13 09 1987 3409226 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 377(1366/06/22)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ (196)

معناي حج و عمره

در اين آيه گذشته از مطالب ياد شده اموري است كه به خواست خداي سبحان آن امور بايد مطرح بشود. اول معناي حج بود كه همان‌طوري كه در ذيل آيهٴ: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ البَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ[1] گذشت، حج عبارت از قصد مكرر است؛ نه صرف آهنگ و قصد ابتدايي. قصد ابتدايي و يكباره را كه با تكرر همراه نباشد شايد حج نگويند؛ حج آن قصد مكرر است و عمره هم از عمارت است، گرچه اصطلاحاً به معناي زيارت اطلاق مي‌شود ولي چون زائر با مقدمش و با ورودش باعث عمراني و مرمت آن محل زيارت مي‌شود از اين جهت اين زيارت را عمره مي‌گويند، وگرنه ريشه اصلي عمره همان عمارت و مرمت است؛ پس حج لغتاً قصد مكرر است و اصطلاحاً آن مناسك و عبادت مخصوص [و] عمره هم لغتاً عمارت است و اصطلاحاً اعمال و مناسك مخصوص.

وجوب و معناي اتمام حج و عمره

از اينكه فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ﴾ نشان مي‌دهد كه حج و همچنين عمره داراي اجزا و شرايطي است كه بايد تتميم بشود. تتميم گاهي به لحاظ امتداد زماني است؛ نظير تتميمي كه در آيه صوم آمده است، فرمود: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ[2]؛ گاهي به لحاظ اجزا و شرايط و پرهيز از موانع است؛ مثل همين آيه حج كه فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ﴾؛ پس اتمام گاهي به لحاظ سير زماني است نظير اتمام در صوم، گاهي به لحاظ جمع اجزا و شرايط و پرهيز از موانع است؛ مثل اين آيه.

استقلال وجوب حج و عمره

و از اينكه فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ﴾ معلوم مي‌شود كه هر دو واجب مستقل‌اند، منتها اگر كسي حج تمتع انجام داد چون عمره در حج تعبيه شده است ديگر نيازي به عمره جديد و مستقل نيست. اصل عمره مثل حج واجب است و اگر كسي مستطيع بود براي عمره واجب هست، منتها وقتي حج تمتع را انجام مي‌دهد آن عمره ساقط است؛ پس حج و عمره هر كدام واجب جداگانه‌اي‌اند، منتها در حج تمتع مجزي از عمره است. اين معناي ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ﴾.

تعبدي بودن حج و عمره

و اما از اينكه فرمود: ﴿لِلّهِ﴾ معلوم مي‌شود كه حج و همچنين عمره يك واجب تعبدي‌اند و نه توصلي و اگر در سورهٴ مباركهٴ «حج» منافع حج را ذكر كرده است اين با عبادي بودن حج منافات ندارد. در آيهٴ 27 سورهٴ «حج» اين‌چنين آمده است: ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ٭ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُم[3] به ابراهيم خليل (سلام الله عليه) اعلان عمومي داد كه حج را اعلان كند تا آنها بيايند و همان ندا و دعاي ابراهيمي به وسيله قرآن كريم بازگو شد؛ فرمود: اعلان كن تا اينها از هر فج عميقي براي زيارت بيت الله بيايند ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُم﴾. اين ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُم﴾ نشانه آن نيست كه حج يك امر توصلي است، بلكه اين حج كه يك امر عبادي است اگر كسي انجام بدهد. منافعي را هم در بر دارد اصل عبادي بودن حج را در همين آيه محل بحث سوره «بقره» بيان كرد كه فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ﴾، آن‌گاه اگر كسي اين حج عبادي را انجام داد يك سلسله منافعي هم در آنجا مشهود اوست؛ نه اينكه حج براي آن منافع است كه بشود يك امر توصلي پس ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُم﴾ كه در سوره «حج» است با تعبدي بودن حج كه از اين آيه ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ استفاده مي‌شود، منافاتي ندارد. «فالحج امرٌ عبادي»؛ چه اينكه عمره هم يك امر تعبدي است.

پرسش ...

پاسخ: آن فايده است؛ نه غايت. اصل عبادي بودن حج را آيه سوره «بقره» بيان كرد فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾؛ مثل اينكه فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ البَيْتِ[4]. اصل اينكه حج امر عبادي است در آيات ديگر بيان شد و اگر كسي حجي كه امر عبادي است انجام داد منافعي را هم مشاهده مي‌كند.

تماميت حج و لقاي امام (عليه السلام)

درباره اتمام حج و عمره گذشته از اين بحثهاي فقهي كه اجزا و شرايط بايد تحصيل بشود و موانع بايد پرهيز بشود، روايات ديگري است كه مصداقي براي اتمام حج ذكر مي‌كند و آن اين است كه اتمام حج به آن است كه حاجي بعد از انجام مناسك به زيارت امام مشرف بشود: «ان من تمام الحج لقاء الامام (عليه السلام)»[5]، البته آنها رواياتي است كه به عنوان شرح يا حكومت ناظر به اين آيات است. اين روايات را مرحوم كليني (رضوان الله عليه) در كتاب كافي در كتاب الحج «باب اتباع الحج بالزيارة» نقل مي‌كند كه زائران بيت خدا بعد از انجام مناسك حج بايد به حضور امامشان مشرف بشوند و اگر به حضور امامشان نرفتند حجشان ناتمام است. كتاب الحج باب «اتباع الحج بالزيارة».

ـ عرضه نصرت و اعلام حمايت از حكومت حق امامان

روايتي است كه زرارة از امام باقر (سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه حضرت فرمود: «انما امر الناس ان ياتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها ثم يأتونا فيخبرونا بولايتهم و يعرضوا علينا نصرهم»[6]؛ مردم مأمور شدند كه بيايند اطراف اين سنگها طواف بكنند، بعد از آنجا به حضور ما بيايند و تجديد عهد كنند و ولايتشان را به ما اعلام كنند و نصرت و ياري خودشان را بر ما عرضه كنند؛ يعني بگويند ما آماده‌ايم. معلوم مي‌شود كه اين ولايت همان حكومت است؛ نه مسئله نصرت و مسئله محبت به دليل عرضه. فرمود: نصرت خودشان را بر ما عرضه كنند «و يعرضوا علينا نصرهم»؛ موظف‌اند كه ناصر بودنشان را عرضه كنند.

روايت دوم كه از جابر هست از امام باقر (سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه فرمود: «تمام الحج لقاء الامام (عليه السلام)»[7]؛ پس حجي كه در او زيارت امام (سلام الله عليه) نيست حج ناتمام است و اينكه فرمود ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ﴾؛ مصداق بارز اتمام حج شرفيابي حضور امام است.

روايت بعدي كه از يحيي‌بن يسار است نقل مي‌كند مي‌گويد: «حججنا فمررنا بأبي عبد الله (عليه السلام)»؛ حج كرديم بعد به حضور امام ششم شرفياب شديم حضرت طبق اين نقل فرمود: «حاج بيت الله و زوار قبر نبيه (صلي الله عليه و آله و سلم) و شيعة آل محمد هنيئاً لكم»[8] (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين)، فرمود: حاجيان بيت خداييد و زائران قبر نبي هستيد و پيروان اهل‌بيتيد اين گوارا باد بر شما.

ـ لقاي امام، تفسير باطني آيهٴ شريفهٴ ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ

روايت چهارم از ذريح محاربي است ضري از اصحاب امام صادق و داراي كتاب است و مكانتي بس تمام است. ذريح مي‌گويد كه من از امام ششم (سلام الله عليه) سؤال كردم: «قال: قلت لابي عبد الله (عليه السلام): انّ الله أمرني في كتابه بأمر فأحب أن أعمله»؛ ذريح به امام ششم عرض كرد: خداوند در قرآن مرا مأمور كرد به يك كاري كه من دوست دارم آن كار را انجام بدهم. «قال: و ما ذاك؟»؛ امام فرمود: آن كار چيست كه تو مأموري و علاقه‌مندي امتثال كني؟ «قلت: قول الله عزّوجلّ ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُم[9]» اينكه خدا فرمود زائران بيت الله تفثشان را انجام بدهند و نذرشان را وفا كنند؛ من مي‌خواهم به اين دستور عمل كنم. شما اين دستور را برايم معنا كنيد: ﴿لْيَقْضُوا تَفَثَهُم﴾ يعني چه؟ «قال: ﴿لْيَقْضُوا تَفَثَهُم﴾ لقاء الامام»؛ يعني بعد از حج بايد به حضور امامشان مشرف بشوند «﴿وَلْيُوفُوا نُذُورَهُم﴾ تلك المناسك»؛ آن عهدها را كه بايد انجام بدهند يعني همان مناسك را طواف و نماز طواف سعي بين صفا و مروه و مانند آن؛ پس ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُم﴾؛ يعني بايد به حضور امام مشرف بشوند و وفاي به عهد هم انجام آن مناسك است. اين روايت را عبدالله بن سنان از ذريح محاربي نقل مي‌كند. عبدالله مي‌گويد كه ذريح محاربي از امام ششم اين جريان را نقل كرد.

ـ تفسير ظاهري آيه

بعد عبدالله بن سنان كه خودش از اصحاب حضرت است گفت كه من اين مطلب را از ذريح محاربي شنيدم و براي من تازگي داشت كه ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُم﴾ منظور لقاء الامام باشد «فأتيت أبا عبد الله (عليه السلام)»؛ آمدم حضور امام ششم (سلام الله عليه) «ثم فقلت جعلت فداك قول الله عزوجل ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُم»؛ اين را براي ما معنا كنيد. عبدالله بن سنان خودش از شاگردان امام ششم (سلام الله عليه) است بعد از شنيدن اين جريان از ذريح محاربي گفت من آمدم حضور حضرت صادق (سلام الله عليه) به حضرت عرض كردم، اين جمله قرآن را براي ما معنا كنيد: ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ يعني چه؟ ﴿وَلْيُوفُوا نُذُورَهُم﴾ يعني چه؟ «قال اخذ الشارب و قص الاظفار» ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُم﴾؛ يعني موي شارب را كم كردن و گرفتن و چيدن و ناخن را چيدن و كوتاه كردن خلاصه اصلاح ناخن و اصلاح صورت «و ما اشبه ذلك»؛ يعني تطهير سر و صورت. آن‌گاه عبدالله بن سنان عرض مي‌كند كه: «جعلت فداك ان ذريح المحاربي حدثني عنك بانك قلت له ﴿لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ لقاء الامام ﴿وَلْيُوفُوا نُذُورَهُم﴾ تلك المناسك»؛ عبدالله بن سنان مي‌گويد من به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: كه ذريح محاربي از طرف شما نقل كرد كه منظور از ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ لقاء الامام است، شما براي من تفسير مي‌كنيد كه ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُم﴾ يعني گرفتن موي شارب و چيدن ناخن «فقال» امام ششم (سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: «صدق ذريح و صدقت»؛ نه كذب خبري است و نه كذب مخبري؛ هم او آدم درستگوست هم خبر درست است من اين‌چنين گفتم ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ يعني لقاء الامام و آنچه هم كه او نقل كرد درست نقل كرد هم او صادق است و هم خبر صدق است هم صدق خبري است هم صدق مخبري و من هم كه گفتم درست گفتم «قال: صدق ذريح و صدقت».

ـ صعوبت تحمل اسرار و معارف باطني قرآن

چطور ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ هم به معناي تطهير ظاهري است كه سر و صورت را اصلاح كند و دست را اصلاح كند، هم تطهير باطني است كه لقاء المعصوم باشد؟ فرمود: «ان للقرآن ظاهرا و باطنا و من يحتمل ما يحتمل ذريح»؛ قرآن يك ظاهري دارد كه ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ همان اصلاح ظاهر بدن است؛ يعني گرفتن ناخن و گرفتن موي شارب [و] يك باطني دارد كه منظور اصلاح باطن است تطهير باطني مراد است كه لقاء المعصوم باشد و چون هر سائلي آن تحمل را ندارد كه ما اسرار قرآن را براي او بازگو كنيم لذا براي خيليها ظاهر قرآن را معنا مي‌كنيم براي خواص باطن قرآن را فرمود: «و من يحتمل ما يحتمل ذريح»[10] اين ذريح محاربي از كساني است؛ كه جزء حاملان اسرار است اينكه در زيارت جامعه كبير به ائمه (عليهم السلام) عرض مي‌كنيم «محتمل لعلمكم محتجب بذمتكم»[11]؛ يعني من به عنايت شما و عنايت الهي خواهانم كه به دامن شما متوسل بشوم؛ احتجاب كنم و در اين حجاب بمانم، از حوادث محفوظ بمانم «محتجب بذمتكم» شما مرا پناه بدهيد و «محتمل لعلمكم» علم شما را تحمل كنم. اين ناظر به همان احاديث معروفي است كه: «ان حديثنا صعب مستصعب لا يحتمله إلاّ ملك مقرب أو نبي مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للايمان»[12]؛ آشنايي با اسرار قرآن كريم يك تحمل بيشتري مي‌طلبد. حضرت فرمود: در بين شاگردان كسي كه مانند ذريح باشد و اهل تحمل باشد اگر ما ديديم باطن قرآن را هم براي او معنا مي‌كنيم.

نتيجه بحث

ـ تماميت حج در پرتو لقاي امام (عليه السلام)

در هر حال اينكه فرمود: «من تمام الحج لقاء الامام»[13] نشانه آن است كه اين ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ هم معناي ظاهري دارد كه اتمام مناسك حج دارد و هم معناي باطني دارد كه لقاء المعصوم (سلام الله عليه) باشد.

پرسش ...

پاسخ: تأويل ظاهراً در مقابل تنزيل است؛ ظاهر در مقابل باطن است تأويل شايد به تفسير مفهوم و تطبيق بر مصداق معين منطبق نباشد، تأويل آن ارجاع خارجي است.

ـ لقاي امام مصداق باطني تطهير حج

تطهيري كه در قرآن كريم براي حج ذكر شده است، اين يك مصداق ظاهري دارد و آن اصلاح سر و صورت و دست است [و] يك مصداق باطني دارد و آن شرفيابي به حضور امام است و منزه شدن و طاهر شدن از جهل است و ضلالت است و امثال ذلك؛ هر دو در حقيقت تفث است.

پرسش ...

پاسخ: ما غايبيم و نه حضرت آن را مرحوم فيض (رضوان الله عليه) معنا كردند كه در زمان غيبت بايد به قبور آنها مشرف شد[14]. ولي رواياتي هم هست كه در جوامع روايي ما آمد و مرحوم كليني و ديگران نقل كردن كه ولي عصر (ارواحنا فداه) هر سال در موسم مي‌آيد ما كاري بكنيم كه به حضور حضرت مشرف بشويم و اگر ما مشرف نشديم حضرت ما را مي‌بينيد و عنايت مي‌كند. كاري بكنيم كه خلاصه بتوانيم به حضور حضرت برسيم.

ـ فضيلت رجوع به مدينه

پرسش ...

پاسخ: براي مدينه اول، يك سلسله فضيلت است و براي مدينه بعديها يك سلسله فضيلت ديگر. بابي در همين كافي هست به نام فضل الرجوع الي المدينه براي مدينه قبليها فضيلتشان اين است كه احرامشان را از مسجد شجره مي‌بندند كه رسول خدا [صلّي الله عليه وآله وسلّم] احرام را از مسجد شجره بست، ولي براي مدينه بعديها اين فضيلت هست كه سدير از امام پنجم (سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه حضرت فرمود: «ابدؤوا بمكة واختموا بنا»[15] يا فرمود در حديث دوم: «سألت أبا جعفر (عليه السلام) ابدأ بالمدينة أو بمكة؟ قال: ابدأ بمكة واختم بالمدينة فإنه أفضل»[16] كه بعد مي‌آيي و به حضور ما مي‌رسي. اين يك فضيلتي است. در هر حال اگر آن ميسور نشد، لااقل در مدينه قبل آنهايي كه مدينه قبل‌اند بايد اين فيض را درك كنند و عمده چون زيارت ولي عصر (عليه السلام) است ديگر مدينه قبل و مدينه بعد در اينجا يكسان است؛ هر دو مي‌توانند حضرت را در موسم (مخصوصاً در عرفات و منا زيارت كنند. غيبت از آن است نه از آن حضرت حضرت شاهد است و حاضر.

معناي عام احصار در آيه شريفه

در همين آيه محل بحث كه جريان مصدود و محصور را ذكر مي‌فرمايد بالاطلاق كه فرمود: ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ اين بالاطلاق شامل مصدود هم خواهد شد؛ گرچه در اصطلاح فقهي بين محصور و مصدود فرق است. محصور كسي است كه در اثر مرض نتواند اعمال را تتميم كند و مصدود كسي است كه در اثر مانع بيروني به نام دشمن نتواند عمل را تتميم كند.

و در سورهٴ مباركهٴ «فتح» جريان مصدود بالصراحه ذكر شده است آيهٴ 25 سورهٴ «فتح» اين است كه: ﴿هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَالهَدْيَ مَعْكُوفاً أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ﴾؛ فرمود: اين صناديد قريش و مشركين مكه كساني‌اند كه كفر ورزيدند و نگذاشتند شما به مسجدالحرام برويد و نگذاشتند اين قرباني شما هم به محل خود برود ﴿صَدُّوكُم﴾؛ يعني «منعوكم عن المسجدالحرام» ﴿وَالهَدْيَ﴾؛ يعني «صد الهدي» ﴿مَعْكُوفاً أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ﴾، آنها هم مانع شدند كه شما به مسجدالحرام برويد و هم مانع شدند كه اين قرباني شما به محل خودش برسد. صد كردند؛ صد با صاد يعني صرف كردند؛ هم شما را مصروف كردند و هم هدي شما را ﴿وَصَدُّوكُمْ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَالهَدْيَ﴾ يعني «صدوا الهدي» در حالي‌كه صدي معكوف است يعني اين هدي معكوف است اين هدي را كه شما هدايت مي‌كرديد و به قربانگاه مي‌برديد الآن اين را عاكف كردند معكوف شد اعتكاف يعني يكجا ماندن الآن اين هديي كه شما يا به عنوان هديه قصد اهدا و تحفه داشتيد يا به عنوان هدايت خواستيد به همراهتان ببريد (به هر يك از دو معنا كه هدي تفسير مي‌شود) الآن اين را معكوف كردند يعني اين را وادار كردند كه يكجا بايستد. اعتكاف همان اقامه است معكوف يعني قائم يعني آنها وادار كردن كه در همين‌جا بماند، نگذاشتند كه به آن محل خود برسد.

پرسش ...

پاسخ: يعني اينها هدي را كه بايد اهدا مي‌شد اين را منع كردند. اين حال است براي مفعول. در حالي كه اين الآن اينجا ايستاده است. بيان كردند چگونه صد كردند؟ ﴿مَعْكُوفاً أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ﴾ يعني نگذاشتند كه به محلش برود. اگر محل او مناست، نگذاشتند به منا برود: ﴿مَعْكُوفاً أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ﴾ يعني «ممنوعاً أن يبلغ محله»، منتها سر اينكه در اين حال معكوف اطلاق شد براي آن است عكوف همان وقوف است؛ اعتكاف همان توقف و اقامه است و چون نگذاشتند اين هدي به محلش برود، شده معكوف، ممنوع و اصل اطلاق آيه محل بحث كه فرمود ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُم﴾ هر دو را شامل مي‌شود.

ـ تفاوت محصور و مصدود در اصطلاح فقه

منتها فرق فقهي كه براي محصور و مصدود هست آن فرق فقهي عبارت از اين است كه اگر كسي محصور بود؛ يعني در اثر مرض نتوانست حج را اتمام كند يا عمره را اتمام كند. اگر قرباني كرد و قرباني‌اش را به منا يا مكه فرستاد، از احرام بيرون مي‌آيد [و] همه محرمات احرام براي او حلال مي‌شود الا النساء، ولي اگر كسي مصدود بود همه محرمات براي او حلال مي‌شود حتي النساء. اين فرقي است كه بين مصدود و محصور هست. مرحوم كليني اين روايت را در «باب المحصور و المصدود» اين‌چنين نقل كرد. روايت اولش اين است كه امام باقر (سلام الله عليه) نقل كرد كه «ان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) حين صد بالحديبية قصر و أحل و نحر ثم انصرف منها و لم يجب عليه الحلق حتي يقضي النسك فاما المحصور فانما يكون عليه التقصير»[17] كه اين قصر را حمل بر استحباب كردند، ولي در روايت سوم اين‌چنين آمده است از امام ششم (سلام الله عليه) نقل شده كه فرمود: «المحصور غير المصدود المحصور المريض و المصدود الذي يصده المشركون كما ردوا رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) و اصحابه» كه اين «ليس من مرض» بود «والمصدود تحل له النساء و المحصور لا تحل له النساء»[18] تا اينكه مناسك را انجام بدهد. فرق ديگري كه بين محصور و مصدود هست اين است كه محصور چون خودش نمي‌تواند به مكه برود و اعمال را انجام بدهد مي‌تواند آن قرباني را به وسيله ديگران بفرستد، ولي مصدود كسي است كه او را از رفتن به مكه منع كردند، همان‌طوري كه خودش نمي‌تواند مناسك را انجام بدهد از ارسال هدي هم ممنوع است، لذا مصدود قرباني را در همان جايي كه او را بازداشت كردند قرباني مي‌كند ولي محصور قرباني را به منا يا غير منا مي‌فرستد. اگر در عمره محصور شد كه به مكه مي‌فرستد و اگر در حج محصور شد كه به منا مي‌فرستد، ولي مصدود چه در حج چه در عمره در همان محل صد و محل منع، قرباني مي‌كند. اينها فرقهاي فقهي است كه بين مصدود و محصور ذكر شده است.

مقصود از اتمام حج و عمره

روايت ديگري مرحوم كليني ذكر كرد كه در باب اتمام حج است به عنوان: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ اين اتمام حج همان‌طوري كه بعضي از مصاديق باطني‌اش «لقاء الامام» (سلام الله عليه) بود، بعضي از مصاديق ديگرش هم پرهيز از لهو و لغو امثال ذلك است؛ نظير اتمام صوم. همان‌طوري كه اتمام صوم به پرهيز از بعضي از محرمات و احياناً مكروهات است ولو مفطر و مبطل صوم نباشند؛ اتمام حج هم اين‌چنين است ولو آنها جزء محرمات حال حج نباشند. مرحوم كليني بابي در كتاب الحج عنوان كرد. در آن باب به عنوان «ما ينبغي تركه للمحرم من الجدال و غيره» اين‌چنين آمده است: عبدالله بن سنان از حضرت نقل مي‌كند كه ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ فرمود: «اتمامها ان لا رفث و لا فسوق و لا جدال في الحج»[19]. كه در حقيقت آيه بعدي را مفسر و مبين اتمام حج مي‌دانند، اما روايت ديگري كه معاويه بن‌عمار از امام ششم (سلام الله عليه) نقل مي‌كند اين است فرمود: «اذا احرمت فعليك بتقوي الله و ذكر الله كثيرا و قلة الكلام الاّ بخير فإنّ من تمام الحج و العمرة أن يحفظ المرء لسانه الاّ من خير»[20]؛ همان‌طوري كه اتمام صوم پرهيز از غيبت و امثال ذلك است، اتمام حج هم پرهيز از غيبت و تهمت و محرمات ديگر و پرهيز از لهو و لغو است.

پرسش ...

پاسخ: آن هم به عنوان استشهاد به آيهٴ سورهٴ اعلي است كه فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي ٭ وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي[21]. در اين بيان هم فرمود: «فان من تمام الحج و العمرة ان يحفظ المرء لسانه الاّ من خير كما قال الله عزّوجلّ فان الله عزّوجلّ يقول: ﴿فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَجِّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الحَجِّ»[22] آن‌گاه مصاديقي براي اينها ذكر مي‌كند. اين هم ناظر به بيان بعضي از مصاديق اتمام حج و عمره.

بدل هدي

آن‌گاه در اين آيه محل بحث فرمود اگر كسي محصور نبود و در حال امن بود در صورتي كه حجش حج تمتع باشد،بايد به مقدار ميسور هدي و قرباني بدهد يا گوسفند است يا گاو است يا شتر كه در روايت مشخص شد و اگر كسي فاقد اين هدي و قرباني بود بايد كفاره‌اش را ده روز روزه بگيرد.اين ده روز روزه،سه روزش در حج است و هفت روزش بعد از برگشت از حج. از مواردي كه صوم در سفر مجاز است همين مسئله بدل هدي است.فرمود: ﴿فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُم﴾.

ـ مراد از نيافتن قرباني

اگر كسي هدي نداشت (منظور از عدم وجدان يعني عدم وجدان عين و ثمن مراد است نه عدم وجدان خود عين)اين‌طور نيست كه اگر كسي قرباني نداشت فوراً به روزه تبديل بشود اگر كسي قرباني نداشت و ثمنش را هم نداشت كه هدي تهيه كند آن‌گاه به بدل بايد بپردازد؛نظير ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً[23] اين ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً﴾ اين‌چنين نيست كه اگر كسي آب نداشت فوراً وظيفه‌اش تيمم باشد.اگر كسي آب نداشت ولي پول داشت كه آب بخرد و براي او ضرر و حرجي در اين خريد و فروش نبود،خب باز اين واجد ماءاست نه فاقد ماءمنظور آن است كه اگر متمكن از آب نباشيد يا بلاواسطه يا مع‌الواسطه.در اينجا هم فرمود ﴿فَمَن لَمْ يَجِد﴾ يعني اگر كسي متمكن از هدي نباشد (خواه بلاواسطه خواه مع‌الواسطه).

ـ جواز روزه بدل هدي در سفر

آن‌گاه بايد بدل اين هدي روزه بگيرد ﴿فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ﴾ اين اطلاقش شامل مي‌شود چه انسان در مكه قصد ده روز بكند، چه نكند مي‌تواند روزه اين سه روز را بگيرد و در روايات هم خصوص اين مسئله كه اگر كسي مسافر است و قصد ده روز نكرده مي‌تواند بدل هدي سه روز روزه بگيرد آمده است و اين از مواردي است كه صوم در سفر جايز است. ﴿فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُم﴾؛ هفت روز بعد از برگشت.

معناي ﴿تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ﴾

براي اينكه مبادا كسي اين واو را به «أو» حمل كند و خيال كند كه اين واو به معناي «أو» هست [و] مفيد تخيير هست، فرمود: ﴿تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ﴾، بدل هدي روزه ده روزه است نه تخيير بين سه روز در حج و هفت روز در برگشت، بلكه ده روز واجب است. اين ده روز توزيعش به اين است كه سه روز در حج و هفت روز در بازگشت، ولي روايتي كه مرحوم كليني و ديگران نقل كردند نشان مي‌دهد كه اينكه فرمود: ﴿تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ﴾؛ يعني اين صيام ده روز جبران آن اضحيه كامله خوهد بود؛ آن قرباني كامل با اين ده روز تكميل مي‌شود. امام صادق (سلام الله عليه) از سفيان سؤال كرد كه ﴿تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ﴾ يعني چه؟ سفيان عرض كرد: سه و هفت مي‌شود ده. فرمود: اينكه گفتن نداشت تا خدا بگويد؛ هر كسي مي‌داند سه و هفت ده است. پس چرا خدا فرمود ﴿تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ﴾؟ سفيان عرض كرد من نمي‌دانم. فرمود: اين ناظر به اضحيه كامله است، آن مبدَل هم بايد اضحيه كامل باشد و اين صيام ده روزه هم جبران آن اضحيه كامله خواهد بود: ﴿تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ﴾.

اين سه روز را هم اولي آن است كه روز هفتم و هشتم و نهم يعني قبل از ترويه و روز ترويه و روز عرفه كه در عرفاتند، اين سه روز را روزه بگيرند. وقتي راوي سؤال مي‌كند كه آيا در مسافرت مي‌شود روزه گرفت؟ فرمود: آري مگر روز نهم روز مسافرت نيست، روز عرفه است. روز عرفه را كه شما مي‌پذيريد به عنوان بدل هدي روزه گرفت[24].

ضرورت حج تمتع برنائي

آن‌گاه فرمود: ﴿ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ قرآن كريم جريان كعبه را كه مطرح مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿لِلنَّاسِ سَوَاءً العَاكِفُ فِيهِ وَالبَادِ[25] فرمود: ما اين بيت را براي همه مردم يكسان قرار داديم كه بيايند از بركات اين بيت استفاده كنند: ﴿سَوَاءً العَاكِفُ فِيهِ وَالبَادِ﴾؛ چه كسي كه اهل مكه است، چه كسي كه اهل باديه است و از راه دور مي‌آيد. شهري و روستايي خلاصه در استفاده از مزاياي كعبه يكسانند؛ دور و نزديك از بهره‌برداري از كعبه يكسانند: ﴿سَوَاءً العَاكِفُ فِيهِ وَالبَادِ﴾ و اصولاً مكه يك خصوصيتي دارد كه ان‌شاءالله به بركت اسلام اگر از دست اين آل سعود آزاد شد، آن مزايايش روشن مي‌شود. اجاره دادن بيوت اطراف مكه مكروه است مانع شدن ديگران روا نيست اصولاً خانه و قصر را بالاتر از كعبه ساختن نارواست. الآن كه در اسارت آل‌سعود است به اين صورت است در هر حال در آن آيه فرمود: ﴿سَوَاءً العَاكِفُ فِيهِ وَالبَادِ[26].

تفاوت حج افراد دور با نزديك به كعبه

اما در اقسام حج بين عاكف و بادي فرق است؛ بين دور و نزديك فرق است اگر كسي از مكه. فاصله داشت با (فاصله‌هايي كه الآن روايتش را مي‌خوانيم)، فريضه او حج تمتع است و اگر كسي اهل مكه بود و يا اطراف مكه مي‌نشست و فاصله‌اش از مكه به آن حد نرسيده بود، وظيفه او حج قران و حج تمتع است؛ پس يك حكم مساوات و مواسات است كه در آيه ﴿سَوَاءً العَاكِفُ فِيهِ وَالبَادِ﴾ بيان شده كه آن حكم فقهي نيست، از نظر تقسيم‌بندي حج. آن حكم فقهي كه مربوط به تقسيم اقسام سه‌گانه حج است در اينجاست كه فرمود: ﴿ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾؛ اگر كسي اهلش نزديك مكه نيست، فريضه او فريضه تمتع است. چه گروهي ﴿حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ند چه گروهي نيستند، بايد با روايت مشخص بشود كه به بحث بعد موكول خواهد شد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 158.

[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.

[3] . سورهٴ حج, آيات 27 ـ 28.

[4] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 97.

[5] ـ بحار الانوار، ج96، ص374.

[6] ـ الكافي، ج4، ص549.

[7] ـ الكافي، ج4، ص549.

[8] ـ الكافي، ج4، ص549.

[9] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 29.

[10] ـ الكافي، ج4، ص549.

[11] ـ مفاتيح‌الجنان، زيارت جامعه كبيره.

[12] ـ بحار الانوار، ج2، ص183.

[13] ـ بحار الانوار، ج96، ص374.

[14] ـ كتاب الصافي في تفسير القرآن، ج1، ص355؛ «أقول: وفي هذا الزمان زيارة قبورهم تنوب مناب زيارتهم ولقائهم».

[15] ـ الكافي، ج4، ص550.

[16] ـ الكافي، ج4، ص550.

[17] ـ الكافي، ج4، ص368.

[18] ـ الكافي، ج4، ص369.

[19] ـ الكافي، ج4، ص337.

[20] ـ الكافي، ج4، ص338.

[21] ـ سورهٴ اعلي آيات 14 و15.

[22] ـ الكافي، ج4، ص338؛ (سورهٴ بقره، آيهٴ 197)

[23] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 43.

[24] ـ وسائل الشيعة، ج14، ص178 و179.

[25] ـ سورهٴ حج، ايه 25.

[26] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 25.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق