﴿وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ﴾ بحث مبسوطي تا حدودي درباره انفاق شد ديگر اينجا بيش از اين بحث نكنيم.

نقد سخني از صاحب المنار درباره كريمه ﴿مَاذَا يُنْفِقُونَ

منتها مانده يك حرفي كه بعضي از پيشينيان زدند و در تفسير المنار هم اين حرف متلقا به قبول شد و آن اين است كه ﴿يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ﴾ اين سؤال از كيفيت است نه سؤال از جنس به اين توهم كه ما در اصطلاح منطقيين به معناي سؤال از ماهيت است وگرنه در كلام عربي به معناي سؤال از ماهيت نيست و قرآن هم كه بر روش منطق ارسطو نازل نشده، قرآن به لسان عربي مبين نازل شده ما از اين كلمه ﴿مَاذَا يُنْفِقُونَ﴾ بايد كيفيت بفهميم نه ماهيت. غافل از اينكه قرآن به زبان عربي مبين نازل شده ﴿مَاذَا﴾ يعني چه چيزي؟ مخصوصاً كلمه ذا اگر كنار ما قرار گرفت و دوتايي يك كلمه نبودند و «ذا» به معناي الذي بود يعني «ما الذي» اين در تعبير فارسي اگر ما بگوييم آقا ما چه چيزي را جبهه بدهيم در تعبيرات عربي بگويند «ماذا ننفق» آن وقت اگر يك چنين تعبيري كرديم معلوم مي‌شود مي‌خواهيم سؤال بكنيم چه چيزي بدهيم، اگر به ما گفتند كه لشكر 25 يا لشكر 17 علي‌بن ابي‌طالب (سلام الله عليه) يا لشكر عاشورا نيازمند است، معلوم مي‌شود كه هر چه مي‌خواهيد بدهيد فعلاً به اين دو سه تا لشكر بدهيد براي اينكه اينها در خط مقدم‌اند. اينها نمي‌‌دانند كه چه چيزي سؤال بكنند مي‌گويند ما چه چيزي بدهيم، مسئولين ارتش و سپاه مي‌گويند كه به اين خط مقدم برسانيد. هرچه داريد به اينها بدهيد حالا يا صغير با كبير: ﴿وَلاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً[29] كه در سوره «توبه» بود. در اين كريمه هم سؤال كردند: ﴿مَاذَا يُنْفِقُونَ﴾ اين ﴿مَاذَا﴾ يعني چه چيزي، در اصطلاح منطق اين «چه چيز» سخن از ماهيت است و در غير اصطلاح منطق شامل اوصاف معرف هم خواهد شد. اين‌طور نيست كه «ماذا» فقط سؤال از ماهيت باشد و آن‌طور هم نيست كه منطق يك اصطلاح تازه‌اي داشته باشد، منطق گوشه‌اي از «ماذا» را معنا كرده است. بنابراين «ماذا» كه به معناي سؤال از كيفيت نيست يعني چه چيز بدهيم، منتها قرآن كريم راهنمايي كرد كه هر چه بخواهيد مصرف كنيد اول اصول خانوادگي‌تان بعد اقربينتان بعد يتامي و مساكين را دريابيد و مانند آن. پس آن‌طوري كه بعضي از پيشينيان گفتند و در تفسير المنار هم متلقا به قبول شد اين تام نيست. مسئله بعدي آن است كه در خيلي از آيات اصرار قرآن كريم بر اين است كه آنچه شما انجام مي‌دهيد قبل از شما به مقصد مي‌رسد و شما به دنبال او مقصد را پيدا مي‌كنيد، لذا فرمود: ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّه[30] تعبير به تقدم است.

پرسش:...

پاسخ: «ما» اصطلاحاً وضع شده است به معناي چيز، با همان اسلوب منطقي بحث مي‌كند، منتها «ما» يعني چه چيز، حالا اين در منطق سخن از ماهيت است در اين‌گونه از امور اعم از ماهيت است يا غير ماهيت مثلاً ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ[31] يك معنا دارد ﴿يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ﴾ يك معناي ديگري دارد، يعني مصاديق فرق مي‌كند نحوه سؤالها هم فرق مي‌كند.

منظور آن است كه تعبير قرآن كريم از اين‌گونه كارهاي خير به عنوان تقديم است تقدم است، اين همان پيش‌فرستي است كه در تعبيرات فارسي داريم فرمود: ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّه[32] اين كار خير قبلاً زمينه را آماده مي‌كند و به تعبير آيه كريمه ﴿فَلأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ[33] معلوم مي‌شود آنها مي‌روند جا را مُمهّد و آماده مي‌كنند، آنها مي‌‌روند منزل را آماده مي‌كنند فرشها را پهن مي‌كنند درها را باز مي‌كنند مي‌گويند بفرماييد: ﴿فَلأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾ نه «فلانفسهم يدّخرون» سخن از ذخيره نيست. سخن از تمهيد است اين كار خير قبل از انسان مي‌رود و انسان را به مقصد مي‌رساند، لذا مي‌فرمايد: ﴿فَلأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾ كذا و كذا عمل خير در دنيا تابع انسان است و بعد از انجام، انسان را راهنمايي مي‌كند چون خودش به سمت بهشت مي‌رود و عامل را هم به سمت بهشت هدايت مي‌كند، چون در بحث قبل فرمود كه منشأ همه خطيئات و سيئات حب دنياست كه ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الحَيَاةُ الدُّنْيَا[34] آن‌گاه اين منشأ خطر را با اين بيانات حكيمانه و مواعظ حل مي‌كند، فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُم[35] كه ﴿ مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَي نَصْرُ اللّهِ أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ[36] آن‌گاه به دنبال اين  مسئله جهاد مال و جهاد نفس را مطرح كرد، جهاد مال همين آيه‌اي بود كه تا حدودي بحثش گذشت. جهاد نفس آيه‌اي است كه از امروز شروع مي‌شود كه همان آيه 216 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» است فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُون﴾.

پرسش:...

پاسخ: انفاق گاهي واجب است و گاهي مستحب، چون نسبت به اولاد هم اين‌چنين است در حالي كه اينجا نيامده آن وجوب انفاق براي عمودين است، هم اولاد واجب النفقه آباء هستند هم آباء واجب النفقه اولادند، منتها چون انسانهايي كه خانواده تشكيل دادند احياناً ممكن است پدر و مادر از يادشان برود در اين كريمه فرمود پدر و مادر را فراموش نكنيد.

پرسش:...

پاسخ: اين چيزهايي كه تام نيست و نيازي هم به گفتن ندارد مطرح نمي‌شود، چون كاري به نسخ ندارد نه به آيه ميراث نسخ مي‌شود نه به آيه زكات نسخ مي‌شود. بسياري از آياتي است كه در قرآن كريم به عنوان زكات مطرح شد و اين زكات زكات فقهي نيست، زكات استحبابي است نه زكات در اشياي نه‌گانه، براي اينكه خيلي از اين آيات در مكه نازل شد و زكات فقهي در مدينه واجب شد در مكه كه زكات واجب نبود، صوم واجب نبود به آن معنا كه در فقه مطرح است، اينها احكامي است كه در مدينه نازل شده. بسياري از آياتي كه مربوط به زكات است، نظير ﴿قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِينَ هُم[37] كذا و كذا ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ[38] كه در سوره «مؤمنون» است و ساير آياتي كه در سور مكيه نازل شده است و دعوت به زكات مي‌كند اينها يا تزكيه نفس است يا زكات مستحبي يعني اصل انفاق، زكات فقهي كه در اشياء معين هست و مصارف ثمانيه دارد و اجناس تسعه اين در مدينه نازل شد انفاق هم بشرح ايضاً بعضي از امور است كه واجب النفقه‌اند بعضي امور واجب النفقه نيستند، مثل والدين واجب النفقه‌اند اولاد هم واجب النفقه‌ هستند، منتها در اينجا ذكر نشده. بعضي از امور هستند كه واجب النفقه نيستند مثل يتامي و مساكين و ابن سبيل مگر به نحو واجب كفايي كه اينجا ذكر شده‌اند.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ گاهي سرّ خوب است گاهي علن خوب است چون دارد كه ﴿يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً[39] گاهي انسان وقتي نماز جمعه مي‌رود به جبهه كمك مي‌كند كه ده نفر ديگر هم كمك بكنند، آنجا علن بهتر از سرّ است.

پرسش:...

پاسخ: يعني مي‌داند نيت شما چيست يك وقت است انسان در علن هم كه بخواهد بدهد، غرض اين نيست كه لله باشد غرض همان رئاء الناس است يا سمعه است و امثال ذلك. فرمود خدا مي‌داند بالأخره اگر خفا باشد خدا مي‌داند علن باشد خدا مي‌داند اصل آيه را قرائت مي‌كنيم بحثش براي فردا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُون[40].

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 3.

[2]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 33.

[3]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.

[4]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 33.

[5]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 3.

[6]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 254.

[7]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.

[8]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.

[9]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.

[10]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.

[11]  ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 3.

[12]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 117.

[13]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[14]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 40.

[15]  ـ سورهٴ صف، آيهٴ 10.

[16]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 207.

[17]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.

[18]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.

[19]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 11.

[20]  ـ سورهٴ سبأ، آيه 39.

[21]  ـ ر . ك: سورهٴ فجر، آيات 15 و 16.

[22]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 87.

[23]  ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 7.

[24]  ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 39.

[25]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 272.

[26]  ـ بحار الانوار، ج 46، ص98.

[27]  ـ بحار الانوار، ج 2، ص 25.

[28]  ـ سورهٴ بقره، آيات 263 و 264.

[29]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 121.

[30]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 110.

[31]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 85.

[32]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 110.

[33]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 44.

[34]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 212.

[35]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 214.

[36]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 214.

[37]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 1 و 2.

[38]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 4.

[39]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 274.

[40]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق