27 02 2013 2085183 شناسه:

تفسیر سوره لقمان جلسه 5 (1391/12/09)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (16) يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ (17) وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ في الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (18) وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (19)

بعد از بيان ايتاء حكمت به لقمان و اينكه اوّلين مطلبي كه درباره حكمت لقماني بيان فرمود, لزوم شكر خداي سبحان بود وصاياي حكيمانه لقمان را نسبت به فرزندش ذكر فرمود.

طرح وصايايي تحت عنوان حكمت لقماني توسط ائمه(عليهم السلام)

در روايات ملاحظه فرموديد وصاياي فراواني به عنوان حكمت لقماني به وسيله ائمه(عليهم السلام) به شاگردانشان رسيد بخشي از اينها را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در آن سفارش حكيمانه امام كاظم(سلام الله عليه) به هشام فرمود يا هشام! لقمان چنين گفته است.[1] در تفسير علي‌بن‌ابراهيم قمي بخش ديگري از وصاياي حكيمانه لقمان حكيم آمده[2] اين مجموعه يك رساله گوياي خوبي است گوشه‌اي از آن بيانات حكيمانه لقمان اينجا آمده.

سفارش به توحيد اولين وصيت لقمان و همه انبيا

اوّلين وصيتي كه كرد مسئله توحيد بود مسئله توحيد اوّلين وصيتي است كه ذات اقدس الهي نسبت به آن به همه انبياي الهي عنايت فرمود گوشزد كرد و انبيا هم همان مسئله را به فرزندانشان و به امّت‌هايشان بيان كردند; در سورهٴ مباركهٴ «شوري» آيه سيزده به اين صورت است ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾.

اجراي توصيه الهي توسط انبيا در سفارش جامعه به توحيد و وحدت

هم توحيد, هم وحدت اين اوّلين سفارش و توصيه خداي تعالي است به انبيا كه به انبيا فرمود موحد باشيد (يك) جامعه را ارباً اربا نكنيد متفرّق نكنيد (دو) هم ﴿أَقِيمُوا الدِّينَ﴾ هم ﴿وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾ همين وصيتي را كه ذات اقدس الهي به انبياي الهي فرمود آنها هم به فرزندانشان و ساير افراد همان وصيّت را گوشزد كردند در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 132 اين است ﴿وَوَصَّي بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ توحيد را سفارش مي‌كردند, اسلام را سفارش مي‌كردند مي‌فرمودند مواظب باشيد مسلمان بميريد ﴿فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ مستحضريد مرگ, قابل نهي نيست مگر مقيّداً بأمرٍ مقدور, نمي‌شود به كسي گفت نمير, مي‌شود گفت كافراً نمير يعني اين ايمان و كفر كه امر اختياري است در كنار آن نهي قرار گرفته وگرنه نهي از موت كه معنا ندارد كه شما نميريد اما مي‌شود گفت كافراً نمير, مؤمناً بمير ﴿فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ بكوشيد توحيد را به همراه ببريد. پس اوّلين وصيت ذات اقدس الهي نسبت به انبيا همين توحيد است و بعد وحدت, همين وصيت را انبيا نسبت به اُممشان داشتند.

سفارش لقمان به معارف توحيدي برگرفته از توصيه‌هاي انبيا

همين وصيت را لقماني كه از انبيا(عليهم السلام) كمكي گرفته و معنويتي كسب كرده به فرزندش دارد هم او را به توحيد دعوت كرده است هم به امر به معروف و نهي از منكر و اقامه صلات و مردمي زيستن كه اينها مستقيماً وصيت به فرزند است غيرمستقيم وصيت به جامعه است اگر جامعه موحد بود اگر جامعه اقامه نماز داشت اگر جامعه امر به معروف و نهي از منكر داشت اگر جامعه عاقلاً زندگي مي‌كرد نه مختالاً, متواضعاً زندگي مي‌كرد نه فخوراً حتماً وحدت محفوظ است جامعه‌اي كه در آن خيال‌بافي و فخرفروشي نيست چنين جامعه‌اي متحد است. پس اين دو عنصر محوري را كه يكي توحيد باشد يكي وحدت امّت اسلامي هم سفارش ذات اقدس الهي به انبيا(عليهم السلام) است هم سفارش انبيا به فرزندان و امت‌هايشان است هم سفارش لقمان است كه از كلمات انبيا استفاده كرده نسبت به فرزندش و جامعه اسلامي.

سرّ آوردن ﴿إليَّ المَصير﴾ بعد از سفارش به پدر و مادر

در برهاني هم كه اينجا قبلاً فرمود نسبت به ذات اقدس الهي كه خدا فرمود شما به پدر و مادرانتان احترام كنيد و شرك نورزيد براي اينكه كسي خيال نكند كه احترام به پدر و مادر در حدّ احترام خداي سبحان است چه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» چه در اين سورهٴ «لقمان» مرزها را مشخص كرده در سورهٴ «لقمان» فرمود: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ﴾ بعد فرمود: ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ﴾ اما ﴿إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾ بازگشت همه شما به سوي ماست هم ﴿إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ[3] در آن آيه, هم ﴿إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾ در آيه سورهٴ «لقمان» بيانگر آن است كه من درست است گفتم كه نسبت به خدا سپاسگزار باشيد و نسبت به پدر و مادرتان شاكر اما آنها را من گفتم آنها را من آفريدم شما را من در دامن آنها پروراندم ﴿إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾, ﴿إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ﴾. شفاف‌ترش همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود وقتي مراسم عرفات و مشعر را انجام داديد كارهاي منا را انجام داديد نظير گذشتگان نباشيد كه به مفاخر پدرانتان اكتفا كنيد بلكه ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾ بهتر, محكم‌تر, متقن‌تر از ياد پدران به ياد خدا باشيد او اصل است و همان خداست كه ما را دستور مي‌دهد كه به ياد پدرانمان باشيم آيه دويست سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ﴾ از عرفات فارغ شديد از مشعر فارغ شديد از مسئله ذبح و حلق رأس فارغ شديد به جاي اينكه فخرهاي باطل جاهلي را مطرح كنيد به ياد خدا باشيد ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾ غرض اين است كه اين توصيه لقمان برگرفته از توصيه انبيا(عليهم السلام) است و توصيه انبيا برگرفته از توصيه ذات اقدس الهي است. فرق مهمّي بين سورهٴ مباركهٴ «لقمان» و سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» نيست در سورهٴ «عنكبوت» آيه هشت فرمود: ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي﴾ اينجا در آيه پانزده فرمود: ﴿عَلَي أَن تُشْرِكَ﴾ اين تعبيرات و تفنّنات ادبي در آن عنصر محوري اثر نمي‌گذارد.

اخبار از بي‌ثمر بودن تلاش مشركان در انحراف مسلمانان از دين

منظور از جهاد هم شدّت تلاش و كوشش است اگر خيلي سخت‌گيري كردند خيلي كوشيدند كه شما را از دين منحرف كنند سخت‌گيريشان و كوشش بي‌جايشان هم به جايي نخواهد رسيد شما موحدانه به سر ببريد. بعد فرمود حالا كه موحد شديد حالا كه نماز را كه ستون دين است[4] اقامه مي‌كني و در زير خيمه دين به سر بردي جامعه را هم به معروف و به خير دعوت كن, البته اگر كسي خودش موحد باشد خودش اقامه‌كننده ستون دين باشد حرف او مؤثرتر است.

پرسش:... پاسخ: البته صلات‌هايي كه هر ملتي دارند فرق مي‌كند ركعاتشان, قبله‌شان فرق مي‌كند ولي اصلِ نماز كه اطاعت و پرستش ذات اقدس الهي است در همه ملل بوده.

پرسش:... پاسخ: آن ديگر «الصلاةُ خير موضوع فمن شاء استقلّ و من شاء أستكثَرَ»[5] بله هر وقتي انسان مي‌تواند نماز بخواند; نمازهاي مستحبي, نافله‌هاي ابتدايي, زمان و زمين نمي‌شناسد هر وقتي انسان مي‌تواند نماز بخواند منتها درباره نماز واجب فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ[6] اين نمازهاي پنج‌گانه را در سورهٴ «اسراء» مشخص كرد ظهر است و عصر, مغرب است و عشاء و صبح ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾ كه آغاز نماز ظهر است ﴿إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ كه پايان نماز عشاست ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ يعني «أقم قرآن الفجر» كه نماز صبح است اين پنج نماز مي‌شود واجب.

تبيين معناي معروف و منكر

فرمود: ﴿وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ﴾ در جريان معروف و منكر روشن شد چيزي كه نزد عقل معرفه است نزد نقل معرفه است يعني به رسميت شناخته شده اين مي‌شود معروف حالا اگر چيزي منكر بود و نزد عقل به رسميت شناخته نشد ولي يك كودك و نوجوان غيربالغي مرتكب آن شد اين هم عقل هم نقل هر دو هماهنگ‌اند هم عقل اين كار را زشت مي‌داند هم نقل اين كار را زشت مي‌داند به عنوان قبح فعلي, هم عقل مي‌گويد وليّ‌اش بايد او را درست تربيت كند, هم نقل مي‌گويد وليّ‌اش بايد او را تربيت كند «أن يحسّن ادبه».[7]

عدم تخالف عقل و نقل در قبح فعلي و فاعلي منكر

پس هيچ تخالفي بين عقل و نقل نيست نه درباره فعل نه درباره فاعل. درباره قبح فعلي هم عقل مي‌گويد دروغ چيز بدي است هم نقل مي‌گويد, هم عقل مي‌گويد سرقت چيز بدي است هم نقل مي‌گويد, درباره قبح فاعلي هم عقل مي‌گويد كه وليّ بايد مواظب كودكش باشد هم نقل حالا اگر كودكش يا نوجوان بدون آگاهي وليّ گناهي كرده است وليّ مسئول نيست بالأخره وليّ مسئول است كه «أن يحسنّ أدبه» و مانند آن و اگر عقل و نقل چه در قبح فعلي چه در قبح فاعلي هماهنگ بودند پس تعارضي از اين جهت نيست.

ادب, دستوري جامع براي زندگي پويا

فرمود در جامعه مي‌خواهي به سر ببري با مردم مي‌خواهي زندگي كني مؤدبانه به سر ببر, ادب يك دستور بين‌المللي اسلام است چه انسان در حوزه اسلامي بخواهد زندگي كند چه در حوزه موحدان بخواهد زندگي كند كه منطقه‌اي است چه در سطح بين‌الملل بخواهد زندگي كند كه با ملحدان و مشركان به سر مي‌برد بايد مؤدّب باشد ادب يعني درست حرف زدن و حرفِ درست زدن, درست برخورد كردن و برخورد درست اين دستور رسمي اسلام است كه انسان در هر سه سطح يعني چه سطح محلّي چه سطح منطقه‌اي چه سطح بين‌المللي بايد اين را رعايت كند.

نهي قرآن از نيم‌رخ نگاه كردن در گفتگو

آيه هجده فرمود: ﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ﴾ صورت را نيم‌رخ به مردم نشان نده وقتي حرف مي‌زني با تمام‌رخ نگاه كن يك طرف جاي ديگر نگاه كني يك طرف به مردم نگاه كني اين با ادب اسلامي سازگار نيست برخي‌ها اهل تخيّل‌اند و همين كج‌ نگاه كردن, نيم‌رخ نگاه كردن را فخر مي‌پندارند برخي‌ها اين‌چنين نيستند ولي به دنبال فيلم و عكس و مسائل رسانه‌اي هستند وقتي دارند با شما سخن مي‌گويند مصاحبه دارند گفتگو دارند يك گوشه چشمشان به دوربين است اين در اثر كوتاهي فكر, كميِ همّت, نازل بودن آن هويّت دروني است.

تبيين خُلق عظيم رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و سيره او در گفتگو

مي‌بينيد اگر ذات اقدس الهي درباره پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ[8] در روايات هم نقل شده كه يكي از همسرانش گفته بود «كان خُلقه القرآن»[9] خداي سبحان كه قرآن را بر آن حضرت نازل كرده فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ[10] ما به تو فاتحةالكتاب داديم, قرآن عظيم داديم, چرا قرآن عظيم است براي اينكه خدا درباره خودش فرمود: ﴿وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ[11] پس متكلّمي كه ﴿الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ﴾ است قرآني نازل كرده است كه ﴿الْقُرآنُ الْعَظِيم﴾ است و رسول خدا كه عامل به قرآن است داراي خُلق عظيم است حالا اگر خداي سبحان عليّ عظيم است و قرآن او قرآن عظيم است و آورندهٴ قرآن داراي خلق عظيم است نموداري از اين خلق عظيم را شما چگونه تبيين مي‌كنيد مي‌بينيد در حديث هست كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با هر كه حرف مي‌زد با تمام چهره حرف مي‌‌زد نه يك گوشه چشم به طرف ديگري, يك گوشه چشم به طرف ديگري براي اينكه اين متخلِّق به اخلاقي الهي است.

تمام چهره بودن رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در گفتگو برگرفته از اخلاق الهي

خب متخلّق به اخلاق الهي است يعني چه؟ يعني خدا كه در سورهٴ «بقره» فرمود اگر شما دعا كرديد من جواب مي‌دهم نه نيم‌رخ جواب مي‌دهم, خدا نيم‌رخ و بعض و جزء كه ندارد اگر ذات اقدس الهي پاسخ سؤالي را مي‌دهد با تمام‌رخ جواب مي‌دهد ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ[12] اين‌چنين نيست كه ـ معاذ الله ـ يك گوشه چشم, گوشه چشم ندارد اگر ذات اقدس الهي «قد تقدّم غير مرّه» كه بسيط محض است دارد به كسي پاسخ مي‌دهد با تمام رخ دارد نگاه مي‌كند و اگر در دعاها آمده است كه او «باسط اليدين بالعطيّة»[13] است با هر دو دست دارد عطا مي‌كند كه اين نشانه تكريم است با اينكه دست ندارد اگر خدا با كسي حرف مي‌زند با تمام رخ حرف مي‌زند اگر خدا به كسي چيزي مي‌دهد با تمام دو دست مي‌دهد پيغمبرش هم وقتي با كسي حرف مي‌زد با تمام رخ حرف مي‌زد نه اينكه يك طرفش شرق باشد يك طرفش غرب باشد گاهي مخاطب را نگاه كند اين‌طور نبود اين يك ادب جهاني است.

سقوط انسان باعث نهي بعضي از ضعف‌هاي رفتاري

فرمود صورت برنگردان, گردن‌كشي نكن و فخرفروشي نكن, خيال‌بافي نكن براي اينكه اگر اين ادب را از تو بگيرند مي‌شوي يك بدن شصت, هفتاد كيلويي اين زمين از تو سنگين‌تر است اين سنگ از تو سنگين‌تر است اين كوه از تو سنگين‌تر است همه اينها از تو بزرگ‌ترند اگر آن روح ملكوتي را از تو بگيرند مي‌ماني يك پنجاه, شصت كيلو خب همه سنگ‌ها از تو بزرگ‌تر و سنگين‌ترند.

اشاره قرآن به پشتوانه نداشتن ناهنجاري رفتاري انسان

﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين بحث گذشت كه شما براي چه مي‌خواهيد فخر كنيد آيه 37 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين بود ﴿وَلاَ تَمْشِ في الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ مَرح آن شدّت فرح است ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ﴾ خب مرتب به زمين فشار ميآو‌ري تو که نمي‌تواني زمين را سوراخ كني ﴿وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ اگر گردن‌كشي كني همه اين تپّه‌ها و كوه‌ها از تو بلند‌ترند, بخواهي سنگين برخورد كني اين زمين زيرپا از تو سنگين‌تر است اين سنگ‌ها از تو سنگين‌تر است تو اگر آن روح ملكوتي را رها كردي مي‌شوي يك جسم هفتاد, هشتاد كيلو خب همه اينها از تو بزرگ‌تر و سنگين‌ترند اما اگر آن روح ملكوتي را داشتي كاري مي‌كني كه آسمان نمي‌تواند آن بار را بكشد شما مي‌كشيد اينكه فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ[14] اين امانت را شما مي‌تواني بدون ظلم و جهل حمل بكني وگرنه اگر آن را برداري همه اين اجرام از شما سنگين‌ترند.

ارائه همه حكمت‌هاي لقماني به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه قبلاً ملاحظه فرموديد آياتي كه از آيه 22 شروع مي‌شود همين حرف‌هايي كه لقمان به عنوان حكمت دارد به فرزندش مي‌گويد ذات اقدس الهي به عنوان دستورهاي حكيمانه به رهبر ما وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود بعد فرمود: ﴿كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً ٭ ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾.[15]

امر به توحيد مرتبه اعلاي حكمت و نهي از ناهنجاري‌ها مرتبه نازله آن

اينها حكمت است پس حكمت از توحيد شروع مي‌شود بخش‌هاي نظري بخش‌هاي عملي تا همين مسئله مؤدّبانه راه رفتن ختم مي‌شود. در آن سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَلاَ تَمْشِ في الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ اينجا فرمود تَصعير خدّ يعني نيم‌رخ نشان دادن, گردن‌كشي كردن, در نگاه, بي‌اعتنايي كردن به مردم فرمود اين‌طور نگاه نكن ﴿وَلاَ تَمْشِ في الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ با خوشحالي مفرطانه روي زمين راه نرو چرا, براي اينكه اين در اثر خيال است عقل كه اين حرف را نمي‌زند.

محبوب خدا نبودن همه ناهنجاري‌هاي رفتاري انسان

﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ اين از باب رفع كل نيست يعني عموم‌السلب است نه سلب عموم, گرچه به حسب ظاهر به صورت سلب عموم آمده ولي نتيجه‌اش عموم‌السلب است ما يك «ليس كل» داريم يك «كلّ ليس» داريم يك وقت مي‌گوييم هيچ كدام از اينها نيست رفع‌العموم است يكي عموم‌الرفع است اينجا به حسب ظاهر رفع‌العموم است ولي در واقع عموم‌الرفع است اينكه فرمود همه انسان‌هاي خيال‌زدهٴ فخرفروش را خدا دوست ندارد يعني هيچ كدامش را دوست ندارد نه آن رفع‌العموم باشد كه سور سالبه جزئيه است اين عموم‌الرفع است كه سور سالبهٴ كليه است.

عدم محبوبيت انسان‌هاي خيال‌باف نزد خدا

 در بخش‌هاي ديگر دارد ﴿وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[16] قبلاً هم گذشت كه ما در برابر عقل, خيال داريم اين خيال اگر به باب افتعال برود مي‌شود اِختال, يَختال, مُختال, اگر به باب تفعّل برود تخيّل, يتخيّل, مُتخيّل, تخيّل كه از باب تفعّل است در قرآن استعمال نشده اما افتعال آن در قرآن استعمال شده فرمود انسان خيال‌زده, خيال‌باف كه با خيال دارد زندگي مي‌كند اين محبوب خدا نيست ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ خيال مي‌كند كه مقامي دارد (يك) مطابق همين خيال, نسبت به ديگران فخرفروشي مي‌كند (دو) فخرفروش محبوب خدا نيست خيال‌باف محبوب خدا نيست اگر عاقل بود نه مختال است نه فخور, بلكه متواضع است و مؤدّب ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ يعني «لا يحبّ أحداً».

تجلّي قوّه متخيّله انسان در صورت رهبري عقل

پرسش:... پاسخ: خيال را عقل بايد كنترل كند در روايات قبلي هم كه از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خوانديم براي همين بود حضرت فرمود عقل را اصلاً براي همين چيزها خدا خلق كرد عقل را عقل مي‌گويند براي اينكه زانوي جموح و چموش خيال را عِقال مي‌كند اصلاً عقل براي همين خلق شد خيال يك نعمت خوبي است خيال‌پردازي اين شعرهاي خوب اين ادبيات خوب اين تصوير خوب اين صحنه‌هاي خوب اينها بعد از متخيّله كار خيال است اما به رهبري عقل, رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود عقل را عقل گفتند براي اينكه زانوهاي شتر جموح و چموش شهوت و غضب و وهم و خيال را عقال مي‌كند[17] عقال يعني زانوبند «اعقل و توكّل»[18] همين است اين شتر را عقال بكن يعني زانوبند ببند حضرت فرمود خدا اصلاً عقل را براي همين‌ها خلق كرده مگر آدم هر حرفي را مي‌زند, هر چيزي را فكر مي‌كند, هر جايي را نگاه مي‌كند, خب اگر آدم عادت بكند هر حرفي را بزند هر حرفي را بشنود اين ديگر در نماز حضور قلب ندارد همه اين خاطرات جمع مي‌شود تا يك وقت حمله بكنند و آن حالت نماز است ولي آدم وقتي مواظب چشم و گوشش باشد پرحرفي نكند هر چيزي را هم نشنود خب بالأخره حساب‌شده است شما در همين كار سيره لقمان بررسي كنيد كه چطور شد اين به اين مقام رسيد كه خدا فرمود: ﴿لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ﴾ اين روايات را لابد ملاحظه فرموديد, بخشي از اين روايات را سيدناالاستاد در الميزان نقل كرد[19] بخشي هم در كنزالدقائق هست[20] و در ساير جوامع روايي ما هم هست او يك آدم عادي نبود اين [حكمت] مثل مال نيست كه خدا به بَرّ و فاجر بدهد قلب طيّب و طاهر مي‌خواهد ظرف طيّب و طاهر مي‌خواهد تا اينكه اين عطا بشود. اين خيال‌بافي‌ها را عقل بايد كنترل كند.

پرسش:... پاسخ: اين فقر به معني نداري كه نيست البته حرف سليمان پيغمبر هم همين بود با اينكه ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ﴾ وجود مبارك پيغمبر هم وقتي كه فتح مكه كرد و همه اين قدرت‌ها در اختيارش شد باز هم فقر بود نياز به ذات اقدس الهي فخر آدم است چه فخري برتر از احتياج به ذات اقدس الهي.

تبيين چگونگي حاضر شدن اعمال در قيامت

در آيه شانزده كه فرمود خدا مي‌آورد ﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ﴾ خدا مي‌آورد, آيات فراواني هست كه انسان هر چه انجام داد مي‌بيند اما چطور مي‌شود با كدام دست مي‌آورد به وسيله چه كسي مي‌آورد آن در آيات ديگر مشخص شد در همان سورهٴ «زلزله» ملاحظه فرموديد ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[21] يعني نقدِ نقد است ببينند يا كسي مي‌آورد نشان مي‌دهد در آيه شش فرمود: ﴿يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ[22] تا به اينها نشان بدهند اين‌چنين نيست كه هر كسي احاطه علمي داشته باشد همه چيز را بتواند ببيند تا نياورند و به او نشان ندهند او نمي‌بيند. پس يك ارائه است يك رؤيت, به دنبال آن ارائه و رؤيت, مسئله ﴿مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ[23] مطرح است يعني انسان در قيامت آنچه زمان جواني انجام داد يا زمان سالمندي و كهنسالي انجام داد همه آنها را مي‌بيند بعد بالاتر از همه اينها در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» فرمود هر كسي چيزي را انجام داد حاضر مي‌بيند خب خودش احضار كرده يا ديگري, فرمود: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾;[24] يعني كسي هست كه احضار مي‌كند و به او نشان مي‌دهد پس اگر رؤيت است مسبوق به ارائه است اگر حضور است مسبوق به احضار است عمده اين است كه اين عمل كجاست كه خداي سبحان احضار مي‌كند تا مي‌شود حاضر, ارائه مي‌كند تا مي‌شود مرئي آن را در سورهٴ مباركهٴ «تكوير» آيه چهارده.

عدم امكان انكار اعمال ناپسند توسط انسان

فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ نظير اينكه نكره در سياق نفي مفيد عموم است اين از جاهايي است كه اين نكره با اينكه در سياق اثبات است مفيد عموم است ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ﴾ يعني «كلّ نفس» ﴿مَا أَحْضَرَتْ﴾ پس خود انسان در درون خود آن كتاب را دارد ﴿نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً[25] چه كسي از درون او در مي‌آورد اين درون ما كجاست آن لايه‌هاي دهم و صدم و هزارم ما كجاست آن را ديگر ما نمي‌دانيم بالأخره خود انسان اين مجموعه را دارد و از آن غافل است اگر خدا فرمود ما احضار مي‌كنيم نزد او حاضر مي‌شود ما ارائه مي‌دهيم او مي‌بيند يعني اين كارها را به دست خود او انجام مي‌دهيم نه اينكه از جاي ديگر بياوريم تا او بتواند انكار كند ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ لذا به هيچ وجه نمي‌تواند انكار كند مرتب از درون او در مي‌آيد. اينجا هم فرمود اگر مثقال حبّه‌اي باشد ذات اقدس الهي آن را مي‌آورد اما آوردنش با اين پنج وجه است رؤيت است مسبوق به ارائه, حضور است مسبوق به احضار, احضارش هم به وسيله خود نفس است.

امر به ميانه‌روي در رفتار شخصي و اجتماعي

بعد فرمود: ﴿وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ﴾ هم مَشي زندگي هم طرز راه رفتن هم مَشي سياسي هم مَشي اجتماعي بالأخره ميانه‌رو باش نه افراط و نه تفريط, اهل اقتصاد و اعتدال باش در همه شئون زندگي چه خطّ‌مشي‌ات چه راه رفتن عادي‌ات ﴿وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ﴾ اين‌قدر صدا را بلند نكن اين‌قدر داد و فرياد نكن قول سَديد را قرآن سفارش كرد نه قول شديد را فرمود: ﴿قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً[26] حرف برهاني, حرف سديد است نه «قولوا قولاً شديدا» آن داد كشيدن‌ها اثري ندارد.

نهي نشدن فرياد مظلوم با ﴿واغْضُضْ مِن صَوتِك﴾

پرسش:... پاسخ: براي اينكه مظلومي اگر داد نزند چه كار بكند اينكه بي‌خود داد نمي‌زند اين ﴿الْجَهْرَ بِالسُّوء[27] غير از رفع صوت است يكي از مواردي كه غيبت مستثنا شده است همين است اين دستش به جايي نمي‌رسد مگر اينكه نزد اين و آن بگويد كه به من چنين ستمي شده است اين كار محبوب خدا هم است, اگر كسي مظلوم واقع شد دسترسي به كسي هم ندارد مشكل او همچنان حل نشده خب ناچار است به اين و آن بگويد تا مشكلش حل بشود.

نجات از افتادن در گناه سرّ امر به ميانه‌روي در نگاه و صوت

درباره نگاه هم همين‌طور است فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ[28] كسي با تمام چشم نگاه مي‌كند كه اگر يك وقت هم به نامحرم افتاد همان وقت هم به دام مي‌افتد خب چرا اين‌طور نگاه مي‌كني وقتي مي‌بيند اينجا زن‌ها دارند مي‌آيند نامحرم دارد مي‌آيد خب نيم‌نگاه راه مي‌رود نه اينكه با تمام چشم نگاه بكند كه اگر يك وقت چشم افتاد همان وقت به دام بيافتد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ اين درباره نگاه, اينجا هم فرمود: ﴿وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ﴾ آرام‌تر حرف بزن, آرام‌تر نگاه بكن كه اگر يك وقت لغزيدي نيفتي, اگر كسي آرام‌تر حرف زد بر اعصابش مسلّط است و خوب مي‌تواند جواب بدهد يا اگر حرف ناصوابي از زبانش در رفت فوراً مي‌تواند جبران كند اما اگر نه, با تمام چشم نگاه كرد با تمام حنجره حرف زد درمان او يك مقدار دشوار است.

پرسش:... پاسخ: صداي بلند دليل ندارد مگر اينكه درباره اذان گفته شد رفع صوت بكنيد درباره صلوات كه در مورد خاص گفته شد اين كار را بكنيد.

اين برهان مسئله است, رسيديم به آيه بيست.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . الكافي, ج1, ص16.

[2] . تفسير القمي, ج2, ص162 ـ 165.

[3] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 8.

[4] . الكافي, ج2, ص19 و ج7, ص52.

[5] . بحارالأنوار, ج79, ص308 و 309.

[6] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 78.

[7] . نهج‌البلاغه, حكمت 399.

[8] . سورهٴ قلم, آيهٴ 4.

[9] . مسند احمد, ج6, ص163.

[10] . سورهٴ حجر, آيهٴ 87.

[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 255; سورهٴ شوري, آيهٴ 4.

[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 186.

[13] . المصباح (كفعمي), ص647.

[14] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 72.

[15] . سورهٴ اسراء, آيات 38 و 39.

[16] . سورهٴ حديد, آيهٴ 23.

[17] . ر.ك: تحف‌العقول, ص15.

[18] . شرح نهج‌البلاغه (ابن‌ابي‌الحديد), ج11, ص201.

[19] . الميزان, ج16, ص221 ـ 226.

[20] . تفسير كنزالدقائق, ج10, ص236 ـ 238.

[21] . سورهٴ زلزله, آيات 7 و 8.

[22] . سورهٴ زلزله, آيهٴ 6.

[23] . سورهٴ انفطار, آيهٴ 5.

[24] . سورهٴ آل‌عمران. آيهٴ 30.

[25] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 13.

[26] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 70.

[27] . سورهٴ نساء, آيهٴ 148.

[28] . سورهٴ نور، آيهٴ 30.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق