04 10 1987 3414328 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 391(1366/07/12)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمٰن الرحيم

﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ (207) يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (208) فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209)﴾

بررسي شأن نزول آيهٴ ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ﴾

بحث تفسيري درباره آيه اوليٰ ظاهراً تمام شد, عمده بحث روايي است. روايات فراواني از طريق فريقين نقل شده است كه شأن نزول اين كريمه وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است. وقتي حضرت در ليلةالمبيت به جاي رسول اكرم(صلي الله عليه و آله وسلّم) خوابيدند تا حضرت از مكّه به مدينه مهاجرت كنند, اين آيه مباركه نازل شده است. البته چون مورد مخصص نيست آيه به عموم و اطلاقش باقي است, ولي مبدأ نزول اين آيه مباركه همان جريان حضرت امير(سلام الله عليه) است. ما چند روايتي كه در اين زمينه نقل شده است از تفسير شريف نورالثقلين قرائت مي‌كنيم بقيه را هم شما به جوامع روايي مراجعه بفرماييد, ولي در تفسير الدر المنثور متأسفانه اين همه رواياتي كه از فريقين نقل شده است كه درباره حضرت امير(سلام الله عليه) هست اين روايات را معتبر نشمرد و در ضمن اين آيه نقل نكرد.

ادلهٴ نقلي بر نزول آيه در شأن اميرالمؤمنين در جريان ليلهٴ المبيت

از امالي مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) نقل شده است كه امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود اين آيه مباركه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ «نزلت في عليٍ(عليه السلام) حين بات علي فراش رسولالله (صلي الله عليه وآله و سلّم)»[1]. باز حديث ديگر در شأن نزول همين آيه از امالي مرحوم شيخ طوسي اين‌چنين است كه ابوعمربن‌علا وقتي اين آيه ﴿و من النّاس﴾ را قرائت مي‌كرد, ‌گفت كه «كرّم الله علياً عليه السلام فيه نزلت هذه الآيه»[2], اين آيه در مورد حضرت امير است. باز اسنادي كه مرحوم شيخ طوسي دارد تا انس‌بن‌مالك، انس مي‌گويد: «لمّا توجّه رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) الي الغار و معه ابوبكر امر النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) علياً(عليه السلام) ان ينام علي فراشه و يتوشح ببردته»; حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليهما) را امر فرمود كه در بستر رسول اكرم استراحت كنند و بُرد مبارك رسول اكرم را به عنوان روپوش بر بالاي سر خودشان بكشند; «فبات عليٌ(عليه السلام) موطناً نفسه علي القتل» توطين بر شهادت كرد; آماده بود براي شهادت. «وجائت رجال قريش من بطونها»; آن سران ستم از هر قبيله‌اي, نماينده‌اي اعزام كردند براي شهادت رسول اكرم(صلّي الله عليه و سلّم) «يريدون قتل رسول الله(صلي الله عليه و آله) فلمّا ارادوا أن يضعوا عليه اسيافهم»; وقتي كه خواستند شمشير بكشند و او را شهيد كنند «لايشكون أنّه محمّدٌ(صلّي الله عليه و آله [وسلّم])»; يقين داشتند كه اين حضرت رسول است «فقالوا أيقظوه ايقضه ليجد ألم القتل و يري السيوف تأخذه»; گفتند او را بيدار كنيد كه در بيداري او را شهيد كنيم تا رنج كشتن و شمشير را احساس كند و ببيند شمشير متوجه اوست. گفتند او را بيدار كنيد تا درد كشتن را بچشد و ببيند كه سيوف او را مي‌گيرند. «فلمّا أيقضوه»; وقتي بيدار كردند «و راوه عليّا»; ديدند اميرالمؤمنين علي‌ابن‌ابي‌طالب است. آن‌گاه «وَتفرّقوا في طلب رسول الله(صلي الله عليه و آله [و سلّم])» به دنبال حضرت گشتند «فانزل الله عزوجل» ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبَادِ[3].

