30 10 2013 1961236 شناسه:

تفسیر سوره فاطر جلسه 5 (1392/08/08)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (6) الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ (7) أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (8)

هشدار قرآن به حق بودن وعده خدا و فريبندگي دنيا و فريبكاري شيطان

در سوره مباركه «فاطر» بعد از براهين توحيد و تذكّر اجمالي نسبت به وحي و نبوّت و تذكر درباره معاد, فرمود انسان! وَعد الهي حق است يعني شما با مرگ نمي‌پوسيد بلكه از پوست به در مي‌آييد و مهاجر و مسافر الي الله هستيد و هر كسي مطابق عقايد و اخلاق و اعمال و رفتار و كردارش پاداش يا كيفر مي‌بيند وعد الهي حق است. دنيا متاعِ فريب است اين متاع, شما را گول نزند شيطان هم فريبكار است شما را مغرور نكند اين دو عامل باعث انحراف انسان از مسير سعادت است.

قرآن و عترت دو منبع معرفتي و ميزان حق و باطل

مبحثي را ما در جلسه صبح داشتيم كه هم مناسب با بحث ديروز ماست و هم ضروري هر روز ماست اين غير از مسئله تفسير و مسائل علمي, مسائل كاربردي و مسائل روزانه ماست براي اينكه ما مسافريم بالأخره زشت و زيبا در كار ما هست بايد اصلاح بشود. اصولي كه همه ما پذيرفتيم و حق است يكي اين است كه قرآن و عترت, معيار معرفتي ما هستند (يك) ميزان حق و باطل هستند (دو) اين براي ما «لا ريب فيه» است.

تقسيم آيات و روايات به دو دسته و دشواري فهم يك دسته از آنها

مطلب دوم آن است كه در قرآن و در روايات اهل بيت(عليهم السلام) دو دسته از عناوين هست يك دسته را تا حدودي مي‌فهميم و مي‌توانيم آنها را بر قرآن عرضه كنيم و به حسب دانشمان نتيجه‌گيري كنيم. گروه دوم, دسته دوم واقعاً دشوار است اين يك جهاد مستمر مي‌طلبد طبق اصل اول, قرآن و عترت كه ثقلين‌اند معيارند, ميزان‌اند كه همه خواسته‌هاي‌مان, مسائل معرفتي‌مان را بايد بر قرآن و عترت عرضه كنيم اگر حق بود بپذيريم و اگر نبود مضروب علي الجدار است اين حرفي در آن نيست.

مصاديقي از مفاهيم قرآني قابل فهم

اما عناويني كه از قرآن و روايات استفاده مي‌شود دو دسته است يك دسته‌اش خيلي دشوار نيست مسئله حق و باطل است, صدق و كذب است, خير و شرّ است, حُسن و قبح است, سعادت و شقاوت است و مانند آن, اين عناوين در قرآ‌ن و روايات هست هم درك مفهوم اينها براي انسان تا حدودي آسان است هم بعضي از مصاديق آسان است هم فحص و بررسي خيلي دشوار نيست كه ما بفهميم چه چيزي حق است چه چيزي باطل است, چه چيزي خير است, چه چيزي شرّ است, چه چيزي حَسن است, چه چيزي قبيح است, چه چيزي صدق است, چه چيزي كذب است, چه چيزي سعادت است, چه چيزي شقاوت است و مانند آن.

نمونه‌هايي از عناوين قرآني با فهم دشوار

اما گروه دوم و دسته دوم عناويني هستند كه واقعاً دشوار است قرآن كريم همان‌طوري كه فرمود بعضي از كارها حق است بعضي از كارها باطل, بعضي از سخنان صدق است بعضي از سخنان كذب, بعضي از امور حَسن است بعضي از امور قبيح, بعضي از امور خير است بعضي از امور شرّ و مانند آن, فرمود بعضي‌ها زنده‌اند و بعضي‌ها مُرده‌اند, بعضي‌ها انسان‌اند بعضي‌ها حيوان‌اند, بعضي‌ها سالم‌اند بعضي‌ها مريض‌اند, بعضي‌ها خواب‌اند بعضي‌ها بيدارند, بعضي‌ها عاقل‌اند بعضي‌ها ديوانه‌اند واقعاً تشخيص اينها براي ما سخت است كه چه كسي انسان است چه كسي ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است اين ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[1] سخن قرآن است عده‌اي مريض‌اند كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ[2] در برابر عده‌اي كه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[3] يا ﴿إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[4] بعضي‌ها سالم‌اند بعضي‌ها مريض‌اند, بعضي‌ها زنده‌اند بعضي‌ها مرده‌اند, بعضي‌ها انسان‌اند بعضي‌ها حيوان‌اند ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ﴾ بعضي‌ها مريض‌اند بعضي‌ها سالم‌اند, بعضي‌ها عاقل‌اند بعضي‌ها ديوانه‌اند در سوره مباركه «بقره» هست كسي كه ربا مي‌خورد واقعاً ديوانه است ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ[5] ديوانه يعني ديوزده و چون يك كلمه مركب است كلمه بسيط كه نيست ديوزده, مخبّط, مجنون نه تنها سفيه, ما بسياري از كارهايمان را به عنوان يك هوش اقتصادي مي‌دانيم بانك ربوي را هوش اقتصادي مي‌دانيم در حالي كه قرآن اين كار را جنون مي‌داند تشخيص جنون از عقل خيلي سخت است, تشخيص خواب و بيداري بسيار سخت است, در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبه‌هاي نهج‌البلاغه اين است كه «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ ... أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ»[6] اي انسان! تا چه وقت مي‌خواهي بخوابي, چه وقت بايد بيدار بشوي, چه كسي خواب است چه كسي بيدار است, خواب چيست بيداري چيست, اينها حرف هر روز ماست مي‌بينيد.

لزوم تكرار مواعظ به دليل شبانه‌روزي بودن وسوسه‌هاي شيطان

وجود مبارك حضرت امير بعضي از مسائل علمي را يك بار يا دو بار مي‌فرمودند, اما هر شب وقتي نماز عشاء تمام مي‌شد مي‌فرمود: «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ»[7] آقايان بارهايتان را ببنديد اين‌طور نيست كه بعضي از امور را يك بار براي ما بگويند كافي باشد مگر آنكه ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾ او دست‌بردار است يا او هر روز و هر شب دارد وسوسه مي‌كند خب اگر او هر روز و هر شب دارد وسوسه مي‌كند از اين طرف هم ﴿إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ[8] هم هر روز و هر شب بايد باشد.

سيره علي(عليه السلام) در تکرار دو موعظه «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ» و «الفقه ثمّ المتجر»

در جريان پرهيز از ربا و امثال ربا مي‌فرمود: «الفقه ثمّ الْمَتجر»[9] اين «الفقه ثمّ الْمَتجر» تمثيل است نه تعيين «الفقه ثم السياسة, الفقه ثمّ الاجتماع, الفقه ثمّ الحوزه» اين «الفقه» قبل از هر چيز است آدم بايد بداند حلال و حرام نيست بد و خوب چيست, اين‌طور نيست كه «الفقه ثم المتجر» باشد نه خير «الفقه ثمّ السياسه, الفقه ثمّ الرأي, الفقه ثمّ النظام» اين است اين محلّ ابتلاي روزانه ماست نمي‌شود گفت كه فلان كس تكرار مي‌كند به حضرت امير بگويند تكرار مي‌كند خب اگر دشمن يك بار وسوسه بكند يا هفته‌اي يك بار وسوسه بكند آن واعظ هم هفته‌اي يك بار بايد بگويد اما اگر اين ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ[10] هر شب و هر روز است در خواب هم دست‌بردار نيست.  

تمثيلي بودن «الفقه ثمّ المتجر» و لزوم جريان آن در همه شئون زندگي

اگر دشمن اين‌طور است اين «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ» را در بيانات نوراني حضرت ببينيد كه هر شب بعد از نماز عشاء مي‌فرمود: «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ» يا در سخنراني‌ها مي‌فرمود: «الفقه ثمّ المتجر» خب اگر حضرت به مسائل سياسي مي‌رسيد چه مي‌فرمود «الفقه ثمّ السياسة» به مسائل اجتماعي مي‌رسيد چه مي‌فرمود «الفقه ثمّ الاجتماع» بعد فرمود: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرّبا»[11] رُطمه يعني گودال, وقتي خاك‌برداري مي‌كنند ـ نه گودبرداري ـ مي‌شود گود, خب اگر كسي نبيند مي‌افتد در گودال اين مي‌شود ارتطام, ارتطام يعني در رُطمه فرو رفتن, در گودال فرو رفتن, در چاله فرو رفتن خب «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ», «مَن ساس بغير فقه فقد ارتطم, من اجتمع بغير فقه فقد ارتطم, من تكلّم بغير فقه فقد ارتطم» اينكه اختصاصي به مسئله تجارت ندارد فرمود: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ» اين رُطمه و گودال هست اين واقعاً محلّ ابتلاي عملي ماست.

ظهور مشكلات فهم بعضي از مفاهيم هنگام عرضه انسان بر قرآن

ما مي‌خواهيم بفهميم انسانيم يا نه, زنده‌ايم يا نه, خوابيم يا نه, ديوانه‌ايم يا عاقل, ائمه(عليهم السلام) فرمودند خودتان را بر قرآن عرضه كنيد[12] اين ترازوي معرفتي است از يك سو, ترازوي عملي هم هست از سوي ديگر, عرضه كنيد ما مي‌خواهيم ببينيم بيداريم يا خوابيم, انسانيم يا غير انسانيم, زنده‌ايم يا مرده‌ايم اينها خيلي سخت است بر خلاف آن گروه اول كه مفاهيم‌اند, عناوين‌اند تا حدودي آسان است اما تشخيص اينكه چه كسي انسان است چه كسي انسان نيست, چه كسي زنده است به حيات انساني, چه كسي زنده نيست, چه كسي سالم است چه كسي سالم نيست, چه كسي خواب است چه كسي خواب نيست, چه كسي مريض است چه كسي مريض نيست, چه كسي عاقل است چه كسي ديوانه است اين كار آساني نيست شما مي‌بينيد بسياري از مردم خيال مي‌كنند اين رباگيري, هوش اقتصادي است.

خواب و بيداري دو مفهوم عارض بر انسان و سختي تشخيص آن

حالا ما اگر خواستيم درباره خواب و بيداريمان بررسي كنيم نمونه‌هايش را براي ما ذكر كردند رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «الناس نيامٌ اذا ماتوا انتبهوا» بسياري از مردم خواب‌اند خب فرق بين خواب و بيداري چيست؟ در مناجات «شعبانيه» به خداي سبحان عرض مي‌كنيم «الاّ في وقت أيقظتني»[13] تا آن وقتي كه يَقظه و بيداري را نصيب ما كرده باشي ما قبلاً خواب بوديم خوابيده چه كسي است بيدار كيست؟ ما هم خواب را تجربه كرديم هم بيداري را, در عالَم خواب رؤياهايي داريم باغ و راغي به ما مي‌دهند اوضاعي داريم وقتي بيدار شديم مي‌بينيم دست ما خالي است خواب اين است كه انسان در مثال متّصل خودش در حوزه خودش چيزهايي را مي‌يابد وقتي بيدار شد مي‌بيند خبري از آنها نيست اين معني خواب است. اين خواب عادي ما وقتي بيدار شديم مي‌فهميم اما آن خواب كه فرمود: «الناس نيام فإذا ماتوا انتبهوا»[14] انسان خيال مي‌كند كه عناويني دارد, القابي دارد, مالي دارد, فرزندي دارد اينها دارايي اوست عندالاحتضار مي‌فهمد دستش خالي است هيچ كدام با او نيستند پس معلوم مي‌شود اين مدت خواب مي‌ديد خيال مي‌كرد اين عناوين و القاب و مال براي اوست چيزي كه براي آدم است به همراه آدم مي‌آيد اگر آدم را رها مي‌كند معلوم مي‌شود براي آدم نيست پس ما بعضي از شب‌ها كه در عالَم رؤيا اموري را مي‌بينيم صبح كه بلند شديم مي‌بينيم دست ما خالي است معناي خواب و بيداري براي ما روشن مي‌شود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» اكثري مردم خيال مي‌كنند القابي دارند, عناويني دارند, اموالي دارند, اولادي دارند ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ[15] اينها را خيال مي‌كند كه با اوست اينكه مال من, فرزند من, القاب من, مقام من. عندالاحتضار مي‌بيند دستش خالي است هيچ كدام از اينها او را همراهي نمي‌كنند معلوم مي‌شود تا حال خواب مي‌ديد اينها براي او نبودند.

مغالطه شيطان, علت دشواري فهم بعضي از مفاهيم

اساس كار در همين دو مطلب است كه يكي سخت است صعب است يكي مستصعب, آنكه خيلي سخت است همان است كه خطبه هفت نهج‌البلاغه آمده است كه اين مغالطه تنها شستشوي مغزي نيست شستشوي هويّتي است چطور شيطان نفوذ مي‌كند, كجا وارد مي‌شود, آشيانه مي‌كند, تخم‌گذاري مي‌كند, دابّه در درون دل انسان جنب و جوش مي‌كند و انسان را بيرون مي‌كند و صاحبخانه مي‌شود با زبان انسان حرف مي‌زند, با چشم انسان نگاه مي‌كند «فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم» اين مستصعب است كه ما, ما هستيم يا شيطان است به زبان ما دارد حرف مي‌زند, اگر خوب روشن بشود آن وقت در ذيل آن خطبه همام يعني خطبه 193 نهج‌البلاغه كه حضرت فرمود: «أهكذا تَصنعُ المواعظ» آن شخص بي‌ادبي كرد گفت پس چرا در شما اثر نكرد فرمود هر كسي عمري دارد بعد فرمود «فإنّما نَفَثَ الشيطان علي لسانك» همين است اين خيلي مستصعب است به اين آساني حل نمي‌شود.

غلط بودن واقعيت عناوين دنيوي و اِسناد سعادت بر آن

اما آنكه سخت است با تلاش و كوشش حل مي‌شود اين است كه فرمودند دنيا جز فريب چيز ديگري نيست نه اينكه يك مقدار حق است يك مقدارش فريب, دنيا آسمان و زمين نيست, دنيا اعمال خير و عبادات و عقايد صحيح نيست, كارهاي علمي كردن و تعليم و تعلّم كه دراست و حَسنه است دنيا نيست دنيا همين من و ماست كه اين را من بايد داشته باشم, اين مقام براي من است, اين ارتباط براي من است بايد حرف من گوش داده بشود من بايد جلو بيفتم همين است اين فقط فريب است اگر اينها را حق دانستيم يا خير دانستيم يا صدق دانستيم يا حَسن دانستيم غلط است نه مجاز; ما يك غلط داريم يك صحيح, صحيح يا حقيقت است يا مجاز; چه در لغت چه در اِسناد, چه در كلمه چه در جمله, اگر كلمه‌اي را در معنايي استعمال مي‌كنيم اين سه حالت است وقتي گفتيم سه حالت حتماً بايد به دو منفصله برگردد چون يك منفصله حقيقيه سه ضلعي نيست آن منفصله مانعةالجمع است يا مانعةالخلو است كه سه ضلعي است منفصله حقيقيه چون اجتماعشان محال است ارتفاعشان محال است اين مقدم و تالي حتماً نقيض هم هستند و شيء هم كه بيش از يك نقيض ندارد لذا منفصله حقيقيه بيش از دو ضلع نيست استعمال اين كلمه يا اسناد محمول به موضوع يا غلط است يا صحيح, اگر صحيح بود يا حقيقت است يا مجاز. خروجيِ اين دو منفصله اين است كه استعمال و همچنين اِسناد يا غلط است يا مجاز است يا حقيقت, استعمال غلط مثل اينكه ما جريان را در حَجَر استعمال كنيم, اِسناد غلط مثل اينكه ما جريان را به حَجر اسناد بدهيم خب اين سنگ نه جريان است نه جريان دارد استعمال جريان در حجر و همچنين اسناد جريان به حجر غلط است اما اگر درباره نهر و آب نهر جريان اسناد داديم يا جريان استعمال كرديم اگر به آب اسناد داديم گفتيم «جري الماء» اين حقيقت است اگر به نهر كه خانه رود است رودخانه است نه رود, اين جريان را اسناد داديم گفتيم «جري النهر» غلط نيست ولي حقيقت نيست مجاز است, صحيح است ولي مجاز, چون تناسبي بين رود و خانه رود هست همچنين در استعمال كلمه, پس استعمال و همچنين اِسناد يا غلط است يا صحيح, صحيح اگر شد يا حقيقت است يا مجاز, مجاز را مجاز گفتند چون مَجْوَز است يعني معبر است كه از آنجا به حقيقت مي‌رسيم از رودخانه به رود مي‌رسيم اگر خشك باشد كه خانه رود نيست چون مجوز است معبر است از اين جهت به آن مي‌گويند مجاز. اسناد سعادت, خير, حق و مانند آن نسبت به اين عناوين دنيايي غلط است نه مجاز براي اينكه اين مجوز نيست معبر نيست انسان را به حقيقت برساند.

مراحل پنج‌گانه بازيگري دنيا و غلط بودن اِسناد سعادت به آن

لذا در سوره مباركه «حديد» دنيا را در پنج قسمت خلاصه كرد فرمود: لعب است و لهو است و زينت است و تفاخر است و تكاثر;[16] بعد در سوره مباركه «انعام», در سوره مباركه «عنكبوت» و در سوره مباركه 47 كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است فرمود دنيا فقط لهو و لعب است[17] اين دو طايفه از آيات نسبتشان اجمال و تفصيل است تعارضي ندارند يعني آن تفاخر و تكاثر و زينت هم لهو و لعب است چيز ديگر نيست پس دنيا جز بازيچه چيز ديگر نيست آن وقت كسي سعادت يا كمال را به بازي و بازيگري اسناد بدهد اين غلط است چون انسان را به جايي نمي‌رساند, پس ابزار دنيا جز لهو و لعب چيز ديگر نخواهد بود آن وقت آن خدمت كردن به مردم  از بركات است در همان خطبه نوراني كه متأسفانه در نهج‌البلاغه همه‌اش نيامده در كتاب شريف تمام نهج‌البلاغه كلّ اين خطبه يكجا آمده مرحوم سيد رضي دو كار كرده يكي اينكه بخشي از اين خطبه را اصلاً نقل نكرده يكي اينكه اين خطبه را تقطيع كرده آن دو, سه سطري كه در خطبه 220 هست كه «قد أحيا عقله و أمات نفسه» كه از خُطَب نوراني حضرت است كه اين مؤمن قلبش را احيا كرده, نفس امّاره‌اش را اماته كرده «وَ بَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ كَثِيرُ الْبَرق» برق, كشف و شهود براي او حاصل شده اين خطبه 220 هم گوشه‌اي از همان خطبه نوراني همام است چيز ديگري نيست آ‌ن خطبه خيلي مفصل است حضرت مرتّب اين سخنراني را ايراد كرده و آن مستمع هم همان‌جا شنيد و جان سپرد كه حضرت فرمود: «أهكذا تصنع المواعظ» يكي از جمله‌هاي نوراني كه در همان خطبه همّام است اين است كه «رحمة للجمهور»[18] استعمال كلمه «جمهور» يعني توده مردم در همان خطبه هست خدمت به مردم, سعادت است اما اينكه من دارم خدمت مي‌كنم به اين بباليم اين دنياست و متاع فريب است من چرا اين كار را نكردم اين «من چرا» همين متاع فريب است پس دنيا جز فريب چيز ديگري نيست اين براي دنياست.

شيطان, تنها دشمن آشتي‌ناپذير در فرهنگ قرآن

مي‌ماند شيطاني كه ابزار فريبش اينهاست او تنها از راه دنيا فريب نمي‌دهد برخي‌ها را از راه آخرت فريب مي‌دهد اين هم جز فريب كار ديگري نمي‌كند اينكه ما قرآن را مي‌بوسيم بالاي سر مي‌گذاريم اين يك حرف نو براي ما دارد فرمود دشمني كه انسان دارد دو قسم است يا انسان مي‌جنگد كه يا آن را از پا در مي‌آورد يا خودش از پا در مي‌آيد بالأخره با مرگ, دشمني از بين مي‌رود يا با آن صلح و صفا مي‌كند بالأخره دشمني از بين مي‌رود دو راه دارد اما تنها دشمني كه فقط يك راه دارد شيطان است ما با چه كار مي‌خواهيم رضايت او را تأمين كنيم با او صلح بكنيم؟! او دشمن سوگند يادكرده ماست كه اصلاً دست‌بردار نيست ما اگر صلح كرديم و تابع شديم تازه مي‌شويم حزب‌الشيطان در بحث ديروز به عرضتان رسيد هيچ گرگي, هيچ پلنگي, هيچ ببري, هيچ مار و عقربي مثل شيطان نيست شما مي‌بينيد در هند و غير هند خيلي از خانواده‌ها هستند با اين حيوانات اُنس مي‌گيرند با پلنگ‌ها, با سگ‌ها, با گرگ‌ها, با مارها, با عقرب‌ها اُنس مي‌گيرند اين مار و عقرب روي سر و صورت اينها هست اينها را مي‌بينيد, بالأخره مي‌شود با مار كنار آمد, با عقرب كنار آمد اين را ديديد خانواده‌اي با ببر زندگي مي‌كنند با آنها كنار مي‌آيند آن مارهاي سمّي را در بغل مي‌گيرند اينها را ديديد, تنها دشمني كه نمي‌شود با او كنار آمد شيطان است كه با ﴿إِنَّمَا﴾ در قرآن تعبير شده به حسب ظاهر اگر كسي بخواهد رضاي او را تأمين كند يعني تسليم مي‌شود آن وقت آن ﴿لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ در مي‌آيد; لذا ما تا زنده‌ايم و نفس مي‌كشيم در جهاديم جهاد اوسط و جهاد اعلا اين در كنارش هست تعبير ﴿إِنَّمَا﴾ همين است بنابراين ما يك دشمن مداوم داريم كه هرگز دست‌بردار نيست و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيت اينها را رام كردند مثل كسي كه اين مار و عقرب را رام كرده است نه با او دوست شد, نمي‌گذارد نيش بزنند همين, وگرنه با او نمي‌شود صلح كرد او اهل صلح و صفا و سازش نيست اين فقط نيش مي‌زند تعبير ﴿إنَّمَا﴾ ناظر به همين است اينجا كه فرمود: ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّمَا﴾ براي همين جهت است اين دست‌بردار نيست تا مستقيماً خودش و هم‌حزبش را به طرف جهنم ببرد.

پيروي شيطان, علت رفتن به جهنم و دو شرط بهشتي شدن انسان

بعد فرمود مردم دو قسم هستند يك عده حرف انبيا را گوش مي‌دهند يك عده حرف شيطان را خب ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ (يك) ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ (دو) ﴿لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ﴾ اين را قبلاً هم ملاحظه فرموديد ذات اقدس الهي فرمود براي جهنم رفتن يك وصف لازم است و آن گناه است براي بهشت رفتن يك وصف كافي نيست دو وصف لازم است حُسن فعلي و حُسن فاعلي, هم ايمان و هم عمل صالح; لذا فرمود براي بهشت رفتن دو عمل لازم است بعد فرمود آنها كه فريب دنيا را خوردند يا شيطان با ابزار دنيا آنها را فريب داد زشت را زيبا نشان داد, حق را باطل نشان داد, كار نفس مسوّله را كرد و مانند آن ﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً﴾ آيا اين مثل كسي است كه حق را مي‌بيند و بهشتي است آن جمله مقابل محذوف است ﴿فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ﴾ كه اين اضلال كيفري است نه اضلال ابتدايي ﴿وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ كه ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ هم هدايت پاداشي است آن هدايت ابتدايي كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است سخن از ﴿مَن يَشَاءُ﴾ نيست همه مردم را ذات اقدس الهي از راه عقل و نقل هدايت كرد بعد به وجود مبارك پيغمبر همان مطلبي كه در آيه شش سوره مباركه «كهف» است كه ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾ اينجا فرمود اين‌قدر قالب تهي نكن اين‌قدر غصّه نخور بالأخره تو پيامبر رحمتي ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ[19] گفتي, نصيحت كردي, خب يك عده نپذيرفتند ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ﴾ هر كاري كه آنها مي‌كنند خدا مي‌داند اگر بخواهد ببخشد كه «لطف الهي بكند كارِ خويش»[20] اگر كسي قابل بخشش نباشد كه خداي سبحان مي‌داند با اينها چه كار بكند تا اينجا يعني آيه هشت پايان بحث قبل از محرم است.

ضرورت مغتنم شمردن فرصت تبليغي محرّم

حالا تعطيلات محرم در پيش است اين محرّم يك رحمت و بركتي است براي همه, ابعاد گوناگون جريان سيدالشهداء(سلام الله عليه) را شما بررسي مي‌كنيد از بهترين و زرّين‌ترين فرصت‌هاي تبليغي همين جريان وجود مبارك سيّدالشهداء است كه جامعه روشن را روشن‌تر مي‌كنيد.

همّت‌هاي بلند, زمينه‌ساز عطرآگين شدن جامعه با عطر كربلا

انسان اگر اهل همّت باشد مي‌گويد من اگر در حدّ گياهم بايد يك گياه معطّر باشم اگر در حدّ حيوانم باز هم يك حيوان معطّر بايد باشم ببينيد همه گياه‌ها اين‌طور نيست كه معطّر باشند برخي از چوب‌ها هستند كه عود مي‌شوند اينها را اگر سوزاندي بالأخره فضا را معطّر مي‌كند بعضي از حيوانات‌اند مي‌گويند درست است حيوانيم ولي بايد شامّه را معطّر كنيم يكي مي‌شود نافه آهو, يكي مي‌شود عَنبر ماهي; عنبر و مُشك عطرهاي حيواني است عود گياهي است بالأخره انسان اگر در حدّ گياه هم باشد اگر در حدّ حيوان هم باشد بايد فضاي جامعه را معطّر كند اگر در حدّ انسان باشد فضاي مُلك و ملكوت را معطّر مي‌كند اينكه درباره شهدا عرض مي‌كنيم «طِبْتُمْ وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتي‏ فيها دُفِنْتُمْ»[21] يعني اين طيّب بودنِ زمينيِ شما, آسماني‌ها را هم معطّر مي‌كند ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ[22] مي‌شود اين‌طور نيست كه قبر مطهّر سيدالشهداء فقط براي زميني‌ها مصداق «طِبْتُمْ وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتي‏ فيها دُفِنْتُمْ» باشد, چرا مي‌گويند سجده بر تربت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) حجاب‌ها را خَرْق مي‌كند,[23] پس معلوم مي‌شود اين طيب و طهارت بالا مي‌رود; يعني از همين‌جا بالأخره بالا مي‌رود شما بتوانيد ان‌شاءالله فضاي جامعه را معطّر كنيد با «طِبْتُمْ وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتي‏ فيها دُفِنْتُمْ» همين روزها ديديد اين عزيزان ما را در قسمت شرق ايران به اين صورت شهيد كردند الآن كه ما اينجا نشستيم در كمال امنيت اين بحث‌ها را داريم محصول كار آن بزرگان است بنابراين اين‌چنين نيست كه ما اينجا بحث كارهاي ثوابي داشته باشيم آن‌كه در كوه‌هاي شرق ايران است مرزداري مي‌كند در اين ثواب سهيم نباشد اين‌طور نيست. شهر ما, كشور ما, جامعه ما معطّر است و همه اين عطرها هم شعبه‌اي است از عطر كربلا اين به وسيله شما بزرگواران, به وسيله شما علما, سخنرانان بايد منتشر بشود.

تهذيب, لازمه ارتباط با مردم در جهت حفظ دين

آقايان! مردم، كليني را نمي‌شناسند كافي را نديدند, صدوق را نمي‌شناسند من لا يحضره الفقيه را نديدند, مردم شما را مي‌شناسند پاي منبر شما مي‌آيند سخنان شما را مي‌شنوند از آنها سؤال بكنيد استبصار و تهذيب چيست مي‌گويند ما اينها را نمي‌دانيم, شيخ مفيد و شيخ طوسي چه كساني هستند مي‌گويند اينها را نمي‌‌شناسيم, من لا يحضره الفقيه براي كيست مي‌گويند ما اينها را نمي‌شناسيم ما عالِم محله‌مان را مي‌شناسيم و امام جماعت و سخنران محله‌مان را مي‌شنايم دين مردم به وسيله شما محفوظ است همين حسينيه و مسجد وقتي به رهبري امام قيام كردند, نظام شكل گرفته توقع نداشته باشيد مردم حرف را از من لا يحضره الفقيه صدوق بشنوند شما صدوق مردم هستيد, شما كليني مردم هستيد, شما شيخ طوسي و شيخ مفيد مردم هستيد سعي كنيد ان‌شاءالله اين نورانيّت سالار شهيدان را در جامعه حفظ كنيد ان‌شاءالله وليّ عصر هم حافظ شما خواهد بود.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سوره فرقان, آيه 44.

[2] . سوره بقره, آيه 10.

[3] . سوره صافات, آيه 84.

[4] . سوره شعراء, آيه 89.

[5] . سوره بقره, آيه 275.

[6] . نهج‌البلاغه, خطبه 223.

[7] . الامالي (شيخ صدوق), ص498; نهج‌البلاغه, خطبه 204.

[8] . سوره سبأ, آيه 46.

[9] . الكافي, ج5, ص150.

[10] . سوره ناس, آيات 5 و 6.

[11] . نهج‌البلاغه, حكمت 447.

[12] . تحف‌العقول, ص284.

[13] . اقبال الأعمال, ص686.

[14] . مجموعه ورام, ج1, ص150.

[15] . سوره همزه, آيه 3.

[16] . سوره حديد, آيه 20.

[17] . سوره انعام, آيه 32; سوره عنكبوت, آيه 46; سوره محمد, آيه 36.

[18] . تمام نهج‌البلاغه (تك جلدي), ص197.

[19] . سوره توبه, آيه 128.

[20] . ديوان حافظ، غزل 284.

[21] . مصباح المتهجّد, ص723.

[22] . سوره فاطر, آيه 10.

[23] . الدعوات (راوندي), ص188.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق