24 06 1987 3408314 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 375(1366/04/03)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ (190) وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ (191) فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ (193) الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ (194)﴾

مروري بر مباحث گذشته

نتيجه بحث در آيات قتال اين شد كه گذشته از آن مقاطع سه‌گانه‌اي كه خداي سبحان به مسلمين دستور داد يعني اول صبر و تحمل اذيت دوم دفاع [و] سوم حمله ابتدايي (گذشته از اين آياتي كه مقاطع سه‌گانه را تبيين مي‌كنند) آيات فراواني هست كه قتال را به شئون گوناگون بررسي مي‌كنند. يك سلسله از آيات مي‌گويند اگر جنگ نباشد آن مهم‌ترين حق كه حق حيات است از بين مي‌رود و اگر احياناً دستور جنگ ابتدايي صادر شد، بازگشت اين جنگ ابتدايي به جنگ دفاعي است زيرا اگر جنگ نباشد مشركين و بيگانگان، مراكز مذهب را ويران مي‌كنند و اگر مراكز مذهب ويران شد كل زمين فاسد مي‌شود و اين معنا هم بايد با دفاع حل بشود و دفاع هم تنها اين نيست كه خداي سبحان با امداد غيبيِ محض مشكلات جنگ را حل كند زيرا خداي سبحان وعده پيروزي داد اما شرط اين امداد را قيام مردم قرار داد فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم[1] و فرمود: ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ[2] و نظام عالم بر اين است كه خداي سبحان انسانها را بيازمايد؛ فرمود اگر خدا بخواهد دينش را ياري مي‌كند ولي چون جهان دار امتحان است و تكامل، شما را با آنها و آنها را با شما مي‌آزمايد: ﴿وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ[3].

بهره‌مندي از نصرت الهي در سايه مجاهدت

اين آيات نشان مي‌دهد كه گرچه خدا دين خود را ياري مي‌كند ولي اين‌چنين نيست كه هميشه نظير جريان ابرهه باشد كه ﴿فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ[4] بدون قيام مردم (اين‌ طور نيست)؛ اگر ديني [محقَّق] شد و پيامبري آمد و رهبري در كار است قيام مردم هم لازم است لذا به بعضي از مسلمين خطاب مي‌كند مي‌فرمايد اگر شما دين را ياري نكرديد خداوند شما را از بين مي‌برد و عده‌اي را مي‌آورد كه حاميان دين‌اند و مثل شما نخواهند بود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[5]؛ فرمود اگر شما تولّي كرديد و رو برگردانديد، خداوند شما را مي‌برد و عده‌اي ديگر مي‌آورد كه آن ديگران حافظ دين باشند و مانند شما نباشند آن ‌گاه خدا به افرادي كه دين خدا را ياري مي‌كنند وعده نصرت مي‌دهد كه ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ يا ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ﴾ و در همه موارد قرآن كريم در آيات دفاعش انسانها را سهيم مي‌داند كه ﴿دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ[6] .گاهي ﴿دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ﴾ به طير ابابيل است [كه] اين معجزه محض است [و] گاهي ﴿دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ است [كه] اين همان جنگهاي اسلامي است.

پيروزي مسلمانان در تمامي جنگها

در همه جنگها مسلمين پيروز شدند با اينكه همه جنگها نابرابر بود؛ گاهي پيروزي صد درصد بود گاهي نود درصد گاهي هشتاد درصد و امثال ذلك. در هيچ جا اسلام شكست نخورد و مسلمين شكست نخوردند حتي در جريان جنگ احد كه به حسب ظاهر عده‌اي كشته شدند و شربت شهادت نوشيدند؛ در هيچ جا پيغمبر اسلام شكست نخورد و مسلمين شكست نخوردند حتي آن صورتي كه به حسب ظاهر نظير جنگ احد بوده است. بيان ذلك اين است كه خداوند فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَة[7] يعني خداوند شما را در جاها و مواضع فراواني ياري كرده است و مجموع جنگها اعم از غزوه و سريه را گفتند هشتاد مورد بوده و از امام رضا(سلام الله عليه) نقل شده است كه [در پاسخ به اين سؤال كه] اگر كسي وصيت[8] كرد مال كثيري را در راه خدا بدهد چقدر بايد از مال او بردارند، حضرت (طبق اين نقل) فرمود مثلاً هشتاد واحد هشتاد سهم (حالا يا هشتاد دينار يا هشتاد درهم) فرمود هشتاد واحد بايد بردارند [و] استنباط و استدلال حضرت هم اين بود كه خداوند در قرآن كريم كثير را بر هشتاد مورد تطبيق كرده است فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَة﴾ و چون مجموع غزوه‌ها و سريه‌ها هشتاد بود و در هشتاد جا خدا پيغمبرش را ياري كرده است پس كثير بر مواضع ثمانين اطلاق مي‌شود[9]، خب اين يك استنباط فقهي و يك استظهار فقهي است.

از اين بيان معلوم مي‌شود كه در تمام جنگها خدا دين خود را ياري كرده است حتي در جنگ احد؛ منتها نصرت گاهي صد در صد است گاهي كمتر؛ اين‌چنين نيست كه نصرت نباشد اين‌چنين نيست كه اسلام در يكي از جبهه‌ها شكست خورده باشد، هر وقت اسلام و مسلمين به جبهه رفتند پيروز برگشتند منتها يا پيروزي اكمل يا پيروزي كامل يا پيروزي نيمه كامل و مانند آن.

نيل به پيروزي در پرتو تحقق هدف

پرسش ...

پاسخ: چون ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ اگر ﴿سَبِيلِ اللّهِ﴾ احيا شد پيروزي است.

پرسش ...

پاسخ: اصلاً به معناي خودش است؛ انسان براي هدف مي‌جنگد اگر هدف ظهور كرد انسان پيروز است [و اگر] هدف از بين رفت انسان شكست مي‌خورد. انسان كه [به جنگ در راه حق] نمي‌رود كه زنده برگردد انسان مي‌رود كه هدف را احيا كند؛ ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّه﴾. وقتي از امام سجاد(سلام الله عليه) در شام سؤال كردند در اين نبرد چه كسي پيروز شد فرمود اگر خواستي بفهمي چه كسي پيروز شد، موقع نماز كه رسيد اذان و اقامه بگو ببين در اذان و اقامه نام چه كسي را مي‌بري[10]. اگر معيار جنگ را هدف تعيين مي‌كند نه رزمنده، بايد ديد آن هدف تحقق پيدا كرد يا نه. معيار پيروزي اين نيست كه اينها سالم برگردند معيار آن است كه هدف محقَّق شد يا هدف محقَّق نشد. در صدر هدف هم فرمود: ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّه﴾؛ اگر راه خدا باز شد معلوم مي‌شود اين جنگ به نفع اسلام بود [و] اگر راه خدا ـ معاذ الله ـ بسته شد معلوم مي‌شود اين جنگ با شكست همراه شد. امام سجاد فرمود در اذان در اقامه خوب دقت كن ببين چه كسي پيروز شد، معلوم مي‌شود كه انسان نمي‌رود كه زنده برگردد، مي‌رود كه دين را زنده كند: «لتكون كلمة الله هي العلياء»[11] نه اينكه انسان رزمنده سالم برگردد.

پرسش ...

پاسخ: نه، منظور آن است كه اگر در جنگ احد شكست تلقي مي‌شد حضرت بايد مي‌فرمود كه 79 درهم بدهيد نه هشتاد درهم، چون مجموع جنگها گفتند هشتاد تا بود و در همه جنگها هم پيروزي هست.

مراد از فتنه در آيهٴ 193

مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم فرمود: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾. گرچه فتنه به معناي دسيسه و آشوب و امثال ذلك است ولي به قرينه تقابل با دين معلوم مي‌شود كه منظور از آن فتنه شرك و بي‌ديني است. فرمود: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ كه اين ‌«كان‌»، ‌«كان‌»ي تامه است يعني ‌«لا توجد فتنة‌»، ﴿وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ﴾ يعني اين جنگ براي همان ‌«لا اله الا الله‌» است؛ جنگ براي ‌«لا اله‌» يعني ﴿لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ [جنگ براي] ‌«الا الله‌» يعني ﴿يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه﴾. گاهي كلمه ‌«كل‌ّ» هم در كنارش ضميمه مي‌شود مثل آيه سورهٴ ‌«انفال‌» كه ﴿يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه[12] گاهي بدون ‌«كلّ‌» ذكر مي‌شود مثل همين آيه محل بحث. اينكه فرمود: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ﴾ مثل آن است كه بفرمايد ‌«و قاتلوهم حتي استقرت لا اله الا الله‌». منظور از اين فتنه شرك است به قرينه ﴿يَكُونَ الدِّينُ لِلّه﴾؛ فرمود فتنه نباشد [و] دين براي خدا باشد يعني لامذهبي رخت بربندد مذهب مستقر بشود لاديني رخت بربندد دين حكومت كند: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ﴾ كه اين هر دو، تفصيل هدف جنگ است [و] اين در حقيقت مفسر همان ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّه﴾ است [زيرا] ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ به اين است كه انسان، ‌«سبيل الطاغوت‌» را ببندد و ‌«سبيل الله‌» را باز كند.

وعده الهي به تفوق اسلام بر ساير اديان

اينكه در سورهٴ ‌«انفال‌» يا آيه محل بحث از سوره ‌«بقره‌» فرمود: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ﴾ يعني حتي يزول الشرك و حتي يستقر التوحيد. اين معنا همان است كه گاهي به صورت اثبات و گاهي به صورت نفي در آيات بيان شده است گاهي مي‌فرمايد: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَي وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ[13]؛ خداي سبحان رسولش را اعزام كرد تا دين اسلام بر همه اديان چيره بشود با اينكه خطر شرك و مشركان را مطرح كرد فرمود تمام تلاش مشركين بر آن است كه نور خدا را خاموش كنند: ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ[14] بناي مشرك بر اين است كه نور خدا را خاموش كند [و] غير مشرك يعني اهل كتاب بناي آنها بر ناسازگاري است: ﴿لَنْ تَرْضَي عَنكَ اليَهُودُ وَلاَ النَّصَارَي حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ[15] و مانند آن؛ حرف يهوديها اين است كه ﴿لَن يَدْخُلَ الجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً[16] حرف مسيحيها اين است كه «لن يدخل الجنة الا من كان نصاري»[17] آنها بهشت را احتكار كردند مي‌گويند بهشت جز يهودي كسي را نمي‌پذيرد يا بهشت جز مسيحي كسي را نمي‌پذيرد.

آزمايش انسانها، سرّ نصرت طلبي خداوند

اين خشونت و سرسختي مشركان را قرآن بيان كرد خشونت و سرسختي يهوديها و مسيحيها را قرآن بيان كرد بعد فرمود پيغمبر اسلام آمد تا دين را عالمي كند، خب اينكه رايگان عالمي نخواهد شد! يا بايد بگوييم مفت و مجّان همه اين مشركين بدخوي و يهوديها و مسيحيهاي تندرو تسليم مي‌شوند [خب] اينكه شدني نيست؛ يا بايد بگوييم نظير ﴿فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ[18] به طور رايگان طير ابابيل مي‌آيد و به بساط شرك و يهوديت و مسيحيت خاتمه مي‌دهد، اين [هم] كه با نصوص قرآني سازگار نيست چون خدا فرمود من اگر بخواهم مي‌توانم شرك را ريشه‌كن كنم ولي بناي عالم بر امتحان و تكامل است: ﴿لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ[19].

 

صيانت خداوند از دين و تهديد الهي نسبت به غفلت كنندگان از جهاد

بعد عده‌اي را هم تهديد كرد فرمود من دست از دينم برنمي‌دارم، شما نشد ديگري؛ فرمود اگر دين در جامعه مطرح شد اين‌ طور نيست كه ما بشينيم تماشا بكنيم كه بيگانه بيايد مراكز مذهب را ويران كند و قرآن را از بين ببرد براي اينكه شما ياري نكرديد (اين‌ طور نيست). يك وقت است دين در جامعه به عنوان يك حكومت مطرح نيست و كسي هم به جنگ دين نمي‌آيد، فساد مي‌كند ولي كفر نمي‌ورزد يا بنا بر ريشه‌كني اسلام ندارد آن ‌گاه خدا يك نحو رفتار مي‌كند؛ يك وقت است كه اسلام در جامعه مطرح شد [و] عده‌اي هم صف‌آرايي كردند كه قرآن را از بين ببرند فرمود در آن لحظه خدا آرام نمي‌نشيند و بناي خدا هم بر اين نيست كه «لولا دفع الله الناس بعضهم بطير ابابيل» همه جا باشد يا «بعضهم بالرياح» باشد يا «بعضهم لازل» باشد (اين ‌طور نيست) بناي خدا بر اين است كه ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ[20] اين سنت الهي است. آن ‌گاه فرمود اگر در جامعه‌اي دين مطرح شد و عده‌اي براي خاموش كردن چراغ دين صف‌آرايي كردند اين‌چنين نيست كه خدا به شما مهلت بدهد، شما نشد ديگري [و] آن‌ گاه اين‌ طور نيست كه شما را همين ‌طور صاف روي زمين نگه بدارد و عده‌اي بيايند: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[21]؛ عده‌اي ديگر مي‌آورد كه مانند شما آسايش‌طلب نباشند. آنها كساني‌اند كه اوصاف آنها را در سورهٴ ‌«مائده‌» مشخص كرد فرمود اگر شما در اثر رفاه‌طلبي حاضر نبوديد كه دين را ياري كنيد خداي سبحان به وسيله دوستان خود دين خود را حمايت مي‌كند؛ آيه پنجاه و چهارم سورهٴ مباركهٴ ‌«مائده‌» اين است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[22].

در اينجا ارتداد تنها ارتداد اعتقادي نيست نظير «ارتد الناس بعد النبي الا ثلاثة»[23] و امثال ذلك كه ارتداد از رهبري ارتداد از ولايت ارتداد از امامت و امثال ذلك است؛ اينكه فريقين نقل كردند: «ارتد الناس بعد النبي الا ثلاثة » نه ارتداد به معناي كفر و شرك است كه نجس باشند (اين‌چنين نبود) براي اينكه همه آن مسلمين مرتدشده مسجد مي‌آمدند نماز جماعت مي‌خواندند بعضي امام بودند بعضي مأموم بودند حج مي‌رفتند زكات مي‌دادند و امثال ذلك؛ اين «ارتد الناس» براي همين نمازخوان‌ها و روزه‌بگيرها و حج‌بروها بود وگرنه آنها كه دست از اصل دين برنداشتند. اگر از ولايت و امامت و رهبري اهل بيت عصمت و طهارت كسي فاصله بگيرد در حقيقت مصداق بارز «ارتد الناس» خواهد بود. در اينجا هم فرمود اگر كسي از شما مرتد شد و به عقب برگشت، اين‌چينن نيست كه خداي سبحان دست از دينش بردارد بفرمايد حالا كه شما لايق نيستيد ما هم دست از دينمان برمي‌داريم (اين‌چنين نيست). در بعضي از آياتِ قرآن كريم فرمود بسياري از انبيا را مردم كشتند و بسياري از انبيا را خانه‌نشين كردند مسخره كردند، حالا اين‌ طور نيست كه ما بگوييم چون مردم پيغمبر را قبول ندارند ديگر از اين به بعد قهر كنيم پيغمبر نفرستيم وحي نفرستيم (اين ‌طور نيست)؛ فرمود حالا اگر عده‌اي دست از دين برداشتند اين‌چنين نيست كه ما حالا قهر كنيم پيغمبر نفرستيم (ممكن نيست) ما بشر را بدون راهنما رها نمي‌كنيم؛ ما وقتي نهال آفريديم باران مي‌فرستيم اين‌چنين نيست كه حالا اگر نهالي قدرت جذب نداشت ما بگوييم از اين به بعد باران نمي‌فرستيم (اين‌ طور نيست) ما تا ابد دينمان را حفظ مي‌كنيم منتها در اين كريمه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ﴾ اگر كسي از دينش حمايت نكند و از ولايت و امامت و رهبري امام معصوم(سلام الله عليه) مرتد و مرتجع بشود و حاضر نباشد دين الهي را ياري كند ﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ[24]؛ خداي سبحان افرادي را مي‌آورد كه هم محبوبان الهي‌اند و هم محبان الهي؛ خدا آنها را دوست دارد آنها هم خدا را دوست دارند.

چگونگي محب و محبوب خدا شدن

آنها خدا را دوست دارند براي اينكه مؤمن‌اند و مسلمان‌اند [و] همه كمالاتشان را از خدا دريافت مي‌ كنند لذا دوست خدايند؛ خدا هم دوست آنهاست براي اينكه اينها پيرو حبيب خدايند. در سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» فرمود كه: ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ[25]؛ به پيغمبر فرمود به مردم اعلام بكن كه اگر شما دوست خداييد تابع من كه حبيب خدا هستم باشيد تا از محب بودن به محبوب شدن منتقل بشويد؛ اگر تابع حبيب‌الله شديد حبيب‌الله مي‌شويد: ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾؛ شما پيرو من كه محبوب خدا هستم باشيد تا پيرويِ محبوب خدا، شما را محبوب خدا كند. كسي محب خداست كه از نظر اعتقاد، موحّد و مؤمن باشد و كسي محبوب خداست كه از نظر اخلاق و اعمال، تابع حبيب‌الله باشد كه ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾، پس شرايط محب شدن و محبوب شدن را مشخص كرد. در اين كريمه فرمود: ﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ﴾؛ خداي سبحان كساني را مي‌آورد كه محبان خدايند و محبوبان الهي؛ هم دوست خدايند و هم خدا دوست آنهاست. معلوم مي‌شود آنچه جنگ را اداره مي‌كند در حقيقت محبت و كشش دروني است؛ اين درس و بحثها مقدمه است آنچه انسان را اهل نثار و ايثار مي‌كند محبت است كه محبت عبارت از معرفت كامل و معرفت به بار نشسته است.

عطوفت با مؤمنان و شدّت با كافران، دو ويژگي اهل ايمان

آن‌ گاه فرمود: ﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الكَافِرينَ[26]؛ اينها كساني‌اند كه نسبت به مؤمنين ذلول و نرم‌اند، نه ذليل‌اند چون هيچ كسي حق ندارد خود را ذليل كند ولو نسبت به مؤمن ديگر. تذليل نفْس حرام است يعني انسان آبروي خود را بريزد معصيت كبيره كرده است. مؤمن موظف است جان خود را حفظ كند و آبروي خود را حفظ كند چون آبروي او براي او نيست و جان او براي او نيست [و] مال او هم در حدود خاص براي او نيست؛ همان طوري كه حق اتلاف مال ندارد حق اتلاف عِرض هم ندارد حق اتلاف نفْس هم ندارد چون مؤمن با خدا بيعت كرد، وقتي بيعت كرد يعني آبرو را به خدا بيع كرد جان را به خدا بيع كرد. آن جايي ريختن آبرو و [فداي] جان جايز است كه صاحب آبرو و جان [يعني خداوند] اجازه بدهد [و] صاحب جان و آبرو فقط براي حفظ دين اجازه داد كه در راه حفظ دين شما مي‌توانيد آبروي خود را بريزيد اگر مسخره كردند تحمل كنيد [يا] براي حفظ دين جانتان را نثار كنيد اگر شهيد شديد تحمل كنيد؛ وگرنه كسي حق ندارد جان خود را از دست بدهد يا آبروي خود را از دست بدهد، چون اگر كسي بيعت كرد يعني بيع كرد، ديگر آبروي او براي او نيست براي خداست. انسان امين آبروست [و] موظف است اين امانت را حفظ بكند لذا هيچ كس حق ندارد آبروي خود را بريزد ولو نسبت به مؤمن ديگر. اينكه گفتند ذليل باشيد نسبت به مؤمنين يعني ذلول و نرم باشيد اين همان ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ[27] است كه در آن آيه معروف هست.

﴿أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الكَافِرينَ﴾ يعني در عين حال كه بر مؤمنين سايه‌افكنيد ذلول و نرم باشيد [يعني] نسبت به مؤمنين سايه‌افكن باشيد نه اينكه اذلة ‌«عند المؤمنين‌» يا ‌«للمؤمنين‌»؛ فرمود ذلول باشيد منعطف باشيد مثل كبوتري كه پر پهن مي‌كند و بچه‌ها را زير پر خود مي‌گيرد. يك معلم ذليلِ علي‌ المتعلم است يعني ذلول است نرم است پر پهن مي‌كند و از بالا اِشراف دارد و آنها را زير پر مي‌گيرد. فرمود اين جنگنده‌ها اذله‌اند اما نه ‌«عند المؤمنين‌» بلكه ‌«علي المؤمنين‌‌» [يعني] نسبت به مؤمنين ديگر كه اهل رزم نيستند اينها حق احسان و اِشراف دارند. نسبت به كفار هم اين‌چنين‌اند كه ﴿أَعِزَّةٍ عَلَي الكَافِرينَ﴾؛ نسبت به كافرين عزيزند و گردن‌فرازند و منيع‌اند و قابل دسترس نيستند [و] نسبت به مؤمنين ذلول‌اند. همان دو صفتي كه در آيه معروف سورهٴ ‌«فتح‌» آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) با همراهانش به آن دو صفت ستوده شدند كه ﴿مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً[28]. در اين آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ ‌«فتح‌» رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) به همان عنوان رسالت شناخته شد كه جامع هر دو وصف است و اما مؤمنيني كه در پرتو تربيت رسول خدا به كمال رسيدند داراي شدت بر كفار و رحمت بين خودشان هستند. همان معناي ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ در اين آيه سورهٴ ‌«مائده‌» به صورت ﴿أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الكَافِرينَ[29] تقريباً بيان شده است.

مجاهدت و صلابت اهل ايمان

بعد فرمود اينها كه داراي اوصاف اربعه هستند: محب خدا هستند؛ محبوب خدا هستند؛ نسبت به مؤمنين ذلول و رئوف‌اند [و] نسبت به كفار عزيز و منيع‌اند، اين گروه كساني‌اند كه ﴿يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ اينها مي‌روند جبهه و دين را حفظ مي‌كنند ﴿وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾؛ در راه خدا از ملامت هيچ ملامت كنند‌ه‌اي هم هراس ندارند، هيچ عاملي هم اينها را از پا در نمي‌آورد، تهديد هيچ عاملي اينها را از پا در نمي‌آورد و اين مقام هم فضل خداست كه ﴿يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[30]. اساس اين كار بر محبت است يعني آنچه كار را انجام مي‌دهد علاقه است؛ گرچه درس و بحث و امثال ذلك بي‌اثر نيست اما اساس كار محبت است.

 

معروف بودن منكر و منكر بودن معروف در جهان كنوني و ايران قبل از انقلاب

شما در اين انقلاب اسلامي ايران ملاحظه فرموديد كه نظام قبل از انقلاب، نظامي بود كه [در آن] معروف منكر بود و منكر معروف بود. همين روايت معروفي كه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است و بسياري از كشورهاي دنياي كنوني مبتلا هستند ايران قبل از اسلام هم مبتلا بود؛ آن روايت اين است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چگونه مي‌شود آن روزي كه امر به معروف و نهي از منكر را فراموش كنيد، عرض كردند مگر مي‌شود فرمود آري بدتر از اين مي‌شود [بعد فرمود] چگونه مي‌شود آن وقتي كه امر به منكر و نهي از معروف كنيد، عرض كردند يا رسول الله! مگر چنين چيزي خواهد شد فرمود آري [سپس فرمود:] «فكيف بكم اذا رأيتمُ المعروفَ منكراً و المنكَر معروفاً»[31]؛ حرام، حلال مي‌شود [و] حلال، حرام مي‌شود. بدترين گناه و پليدترين كار به عنوان حق بشر در دنيا طرفدار دارد؛ ايران قبل از انقلاب اين‌چنين بود يعني شرب خمر به عنوان تمدن بود فحشا به عنوان تمدن بود. الآن هم دنيا همين‌ طور است؛ معروف، منكر است و منكر، معروف؛ شما وقتي با جلسات اينها آشنا مي‌شويد مي‌بينيد از پليدترين كارهاي حيواني به عنوان حقوق بشر سخن مي‌گويند، كاري كه انسان رويش نمي‌شود در جمع شما عزيزان اسمش را ببرد! پس معروف، منكر است و منكر، معروف. ايران قبل از انقلاب هم اين طور بود [اما] حالا به بركت انقلاب اسلامي نه تنها معروف منكر نيست و منكر معروف نيست و نه تنها امر به منكر و نهي از معروف نمي‌شود و نه تنها امر به معروف و نهي از منكر فراموش نمي‌شود، همه اين سه مراحل سقوط دفعتاً عوض شد.

محبّت خداوند و اولياي الهي، عامل نجات ايران

خب مهم‌ترين عاملي كه بالأخره ايران را نجات داد همان محبت بود. قبل از پيروزي انقلاب فرصت تبليغ و تعليم نبود يعني مراكز مذهب آن‌ طور كه بايد فعال نبود [و] مردم از مسائل اسلامي آگاهي نداشتند لذا بعد از پيروزي انقلاب بسياري از مسائل ناشناخته بود، بيگانگان هم فرصت پيدا كردند به كتابهاي الحادي را تا آنجا كه ممكن بود تكثير كردند و منتشر كردند، دفعتاً جنگ تحميلي هم شروع شد و بسياري از اين نسل جوان از خطوط كلي اسلام بي‌خبر بودند ولي رسيدند به سر دوراهي؛ ديدند يا بايد حسين‌بن‌علي را رها كنند يا لنين و استالين را، اوايل امر برايشان مشتبه بود [اما] اواخر فهميدند كه بالأخره يا حسين‌بن‌علي يا استالين يا علي‌بن‌ابي‌طالب يا لنين، اين محبتي كه در دلهاي مردم اين كشور ريشه داشته بود بالأخره اثر كرد. محبت اين انقلاب را حفظ كرد و محبت جنگ را الآن اداره مي‌كند. بعدها [جوانان و ساير مردم] كم كم با كتابها و رسانه‌هاي گروهي و امثال ذلك آشنا شدند و بسياري از مسائل براي آنها حل شد. آنكه مشكل انقلاب و جنگ را حل كرد و حل مي‌كند همان شيفتگي و علاقه است، درس و بحث گوشه‌اي از مشكلات را حل مي‌كند. مردم ايران حقيقتاً فهميدند كه سر دوراهي‌اند؛ يا بايد استالين را بگيرند يا علي‌بن‌ابي‌طالب را يا بايد لنين را بگيرند يا حسين‌بن‌علي را، اينجا بود كه ناگهان آن محبت ريشه‌دار ايران اسلامي ظهور كرد و با عشق شهادت و كربلا و امثال ذلك به جبهه رفتند. الآن كه شما به جبهه‌ها مشرف مي‌شويد مي‌بينيد در روز مانور يا روز حمله آنچه در خط مقدم هست همين مرثيه است؛ اين محبت است اين تبليغ الهي و تبليغ راستين است [و] اين محبت محصول همان معرفت و درس و بحثها و امثال ذلك است.

 

سنت الهي در حفظ و جهاني شدن اسلام، در سايه مجاهدت مؤمنان

فرمود خداي سبحان محبان و محبوبان خدا را مي‌آورد تا دين او را ياري كنند: ﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الكَافِرينَ﴾ آن‌گاه ﴿يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ و اين هم ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ[32]. از اين بيان معلوم مي‌شود اينكه خدا وعده داد فرمود من دينم را جهاني مي‌كنم چگونه جهاني مي‌كند. در چند قسمت قرآن فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَي وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ[33] ﴿وَكَفَي بِاللّهِ شَهِيداً[34] ـ با تعبيرات گوناگون ـ فرمود من بالأخره اسلام را جهاني مي‌كنم، خب چگونه جهاني مي‌كند؟ خودش كافران را براي ما معرفي كرد كه اينها خون‌آشام‌اند، كفار را خودِ خدا براي ما اين‌چنين معرفي كرد كه تلاش شبانه‌روزي اينها اين است كه شما را كافر كنند[35]، ما هم با مشركيني رو به رو هستيم كه اصرار آنها اين است كه ما را كافر كنند (اين يك)، يهوديها و مسيحيها را هم معرفي كرد كه حرف آنها اين است كه ﴿لَن يَدْخُلَ الجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَي[36]، بعد در سورهٴ 47 قرآن هم فرمود خدا اگر بخواهد دين را از راه غيب ياري مي‌كند ولي سنت الهي بر اين است كه به وسيله رزمنده‌ها دين را ياري كند؛ ده درصدي را رزمنده انجام بدهد نود درصدش با خداست پنج درصدي را انجام بدهد بقيه با خداست والاّ انسان بنشيند و بگويد خدايا ياري كن اين‌چنين نيست؛ فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ[37]. پس از طرفي وعده جهان‌شموليِ اسلام را داد فرمود: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ[38] از طرفي هم اين گرگهاي خون‌آشام را معرفي كرد كه اينها همواره در ستيزند اينها دلشان به اين خوش است كه نور خدا را خاموش كنند، يهوديها و مسيحيها را هم فرمود به اينكه اينها عدوّ شما هستند و بناي آنها بر اين است كه باور كردند كه بهشت فقط براي اينهاست.

خب در چنين شرايطي خدا بخواهد دين را جهاني كند، اين بدون جنگ شدني است؟! اگر بدون جنگ، شدني بود كه خدا سنتش را بر جنگ قرار نمي‌داد؛ فرمود من گفتم: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ [اما] اين ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ همان مفاد ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ﴾ است [و] اين ﴿وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ﴾ يا ﴿وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ[39]، همان مضمون آيه سورهٴ ‌«صف‌» است كه ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ[40] و اين بدون جنگ نخواهد بود. اگر بدون جنگ مي‌بود كه آن خاتم الاوصياء كه ذخيره الهي است را كه شهيد نمي‌كردند، خب سنت خدا بر اين مي‌بود كه حضرت را شهيد نكنند، در حالي‌ كه وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) هم شربت شهادت مي‌نوشد. بناي خدا بر اين نيست كه دينش را رايگان ترويج كند، گاهي اتفاق مي‌افتد كه از باب ﴿فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ[41] كعبه را حفظ كند ولي آن وقت پيغمبري نبود دينِ حاكمي نبود و امثال ذلك نبود ولي اگر دين باشد چاره جز حضور مردم نيست، از آن به بعد نصرت حق است، لذا در بخشهاي ديگر خداي سبحان مي‌فرمايد بنا بر اين است كه ما بر مستضعفين منّت بنهيم آنها را ائمه بكنيم: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوَارِثِينَ ٭ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ[42] فوراً جريان آل‌فرعون را ذكر مي‌كند، خب آل فرعون كه نظير ابرهه نبود، اينها ساليان متمادي رنج كشيدند كوشش كردند موسايي قيام كرد تلاش كرد مبارزه كرد دعوت كرد تهديد كرد تا رسيدند به جايي كه فرمود: ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِي اليَمِّ[43].

اگر فرمود: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوَارِثِينَ﴾ فوراً فرمود: ﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ﴾ اين قصه را نقل كرد؛ يا اگر فرمود خدا وعده داد كه ﴿لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ[44] يعني خليفه آنها قرار بدهد؛ آنها را ببرد و شما را بياورد، خب كجا آنها را رايگان بُرد و شما را رايگان به جاي آنها نشاند؟! اگر فرمود ما به بني‌اسرائيل، شرق و غرب آن فلات را داديم ﴿وَأَوْرَثْنَا القَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا[45]، بعد از ساليان متمادي تحمل رنج و مشقت اين‌چنين بود. اگر وعده استخلاف داد: ﴿لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ﴾ اگر فرمود: ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً[46]، اين بعد از آن است كه اينها قيام كردند مبارزه كردند تلاش كردند، از نصرت الهي برخوردار شدند. اگر هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ[47] باز هم در زمينه استخلاف است كه عده‌اي را مي‌برد عده‌اي را مي‌آورد؛ اين‌چنين وعده رايگان نداد كه دينش را بر همه اديان پيروز كند بدون جنگ و خونريزي. اگر هم كسي منتظر ظهور وليّ‌عصر است منتظر بودن يعني مصمم و مسلح و جنگجو بودن؛ وگرنه انساني كه از جنگ مي‌هراسد اين انتظار او نظير همان انتظار بني‌اسرائيل است كه گفت ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ[48]؛ اينكه انتظار نيست!

بنابراين اگر خداوند فرمود دين جهاني خواهد شد در همه موارد هم فرمود دفاع مطرح است و دفاع هم هميشه به وسيله طير ابابيل نيست، نظام بر اين است كه به وسيله مردم خدا دين را حفظ كند به وسيله مردم كعبه را حفظ كند: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ[49] [اگر دفاع مردم نباشد] قدس هم ويران خواهد شد و اگر دفاع مردم نباشد كعبه هم اين‌چنين است. حالا الآن از قيام مردمي مي‌ترسند وگرنه بر سر كعبه مي‌آوردند آنچه را نياكان اينها آورده بودند؛ كعبه كه بلاهاي فراواني از دست اينها ديد زير منجنيق اينها ويران شد مركز فساد شد در عهد اموي و مانند آن. ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ﴾ چه اينكه اگر قيام مردمي نباشد قدس ويران خواهد شد؛ خب مسلمين را آواره كردن و آنجا را مركز كفر قرار دادن اين شهديم قدس است و اگر نباشد قيام مردم، كعبه هم اين‌چنين خواهد بود چه اينكه اين‌چنين كردند كعبه را. بناي خداي سبحان هم بر اين است كه دين خود را به وسيله مردم حفظ كند؛ اين هم يكي از بيانات سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) است. تتمه بحث همان آيه مباركهٴ ﴿لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَة[50] است كه بايد جداگانه مطرح شود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 7..

[2]  . سورهٴ حج، آيهٴ 40..

[3]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 4.

[4]  . سورهٴ فيل، آيهٴ 5..

[5]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[6]  . سورهٴ حج، آيهٴ 40.

[7]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 25.

[8]  . در روايت شريفه، عنوان نذر  مطرح شده است.

[9]  .  ر . ك: الكافي، ج 7، ص 463 و 464.

[10]  . بحار الانوار، ج 45، ص 177.

[11]  . نهج البلاغه، حكمت 373.

[12]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 39.

[13]  . سورهٴ صف، آيهٴ 9..

[14]  . سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[15]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 120.

[16]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[17]  . ر . ك: سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[18]  . سورهٴ فيل، آيهٴ 5.

[19]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 4.

[20]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[21]  . سورهٴ محمد،  آيهٴ 38.

[22]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 54.

[23]  . بحار الانوار، ج 34، ص 274.

[24]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 54.

[25]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 31.

[26]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 54.

[27]  . سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[28]  . سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[29]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 54.

[30]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 54.

[31]  . تهذيب الاحكام، ج 6، ص 177.

[32]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 54.

[33]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 33.

[34]  . سورهٴ فتح، آيهٴ 28.

[35]  . ر . ك: سورهٴ بقره، آيهٴ 109.

[36]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[37]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 7.

[38]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 33.

[39]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 39.

[40]  . سورهٴ صف، آيهٴ 9.

[41]  . سورهٴ فيل، آيهٴ 5.

[42]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 5 و 6.

[43]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 40.

[44]  . سورهٴ نور، آيهٴ 55.

[45]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 137.

[46]  . سورهٴ نور، آيهٴ 55.

[47]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 105.

[48]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 24.

[49]  . سورهٴ حج، آيهٴ 40.

[50]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 195.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق