اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمٰن الرحيم
﴿وَقَٰتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يقٰتلونكم وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (190) وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاَ تقٰتلوهم عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّيٰ يقٰتلوكم فِيهِ فَإِن قَٰتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الْكَٰفِرِينَ (191) فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192) وَقَٰتِلُوهُمْ حَتَّيٰ لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَٰنَ إِلاّ عَلَيٰ الظٰلِمِينَ (193) الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَٰتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَيٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَيٰ عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِين (194)﴾
بيرحمانه نبودن فرمان الهي به نبرد با مشركان و تبعيد آنان
جريان قتال چون يك امر طبيعي و فطري است با حفظ همه مراتب بايد مطرح بشود؛ قرآن كريم هم با حفظ همه شئون و مراتب مسئله قتال را مطرح كرده است. در اين آيات محل بحث فرمود با كساني مبارزه كنيد كه آنها در صدد مبارزه با شمايند (يعني با دشمنان دينتان مبارزه كنيد) و هر جا به آنها دسترسي پيدا كرديد با آنها مبارزه كنيد و آنها را از ديارشان تبعيد كنيد همان طوري كه آنها شما را از ديارتان تبعيد كردند و مبادا كسي بگويد كشتن مشرك يا تبعيد مشرك، كار شديد و كار سختي است، جوابش اين است كه كار آنها كه فتنهبرانگيزي و شرك است شديدتر از قتل و تبعيد است: ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾.
جواز دفاع در برابر حمله مشركان در مسجد الحرام
فرمود براي اينكه حرمت اماكن مذهبي رعايت بشود در مسجدالحرام ابتدا شروع به قتال نكنيد مگر اينكه آنها شروع به مبارزه كنند: ﴿وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ﴾ و اين هم يك امر طبيعي است؛ به طبع آنها مبارزه خواهند كرد براي اينكه شما مأمور شديد آنها را از مكّه بيرون كنيد، اگر مأمور شديد كه آنها را بيرون كنيد قهراً باعث مجادله و مبارزه خواهد شد، آنها كه آرام نمينشينند كه شما آنها را از مكّه بيرون كنيد قهراً دست به شمشير ميبرند، وقتي دست به شمشير بردند شما هم ميتوانيد در خود مسجدالحرام دست به شمشير ببريد براي اينكه شما مأمور شديد آنها را از سرزمين توحيد تبعيد كنيد، خب آنها كه با دست تهي بيرون نخواهند رفت و تسليم كه نخواهند شد قهراً مبارزه را شروع ميكنند، چون مبارزه را شروع ميكنند شما هم ميتوانيد در خود مكّه جنگ كنيد. اين يك امر طبيعي و يك لازمهٴ عادي است براي اينكه مسلمين موظف شدند مشركين را از مكّه بيرون كنند، خب تبعيد مشركين از مكّه كه بدون جنگ نخواهد بود اين چنين نيست كه آنها بگويند سمعاً و طاعة و از مكّه بيرون بروند، قهراً مقاومت نشان ميدهند و جنگ شروع خواهد شد و اگر آنها شروع به جنگ كردند شما هم ميتوانيد در خود مسجدالحرام جنگ كنيد و اگر بدون جنگ حاضر شدند مكّه را ترك كنند عيب ندارد ديگر شما شروع به جنگ نكنيد: ﴿فَإِنِ انتَهَوْا﴾ يعني اگر آنها از مبارزه در مسجدالحرام منتهي شدند و نهي را پذيرفتند: ﴿فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾.
﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ اين آخرين مرحله مبارزه است فرمود حالا اگر اينها را بيرون كرديد و اينها رفتند در كشور ديگر، باز دست از فتنه و شرك برنداشتند اينجا هم شما موظفيد مبارزه را همچنان ادامه بدهيد تا اصلاً شرك روي زمين نباشد: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ كه اين همان وعده الهي است كه ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ﴾[1].
حرمت ويژه مكه، سرّ دستور به تطهير آن از مشركان
پرسش ...
پاسخ: نه آنها اگر مقاومت كردند و دست به شمشير بروند، مسلمين دفاع ميكنند وگرنه اينها را بيرون ميكنند چون سرزمين مكّه جاي شرك نيست. اگر كسي از بيرون وارد حرم بخواهد شود بايد احرام ببندد، در تمام ايّام سال اين طور است مگر كساني نظير باربرها و حطابين و حشاشين و امثال ذلك كه كالاي روزانه را مكرر از خارج به داخل ميآورند وگرنه در تمام مدّت سال اگر كسي خواست وارد مكّه بشود كاري هم داشت به قصد زيارت [هم] نرفت بلكه به قصد ديدار دوست خودش رفت يا قصد تجارت داشت يا قصدهاي ديگر داشت اين حتماً بايد در يكي از اين مواقيت، احرام ببندد عمره مفرده را انجام بدهد بعد شروع به كار بكند. مكّه شهري نيست كه انسان در طي ايّام سال خواه در موسم حج خواه غير موسم حج همين طور عادي بتواند برود؛ تنها زميني كه در روي كره ارض اين خصيصه را دارد حرم است يعني مكّه است مدينه هم اين خصوصيّت را ندارد [يعني] انسان ميتواند با حال عادي وارد مدينه بشود امّا مكّه اين چنين نيست. اگر كسي در غير اشهر حج خواست سري به يكي از بستگانش در مكّه بزند اين چنين نيست كه مانند شهرهاي عادي بتواند وارد حرم بشود، حتماً بايد اِحرام ببندد و بايد احكام اِحرام را رعايت بكند عمره مفرده را انجام بدهد بعد به سراغ كارهايش برود. خب چين سرزميني جاي ناپاكان نيست لذا فرمود: ﴿وَأَخْرِجُوهُمْ﴾؛ اينها را بايد بيرون كنيد [و] اگر اينها عكسالعمل نشان دادند و دست به شمشير بردند آن گاه شما دفاع ميكنيد.
رفع كامل فتنه، آخرين مرحله نبرد با مشركان
آخرين مرحله جنگ عبارت است از ريشهكن كردن فتنه است. فرمود اكنون كه قدرت پيدا كرديد مشركين را از حجاز بيرون كرديد و اين سرزمين را از لوث شرك تطهير كرديد بكوشيد كه زمين را از شرك پاك كنيد: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ يعني «لا توجد فتنةٌ» شركي روي زمين نباشد حكومت طاغوت روي زمين نباشد نه [اينكه] مشرك نباشد، چون تا آخرين لحظه در دنيا بالأخره يك عدّه مشركاند منتها زير [فرمانروايي] حكومت اسلامياند و به حسب ظاهر اسلام ميآورند يا كتابياند يا اسلام ميآورند ولي آن نفاق را ممكن است داشته باشند. ﴿فَإِنِ انتَهَوْا﴾؛ اگر دست از شرك برداشتند ديگر جا براي تعدّي و جنگ نيست ﴿إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ﴾ كه منظور از اين «ظالمين» همان مشركين و كافرين خواهند بود كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[2]. اگر كسي شرك ورزيد بايد نسبت به او عدوان و تعدّي كرد [كه] در حقيقت تعدّي نيست [و] اين را قرآن مشاكلتاً تعدّي ناميد نظير همان ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ كه در بحث ديروز گذشت و امروز هم اشاره ميشود.
بقاي اسلام، سرّ جواز نبرد در مسجد الحرام و ماههاي حرام
آن گاه ميفرمايد احكام اسلامي زير پوشش اصل اسلام محفوظاند، حالا اگر كسي خواست با استفاده از احكام اسلامي عليه خود اسلام قيام كند شما ميتوانيد جبران كنيد مثلاً اگر كسي عليه اسلام در ماه حرام جنگ كرد شما نميتوانيد بگوييد چون اين ماه، ماه جنگ نيست ما ساكتيم يا اگر كسي در مسجدالحرام در حرم عليه اسلام و مسلمين جنگيد نميشود گفت اينها چون در مسجدالحرام ميجنگند حرمت اين حرم ما را وادار به سكوت ميكند (اين چنين نيست) لذا فرمود: ﴿الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ﴾ يعني گرچه در بعضي از ماهها جنگ حرام است چه اينكه سؤال كردند: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ﴾ در آيهٴ دويست و هفدهم همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است كه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ﴾؛ سؤال ميكنند آن ماهي كه قتال در آن ماه حرام است چيست يا كدام ماه است كه قتال در آن ماه حرام است، ميفرمايد: ﴿قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ﴾، شهر حرام از حرمت خاصي برخوردار است ولي اگر مشركين حرمت شهر حرام را رعايت نكردهاند شما هم ميتوانيد قصاصاً در خود ماه حرام بجنگيد: ﴿الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ﴾.
جواز مقابله با مشركان در زمانها و مكانهاي حرام، در صورت حرمتشكني آنان
آن گاه از اين امر جزئي به يك امر كلي منتقل ميشويم ميفرمايد: ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾؛ نه تنها حرمتِ شهر، قصاص دارد [بلكه] حرمت مكان [هم] قصاص دارد حرمتهاي ديگر [هم] قصاص دارند. اگر دشمن حرمت يكي از اين حُرمات را هتك كرد و رعايت نكرد شما هم ميتوانيد قصاصاً حرمت آن حُرمات را رعايت نكنيد؛ اين اختصاصي به شهر حرام ندارد مسجدالحرام همين طور است حالِ اِحرام همين طور است. در حال احرام جدال نيست جنگ نيست: ﴿فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الحَجِّ﴾[3]؛ اِدماء و خونريزي در حال احرام نيست حالا اگر كسي در حال اِحرام بود و حقّ اِحرام را رعايت نكرد و شروع به خونريزي كرد، شما هم ميتوانيد حقّ احرام را رعايت نكنيد و در حال احرام دفاع كنيد. حرم حرمتي دارد شهر حرام حرمتي دارد اِحرام حرمتي دارد كه مرز حرمتهاي اينها محفوظ است، اگر بيگانه اين مرز را رعايت نكرد شما هم ميتوانيد قصاصاً اين مرز را رعايت نكنيد: ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾.
پرسش ...
پاسخ: خب اگر تنها كسي كفر ميورزد يك مسئله است امّا اگر جلوي اينها را نگيريد ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ﴾[4]؛ ديگر مسجد و اهل مسجد نميمانند اگر جلوي كفر را نگيرند مراكز مذهب ويران خواهند شد.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب پس بايد كه دفاع بشود تا اينكه شرك و طاغوت قدرت نداشته باشد، حالا در درون دلش كفر دارد داشته باشد.
جواز مقابله به مثل همه جانبه
مرحله سوم قصاص در همه شئون است: ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾؛ اين ديگر اختصاصي به شهر حرام ندارد كما في القسم الاول [و] اختصاصي به حُرمات ندارد كما في القسم الثاني بلكه مطلق تعدّي را شامل ميشود هر گونه تعدّي نسبت به شما روا داشته شد شما هم روا بداريد. اين اطلاق فراگير است الاّ «ما خرج بالدليل» [و] آن «ما خرج بالدليل» هم نميگويد منظَلِم باش و سلطه بپذير ميگويد از راه ديگري جبران كن. در قتل و مانند آن قصاص هست امّا در بدگويي و قذف و امثال ذالك جا براي قصاص نيست امّا جا براي جبران و دفاع هست با مراجعه به محكمهٴ شرع. حالا اگر كسي به شما فحش داد اين چنين نيست كه شما مُجاز باشيد كه فحش دهيد و بگوييد: ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾. زدن يك مسئله است امّا قصاص طرف يا شتم يا قذف و مانند آن اين چنين نيست كه انسان مُجاز باشد خودش تعدّي كند، در قصاص حساب ديگري هست چون قصاص غير از حدّ است.
تفاوت قصاص با حدّ
اگر كسي پدر انسان يا فرزند انسان را كُشت، انسان شرعاً ميتواند قصاص كند چون باب قصاص غير از باب حدود است؛ حدّ را حتماً بايد حاكم شرع مشخص كند ولي قصاص را خود وليّ دم مي تواند پياده كند منتها دو مطلب هست: يكي اينكه اگر اين وليّ دم در محكمه نتوانست اثبات كند كه من قصاصاً كشتم او را اعدام ميكنند [و] مطلب ديگر اينكه براي اينكه هرج و مرج پيش نيايد احتياط لازم آن است كه در قصاص هم به حاكم شرع مراجعه بشود وگرنه تعزير خواهد شد ولي اصل مهدور الدم بودن قاتل به صِرف قتل ثابت ميشود؛ بر خلاف حدود است كه تا به محكمه شرع مراجعه نشد تا حاكم شرع حكم را لفظًا انشاء نكرد اين شخص مهدور الدم نخواهد بود. باب حدود جداست باب قصاص جداست؛ در باب قصاص قاتل مهدور الدم است و وليّ دم ميتواند او را اعدام كند منتها اگر شكايت به محكمه بردند و او نتوانست اثبات كند، در مقام ظاهر اعدامش ميكنند ولو عندالله معذور باشد و براي اينكه هرج و مرج نشود اگر كسي بدون محكمه شرع، قاتل را اعدام كرد و قصاص كرد او را تعزير ميكنند، بر خلاف مسئله حدّ حدّ تا حاكم شرع لفظاً حكم را انشاء نكند اين شخص خونش هدر نيست. اينها فرق فقهي و فرق جوهري بين قصاص و حدّ است.
در اين كريمه فرمود هر كسي كه به شما تعدّي كرد شما هم تعدّي كنيد خب اين مطلق است و با بعضي از امور تقييد خواهد شد؛ درباره شتم تقييد شد درباره قذف تقييد شد درباره قصاصِ طرف تقييد شده است. خب اگر كسي چاقويي زد و كسي را مجروح كرد [آيا] او هم ميتواند چاقو بزند با اينكه در معرض خطر است؟ اين چنين نيست. اگر قصاص طرف هست [و] احياناً ممكن است سرايت كند، اينجا گفتند به محكمه مراجعه كنيد. پس اين اطلاق ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ محكَّم است مگر در مواردي كه دليل بر تقييد قائم شد.
سرّ تعبير به ﴿فَاعْتَدُوا﴾
اينكه در آيات قبل فرمود تعدّي نكنيد و در اينجا فرمود بر هر كسي كه نسبت به شما تعدّي كرد تعدّي بكنيد، در حقيقت اين چنين نيست كه تعدّي تخصيص يافته شده باشد [بلكه] اين از باب مشاكله گفته شد نظير ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[5]. جزاي كار بد (خود آن جزا) عدل است و حَسَن [يعني] «جزاء سيئةٍ حسنٌ» جزايِ سيئه كه بد نيست منتها چون براي آن شخصِ مَجزي ناگوار است از اين جهت گفته شد: ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَ﴾ يا از باب مشاكله كه از صنايع محسّنهٴ ادبي است. در اين كريمه هم فرمود هر كسي بر شما تعدي كرد شما هم نسبت به او تعدّي كنيد، خب او تعدّي كرد شما عدل را عمل ميكنيد نه تعدّي؛ كار شما اعتدال است نه اعتدا، كار آن اولي كه مهاجم بود اعتدا بود وگرنه كار شما اعتدال است و نه اعتدا؛ منتها از باب صنعت مشاكله تعبير شده است كه ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ﴾ چه اينكه در آيه قبل هم كه فرمود: ﴿فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ﴾ آنجا سخن از مشاكله نيست، آنجا اگر تعبير به تعدّي شده است براي آن است كه ظالم، اين عمل را نسبت به خود ناگوار احساس ميكند و اين را تعدّي تلقي ميكند وگرنه اين كار عدل است و نه تعدّي. آيه بعدي را چون بحث جدايي دارد ـ گرچه سيدّناالاستاد(رضوان الله عليه) آن را همسياق آيات قبلي ميدانند و در كنار آنها ذكر ميكند ـ اگر خداي سبحان بخواهد بعد مطرح ميكنيم.
تكراري نبودن عبارت ﴿انتَهَوْا﴾ در آيات محل بحث
نوع اين فرمايشات در بيانات سيّدناالاستاد هست بنابراين آنچه مرحوم طبرسي در مجمعالبيان فرمودند كه اين آيات يكديگر را نسخ ميكنند اين چنين نيست [بلكه] اين سير طبيعي جنگ و جهاد است كه اوّل از مرحله ضعيف شروع ميشود تا مرحله قوي، اينها هيچ كدام ناسخ ديگري نيستند [بلكه] بيان مراتباند و اين هم كه مرحوم امينالاسلام اين دو ﴿انتَهَوْا﴾ را تقريباً مشابه هم معنا كردند كه موهمِ تكرار است اين هم معلوم ميشود تكرار نيست براي اينكه اولين ﴿انتَهَوْا﴾ راجع به آن است كه اگر از جنگ در مسجدالحرام دست برداشتند شما هم در مسجدالحرام جنگ نكنيد و دومين ﴿انتَهَوْا﴾ ناظر به آن است كه اگر از اصل فتنه و شرك دست برداشتند شما هم كاري به جنگ نداشته باشيد؛ اين دو ﴿انتَهُوا﴾ مربوط به دو مورد و دو معناست لذا تكرار نيست.
فرمان الهي به مصالحه با كافران در صورت تبوه آنان
نظير اين آيات سورهٴ «بقره» در همان آيات سورهٴ «توبه» هست كه اگر اينها منتهي شدند ديگر كاري به اينها نداشته باشيد يعني اگر نهي را پذيرفتند؛ در آيهٴ سي و ششم سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين چنين آمده است: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ يعني از آن روزي كه خداي سبحان نظام آسمان و زمين را آفريد، مسئله شهور قمريه همين طور بود كه سال دوازده ماه داشت ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَقَاتِلُوا المُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً﴾؛ همان طوري كه آنها در صدد جنگ با همه شما هستند شما هم در صدد نبرد با همه آنها باشيد ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ﴾. در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» مسئله انتها هم مطرح شد كه اگر اينها منتهي شدند ديگر كاري به اينها نداشته باشيد؛ در آيه پنج سورهٴ «توبه» آمده است كه ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ﴾. اين «انتهايي» كه در آيه محل بحث سورهٴ «بقره» قرار گرفت، به طور مبسوط در آيهٴ پنج سورهٴ «توبه» تشريح شد [كه فرمود] اگر توبه كردند نماز را اقامه كردند زكات را تأديه كردند راه اينها را باز كنيد ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[6]؛ اين همان ﴿انتَهَوْا﴾ است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است.
اصناف دفاع و بيان علامه طباطبايي دردفاع خواندن تمامي جنگهاي اسلام
سير طبيعي قتال آن طوري كه سيّدنا الاستاد(رضوان الله تعالي عليه) طرح كرد اين است ـ اول فرمايشات ايشان را نقل ميكنيم، اگر در خلال فرمايشات ايشان مطلبي قابل نقد بود به نقد آن مطلب ميپردازيم يا اگر كمبودي داشت كمبودش جبران ميشود و اگر تامّ بود كه تماميت اعلام خواهد شد ـ خلاصه بيان ايشان اين است كه درباره قتال يك بحث تفسيري دارد يك بحث علمي دارند. بحث علمي ايشان آن است كه همه اين قتالها جنبه دفاعي دارد و هر موجودي بالأخره از خود دفاع ميكند. اگر شاعر و مدرِك نباشد در حدّ همان طبيعتش دفاع ميكند؛ درخت در برابر بعضي از ناملايمات، در حدّ حيات گياهي از خود حمايت ميكند حيوانات در حدّ حيات حيواني از خود دفاع ميكنند منتها بعضي از حيوانات دفاعشان به فرار كردن است مثل آهوان كه حمايت آنها و دفاع آنها به رميدن آنهاست بعضيها هم با چنگ و دندان حمايت ميكنند بعضي با حيله و مكر حمايت ميكنند و دفاع ميكنند ـ اين اقسام گوناگون را در بيانات ايشان ملاحظه ميفرماييد ـ بعضيها با همان دندانشان چنگالشان از خودشان دفاع ميكنند بعضيها با رميدن و فرار و پر كشيدن دفاع ميكنند؛ اگر آهوست كه آن رميدنش وسيله دفاعش است و اگر حيوانات پرندهاند كه پرواز و پرش آنها وسيله دفاع آنهاست و اگر حيواناتي نظير بوزينه و امثال بوزينهاند آن مكر و حيله وسيله دفاع آنهاست، بالأخره هر موجودي به وسيله دفاعي خاص مسلح است و با استمداد از آن وسيله از خود دفاع ميكند و نيروي غضبي كه خداي سبحان به انسان داد، اين نيروي غضب وسيله دفاعي خوبي است منتها اگر اين نيروي غضب در تحت راهنمايي عقل عملي به كمال رسيد به صورت تبرّي در ميآيد كه عاليترين سير كمالي قدرت دفاع است.
بيطرفي اسلام نسبت به كافران، در آغاز امر
يك بحث علمي دارند يك بحث تفسيري؛ بحث علمي ايشان درباره تشريح قتال و دفاع و جنگ، بحث سودمندي است، بحث تفسيريشان هم كه بحث عميقي است. ميفرمايند قرآن كريم از نظر نظم مسائل جنگ و دفاع، اول در حال ضعف اسلام و مسلمين اعلام بيطرفي كرد؛ سورهٴ «كافرون» اين است كه: ﴿قُلْ يَاأَيُّهَا الكَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[7]؛ اين مرحله اول. در همين مرحله دستور تحمّل اذيت و آزار داده شد نظير ﴿دَعْ أَذَاهُم﴾[8] كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است و نظير آيه ده سورهٴ «مزمّل» كه ميفرمايد: ﴿وَاصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾؛ مشكلات اينها را تحمّل بكن صبر بكن. اين صبر يعني حليم باش نه يعني ساكت باش؛ صبر بكن كه اين مشكلات را روزي ترميم و جبران بكنيم.
معناي هَجر جميل در آيهٴ سورهٴ «مزمل»
﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾؛ نه اينكه بالكل اينها را ترك بكني قهر بكني، قهر كردن كه هَجر قبيح است. حالا اگر يك عالم يك روحاني امّت را ترك بكند اين هَجر قبيح است ولي اگر هَجر جميل داشته باشد هنر است يعني در عين حال كه با آنهاست از اينها قهر كرده [يعني] آداب اينها سنن اينها رسوم اينها فكر كوتاه اينها را تحويل نميگيرد و كار خودش را انجام ميدهد توقعي هم از اينها ندارد وگرنه آن قهر كردن و ترك كردن و منزوي شدن كه كار همه است آنكه هنر نيست. اين ﴿وَاهْجُرْهُمْ﴾ با هَجر جميل توصيف شده است نه «هَجراً مطلقاً» لذا در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَدَعْ﴾ [و] در صدر همين آيه ده سورهٴ «مزمّل» فرمود اذيت اينها را تحمّل بكن والاّ اگر كسي قهر بكند كه جاي صبر نيست آن كه اهل قهر است او اهل صبر نيست او اهل سكوت است. فرمود: ﴿وَاصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾؛ هَجر جميل اين است كه باشي، از اينها توقع نداشته باشي، مشكلات اينها را تحمّل بكني [و] كمكم اينها را راه ببري. وقتي هَجر، هَجر جميل بود و اذيّتهاي اينها تحمّل شد آن گاه خداي سبحان بعضي از نِعَم را بازگو ميكند.
در جريان يونس پيغمبر(عليه الصلاة و عليه السلام) به رسول خدا ميفرمايد تو مانند يونسِ پيغمبر نباش مشكلات مردم را تحمّل كن: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الحُوتِ﴾[9]. وقتي به رسول خدا سيره رسالت ميآموزاند ميگويد تو نوح را ببين تو موسيٰ را ببين تو عيسيٰ را ببين تو مريم را ببين تو ابراهيم را ببين ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ﴾ كذا يعني به ياد اينها باش، اينها بيش از تو و پيش از تو صبر كردند (به ياد اينها باش). در بين همه اينها يك يونس پيدا شد كه پُست را ترك كرد مثل اين نباشي: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الحُوتِ﴾. مرتّب رسول خدا را همانند انبياي ديگر به صبر و بردباري دعوت ميكند ميفرمايد: ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾[10] ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ مُوسَي﴾[11] ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ﴾ كذا و كذا ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الأَيْدِي وَالأَبصَارِ﴾[12]؛ امّا در همين سورهٴ مباركهٴ «قلم» آيهٴ ٤٨ به بعد ميفرمايد: ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾؛ صابر و بردبار باش، مبادا پُست را ترك كني مثل يونس باشي امّا براي اينكه مبادا كسي توهّم كند كه يونس(سلام الله عليه) وظيفه را ترك كرده است و كار خلافي ـ معاذالله ـ مرتكب شد فوراً در همين جريان ميفرمايد: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَيٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ٭ لَوْلاَ أَن تَدَٰرَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾؛ نعمت ولايت داشت نعمت رسالت داشت عبد صالح ما بود، اگر عبد صالح نبود و از اولياء الله نبود ما ميدانستيم با او چه كنيم او را ما بيرون ميانداختيم در حالي كه مذموم بود مذمّتش ميكرديم ولي الآن ممدوح ماست ولي ما ميخواهيم تو ممدوحتر باشي او از نعمت ولايت برخوردار بود: ﴿لَوْلاَ أَن تَدَٰرَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾؛ ما او را بيرون ميانداختيم از دريا در حالي كه مذموم بود ولي الآن مذموم نيست الآن ممدوح است از نعمت ولايت ما برخوردار است ولي تو قدري بالاتر باش. در اين گونه از موارد به عنوان هَجر جميل سخن گفته ميشود.
حمايت الهي از مسلمين در برابر هجوم كفار
به مسلمانها فرمود من ميگويم صبر كنيد امّا اين چنين نيست كه اگر آنها بخواهند نظام اسلامي را ريشهكن كنند من ساكت باشم، من ميخواهم براساس سير طبيعي با دست شما اسلام احيا بشود؛ آن وقتي كه قدرت شما ضعيف است اگر آنها بخواهند شما را ريشهكن كنند اين چنين نيست [كه ساكت باشم]. آيهٴ 24 سورهٴ «فتح» اين است كه ﴿وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً﴾؛ خداي سبحان در آن جريان حُديبيه و امثال حُديبيه هم دست شما را كوتاه كرد هم دست آنها را كوتاه كرد نگذاشت حادثه سنگيني پيش بيايد و مانند آن كه در آيه ٧٧ سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿ألَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلٰوة وَ ءاتوا الزكوٰة فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً﴾؛ فرمود يك عدّه در زمان صلح حاضرند با اسلام همكاري كنند و با مسلمين همكاري كنند امّا در زمان جنگ فكر ديگري دارند؛ آن وقتي كه ما گفتيم الآن زمان جنگ نيست اينها قبول كردند [اما] وقتي گفتيم زمان سازش و صلح و صبر و سكوت گذشت [و] زمان جنگ فرا رسيد يك عدّه قبول كردند يك عدّه قبول نكردند [و] از مردم ميترسند.
فرمان الهي به مسلمانان جهت نبرد با مشركان و سرّ آن
آن گاه كمكم دستور نبرد داده شد. دستور نبرد با همان آياتي نظير آيات سورهٴ «حج» شروع ميشود كه فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يقٰتلون بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[13] [و] در آيه بعد دليل اين كار را ذكر كرد فرمود اگر شما دفاع نكنيد مراكز دين از بين ميرود و مسجد و صومعه و بيعه و عبادتگاهها از آنِ شما نيست شما براي حفظ اين معابد هستيد: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٌ﴾[14]. پس در مرحله اول كه صبر و سكوت و تحمل رنج و اذيت به عنوان هَجر جميل؛ مرحله دوم مرحله دفاع است [و] مرحله سوم مرحله جهاد ابتدايي است.
دفاعي بودن جنگهاي ابتدايي اسلام از منظر علامه طباطبايي
بيان سيّدنا الاستاد اين است كه مرحله سوم را اگر شما خوب تحليل بكنيد ميبينيد به مرحله دوم تبديل ميشود زيرا جهاد ابتدايي هم در حقيقت دفاع است [كه] اين را براساس آن بينش اصيل قرآني فرمود كه چون دين حق مسلّم انسانهاست و فطرت حق مسلّم انسانهاست [و] اگر كسي بخواهد به اين حق مسلّم آسيب برساند بر ديگران لازم است از اين حق حمايت كنند، جنگهاي ابتدايي هم به جنگهاي دفاعي برميگردد. در مقطع چهارم سخن از توحيد ناب است [يعني] نه تنها جنگ با مشركين بلكه جنگ با اهل كتاب كه اهل كتاب هم با اينكه موّحدند مع ذٰلك آنها را هم بايد زير حكومت اسلامي رام كرد.
پرسش ...
پاسخ: اينها مراتب كار است نه نسخ.
چگونگي بروز فساد و دفع آن در پرتو دفاع مجاهدانه
پرسش ...
پاسخ: در همين سوره مباركهٴ «بقره» فرمودند اگر دفاع نباشد فساد زمين را ميگيرد: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأَرْضُ﴾[15]؛ اين يك اصل كلي است. فساد زمين عبارت از آن است كه ظلم باشد رشا و كذب و خيانت باشد بيحرمتي به اعراض و دماء و نفوس رواج داشته باشد و مانند آن (اين فساد زمين است). براي تشريح دفاع فرمود اگر دفاع نباشد زمين فاسد ميشود، بعد فرمود ميدانيد راه فساد زمين چيست و چطور زمين فاسد ميشود ميدانيد مخالفين براي افساد في الأرض اوّل كجا را ميكوبند، اين را در آيات سورهٴ «حج» بيان كرد: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٌ﴾[16] يعني اگر ما در آيه قبل گفتيم اگر دفاع نباشد فساد روي زمين را ميگيرد، مشركين اوّل روي زمين فساد ايجاد نميكنند براي اينكه تا مسجد هست دست آنها بسته است تا صومعه و كليسا و كنيسه هست زبان آنها بسته است تا حوزهها هست دست آنها شكسته است [لذا] آنها اول مراكز علم و دين را منهدم ميكنند بعد فساد در زمين ايجاد ميكنند. پس اينكه فرمود: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأَرْضُ﴾ [يعني] زمين فاسد ميشود در آيات سورهٴ «حج» ريشه فساد زمين را بيان كرد فرمود: مفسدين في الأرض اول مراكز مذهب را ميكوبند وقتي مراكز ديني كوبيده شد آنگاه به فكر افساد في الارضاند.
اينچنين نيست كه اين دو مورد ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاس﴾ مخالف هم باشند يا در عرض هم باشند بلكه موافق هماند و در طول هماند؛ ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأَرْضُ﴾[17]، فان قلتَ كه چگونه فساد در زمين رواج پيدا ميكند، قلتُ: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَٰتٌ وَمَسَٰجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ﴾[18]. وقتي مراكز علمي و ديني و مراكز مذهب كوبيده شد انسان در حدّ حيات حيواني است، وقتي در حدّ حيات حيواني زندگي كرد ميشود در حدّ يك باغوحش و هر كه درنده است پيروز است لذا گفتند در اين اختلافها در اين درگيريهاي زباني و بدگويي مواظب آبرويتان باشيد؛ اگر كسي شروع به بددهني كرد در گفتار يا نوشتار، بدانيد آن كه وقيحتر است پيروز ميشود، از همان اول بدانيد آن كه آبرويش را نميخواهد پيروز ميشود [لذا] شما اگر به آبرويتان علاقهمنديد دست به اين كار نزنيد. در جنگهاي شمشيري اگر كسي لله قيام بكند يقيناً پيروز خواهد شد امّا با قلم با دهن با زبان، اهانت هتكِ حرمت دروغ و تهمت و بيحيثيت كردن اگر جنگهاي اين چنيني پيش آمد مواظب باشيد يقين داشته باشيد آن كه وقيحتر است پيروز ميشود. اگر آبرويتان را ميخواهيد با قلم نجنگيد اين فايده ندارد [زيرا] آن كه وقيحتر است سرانجام پيروز ميشود و اگر جنگ ديني است بدانيد يقيناً اسلام پيروز ميشود.
فرمود بيگانه اوّل مسجد را ميكوبد بعد جامعه را اول حوزهها را ميكوبد بعد جامعه را، چه اينكه در ايران هم همين طور ديديد شما، اوّل مراكز مذهب را ويران كردند بعد شروع به افساد في الأرض كردند. پس اين دو آيه كه ميفرمايد: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ﴾[19] و آيه سورهٴ «حج» كه ميفرمايد: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٌ﴾[20] در عرض هم نيستند مباين هم نيستند در طول هماند [كه] يكي ريشه ديگري را بيان ميكند.
«و الحمدلله رب العالمين»
[1] . سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[2] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 197.
[4] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[5] . سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[6] . سورهٴ توبه، آيهٴ 5.
[7] . سورهٴ كافرون، آيات 1 ـ 6.
[8] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 48.
[9] . سورهٴ قلم، آيهٴ 48.
[10] . سورهٴ مريم، آيهٴ 41.
[11] . سورهٴ مريم، آيهٴ 51.
[12] . سورهٴ ص، آيهٴ 45.
[13] . سورهٴ حج، آيهٴ 39.
[14] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.
[16] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.
[18] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[19] . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.
[20] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.