اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (204) وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ (205) وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ (206)﴾
«اهل حقِّ و توحيد» و «اهل فساد و نفاق» در قرآن كريم
بعد از اينكه منطق انسانها را از نظر مسئلت و دعا به دو قسم تقسيم كرد, فرمود بعضي فقط دنيا ميطلبند بعضي هم دنياي حسنه و هم آخرت حسنه ميطلبند و فرمود در ايام معدودات به ياد خدا باشيد; يعني در ايام تشريق: ﴿فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَيهْ﴾[1] كه نشانه آن است كه قبل از يومين اگر كسي بخواهد تعجيل كند و از منا كوچ كند معصيت كرده است بعد از گذراندن اين احكام. آنگاه ميفرمايند انسانها اصولاً دو قسماند; يا موحدند و يا غير موحد. آن غير موحد خواه مشرك خواه منافق خواه كافر گرفتار نفاق درونياند و دين براي اصلاح جامعه آمده. آنها كه با تهذيب و تربيت و مسائل اخلاقي هدايت ميشوند راه را خداي سبحان به رسولش نشان داد و آنها كه از راه تربيت و تهذيب و تزكيه قابل هدايت نيستند آن راه را هم نشان داد. در اينجا فرمود انسانها دو قسماند; گروهي هستند كه به فكر افساد في الارض و اهلاك حرث و نسلاند, گروه ديگر هم كسانياند كه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾[2]; خودش و همه شئون خود را فداي دين ميكند. گروه اول كسانياند كه همه شئون اجتماعي را فداي مصالح شخصي ميكنند, هم اينها را معرفي كرد با بيان اوصاف و هم راه علاج اينها را هم بازگو كرد فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ يك تقسيم ثانوي است; زيرا در تقسيم اولي فرمود: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ٭ وَمِنْهُمْ مَن يَقُولُ﴾[3] ديگر نفرمود «و من الناس», اما اين ﴿وَمِنَ النَّاسِ﴾ كه اسم ظاهر آورد معلوم ميشود يك تقسيم جدايي است.
زيبايي و فريبايي گفتار منافقين در دنيا
فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾; برخي مردم كسانياند كه در دنيا حرف اينها شگفتآور است, ولي در آخرت اين حرفها شگفتآور نيست, چون سرائر در آخرت روشن است; كسي بخواهد حرفي بزند فريبا باشد و ظاهرش با باطن مخالف باشد در آخرت ميسر نيست چون ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[4] است, ولي در دنيا حرف اينها فريباست و شگفتآور است; ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ كه [في الحياة الدنيا] متعلق به «يعجب» است يعني مفعول بواسطه است براي «يعجب» در دنيا حرفش شگفتآور است وگرنه در آخرت چون سرائر روشن است ﴿وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً﴾[5]; آن روز حرفي شگفتآور نيست چون هرچه در نهان آنهاست ظاهر ميشود. اين گروه كسانياند كه ظاهر گيرايي دارند حرف آنها به عنوان خير انديشِ جامعه تلقي ميشود و حرفهاي دلپذيري دارند, هم اينها خوب حرف ميزنند هم حرف خوب ميزنند هم گفتار اينها طوري است كه دلپذير است و شگفتآور است هم محتواي اينها دلپذير است يعني براي اصلاح جامعه سخن ميگويند محتواي اينها خيرخواهي است دعوت به قسط و عدل است و مانند آن. اين محتواي لطيف را با عبارتهاي ظريف تأديه ميكنند, هم خوب حرف ميزنند هم حرف خوب ميزنند ولي درونشان جز ظلمت چيز ديگر نيست. اين گفتن تو را به شگفتي وادار ميكند.
اِشهاد خدا توسط منافقين بر مطابقت قول و عقيدهٴ خود
﴿وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ﴾ اينكه هم خوب حرف ميزند هم حرفِ خوب ميزند و حرف او اعجابآور است و شگفتانگيز, براي تصديق حرف خود, خدا را به عنوان شاهد اشهاد ميكند; ميگويد خدا را من شاهد ميگيرم كه اينچنين است. اشهاد خدا براي محتواست نه براي لفظ [و] براي آن خوب حرف زدن است, حرف خوب زدن است يعني ميگويد خدا را من شاهد ميگيرم كه قلب من مطابق با همين گفتار من ميانديشد يعني ظاهر من مطابق با باطن من است; ﴿وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ﴾ اما ﴿وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾; او نه تنها خصم جامعه است [و] نه تنها خصم قسط و عدل است, بلكه از سنگينترين و قسيترين دشمنان قسط و عدل جامعه است; از سرسختترين دشمنان اصلاح جامعه است (اين ترجمه آيه) چون اين گروه منافقانه سخن ميگويند اوصاف اين منافقين را قرآن كريم چه در گذشته چه در آينده بيان كرده است. در گذشته اوايل همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيات فراواني در تشريح حال اينها بود كه فرمود: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُوا فِيْ الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ٭ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلكِنْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾[6] تا آيات فراواني كه بحثش گذشت يعني اينها مفسدين في الارضاند و داعيه اصلاح دارند.
شگفتانگيزي گفتار منافقين و شهادت خدا بر كذب آنان
درباره اينكه گفتار اينها شگفتانگيز است در سورهٴ مباركهاي كه شرح حال منافقين را به عهده دارد به نام سورهٴ «منافقين» اينچنين آمده است از آيه اول به بعد ﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾; منافقين در برخورد با رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) شهادت به رسالت آن حضرت دادند خدا ميفرمايد: ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾; خدا ميداند تو پيامبري و شهادت به كذب منافقين ميدهد. آنها گفتهاند ما واقعاً به رسالت تو معتقديم اخبار از قلب دادند و قلب اينها منكر است نه مؤمن, پس اخبار اينها مطابق با واقع نبود و خدا از اين پرده برداشت فرمود اينها دروغ ميگويند. اينچنين نيست كه معيار صدق و كذب عقيده باشد [بلكه] معيار صدق و كذب مطابقت با واقع است منتها واقعيت بعضي از امور, امور قلبي است اگر كسي از امور قلبي خبر داد مطابق اين امر همان جريان قلبي است, لذا فرمود: ﴿وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾ آنگاه در آيه چهارم فرمود: ﴿وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ اينها را كه ميبيني ظاهر فريبايي دارند; وقتي شروع به حرف كردند حرف اينها هم جاذبه دارد و تو گوش ميدهي ﴿وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾; تو مستمع خوبي براي اينها خواهي بود يعني حرف اينها طوري است كه هم محتوايش به نفع جامعه خواهد بود هم ظاهرش گيراست; با الفاظي گيرا محتوايي جامعهپسند را ارائه ميدهند [و] حرفي است كه مستمع را به استماع وادار ميكند.
معرّفي منافقين در قرآن به عنوان لجوجترين دشمن
خداي سبحان ميداند كه اينها دشمنان سرسخت تو هستند ﴿كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ﴾[7]; اينها دشمنان تواند ديگران يعني مشركان و كافران هم دشمناند, اما آن دشمني كه منافق دارد بيش از دشمني است كه مشرك و كافر دارد, لذا به عنوان حصر فرمود ﴿هُمُ الْعَدُوُّ﴾ ديگران هم دشمن هستند ولي گويا همه عداوت در نفاق خلاصه شده است. اين بيان در همين آيه محل بحث هم به خوبي پيداست كه فرمود: ﴿وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ ديگران دشمن هستند اما به اين لجوجي و لَدُودي نيستند اينها لجوج و لدودند ﴿وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ هستند از هر دشمني دشمنترند.
پرسش:...
پاسخ: نسبي است يعني يهود و مشركين نسبت به ترسايان دشمنيشان بيشتر است يعني وقتي بخواهيم دوستي و دشمني نسبي را بسنجيم دشمني اسرائيل بيش از دشمني ترساهاست, دشمني مشركين بيش از دشمني مسيحيهاست, اما وقتي كه بخواهيم عداوت مطلقه را بسنجيم ميبينيم خداي سبحان ميفرمايد ﴿هُمُ الْعَدُوُّ﴾ با اينكه آنها اعدا هستند با اينكه مشركين يهوديها ترساها همه را قرآن اعداي اسلام ميشمارد, اما منافقين را عدو محض ميداند ميفرمايد: ﴿هُمُ الْعَدُوُّ﴾ مثل اينكه ديگران دشمن نيستند.
سرّ معرّفي منافقين به عنوان سرسختترين دشمن
سِرّش اين است كه انسان ديگران را كه مار و عقرباند ميبيند و پرهيز ميكند و اما اينها ظاهراً دوستاند. باطناً مارند انسان با آنها تماس ميگيرد تماس با آنها همان و مسموم شدن همان, لذا فرمود: ﴿هُمُ الْعَدُوُّ﴾[8]. در آيه محل بحث هم فرمود: ﴿وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾; دشمنهاي شما زيادند هم مشركيناند و هم يهوديها هستند هم مسيحيها هستند هم امثال ذلك, اما در بين اين خصمها آن كه «الدّ» و «اخصم» است منافقيناند.
پرسش:...
پاسخ: بله; او را نظير آيه سورهٴ «زخرف» معنا كردند كه ﴿أَوَ مَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾[9] و اما اينجا به شهادت آيات ديگر ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ يعني از هر خصمي اينها لدودتر و لجوجترند, اين مثل كعب و كعاب است كه جمع است و قرآن كريم گرچه براي هدايت همه انسانهاست و آنها كه اهل هدايت نيستند بايد با آنها مبارزه كرد و آنها را انذار كرد, اما بدتر از همه همين قوم لدودند لذا در آيه 97 سورهٴ مباركهٴ «مريم» ميفرمايد: ﴿فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾; قرآن بشير است براي متقيان و نذير است براي هر كسي كه بيتقواست و اما در قبال متقيان انسانهاي لدود و سرسخت و خودسر را ياد ميكند [و] ميفرمايد آنها كه لُدند اين «لُدّ» جمع «اَلدّ» است «ألدّ» اگر افعل تفضيل باشد جمعش همين «لُدّ» خواهد بود اينها خيلي دشمنيشان سرسخت است و خونآشامانه دشمناند; ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ و براي انذار همه است «نذيرا للكافرين» است «نذيرا للمشركين» است اما آنچه مهم است فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾.
برخورداري منافقين از گفتار زيبا و اموال و فرزندان فراوان
اينها كسانياند كه هم از زبان گرم و نرم و برخورد نيرنگآميز برخوردارند و هم از نظر مال و فرزند متنعماند. در آيه 55 و همچنين 85 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين مضمون هست كه ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[10] اينها احياناً انفاق ميكنند در جامعه اسلامي هم به سر ميبرند [و] كمك هم ميكنند ولي خدا هرگز از اينها قبول نميكند چون اينها منافقانه انفاق ميكنند; واقعاً كافرند گرچه صورتاً مسلماند. در آيه قبل فرمود: ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ ٭ وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَي وَلاَ يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ﴾[11] اينكه فرمود خواه با ميل خواه بيميل انفاق كنيد, بعد فرمود اينها هميشه بيميل انفاق ميكنند ناظر به آن است كه ممكن است يك وقت با روي باز منافق به يك مؤسسه خيريه خدمت بكند ولي با قلب بسته خدمت ميكند, چون قلبش كه به خدا و قيامت معتقد نيست گاهي ممكن است با رضاي صوري كمك كند گاهي ممكن است بدون اينكه به او پيشنهاد بدهند پيشقدم بشود, ولي چون به خدا و قيامت معتقد نيست هميشه انفاق او بر اساس كراهت است, لذا در آيه قبل فرمود: ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾.
قبول نشدنِ اِنفاق منافقين از جانب پروردگار، به دليل بيميلي درونيِ آنها
پرسش:...
پاسخ: نه; گاهي ميفرمايد چه با ميل انفاق كنيد چه بيميل انفاق كنيد از شما مقبول نيست.
پرسش:...
پاسخ: ﴿أَنفِقُوا﴾.
پرسش: حتي اگر من نميخواهم.
پاسخ: ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ چه بخواهد چه نخواهد بايد اين خدمت ديني را انجام بدهد چون واجب است بر او.
پرسش:... پاسخ: نه مگر كسي زكات بايد بپردازد بايد قلباً راضي باشد اگر نباشد ميگويند ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾[12]; بگير! حاكم وليّ ممتنع است ولي در اين گونه از موارد ميفرمايد اينها كه انفاق ميكنند به اينها بگو ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ نه اينكه امر بكند اين امر نيست ميخواهد بفرمايد اين كار را بكن, اين كار را بكن يعني اين كار را چه با ميل بكني چه بيميل بكني بياثر است ﴿أَنفَقُوا﴾ يعني «ان انفقتم» ﴿طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ﴾[13] بعد ميفرمايد سرّش اين است كه اينها بدون ميل انفاق ميكنند يعني با ميل قلبي نيست گرچه ممكن است با يك چهره خنداني انفاق بكنند ولي با قلب بسته انفاق ميكنند چون به خدا معتقد نيستند بعد فرمود ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[14] اينها يك زندگي شگفتانگيزي دارند رفتار اينها گفتار اينها مال اينها فرزند اينها اعجابآور است ولي شما فريب اعجاب اينها را نخوريد ﴿إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[15]; اينها نشانه نفاق است.
بعد فرمود اين گروه كه حرف اينها در دنيا اعجابآور است و البته در قيامت اعجابآور نيست چون سرائر اينها روشن ميشود, براي اينكه به اين حرفشان بها بدهند, سوگند ياد ميكنند و نحوه سوگندشان هم اين است كه خدا را شاهد ميگيرند كه آنچه ما ميگوييم مطابق با قلب ماست در حالي كه ﴿وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ اين گوشهاي از پردهبرداري نفاق منافقان است.
پرسش:...
پاسخ: انعطاف نه, انعطاف كه ابداً فرمود: ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ﴾[16]; طوري من منافقين را معرفي كردم كه تو از نحوه تعبير اينها ميفهمي اينها منافقاند اما اين دارد خود منافقين را توصيف ميكند [و] ميفرمايد اينها ظاهرشان شگفتانگيز است ولي بدان. لذا رسول خدا با اين وحيهاي الهي اينها را با همان لحن حرفهايشان ميفهميد.
پرسش:...
پاسخ: بله; شاناً يعني اينها في نفسه اينطورند و اما وقتي كه من يعني خداي سبحان اين غيب را و اين وحي را به تو آموخت ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ﴾ آنگاه فرمود اينها مادامي كه دستشان به جايي بند نيست داعيه اصلاحطلبي و خيرخواهي دارند اما ﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» هست معنا كردند ولي اينجا مناسب نيست يعني مناسب آن است كه نظير «كعاب» جمع باشد.
پرسش:...
پاسخ: «خصام» جمع «خصم» است مثل «كعاب» جمع «كعب» است يعني از هر دشمني اينها دشمنترند به شهادت آيه سورهٴ «منافقين» كه فرمود: ﴿هُمُ الْعَدُوُّ﴾[17].
پرسش:... پاسخ: يعني در بين دشمنها از همه تندترند كه با آيه سورهٴ «منافقون» سازگار باشد. فرمود ﴿هُمُ الْعَدُوُّ﴾ اين ﴿هُمُ الْعَدُوُّ﴾ حصر است يعني عداوت كامله براي اينهاست ديگران هم اعدا هستند اما عداوت اينها را ندارند.
اِفساد منافقين در زمين بعد از رسيدن به سمت و منصب
﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ اين گروه كه اهل نفاقاند و درونشان لدود و لجوج است و ظاهرشان معجب و شگفتآور, وقتي از حضور شما رفتند دست به فساد ميزنند يا وقتي سر كار آمدند دست به فساد ميزنند اين ﴿إِذَا تَوَلَّي﴾ يعني «اذا اعرض و انصرف»; وقتي از حضور شما منصرف شد دست به فساد ميزند يا وقتي متولي كاري شد دست به فساد ميزند اين دومي انسب از اولي است روي دو جهت; يكي اينكه اصولاً افساد في الارض و اهلاك حرث و نسل براي يك انسان مقتدر است نه براي هر منافق. نكته دوم و شاهد دوم همان است كه بعضي از مفسران هم ذكر كردند و آن اين است كه: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾; اگر شما او را به تقوا دعوت كنيد اين عزت كاذبه كه او را عزيز بيجهت كرده است او را در برميگيرد نميگذارد دستور شما و سفارش شما اثر كند, معلوم ميشود عزت كاذبهاي در جامعه دارد و اين براي متوليان مَناصِب است اين كه فرمود: ﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ﴾ اختصاصي به زعيم يك كشور ندارد [و] لازم نيست والي كل باشد بلكه هر كسي به سمتي رسيد در حوزه مسئوليتاش دست به فساد زد روحاً مشمول همين است خواه به صورتِ.
پرسش:...
پاسخ: آخر هر كسي كه از اينجا رفت كه افساد في الارض نميكند [بلكه] ممكن است جاسوسي بكند اما افساد في الارض براي مقتدرين است كاري بايد از دستش بر بيايد [كه] اهلاك حرث و نسل بكند سمتي بالأخره بايد داشته باشد. بعضيها هستند كه كارشان جز دينفروشي چيز ديگر نيست, اين اهلاك حرث و نسل ندارد اما بعضيها هستند كه سمتي دارند حالا خواه در روستا خواه در عاصمه يك كشور.
تلاش متولّيانِ منافق براي نابود كردن كشاورزي و دامداري و كشتن مردم
فرمود اين گروه چون ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ هستند همين كه كاري به دست اينها رسيد آن خصومت را اعمال ميكنند ﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا﴾ وقتي متوليكاري شد آنگاه كوشش ميكند تا جامعه را به هم بريزد; ﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا﴾ اگر تولي به معني اعراض باشد ديگر سعي في الارض نيست اين سعي في الارض براي كسي است كه ولايتي داشته باشد تلاش و كوشش متوليان منافق اين است كه در زمين فساد كنند هم محبتها را به عداوت هم اتحادها را به اختلاف تبديل كنند و هم دامداري و كشاورزي مردم را كه قوام جامعه به اينهاست از بين ببرند هم آن امنيت فكري را و آرامش فكري را از بين ببرند كه ديگران را به جان هم بيندازند اختلاف ايجاد كنند و مانند آن و هم استقلال اقتصادي را كه به حرث و نسل بسته است از بين ميبرند تا جامعه از هر نظر به فساد و تباهي بيفتد اين ﴿وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ هم شامل دامداري و كشاورزي ميشود هم شامل مسائل جنگ.
پرسش:...
پاسخ: نه اين نسل جنگ را هم ميگيرد اهلاك حرث و نسل هم شامل اهلاك كشاورزي و دامداري ميشود و هم شامل اهلاك انسانها در جنگ, چون اين نسل مطلق است هم حيوان را شامل ميشود هم انسان را لذا هم مسائل دامداري را ميگيرد و هم مسائل جنگ را اگر كسي منافق بود دستش به كاري رسيد هم آشوب جنگ به پا ميكند هم در افساد دامداري ميكوشد هم در افساد كشاورزي آن روز چون مسئله صنعت خيلي پيشرفت نكرده بود بالصراحه نام مسائل صنعتي را نبرد اما ﴿لِيُفْسِدَ فِيهَا﴾ شامل مسائل صنعتي هم خواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: به آن هم ميرسيم آن تطبيق هست به آن هم ميرسيم.
ناخوشنودي پروردگار از فساد تشريعي و نه از فساد تكويني
﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ﴾ از اينكه خداي سبحان فرمود ﴿وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ﴾ منظور اين فسادي كه در مقابل كون است كه هر گونه تحولي بدون فساد نخواهد شد آن نيست چون اين نظام, نظام كون و فساد است (به تعبير سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه)) تا چيزي فاسد نشود گياهي رشد نميكند, بالأخره نمو يك گياه يا نمو يك حيوان با تغذيه است تا مواد اوليه را اين دستگاه تغذيه جذب نكند و آن مواد را فاسد نكند خودش نمو نخواهد كرد هيچ تكّوني بدون فساد نيست اينكه فرمود: ﴿وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ﴾ اين فساد تكويني يقيناً مراد نيست اين فساد همان است كه فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾[18] آن فساد تشريعي است كه به وسيله گناهان پيدا ميشود و محبوب خدا نيست آن فساد به وسيله گناه پيدا ميشود ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾ اين ناس همانهايي هستند كه ﴿إِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا﴾ منظور از اين ارض مقابل سماست نه منظور از اين ارض در مقابل بحر باشد يعني اينها در زمين فساد ميكنند خواه در دريا خواه در صحرا خواه در فضا حتي اين ارض مقابل آسمان است يعني محدوده زندگي انسانها را اينها به فساد ميكشند چه اينكه الآن اينچنين است.
پرسش:...
پاسخ: اين فساد تشريعي را يعني آدم كشي را يعني اهلاك جامعه را يعني اهلاك حرث را يعني بمب اندازي و تخريب مزرعه را اينها را خدا دوست ندارد وگرنه آن فساد تكويني كه در نظام هست, يك گوسفند اگر بخواهد رشد كند يقيناً فساد ميكند بايد اين علف را بخورد تا رشد كند اين فساد علف است تكون گوسفند به فساد علف است و علف هم اگر بخواهد رشد كند بايد مواد غذايي را از خاك جذب بكند او را بايد از آن بگيرد و خودش نمو كند اين كون و فساد تكويني منظور نيست چون كل نظام با اين كون و فساد تكويني اداره ميشود اين فساد تشريعي است كه در اثر ارتكاب مناهي خداي سبحان فساد در زمين پيدا ميشود كه فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾.
تطبيقِ «اِهلاك حَرث» بر «اِهلاك دين» در روايات تفسيري
آنچه عامل صلاح است و جامعه را زنده ميكند در حقيقت از او به عنوان حرث ياد كردند و آنچه جامعه را از بين ميبرد بر خلاف اين حرث است بر خلاف شريعت و دين است لذا به عنوان تطبيق آن حرث بر دين تطبيق شده است كه ﴿يُهْلِكَ الْحَرْثَ﴾ يعني دين را از بين ميبرد زيرا مناهي دين را مرتكب ميشود محرمات را مرتكب ميشود با ارتكاب محرمات هم دامداري را هم كشاورزي را هم جامعه انساني را به تباهي ميكشاند از اين جهت آن روايت از امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه حرث را بر دين تطبيق فرمودند[19]: ﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ در سورهٴ مباركهاي كه به نام حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) است يعني چهل و هفتمين سوره آنجا هم مسئله فساد متوليان منافق را مطرح ميكند ميفرمايد به اينكه شما اگر به جايي رسيديد متولي كاري شديد شروع به افساد في الارض ميكنيد آيه بيست و دوم سوره 47 فرمود: ﴿فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ﴾[20] فرمود اينچنين است كه اگر كار به دست شما بيفتد شما شروع به افساد ميكنيد اين افساد خواه به صورت اهلاك حرث و نسل باشد خواه به صورت ايجاد اختلاف, اين ايجاد اختلاف همان «ليفسد في الارض» است كه از اينجا تعبير به قطع ارحام كرده است.
پرسش:...
پاسخ: تطبيق كرده است آن اخنث به عنوان قضيه, او همين قدرتي داشت اين كار را كرد اين هم تطبيق شده است بر او مورد البته كه مخصص نيست, لذا به عنوان اصل كلي درباره اينها سخن ميگويد و درباره خصومت انسان اصولاً طبيعتي دارد در ستيز و فطرتي دارد هماهنگ, درباره فطرت انسان خداي سبحان فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[21] درباره طبيعت انسان آيه چهار سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ﴾ آنچه به نطفه و گل و حما مسنون و طين و امثال ذلك برميگردد كه طبيعت او را تشكيل ميدهد به عالم ماده برميگردد سر ناسازگاري دارد, چون خصوصيت ماده ناسازگاري است و آنچه به فطرت او برميگردد محبت است و ايمان است و توحيد است و اتحاد است و وحدت, آن مسئله ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ ناظر به فطرت اوست اين مسئله خصيم مبين بودن و امثال ذلك ناظر به طبيعت اوست.
موعظه ناپذيريِ منافقين به دليل عزّت كاذب و موهوم
منافق كافر مشرك و امثال ذلك به طبيعت نزديكاند و آن فطرت را پوشاندن كه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[22], لذا در اينها جز خصومت يا ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ بودن چيز ديگر ظهور نميكند و خوي سركشي اينها طوري است كه تربيت ناپذيرند; ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ اين عزت دروغين مانع اتعاظ است يعني اگر كسي او را دستور بدهد نصيحت كند موعظه كند كه از خدا بپرهيز اين خوي عزت كاذبه او جلوگير اين پذيرش است. همين گروه كه عزت كاذبه دارند در قيامت گرفتار عذاب خواهند شد به آنها ميگويند ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ﴾[23] يعني كريم بيجا و عزيز بيجهت بودي وگرنه عزيز راستين را كه به جهنم نميكشانند كه آن كه بهشت نصيب اوست. اين كه عذاب جهنم را به او ميچشانند ميگويند ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ﴾ يعني تو همان كسي بودي كه «احذتك العزة بالاثم» تو همان كريم بيجا و عزيز بيجهت بودي. در اينجا ميفرمايد ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ يعني اينكه عزيز بيجهت است و با گناه خود را عزيز پنداشت نه عزيز راستين آنكه عزيز واقعي است مؤمن است و پيامبر است و خدا گرچه عزت حقيقي از آن خداست كه ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[24]. انساني كه خود را عزيز ميپندارد موعظه پذير نيست.
پرسش:...
پاسخ: يكي از مصاديق كريم بودن نوع انسان اين است كه او سر به زمين نيست مستوي القامة است علي بطنه راه نميرود و علي اربع راه نميرود مثل حيوانات خزنده يا چرنده نيست و امثال ذلك اما با همه اين حرفها ميفرمايد اگر آن كرامت معنوي را كه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[25] باشد رعايت نكند ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[26] خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: كريم, محورش در قرآن مشخص شد كه تقوا مايه كرامت است غير از متقي كسي كريم نيست.
پرسش:...
كافي بودنِ جهنّم براي عزّتمندِ بيتقوا
پاسخ: آن كرامت نفسي است وگرنه همين قرآن در باره همين بنيآدم فرمود: ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ محور كرامت را هم مشخص كرد كه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾.
اگر كسي عزيز بيجهت بود در جامعه و با گناه برجستگي پيدا كرد قرآن ميفرمايد وقتي شما دستور تقوا ميدهيد نصيحت ميكنيد او را به تقوا, آن عزت بي بيجايش نميگذارد متقي بشود; ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾; اين انسان جهنم براي او كافي است يعني همه خواستههاي او در جهنم هست چيزي او نميخواهد كه در جهنم نباشد, منتها او نميداند كه جهنم ميخواست او سركشي ميخواست طغيان ميخواست بدگويي ميخواست مقام ميخواست پست و ميز ميخواست هرچه ميخواست, در جهنم هست لذا جهنم كافي است كسي كه مقام ميخواهد حقيقت مقام در جهنم هست و آن شعله است. كسي كه برتريطلبي ميخواهد حقيقت اين برتريطلبي در جهنم هست و آن شعله است, لذا جهنم كافي است. اين شخص خواستههاي خود را در جهنم مييابد منتها در دنيا خيال ميكند خواسته او; آن خواسته اصيلي كه خدا در نهان انساني به وديعت گذاشت آن بزرگي و كبريايي معنوي است آن را در گناه خلاصه كرد, در حالي كه بزرگي انسان طبق بيان حضرت امير (سلام الله عليه) اين است كه بگويد الها! بزرگي من همين بس كه بنده توام و عزت من همين بس كه مولايي غير از تو براي خود نگرفتم; «كفي بي عزّاً أن تكون لي ربّاً و كفي بي فخراً ان اكونَ لك عبدا»[27] اين شخص عزتش را در جاي ديگر تلقي كرد, خيال ميكرد در مقام عزت است, آن مقام در جهنم هست چون برتريطلبي جز آتش چيز ديگر نيست تكاثر جز نار چيز ديگر نيست, لذا ﴿حَسْبُهُ جَهَنَّمُ﴾ نه اينكه جهنم براي اينها كافي است احتياجي به جاي ديگر نيست نه, او هرچه ميخواست در جهنم هست.
حاضر بودنِ تخوفاتِ جهنّميان در جهنّم، همانند خواستههاي بهشتيان در بهشت
همان طوري كه بهشتيان هر نعمتي را كه آرزو كردند نزد اينها هست يك انسان بهشتي در بهشت هر چه از ذهنش بگذرد نزد او حاضر است. يك جهنمي در جهنم از هر چه هولناك باشد و بترسد فورا به دام او ميافتد يك چنين عالمي است. همانطوري كه در بهشت بهشتيان هر چه آرزو كنند براي آنها حاصل است, در جهنم جهنميها از هر چه بترسند فوراً دامنگير اينها ميشود يك چنين عالمي است, بنابراين هرچه جهنمي بخواهد در جهنم هست بعد فرمود: ﴿وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾ اين بد فرشي است كه پهن كرده.
پرسش:...
پاسخ: «حسب» كه به معني جزا نيست «حسب» يعني كافي. «حسيب» يعني كافي, جهنم براي او كافي است چرا جهنم براي او كافي است چون هر چه بخواهد در جهنم هست. اين كسي كه به فحش و بدگويي مايل بود اين به مار و عقرب علاقهمند بود خب هست مگر مار و عقرب كارشان جز گزندگي چيز ديگر است, اين شخصي كه با دهن دارد آبروي ديگران را ميبرد جز گزندگي چيز ديگر دارد, اين كسي كه به فحش علاقهمند است يعني به مار علاقهمند است خب در جهنم هست.
پرسش:...
پاسخ: همين; آن هم هست آن چون روحش روح حيواني بود, فرمود طعام ضريع دارد «ضريع» يعني تيغ اين تيغ ميخواست در حقيقت حيوان تيغ ميخواهد ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ﴾[28] فرمود غذاي او هم تيغ است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 203.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 207.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيات 200 و 201.
[4] ـ سورهٴ طارق، آيهٴ 9.
[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 42.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيات 11 و 12.
[7] . سورهٴ منافثقون, آيهٴ 4.
[8] . سورهٴ منافثقون, آيهٴ 4.
[9] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 18.
[10] . سورهٴ توبه, آيهٴ 55.
[11] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 53 ـ 54.
[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[13] . سورهٴ توبه, آيهٴ 53.
[14] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 55.
[15] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 55.
[16] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.
[17] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 4.
[18] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 41.
[19] . تفسير مجمعالبيان, ج2, ص534.
[20] . سورهٴ محمد, آيهٴ 22.
[21] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 10.
[22] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 10.
[23] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 49.
[24] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 139.
[25] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.
[26] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.
[27] ـ مجموعهٴ ورام، ج 2، ص 111.
[28] ـ سورهٴ غاشيه، آيهٴ 6.