نظر مفسّرين شيعي در مسأله و نقل روايتي در مورد مباهات خدا به اميرالمؤمنين

در تفسير علي‌بن‌ابراهيم ذيل اين آيه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ فرمود: «ذلك اميرالمؤمنين(عليه السلام) و معني يشري نفسه أي يبذل»[4] خود را مي‌فروشد يعني ايثار مي‌كند جانش را ايثار مي‌كند در مجمع البيان از ابن‌عباس نقل كرد كه «نزلت هذه الآية في علي‌بن‌ابي‌طالبٍ (عليه السلام) حين هرب النبي(صلي الله عليه و آله و سلّم) عن المشركين الي الغار و نام علي(ع) علي فراش النبي(صلي الله عليه و آله و سلّم) و نزلت الآية بين مكة و المدينة»[5]; اين آيه گرچه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است و سورهٴ «بقره» مدني است و اين آيه در غير مكّه نازل شده است امّا اصل اين جريان در مكّه اتفاق افتاد يعني خوابيدن اميرالمؤمنين در بستر رسول اكرم(سلام الله عليهما) اين در مكّه اتفاق افتاد [و] بعد از اين جريان آيه نازل شد.

روايتي را همين مفسر بزرگوار نقل مي‌كند كه «رُوِي انّه لمّا نامَ عليٰ فراشِه قام جبرائيل عند رأسِه و ميكائيل عند رجلِه و جبرائيل ينادي بخٍ بخٍ من مثلُك ‌بن‌ابي‌طالب يَباهي الله تعالي بك الملائكة»[6] وقتي حضرت بجاي رسول اكرم(صلي الله عليه وآله و سلّم) خوابيدند, جبرئيل بالاي سر حضرت و ميكائيل كنار پاهاي مبارك حضرت بود و جبرئيل مي‌گفت كه تبريك به حال تو, خداوند به وسيله تو مباهات مي‌كند نسبت به ملائكه, كه كدام موجودي مثل توست كه اهل نثار و ايثار باشد و هيچ دفاعي نكند و خود را در معرض شمشيرها قرار بدهد براي اينكه رسول خدا محفوظ بماند. اينها روايات فراواني است كه مختصري از اينها در اين تفسير هست.

نقل و ردّ تطبيق آيهٴ شريفه بر جريان صهيب رومي

در تفسير الدر المنثور اين‌چنين نقل شده است كه اين آيه را در جريان صهيب و امثال صهيب بر اين جريان منطبق كردند. گفتند وقتي صهيب رومي, عازم هجرت از مكّه به مدينه بود سران شرك در مكّه مي‌گفتند تو وقتي وارد مكّه شدي مالي نداشتي و الآن مالي فراهم كردي, ما اجازه نمي‌دهيم كه اين اموال را از مكّه به مدينه ببري او گفت بسيار خوب اين مالها براي شما و موافقت كنيد كه من به مدينه بروم ‌و هجرت كنم. گفتند بسيار خب. مالها را از او گرفتند و موافقت كردند كه او از مكّه به مدينه بياييد. وقتي با دست تهي از مكّه به مدينه آمد, رسول خدا(صلي الله و عليه و آله و سلّم) فرمود كه «ربح البيع صهيب»[7]; صهيب در اين دادوستد سود برد يعني مال خود را داد و جان خود را آزاد كرد. اين را نقل مي‌كنند بعد ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ را بر جريان صهيب منطبق مي‌كنند. به تعبير سيّدناالاستاد مرحوم علّامه (رضوان الله عليه) اين تطبيق نارواست براي اينكه «يشري» در اينجا يعني مي‌فروشد[8]. در جريان صهيب او جان خود را خريد نه جان خود را فروخت اينجا «يشري» يعني «يبيع», بعضيها هستند كه جان خود را در راه خدا مي‌فروشند مثل مجاهد في‌سبيل‌الله نه اين ﴿يشري﴾ يعني «يشتري». صهيب مال داد و جان خود را آزاد كرد «اشتريٰ نفسه» نه «شرا نفسه». پس اين آيهٴ ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي﴾ بر جريان صهيب و امثال صهيب منطبق نمي‌شود.

پرسش ...؟

پاسخ: هست; امّا اينجا مناسب چيست؟ اينجا مناسبِ با مقام همان شرا به معناي فروختن است, براي اينكه با بحث ديروز هم سازگار باشد. خدا مي‌فرمايد عدّه‌اي مفسد في ‌الأرض‌اند, عدّه‌اي هم جانشان را براي اصلاح امّت اسلامي بذل مي‌كنند. اينجا شرا به معناي فروش است نه به معناي خريد, آن وقت با جريان صهيب منطبق نمي‌شود؟ فقط بر جريان حضرت امير منطبق مي‌شود. گذشته از اينكه روايات فراواني از طرق اهل سنّت هم نقل شده است اصراري نبايد داشته باشد صاحب الدر المنثور كه اين را بر صهيب منطبق كند[9] و بر حضرت امير(سلام الله عليه) منطبق نكند. آن وقت اين ﴿وَاللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبَادِ﴾ كه الف ولامش الف‌ ولام جمع خواهد بود نشانه رحمت مطلقه خداست نسبت به همه بندگان با ايمان, امّا نسبت به جامعه اسلامي خدا نسبت به آنها رئوف است, براي اينكه مردان الهي را بر مي‌انگيزاند تا تبهكاران را از جامعه اسلامي طرد كند و نسبت به خود مجاهدين هم رئوف و مهربان است براي اينكه آنها را در جبهه‌ها ياري مي‌كند, نظير آنكه حضرت امير (سلام الله عليه) را ياري كرد و او را محفوظ نگه داشت, پس خدا هم نسبت به جامعه انساني و اسلامي رئوف و مهربان است كه جلوي مفسدين را مي‌گيرد و هم نسبت به مجاهدين رئوف و مهربان است كه آنها را سالم نگه مي‌دارد.

تفسير آيهٴ شريفهٴ ﴿يا أيهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ﴾

آيه‌اي كه امروز وارد بحثش مي‌شويم اين است فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ خطاب به مؤمنين است. فرمود: مؤمنين! چيزي كه عامل تفرقه است نپذيريد و چيزي كه عامل سلم و صلح و ملايمت است بپذيريد. وارد قلعه سلامت بشويد; ﴿ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ﴾ اين سلم و ملايمت و وحدت به منزله حصنِ حصين است و انسان را از هر حادثه‌اي حفظ مي‌كند, نظير اينكه «[كلمة] لا اله الاّ الله حصني فمن دخل حصني أمِنَ من عذابي»[10] يا «ولاية عليبنابيطالب (عليه السلام) حصني فمن دخل حصني امن من عذابي»[11] و مانند آن, اين سلم و اتحاد و برادري يك قلعه مستحكمي است كه هر كه در آن قلعه وارد بشود مصون مي‌ماند, چون خطاب به مؤمنين است. منظور از اين سلم, اسلام نخواهد بود. گرچه بعضي از مفسّران عامه اين سلم را به اسلام معنا كرده‌آند, ولي اين خطاب اگر نظير آيهٴ 168 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود ممكن بود كه انسان به اصل اسلام منطبق كند, چون آنجا خطاب به ناس است. ﴿يا ايّها الناس كلوا ممّا في الأرض حلالاً طيباً و لا تتبعوا خطوات الشيطان[12], امّا در آيه محل بحث خطاب به مؤمنين است مي‌فرمايد: ﴿ يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ ديگر معناي سلم اسلام نخواهد بود. معنايش اين نيست كه اي مؤمنين! وارد اسلام بشويد, بلكه معنايش آن است اي مؤمنين در ايمانتان در تشريح حدود ايمانتان, در اجراي وظايف ايماني‌تان متحد باشيد. آنچه به محدوده ايمان بر‌مي‌گردد با هم وارد بشويد هيچ اختلافي نداشته باشيد ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً

پرسش ...

چگونگي دستورات قرآن در مورد صلح و جنگ با مشركين

پاسخ: آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هست آن ارتباط نظام اسلامي با نظام شرك است. خداي سبحان به رسولش مي‌فرمايد اگر مشركين پيشنهاد صلح دادند; مايل به صلح و سازش بودند شما تهاجم بدوي نداشته باشيد; ﴿وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا[13] اين سَلم و سِلم به معناي ملايمت است در مقابل حرب و همان‌طوري كه حرب مونث است سلم را هم مونث مي‌دانند كه ضمير مونث به او برمي‌گردد. آن سَلمي كه در سورهٴ «انفال» هست ﴿وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا﴾ آن ناظر به صلح بين دولت اسلامي و دولت كفر است. فرمود اگر آنها تهاجمي ندارند, پيشنهاد صلح مي‌دهند شما در اين زمينه اظهار تمايل كنيد. امّا در صورتي كه آنها تهاجم نكرده باشند, ولي اگر آنها تهاجم كردند, زدند, كشتند, مالتان را غارت كردن ديگر سخن از صلح به ميان نياوريد كه آن را در سوره ديگري كه ظاهراً به نام رسول اكرم (صلي الله و عليه و آله و سلّم) است بيان كرد ‌فرمود: ﴿فلا تهنوا وتدعوا الي السلم وانتم الأعلون والله معكم ولن يتركم اعمالكم[14] آن آيه اين پنج بخش را دارد ‌فرمود اگر ما گفتيم با كافران از در صلح و صفا وارد بشويد, پيشنهاد آنها را در صلح رد نكنيد, اين براي جايي است كه كسي حمله نكرده باشد, ولي اگر آنها حمله كردند از شما زدند و كشتند و بردند و شما شهيد داديد, ديگر رحم را به خود راه ندهيد و هرگز سخن از صلح را به ميان نياوريد; ﴿فلاتهنوا و تدعوا الي السلم﴾ كه اين ﴿تدعوا﴾ مجزوم است به آن لاي ناهيه ﴿فلا تهنوا و تدعوا الي السلم﴾ يعني «لاتدعوا الي السلم» هرگز سخن از صلح به ميان نياوريد چرا؟ چون ﴿وانتم الاعلون﴾ شما كه پيروز هستيد داعي نداريد با كافران صلح كنيد, چرا پيروزيد؟ براي اينكه﴿والله معكم﴾ چرا ﴿والله معكم﴾؟ براي اينكه ﴿ولن يتركم اعمالكم﴾; وقتي شهيد و اسير و جانباز داديد كه خدا اعمال شما را وتر نمي‌گذارد. عمل وقتي كه به نتيجه نرسد وتر است مَوتور است, وقتي به هدف و نتيجه برسد شفع است, مشفوع است. عمل بي‌نتيجه را مي‌گويند وتر, عمل به هدف رسيده را مي‌گويند شفع، فرمود شما كه شهيد و جانباز و اسير داديد اين عملتان مَوتور نيست, مشفوع است ﴿ولن يتركم اعمالكم﴾ بنابراين صلحي كه در قرآن مطرح است گاهي بين دولت اسلامي و دولت كفر است, نظير آيه سورهٴ «انفال»: ﴿وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا﴾ ونظير آيه قرائت شده كه ﴿فلا تهنوا وتدعوا الي السّلم﴾.

دستور به صلح و صفاي ميان مؤمنين در آيه مورد بحث

يك صلحي است كه در آيه محل بحث است اين صلح در حوزه اسلامي است, در بين مؤمنين و مسلمانهاست كه با هم اختلاف نداشته باشيد باهم از راه ﴿أشداء رحماء بينهم[15] به سر ببريد, لذا فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ گاهي ممكن است دو نفر درگير فكري يا غير فكري باشند, يكي حاضر است به ملايمت و صلح و صفا [اما] ديگري حاضر نيست. در اين جا چون خطاب به هر دو متوجه است, هر دو موظف‌اند كه ملايمت و صفا را رعايت كنند: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ يعني همه بايد بكوشيد تا اين ملايمت و اتحاد را برقرار كنيد و بدانيد به اينكه راه اتحاد راه انبياست, راه اختلاف راه شياطين است. هيچ عاقل حاضر نيست كه ضرر ببيند ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾; شيطان قدمهايي كه برمي‌دارد به زيان فرد و جامعه است; طوري قدم برمي‌‌دارد كه اگر كسي مقداري توجه كند روشن مي‌شود كه شيطان دشمن است, براي اينكه انسان اگر چشمش را نبندد و درست نگاه كند مي‌بيند اين شيطان به طرف پرتگاه دارد مي‌رود. خوب اگر به طرف پرتگاه دارد مي‌رود يقيناً دشمن انسان است. فرمود فهميدن شيطنت شيطان و اينكه شيطان دشمن شماست يك مطلب نظري و عميق و پيچيده نيست, ﴿عدوٌ مبين﴾. خيلي روشن است خيلي مطلب نظري و عميق نيست كه كسي بگويد من نفهيدم. فرمود راه شيطان يك راه خطر و زيان باري است و خيلي هم روشن, براي اينكه اگر كسي عمداً دارد به لبهٴ درّه و پرتگاه مي‌رود. اگر كسي نگاه كند روشن است كه راهنمايي او به هلاكت مي‌كشاند.

چگونگي اِضلال فردي و اجتماعي شيطان

اين اضلال شيطان گاهي در مسائل فردي است, مثل اينكه كسي را به دروغ گفتن يا به مال حرام خوردن و مانند آن وادار مي‌كند, گاهي هم در مسائل جمعي است. در مسائل فردي همان آياتي بود كه بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿يا ايّها الناس كلوا ممّا في الأرض حلالاً طيباً و لا تتبعوا خطوات الشيطان انّه لكم عدوٌّ مبين﴾ همان آيه ١٦٨ به بعد سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش گذشت. خب, اگر كسي دست به غذاي حرام بزند گرچه غير مستقيم به جامعه سرايت مي‌كند, ولي يك گناه فردي است. پس شيطان فرد را به گناههاي فردي وادار مي‌كند تا از آن راه او را به هلاكت برساند. جامعه را در اثر اختلاف به هلاكت مي‌رساند فرمود: ﴿ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ﴾. به فرد مي‌گويد اين غيبت را يا اين تهمت را روا بدار يا اين مال حرال را بخور و مانند آن، به جامعه ممكن است اين پيشنهادها را ندهد بگويد كه در مسجدسازي در حسينيه‌سازي در برگزاري مراسم نماز جمعه و جماعت كوشا كنيد, امّا در همين صحنه اختلاف مي‌اندازد در راه دين اختلاف مي‌اندازد, لذا فرمود كاري كه جامعه را از هم جدا مي‌كند اين كار شيطان است, اين راه شيطان است ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ﴾ زيرا او قدم مي‌نهد تا شما را دشمن يكديگر كند; سلم را بگيرد و حرب را به جاي سلم بگذارد ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ

پرسش ...؟

شيطاني بودنِ فكر اختلاف و تفرقه در ميان مؤمنين

پاسخ: راه شيطان در قبال راه وحي است; همين كه خدا دعوت به اتحاد كرد پيغمبر دعوت به اتحاد كرد فكر اختلاف در كسي پيدا شد بايد جزم پيدا كند كه اين شيطان اين فكر را آورد. فكر كه در انسان پيدا مي‌شود يك مبدأ فاعلي دارد. اين‌چنين نيست كه فكر خود به خود سبز بشود, چون هيچ چيزي خود به خود در جايي پيدا نمي‌شود اين فكر و انديشه يك امر وجودي است. وقتي امر وجودي شد سبب مي‌خواهد, سببش خود ذهن نيست, براي اينكه ذهن اين را نداشت تازه پيدا كرد. پس ذهن مي‌شود سبب قابلي. حتماً يك سبب فاعلي دارد كه اين انديشه را در ذهن القا مي‌كند. ما براي اينكه بفهميم آن سبب فاعلي فرشته است يا شيطان بايد بفهميم اين دعوت به خير است يا دعوت به شرّ. اگر دعوت به خير است كه فرشته‌ها نازل كردن ﴿الذين قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزل عليهم الملائكة[16]. اگر دعوت به شر است كه ﴿انّ الشياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوكم[17]

پرسش ...؟

پاسخ: بسيار خبت; هرچه كه, چه در مقام انديشه و عقيده چه در مقام خوف چه در مقام عمل مطابق با ميزان الهي نبود مي‌شود القائات شيطان و خطوات شيطان. در خصوص مسائل اجتماعي وحدت, سخن انبياست [و] تفرقه وسوسه شيطان است. اگر كسي خواست از جامعه جدا بشود; كاري بكند كه صف جامعه به صفوفي مبدل بشود بايد جزم پيدا كند كه اين وسوسه, وسوسه شيطان است و قرآن كريم درد اجتماعي را همان اختلاف مي‌داند و درمانش را همان وحدت, لذا در مسائل اجتماعي گاهي تعبير به «كافه» دارد گاهي تعبير به «جميعاً» دارد و مانند آن يعني همه شما اين كار را انجام بدهيد [فقط] نفرمود ت﴿يا ايّها الذين امنوا ادخلوا في السلم﴾ [در ادامه] بلكه فرمود: ﴿كافةً﴾ همگان وارد در يك زندگي مسالمت‌آميز بشويد.

پرسش ...؟

پاسخ: بله ديگر; همين راهي كه انسان طي مي‌كند اين يا صراط المستقيم است يا سبيل الغي است.

فرمان قرآن به اعتصام به حبل الله به صورت دسته‌جمعي

در سورهٴ مباركهٴٴ «آل‌عمران» آيه١٠٣ اين‌چنين فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ هم دستور اعتصام داد هم پرهيز از تفرق. يك وقت است اين طناب به نام قرآن كه يك طرفش به دست خداست طرف ديگرش به دست انسانهاست تك‌تك انسانها مي‌روند اين طناب را مي‌گيرند, مثل اينكه تك‌تك انسانها قرآن مي‌خوانند قرآن تفسير مي‌كنند قرآن عمل مي‌كنند و مانند آن. اين اعتصام ﴿بحبل الله جميعاً﴾ نيست معناي ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً[18] اين است كه با هم همه شما, يكسان و يكسره به اين طناب الهي تمسك كنيد نه اينكه هر كدامتان جداگانه جداگانه به قرآن تمسك كنيد بلكه با هم تمسك كنيد. اين ﴿جميعاً﴾ حال است; در حالي كه با هم هستيد تمسك كنيد نه اينكه يك حكم استغراقي باشد, هر كسي موظف باشد كه به حبل خدا اعتصام كند ولو از ديگري جدا باشد. اين‌طور نيست. اين نظير نماز جماعت است اعتصام به حبل الله. نه نماز فرادا. اصولاً در اين نمازها طوري اين الفاظ تضمين شده است كه تاب جماعت را دارد اين السلام عليكم گفتن براي آن است كه امام و همچنين مأمومين ديگران را مخاطب قرار مي‌دهند و به آنها سلام مي‌كنند; از خدا سلامت قلب آنها را هم مسئلت مي‌كنند. طرز نماز هم ﴿ايّاك نعبد و ايّاك نستعين[19] و مانند آن است. اين نظير نماز جماعت است, لذا فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ و به اين امر هم اكتفا نفرمود. از تفرقه هم بالصراحه نهي كرد فرمود: ﴿ولا تفرّقوا﴾ و بدانيد اين وحدت يك نعمت الهي بود; شما قبل از اسلام دشمن يكديگر بوديد و الآن به بركت اسلام دوست يكديگر شديد. قبلاً در لبهٴ سقوط جهنّم بوديد و الآن مصونيد. پس اين ﴿ادخلوا في السلم كافةً﴾ همانند ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ است.

دستورات متعدّد قرآن مبني بر عدم تنازع و تفرقه

چه اينكه در بخشهاي ديگر مسئله تنازع را مطرح فرمود كه شما تنازع نكنيد; ﴿لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم[20] در سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين‌چنين مي‌فرمايد: ﴿وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَتَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ[21] سرّ اينكه تنازع اثر دارد براي اين است كه بازگشت تنازع به يك اتحاد است طرفين مي‌كوشند كه حيثيت و قدرت را از ديگري نزع كنند و بِكَنند. پس طرفين در كندن قدرت متّفق‌اند, لذا موفق هم مي‌شوند. فرمود شما آن نتيجه تلخي كه از اختلاف مي‌خواهيد بگيريد به آن نتيجه مي‌رسيد براي اينكه ﴿فتفشلوا﴾ فَشَلْ و ضعف دامن‌گيرتان مي‌شود, چون هر اختلافي به اتحاد برمي‌گردد. طرفين تنازع در اين جهت اتفاق دارند كه بايد حيثيت كنده شود. خب كنده هم مي‌شود. زيد مي‌خواهد حيثيت  ميرآااآاآحهصثبحهتضصثضقثبضقثصثادبو قدرت عمرو را نزع كند و بِكَند, عمرو هم مي‌كوشد كه حيثيت و قدرت زيد را نزع كند و بكند, هر دو در نزع حيثيت و قدرت اتفاق دارند. موفق هم مي‌شوند, لذا فرمود: ﴿لاَتَنَازَعُوافَتَفْشَلُوا﴾ وقتي فَشَل و ضعف آمد, آن ريح و عزّت و شكوهتان رخت بر‌مي‌بندد ﴿وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ﴾ و اگر حفظ وحدت كار دشواري است چه اينكه كار آساني نيست شما اين دشواري را تحمل كنيد; ﴿واصبروا انَّ الله مع الصابرين﴾ خدا با صابرين است شما را تأييد مي‌كند و سرانجام موفق خواهيد شد. در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» همگان را به اقامه دين دعوت كرده است, كه فرمود در اقامه دين تفرقه دامن‌گيرتان نشود. آيه سيزدهم سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» اين است: ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّيٰ بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَيٰ وَعِيسَيٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾ اين حرفي است كه به همه انبيا خداي سبحان گفته است. فرمود ما وصيّتي كه به نوح و انبيا سلف كرديم, شما را هم به همان وصيّت توصيه مي‌كنيم و آن اين است كه دين الهي را با هم اقامه كنيد و در دين الهي تفرقه پيدا نكنيد ﴿كبر علي المشركين ما تدعوهم اليه﴾.

معناي ﴿سِلْم﴾ در آيهٴ مورد بحث

پس اينكه فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ اين سلم به معني اسلام نيست. در سورهٴ مباركهٴ «نصر» اين‌چنين آمده است: ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ٭ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً٭ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّاباً[22] آنجا سخن از ناس است كه وارد در دين الهي مي‌شود. اگر در آن زمينه گفته بشود كه ناس در سلم يعني اسلام داخل شدند, مناسب است و امّا اينجا چون خطاب به مؤمنين است نمي‌شود گفت: «يا ايّها الذين امنوا ادخلوا في السلم اي في الاسلام» پس يك حكم خاصي خواهد بود.

پرسش ...؟  

پاسخ: آن يعني ثابت بمانيد, اينجا ﴿ادخلوا في السلم﴾, ﴿ادخلوا في السلم﴾ يعني وحدت, مسالمت.

پرسش ...؟

پاسخ: اسلام واقعي را حفظ كرده كه فرمود ﴿يا ايّها الذين امنوا﴾ اگر ﴿يا ايّها الّذين آمنوا ﴾[23] داشته باشيم آن يا ناظر به تأكيد است يا ناظر به تثبيت, امّا اينجا فرمود: ﴿يا ايّها الذين امنوا ادخلوا في السلم﴾ معلوم مي‌شود يك چيز ديگري است آن هم با اضافه كلمه ﴿كافةً﴾. روايات تطبيق كرده است سلم را به همان حصن ولايت[24]. خُب درست است.

تبيين و تعيين خُطُوات شيطان در قرآن

در مسئله ﴿ولاتتبعوا خطوات الشيطان﴾ چون رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود: ﴿ هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيرة أنا و من اتبعني[25] يا ﴿أنَّ هذا صراطي مستقيماً فتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله[26] فرمود راهي كه من آوردم اين راه مستقيم است. صراط مستقيم نه اختلافي در آن است نه تخلفي فرمود: ما عداي صراط مستقيم سبل شياطين است. آن راهها را طي نكنيد كه باعث تفرقه خواهد شد «ولا تتبعوا السبل» يعني آن راههاي پراكنده طرف راست و طرف چپ را طي نكنيد, براي اينكه آن پراكنده رفتن شما را از اين راه واحد و يكسان كه صراط مستقيم است باز مي‌دارد ﴿و أنَّ هذا صراطي مستقيماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله﴾ اين پرهيز از تفرقه است.

پرسش ...  

پاسخ: نه; يك وقت است كه مي‌گوييم حكم به نفع يك فرد لا علي‌التعيين است كه اگر يكي انجام داد ديگري ساقط باشد اينكه نيست. يك وقت بحث در اين است كه هر فردي از افراد جامعه يك حيث فردي دارد و يك حيث جمعي. بر اساس آن حيث فردي و بر اساس آن حيث جمعي‌اش اين تكليف متوجه است. بر اساس حيث فردي‌اش مي‌گويند دروغ نگو و غيبت نكن و امثال ذلك بر اساس حيث جمعي‌اش خطاب هست يعني هر فرد از افراد انسان, يك حيث اجتماعي دارد به تك‌تك اين افراد بر اساس حيث اجتماعي‌اش دستور مي‌دهند ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً[27] نه مجموع مخاطب باشد. تك‌تك مخاطب‌اند و هركدام مكلف‌اند و معصيت و اطاعت جدا دارند, منتها بر اساس حيث اجتماعي اينها، در سورهٴ مباركهٴ «نور» و همچنين بعضي از سور, خطوات شيطان را مشخص كرد. اينكه شيطان قدمهاي زيانباري دارد, براي اينكه شما را به فحشا و منكر دعوت مي‌كند. آيهٴ 21 سورهٴ «نور» اين است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ در حقيقت او به دنبال فحشا و منكر حركت كرده است ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ پس اين آياتي كه در اين سور گوناگون وارد شده است, هم مسأله خطوات شيطان را مشخص مي‌كند و هم اينكه اتحاد سبيل انبياست بازگو مي‌كند و هم اينكه جدايي از صراط مستقيم راه شيطان است [را] تشريح مي‌كند و هم اينكه انساني كه به داعي تفرقه در جامعه زندگي كرده است هرگز به مقصد نمي‌رسد آن را هم بازگو مي‌كند, چون ‌فرمود: ﴿علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم[28].

نهي از تفرقه و بيان خَطَرات آن در روايات

بيان حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه هست كه فرمود: «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ»[29]; همان‌طوري كه گوسفند وامانده از گلّه طعمه گرگ مي‌شود و از سرپرستي شبان محروم است, انسان وامانده از جامعه طعمه شيطنت شيطان خواهد بود و از سرپرستي اولياي الهي محروم‌ است; «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» در بحث ديگر هم حضرت طبق اين نقل فرمود از تفرقه بپرهيزيد براي اينكه: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ»[30] فرمود از تفرقه و اختلاف بپرهيزيد براي اينكه خداي سبحان نه در گذشته كسي را با اختلاف به جايي رساند و نه در آينده. يعني اين بيان حضرت يك بيان تجربي و تاريخي نيست كه مربوط به گذشته باشد. اگر حضرت درباره گذشته سخن مي‌گفت, انسان ممكن بود اين را بر جريان تجربه و تاريخ حمل كند; بگويد يك انسان كارآزموده از گذشته‌ها اين‌چنين مي‌فهمد كه بشر با اختلاف به جايي نمي‌رسد, ولي حضرت اين را به عنوان سنّت الهي ذكر مي‌كنند. مي‌فرمايد چه در گذشته چه در آينده الي يوم القيامة اصلاً ممكن نيست كسي با اختلاف به جايي برسد. اين سنّت الهي است, نه امر تاريخي است كه شايد آينده, مثل گذشته نباشد. فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ»[31] وقتي هم كه مطلب مهم شد مي‌فرمايد: «وَ لاَ تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ»[32]; فرمود با بغضا و اختلاف رابطه نداشته باشيد. مبادا كينه يكديگر را در دل بپرورانيد, زيرا تباغض و اختلاف و كينه‌توزي مثل يك تيغ ‌تيز است كه اگر تيغ تيزي دست آدم باشد, انسان هر روز موي سر خود را تيغ كند, ديگر مويي نمي‌رويد. وقتي دو نفر با هم اختلاف دارند اين دوتا تيغ تيز است كه به دست طرفين است و هر روز زير اين بوته دين را تيغ مي‌كنند ديگر ديني نمي‌رويد «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ».

«اعاذنا الله من شرور انفسنا»

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ تفسير نورالثقلين, ج1, ص204; الامالي (شيخ طوسي), ص 446.

[2] ـ تفسير نورالثقلين, ج1, ص204; الامالي (شيخ طوسي), ص 447.

[3] ـ امالي طوسي، ص 447.

[4] ـ تفسير قمي، ج 1، ص 71.

[5] ـ مجمع البيان، ج 2، ص 535.

[6] ـ مجمع البيان، ج 2، ص 535.

[7] ـ الدر المنثور، ج 1، ص 240.

[8] . الميزان, ج2, ص100.

[9] . الدرالمنثور, ج1, ص240.

[10] . بحارالأنوار, ج3, ص7.

[11] ـ بحار الانوار، ج 39، ص 246.

[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 168.

[13] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 61.

[14] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 35.

[15] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[16] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[17] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.

[18] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

[19] ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 5.

[20] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 46.

[21] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 46.

[22] ـ سورهٴ نصر، آيات 1 ـ 3.

[23] . سورهٴ نساء, آيهٴ 136.

[24] . الكافي, ج1, ص417; بحارالأنوار, ج24, ص159.

[25] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 108.

[26] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 153.

[27] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

[28] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 109.

[29] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 127.

[30] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 176.

[31] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 176.

[32] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 86.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق