اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ بِالحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از روشن شدن آن اصول مقدماتي كه در تبيين ضرورت وحي نقشي داشتند و دارند, آنگاه به معناي آيه مباركه ميپردازيم. در معناي آيه مباركه جمله ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ تا حدودي روشن شد ﴿فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ﴾ هم تا حدودي معلوم شد كه بعثت نشانه خواب بودن امتهاست و اين تبشير و انذار لازمه نبوت است; هر پيامبري با تبشير و انذار به نبوت ميرسد خواه داراي كتاب باشد خواه حافظ كتاب و شريعت پيامبر قبلي باشد. يك سلسله از امور جزء احكام عامه نبوتاند, نظير تبشير و انذار نظير اصطفا نظير اصل تعهد و نظير اصل وحي و مانند آن, اما كتاب داشتن لازمه نبوت عامه نيست بلكه انبياي اولواالعزماند كه داراي كتاباند.
تأثير تبشير و انذار در نبوت عامه
پس بحث از اين جهت در دو مقام است مقام اول آثار نبوت عامه است و مقام ثاني آثار نبوت خاصه. منظور از نبوت خاصه همان نبوتي است كه با شريعت و كتاب همراه است. اما قسم اول و مقام اول لازمه هر پيامبري اين است كه مبشر و منذر باشد يعني در برابر فضايل و نيكيها به بهشت بشارت بدهد و در برابر رذايل از جهنم بترساند, لذا فرمود: ﴿فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ﴾ چه اينكه در بخشهاي ديگر هم فرمود: ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾[1] ما مرسليني را اعزام نميكنيم مگر اينكه با تبشير و انذار همراهاند; چه اينكه به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[2] اينگونه از امور, لازمه فصل نبوت است. چه اينكه اصطفا و برگزيدگي هم با اصل نبوت همراه است, نظير آيه سي و سوم سوره «آلعمران» كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ با اينكه بسياري از اينها داراي شريعت نبودند [و] كتابي نداشتند, مثل خود آدم (سلام الله عليه) ولي صفوه بودند برگزيدهٴ حق بودند.
پرسش:...
پاسخ: بله; آن مربوط به اصل ولايت است. غرض آن است كه در نبوت اين معنا هست كه بايد مصطفا باشد اما حالا اين به آن معنا نيست كه غير نبي نميتواند مصطفا باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه; كتاب به اصطلاح قرآن كريم مجموعه قوانين ديني است, مثلاً زبور داوود را قرآن كتاب نميداند. وقتي نام انبيا را ميبرد ميفرمايد: ﴿وَآتَيْنَا دَاوُود زَبُوراً﴾[3] نميفرمايد كتاب داديم آيه هفت سوره «احزاب» اين است ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِيثَاقاً غَلِيظاً﴾[4] اصل تعهد بر انجام وظيفه و ابلاغ رسالت و مانند آن همراه با نبوت عامه است; هر پيامبري متعهد است, چه اينكه اصل وحي اينچنين است كه انبيا از وحي برخوردارند كه در آيه صد و شصت و سوم سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَي نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسي وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمانَ وَآتَيْنَا دَاوُود زَبُوراً﴾ در حالي كه بسياري از اينها داراي كتاب نبودند. پس اصل تبشير و انذار و اصل اصطفا و اصل تعهد و ميثاق سپردن و اصل دريافت وحي و مانند آن, اينها جزء لوازم نبوت عامه است; هر پيامبري با بشارت و انذار همراه است, مصطفاي حق است از وحي استفاده ميكند و تعهد سپرده است. اما كتاب داشتن اينچنين نيست پس اينكه فرمود: ﴿فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ﴾ اين نميتواند جريان نوح را به عنوان سرآغاز مطرح كند.
حضرت نوح نخستين آورنده كتاب و شريعت
از اينكه فرمود: ﴿وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ﴾ از اينجا معلوم ميشود كه اين ناسي كه امت واحده بودند بعد اختلاف كردند بعد مجموعه قوانين به نام كتاب و شريعت نازل شده است همان مردمي بودند كه بين آدم (سلام الله عليه) و بين نوح بودند و اول كسي كه كتاب و شريعت آورد نوح (سلام الله عليه) است و اين روايتي كه مرحوم امين الاسلام در مجمعالبيان نقل ميكند از امام باقر (سلام الله عليه) آن روايت اين مسئله را تأييد ميكند و سير تفسيري سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) با الهام از اين روايت شريف است كه ناس را بر آن افرادي كه بين آدم و نوح (سلام الله عليهما) زندگي ميكردند[5] تطبيق ميكند. اول كسي كه مجموعه قوانين را آورد, نوح بود طبق آيه محل بحث و آيه سوره «شوريٰ» و انبياي ديگر هر كدام آن كتاب را تكميل كردند و آن كتاب را تصديق كردند, چون اول كسي كه چون اول كسي كه صاحب شريعت و مجموعه قوانين به نام كتاب بود نوح (سلام الله عليه) بود, از اين جهت خداي سبحان آن تهيتي كه بر نوح دارد بر هيچ پيامبري ندارد, بر انبياي ديگر سلام ميفرستد كه ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾[6] يا ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾[7] اما درباره هيچ كدام نميفرمايد ﴿فِي الْعَالَمِينَ﴾ تنها درباره نوح (سلام الله عليه) است كه ميفرمايد ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾[8] چون او اول كسي است كه كتاب و شريعت را به انسانها عرضه كرد.
كيفيت ابلاغ كتاب از ناحيه حقتعاليٰ به انبيا
پرسش:...
پاسخ: نه ﴿فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ﴾ اين كتابي كه خدا به انبيا اعطا كرد يا مستقلاً و مستقيماً به خود پيامبر داد, مانند اين اولواالعزم كه داراي كتاباند يا به انبياي ديگر از راه وحي تفهيم كرد كه به كتاب و شريعت پيامبر پيشين عمل بكنند, نظير انبياي بنياسرائيل كه بعد از موسي و قبل از عيسي (سلام الله عليهما) بودند, اينها طبق تورات عمل ميكردند يا انبياي ابراهيمي كه بعد از ابراهيم و قبل از موسي (سلام الله عليهما) بودند, طبق دستور شريعت و دستور ابراهيم (سلام الله عليه) عمل ميكردند.
پرسش:...
پاسخ: خود حضرت آدم (سلام الله عليه) حجت بود براي آنها ديگر; تبشير داشت انذار داشت دعوت به توحيد داشت دعوت به معاد داشت اما مجموعه قوانيني مثلاً قوانين اقتصادي قوانين جزائي قوانين مدني و امثال ذلك باشد, به اين صورت نبود.
پرسش:...
پاسخ: نه; اينطور نيست كه هر لحظهاي كه اختلاف بشود فوراً پيامبري مثل يك قطره باران نازل بشود, اينچنين كه نيست. خيلي از اختلافها با تلاش و كوشش خود انسانها حل ميشود اينطور نيست كه تا اختلاف كردند فوراً يك پيامبر بيايد كه.
پرسش:...
پاسخ: نه; اختلاف به تدريج هست [و] تكامل هم هست, خيلي از اختلافهاي سال گذشته با وفاق سال آينده حل ميشود و مانند آن. اگر اختلاف مستقر شد آنگاه نبوت لازم است.
پرسش:...
پاسخ: نه ممكن است دراز مدت باشد
پرسش:...
پاسخ: نه; نه پيامبري نبود, داراي كتاب نبود. اين اختلافها كه زمينه ضرورت وحي را فراهم كرد وقتي به نصاب رسيد آن وقت وحي آمد, مجموعه شريعت آمد. يك سلسله اختلافهاست كه با تلاش و كوشش فكري خود صاحبنظران حل ميشود اما اگر اختلاف در نحوه برخورد از عالم طبيعت به جايي رسيد كه ديگر قابل حل نيست; به حد نصاب رسيد اينجا زمينه ايجاب ميكند كه وحي بيايد و به اختلاف خاتمه بدهد.
پرسش:...
پاسخ: نه; آن در نوبتهاي قبل به عرض رسيد كه فوايد كتاب فراوان است [و] در هر بحثي به گوشهاي از آن فوايد اشاره ميشود و اما فايده اصيل, در سوره «ابراهيم» است. آنچه فعلاً مطرح است اين است كه اختلافها به وسيله مجموعه شريعت برداشته ميشود و آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» مطرح شد كه ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[9] اين براي دعوت مردم به قسط و عدل است, اين گوشهاي از فوايد شريعت است آيه محل بحث هم گوشهاي از فوايد است; نه حل اختلاف هدف نهايي بعثت انبياست نه قيام به قسط و عدل آن هدف والاي بعثت انبياست.
فلسفه آثار نورانيّت جامعه
هدف والاي انبيا همان است كه در اول سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» آمده است كه ﴿الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾; مردم تا نوراني نشدند به هدف انبيا نميرسند اگر نوراني شدند, آنگاه آثار نورانيت جامعه آن است كه به قسط و عدل قيام ميكنند آثار نورانيت جامعه اين است كه با هم اختلاف ندارند وگرنه آن مشاهدات و آن كشف و شهودهاي ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[10] و امثال ذلك, آنها هدف انبياست. اين كاري كه حارثةبنمالك داشته كه مرحوم كليني و ديگران نقل كردند[11] اهداف انبيا در اين زمينه است كه انسان نوراني بشود اينجا كه هست بهشت و جهنم را ببيند; «فهم والجنة كمن قد رآها» يا «هم والنار كمن قد رآها»[12] اين هدف انبيا است وگرنه آدم خوب شدن هدف متوسط است اتحاد داشتن و اختلاف نداشتن هدف ميانگين است آن هدف والا اين است كه ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[13] انسان در سايه تعليم انبيا به جايي برسد كه الان كه در دنيا هست بهشت و اهل بهشت را ببيند, جهنم و اهل جهنم را ببيند [و] از اسرار عالم باخبر بشود, اين را ميگويند نوراني شدن كه كتاب و قرآن براي اين نازل شده است كه مردم نوراني بشوند. اگر نوراني شدند در مقام گوهر ذات, آنگاه در مقام دست و پا و چشم و جوارح ديگر آدمهاي خوبياند.
پرسش:...
پاسخ: اينها همان صحائفي است كه با تبشير و انذار همراه است. حالا ما يك آيه سوره «شوريٰ» را بخوانيم روشن ميشود كه شريعت بر پنج نفر هستند.
پرسش:...
پاسخ: اين كتاب بالمعني الاعم است وگرنه كتاب به اصطلاح قرآن كريم حتي بر زبور داوود هم اطلاق نميشود. وقتي خداي سبحان جريان انبيا را ذكر ميكند فوراً لحن و تعبير عوض ميشود, نميفرمايد «و آتينا داوود كتاباً» ميفرمايد ﴿وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾[14].
سؤال: ...
جواب: نه; آن اسامي ديگر داشتن منافات ندارد اما شريعت براي چند تاست, شريعت براي پنج تاست, حالا ميخوانيم آيه سوره «شوريٰ» را.
پرسش:...
پاسخ: اختلاف مقدس همواره هست; اختلاف در طرز بينش هست, اختلاف در طرز انتخاب هست اگر همه مردم به يك سمت علاقهمند باشند كارها زمين ميماند «الناس معادن كمعادن الذهب والفضه»[15] اما اختلاف در اصل جهانبيني كه خدا هست يا نيست معاد هست يا نيست وحي و رسالت هست يا نيست حلال و حرامي هست يا نيست, اينها اختلافات فاقرة الزهر است وگرنه اختلاف در نحوه انتخاب كار, اينها اختلاف ممدوحي است. پس لازمه هر نبوتي همين تبشير و انذار همين مصطفا بودن همين وحي يافتن و همين تعهد سپردن و مانند آن است. اما كتاب داشتن, لازمه هر نبي نيست البته هر پيامبري بايد طبق قوانيني مردم را اداره كند اما گاهي مستقلاً و مستقيماً قوانين بر خود او نازل ميشود, نظير انبياي اولواالعزم (عليهم السلام) گاهي بر انبياي ديگر نازل ميشود و اينها حافظان شريعت آنها هستند. از سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» به خوبي برميآيد كه شريعت براي همين پنج نفر است كه اين آيه هم قبلاً بحث شد. آيه سيزده سوره «شوريٰ» اين است كه.
پرسش:...
پاسخ: نه آن حافظ شريعت براي بعد از آن است, كه آن را هم از سورهٴ مباركهٴ «نساء» و «مائده» ميخوانيم.
پرسش:...
پاسخ: همان تكاليفي هستند كه انسانهاي بسيط دارند, اما زندان و قوانين اقتصادي و قوانين بينالمللي و امثال ذلك باشد, نداشتند ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي﴾[16] همين پنج تا; فرمود ديني كه براي شما تشريع كردهايم به عنوان شريعت به شما دادهايم همان است كه به نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم الصلاة و عليهم السلام) داديم; ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي﴾ آنگاه رواياتي كه ميفرمايد انبيا فراواناند و مرسلين بيش از سيصد نفرند و اولواالعزم پنج نفرند كه داراي كتاب و شريعتاند, مطابق با اين آيه است. اين پنج بزرگوار كه اولواالعزماند و در روايات دارد اينها سادات انبيايند, مطابق با آيه سيزده سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» است. فرمود براي شما قوانيني جعل كرديم كه به نوح و ابراهيم و موسي و عيسي گفتيم; ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحاً﴾ يك، ﴿وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ به خاتم انبيا (صلوات الله و سلامه عليه) خطاب ميكند اين دو، ﴿وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي﴾ اينها خصوصيتي دارند در بين انبيا كه اولواالعزماند, لذا در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه آيهاش قبلاً خوانده شد براي اينها مزيتي قايل است.
تبيين ميثاق غليظ از پيامبران اولواالعزم
آيه 7 سوره «احزاب» اين بود كه ما از همه انبيا تعهد گرفتيم; از اين پنج پيامبر تعهد غليظ گرفتيم ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ﴾ اين صدر آيه, بعد از اين پنج پيامبر ميثاق غليظ گرفتيم ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِيثَاقاً غَلِيظاً﴾ ﴿مِنْهُم﴾ يعني از اين پنج تا. از اصل نبوت البته تعهد سپردند, اينها ميثاق غليظ دارند كه هرگز اين ميثاق غليظ را فراموش نميكنند بر خلاف آدم (سلام الله عليه) كه آن ميثاق غليظ ندارد. درباره آدم (سلام الله عليه) آمده است كه ﴿لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾[17].
صبر و استقامت در مأموريت پيامبران
درباره انبياي اولواالعزم دارد كه ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾[18] اينها مصمماند اينها مجموعه شريعت آوردند اينها ديني دارند كه در آن جنگ هست صلح هست كاري كه «يجب عن يعزم عليها» آن كار را اينها دارند; اولواالعزماند وقتي گفته شد: «ان هذا من عزم الامور» يعني «من الامور التي يجب عن يعزم عليها», البته هر كاري با تصميم و اراده انجام ميگيرد ولو كوچكترين و كمترين كار, انسان اگر بخواهد جايي را نگاه كند اين با اراده است اما بعضي از ارادهها ضعيف است و قابل نقض است, بعضي از ارادهها قوي است. پيام شريعت را رساندن, عزم ميخواهد يعني انسان بايد تصميم بگيرد كه با همه مخاطرش بسازد. اينكه درباره صبر و امثال ذلك گفته ميشود ﴿وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾[19] يعني در شدائد بايد تصميم بگيري كه استقامت كني تا قبلاً تصميم نگيري, ممكن است در بين راه متزلزل بشوي. الآن انسان ميداند كه هدف بلندي دارد و در بين راه مشكلاتي است; اول ميانديشد بعد مصمم ميشود بعد حركت ميكند كائناً ما كان, يك وقت است كه براي خريد كالاي جزيي حركت ميكند وقتي ميبيند جاده راهبندان است برميگردد, اين جزء عزم امور نيست چون قبلاً تصميم نگرفت كه كائناً ما كان مقاومت كند, اما صبر در مصائب و مانند آن جزء عزم امور است; ﴿وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ يعني «من الامور التي يجب عن يعزم عليها» انبياي اولواالعزم تصميمشان را گرفتند, كائناً ما كان اگر جريان افتادن در آتش است كه ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[20] اين مصمم بود براي مقاومت و اگر جريان رفتن به دريا بود, موساي كليم (سلام الله عليه) مصمم بود براي مقاومت و همچنين عيساي مسيح و همچنين نوح (سلام الله عليه) اينها تصميمشان را گرفتند اينها اولوالعزماند ولي درباره آدم (سلام الله عليه) فرمود: ﴿لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾[21] اينها جزء اولواالعزم نيستند.
پرسش:...
پاسخ: نه; چون عصمت درجات متفاوت دارد, نبوت و رسالت هم درجات متفاوت دارد هر درجهاي از نبوت با همتاي خودش از عصمت و عزم همراه است. آن درجه عاليه با عزم نهايي و با شريعت و كتاب همراه است.
پرسش:...
پاسخ: اينكه بحثش مفصلاً گذشت كه ﴿لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾[22] آن يادش رفته, ما تعهد گرفتيم كه شما نزديك اين درخت نشويد و نزديك اين درخت شدند. آنجا بيان شد كه نه نهي تكويني است نه نهي تشريعي تا معصيت و امثال ذلك باشد, حتي ترك اولي هم نيست, نهي كراهتي هم نيست اصولاً نهي نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه; گرفتاريهاي شخصي, تحمل بيماري چه كار دارد به مسئله جنگ و صلح؟
پرسش:...
پاسخ: نه; اينها در مسائل شخصي است.
پرسش:...
پاسخ: همان فريب دارد ﴿فَأَزَلَّهُمَا﴾[23]; اينها را لغزاند, به عنوان دلالت رفته است ولي تدليه كرده, گفت ﴿يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾[24] به بهانه دلالت و راهنمايي رفته است اما ﴿فَدَلاَّهُمَا﴾[25] «دلّيٰ» يعني از زير پاي اينها را خالي كرده, اينها را آويخته [و] تدليه كرده. اينها يادشان رفته.
پرسش:...
پاسخ: آن براي احكام است كه نه جايز نيست, اما در آن جنت كه عالم تكليف نبود نه نهي تحريمي مولوي بود و نه نهي تنزيهي مولوي بود اين كه بحثش مفصل گذشت, عصمت براي همه اينها هست سهو و نسيان براي هيچ كدام از اينها نيست اما آنجا مسئله تكليف نبود اصلاً, نشئه تكليف نبود بعد فرمود ﴿اهْبِطُوا﴾[26] از آن به بعد مسئله شريعت آمده است. در همان اوايل كه بحثش مفصل گذشت وقتي فرمود كه ما به اينها گفتيم برويد زمين ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ آيه 38 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه مفصل گذشت. فرمود ما به اينها گفتيم برويد زمين, وقتي كه رفتيد زمين اگر شريعت و ديني آمد هر كسي پذيرفت كه اهل بهشت است اگر كسي نپذيرفت كه گرفتار عذاب خواهد شد و مانند آن.
رابطه انبيا و عمل كردن به شريعت گذشته
خب, پس از اينكه در آيه سيزده سوره «شوريٰ» فرمود كه براي شما شريعتي فرستاديم آنطوري كه براي نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم الصلاة و عليهم السلام) فرستاديم, معلوم ميشود كه اين پنج بزرگوار داراي مجموعه قوانين و شريعت بودند و انبياي بعدي به شريعت انبياي گذشته حكم ميكردند, نظير آيه 44 سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است كه فرمود: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُديً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا﴾; انبياي بعدي به اين تورات حكم ميكنند. ما اول براي موساي كليم تورات فرستاديم انبياي بعدي طبق اين تورات حكم ميكنند, آنگاه بعضي از مضامين تورات را كه مسائل حدود و قصاص و امثال ذلك باشد [را] بازگو ميكند, آنگاه ميفرمايد: ﴿وَقَفَّيْنَا عَلَي آثَارِهِم بِعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ ظ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ﴾[27] وقتي جريان تورات را بازگو ميكند, قوانين كيفري از قبيل قصاص نفس و قصاص طرف را تشريح ميكند. وقتي جريان انجيل را بازگو ميكند مسائل مجموعه قوانين و امثال ذلك را بازگو ميكند, ميفرمايد حكومت شما و قضا و داوري شما برابر انجيل بايد باشد; ﴿وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[28] اين كه قوانيني دارد حكومتي دارد مسئله قضايي دارد قصاص و حدود و تعزيراتي دارد و امثال ذلك اين, به نام شريعت است. در قرآن كريم اجمالاً سخن از شريعت و كتاب نوح هست اما فعلاً چون اثري از آنها در روي زمين نيست ظاهراً, روي آن جريان طوفان اسمش هم نيست ولي مضامين بعضي از بخشهاي كتاب ابراهيم (سلام الله عليه) در قرآن كريم آمده. در سوره «اعليٰ» آنجا كه فرمود: ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾ آنجا فرمود كه اين مسئلهاي است كه در صحف ابراهيم و موسي آمده ﴿إِنَّ هذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَي ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي﴾[29] چه اينكه در سوره «نجم» هم بعضي از مسائل و مطالب صحف ابراهيم آمده نظير آيه 36 به بعد سوره «نجم» كه فرمود: ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَي ٭ وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّي ٭ أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي ٭ وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي ٭ وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَي ٭ ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَي﴾ اينها معارفي است كه ما در صحف موسي گفتيم, در صحف ابراهيم گفتيم و مانند آن.
حضرت نوح نخستين آورنده مجموعه قوانين
بنابراين اول كسي كه به حسب ظاهر مجموعه قوانين آورده نوح (سلام الله عليه) بود, بعد ابراهيم و موسي و عيسي (سلام الله عليهم اجمعين) بعدش هم قرآن كريم كه مهيمن بر كتب انبياي سلف است و اصولاً كتاب را از آن جهت كتاب ميگويند كه مطالبش تثبيت شده است وگرنه بر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كتاب نازل نشد. قرآن كلام الله است نه كتاب الله, نظير الواح موسي كه نبود يك كتاب نوشتهاي خداي سبحان به رسولش داده باشد. اين ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[30] اول تا آخر قرآن بالفاظه و كلماته و حروفه و اسمائله و افعاله و جملاته, لفظاً و معناً از خداي سبحان است, اما ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾ اين كلام الله است نه كتاب الله, ولي چون «كَتَبَ» يعني ثبت او اثبت «مكتوب» يعني تثبيت شده, آن شيء محكم مصون از نقض را ميگويند مكتوب, از اين جهت كلام الله شده كتاب الله وگرنه آن طوري كه خداي سبحان به موساي كليم الواح داد, آنچنان كه بر وجود مبارك رسول اكرم نازل نشد كه مثلاً يك صفحهاي حالا روي پوست آهويي يا روي چوبي يا يك تابلويي، روي سنگي و امثال ذلك يك چيزهايي نوشته باشد كه, آنچه نازل شد كلام است ولي خدا ميفرمايد ما كتاب نازل كرديم ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ﴾[31].
فلسفه عنوان كتاب بودن قرآن
اينگونه از تعبيرات درباره قرآن كريم آمده است كه از قرآن به عنوان كتاب ياد شده است, نظير آنچه در آيه 29 سوره «ص» آمده است كه ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ﴾[32]; ما كتاب نازل كرديم در حالي كه كلام نازل كردند مثلاً قرآن كريم نماز را كتاب ميداند ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً﴾[33] «كتب» يعني ثبت, «مكتوب» يعني ثابت, مضبوط. چون «مكتوب» يعني مضبوط و ثابت و مصون از نقض و تحريف و مانند آن, از اين جهت بر كلام الهي كه مصون از هر گونه نقض و تحريف است كتاب اطلاق شده, نظير اينكه فرمود: ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[34] آنجا كه سخن از كتاب نيست, با قلم چيزي نوشته بشود ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ يعني «اثبت», چيزي كه تثبيت شده است آن مكتوب است هم درباره رحمت خداي سبحان اينچنين آمد و هم درباره نماز كه اصولاً نماز ﴿كَانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً﴾, ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً﴾ يعني امراً مضبوطاً.
پرسش:...
پاسخ: عليكم نه, ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[35]; خداي سبحان بر خودش رحمت را طبق آن عنايت مطلقه الهي تثبيت كرده است, پس اگر فرمود: ﴿أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ﴾ نه به اين معناست كه به همه, نظير آنچه به موساي كليم الواح داده است, اينچنين باشد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 48.
[2] ـ سورهٴ احزاب، آيات 45 . 46.
[3] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 163.
[4] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 7.
[5] . ر.ك: مجمعالبيان, ج2, ص543; ر.ك: الميزان, ج2, ص142.
[6] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 120.
[7] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 109.
[8] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 79.
[9] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[10] ـ سورهٴ تكاثر، آيهٴ 6.
[11] ـ الكافي، ج 2، ص 54.
[12] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 193.
[13] ـ سورهٴ تكاثر، آيات 5 و 6.
[14] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 163.
[15] ـ الكافي, ج8, ص177.
[16] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 13.
[17] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 115.
[18] ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 35.
[19] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.
[20] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 68.
[21] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 115.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 35.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 36.
[24] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 120.
[25] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 22.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 36.
[27] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 46.
[28] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 47.
[29] ـ سورهٴ اعلي، آيات 18 ـ 19.
[30] ـ سورهٴ شعرا، آيات 193 ـ 194.
[31] . سورهٴ نساء, آيهٴ 105.
[32] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 29.
[33] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 103.
[34] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[35] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 12.