اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ بِالحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)﴾
ادامهٴ فصل چهارم از فصولِ «ضرورت نبوّت»
براي بيان ضرورت نبوت عامه، مسائلي مطرح است كه در فصل چهارم آن مسائل كه مطرح است وارد شديم. فصل چهارم در اين بود كه انسان نه در بدن خلاصه ميشود و نه مركب از دو اصل است؛ يكي روح و يكي بدن بلكه انسان مركب از يك اصل و يك فرع است كه اصل از آن روح اوست و بدن فرع است. شناخت حقيقت انسان، زمينه ضرورت نبوت را فراهم ميكند زيرا اگر انسان شناخته نشود نياز ضروري انسان به نبي روشن نخواهد شد. در تركّب انسان از جسم و بدن آيات فراواني است كه بعضي از آن آيات قرائت شد و آيات سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» به خوبي نشان ميدهد كه انسان بعد از گذراندن مراحل مادي به يك نشئه ديگر ميرسد كه همانند نشئات گذشته نيست، لذا در آيهٴ 14 سورهٴ «مؤمنون» اينچنين فرمود كه ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا العَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا المُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا العِظَامَ لَحْماً﴾ تا اينجا تطورات مادي است كه بين انسان و غير انسان فرقي نيست، حيوانات ديگر هم اين تطورات مادي را طي ميكنند. آن فرق بين انسان و غير انسان چه اينكه فرق آن نشئه و نشئه مادي اين است كه فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ يعني آن روحي كه ما به انسان داديم نه تنها مايه امتياز او از ساير حيوانات است بلكه مايه امتياز آن نشئه از نشئه طبيعت است، چون انسان به اين مجموعه درآمده است و احسن المخلوقين شد از اين جهت خداي سبحان درباره آفرينش انسان فرمود: ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَالِقِينَ﴾
خوابيدن انسان در عالم برزخ و بيداري او در قيامت
بعد فرمود انسان در همين نشئه خلاصه نميشود [بلكه] مراحل بعدي را هم طي ميكند و آن اين است ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ﴾؛ ميميريد و اين مرگ يك امر روشني است نيازي به گفتن نداشت و آنچه با وحي روشن ميشود همان تبيين معناي مرگ است وگرنه مرگ را همه ميدانند كه انسان ميميرد. اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ﴾ يعني بعد از گذراندن مراحل دنيا به خواب ميرويد و بعداً هم از اين خواب بيدار ميشويد، لذا در آيه بعد تعبير فرمود كه ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾[1] اين بعث است، حيات مجدد نيست اين برانگيختن است مرده از خواب بيدار ميشود، لذا درباره قيامت تعبير به بعث شده است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «يس» هم آمد ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾[2]؛ قبر و عالم برزخ مرقد و خوابگاه است و قيامت بيداري انسانها از خواب و ظهور نشئه ديگر است، لذا تعبير به بعث فرمود، فرمود: ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ و براي اينكه روشن بفرمايد انسان نه از بين ميرود و نه از دو اصل مركب است، بلكه همواره زنده است و از يك اصل و يك فرع تشكيل شد، منكران مسئله معاد را كه بازگو ميكند و انكار آنها را بازگو ميكند ميفرمايد شما اگر درباره بدن حرف داريد كه بدن مرده را چه كسي زنده ميكند خب، همان خدايي كه اول زنده كرد و اگر درباره روح حرف داريد كه روح اصلاً نميميرد.
جوابهاي قرآن به شبهات منكرين معاد
آنها كه منكر قيامتاند يك جواب از باب سالبه به انتفاء محمول خدا به اينها ميدهد، يك جواب از باب سالبه به انتفاء موضوع. آنها كه منكر قيامتاند، گاهي ميگويند: ﴿مَن يُحْيِي العِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» هست. جوابش اين است كه ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾[3] همان كه اولين بار او را ايجاد كرد، همان خداي سبحان او را ميآفريند. اگر اشكال درباره بدن هست و در اثر اينكه بدن فرسوده و پوسيده ميشود شبهه داريد جوابش به انتفاء محمول هست يعني اين بدني كه ميميرد براي ابد مرده نيست، بلكه خدا او را دوباره زنده ميكند و اگر درباره حقيقتتان كه جان شماست شك داريد و اشكال داريد، با مردن كه جان اصلاً نميميرد مرگ به معناي موت روح نيست؛ به معناي رهايي روح از بدن است روح كه مدبِّر بدن است وقتي بدن را ترك كرد بدن ميپوسد، مثل صاحبخانه وقتي تعمير خانه را مدتي ترك كند و از آن خانه هجرت كند خانه ميپوسد. مرگ عبارت از آن نيست كه چون بدن ميپوسد روح رها ميكند، بلكه چون روح به عالم ديگر توجه ميكند تدبيرش نسبت به بدن كم ميشود وقتي تدبيرش نسبت به بدن كم شد علاقهاش كم شد به اين بدن نميرسد كم كم اين بدن ميپوسد، مثل صاحبخانه كه يك خانه نو فراهم كرده است ديگر علاقهاش به خانه قديمي كم شده به اين خانه سري نميزند [و] خانه كم كم فرسوده ميشود.
وجودي بودنِ حيات و موت
پرسش ...
پاسخ: هر دو امر وجودي است.
حيات و موت هر دو امر وجودي است. موت يعني انتقال از نشئه به نشئه ديگر، لذا درباره مرگ فرمود اگر شما راجع به بدن اشكال داريد، همان خدايي كه اولين بار اين بدن را آفريد همان خدا براي بارهاي بعدي اين بدن را احيا ميكند.
پرسش ...
پاسخ: آن موت به معناي انتقال از دنيا به آخرت است او امر وجودي است. انسان كه ميميرد مرگش دو چهره دارد؛ يكي ترك دنياست [و] يكي ورود در برزخ است. آن ورود در برزخ در حقيقت امر وجودي است كه فرمود «تَنتقِلون مِن دار الي دار»[4] آن يك امر وجودي است او را خدا خلق كرد. در سورهٴ مباركهٴ «سجده» آيهٴ هفت به بعد، جريان آفرينش انسان را بازگو ميكند. شبهه منكران معاد را طرح ميكند، آنگاه از باب سالبه به انتفاء موضوع جواب ميدهد بر خلاف سورهٴ «يس» كه از باب سالبه به انتفاء محمول جواب داد در اين كريمه فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنسَانِ مِن طِينٍ﴾؛ انسان اولي را از گل آفريد ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ﴾؛ فرزندان او را از نطفه آفريد ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ﴾؛ عد از اينكه چه انسان اولي چه انسان ثانوي چه از طين چه از ماء مهين، پيكر را مستوي كرد روح خود را به اين پيكر متعلق كرد ﴿وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَا تَشْكُرُونَ﴾ آنگاه شبهه منكران معاد را ذكر ميكند. ميفرمايد منكران معاد ميگويند مرگ نابودي است و حسابي بعد از مرگ نيست.
صحيح نبودنِ اطلاق «فوت» بر مرگ
آنگاه جواب ميدهد كه مرگ نابودي نيست، مرگ فوت نيست وفات است ﴿وَقَالُوا أَِذَا ضَلَلْنَا في الأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾؛ آنها ميگويند انسان كه ميميرد در زمين گم ميشود، مثل آبي كه به زمين فرو رفته است همين حرفي كه احياناً عوام ميگويد، ميگويد انسان كه به قبر ميرود مثل آبي است كه در زمين فرو رفته. شبهه منكران معاد اين بود كه انسان كه ميميرد در زمين گم ميشود ﴿أَِذَا ضَلَلْنَا في الأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ در اين زمينه خدا جواب نميدهد كه خدا قادر است ميتواند دوباره شما را زنده كند، نظير جواب سورهٴ «يس» ولي اينجا به عنوان سالبه به انتفاء موضوع جواب ميدهد. ميفرمايد شما اصلاً گم نميشويد، مرگ فوت نيست وفات است ﴿وَقَالُوا أَِذَا ضَلَلْنَا في الأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ آنگاه خدا ميفرمايد ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ شما به لقاءالله ميرسيد، ضلالت نيست اين نظير آب نيست در زمين فرو برود، اين نظير پرندهاي است كه از قفس پرواز ميكند نه نظير آبي است كه در زمين فرو ميرود ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ المَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾[5] به رسولش دستور داد كه در جواب شبهه ضلالت و گم شدن در زمين به اينها بگو، مرگ ضلالت في الارض نيست، مرگ فوت نيست [بلكه] وفات است. فرق فوت و وفات را مكرر ملاحظه فرموديد در فوت اين «تاء» جزء كلمه است «فات» يعني ضال اما وفات اين «تاء» جزء كلمه نيست، اصلش وفاست يعني تمام حقيقت را گرفتن. اگر كسي وارد بحثي شد حق آن بحث را ادا كرد، ميگويند مستوفا بيان كرد. اگر كسي در حسابرسي همه حسابهاي خود را رسيدگي كند و بگيرد ميگويند حساب خود را استيفا كرد «استيفا» «وفي» «توفي» و امثال ذلك يعني تمام حقيقت را گرفتن كه چيزي فرو نريزد.
نابودي بدن بعد از مرگ و سالم ماندنِ روح
در جواب فرمود شما با مردن در زمين نميرويد. آن بدن شما كه فرع است به زمين ميرود آن البته ميپوسد جوابش همان آيه سورهٴ «يس» است كه ﴿يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[6] اما حقيقت شما و اصل شما متوفا ميشود. شما وفات ميكنيد نه فوت ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ المَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ آن فرشته مرگ، عزرائيل (سلام الله عليه) كه موكَل قبض ارواح است از طرف خدا؛ تمام حقيقت شما را استيفا ميكند چيزي از لابهلاي انگشتان عزرائيل نميريزد در زمين [چون] اگر بريزد كه استيفا نيست توفي نيست همين توفي را خداي سبحان به خودش هم نسبت ميدهد كه ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا﴾[7] پس اگر شبهه معاد ناظر به بدن باشد البته بدن نابود ميشود جوابش قدرت مطلقه حق است، اگر ناظر به روح باشد جوابش سالبه به انتفاء موضوع است كه مرگ وفات است نه فوت و شما از عالمي به عالم ديگر منتقل ميشويد و هيچ ذرهاي از حقيقت شما گم نميشود؛ ضلالت نيست بلكه توفي است.
سرّ اينكه در سورهٴ «سجده» و در سورهٴ «يس» دو تا جواب داده شد دو گونه جواب داده شد يكي سالبه به انتفاء موضوع يكي سالبه به انتفاء محمول يكي منع صغري است ديگري منع كبري، سرّش اين است كه اشكالها فرق ميكند. آنگاه فرمود: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ المَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾[8]
دائمي بودنِ حقيقت انسان از ديدگاه قرآن
آياتي نظير ﴿يَاأَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[9] و مانند آن هم فراوان است كه انسان را داراي حقيقتي ميداند كه اين حقيقت از خاك شروع ميشود تا لقاءالله، اينكه از خاك شروع ميشود به لقاءالله ميرسد در همان سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گزارش داده شد كه آيه دوازده اين سورهٴ «مؤمنون» اين بود كه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ﴾ و آيه شانزدهمش هم اين بود ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ از خاك شروع كرده تا لقاءالله را، اين چند آيه سوره «مؤمنون» بيان كرده و همچنين از خاك شروع كرده تا به لقاءالله، آيات سورهٴ «سجده» مشخص كرده و همه اين آيات را آن آيه مباركه جمعبندي كرده كه ﴿يَاأَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[10] پس انسان يك حقيقت دائمي است و براي اين حقيقت دائمي، خداي سبحان راه تعليم و تربيت خاص در نظر گرفت. در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» فرمود: ﴿أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُديً﴾؛ انسان فكر ميكند كه ياوه و رهاست. گاهي خداوند خلقت انسان را ذكر ميكند بعد هدف را بازگو ميكند گاهي هدف را ذكر ميكند بعد خلقتش را تشريح ميكند، گاهي ميفرمايد انساني كه اولش از خاك است بعد به لقاءالله ميرسد حتماً برنامه دارد، گاهي ميفرمايد حتماً انسان برنامه دارد براي اينكه خدا او را از خاك خلق كرده براي لقاءالله ﴿أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُديً﴾ اول به عنوان استفهام انكاري، مسئله قيامت را مطرح ميكند. ميفرمايد انسان سدي و ياوه نيست بلكه هدفي دارد، آنگاه سرّش را ذكر ميكند ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي ٭ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّي ٭ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالأُنثَي ٭ أَلَيْسَ ذلِكَ بِقَادِرٍ عَلَي أَن يُحْيِيَ المَوْتَي ﴾[11] كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي اين آيات پاياني سورهٴ «قيامت» را قرائت ميكرد عرض ميكرد «سبحانك اللهم و بلي»[12]
اصالتِ روح در انسان
خب، پس فصل چهارم هم مشخص شد كه انسان داراي دو اصل نيست دو حقيقت نيست، داراي يك اصل است و يك فرع و تمام حقيقت او به وسيله مرگ متوفا ميشود و چيزي از انسان در مرگ به زمين نميماند و فرو نميرود كه ضلالت في الارض باشد
پرسش ...
پاسخ: روحش به هر وسيلهاي كه بود خداي سبحان ميفرمايد: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[13] يعني بعد از اينكه در رحم اين استخوانها به صورت گوشت مصور شدند، از آن به بعد خداي سبحان روح را به اين بدن متعلق كرده است كه اين روح حيوان بالفعل است و انسان بالقوه.
پرسش ...
پاسخ: روح در عالم خودش بود طبق روايات «خلق الله الارواح»[14]
پرسش ...
پاسخ: نه؛ قديم است و نه حادث زماني.
پرسش ...
پاسخ: آخر يك موجود مجرد تاريخ ندارد فوق «چه زماني» و «كجا»ست اين «چ زماني» سؤال از زمان است چيزي كه زمان ندارد «چه زماني» برنميدارد.
پرسش ...
پاسخ: الآن بحث در اين نيست كه روح از كجا آمده، بحث در اين است كه انسان داراي روح هست و اصالت او را روح او تامين ميكند.
فصل پنجم: تجهيز انسان به قواي فكري و تحريكي و مسخّر بودن جهان طبيعت براي انسان
فصل پنجم در اين است كه اين انسان با جهان ارتباط دارد چيزي در جهان طبيعت نيست كه در دسترس انسان نباشد و انسان مجهز است به همه مشاعر و مداركي كه در ارتباط با طبيعت ضروري و لازم است، هم حواس دارد و هم مدارك باطني دارد كه بتواند با حواس ظاهر و با مدارك باطن با كل جهان طبيعت در ارتباط باشد و از آن طرف جهان طبيعت، طرزي خلق شد كه انسان بتواند از هر گوشهاش كه خواست استفاده كند، اين دو مطلب است كه در فصل پنجم ذكر ميشود؛ يكي اينكه انسان توان ارتباط با كل جهان را دارد؛ دوم اينكه تمام سراسر جهان طبيعت، طرزي خلق شدند كه در دسترس انساناند. از اولي به عنوان تجهيز انسان به قواي فكري و تحريكي ياد ميشود [و] از دومي به عنوان مسخر بودن جهان طبيعت براي انسان ياد ميشود. اين دو اصل را قرآن كريم در موارد گوناگون بيان كرد. گاهي از تجهيز انسان به قواي علمي ياد ميكند و گاهي از مسخر بودن نظام آفرينش براي انسان سخن به ميان ميآورد.
دلالت آياتي از سورهٴ نحل بر مطالب فصل پنجم
در سورهٴ مباركهٴ «نحل» تقريباً بين اين معارف جمع كرده است فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ بِالحَقِّ تَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ ٭ خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ﴾[15]؛ اين انساني كه از يك قطره آب خلق شد در برابر خداي سبحان اظهار خصومت و عداوت ميكند، به علن به جنگ با خدا برميخيزد. بعد هم مسائل دامي را ذكر كرد هم مسائل كشاورزي را ذكر كرد هم مسائل اخترشناسي را ذكر كرد هم مسائل درياشناسي و درياداري را ذكر كرد هم مسائل كشاورزي و مانند آن را ذكر كرد و راهي كه انسان از مسائل دامداري و كشاورزي و صنعت و اخترشناسي و دريانوردي استفاده كند، آن راهها را هم بازگو كرد. فرمود: ﴿وَالأَنْعَامَ خَلَقَهَا﴾؛ خداي سبحان اين دامهاي گوناگون را آفريد ﴿لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ﴾[16]؛ كه وسائل گرما را از لباس اينها و از پشم اينها فراهم ميكنيم ﴿وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ٭ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾؛ براي تامين زيباييهايتان در رمهسرا در بامداد و شامگاه از اين تغذيه رمه از اينكه اينها به چراگاه ميروند و از چراگاه برميگردند هم، شما لذت ميبريد جمال شما هم تأمين ميشود، وقتي كه اين رمهها را به چراگاه ميفرستيد در بامداد و آن وقتي كه در شامگاه از چراگاه برميگردند؛ ﴿حِينَ تُرِيحُونَ﴾ در شامگاه ﴿وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾ در بامداد.
رحمت پروردگار نسبت به آدمي با خلق اَنعام و مخلوقات ناشناخته
﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الأَنفُسِ﴾؛ همين دامها بارهاي سنگين شما را به شهري كه حمل اينبار به آن شهر مقدور شما نيست مگر با مشقتهاي فراوان، خداي سبحان آن انعام را براي شما خلق كرد ﴿إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ ٭ وَالخَيْلَ وَالبِغَالَ وَالحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ آن مسائل دامداري و اين مسائلي كه براي حمل و نقل بار شماست همه و همه را خدا خلق كرد و بعضي از چيزها را هم كه شما نميدانيد باز خدا آفريد ﴿وَعَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾ در خلال بيان حقايق خارج، راه موعظه را هم باز كرد. فرمود بر خداست قصد سبيل يعني سبيل قصد، بر خداست كه راه راست را ارائه بدهد ﴿وَعَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾[17]، نظير ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[18] است. بر خداست سبيل قصد، راه ميانه را ارائه دهد و داد اما ﴿وَمِنْهَا جَائِرٌ﴾[19] بعضيها از اين سبيل مقتصد جائرند، «جور» يعني تجاوز و تعدي، پس خدا راه قصد و ميانه را ارائه داد چون بر خداست كه ارائه بدهد، ولي برخي از راه راست منحرفاند ﴿وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ﴾؛ اگر تكويناً ميخواست همه شما را هدايت ميكرد، اما تكويناً شما را آزاد گذاشت و تشريعاً از همه شما هدايت خواست.
پرسش ...
پاسخ: به سبيل برميگردد، چون سبيل مونث است.
نزول باران و آفرينش شب و روز و زمين و كوهها و درياها و فوايد آنها براي انسان
آنگاه درباره مسائل كشاورزي اينچنين فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً لَكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ﴾؛ اينها نعمتهاي ظاهري است كه هم شما استفاده ميكنيد هم گياهان و مزارع و مراتعتان ﴿يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالأَعْنَابَ وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[20] درباره نظام اختر شناسي و مسائل هيئت و نجوم فرمود: ﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ﴾ همه در تسخير اويند براي شما، طوري شب و روز را آفريد كه بشناسيد و كارهايتان را هماهنگ كنيد. طوري ستارهها را آفريد كه بشناسيد و از آنها مدد بگيريد همانطوري كه كره زمين را ذلول و نرم كرد براي شما، كرات ديگر هم بشرح ايضاً، روزي اگر با اين سفينههاي باسرنشين وارد كرات ديگر شديد مثل زمين زندگي خواهيد كرد آنجا هم ميفهميد كه ﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الأَرْضِ إِلهٌ﴾[21] ﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ٭ وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ﴾[22]؛ ﴿ذَرَأَ لَكُمْ﴾ يعني خلق ﴿وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الأَرْضِ مُخْتَلِفاً الوَانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ﴾ انواع كوههاي رنگارنگ و معادن رنگارنگ و مانند آن را خدا براي شما آفريد ﴿وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ البَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَي الفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾؛ دريا و ماهيهايش را و كشتيراني دريا و استخراج گوهرهاي گرانبها از دريا همه و همه ميسور و مقدور شماست او براي شما مسخر كرده است.
فايدهٴ قرار گرفتن كوهها بر روي زمين
﴿وَالقَي فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ﴾ براي اينكه اين كره زمين از نوسان و اضطراب برهد، سلسله جبال را گذاشت كه به منزله ميخي باشد روي سينه اين زمين. اينها را رواسي قرار داد؛ فرورفته در خاك قرار داد كه مبادا مَيَدَان بدهد ﴿أَن تَمِيدَ بِكُمْ﴾ يعني مبادا بلرزاند شما را. اينكه در خطبه حضرت امير (سلام الله عليه) آمده كه «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ»[23] ناظر به همين است «ميدان» يعني همان نوسان و اضطراب، حضرت در آن خطبه فرمود به وسيله ميخهاي كوه، جلوي ميدان زمين را گرفته يعني جلوي اضطراب و نوسان و لرزشش را گرفته ﴿وَالقَي فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ﴾ يعني «كراهة ان تميد بكم» ﴿وَأَنْهَاراً وَسُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ٭ وَعَلاَمَاتٍ وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾[24] الآن قسمت مهم راهنمايي هوايي و دريايي به وسيله ستارههاست و قطب است و امثال ذلك.
آنگاه فرمود: ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ ٭ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا﴾[25]؛ فرمود ما اين عناصر اوليه نعم را از اعماق دريا تا كرانههاي آسمان را براي شما به عنوان سرشماري كلي گفتيم، هم كشتيراني و استخراج گوهرها از دل درياهاي عميق را مطرح كرديم هم سفر فضايي را بازگو كرديم از زمين تا آسمان از آسمان تا زمين خلاصهگيري كرديم ولي شما اگر بخواهيد آمارگيري كنيد مقدورتان نيست، همه و همه اينها را براي شما خلق كرديم پس انسان آنچنان قدرت دارد كه از دل دريا تا تاج و اوج سما را مسخر كند و بهره بگيرد و اين راه شناخت براي او هست و نشانه اين راه شناخت هم همان سمع و بصر و فؤادي است كه انسان را با آن سمع و بصر و فؤاد مجهز كرده است در آيات ديگر كه اين موضوع را بازگو ميكند مسئله مجهز شدن انسان به جهاز ادراكي را هم تشريح ميكند.
رام و ذَلول بودنِ چارپايان و زمين و نعمتهاي بهشتي براي انسان
در سورهٴ مباركهٴ «يس» جريان نرم بودن دامها را در آيهٴ 72 به بعد ذكر كرد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَاماً فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ ٭ وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ﴾؛ ما اينها را ذلول كرديم ما اينها را رام كرديم يعني در اختيار انسانها قرار داديم كه اينها بتوانند از اين دامها استفاده كنند و اگر اينها را مانند وحشيهاي جنگل ناآرام قرار ميداديم كه مورد استفاده انسان قرار نميگرفت، فرمود ما اينها را رام كرديم.
فرمود: ﴿وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ ٭ وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلاَ يَشْكُرُونَ﴾[26] در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» باز سخن از تسخير ما في السماوات والارض است ﴿اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ البَحْرَ لِتَجْرِيَ الفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ﴾ كشتي كه يك امر صناعي است در اختيار انسانها است به وسيله كشتي درياها را مسخر كند ﴿وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ٭ وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[27] و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «ملك» آيه پانزدهم اينچنين فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها وَكُلُوا مِن رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ﴾؛ زمين را براي شما ذلول و رام قرار داديم، مثل شتر ذلول، شما روي دوش او سوار بشويد و روزي بگيريد اين كوهها به منزله مناكب ارض است.فرمود بر زمين مسلط بشويد و همانطوري كه يك دام يا اسب ذلول شماست بر گُرده او سوار ميشويد و از او منفعت ميگيريد بر گُرده زمين سوار بشويد و از او منفعت بگيريد اين نرم است اين هم تشويق به كشاورزي است و هم تشويق به معدنشناسي و استخراج معدن از دل كوههاست كه اين كوهها تقريباً به منزله منكب و دوش زمين به حساب ميآيد و مانند آن. فرمود روي دوش زمين سوار بشويد همانطوري كه روي دوش اسب سوار ميشويد و از آن استفاده كنيد اين نرم است براي شما، كل زمين براي شما نرم است ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها وَكُلُوا مِن رِزْقِهِ﴾ اما بدانيد كه ﴿وَإِلَيْهِ النُّشُورُ﴾[28] در قيامت هم اينچنين است، قيامت هم وقتي كه وارد بهشت شديد ميوههاي بهشت و درختان بهشت براي شما ذلول و رام است كه آيه چهارده سورهٴ «انسان» اين است كه ﴿وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلاَلُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً﴾ پس همه نعم چه دنيا چه آخرت براي انسان ذلول است و نرم.
مجهَّز بودنِ انسان به وسايل ارتباط با طبيعت
اينكه فرمود: ﴿وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ﴾ اين هم در همان سورهٴ مباركهٴ «نحل» است، در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[29] پس اين دو مطلب را در موارد زياد مخصوصاً در سورهٴ مباركهٴ «نحل» بازگو كرد؛ يك اينكه كل جهان طبيعت مسخر انسان است كه انسان از آن استفاده كند؛ دوم اينكه انسان جهازي دارد كه بتواند با كل طبيعت در ارتباط باشد و آن مجاري ادراكي و تحريكي اوست. فرمود خداوند شما را به مجاري ادراكي و تحريكي مجهز كرده است؛ سمع داد بصر داد فؤاد داد چه اينكه به مجاري تحريكي هم مجهز كرد كه بتوانيد بر دوش زمين سوار بشويد و از دوش زمين مدد بگيريد. خب، پس در فصل چهارم گذشته از اينكه ثابت شد اصالت از آن روح است در فصل پنجم، اين دو مطلب اساسي ثابت شد كه كل جهان براي آن است كه انسان از او مدد بگيرد و چيزي در جهان براي خود يا غير انسان خلق نشد. مطلب ديگر آن است كه براي انسان اين امكان هست كه از كل آنچه در جهان هست بهره بگيرد و راه رسيدن او هم اين مجاري تحريكي و ادراكي است كه خداي سبحان به او مرحمت كرد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ مومنون، آيات 14 ـ 16.
[2] . سورهٴ يس، آيهٴ 52.
[3] . سورهٴ يس، آيهٴ 79.
[4] . بحارالانوار، ج 37، ص 146.
[5] . سورهٴ سجده، آيات 11.
[6] . سورهٴ يس، آيهٴ 79.
[7] . سورهٴ زمر، آيهٴ 42.
[8] . سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[9] . سورهٴ انشقاق، آيهٴ 6.
[10] . سورهٴ انشقاق، آيهٴ 6.
[11] . سورهٴ قيامت، آيات 36 ـ 40.
[12] . وسائل الشيعه، ج 6، ص 74.
[13] . سورهٴ مومنون، آيهٴ 14.
[14] . بحارالانوار، ج 47، ص 357.
[15] . سورهٴ نحل، آيات 3 و 4.
[16] . سورهٴ نحل، آيهٴ 5.
[17] . سورهٴ نحل، آيهٴ 9.
[18] . سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[19] . سورهٴ نحل، آيهٴ 9.
[20] . سورهٴ نحل، آيهٴ 11.
[21] . سورهٴ زخرف، آيهٴ 84.
[22] . سورهٴ نحل، آيات 12 و 13.
[23] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 1.
[24] . سورهٴ نحل، آيات 15 ـ 16.
[25] . سورهٴ نحل، آيات 17 ـ 18.
[26] . سورهٴ يس، آيات 72 ـ 73.
[27] . سورهٴ جاثيه، آيات 12 و 13.
[28] . سورهٴ ملك، آيهٴ 15.
[29] . سورهٴ نحل، آيهٴ 78.