28 10 1987 3415511 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 395(1366/08/06)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿سَلْ بَنِي إِسرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (211) زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (212)﴾

تفسير آيهٴ 211 سورهٴ مباركهٴ «بقره»

در ذيل آيه‌اي كه بحثش قبلاً گذشت روايات رجعت مطرح شد و مقداري از بحث رجعت را سيّدناالاستاد مرحوم علّامه (رضوان الله عليه) اينجا مطرح كردند, ولي بحث رجعت يك بحث آسان و عادي نيست كه با يكي دو روز حل بشود. اگر خداي سبحان توفيق داد در ضمن آياتي كه مناسب با بحث رجعت است ضمن بررسي آيات و روايات آن شبهات عقلي كه احياناً بعضي به آن شبهات عقلي تمسك كردند آنها هم طرح و نقد خواهد شد ـ ان‌شاءالله ـ فعلاً بحث در همين آيه‌اي است كه تلاوت شد. در بحث قبلي, خداوند فرمود اگر شما جمعاً در برابر دين الهي سلم نباشيد و همگان مسلم و منقاد نباشيد, منتظر عذاب الهي خواهيد بود. آن‌گاه فرمود براي عذاب شما مي‌توانيد هم سند تاريخي دريافت كنيد و هم برهان عقلي. سند تاريخي‌اش آن است كه از علماي اهل كتاب بپرسيد كه يهوديها, بني‌اسراييل چقدر در برابر آيات الهي ناسپاسي كردند و خداي سبحان با آنها چگونه رفتار كرد. اين از نظر بحثهاي تجربي و تاريخي و از نظر بحث عقلي هم اصل كلي بر آن است كه اگر كسي نعمت الهي را تغيير داد خدايي كه شديدالعقاب است با عقوبت شديد با او رفتار مي‌كند. قهراً اين آيه در دو مقام بحث مي‌كند; يك قسمت بحث تاريخي است كه مربوط به قصّه بني‌اسراييل است; يك قسمت بحث عقلي است كه به عنوان اصل كلي افاضه شده.

استشهاد تاريخي و استدلال عقلي قرآن بر تعذيبِ كافرانِ نعم الهي

در قسمت اول فرمود: ﴿سَلْ بَنِي إِسرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ﴾; تو از بني‌اسراييل بپرس، از علما و عالمان به عهدين بپرس كه ما چقدر به آنها آيات الهي داديم و آنها اين آيات الهي را ناديده گرفتند و همان‌طوري كه بني‌اسراييل آيات الهي را ناديده گرفتند و به عذاب الهي مبتلا شدند, شما هم منتظر همان عذاب الهي خواهيد بود چه اينكه در آيه قبل بحثش گذشت ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلل مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ[1] پس اينكه فرمود: ﴿سَلْ بَنِي إِسرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ﴾ ناظر به آن است. بني‌اسراييل از اقوامي بودند كه خداوند نسبت به اينها نعمتهاي فراواني مبذول داشته; هم نعمت نبوت را هم نعمت حاكميّت را هم نعمت آيات و معجزات فراوان را و اينها ناسپاسي كردند در برابر آيات الهي و عذابهاي گوناگوني هم معذب شد. اين راجع به مقام اول كه عصاره‌اش اشاره شد. امّا مقام ثاني بحث اين است كه ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ اين مقام ثاني اصل كلي را تبيين مي‌كند تا كسي توهم نكند كه آن گذشته مربوط به بني‌اسراييل بود و امّت مرحومه از اين كيفر الهي مصون‌اند. مي‌فرمايد هر كس نعمت الهي را دگرگون كند خدا شديد العقاب است. تناسب صدر و ذيل آيه هم اين است كه در صدر آيه دو مقدمه است و يك نتيجه, منتها اين دو مقدمه و يك نتيجه فقط يك مقدمه‌اش ذكر شد. آن مقدمه دوم با آن نتيجه حذف شد, چون به كمك ذيل روشن بود. در قسمت ذيل اصل كلي را تبيين مي‌كند كه هم حكم مقام اول بحث روشن بشود و هم معلوم بشود اين اختصاصي به گذشته ندارد. بيان ذلك اين است كه فرمود: ﴿سَلْ بَنِي إِسرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ﴾ بني‌اسراييل از آيات فراواني برخوردار شدند بعد چه كردند؟ اين آيات الهي را تبديل كردند و هركس آيات الهي را تبديل بكند, گرفتار عقوبت خداي شديدالعقاب خواهد شد پس بني‌اسراييل گرفتار عقوبت خداي شديدالعقاب شدند, آن صغرا وكبرا و نتيجه.

چگونگي استفادهٴ مدّعا از صدر و ذيل آيهٴ محل بحث

﴿سَلْ بَنِي إِسرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ﴾ اين مطلب في‌نفسه ناتمام است براي اينكه شما از بني‌اسراييل بپرس ما چقدر به آنها آيات داديم وگرنه بحث در بني‌اسراييل نبود, بحث در اين نبود كه آيا خدا به بني‌اسراييل آيات داد يا نداد بحث در اين بود [كه] هركس در برابر آيات الهي تمرد كند كيفر سخت دارد. هر كس در برابر نعمت الهي ناسپاس باشد معذب خواهد بود بحث در اين بود. آن‌گاه خدا مي‌فرمايد از بني‌اسراييل بپرس كه ما چقدر به آنها آيات داديم يعني از علماي بني‌اسراييل سؤال تقريئي و استفهام تقريئي داشته باش معلوم بشود ما به آنها چقدر آيات الهي داده‌ايم و آنها در برابر آيات الهي كفران كردند و ناسپاسي نمودند و هر كس در برابر آيات الهي كفران بكند گرفتار كيفر مي‌شود و بني‌اسراييل هم گرفتار كيفر شدند و قصّه آنها هم علماي آنها مي‌دانند. اين هم مقام اول بحث را روشن مي‌كند هم در مقام ثاني اختصاص را نفي مي‌كند كه مبادا كسي خيال كند اين عذاب مربوط به گذشته‌ها بود, منتها در اين امّت مرحومه دو چيز عامل رفع عذاب است كه ﴿و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون[2] كه وجود مبارك رسول اكرم و همچنين استغفار مردم عامل رفع عذاب است و اگر اين دو چيز نباشد مردم معذب خواهند شد آن دو چيز به منزله مخصص و مقيد اطلاق اين آيه است, پس فرمود: ﴿سَلْ بَنِي إِسرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ﴾ و آنها اين آيات الهي را تبديل كردند و معذب شدند چرا؟ چون هر كه آيات الهي را تبديل كند معذب مي‌شود; ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾.

ترادُفِ ‌«‌آية بيّنه» و ‌«‌نعمة الله مِن بعد ما جاءَتْه»

نكاتي كه در اين آيه مطرح است اين است كه از آيه الهي گاهي به عنوان آيه ياد شد گاهي به عنوان نعمت، از آن جهت نعمت است كه به حال فرد يا جامعه گواراست; آن نعومت و نرمي را مي‌گويند نعمت، كودك كه پيكرش نرم است مي‌گويند ناعم است. حادثه اگر به حال انسان گوارا باشد نعمت است و اگر ناگوار باشد نقمت است و از آن جهت كه اين حوادث هم به حال فرد و جامعه گوارا هستند و هم نشانه فيض خداست, هم نعمت‌اند و هم آيه، لذا از اين حوادث گاهي به عنوان آيه ياد مي‌شود گاهي به عنوان نعمت ﴿كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ﴾; يعني آيه‌اي است كه روشن است از طرف خداست, آيه الهي است. گاهي از اين آيه به نعمت تعبير مي‌شود و گاهي از آن بينه به ﴿مَا جَاءَتْهُ﴾ تعبير مي‌شود. نمي‌فرمايد «نعمةٌ بينةٌ» [بلكه] مي‌فرمايد: ﴿يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ﴾ اين ﴿من بعد ما جاءته﴾ به منزله بيّنه است كه در جمله قبل ذكر شده است. آيهٴ بيّنه يعني آيه‌اي كه روشن است از طرف خداست, علامت بودنش مبهم نيست يك نشانه روشن است نه نشانه مبهم، نعمت خدا هم روشن است كه از طرف خدا آمده است. فرمود: ﴿و من يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ﴾ يعني «بلغت اليه و وصلت اليه» كه «انّه نعمت الله» است. آن‌گاه اين گروه بعد از اينكه آن آيه بيّنه را ديدند به اين نعمتي كه «جائتهم و وصلت اليهم»; به اين نعمت رسيدند, اينها را كفران كردند وگرنه اگر ذيل آيه راجع به نعمت بود و صدر مربوط به آيه بود, اينها نسابي با هم نداشتند; نمي‌توانست كبراي آن صدر باشد و اگر صدر آيه, آيه بيّنه است و ذيل راجع به اصل آيه است باز نمي‌تواند كبراي آن قياس باشد. اينكه كبراي قياس در ذيل ذكر شده است براي اينكه حد وسط با همه خصوصيّاتش هم در صغرا بازگو شد هم در كبرا.

شديد العقاب بودنِ پرورگار نسبت به ناسپاسانِ آيات بيّنه و نعم الهي

بني‌اسراييل آيه بيّنه به آنها رسيده است و آنها آيه بيّنه را ناديده انگاشتند و هر كس آيه بيّنه را ناسپاسي كند خدا شديدالعقاب است, لذا خدا درباره بني‌اسراييل شديد‌العقاب بود كه گفت ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ[3] و مانند آن. پس گاهي به عنوان آيه ياد مي‌شود گاهي به عنوان نعمت, گاهي به عنوان بيّنه ياد مي‌شود گاهي به عنوان ﴿مِن بَعْدِمَا جَاءَتْهُ﴾ ياد مي‌شود كه حدّ وسط در استدلال تكرار باشد, منتها با حفظ ظرافت ادبي. از اين جهت به اسم ظاهر پرداخت نه ضمير, اگر به ضمير مي‌پرداخت اين گونه از نكات ادبي در آن اعمال نمي‌شد. اگر مي‌فرمود: «و من يُبَدِّلْها» «ومن يبدّلها» مي‌فرمود كبراي قياس تام بود, امّا اين ظرايف ادبي را نداشت از اينكه اين هم آيت حق است و هم نعمت و هم بينه بودن به اين است كه به انسان برسد و حجت بالغه حق باشد, اين گونه از ظرايف فوت مي‌شد, لذا اسم ظاهر را به جاي ضمير گذاشتند براي اينكه اين خصوصيّات محفوظ بماند

پرسش ...

پاسخ: بسيار خوب، اگر ﴿و من يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ﴾ راجع به خوراك و امثال ذلك باشد كه آن آيات بيّنه را شامل نمي‌شود. اين بايد كلي باشد كه هم انكار معجزات را بگيرد هم انكار نعم الهي نظير منّ و سلوي و امثال ذلك كه اينها معجزه است در حقيقت و نعمت اختصاصي به خوراكي و امثال ذلك ندارد.

ذكر مصاديق گوناگونِ مادّي و معنويِ ‌«‌نعمت»

جريان ولايت حضرت امير (سلام الله عليه) به عنوان ﴿وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي[4] مطرح است; اتحاد و اخوت و برادري به عنوان نعمت مطرح است كه ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ[5] وقتي خدا جريان وحدت امت اسلامي را بازگو مي‌كند به عنوان نعمت ياد مي‌كند. همان‌طوري كه ميوه, نعمت است آب و هوا نعمت‌اند اتحاد و برادري هم نعمت‌ند و ولايت بالاترين نعمت است, منتها آنها نعمتهاي محدودند كه با نام ذكر مي‌شوند و ولايت, نعمت مطلقه است كه بي نام ذكر مي‌شود. نعمت عندالاطلاق اگر قيد نيايد به نعمت ولايت برمي‌گردد, مثل ﴿وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾ امّا اگر منظور نِعَمْ خاصه باشد مقيد است, مثل ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾، ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ و اين معلوم مي‌شود كه اگر كسي گرفتار عقوبت الهي شد ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[6] خواهد بود; اين چنين نيست كه اگر كسي نعمت الهي را نشناخته كفران كند, خدا به عنوان شديدالعقاب رفتار كند در آنجا خدا كريمانه برخورد مي‌كند.

پرسش ...

پاسخ: آن نعمت عامّه است آن عقاب هم نعمت است, امّا اين نعمت خاصه كه خدا گاهي خود را به عنوان شديدالعقاب گاهي به عنوان رئوف و مهربان ياد مي‌كند. معلوم مي‌شود اينها نعمت خاصّه نيست.

مُراد از تبديلِ آيات و نعم الهي

مسأله تبديل [به] چند نحو تفسير مي‌شود. تبديل تكويني كه راه ندارد, چون اصولاً كلمات الهي قابل تغيير و تبديل نيستند ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ[7] ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[8] ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ[9] و امثال ذلك. خداوند مي‌فرمايد من هر كس را آفريدم با نصاب كامل خلق كردم; ﴿تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَعَدْلاً[10] كلمه الهي ناقص نيست تا كسي تتميم كند تبديل كند تغيير و دگرگوني در آن روا بدارد و مانند آن, لذا فرمود: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ يا ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ﴾ و مانند آن ـ به عنوان نفي جنس ـ نه خدا عوض مي‌كند نه غير خدا, امّا غير خدا عوض نمي‌كند چون قدرت ندارد, خدا عوض نمي‌‌كند چون به احسن وجه آفريد چون ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ[11] لذا به عنوان نفي جنس مي‌فرمايد ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ پس تبديل تكويني كه مقدور احدي نيست كه بيايند نعمت الهي را تبديل كنند. منظور از اين تبديل, همان تبديل تشريعي است يعني ناسپاسي كردن يعني به جاي شكر نعمت كفران كردن و مانند آن، نعمت و هر حادثه‌اي كه در جهان اتفاق مي‌افتد از يك طرف بر اساس نظام فاعلي به خدا مرتبط است و از طرف ديگر بر اساس نظام قابلي به انسان وابسته است و از طرفي هم با جهان خارج در ارتباط است. يك انسان موظف است كه همه اين نظامهاي سه‌گانه را حفظ كند, بشناسد و عمل كند. درباره نظام فاعلي بداند و معتقد باشد كه اين نعمت الهي است و آفريده خداست و شاكر باشد. در نظام قابلي هم اين نعمت را ثبت كند به طوري كه به سود خود و زيان خود به سود خود باشد و به زيان خود نباشد. درباره ارتباط با جهان خارجي هم بايد طوري طرح كند كه با جهان خارج هماهنگ باشد, نكند طوري كه ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ[12] اين چنين نباشد آن‌كه شكرگزار اين نعمت است همه اين نظام را مي‌فهمد و عمل مي‌كند و آن كسي كه كافر به نعمت الهي است درباره هر سه نظام يا يكي از اين نظامها كفر مي‌ورزد و اين به نام تبديل نعمت است.

قابل تبديل نبودنِ نعم الهي از لحاظ تكويني

تبديل نعمت تكويناً كه محال است تشريحاً به اين معنا قابل تفسير هست در آيات ديگر از اين تبديل نعمت به عنوان كفران نعمت ياد شده است, امّا اصل اينكه كلمات الهي و نعم الهي قابل تغيير نيست آيات فراواني است كه يكي از آن آيات شصت و چهارمين آيه سورهٴ مباركهٴ «يونس» است كه فرمود: ﴿لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخرة لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ﴾ نِعَم الهي, كلمات الهي براي اينكه هرچه كه نشانه غيب است كلمه است و همه حوادث جهان نشانه و آيه حق‌اند كه غيب است پس همه اينها كلمه‌اند, لذا گاهي از اينها به عنوان نِعَم ياد مي‌شود مثل ﴿إِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا[13] گاهي از اينها به عنوان كلمات ياد مي‌شود كه ﴿لَوْ أَنَّ مَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ[14] و مانند آن. آن‌گاه در اين آيه 64 سورهٴ «يونس» فرمود: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ﴾; كلمات الهي قابل تغيير و تبديل نيست يعني تكويناً كسي نمي‌تواند عوض كند.

امكانِ تبديل و كفرانِ نعم الهي از لحاظ تشريعي

در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» اين تبديل را از تكوين به تشريع منتقل كردت; آيه 28 سوره ابراهيم اين است كه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً﴾ كفر در نظام تشريع است در تكوين كه نيست. در نظام تكوين ما اصلاً كافر نداريم هر كه هست مسلمان است ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[15] هيچ موجودي در جهان تكوين يافت نمي‌شود كه در برابر خدا متمرد باشد. در نظام تكويني هرچه هست و هر كه هست مسلم و منقاد و مطيع است. اينكه خداي سبحان به آسمان و زمين فرمود: ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ[16] نشانه آن است كه مجموعه نظام كيهاني و هستي با طوع و رغبت به طرف خدا حركت مي‌كنند; هم ﴿لِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ[17] مطرح است هم ﴿له اطيب من في السمٰوٰت في الأرض﴾ مطرح است هم ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ[18] مطرح است هم ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ مطرح است [و] هم ساير آياتي كه اسلام و انقياد را بازگو مي‌كند. كفر در نظام تشريعي راه دارد يعني كسي در برابر وحي و نبوت بايد معتقد باشد و عمل صالح داشته باشد اين را ممكن است انجام ندهد. اينكه فرمود: ﴿بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً[19] نشانه آن است كه اين تبديل در حيطه تشريع است و نه در حيطه تكوين ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ[20] در سورهٴ مباركهٴ «نحل» درباره نعمت و تغيير و تبديل و نعمت اين‌چنين مي‌فرمايد; آيه هشتاد و سوم سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ﴾ اين نشانه آن است كه تبديل در يكي از اين انحاي سه‌گانه مايه كفر است يا كفر اعتقادي يا كفر عملي.

مراحل سه‌گانهٴ ‌«‌شكر» و ‌«‌كفرانِ» نعمت

در مسأله شكر انسان بايد معتقد باشد كه اين نعمت از ناحيه خداست. از نظر زبان هم بايد بگويد الحمد لله و از نظر عمل هم آن نعمت را در جاي خود مصرف كند تا شكر اعتقادي و شكر زباني و شكر عملي حاصل بشود. همان ‌طوري كه شكر سه مرحله دارد كفران هم بشرح ايضاً. كفر اعتقادي آن است كه معتقد نباشد كه اين نعمت از ناحيه خداست بگويد من خودم زحمت كشيدم و پيدا كردم. حرفي كه قارون زد مي‌گفت ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي[21]; من خودم زحمت كشيدم و پيدا كردم. آن‌كه معتقد است نعمتي كه در دسترس اوست محصول كار خود اوست و خدا را در اين اِنعام حاضر نمي‌بيند او مبتلا به اين كفر است, منتها نمي‌داند. كفر زباني آن است كه نگويد ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ آنچه را كه در دل دارد همان را به زبان بياورد بگويد ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ كفر عملي هم آن است كه اين نعمت را بيجا مصرف كند. اين است كه در آيه سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ﴾ اينها مي‌دانند اين نعمت, نعمت الهي است چون آيه بينه است و ﴿مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ﴾ هم هست; براي اينها روشن است كه اين نعمت از ناحيه حق است اينها با اينكه نِعَم الهي را مي‌شناسند كفران مي‌كنند: ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه ١١٢ نتيجه تلخ كفران نعمت را بازگو مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾ اين تهديدي كه در آيه محل بحث ياد شد كه فرمود: ﴿انَّ الله شديد العقاب﴾ عمل‌ برابر اين تهديد را آيه ١١٢ سورهٴ «نحل» بازگو مي‌كند.

بيان كيفيت ‌«‌كفران» و چگونگي ‌«‌شكرگزاريِ» انسان در برابر نعم پروردگار

در سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيه ٤٩ گوشه‌اي از كفران عملي را بازگو مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ﴾; مي‌فرمايد اين حرف مخصوص قارون نبود طبع انسان, نه فطرت او طبيعتش اين است وقتي مشكلي دارد خدا را مي‌طلبد وقتي خدا تخويل كرد يعني نعمتي را به او اعطا كرد «خوّله» يعني «أعطاه نعمةً» آن‌گاه خود را مي‌بيند نه خداي منعم را ﴿قال أنّما أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْم﴾ نمي‌گويد «آتاني الله» مي‌گويد از راه كار به من رسيده است; من عالمانه كوشيدم و به اين مال رسيدم يا به اين نعمت علمي رسيدم ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ﴾ آن‌گاه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ[22] در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» به عنوان نمونه كيفيت شكرگزاري نِعَم را بازگو مي‌كند; مي‌فرمايد ما در جريان كشتيراني به شما اين توفيق را داديم كه كشتي بسازيد دريا را بشكافيد, وقتي سوار كشتي شديد بدانيد اين نعمت الهي است ما مركبهاي دريايي و صحرايي به شما داديم; فرمود: ﴿وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿لِتَسْتَوُوا عَلَي ظُهُورِهِ﴾يعني بر ظهور آن مركب, خواه مركب دريايي خواه مركب صحرايي ﴿لِتَسْتَوُوا عَلَي ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ﴾; همين كه از اين نعمت داريد استفاده مي‌كنيد به ياد منعم باشيد ﴿ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ﴾; وقتي سوار بر اين مركب دريايي يا صحرايي شديد به ياد منعم باشيد و حق سپاس باشيد ﴿وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ[23] اين اختصاصي به كشتي دريايي يا اسب ندارد [بلكه] اين ناظر به اصل نعمت است و مركوب; وقتي سوار اتومبيل هم مي‌شويد بايد به ياد حق باشيد و بگوييد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا﴾ آن كشتي يك نعمت صناعي است [و] اين اسب و ديگر انعام جزء نعمتهاي طبيعي است چه صنعت و چه طبيعت هر دو مخلوق خداست چه بلاواسطه چه مع‌الواسطه. فرمود اين نعمت را ما به شما داديم تا شما مستقر بشويد و به ياد منعم باشيد; نه تنها لفظاً بگوييد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا﴾ بلكه منطقتان اين باشد يعني هم معتقد باشيد كه منعم خداست و هم اين لفظ را بر زبان جاري كنيد. اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ﴾ نه يعني فقط لفظاً ذاكر باشيد بلكه ذُكر قلبي هم داشته باشيد هم ياد خدا در دل و هم نام خدا بر لب ﴿ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عليه﴾.

عقوبت شديد الهي؛ سزاي كافرانِ لفظي و اعتقادي و عَمَليِ نعم الهي

خب اگر كسي منطقش اين باشد كه ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ[24] كه آيه سورهٴ «زمر» بود يا برابر همان منطق لفظش اين باشد كه من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم اين نعمت الهي را كفران كرده است و اگر كسي گذشته از كفران اعتقاد و كفران لفظي در مقام عمل هم كفران كند يعني نعمت را بيجا مصرف كند اين كافر است در هر سه مرحله يعني چه در مرحله اعتقاد چه در مرحله لفظ چه در مرحله فعل آن كبراي كلي اين است كه ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾; اگر كسي مبتلا به كفر تام در هر سه مرحله بود عقوبتش از عقوبت ديگران شديدتر است اگر كسي به دو مرحله كفر مبتلا شد عقوبت متوسط دارد و اگر كسي به يك مرحله كفر مبتلا شد عقوبت همان يك مرحله را دارد و مهم‌ترين مرحله از اين مراحل سه‌گانه كفر اعتقادي است ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾.

لحن رؤوفانهٴ پرورگار در بيان عقوبت كافرين

از بس خدا مهربان است كه نمي‌گويد عقاب مي‌كنم. مي‌فرمايد جهنم هم شديد است. فرق است بين اينكه بخواهد با رحمت سخن بگويد آنجا با متكلم وحده حرف مي‌زند ﴿نبّئْ عبادي أنّي أنا الغفور الرحيم[25] به بندگانم بگو كه من بخشنده و مهربانم و به آنها هشدار بده اگر بيراهه رفتند عقابم زياد است; خدا شديدالعقاب است نظير اين دو نحوه حرف زدن آيه شكر و كفر فرمود: ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾ اما «لئن كفرتم لأعذبنكم» نگفت, فرمود: ﴿لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ[26] با اينكه سياق آيه اقتضا مي‌كرد دومي را هم مثل اولي با متكلم وحده كند بفرمايد: «لئن شكرتم لازيدنكم لئن كفرتم لأعذّبنكم» ولي اين‌طوري نمي‌گويد [بلكه] در نعمت تصريح است در نقمت تلويح اين براي همان است كه طبق بيان امام سجّاد (سلام‌الله عليه) «أنت الذي تَسعي رحمتُهُ أَمامَ غضبه»[27] اين از آن فرازهاي نوراني صحيفهٴ سجاديه است يعني خدايا! تو قبل از اينكه عذاب كني پيشاپيش چراغ رحمت روشن مي‌كني اين طور نيست كه عذابت در يك رديف و رحمتت در رديف ديگر باشد اين طور نيست. تو همواره چراغ رحمت را قبل از عذاب روشن مي‌كني, تو اعلام مي‌كني كه من فلان ساعت مي‌گيرم تا در روم تو چراغ روشن مي‌كني تا ببيندن كه عذاب دارد مي‌آيد تو اين‌گونه عذاب مي‌كني تو مثل ديگران نيستي كه در خفا عذاب كني كه, تو اگر بخواهي سيل يا زلزله يا صاعقه يا عذابهاي ديگر بفرستي اول يك نورافكن قوي مي‌فرستي كه مردم ببيند عذاب دارد مي‌آيد و خودشان را حفظ كنند «انت الذي تسعي رحمتُه أمام غضبه» چه زماني خدا بدون نشانه عذاب كرد اول نشانه‌ها اعلام حجتها هشدارها همه و همه را تمام مي‌كند بعد عذاب مي‌كند, مثل اينكه اگر كسي بخواهد تبهكاري را تنبيه كند اول چندين بار هشدار بدهد بگويد اينجا را تخليه كنيد من مي‌خواهم اينجا را ويران كنم چندين بار هشدار مي‌دهد. خوب اگر او تخليه نكرد ﴿هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[28]; به سوء اختيار خود خود را به هلاكت فرستاد اينكه در صحيفهٴ سجاديه آمده است خدا رحمتش پيشاپيش غضب او حركت مي‌كند يعني اول با نورافكنهاي قوي به مردم عذاب خود را نشان مي‌دهد كه عذابم دارد مي‌آيد بيرون برويد و راه بيرون رفتن توبه است و تدارك است و مانند آن، همواره نعمت را تصريح و عذاب را تلويح ذكر مي‌كند, مگر آنجا كه به فعليت برسد كه ديگر جاي تلويح نيست, لذا در آن كريمه معروف مي‌فرمايد: ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾ امّا ﴿لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ[29] نه «لأعذبنّكم».

پرسش:...

پاسخ: منافق عملي با اين قيد مي‌توانيم بگوييم وگرنه منافق معروف آن است كه اصلاً معتقد نباشد اينجا هم كفر عملي است, مثل آيه «حج» كه فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ[30] اين كفر عملي است. همين حديث معروف كه «الرادّ علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله»[31] اين شرك و رد و ارتداد عملي است نه ارتدادي كه آلودگي بياورد و مانند آن. در اينجا هم كفر عملي است اگر واقعاً برابر سورهٴ «ابراهيم» كفر اعتقادي باشد كه ﴿أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ ٭ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا[32] و امّا اگر به اعتقاد نباشد از نظر قلب معتقد باشد نعمت براي خداست, ولي به زبان نياورد يا در مقام عمل سپاسگزار نباشد كفر عملي است و به هر اندازه‌اي كه كفر ورزيد به همان اندازه به عقوبت مبتلا خواهد شد. منظور آن است كه عذاب را معمولاً به صورت تلويح ياد مي‌كند و رحمت را به صورت تصريح; ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ[33] و مانند آن و بهترين نمونه همان آيه معروف ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ[34].

«والحمدلله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 210.

[2] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 33.

[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 65.

[4] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[5] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 103.

[6] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[7] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 64.

[8] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.

[9] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 34.

[10] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 115.

[11] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 7.

[12] ـ سورهص روم، ايهٴ 41.

[13] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 34.

[14] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 27.

[15] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 83.

[16] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 11.

[17] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 49.

[18] ـ سورهٴ جمعه، ايهٴ 1.

[19] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 28.

[20] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 28.

[21] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.

[22] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 49.

[23] ـ سورهٴ زخرف، آيات 13 و 14.

[24] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 49.

[25] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ49.

[26] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.

[27] ـ الصحيفة السجاديه، دعاي 16.

[28] . سورهٴ انفال, آيهٴ 42.

[29] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.

[30] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 97.

[31] ـ الكافي، ج 1، ص 67.

[32] ـ سورهٴ ابراهيم، آيات 28 و 29.

[33] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.

[34] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 7.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق