اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ (196)﴾
تعبدي بودن حج و عمره
نكات ديگري كه مربوط به اين آيه كريمه است، آن است كه در صدر آيه فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ يعني؛ اين حج جاهلي را بايد به حج الهي و اسلامي تبديل كنيد؛ چون حج قبل از اسلام هم بود. جزء سنتهاي بازمانده از ابراهيم(سلام الله عليه) بود، منتها به شرك جاهلي آلوده شد. فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ هم در اول آيه و هم در آخر آيه مسئله عبادي بودن حج را مطرح ميكند و اگر حج يك امر عبادي است، تابع دستور خداي سبحان است و اگر خداوند دستور داد يك تغييري در حج پيدا شود، نبايد آنها كه گرفتار سنتهاي جاهلي بودند پرهيزي از اين عمل داشته باشند فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾.
راز لحن تهديد آميز آيه
ضمن اينكه عبادي بودن حج را تفهيم ميكند بيان ميكند كه هر نحوه تغيير و تبديلي اگر در حج به دستور خداي سبحان حاصل شده است، بايد امتثال بشود اين زمينه است براي آن تغييري كه در اصل حج پيدا شده براي افراد دور به عنوان حج تمتع و آن تهديدهاي شديد اللحن ذيل آيه هم نشان ميدهد كه يك عدهاي درباره اين تغيير استقامت و استنكار دارند. آن تعبير شديد اللحن اين است كه فرمود: ﴿وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ﴾ از اينكه دوبار كلمه «الله» را ذكر ميكند با اينكه به حسب ظاهر ضمير جاي اسم ظاهر را ميگيرد نفرمود: «واعلموا انه شديد العقاب» فرمود: ﴿ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ﴾ نشان ميدهد كه يك خطري در اين بين هست كه بايد به آن خطر توجه كرد و آن انكار بعضي از خلفا و صحابه بود نسبت به اصل حج تمتع.
پس نكته اول آن است كه اين ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ گذشته از اينكه عبادي بودن حج را تفهيم ميكند بيان ميكند كه حج چون عبادي است، هر نحوه تغييري از طرف خدا بايد مورد قبول قرار بگيرد.
گستره محصور در آيه
نكته دوم آن است كه اين احصار هم شامل مرض ميشود هم شامل حبس به وسيله دشمن شاهدي اقامه شده است به اين كه اين ﴿فَإِذَا أَمِنْتُم﴾ تأييد ميكند به اينكه اين ﴿أُحْصِرْتُم﴾ ناظر به صد و ناظر به منع به وسيله دشمن يقيناً خواهد بود نميشود اين را به همان حكم فقهي خلاصه كرد كه محصور يعني مريض در قبال مصدود.
ـ تفسير ﴿فَإِذَا أُحْصِرْتُم﴾ به معناي فقهي مصطلح
اگر كسي در مقابل اين شاهد اقامه شده اينچنين استشهاد كند كه بگويد: ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ نشانه آن است كه اين احصار راجع به مرض هست؛ نه راجع به مصدود[1]؛ زيرا در مصدود اگر كسي به وسيله دشمن مقهور شد هدي را همان در مكان صد و در مكان قهر سر ميبرد ديگر لازم نيست به مكه يا به منا ارسال كند؛ چه اينكه در سال حديبيه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي به حديبيه رسيدند و مصدود شدند حضرت همانجا قرباني كرد؛ ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ نبود كه به مكه يا به منا بفرستد. كسي هدي را به محلش ارسال ميكند كه به وسيله مرض محصور شده باشد؛ نه به وسيله دشمن. از اينكه فرمود: ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ نشان ميدهد كه اين احصار براي مرض است؛ نه اعم از مرض و صد يا خصوص صد.
ـ نقد تفسير مذكور
جواب اين توهم آن است كه اولاً ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ يك جمله مستقل و يك حكم جدايي است كه تمام شد. آن ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُم﴾ مطلبي جدا و حكم جديد است. ثانياً احصار آن طوريكه در خود قرآن كريم استعمال شده است قسمت مهماش راجع به صد است وقتي كه تعبير ميكند با كلمه احصار تعبير ميكند از مصدودها به عنوان احصار تعبير ميكند؛ مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه پنجم اينچنين آمده است: ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾؛ اين محصور كردن همان محاصره كردني است كه به وسيله دشمن انجام ميگيرد. اينكه فرمود: ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾، اين اشهر حرم غير از اشهر حرم معروف است. اشهر حرم معروف همان چهار ماه حرام است كه رجب، ذي قعده، ذي حجه و محرم است. اين اشهر حرمي كه در سورهٴ «توبه» است الف و لامش، الف و لام عهد است [و] ناظر است به همان اربعة اشهري كه در اول اين سوره آمده است فرمود: ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾[2]؛ كفار را چهار ماه مهلت بدهيد اگر بعد از چهار ماه ايمان نياوردند آنگاه با آنها بجنگيد؛ ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ اين اشهر حرم سوره «توبه»، غير از اشهر حرمي است كه ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾[3]. اين اشهر حرم در سورهٴ «توبه» الف و لامش الف و لام عهد است ناظر [و] است به اين اربعة اشهري كه در آيه دوم همين سورهٴ ذكر شده است در هر حال اين حصر همان حبس به وسيله عداوت و دشمني است كه در آيهٴ پنج سورهٴ «توبه» ياد شد؛ چه اينكه در آيهٴ 273 همين سورهٴ «بقره» احصار به معناي جامعي كه شامل ميشود هم بيماري را و هم منع به وسيله دشمن را استعمال شده است، فرمود: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾؛ يعني اگر خواستيد خير و صدقه و زكات و نفقهاي اعطا كنيد به فقرايي كه در راه خدا محصورند يا در اثر بيماري يا در اثر اشتغال به عبادات و طاعات يا در اثر جنگ و مانند آن در احصار قرار گرفتند، بهتر آن است كه به اينها بپردازيد. احصاري كه در اين آيهٴ 273 سورهٴ «بقره» است اختصاصي به مرض ندارد. بنابراين به اين دو جواب ميشود گفت ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ﴾ اختصاصي به مرض ندارد.
ـ تراشيدن سر، مهمترين نشانه خروج از احرام
نكته بعد آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾، ناظر به اين نيست كه فقط حلق در حال احرام حج يا عمره حرام است چون خيلي از امور است؛ كه بعد از احرام حرام ميشود بعضي از محرمات را در آيه بعد ذكر فرمود نظير: ﴿فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَجِّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الحَجِّ﴾[4]. مسئله حلق رأس؛ نظير لبس مخيط يا نظر در آينه كه يك محرم عادي باشد نيست اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُم﴾ يعني اين حج و عمره را بايد ادامه بدهيد تا آخر مثل اينكه بگويند وقتي نماز را شروع كرديد سلام ندهيد تا اينكه اجزا و شرايط تمام بشود. اگر به ما فرمودند وقتي نماز خوانديد سلام ندهيد مگر اينكه اجزا و شرايط به پايان برسد؛ يعني زود از نماز بيرون نياييد. چون به وسيله حلق رأس از احرام بيرون ميآيند فرمود وقتي قصد حج كرديد (وارد حج شديد) از حج و از احرام بيرون نياييد تا اينكه كارها را انجام بدهيد ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ و هدي هم بعد از اينكه شما وقوفين را ادراك كرديد و ساير مناسك را انجام داديد آنگاه نوبت به قرباني ميرسد. بعد از قرباني سر حلق كنيد و قرباني هم مشخص است كه چه زماني خواهد بود. رمي هست، قرباني هست آنگاه حلق هست. حلق نشانه تمام شدن حج است (نشانه تمام شدن اين اعمال است) در همان سورهٴ مباركهٴ «فتح» كه فرمود: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ المَسْجِدَ الحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ﴾[5]؛ يعني تا آخر در كمال امنيت اين مناسك را انجام ميدهيد؛ يعني اينقدر از امنيت برخورداريد تا اعمالتان تمام بشود تا از احرام بيرون بياييد. ﴿مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ﴾؛ يعني آنقدر از امنيت برخورداريد تا عملتان تمام بشود از احرام بيرون بياييد؛ پس اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُم﴾، ناظر به اين نيست كه فقط حلق رأس در حال احرام حرام است؛ نظير لبس مخيط يا نظر في المرآت كه محرم عادي است، بلكه ناظر به آن است كه شما از احرام بيرون نياييد مگر اينكه مناسك را انجام بدهيد و قرباني بكنيد با حفظ اين ترتيب آنگاه حلق رأس كنيد كه از احرام بيرون بياييد.
نقد توهم كفاره بودن قرباني حج تمتع
نكته بعد آن است كه اينكه فرمود: ﴿فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ در آن روزهاي اول بحث به نحو اجمال اشاره شد و آنچه كه فعلا به طور تفصيل محل بحث است آن است كه بعضي پنداشتند اين قرباني كه در حج تمتع مطرح است اين هم در حد كفاره و جبيره است؛ نه به عنوان منسكي از مناسك حج گفتند چون در حج تمتع بعد از عمره شخص محل ميشود و متمتع ميشود بالنساء يا غير النساء براي كفاره اين تمتع و بهرهبرداري بايد قرباني كند كه قرباني در حج تمتع براي آن كفاره تمتع و بهرهبرداري است؛ چون از احرام عمره بيرون ميآيد از طيب و نساء و غير آن استفاده ميكند بايد كفاره بپردازد[6].
در حالي كه اينچنين نيست نفرمود اگر كسي بهره برد متمتع شد، بايد كفاره بپردازد. از همان اول دستور ميدهد كه شما به نيت حج تمتع وارد بشويد و قرباني كنيد. اين به عنوان يك وظيفه و فريضهاي از فرايض حج تمتع است نه به عنوان كفاره. نشانهاش آن است كه اگر كسي احرام عمره تمتع را انجام داد و بعد از سعي بين صفا و مروه تقصير كرد و از احرام بيرون آمد شرعاً، ولي هيچ يك از آن محرمات را مرتكب نشد چون وقتي از احرام بيرون آمدند ارتكاب آن محرمات حلال است و نه واجب؛ اگر كسي در اثر ضيق وقت يا علل و عوامل ديگر از احرام عمره تمتع بيرون آمده و هيچ تمتعي بهرهاي از نساء و طيب و امثال ذلك نبرد، همانند حالت احرامي به سر برد و طولي هم نكشيد كه در روز ترويه به احرام حج محرم شد، در اينجا هيچ يك از آن محرمات را مرتكب نشد ولي مع ذلك بايد قرباني بكند. معلوم ميشود اين به عنوان يك فريضه و واجب الهي در حج تمتع مطرح است؛ نه به عنوان كفاره آن تمتعي كه در اين خلال نصيب انسان ميشود.
پرسش ...
پاسخ: نه، منظور آن است كه برخي پنداشتند همانطوري كه صدر آيه هديي است در حد كفاره، ذيل آيه هم هديي است در حد كفاره، آنها گفتند: ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ آن هدي جزء حج نبود؛ براي اينكه انسان بدون انجام مناسك دارد از احرام بيرون ميآيد بايد كفاره بپردازد، اين يك كفاره گونه است و ذيل آيه هم كه فرمود: ﴿فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ اين را هم به كفاره حمل كردند. درحالي كه چنين نيست هديي كه در حج تمتع است به عنوان يك فريضه الهي است؛ خواه انسان بين عمره تمتع و بين احرام حج متمتع بشود به طيب و نساء يا نشود و هديي كه در احصار و صد است به عنوان كفاره است و مانند آن.
تعبدي بودن تحديد حدّ نائي بر اساس روايات
نكته بعد آن است كه اينكه فرمود: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ﴾ اين مخصوص كسي است كه اهلش حاضر المسجدالحرام نباشد در بحث ديروز ملاحظه فرموديد كه اگر تعبد در بين نبود حاضر المسجدالحرام شامل مردم مكه و مجاورين مكه ميشد؛ نظير آنچه كه در سورهٴ «اعراف» آمده است در سورهٴ «اعراف» آيهٴ صد و شصت و سوم اين است كه: ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾؛ اين بندرها و روستاها و شهركهايي كه در كنار درياست ميگويند اين قريه «حاضرة البحر» است اما يك روستايي كه شانزده فرسخ از يك دريا دور است كه نميگويند اين حاضرة البحر است. بيش از نود كيلومتر فاصله دارد كه نميگويند حاضرة البحر است. اگر چنانچه درباره حاضر المسجد الحرام روايت آمده است كه كسي تا 96 كيلومتر تقريبي باشد اين حاضر المسجد الحرام است اين پيداست تعبد محض است و نميشود اين را بر طبق بيان شيخ طوسي كه با دوازده ميل مسئله حل كردن بگوييم اين حاضر است. حضور يك تعبد خاص دارد در خصوص حج و آن تعبد هم تقريباً 96 كيلومتر تقريبي است اين كه فرمود ﴿ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجد الحرام﴾ تحديدش به 48 ميل و 96 كيلومتر تقريبي جز به تعبد نخواهد بود.
بازگشت به بحث: راز لحن تهديد آميز آيه
آنگاه ميرسيم به آن مسئلهاي كه قرار بود مطرح بشود و آن اين است كه تا كنون بعد از آيات معارف يك سلسله آيات فقهي مطرح شد نظير قصاص، نظير وصيت، نظير احكام صوم، نظير مسئله دعا، نظير حرمت اكل مال مردم و مانند آن و حج در هيچ كدام از اينها اين قدر آيه شديد الحن نبود كه اول نام «الله» را ببرد بعد بفرمايد و ﴿وَاتَّقُوْا اللّهَ﴾ بعد به ضمير اكتفاء نكند دوباره اسم ظاهر بياورد فرمود: ﴿وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ﴾ در اين گونه موارد پيداست زمينه براي يك استنكار و انكار و استكبار هست. در اين زمينههاي استنكاري آيات شديد اللحن نازل ميشد؛ مثل اينكه وقتي آيات سوره «احزاب» را ملاحظه ميفرمايد در خيلي از موارد خدا يك سفارشهاي شديد و غليظي به همسران پيغمبر دارد: ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ﴾[7] اينچنين باشيد ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِيَّةِ الأُولَي﴾[8] اين معلوم ميشود بالأخره در همسران پيغمبر كساني هستند كه اينطور انذار شديد لازم دارند كه خدا فرمود: در خانههايتان باشيد مبادا مشكلاتي ايجاد كنيد، بودند كساني كه زمينه جنگ جمل را فراهم ميكردند كه خدا از قبل پيش بيني كرد اين قدر آيات شديد اللحن نازل كرد. در اين زمينه هم همينطور است درباره روزه گرفتن يا درباره ساير احكام اينطور با شدت برخورد نكرد. در موارد ديگر فرمود: اگر كسي معصيت كرد ﴿فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[9]، اما اينجا ميفرمايد: ﴿وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ﴾ پيداست كه زمينه، زمينه استنكار است؛ چه اينكه جريان روايت و تاريخ هم تأييد ميكند.
بدعت در اسلام
و آنچه كه اتفاق افتاد اين است كه اصل حج افراد در جاهليت بود اصل حج بود و عمره از حج جدا بود، حج از عمره جدا بود؛ چه اينكه در حج افراد اينچنين است. عمره از حج جداست، حج از عمره جداست. اول حج را انجام ميدهند بعد عمره را انجام ميدهند؛ دو عبادت مستقل و جداي از هم است. اما يك عبادتي كه حجش در عمره و عمرهاش با حج مشتبك شده باشد و در هنگام نيت عمره انسان بگويد، من عمره تمتع الي الحج انجام ميدهم اين در جاهليت سابقه نداشت و اين در اسلام آمد و اگر چنانچه بعضي در صدر اسلام به حج معتقد بودند و حج انجام ميدادند براي اينكه اين امضاي سنت جاهلي آنها بود، آنها استنكاري نكردند ولي يك تحول جديدي كه در حج پيدا شد به نام حج تمتع كه عمره را در حج و حج را با عمره مشتبك كرد با انكار اينها روبهرو شد كه همان وقت انكار كردند، منتها انكار مستتر بعد هم قدرت به دست آنها رسيد بالصراحة نهي كردند، گفتند «دو متعه بود كه در زمان رسول خدا حلال بود و ما تحريم ميكنيم»[10].
پس سر اينكه قرآن در حين بيان حكم فقهي گذشته از دعوت به تقوا هشدار ميدهد كه ميفرمايد: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ﴾ معلوم ميشود زمينه زمينه، انكار و نفي است و آن زمينه با نقل جريان حج رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) روشن ميشود.
ـ نكاتي دربارهٴ حج پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم)
حضرت مادامي كه در مكه بودند خب، حج مكرر انجام ميدادند عمره هم انجام ميدادند، بعد هم احياناً عمرههاي فراواني انجام دادند، منتها در خفا؛ يعني به صورت علن نبود[11]. حج رسمي حضرت در سال دهم هجرت بود كه آمدند به صورت «حجة الوداع» انجام دادند. قبل از سال دهم عازم شدند آمدند تا حديبيه مشركين اينها را محاصره كردند و برگرداندند كه حضرت همانجا قرباني كرد[12] و ﴿فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ هم همانجا بود و اگر چنانچه ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ شامل محصور و مصدود هم بشود و ناظر به اصل حج نباشد يا اختصاصي به اصل حج نداشته باشد معناي ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ اين است كه «حتي يذبح الهدي» منتها محلش و جايش كجاست اين را بايد روايت بيان كند؛ يعني اگر شما احرام بستيد نميتوانيد از احرام بيرون بياييد مگر اينكه قرباني را ذبح كنيد حالا ذبحش هر جا شد اگر منا رفتيد، در منا. نشد درحال عمره اگر مصدود شديد ميفرستيد مكه: مريض شديد ميفرستيد مكه و اگر جاي ديگر مصدود شديد، همانجا قرباني ميكنيد؛ ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ نه يعني اين قرباني را بفرستيد منا يا بفرستيد مكه؛ چون اگر هم بفرستيد كافي نيست ﴿حَتَّي يَبْلُغَ﴾ يعني «حتي يذبح»؛ يعني تا به مكانش برسد. آنجايي كه بايد ذبح بشود ذبح بشود بلوغ مكاني كه مراد نيست كه شما بفرستيد مكه يا بفرستيد منا ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾؛ يعني ذبح بشود. حالا كجا ذبح بشود آن را بايد روايت معين كند. در جريان مصدود، همانجا كه مصدود شدند همانجا بايد سرش را جدا كنند چه اينكه رسول خدا همانجا قرباني كرده يعني در حديبيه قرباني كرده با اينكه حديبيه جزء حرم نيست و اصل حج رسمي حضرت در همان سال دهم بود كه «حجة الوداع» بود.
ـ حج تمتع، افضل اقسام حج
يك سلسله بحث در اين است كه حج سه قسم است. حج افراد و قران و تمتع و حج تمتع افضل اقسام حج است [و] يك بحث در آن است كه رسول خدا چه نحوه حجي را مرتكب شد؟
اين رواياتي كه در باب اصناف حج ذكر شده است؛ توجه به اين روايات براي آن است كه ائمه(عليهم السلام) اصرار دارند كه افضل انحاء حج، همان حج تمتع است؛ نه تنها در مقام بيان بلكه در مقام عمل هم وقتي حج انجام ميدادند به حج تمتع محرم ميشدند و ميفرمودند: ما در مسئله حج تمتع تقيهاي نداريم و از هيچ سلطاني هم نميهراسيم. اين براي آن بود كه جلوي بدعت بعضيها را بگيرند كه آنها مانع حج تمتع شدند.
مرحوم كليني در كتاب الحج كافي باب اصناف الحج اين روايات را نقل كرد. روايت سوم اين باب آن است كه از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال ميكنند كه «اي انواع الحج افضل؟» حضرت فرمود: «التمتع و كيف يكون شيء افضل منه و رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) يقول لو استقبلت من امري ما استدبرت لفعلت مثل ما فعل الناس»[13]؛ چون در حجة الوداع وقتي دستور حج تمتع آمد حضرت فرمود به اينكه من محذور دارم براي اينكه هدي را به همراه آوردم آن كه هدي به همراه آورده است او به حالتش باقي باشد، آنها كه قرباني به همراه حمل نكردند آنها از احرام بيرون بيايند و همين را عمره تمتع قرار دهند بعد به احرام حج محرم بشوند. من اگر قرباني به همراه نياورده بودم، همان كاري را انجام ميدادم كه ديگران انجام ميدادند. معلوم ميشود حج تمتع افضل حج است.
پرسش ...
پاسخ: در مسئله حج نذري و در مسئله حج استحبابي افضل انحاء الحج تمتع است. در حجةالاسلام [براي ما دون حدّ] اصلاً مشروع نيست نه فرد افضل هست. براي مادون الحدّ، حجة الاسلام آنها قران است و افراد؛ براي حد و مافوق حد حجة الاسلام آنها تمتع است. در حج نذري و در حج ندبي افضل انحاء حج، حج تمتع است؛ چه اينكه ائمه(عليهم السلام) حجهاي آنها، حج ندبي بود؛ براي اينكه حجة الاسلام را اول انجام داده بودند.
روايت چهارم آن است كه از امام ششم(سلام الله عليه) نقل شد كه فرمود: «ما نعلم حجاً لله غير المتعة» البته اينجا كه حصر است يعني حجة الاسلام براي افرادي كه دورند جز حج تمتع چيز ديگر نيست، آنگاه فرمود: «انا اذا لقينا ربنا قلنا ربنا عملنا بكتابك و سنة نبيك و يقول القوم عملنا براينا فيجعلنا الله و اياهم حيث يشاء»؛ حضرت فرمود: ما در قيامت وقتي به لقاءالله رفتيم ميگوييم: ما به دستور تو و به دستور پيغمبرت عمل كرديم كه حج تمتع بود [و] ديگران كه حج تمتع را انكار كردند ميگويند ما به رأي خودمان عمل كرديم، آنگاه خدا ميداند كه ما را كجا ببرد.
پرسش ...
پاسخ: نه قران، آن هم يك بحث ديگري است كه سيدنا الاستاد مطرح كرده است كه حضرت حج تمتع هم داشتند[14]، اما در آنجا مانند ديگران حج نكرده است اين «لو استقبلت من أمري ما استدبرت» در روايتي كه بابش جداگانه است به عنوان «باب حج النبي» آن را خواهيم خواند (انشاءالله).
روايت بعدي باز از امام صادق(سلام الله عليه) است كه فرمود: «من حج فليتمتع» كه اينها ناظر به حج بعيد است، «انا لا نعدل بكتاب الله (عزّوجلّ) و سنة نبيه»(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء)؛ ما از قرآن و سنت پيامبر فاصله نميگيريم و اگر كسي خواست حج انجام بدهد، حج تمتع انجام بدهد.
روايت هفتم اين است كه باز از امام باقر(سلام الله عليه) نقل شد، از حضرت سؤال كردند: «ان بعض الناس يقول جرد الحج»[15]؛ بعضي ميگويند حج را از عمره تجريد كنيد، اينها جداي از هماند. چرا حج را با عمره و عمره را در حج مشتبك ميكنيد؟ حضرت فرمود به اينكه: «لو حججت الف عام لم أقرنها إلاّ متمتعاً»؛ من اگر هزار سال هم حج انجام بدهم، دست از تمتع برنميدارم. حجي كه افضل است و رسول خدا فرمود براي نائي همان حج تمتع است.
روايت نهم هم مشابه همين است كه حضرت يعني امام صادق(سلام الله عليه) فرمود وقتي حلبي از او سؤال ميكند كدام قسم حج انجام بدهم؟ حضرت فرمود: «تمتع ثم قال انا اذا وقفنا بين يدي الله عز وجل قلنا يا رب اخذنا بكتابك و سنة نبيك و قال الناس رأينا برأينا»؛ ديگران ميگويند ما به رأي عمل كرديم ما ميگوييم به وحي عمل كرديم.
روايت يازدهم هم اين است كه امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: «المتمتع بالعمرة إلي الحج افضل من المفرد السائق للهدي و كان يقول ليس يدخل الحاج بشيء أفضل من المتعة»[16] يا در هنگام حج نذري و حج ندبي ميفرمايند افضل اقسامش حج تمتع است يا در حجة الاسلام ميفرمايند: تنها حجي كه مجزي است حج تمتع است. اين در قبال بدعتي است كه گذاشتند و گفتند افراد نائي هم مانند افرادي كه حاضر المسجد الحراماند بايد حج افراد انجام بدهند.
روايت سيزدهم هم باز همين است كه ما وقتي كه در قيامت به لقاءلله رفتيم ميگوييم به كتاب و سنت پيامبر تو عمل كرديم [و] ديگران به رأي خودشان عمل كردند.
ـ تشريع حج تمتع در حجة الوداع
اما آنچه كه در «باب حج النبي»(صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است، روايات فراواني است كه روايت ششم را ميخوانيم. روايت ششم اين باب اين است كه: «ان رسولالله(صلي الله عليه و آله و سلم) حين حج حجة الاسلام خرج في اربع بقين من ذي القعده»[17]؛ چهار روز مانده بود به پايان ذي القعده از مدينه حركت كردند براي حجة الاسلام، «حتي أتي الشجرة» اين مسجد الشجره براي آن است كه در كنار آن شجرهاي بود كه حضرت آمد در كنار آن شجره احرام بست. اول شجره بود و چون در كنار آن شجره اين مسجد ساخته شد شده مسجد الشجره، «حتي اتي الشجرة فصلّي بها» آنجا هم منطقهاي كه درخت ندارد يك درخت يك آدرس و نشانه خوبي است«ثم قاد راحلته حتي أتي البيداء فأحرم منها و أهلّ بالحج»؛ يعني تلبيه را با صداي بلند از آنجا شروع كرد «ساق مائة بدنة»؛ صد شتر آورد كه بيش از شصت شتر را خودش قرباني كرد و بيش از سي شتر را به حضرت امير(سلام الله عليه) داد، «وأحرم الناس كلّهم بالحج» اينها همه قصد حج كردند (به همان حج افراد) آنطوري كه مرسوم آنها بود به نيت حج محرم شدند نه به نيت عمره يعني عمره مفرده و نه به نيت عمره تمتع، به نيت حج محرم شدند: «وأحرم الناس كلهم بالحج لا ينوون عمرة ولا يدرون ما المتعة»؛ قصد عمره مفرده نكردند و قصد حج تمتع هم نكردند چون نميدانستند تمتع يعني چه. «حتي اذا قدم رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) مكة طاف بالبيت وطاف الناس معه ثم صلي ركعتين عند المقام و استلم الحجر»؛ حجر الاسود را استلام كرد «ثم قال ابدأ بما بدأ الله (عزوجل)»؛ در هنگام سعي بين صفا و مروه فرمود: من اول از صفا شروع ميكنم براي اينكه در قرآن آمده است كه ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ﴾[18]؛ اول صفا ذكر شد بعد مروه. «ابدأ بما بدأ الله (عزوجل) به فاتي الصفا فبدأ بها ثم طاف بين الصفا و المروة سبعاً»؛ سعي بين صفا و مروه مصداق طواف است براي اينكه در قرآن كريم هم آمده كه: ﴿فَمَنْ حَجَّ البَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾[19]؛ بر سعي بين صفا و مروه طواف اطلاق شده است آنگاه «فلما قضي طوافه عند المروة قام خطيباً»؛ پايان سعي همان مروه است «فامرهم أن يحلوا و يجعلوها عمرة» سخنراني كرد و فرمود شما از احرام بيرون بياييد و اين را عمره قرار بدهيد و «هو شيء أمرالله عزّوجلّ به» اين چيزي است كه تازه به وسيله وحي دستور رسيده است، «فأحل الناس»؛ همه محل شدند از احرام به در آمدند آنگاه رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «لو كنت استقبلت من امري ما استدبرت لفعلت كما امرتكم»؛ من اگر سوق هدي نميكردم، از احرام بيرون ميآمدم «و لم يكن يستطيع ان يحل من اجل الهدي الذي كان معه»؛ چون هدي به همراه حضرت بود، لذا حضرت از احرام بيرون نيامد براي اينكه «ان الله عزوجل يقول ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾»، آنگاه بعضي از اصحاب عرض كردند «يا رسول الله علمنا كأنّا خلقنا اليوم»؛ ما تعليم شديم مثل اينكه تازه متولد شديم؛ براي اينكه تازه از وحي الهي با خبر شديم و وظيفه اسلامي خود را فهميديم، آنگاه عرض كرد «أرأيت هذا الذي امرتنا به لعامنا هذا أو لكل عام»؛ عرض كرد: يا رسولالله! اين يك حكم ولايتي است يا حكم اولي اسلام است كه هر كسي از راه دور آمده وظيفه او حج تمتع است؟ «فقال رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) لا بل للأبد الأبد»، فرمود. مخصوص امسال نيست، هر سال هر كسي حجةالاسلامش تمتع است اگر حاضر المسجد الحرام نباشد.
ـ انكار حج تمتع توسط خليفه دوّم
آنگاه «وأن رجلا قام فقال: يا رسول الله! نخرج حجاجاً و رؤوسنا تقطر؟»؛ كسي بلند شد گفت: ما در حال حج برويم از نساء بهره بگريم، غسل بكنيم و از سرمان قطرات آب غسل بريزد. اين كنايه از آن است كه ما در حال حج متمتع بشويم؟! چون اگر از احرام بيرون بياييم تمتع به نساء جايز است «نخرج حجاجاً و رؤوسنا تقطر؟»؛ يعني اين دستوري كه شما داديد لازمهاش آن است كه حاجي بتواند از نساء بهره بگيرد، اين تقطر كنايه از غسل است، «فقال رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم): انك لن تؤمن بهذا أبداً»[20]؛ فرمود: تو به حج تمتع اصلاً ايمان نخواهي آورد كه اين تتمه حديث بماند بعد.
طليعه بحث و تمام بحث اين است كه اين شخص گفت: «دو متعه بود زمان رسول خدا حلال بود و من حرام ميكنم» حضرت از همان اول پيشبيني كرد، اين هم علم غيب حضرت است كه تو به اين تمتع ايمان نخواهي آورد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . ر.ك: زبدة البيان, ص235 ـ 236.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 2.
[3] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 36.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 197.
[5] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 27.
[6] . الكشاف, ج1, ص241; انوار التنزيل, ج1, ص110; ر.ك: كنزالعرفان, ج1, ص296.
[7] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 32.
[8] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 178.
[10] ـ ر . ك: الغدير، ج6، ص210، به نقل از السنن الكبري، ج10، ص490.
[11] ـ برخي روايات تا بيست حج هم براي آن حضرت (صلّي الله عليه وآله وسلّم) ذكر كردهاند (الكافي، ج4، ص244 و245).
[12] ـ السيرة النبويه، ابن هشام، ج3، ص333.
[13] ـ كافي، ج 4، ص 291.
[14] ـ الميزان، ج2، ص91.
[15] ـ كافي، ج 4، ص 292.
[16] ـ كافي، ج 4، ص 292.
[17] ـ كافي، ج 4، ص 248.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 158.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 158.
[20] ـ كافي، ج 4، ص 249.