اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)﴾
پايان رخصت مباشرت در روزه
در بيان احكام روزه فرمودند كه بين ليل و نهار فرق است، رفث و نكاح در سراسر ليل جائز است؛ چنان كه اكل و شرب هم در سراسر ليل جائز است و پرهيز از نكاح وهمچنين پرهيز از اكل و شرب در روز است تا پايانش كه آغاز شب است، منتها بين نكاح و اكل و شرب اين فرق بود كه در اكل و شرب انسان ميتواند تا آخرين لحظهٴ شب غذا ميل كند يا آب بنوشد و همينكه فجر صادق طلوع كرد، دست از اكل و شرب بردارد ولي در مسئلهٴ رفث و نكاح اينچنين نبود، براي اينكه مقداري از وقت مانده براي تأمين طهارت بايد دست از رفث و نكاح بردارد تا متطهراً وارد صبح بشود، زيرا تعمد بر بقاي بر جنابت از مفطرات بود كه بحثش گذشت.
ـ «فجر صادق» آغاز روز
و آغاز روز هم همانطوري كه در بحث مجمل و مبيّن اشاره شد، از فجر صادق است. اينكه گفته شد: فجر صادق گزارشگر روز است؛ يعني با آمدن خود روز را گزارش ميدهد، لذا بيان شد: روز در مسئله روزه گرفتن، از فجر صادق شروع ميشود؛ آغاز روز فجر صادق است. منتها سرّ اينكه از فجر صادق به عنوان گزارشگر تعبير شده است براي آن است كه چون در روايت صدق و كذب به فجر اسناد داده شد و گفته شد فجر صادق و فجر كاذب و صدق و كذب فرع بر گزارش و اخبار است از اين جهت گفته شد به اينكه فجر صادق گزارشگر روز است وگرنه در حقيقت خودش آغاز روز است؛ يعني با آمدنش روز را تبيين ميكند چنان كه اين مطلب هم گذشت.
پرسش ...
پاسخ: آن، سرش آن است كه در خصوص آغاز روز تبيّن معيار شد. در مسئله پايان روز تبيّن معيار نشد، خودِ شب معيار شد، لذا در مسئله آغاز چون تبين معيار است و انسان نميتواند روز را از شب در ليالي مقمره فرق بگذارد، لذا احتياط ميكنند كه ميگويند: در شبهاي مهتاب نظير سيزده و چهارده و پانزده هر ماه احتياط بكنند، چون معلوم نيست اين روشني از مهتابي است يا براي روزي است كه فرا رسيده است. از اين جهت ميگويند كه چند دقيقه صبر بكنيد.
عدم اطلاق ﴿وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ﴾
مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ﴾؛ يعني ماداميكه در مساجد اعتكاف ميكنيد مباشرت زنها را ترك كنيد؛ مباشرت با آنها حرام است كه ظهور اين نهي هم حرمت است. از اين ﴿وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ﴾ خواستند استفاده كنند كه مطلق مباشرت زن در حال اعتكاف حرام است؛ چه به صورت رفث و نكاح، چه به صورت تقبيل و لمس و مانند آن، لذا مرحوم سيد فتوا داده است[1]، سيدنا الاستاد امام(دام ظله) هم فتوا دادند، خيليها هم به اين امر فتوا دادند كه در حال اعتكاف تنها رفث و نكاح حرام نيست، بلكه مطلق بهرهبرداري از زن؛ خواه به صورتِ نكاح، خواه به صورت تقبيل، خواه به صورت لمس حرام است. دليل آنها هم اطلاق اين آيه است كه فرمود: ﴿وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ﴾؛ وقتي در مسجد اعتكاف كردهايد از مباشرت زن پرهيز كنيد. مباشرت مطلق است شامل نكاح و غير نكاح ميشود. ﴿وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ﴾ چند اشكال متوجه اين استدلال است:
ـ انصراف اطلاق به خصوصِ نكاح و رفث
اشكال اول اين است كه گرچه مباشرت مطلق است و شامل همه اين انحاي تمتع ميشود ولي معمولاً در اينگونه از موارد منصرف به خصوصِ نكاح و رفث است. در نوع تعبيرات قرآن كريم كه گاهي به رفث، گاهي به مباشرت، گاهي به ملامست[2]، گاهي به قرب و نزديكي[3]، گاهي به تغشي[4] تعبير ميفرمايد، همه اين عناوين منصرف به نكاح است؛ مثلاً در صدر همين آيه فرمود: ﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ﴾؛ خب اين رفث منظور نكاح است؛ چنان كه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» دو تا عنوان آمده است؛ يكي مسئله «قرب» است، يكي مسئله «أتي و اتيان»؛ در آيهٴ 222 فرمود: ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي المَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ﴾؛ آن اعتزال، اعتزال از نكاح و رفث است؛ نه اعتزال از مطلق تمتع؛ چنان كه فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ﴾؛ نهي از قرب كرد، قرب نكاح مراد است؛ نه قرب مطلق تمتع. در آيهٴ 223 هم كه فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ﴾ منظور تجويز نكاح است گرچه به شهادت كلمه حرث ميتوان استفاده كرد كه اينجا محفوف به قرينه است ولي در هر حال در اينگونه از موارد خصوصِ نكاح اراده شده است.
در سورهٴ مباركهٴ «نساء» وقتي مسئله تيمم را مطرح ميفرمايد، آيهٴ 43 اين چنين آمده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي حَتَّي تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُباً إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّي تَغْتَسِلُوا وَإِن كُنتُم مَرْضَي أَوْ عَلَي سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّبا﴾؛ شما اگر چنانچه ملامست كرديد با زن و آب نيافتيد تيمم كنيد. اين «ملامست» كنايه از نكاح و رفث است، نه مطلق تمتع. اين ﴿أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الغَائِطِ﴾؛ مثل آن است كه الآن بگويند كسي از توالت بيرون آمده كه مكان تخليه مراد است. «غائط» همان مكان است؛ نه آن شيء. در سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم مشابه اين تعبير آمده است آيه ششم كه فرمود: ﴿وَإِن كُنتُم مَرْضَي أَوْ عَلَي سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾؛ اين ﴿لٰمستم﴾ كنايه از نكاح و رفث است؛ نه مطلق مباشرت؛ چنانكه تعبير به «تغشي» هم مطلق فراگيري نيست، مطلق دربر گيري نيست، خصوص رفث و نكاح مراد است. آيهٴ 189 سورهٴ «اعراف» اين است كه: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا﴾؛ «تغشي» يعني در بر گرفت زوج، زوجه را. منظور از اين «تغشي» خصوص نكاح است؛ نه مطلق مباشرت.
پس عناويني كه در قرآن كريم آمده است از قبيل «ملامست» از قبيل «تغشي» از قبيل «قرب» از قبيل «اتيان» و مانندآن همه نكاح و رفث اراده شده است. در خصوص اين آيه هم كه فرمود: ﴿وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ﴾ منظور از اين مباشرت خصوص نكاح است؛ نه مطلق تمتع و لو به نحو تقبيل يا لمس ظاهري.
پرسش ...
پاسخ: نه، غرض اين است كه آن از آن جهت كه در مسجد مكروه است يا مانند آن وگرنه به اعتكاف آسيبي نميرساند. يك كسي است كه حالا فرش مسجد را دارد ميبافد آمده در مسجد معتكف شد ديد كه فرشش احتياج به رفو دارد صبح تا غروب دارد فرش مسجد را ميبافد يا دارد مسجد را بنايي ميكند. كارگري است كه آمده در مسجد ديد محتاج بنايي است، دارد بنايي ميكند. اينها كه مزاحم اعتكاف نيست در خصوص بيع و شراع يك مطلب ديگري است وارد شده است.
بنابراين اگر مباشرت در آيه كريمه استعمال شده است گر چه بحث به ظاهر مطلق است ولي منصرف ميشود به خصوص نكاح طبق اين شواهد و قرائني كه در پيش است. (اين يك اشكال).
پرسش ...
پاسخ: نه، اگر يك چيزي منصرف است، يك تعبير عادي دارد؛ نظير همه اين موارد خوانده شده، اطلاق منعقد نميشود. تقييد فرع انعقاد اطلاق است، اطلاق منعقد شده را مقيد ميكند ولي اگر يك چيزي انصراف داشت انصراف مانع ظهورِ اطلاق است.
پرسش ...
پاسخ: نه نظير ﴿حَتَّي يَطْهُرْنَ﴾[5] قرينهاي در كار نيست ﴿وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ﴾.
﴿يَطْهُرْنَ﴾ براي همسر است چه كار با قرب زوج دارد؟ ميفرمايد: نزديك زنتان در حال عادت نشويد تا پاك بشوند. در هر حال اينها يك تعبيرات عرفي است كه انصراف دارد؛ يك تعبير پيچيدهاي نيست وقتي گفتند ملامست، تغشي و امثال ذلك منصرف به خصوص نكاح است.
ـ وجود قرينه داخلي و متصل بر عدم اطلاق آيه
اشكال ديگر و شاهد ديگر آن است كه همين آيه مباركه كه فرمود: ﴿فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾ مگر آنجا مطلق مباشرت مراد است يا خصوص نكاح اراده شد؟ فرمود: ﴿فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾ يعني «فالآن أحل لكم النكاح». از اين باشروهن كه مطلق امور استفاده نشد كه قبلاً ممنوع بود؛ يعني خصوص در نكاح در آنجا مراد است.
ـ عدم ظهور آيه در اعتكاف مصطلح فقهي
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ﴾ از كجا اعتكاف مصطلح فقهي مراد باشد؟ شايد مراد اين باشد كه مادامي كه در مسجد هستيم نزديك نشويد، مباشرت نكنيد. خب، البته يكي از محرمات مسجد خصوص نكاح است؛ نه مطلق مباشرت. اين ﴿وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ﴾ كه خيلي ظهور قوي در اعتكاف مصطلح ندارد: فرمود: ماداميكه در مسجد هستيد، از مباشرت با زن پرهيز كنيد و اين جزء احكام مسجد است؛ نه جزء احكام اعتكاف.
بنابراين از خود اين آيه نميتوان استفاده كرد كه مطلق مباشرت در حال اعتكاف حرام است. يكي اينكه منظور از ﴿عَاكِفُونَ﴾ معلوم نيست اعتكاف فقهي و مصطلح باشد، دوم اينكه اين ﴿لاَ تُبَاشِرُوهُنّ﴾ به قرينهٴ آيات منفصل و كلمات منفصل منصرف به خصوصِ نكاح است، سوم يك قرينه داخلي دارد كه قرينه متصل است آن ﴿بَاشِرُوهُنَّ﴾ است كه منظور خصوصِ نكاح است و مانند آن.
حكم مباشرت در اعتكاف
مطلب بعدي آن است كه صوم يك حكم روشني دارد، حج يك حكم روشني دارد، اعتكاف در اين بين محل اختلاف است حكمش روشن نيست. مسئله صوم روشن است كه در حال روزه گرفتن خصوص نكاح حرام است و مبطل اما ساير بهرهبرداري از قبيل تقبيل لمس و مانند آن مزاحمِ روزه نيست و مبطل روزه نيست؛ نه تكليفاً حرام است و نه وضعاً مبطل. در مسئله حج خب، روشن است كه همه اين امور حرام است؛ يعني انسان در حال احرام حج يا احرام عمره بايد از زن پرهيز كند «نكاحاً، تقبيلاً و لمساً بشهوةٍ» اين وضعش روشن است، چون روايات روشن كرده است.
پس مسئله صوم روشن است كه تقبيل و لمس و امثال ذلك نه حرمت تكليفي دارد و نه اثر وضعي است و در خصوص حج هم مشخص است كه حرام است (در حال احرام) با آن تحليلات البته حلال ميشود.
در خصوص مسئله اعتكاف است كه امر پيچيده است. در خصوص اعتكاف بايد بحث كرد كه آيا مثل روزه گرفتن است كه خصوص نكاح جائز نباشد بقيه جائز باشد يا مثل حج است كه كه همه اينها محرم باشد حتي عقد كردن. محرم حق ندارد حتي عقد هم بكند. اينقدر مسئله احرام از اين جهت پيچيده است. اين است كه در خصوص مسئله اعتكاف اختلاف است. اين بزرگاني كه فتوا به حرمت دادند كه اينگونه از امور يعني غير از نكاح تقبيل و لمس هم در حال اعتكاف حرام است برهان گويايي ندارد. دليل لفظي ايشان همين بود كه با چند اشكال روبرو است يك نقل شهرتي هم كردند كه به نصاب اجماع نرسيده است. به اين شهرتي كه به نصاب اجماع نرسيد نميشود اكتفا كرد مگر در حد احتياط. مشكل است كسي بگويد در حال اعتكاف تقبيل زن حرام است، لمس به شهوة حرام است، مگر در حد احتياط البته.
حكم مباشرت در روايات
ـ الف . در حال روزه
درباره ماه مبارك رمضان خب، در حال روزه چون وضعش روشن است روايات هم تأييد ميكند. در خصوص نكاح در اعتكاف آن هم وضع روشني دارد، ساير موارد يعني تقبيل بشهوة و لمس بشهوة وضع روشني ندارد، حداكثر احتياط است. در خصوص روزه گرفتن در كتاب الصوم، ابواب ما يمسك عنه صائم، باب سي و سوم حلبي از امام ششم(سلام الله عليه) سؤال ميكند: مردي با زني با عيالش مثلاً مساس دارد (برخوردي كرده است بدون نكاح) آيا اين عمل روزهاش را باطل ميكند يا نه؟ حضرت فرمود: براي جوان اين كار مكروه است، چون خوف انزال دارد[6]. معلوم ميشود اصلش مبطل روزه نيست.
روايت دوم كه جميل از زراره نقل ميكند كه امام باقر(سلام الله عليه) يا امام صادق(سلام الله عليه) در حكم اين مسئله فرمودند: «لا تنقض القبلةُ الصومَ»[7]؛ تقبيل روزه را باطل نميكند.
روايت ششم اين باب هم سماعه از امام ششم(سلام الله عليه) سوال كرد كه مردي ميتواند با همسرش مثلاً ملاصقه و برخوردي داشته باشد؟ حضرت فرمود: آري «ما لم يخف علي نفسه فلا بأس»[8]؛ ماداميكه خوف انزال و مانند آن نباشد عيبي ندارد.
پس صرف تقبيل يا لمس بشهوة مبطل روزه نيست. روايات ديگر هم اين معنا را تأييد ميكنند.
اما درباره خصوص اعتكاف بيش از مسئله نكاح دليل ديگري نيامده است. نكاح در حال اعتكاف هم تكليفاً حرام است و هم باعث كفاره است.
ـ ب . در حال اعتكاف
كتاب الاعتكاف در باب پنجم نقل ميكند كه از ابيالحسن (ابيالحسن اول همان امام كاظم(سلام الله عليه) است، ابيالحسن ثاني امام رضا(سلام الله عليه) است و ابيالحسن ثالث كه پدر امام حسن عسكري(سلام الله عليهم اجمعين) است) «قال: سالته عن المعتكف يأتي أهله»؛ آيا معتكف ميتواند به سراغ همسرش برود يا نه؟ خب، اين كنايه از نكاح است. «فقال[عليه السلام]: لا يأتي امراتهُ ليلاً و لا نهاراً و هو معتكف»[9]؛ در حال اعتكاف نميتواند با عيالش نكاح كند. خب، اين «اُتي» يعني نكح و رفث.
روايت دوم همين باب آمده است كه امام ششم(سلام الله عليه) نقل كرد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در دهه آخر ماه مبارك رمضان كه ميشد «اذا كان العشر الاواخر»[10]؛ خصوص ماه مبارك رمضان ذكر نشده است ولي طبق روايات ديگر در خصوص ماه مبارك رمضان اين نقل وارد شده است، «اعتكف في المسجد و ضربت له قبةٌ من شعر و شمّر المنور و طوي فراشه فقال بعضهم واعتزل النساء»[11]؛ به امام ششم(سلام الله عليه) عرض كردند كه بعضيها نقل ميكنند كه رسول خدا در حاليكه قبه زد در دهه آخر اين ماه شريف در مسجد معتكف شد از زنها هم اعتزال كرد؟ حضرت فرمود: «أمّا اعتزال النساء فلا»؛ از زنها اعتزال نكرد ولي از اينكه قبهاي زد و دهه آخر معتكف شد اين درست است. اين «اعتزال» يعني از مطلق مخالطت و برخورد اعتزال كرد؛ نه از تقبيل يا نكاح و مانند آن. اين دليل نيست كه مطلقا جائز است.
«اعتزال» محفوف به همه اين قرائن است، براي اينكه اگر براي اعتكاف هم محذور نباشد براي مسجد كه يقيناً محذور است، براي روزه كه يقيناً محذور است. پس معلوم ميشود اعتزال خصوصِ مطلق نيست كه نكاح را هم شامل بشود وگرنه از جهتي كه روزه داشت يقيناً نكاح نبود و از جهتي كه مسجد بود يقيناً نكاح نبود. معلوم ميشود اينكه فرمود: «أمّا اعتزال النساء فلا؛» يعني اصل مخالطت و مباشرت.
رواياتي كه در باب كفاره اعتكاف آمده است اينها گذشته از حرمت تكليفي، اثر وضعيش را هم روشن ميكنند. روايات باب ششم اين است كه زراره از امام باقر(سلام الله عليه) سؤال كرد: آيا معتكف ميتواند با اهلش نكاح كند؟ حضرت فرمود: «اذا فعل ذلك فعليه ما علي المظاهر»[12]؛ همانطوري كه اگر ظهار كند بايد كفاره بدهد، اگر در حال اعتكاف نكاح بكند هم، بايد كفاره بدهد.
روايت دوم كه سماعه از امام ششم(عليه السلام) سوال ميكند كه معتكفي «واقع أهله؟ قال: هو بمنزلة من افطر يوماً من شهر رمضان»[13] كه بايد كفاره بدهد منتها اگر اين شخصي كه در حال اعتكاف نكاح كرد در روز بود كه مثلاً روزه هم داشت، اين بايد دو تا كفاره بدهد؛ يكي براي اعتكاف و ديگري براي روزه و اما اگر شب اين كار را كرد؛ نه روز، همان يك كفاره كافي است. معلوم ميشود به اينكه خصوص اعتكاف هم باعث كفاره دادن است.
بنابراين روايات مسئله روزه؛ چنان كه روايات مسئله حج جداگانه مطرح است وضع را روشن كرده اما در خصوص اعتكاف ما روايتي نداريم كه بگويد تقبيل جائز است و نكاح حرام است. جواز تقبيل را با سائر ادله و مطلقات ميشود اثبات كرد و حرمت نكاح را هم از آيه ميتوان استفاده كرد به فرض اينكه ﴿عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ﴾ منظور اعتكاف فقهي باشد و هم از روايات.
بنابراين در اينگونه از موارد كسي به جزم نميتواند فتوا بدهد كه در حال اعتكاف مطلق تقبيل و لمس بلذة حرام است و اگر چه مرحوم سيد در عروه فتوا داد[14] و بعضيها موافقت كردند.
پرسش ...
پاسخ: ما اگر هم دليلي بر حرمت نداشته باشيم، اطلاقات اولي و «اصالة الحل»، «رفع ما لا يعلمون» كافي است بر نفي حرمت، حرمت دليل ميخواهد.
دليلي بر حرمت نداريم و شهرتي هم كه ادعا كردند حد اكثرش باعث احتياط ميشود، دليلي بر حرمت نيست.
تقوا، محصول رعايت حدود الهي
مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي المَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾؛ يعني همانطوري كه ما خصوص مسئله روزه و اكل و شرب و رفثش را مشخص كرديم، ساير آيات الهي را هم خوب مشخص ميكنيم (به طور بين و روشن) تا اينكه شما باتقوا باشيد. پس محصول همه اين تعليمات حصول آن ملكه تقوا است. اينها نكات جزيي بود كه مربوط به اين آيه بود بحثش گذشت.
نهي از تصرف ناحق در اموال ديگران
ـ اطلاق «أكل» بر مطلق تصرف
اما آيه بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَي الحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[15]؛ درباره مسائل مالي فرمود: مال خود را به باطل نخوريد و چون مهمترين فائده مال همان اكل است براي حفظ حيات، از اين جهت تعبير به «اكل» شده است وگرنه منظور مطلق تصرف است. اگر كسي مال مردم را تصرف كرد، ميگويند مال مردم را خورد گر چه آن خوراكي نباشد. اگر فرش كسي را غصب كرد يا زمين كسي را غصب كرد، ميگويند مال مردم را خورد. «أكل» منظور مطلق تصرف است. هيچ تصرفي در مال يكديگر نكنيد كه به روش باطل باشد؛ ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ﴾.
ـ تجارت مشروع
در بخشي از آيات ديگر مسئله «تجارت عن تراض» را استثنا فرمود. وقتي تجارت عن تراض استثنا شد، معنايش آن است كه هر چه تجارت عن تراض نبود أكل مال و باطل است. اگر چنانچه تجارت بود (تجارت و داد و ستد بود) منتها بر محور رضايت نبود، باز اكل مال به باطل است يا رضايت بود ولي تجارت نبود؛ نظير قمار باز اكل مال به باطل است. بايد تجارت باشد آن هم عن تراض؛ يك داد وستد عقلايي باشد بر محور رضايت. اگر هر كدام از اين دو قيد منتفي شد، آن حليت تصرف أكل منتفي ميشود.
رشوه، مصداقي از باطل خواري
﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَي الحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ﴾[16]، قبل از اينكه به آن بحث مبسوط مربوط به اين آيه برسيم يعني آيه ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾[17] در كنار اين آيه قرار بگيرد و جمع بندي بشود، به اين تفسير كوتاه بپردازيم ﴿وَتُدْلُوا بِهَا إِلَي الحُكَّامِ﴾[18] چه ميگويد. فرمود: مالي را كه شما به حاكمان ميدهيد تا از اين راه بخواهيد حقي را باطل كنيد و باطلي را حق كنيد، اين هم اكل مال به باطل است ولي براي اهميت خاصي كه دارد خداي سبحان او را جداگانه ذكر كرد. مالي كه انسان به حاكم ميدهد و از اين راه بخواهد حقي را باطل كند و باطلي را حق كند كه در سايه احقاق باطل و ابطال حق، مالي و حقي از ديگران را به خود اختصاص بدهد. اين هم اكل مال به باطل است. و اگر اين جمله را نميفرمود همان جمله اولي كه فرمود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ﴾ شامل اين هم ميشد، اما اين براي اهميتي كه داشت جداگانه ذكر شد.
ـ تعبير قرآن به «ادلاء» از پرداخت رشوه
تعبير لطيف قرآن كريم اين است كه فرمود: ﴿وَتُدْلُوا بِهَا إِلَي الحُكَّامِ﴾، اين «تدلوا» مجزوم است عطف است بر «تأكلوا» لاي ناهيه برسي اين در آمده و آن را جزم داد: ﴿تُدْلُوا بِهَ﴾؛ يعني «لا تدلو بها»؛ ادلاء نكنيد، به وسيله اين مال دلواندازي نكنيد تا چيزي بگيريد. مسئله اعطاء نيست، نفرمود «و لا تعطوها»؛ مال را رشوه ندهيد، سخن از رشاء نيست، سخن از اعطا نيست، سخن از ايتاء نيست سخن از بذل نيست سخن از ادلاء است، فرمود: ﴿وَتُدْلُوا﴾[19] اين تدلوا مجزوم است؛ يعني «لا تدلوا». معلوم ميشود آنكه رشوه بگير است (آن قاضي رشوه بگير يا كسي كه براي ابطال حق يا احقاق باطل مالي را دريافت ميكند) او مثل يك چاه و گودالي زيرزميني است كه پر از لجن است و انسان از بالا ايستاده، يك دلوي به درون اين چاه مياندازد كه از درون اين چاه يك دلوْ لجن بيرون بكشد. اينها كه كنيف را تطهير ميكنند (فاضلاب را ميكشند) كارشان اين است، اين كنيفي كه فاضلاب و آلودگيهاي انساني يا غير انساني در آن كنيف قرار دارد، اينها ادلاء ميكنند؛ يعني بالا ايستادهاند دلو مياندازند تا از درون اين كنيف و چاه يك دلو لجن را بيرون بكشند. اين كار ادلاء است. فرمود: قاضي رشوهبگير يا مسئول ديگري كه با دريافت اين رشوه مالِ بيگانهاي را به تباهي به دست ديگران ميسپارد، مثل يك كنيف فاضلاب است. آنكه رشوه ميدهد مثل آن مقنّي و چاه پاككن است، منتها مقنّي (چاه پاككن) يك آدم عاقلي است، اين كنيف را تطهير ميكند از كنيف لجن بيرون ميآورد و به جاي دوردست ميريزد و بعد خود را شستشو ميكند، اما آدم راشي (رشوه بده) در كنار چاه رشوهبگير ايستاده است با دلو و طناب از درونِ جان قاضي رشوهبگير يك دلو لجن بيرون ميكشد و به همه سر و صورت خود ميمالد؛ هر دو ميشوند لجن. فرمود: ادلاء نكنيد (دلو اندازي نكنيد). شما اگر رشوه داديد از درون دل قاضي يك دلو لجن بيرون ميآيد، آن را هم كه به همراه برديد لجن است. يك مقني كارش اين است كه لجنها را بيرون ميريزد. شما يك مقني سفيه هستيد كه لجنها را به سر و صورت خود ميريزيد، اين كار را نكنيد. ميگوييد نه، فردا بويش معلوم ميشود. قيامت يك عده بدبو هستند، اين بو كه ديگر در قيامت نيست، اين بدبوها اين بوي بد را به همراه خود ميبرند. فرمود: اين بوي بد فردا شما را رسوا ميكند.
ـ گلشن يا گلخن درون
اين حديث شريف را مكرر ملاحظه فرموديد كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف كافي ظاهراً در بخش روضه كافي نقل كردند كه يكي از صحابه از معصوم(عليه السلام) سؤال كرد كه فرشتگان كه مأمور ضبط اعمال هستند آن عملهايي را كه انسان انجام داد خب، آنها ميبينند مينويسند آن نيت و خاطرات را چگونه ميفهمند، فرمود: آيا بوي كنيف با بوي روضه يكسان است؟ عرض كرد: نه. وقتي شما از جايي عبور ميكنيد بوي خوب به مشام شما رسيده است ميفهميد از كنار ديوار باغ گذشتيد و اگر بوي بدي به شامه شما رسيد معلوم ميشود از كنار كنيف عبور كردهايد، بالاخره با بو ميتوانيد تشخيص دهيد كه پشت اين ديوار باغ است يا كنيف. حضرت فرمود: ملائكه با بو ميفهمند كه اين شخص در درون خود روضهاي از رياض بهشت دارد يا كنيفي از كنيفهاي بدبو[20]. آن روزي كه سر اين چاهها كنار ميرود ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[21] معلوم ميشود اينجا گلخانه بود يا گلخن؛ آن روز معلوم ميشود. فرمود: يك عده بدبو هستند ما امروز سرپوش گذاشتيم نه تنها مرتشي بدبو است؛ خب، راشي هم بدبو است. آنكه با يك مشت لجن از دل قاضي به در آورد بالاخره به دل خود ريخت، بيرون كه نريخت.
رشوه معنوي
اين از فتواهاي بلند مرحوم آقا سيد محمد كاظم(رضوان الله تعالي عليه) است كه آيا رشوه خصوصِ مسائل مالي است يا امور معنوي هم زير پوشش حرمت رشوه است، گرچه اين آيه راجع به مسائل مالي است اما آن فتواي فقهي و بحث فقهي مطلق است. مسئلهاي كه اين بزرگوار در ملحقات عروة جلد دوم و سوم عروة مطرح كردند، اين است كه اگر كسي قبل از اينكه به سمت قضا برسد قبل از اينكه يك ورق به نام ابلاغ به او بدهند، خيلي به او احترام نميكردند. الآن خيلي محترم است يك وقت براي اينكه قاضي عادل است به اين نظام اسلامي خدمت ميكند، واجب كفايي را به عهده گرفته است، بين دو لبه جهنم قرار گرفت و خودش را حفظ كرد [و] خطر را از ديگران هم برطرف كرد. خب، يك چنين كسي را بايد احترام كرد و احترام او هم عبادت است ولي اگر كسي چون قاضي شد او را احترام ميكنند، براي اينكه مشكل گذشته يا آينده را براي انسان حل بكند (فقط براي همين). او چون يك آدم وهام و خيالي است به همين احترام وهمي و خيالي اكتفا ميكند، يك آدم مقدسمآبي است رشوه نميگيرد اما حاليش نميشود كه رشوه تنها مال نيست. اين درك را ندارد همين كه احترام كردند او به حساب ديانت ميآورد. خب، آن شخصي كه احترام ميكند براي اين است كه جا باز بكند. او هم اين احترام را تحويل ميگيرد؛ ميداند كه وقتي اين سمت را نداشت اين احترام نبود پس فردا هم كه بازنشست شد يا معزول شد اين احترام براي او نيست؛ الآن چون كار دارند ميخواهند حقي را باطل يا باطلي را حق كنند در اين محدوده به او احترام ميكنند. اگر او اين احترام را تحويل گرفت، شده مرتشي. آنها اين احترام زائد را روا داشتند، شدند راشي. يك وقت است يك كسي را احترام ميكنند و او تحويل نميگيرد؛ مثل اينكه رشوه ميدهند و او نميگيرد. راشي كار حرام كرده است ولي مرتشي با تقوا بود، منزه از معصيت بود. ولي يك وقت راشي رشوه ميدهد مرتشي هم ميپذيرد (خوشش ميآيد از اين احترام و تجليل). اين احترام را تحويل ميگيرد و به حساب خود ميآورد و از او لذت ميبرد و بر ديگران با اين احترام كاذب فخر ميفروشد، اين شده مرتشي. اين يك دلوي از دست اين راشي به درون اين مرتشي آويخته شد، يك مشت لجن آمد كه هر دو را بدبو كرد. درون راشي و مرتشي را با اين دلو بدبو كرد. اين هم حرام است. ايشان ميفرمايند «فكل ذلك محرَّر إمّا لصدق الرشوة عليها أو للإلحاق بها» آري اين كار حرام است. پس رشوه مخصوص به مسائل مالي نيست امور معنوي هم است اين است كه ميگويند: «صراط مستقيم از مو باريكتر است و از شمشير تيزتر»[22]، براي اينكه قبل از هر چيزي فهم ميخواهد. يك آدمِ بفهم، ميتواند صراط مستقيم را طي كند. يك آدمي كه به اين معارف دقيق آشنا نيست يك وقت ميبينيد پايش لغزيده اصلاً نميداند كه به كدام دام افتاده اين كه «الفقه ثم المتجر»[23]، «الفقه ثم القضا»، «الفقه ثم الرياسة»، الفقه «ثم الوكالة»، «الفقه ثم التجارة» اين بيان حضرت امير كه مخصوص بازار نيست نفرمود «الفقه ثم التجارة، الفقه ثم السياسه، الفقه ثم العبادة، الفقه ثم الوكالة، الفقه ثم السياسه»، همه كار اولش فقه است.
رشوه و هديه
خب، انسان اگر نداند به اين مسئله عميق آشنا نباشد يك وقتي پاي او ميلغزد، بعدها ميفهمد كه بايد فقط توبه كند. در اين كريمه فرمود، شما ادلاء نكنيد، خودتان را مفتضح نكنيد و آن طرف را هم مفتضح نكنيد: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَي الحُكَّامِ﴾[24]؛ يعني «لا تدلوا بالاموال الي الحكام لتأكلوا بها فريقً من اموال الناس» اين هم از آن مواردي است كه فرق بين حلال و حرام خيلي مشكل است از آن طرف گفتند: «نعم الشيء الهدية امام الحاجة»[25]، از اينطرف گفتند به اينكه رشوه اينچنين است. تشخيص هديه و رشوه همان صراط مستقيمي است كه از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است.
فرمود: ﴿وَتُدْلُوا بِهَا إِلَي الحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ﴾[26]؛ مقداري از مال مردم را بخواهيد جدا كنيد آنچه را كه شما گرفتيد بايد مجتمع باشد با سائر اموال صاحب مال، شما بين اجزاء مال او تفرقه ايجاد كرديد، يك مقدار از مال او را به خود اختصاص داديد، اين تفرقه بد است. در اينجا چون همه مال براي او است بايد مجتمع باشد نه متفرق.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] . العروة الوثقي، ج 2، ص 87.
[2] . سورهٴ نساء، آيهٴ 43، سورهٴ مائده، آيهٴ 6.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 222.
[4] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 189.
[5] . سورهٴ بقره، آيهٴ 222.
[6] . وسائل الشيعة، ج 10، ص 97.
[7] . وسائل الشيعه، ج 10، ص 97.
[8] . وسائل الشيعه، ج 10، ص 98.
[9] . وسائل الشيعه، ج 10، ص 545.
[10] . وسائل الشيعه، ج 10، ص 545.
[11] . وسائل الشيعه، ج 10، ص 545.
[12] . وسائل الشيعه، ج 10، ص 546.
[13] . وسائل الشيعه، ج 10، ص 547.
[14] . العروة الوثقي، ج 2، ص 87.
[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[17] . سورهٴ نساء، آيهٴ 29.
[18] . سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[19] . سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[20] . الكافي، ج 2، ص 429.
[21] . سورهٴ طارق، آيهٴ 9.
[22] . بحار الانوار، ج8، ص 64؛ «... الصراط أدقّ مِنَ الشَّعْرِ وَ مِنْ حَدِّ السَّيْفِ».
[23] . من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 195.
[24] . سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[25] . من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 299.
[26] . سورهٴ بقره، آيهٴ 188.