14 06 1987 3355238 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 368(1366/03/24)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَسْألونَكَ عَنِ الأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ وَلَيْسَ البِرُّ بِأَن تَأْتُوا البُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ البِرِّ مَنِ اتَّقَي وَأْتُوا البُيُوتَ مِن أَبْوَابِهِا وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189) وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِين (190)

تزكيه انسانها و تعليم كتاب و حكمت، رسالت اصلي پيامبران

سؤالاتي كه از رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شد گوناگون بود؛ برخي از آنها راجع به مسائل علمي بود و بعضي از آنها راجع به مسائل ديني و آشنايي به احكام الهي؛ اين چنين نبود كه همه سؤالها مخصوص احكام باشد و اين چنين نبود كه اگر وقتي سؤالي از مسائل علمي به ميان بيايد حضرت جواب ندهد. آنچه مربوط به تعليم كتاب و حكمت است و مربوط به تزكيه است خواه به عنوان پاسخ به سؤال خواه به عنوان يك افاده ابتدايي، در سخنان آن حضرت هست چه اينكه در روايات هم اين چنين است. خداي سبحان رسولش را به عنوان تاليِ كتاب، به عنوان معلّم كتاب و حكمت و به عنوان مزكّي نفوس معرفي كرد فرمود: ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ[1]. هر چه در اين‌ گونه از مسائل راه دارد، جزء برنامه‌هاي رسمي رسول خدا(صل الله عليه و آله و سلم) است.

گاهي آشنايي به يك مطلب علمي يا تاريخي، نقشي در تعليم كتاب و حكمت دارد آن ‌گاه اگر كسي سؤال بكند، خداي سبحان به وسيله وحي مبسوطاً جواب مي‌دهد نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ ‌«كهف‌» درباره ذي القرنين آمده است؛ آيهٴ هشتاد و سوم سورهٴ ‌«كهف‌» اين است كه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي القَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُم مِنْهُ ذِكْراً﴾ آن‌ گاه يك صفحه درباره ذي القرنين بحث كرد؛ منتها چون قرآن نور و هدايت است منزه از آن بخشهاي تاريخي و قصه و افسانه است؛ با اينكه قصص انبيا(عليهم السلام) در قرآن كريم آمده است اما آن‌ طور كه سرگذشت‌نويسان مي‌نگارند و آن ‌طوري كه مورخين مي‌نويسند از آغاز تا انجام، در قرآن كريم قصه هيچ پيغمبري اين چنين نيامده بلكه آن مواقع حساس و مواضع آموزندهٴ قصه و تاريخ آنها نقل شده است. در جريان ذي القرنين هم اين طور است؛ با اينكه يك مطلب تاريخي است منتها آن بخشي كه مربوط به تعليم كتاب و حكمت است نقل كرد [و] نحوه ديوار ذي القرنين و سدّ ذي‌القرنين كه يك سد فلزي است را هم بيان كرد منتها هدف قرآن از نقل اين سدّسازي (كه نه سدّ خاكي است و نه سدّ سنگي و مانند آن بلكه يك سدّ فلزي) اين است كه بفرمايد: ﴿هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّي[2] يعني اين قدرت از رحمت خاصه الهي است و مانند آن و در هنگام قيامت هم اين سدّ فلزي همانند ساير اشياء مستحكم فرو مي‌ريزد و قيامت ظهور مي‌كند.

گاهي ابتدائاً يك سلسله مسائل علمي را نقل مي‌كند نظير جريان تكوّن انسان كه انسان از بدء پيدايشش (هم انسان اوّلي هم انسانهايي كه از نسل آدم(سلام الله عليه)اند) [چگونه بوده است] تا حدودي آن قسمتهاي طبيعي را بازگو كرد كه اولش خاك بود و نسلش از آب بود و اين آب از بين صلب و ترائب خارج شده است در قرار مكين قرار مي‌گيرد دوراني را مي‌گذراند و به صورت علقه در مي‌آيد، بعد مراحلي را طي مي‌كند مضغه مي‌شود كم كم به صورت استخوان در مي‌آيد بعد استخوان را كسوت لحم مي‌پوشاند [و] به صورت جنين درمي‌آورد بعد به جنين روح عطا مي‌كند و مانند آن كه اينها يك سلسله مسائل طبيعي است كه قرآن كريم اينها را بازگو كرد براي اينكه اينها نقشي دارند در مسئله تعليم كتاب و حكمت؛ يا نظير پيدايش باران كه فرمود ما بادها را مأمور كرديم، اين بادها تلقيح‌كننده‌اند هم گياهان را تلقيح مي‌كنند [و] آنها را براي پذيرش بار آماده مي‌كنند و هم رسالتي دارند كه ابرها را جابه‌جا كنند كه ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ[3].

اين‌ گونه از مسائل را تا حدودي مبسوطاً قرآن كريم بيان كرد؛ نمي‌شود گفت كه قرآن فقط كتاب موعظه و كتاب پند و نصيحت و امثال ذلك است منتها نه ابتدائاً و نه به عنوان پاسخ به سؤال [اين‌طور نيست كه] راههاي طبيعي را يكي پس از ديگري به طور باز بيان بكند كه راه ابتكار و تعقّل بشر را ببندد. گاهي از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به طور معجزه مسئلت مي‌كردند كه شما كاري كنيد كه اين كوهها كنار بروند و اين دشت وسيع در اختيار ما قرار بگيرد كه اگر خواستيم كشاورزي كنيم و مانند آن بتوانيم؛ آمدند به پيغمبر پيشنهاد دادند كه كوهها را كنار ببر و امثال ذلك [اما] پيغمبر نه به عنوان معجزه اين كارها را مي‌كرد كه كوهها را يك روز كنار ببرد يك روز جلوتر بياورد و نه كارش تعليم اين‌ گونه از مسائل طبيعي و فني بود كه در حدّ يك عالمِ علم تجربي مؤثر باشد؛ براي اينكه هم قدرتهاي فكري انسانها شكوفا بشود و هم قدرتهاي عملي آنها ظهور بكند نه با معجزه كوهها را كنار مي‌برد و دشتِ پهن در اختيارشان قرار مي‌داد و نه با معجزه مرتب سعي مي‌كرد كه قنات احداث كند چاه احداث كند و چشمه بجوشاند (مگر عند الضروره) و نه با بيان مسائل علمي سعي مي‌كرد كه اينها را در كلاس علم بنشاند، زيرا هم عالم شدن به مسائل طبيعي، ميسور انسانهاست و هم انجام دادن كارهاي طبيعي، مقدور انسانهاست [و] نشانه‌اش همين است كه الآن بشر بسياري از مسائل را كشف كرده است. آنچه مشكل بشر است همان جنبه انسانيت و آدميت اوست وگرنه خداي سبحان به انسان آن ‌قدر عقل و هوش داد كه به اسرار طبيعي عالم پي ببرد و آن‌ قدر توان داد كه اسرار فهميده را پياده كند چه اينكه پياده كرده است؛ هدف اصيل انبيا همان تزكيه و تربيت است كه اگر در بين بشرها نباشد به صورت درنده ظهور مي‌كنند چه اينكه به اين صورت در آمدند. اگر يك وقت سؤالي از يك مسئله علمي شد، انبيا تحاشي نداشتند منتها سؤال را در محور تعليم كتاب و حكمت بازگو مي‌كردند.

 اين [روايات] علل‌الشرايع يا ساير رواياتي كه از ائمه(عليهم السلام) اسرار عالم را سؤال كردند و آنها جواب دادند، نشانه آن است كه ائمه و معصومين(عليهم السلام) پرهيزي از طرح مسائل علمي نداشتند منتها كار اصلي اينها تربيت انسانهاست و تربيت انسان هم به آن است كه استعدادِ دانشمندي آنها را شكوفا كنند و هم استعداد پياده كردن دانشها را به وسيله قدرتهاي عملي شكوفا كنند و هم به آنها بگويند كه نه آن علم و نه اين عمل هيچ كدام هدف اصيل انسانيت نيست بلكه همه اينها ابزار است كه مثلاً ﴿لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ[4] و مانند آن. اگر تعليم و تربيت انبيا نباشد عقل بشر مي‌تواند تا حدودي به اسرار طبيعي پي ببرد اما جهان را به صورت يك باغ وحش در مي‌آورد چه اينكه در منطقه‌هاي بشرنشيني كه وحي نفوذ ندارد اين چنين است، لذا همواره قرآن كريم اگر هم يك مسئله علمي را طرح مي‌كند در كنارش موعظه و تهذيب نفس را بازگو مي‌كند. در اين كريمه هم كه فرمود: ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الأَهِلَّةِ﴾، اگر منظور آنها سؤال از علت غايي و حكمت اين كار باشد، جواب [كه در آيه آمده] مناسب است و اگر هم بر فرض، سؤال آنها از علل طبيعي باشد آنچه مهم است همان آشنايي به حكمت است، لذا فرمود: ﴿قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ﴾.

اهل‌بيت، ابواب معرفت الهي

مطلب بعدي كه مربوط به آيه ﴿يَسْأَلُونَكَ﴾ است اين است كه در بعضي از روايات آمده است كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند: «آلمحمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ابواب الله و سبيله»[5]؛ ما راههاي الهي هستيم ما درهاي معرفت حقّيم، شما اگر بخواهيد به احكام و حِكَم ديني راه پيدا كنيد بايد به وسيله ما [و] با سؤال از ما اين مسائل براي شما حل بشود، البته اين تطبيق خوبي است از آيه ﴿وَأْتُوا البُيُوتَ مِن أَبْوَابِهِا﴾ بر اين ذوات مقدسه. ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ هم به عنوان تزكيه در پايان اين مطلب ذكر شده است.

پاسخ به چند پرسش

پرسش ...

پاسخ: به مناسبت حج كه اين تناسب هست؛ فرمود: ﴿قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ﴾. چون در حج به اين سنت جاهلي مبتلا مي‌شدند قرآن كريم براي اينكه اين سنت جاهلي را ابطال كند فرمود: ﴿وَلَيْسَ البِرُّ بِأَن تَأْتُوا البُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا﴾ چه اينكه در مسئله حج فرمود: ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا[6]. آنها در حج همين كار را مي‌كردند يعني وقتي قرباني مي‌كردند (حالا يا شتر را نحر مي‌كردند يا گاو و گوسفندي را ذبح مي‌كردند) خونش را به ديوار كعبه مي‌ماليدند و گوشش را هم به ديوار كعبه مي‌آويختند كه خدا قبول كند!

پرسش ...

پاسخ: نه [دربارهٴ] حج سؤال نكردند ولي خداي سبحان فرمود: ﴿قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ﴾ آن ‌گاه آن سنت باطل جاهلي را مي‌خواهد ابطال كند كه در حج فضيلتي نيست كه شما اگر مُحرم شديد، من وراء البيوت، وارد بشويد: ﴿وَلَيْسَ البِرُّ بِأَن تَأْتُوا البُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا﴾، اين به مناسبت حج ذكر شده است؛ ﴿وَلَكِنَّ البِرِّ مَنِ اتَّقَي﴾.

پرسش ...

پاسخ: آنجا كه معمولاً اكثري مردم به سر مي‌برند همين مناطق عادي است نظير ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ[7] نظير ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ[8] كه اين اوقات چندگانه را بيان كرده است؛ اين بامداد و شامگاه و عشيّ و ظهير مربوط به اكثري مردم است وگرنه مردم قطبَيْن اين ‌گونه از مسائل را به ندرت دادند.

آن‌گاه وقتي كه مسئله صوم و تا حدودي مسئله اكل مال به باطل و برخي از مسائل حج را بازگو كرد به مسئله قتال پرداخت فرمود ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾.

پرسش ...

پاسخ: نه تخصيص نيست، آنها را چند وجه گفتند؛ يا به نزديك‌ترين شهر مراجعه مي‌كنند يا هر كسي اگر به آن قطب مسافرت كرده است تابع بلد خودش است يا تابع بلاد استوايي است كه مثلاً دوازده ساعت دوازده ساعت را شب و روز حساب مي‌كنند.

سرّ توجه مشركان به سنت حج

پرسش ...

پاسخ: روزه در بين امم انبياي سلف بود [اما] در بين مشركين كه نبود مشركين كه روزه نمي‌گرفتند قبلاً كه اسلامي نبود، اهل كتاب بود كه قبلاً فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ[9] اما آن مشركيني كه مسئله را سؤال كردند و مبتلا به آن خوي جاهلي بودند كه روزه نمي‌گرفتند ولي به حج مي‌رفتند [و] حج به عنوان سنت ابراهيمي بين اينها رواج داشت، چون مركز درآمدي هم بود. آن كليدداران حرم از اين حج تبعيت مي‌كردند [و] مردم را به حج دعوت مي‌كردند؛ عده‌اي پستشان و سمتشان آب دادن بود سقايتِ حج به عهده آنها بود عده‌اي كليددار حرم بودند، اگر مراسم حج و موسم حج نبود كه اينها درآمدي نداشتند [لذا] اين سنت را حفظ كردند اما مسئله روزه و ساير سنن ديني را حفظ نكردند.

مراحل چندگانه برخورد مسلمانان با مشركان

فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ﴾؛ در اين كريمه فرمود كساني كه با شما به مقاتله و نبرد برخاستند با اينها مقاتله و جنگ كنيد و تعدي نكنيد براي اينكه خداي سبحان تعدي‌كننده‌ها را دوست ندارد [و] نه تنها دوست ندارد بلكه معتدين و متعديها مبغوض و مغضوب حق‌اند آياتي كه درباره قتال است چند طايفه است كه ـ به خواست خداي سبحان ـ يكي پس از ديگري روشن خواهد شد. سنت آن حضرت و سيره آن حضرت در برخورد با بيگانگان از نازل‌ترين مرحله شروع شد تا قوي‌ترين مرحله. نازل‌ترين مرحله‌اش همان اختفاي دعوت بود [كه] حتي دعوت را تا سه سال علني نكرد [تا اينكه] به دستور خداي سبحان كه بعدها فرمود: ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ[10] از آن به بعد دعوت علني شد؛ فرمود: ﴿فَاصْدَعْ﴾ يعني ‌«أظهر‌»؛ ولي در آغازِ دعوت، دعوت اختفا داشت لذا نبرد و درگيري مسلحانه و امثال ذلك هم نبود [بلكه] همان دعوتهاي مخفيانه بود و كارشكنيهاي جزئي و مخفيانه. وقتي دعوت علني شد كارشكني و ايذاء هم علني شد تا حضرت در مكه تشريف داشتند، وقتي از مكه به مدينه مهاجرت كردند و مسلمين قدرتي پيدا كردند آن ‌گاه دستورات دفاع آمده است بعد دستورات جهاد ابتدايي هم نازل شد.

دستور قرآن كريم به قتال و اشاره به تبعيت كراهت يا ارادت از علم

در همين سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» آيهٴ 216 فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ همان‌ طوري كه روزه بر شما تثبيت شده است قتال و جهاد هم بر شما تثبيت شده است بر شما واجب شده است، گرچه اين عمل براي شما دشوار است و چون دشوار است [و] كُره و دشواري به همراه آن است، احياناً كراهت داريد؛ لكن چون علم شما اندك است ارادت و كراهت شما هم اندك خواهد بود، چون ارادت و كراهت را علم هدايت مي‌كند. انسان به مقدار علمش يا مريد است يا كاره؛ اگر علم صحيحي داشت ارادت و كراهت او [و] در نتيجه تولّي و تبرّي او صحيح خواهد بود و اگر علمش ضعيف بود ارادت و كراهت او [و] در نتيجه تولّي و تبرّي او هم ضعيف خواهد بود. فرمود به كراهت و ارادت شما اعتمادي نيست براي اينكه به علم شما اعتمادي نيست؛ شما نمي‌دانيد چه چيزي خوب است و چه چيزي بد است تا ارادت و كراهتتان حساب شده باشد. ﴿وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾؛ چه بسا چيزي را شما ناروا مي‌پنداريد و نسبت به آن كراهت مي‌ورزيد در حالي كه اين خير شما است نبايد كه كراهت بورزيد ﴿وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾؛ چه بسا چيزي را دوست داريد و محبوب شماست در حالي كه نبايد محبوب شما باشد [و] سرّ اينكه گاهي محبوب را كراهت داريد و گاهي نسبت به مبغوض محبت مي‌ورزيد براي اين است كه ﴿أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُون﴾ و سرّ اينكه خداي سبحان قتال را با اينكه امر كُرهي است و با دشواري انجام مي‌گيرد و در نتيجه براي شما مكروه است، كتابت كرد و تثبيت كرد (سرّش) اين است كه ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ[11]. خب چون خدا مي‌داند و خير را مي‌داند قتال را تثبيت كرد و واجب كرد و چون شما نمي‌دانيد براي شما دشوار است و چون اين عمل بر شما دشوار است و راز آن را نمي‌دانيد نسبت به آن به جاي ارادت، كراهت مي‌ورزيد. اين اصل كتابت قتال، چه اينكه در بعضي از آيات هم آمده است كه ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا[12] يعني مؤمنيني كه مورد قتال قرار مي‌گيرند، مشركين به قتال آنها قيام مي‌كنند و آنها مقاتَل‌اند، به آنها اذن دفاع داده شد؛ ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ﴾، چرا ﴿أَذِنَ﴾؟ ﴿بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾؛ چون مظلوم‌اند اذن قتال به آنها داده شد.

مذمت رويگرداني از نبرد با مشركان

پس يك وقت سخن از كتمان دعوت و خفاي دعوت است، مرحله دوم دستور اظهار دعوت است كه ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ﴾ ولي در همان مرحله سخن از صبر و تحمل است كه مبادا به جنگ دست بزنند نظير آيهٴ 77 سورهٴ ‌«نساء‌» كه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾؛ خداي سبحان دستور كفّ و بازداشت نفس از دفاع داد فرمود: ﴿كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ﴾ [يعني] دستتان را به قتال و دفاع باز نكنيد [كه] عده‌اي آن امر به كفّ را امتثال كردند [ولي] وقتي مسلمين قدرت پيدا كردند و نوبت دفاع فرا رسيد: ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ القِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً[13]؛ آن وقتي كه دستور كفّ بود اينها امتثال مي‌كردند، وقتي دستور قتال آمد به جاي اينكه از خدا بترسند از دشمنان و از خلق خدا مي‌ترسيدند يا از خلق خدا بيشتر از خدا مي‌ترسيدند. ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ القِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ﴾؛ نه همه، بلكه گروهي از اينها ﴿يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً﴾، آن گاه چون جاهل به اسرارند پيشنهاد هم مي‌دهند مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا القِتَالَ﴾؛ خدايا الآن كه وقت جنگ نبود صبر مي‌كردي ما قدرت بهتر و بيشتري پيدا مي‌كرديم ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ﴾؛ مي‌خواستي مدتي صبر بكني بعداً مسئله قتال را بر ما تثبيت كني. خداي سبحان فرمود تمام تلاشتان اين است كه در دنيا چند روزي بمانيد و ماندن در دنيا اولاً متاع و تمتع و بهره جسمي و مادي است نه معنوي (اين يك) و اين بهره جسمي هم اندك است نه فراوان (اين دو): ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَي وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً[14]؛ اگر شما هم به مبارزه و نبرد عليه كفر اقدام كرديد به اندازه ‌«فتيل‌» به شما ظلم نمي‌شود ـ آن جرم كوتاهي است كه انسان با دو انگشتش به صورت مفتول مي‌بافد و اندازد آن را مي‌گويند ‌«فتيل‌» ـ فرمود به اين اندازه به شما ستم نخواهد شد و اگر هم رنج كوتاهي را تحمل كرديد در برابرش آن اجر فراوان و پايدار الهي را خواهيد ديد، لذا فرمود به مظلومين اجازه دفاع داده شد براي اينكه مي‌توانند از خودشان دفاع كنند. اينها مراحلي است كه يكي پس از ديگري ـ به خواست خداي سبحان ـ بايد مطرح بشود.

تزكيه و تعليم كتاب و حكمت، هدف نبرد با مشركان

در اين آيه محل بحث فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾؛ همان‌ طوري كه در مسئله قبل اشاره شد كه اساس برنامه وحي، تزكيه و تعليم كتاب و حكمت است، در مسئله جنگ هم اساسش همان تزكيه و تعليم است لذا مي‌فرمايد: ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾. تنها سخن از دفاع از عرض يا دفاع از بدن يا دفاع از آب و خاك و امثال ذلك نيست، اول دفاع از دين است، وقتي دين محفوظ شد، در پناه دين همه اين مزايا محفوظ است. اگر اصل دين ماند آن دين است كه به انسان مي‌گويد: ‌«مَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فهو شهيد‌ٌ»[15] ‌«مَن قُتِلَ دون عِرضه فهو شهيدٌ»[16] ‌«من قتل دون مَظْلَمَتِهِ فهو شهيد‌ٌ»[17] و مانند آن؛ اگر اصل دين محفوظ باشد به انسان اجازه نمي‌دهد كه احدي به آب و خاك او تعدّي كند لذا قبل از اينكه بگويد با چه كسي بجنگيد قبل از اينكه به صف مقابل اشاره كند به هدف اشاره مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾. معمولاً در اين ‌گونه از موارد اول هدف مطرح است بعد جنگجو يا طرف جنگ؛ قرآن قبل از اينكه بگويد چه كسي بجنگد و با چه كسي بجنگيد، مي‌گويد سخن از خدا را به ميان بياوريد. در اين آيه چون به مؤمنين خطاب مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿قَاتِلُو﴾ قهراً ضمير ‌«انتم‌» كه متوجه مؤمنين است، روشن است كه مخاطب مؤمنين هستند، آن ‌گاه قبل از اينكه بفرمايد با چه كسي بجنگيد، مي‌فرمايد در راه خدا با مشركين بجنگيد: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾؛ نه صِرف دفاع، آن صِرف دفاع در حيوانات هم است. هر انساني از آن جهت كه خوي خشم و غضب دارد در برابر تهاجم دفاع مي‌كند [اما] اينكه دفاع الهي نشد! خب كدام حيوان است كه در هنگام حمله آرام بنشيند؟! خب اگر گروهي در مقابل تهاجم و تجاوز به دفاع برخاستند كه اين ‌«في سبيل الله‌» نيست، اين به عنوان يك حق حيواني است؛ هر ذي حياتي از حيات خود حمايت مي‌كند.

عبادت بودن نبرد با مشركان و اقسام دو گانه سپاهيان الهي

قرآن كريم براي اينكه به اين دفاع رنگ عبادي بدهد مي‌فرمايد: ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾؛ قبل از اينكه بگويد با چه كسي بجنگيد مي‌فرمايد براي چه چيزي بجنگيد، چه اينكه در بعضي از آيات ديگر قبل از اينكه بگويد چه كسي بجنگد مي‌گويد براي چه كسي بجنگيد براي چه چيزي بجنگيد مي‌فرمايد: ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ[18]؛ قبل از اينكه بفرمايد مجاهد كيست هدف را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد در راه خدا كساني كه دنيا را به آخرت فروختند بجنگند، نمي‌فرمايد مجاهدين اسلامي در راه خدا بجنگند كه اين ‌«في سبيل الله‌» را بعد ذكر بكند يا در آيه محل بحث نمي‌فرمايد ‌«قاتلوا الذين يقاتلونكم في سبيل الله‌» نمي‌گويد با مشركين در راه خدا بجنگيد، مي‌گويد در راه خدابا مهاجمين بجنگيد در راه خدا مردان متديّن بجنگند؛ اول هدف است. اگر واقعاً اين هدف پيشاپيش جنگ باشد خداي سبحان يقيناً پيروز مي‌كند، چون وعده داد و دستور داد [و] دستور او با ظفر همراه است؛ خودش هم كه فرمود: ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي[19]؛ فرمود اينها سپاه من‌اند ستاد من‌اند. خداي سبحان دو نوع سپاه دارد: يك سپاه عمومي است كه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْض[20] و يك سپاه خاص است كه فرمود: ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الغَالِبُونَ[21]؛ نظير دو رحمت نظير دو هدايت: يك هدايت عامه يك هدايت خاصه؛ يك رحمت عامه يك رحمت خاصه [يا] نظير دو معيّت كه يك معيّت عامه است كه فرمود: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ[22]؛ هر جا باشيد چه در حال گناه چه در حال ثواب و اطاعت، خدا با شماست [و] يك معيت خاصه است كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ[23] اين يك معيّت خاصه است. سپاه و ستاد خداي سبحان هم مثل معيت خدا مثل رحمت خدا مثل هدايت خدا به دو قسم تقسيم مي‌شود: يك سپاه عمومي است كه سراسرِ عالم ستاد حق‌اند: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْض﴾ و يك سپاه مخصوص است كه اينها يقيناً پيروزند فرمود: ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الغَالِبُونَ﴾؛ اين حرف تأكيد آن ‌«لام‌» آن ضمير فصل آن جمله اسميه (همه و همه‌) نشانه تثبيت پيروزي رزمنده‌هاي اسلامي است، پس اساس آن است كه انسان در راه خدا بجنگد. اگر [انسان] براي حفظ دين خدا جنگيد يقيناً پيروز است احدي‌ الحسنيين براي اين گروه است لذا در بسياري از اين موارد قبل از اينكه بگويد چه كسي بجنگد و قبل از اينكه بفرمايد با چه كسي بجنگيد يا بفرمايد با چه ابزار و سلاح برزميد، سخن از هدف به ميان مي‌آيد: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ البته اين در حد دفاع است اما دفاع الهي.

نهي از تعدي در نبرد

﴿وَلاَ تَعْتَدُوا﴾؛ تعدي نكنيد. اين ﴿لاَ تَعْتَدُوا﴾ هم مي‌تواند جهاد ابتدايي را در زمان ضعف مسلمين در بر بگيرد كه آنها حق ندارند ابتدائاً حمله كنند و هم مي‌تواند شامل آن تعدي باشد كه نسبت به اشخاص روا داشته مي‌شود؛ مي‌فرمايد حالا كه به جنگ قيام كرديد و اقدام نموديد، كساني كه نبايد با آنها نبرد كنيد آنها را نكشيد نظير خردسالان نظير سالمندان نظير زنان و امثال ذلك؛ به اينها اگر تهاجم شما آسيبي رساند شما تعدي كرديد تجاوز كرديد. ﴿وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ﴾؛ اينكه فرمود خدا معتدين را دوست ندارد يك نحو توبيخ و مذمّت است يعني اينها دشمنان خدايند [يعني] نه تنها محبوب خدا نيستند بلكه مغضوب و مبغوض خدايند براي اينكه خدا نهي كرده است. خب اگر فرمود: ﴿وَلاَ تَعْتَدُوا﴾ خب اين اعتدا مي‌شود حرام [و] اگر كسي اعتدا كرد و تعدي كرد معصيت كبيره‌اي را مرتكب شد و يقيناً مبغوض خداست، پس اين ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ﴾ تنها نفي محبت نيست بلكه اثبات عداوت هم است.

فرمان الهي به شدّت در برابر مشركان

آن‌ گاه در آيه بعد هم فرمود: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ[24]. در اين گونه از آيات هنوز دستور حمله ابتدايي صادر نشده است فرمود هر جا به مشركين برخورد كرديد اينها را بكشيد، چرا؟ براي اينكه اينها وقتي برخورد كردند مي‌كشند: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾؛ اينها احياناً مي‌تواند دستور قتال ابتدايي باشد، فرمود هر جا گير آورديد بكشيد. ‌«ثقافت‌» يعني وجدان يعني يافتن؛ آن كسي كه مطلوب خود را مي‌يابد هر چه را طلب كند مي‌يابد به او مي‌گويند ‌«ثقيف‌» و اگر بر تمدن ‌«ثقافت‌» اطلاق مي‌شود به همين مناسبت است كه اينها مطلوب خود را يافتند؛ آن ‌كه مطلوب خود را مي‌يابد او ‌«ثقيف‌» است. فرمود هر جا اينها را يافتيد بكشيد و همان طوري كه اينها شما را از مكه بيرون كردند اينها را هم از مكه بيرون كنيد. بعدها دستور رسيده است كه اصولاً مشركين حق ندارند كه در جزيرة العرب به سر ببرند [كه] آن دستور نهايي بود اما فعلاً بحث در اخراج از مكه است نه اخراج از جزيرة العرب؛ فرمود: ﴿وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ[25]، همان‌ طوري كه اينها شما را از مكه بيرون راندند شما هم آنها را از مكه بيرون كنيد و اگر ديديد مسلماني يكي از آنها را كشت و متوقَّع نبود يا بدون اذن بود و مانند آن، بدانيد كه فتنه و شرك آنها بدتر از كشتن اين مسلمان است: ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ[26]. البته اين بايد جداگانه بحث شود كه كدام فتنه است كه از كشتن بالاتر است [آيا] هر فتنه‌اي از قتل بالاتر است يا شرك است كه از قتل بالاتر است يا آن دسيسه‌هايي كه زمينه كشتار را فراهم مي‌كند از قتل بالاتر است و مانند آن؛ فرمود: ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾.

پرسش ...

پاسخ: بسيار خب يك آيه است معلوم مي‌شود ضمير درباره همان مشركين است. اينكه مشخص است كه با چه كسي آنها در جنگ بودند چون اهل كتاب كه به جنگ اينها نيامده بودند مسلمانها كه به جنگ اينها نيامدند مسئله ايران و روم هم آن روز مطرح نبود، تنها دشمن رسمي مسلمين همان مشركين بودند كه [مسلمين] به قتال امر شدند. آن وقت اين‌چنين بود وقتي كه اين آيه نازل مي‌شد با آنها خطاب مي‌كرد مي‌فهميدند كه با چه كسي مي‌جنگند.

جواز نبرد پيرامون مسجد الحرام در صورت تعدي مشركان

آن‌گاه فرمود: ﴿وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾؛ شما در مكه نزديك مسجدالحرام با اينها به مقاتله نپردازيد آنجا جاي امن است چون ﴿مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنا[27] مگر اينكه آنها در كنار مسجدالحرام آن حرمت حرم را رعايت نكنند با شما بجنگند، اگر آنها در كنار مسجدالحرام به شما حمله كردند البته ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ[28] همان ‌طوري كه اصل كشتن‌ قصاص است رعايت نكردن حرمتهاي ديني هم قصاص است يعني اگر در ‌«اشهر حرم‌» آنها حمله كردند شما پاسخ بدهيد [يا] در مكان حرام آنها حمله كردند شما پاسخ بدهيد چون ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾. همان ‌طوري كه در اصل كشتن قصاص است، در شهر حرام اگر آنها تهاجم كردند شما دفاع كنيد به عنوان قصاص [يا] اگر در كنار مسجدالحرام آنها شروع به حمله كردند شما دفاع كنيد به عنوان قصاص: ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾؛ اگر آنها حرمت ‌«اشهر حرام‌» را رعايت نكردند يا حرمت مسجدالحرام را رعايت نكردند يا حرمت حرم را رعايت نكردند شما هم مي‌توانيد رعايت نكنيد به عنوان تقاص.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

[1]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 164.

[2]  . سورهٴ كهف، آيهٴ 98.

[3]  . سورهٴ حجر، آيهٴ 22.

[4]  . سورهٴ طلاق، آيهٴ 12.

[5]  . وسائل الشيعه، ج 27، ص 20.

[6]  . سورهٴ حج، آيهٴ 37.

[7]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 78.

[8]  . سورهٴ روم، آيهٴ 17.

[9]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 183.

[10]  . سورهٴ حجر، آيهٴ 94.

[11]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 216.

[12]  . سورهٴ حجر، آيهٴ 39.

[13]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 77.

[14]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 77.

[15]  . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 95.

[16]  . فقه السنة، ج 2، ص 484.

[17]  . الكافي، ج 5، ص 52.

[18]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 74.

[19]  . سورهٴ مجادله، آيهٴ 21.

[20]  . سورهٴ فتح، آيهٴ 4.

[21]  . سورهٴ صافات، آيهٴ 173.

[22]  . سورهٴ حديد، آيهٴ 4.

[23]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 128.

[24]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 191.

[25]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 191.

[26]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 191.

[27]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 97.

[28]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 194.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق