21 04 1987 3351163 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 358(1366/02/01)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(186)

زمام استجابت دعا در دستان خدا

از اين آيه مباركه استفاده مي‌شود كه هر كسي خدا را بخواند، خدا جواب مي‌دهد. جواب دادن نظير شنيدن، ترتيب اثر عملي مراد است. يك وقت جواب مي‌دهد مي‌گويد من اين خواسته شما را برآورده نمي‌كنم، اين هم جواب است ولي منظور از اين جواب دادن آن نيست؛ مثل اينكه منظور از ﴿سَمِيعُ الدُّعَاءِ[1] بودن آن نيست كه خدا دعا را مي‌شنود. اينكه در سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» يا در آيات ديگر آمده است كه ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾؛ يعني گوش به دعا مي‌دهي، حرفمان را گوش مي‌دهي نه حرفمان را مي‌شنوي. خب، هر حرفي از هر گوينده‌اي مسموع خداست، او ‌«بكل شيء سميع‌» است. اينكه گفته مي‌شود خدا ﴿سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ است؛ يعني گوش به حرف داعي مي‌دهد. اينكه گفته مي‌شود او ‌«مجيب المضطرين»[2] است؛ يعني نياز اينها را برطرف مي‌كند، اجابت مي‌كند. پس اينكه فرمود: ﴿أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾، به عنوان يك اصل كلي يا موجبه كليه قابل تدوين است كه هر داعي اگر خدا را بخواند، يقيناً خدا اجابت مي‌كند. اين اصل كلي است.

 

سرّ عدم استجابت برخي دعاها

خب، اينكه گاهي بعضي از دعاها مستجاب نمي‌شود يا براي آن است كه دعا نيست يا براي اين است كه دعا هست ولي انسان خدا را نخواند يا براي آن است كه فاقد هر دو شرط است؛ چون مركب ‌«ينتفي بانتفاء احد الاجزاء‌»؛ چنان كه ‌«‌ينتفي بانتفاء جميع الاجزاء‌». در اين كريمه فرمود: ﴿أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾؛ نه ‌«دعوة اي داع‌»؛ چه مرا بخواند چه غير مرا بخواند. اگر كسي حقيقتاً بخواند و مرا بخواند، من يقيناً اجابت مي‌كنم. اين به عنوان يك اصل كلي است.

 

شرايط استجابت دعا

الف. حقيقي بودن دعا

خب، حقيقت دعا چه وقت محقق مي‌شود؟ آن وقتي كه داعي مصلحت خود را بخواهد. اگر داعي چيزي را بخواهد كه در او هلاكت اوست، اين صورتاً دعا است و حقيقتاً كه دعا نيست؛ مثل انسان عصباني شده از خدا تمني مرگ مي‌كند؛ خدا مي‌فرمايد: ﴿وَيَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالخَيْرِ[3]؛ همان‌طوري كه خير مي‌خواهد، گاهي هم كه عصباني شد از ما شر طلب مي‌كند. مي‌گويد: خدايا! مرگم را برسان، جانم را بگير! او كه نمي‌خواهد بميرد كه؛ او مي‌خواهد از اين مشكل برهد. فرمود: همان‌طوري كه خير مي‌خواهد وقتي عصباني شد شر مي‌خواهد. ما كه به هر دعاي او ترتيب اثر نمي‌دهيم؛ ﴿وَيَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالخَيْرِ﴾؛ مفعول مطلق نوعي است. همان‌طوري كه به خير دعا مي‌كند به شر هم دعا مي‌كند. خب، آن‌كه به شر دعا مي‌كند دعاي حقيقي نيست؛ او روي غضب مصلحت خود را نمي‌داند و از خدا هلاكت طلب مي‌كند.

پس دعايي مستجاب است كه حقيقتاً دعا باشد؛ يعني انسان بخواهد [و] انسان غير از مصلحت چيز ديگر را نمي‌خواهد و اگر به او بگويند اين پيشنهادي كه تو دادي و اين مطلبي را كه در دعا مطرح كردي به سود تو نيست، مي‌گويد من برگشتم اشتباه كردم و اين را نمي‌‌خواهم. اگر به او بگويند اين فرزندي كه تو از خدا طلب مي‌كني كافر مي‌شود و نه تنها خود را به جهنم مي‌برد، بلكه تو را هم به جهنم مي‌كشاند، هرگز يك چنين فرزندي را از خدا نمي‌خواهد. اگر به او بگويند اين مالي كه از خدا طلب كردي باعث وبال مي‌شود، ﴿لاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ مي‌گويد، هرگز من اين مال را نمي‌خواهم. پس آن دعايي مستجاب است كه حقيقتاً دعا باشد؛ يعني اين شخص او را بخواهد. آنچه كه مصلحت است مي‌خواهد؛ گاهي از باب خطاي در تطبيق پيشنهاد هم مي‌دهد. پس آنجا كه از خطاي در تطبيق پيشنهاد داد آن دعاي حقيقي نيست؛ چون اگر بداند اين مطلب زيانبار است، اين را نمي‌خواهد. پس شرط اول دعا آن است كه به سود داعي و مصلحت داعي باشد.

 

ـ ب. خواندن خالصانهٴ خدا

شرط دومش اين است كه فقط خدا را بخواند: ﴿إِذَا دَعَانِ﴾ و هيچ موردي نيست كه دعا داراي اين دو شرط باشد و خدا مستجاب نكند.

گذشته از اينكه خود دعا عبادت است. خود دعا ثواب دارد؛ مثل نماز مستحبي. خود دعا؛ نظير نوافل عبادت است. حالا يك كسي فرزند صالح مي‌خواهد و آن فرزند هم به سود اوست، هم خدا به او فرزند صالح مي‌دهد و هم به او بهشت مي‌دهد؛ چون همين دعا عبادت است؛ مثل نافله. خود دعا عبادت است. انسان گذشته از اينكه به مقصد خود رسيد چيز علاوه [بر آن] هم دريافت كرد؛ چون دارد عبادت مي‌كند؛ چون نياز را احساس كرد كه فقط خدا برطرف مي‌كند؛ اين معرفت عبادت است و بر اساس اين معرفت فقط به خدا مراجعه كرد؛ اين رجوع عبادت است، لذا خود دعا عبادت است. حالا اگر كسي از خدا خانه خواست و داشتن يك چنين خانه براي او مصلحت بود، خداي سبحان نه تنها به او خانه مي‌دهد، بلكه به او ثواب مي‌دهد كه او دعا كرده است. خود دعا عبادت است.

پس هيچ جا اين موجبه كليه نقض نمي‌شود كه خداي سبحان مثلاً بعضي از دعاها را مستجاب بكند بعضي از دعاها را مستجاب نكند، بلكه اگر دعايي مستجاب نشد براي آن است كه يا فاقد يكي از دو شرط است يا فاقد هر دو شرط؛ يا حقيقتاً اين شخص نمي‌طلبد يا حقيقتاً مي‌طلبد و به سود او هست منتها از غير خدا مي‌طلبد؛ چون وقتي مشوب بود خدا عبادت مشوب را اصلاً قبول نمي‌كند. اين‌چنين نيست كه نظير ساير معامله كننده‌ها درصدي را قبول بكند (اين‌طور نيست) درصد اگر ريا بود، اصلاً قبول نمي‌كند. درصد اگر غير ريا بود، قبول مي‌كند. بيان ذلك اين است كه در تجارتهاي ظاهري اگر تاجري كالاي مشوب و مخلوطي را عرضه كرد به مقدار آن مشوب و مخلوط بودن از او مي‌خرند يا اصلاً آن بقيه را به حساب نمي‌آورند يا چيزي هم بر آن بقيه منظور دارند. اما اگر يك كسي عملي را براي خدا و غير خدا انجام داد (نود درصدش خالص بود ده درصدش ريا) اين ركوعي كه انجام داد يا اين سجودي كه انجام داد اگر آن ده درصد ريا به خارج عبادت نخورد؛ نظير آويختن تحت حنك؛ نظير ردا در بر كردن و مانند آنها كه ريا به خارج عبادت مي‌كند، آنها گرچه معصيت است اما به بدنه عبادت آسيب نمي‌رساند. اگر در متن اين ذكر ركوع يا سجود، يك مقداري ريا راه پيدا كرد، اصلاً خدا قبول نمي‌كند؛ نه اينكه حالا آن نود درصد را قبول مي‌كند آن ده درصد را رد مي‌كند. ريا در عمل مثل همان آلودگي است كه در يك ظرف آب باشد. اگر يك ظرف آبي مثلاً يك ليتر آب در يك ظرف بود يك قطره خون كه وارد شد، همه آب را آلوده مي‌كند. اين‌طور نيست كه فقط يك قطره آلوده باشد. ريا به همه عمل آسيب مي‌رساند. اين‌طور نيست كه يك مقدارش سالم و يك مقدارش غير سالم باشد. آن‌جايي كه مخلوط و مشوب ضرر نمي‌رساند؛ مثل آن است كه انسان در حال نماز چهار ركعت نماز كه مي‌خواند در دو ركعت حضور قلب دارد، در دو ركعت ديگر حضور قلب ندارد (اصلاً  نمي‌داند چه مي‌گويد) حواسش پرت است به مقدار آن دو ركعت مقبول است و چهار ركعت صحيح است؛ چون بين صحيح و قبول فرق است. به مقداري كه حضور قلب داشت به او ثواب مي‌دهند و ترفيع درجه است و مانند آن. اما ريا يك امري است كه هر جا راه پيدا كرد ويران مي‌كند. خب، حالا اگر كسي از غير خدا خواست، خب اين شرك است يا از خدا و غير خدا خواست اين ريا است در عبادت. شرك مصاديقي دارد كه يكي از آن مصاديقش ريا است و اگر كسي واقعا در خواستن هم خدا را منشأ قدرت بداند و هم آن قدرت خود يا كار خود يا قبيله و عشيره خود يا مزرع و مرتع خود را هم منشأ قدرت و اثر بداند، اينكه دعاي او خالص نيست، اينكه مي‌گويد «اللهم ارزقني» يا مي‌گويد «أدّ ديني» يا «اغنني بحلالك عن حرامك و بفضلك عمّن سواك»[4] كه مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) مي‌گويد ما اين دعا را تجربه كرديم براي اداي دين. چون در روايت آمده است كه براي اداي دين اين دعا اثر دارد. مرحوم شيخ بهايي در اربعينش دارد كه ما تجربه كرديم و اين دعا اثر كرده است[5] خب، با اخلاص تجربه كرد. خب حالا اگر بدهكاري اين دعا را مي‌خواند «اللهم اغنني بحلالك عن حرامك و بفضلك عمّن سواك»، در حاليكه از خدا طلب مي‌كند كنار چشمش هم به مركز درآمد او دوخته است، اين دعا خالص نيست. طوري دعا كند مثل يك انساني كه هيچ درآمدي ندارد؛ آن وقت مي‌شود خالص.

 

عدم استجابت دعا، بدون كار و تلاش

از آن طرف گفتند اگر كسي بيكار باشد دعاي او مستجاب نيست[6]؛ براي اينكه او بر خلاف دستور خدا عمل كرده است. خدا گفت برو كار بكن [و] اين نظام، نظام كار و كوشش است. از آن طرف اگر به كار خود تكيه كند، دعاي او خالص نيست.

پس دعا وقتي مستجاب است كه به سود انسان باشد (اولاً) و انسان فقط از خداي سبحان آن مطلب را بخواهد (ثانياً) اگر اين دو شرط حاصل شد، آن وقت اين موجبه كليه صادق است و هرگز نقض ندارد ولو يك مورد. ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ يعني وقتي اين دو شرط حاصل شد دعا مستجاب است.

 

ـ عدم تنافي توسل به اهل‌بيت با اخلاص در دعا

پرسش ...

پاسخ: اگر از خدا مي‌خواند و اينها را وسيله قرار مي‌دهد، در حقيقت خدا را مي‌خواند. حالا مي‌رسيم ـ ان‌شاءالله ـ به بعضي از ادعيه‌اي كه آن ادعيه خيلي روشن است كه انسان با غير خدا سخن مي‌گويد [كه] غير نيست آنجا. حالا مي‌رسيم ـ ان‌شاءالله ـ به آن بحث، آن از دعاهاي بسيار خوب ماست كه مي‌گوييم «يا محمد يا علي يا علي يا محمد اكفياني فانكما كافيان»[7] حالا مي‌رسيم ـ ان‌شاءالله ـ كه آن چه دعايي است و اين با خلوص اصلاً منافات ندارد. اگر ما بشناسيم اينها چه كسي هستند و مظهر چه نامي از نامهاي خدايند، آن‌گاه مي‌دانيم كه داريم خدا را مي‌خوانيم به اسم كافي. اول بايد روشن بشود كه فقط انسان از خدا مي‌طلبد و اسماي حسناي خدا را مي‌خواند، بعدها روشن خواهد شد كه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) مظاهر اسماي حسنايند. در قرآن كريم خداي سبحان فرمود: ﴿لِلّهِ الأَسْماءُ الحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا[8]، امام هشتم مي‌فرمايد: «نحن و الله الأسماء الحسني»[9]؛ چون اسماء حسني، اسماء فعليه‌اند و اين اسماء فعليه موجودات امكاني‌اند و اين اسماء را از آن موجودات امكاني انتزاع مي‌كنند و اهل بيت همان موجودات امكاني‌اند كه كافي، رازق، شافي و امثال ذلك از آنها انتزاع مي‌شود.

پس بنابراين هرگز دعا اگر دعاي حقيقي باشد واجد آن دو شرط باشد بي‌اجابت نخواهد بود.

 

ـ به مصلحت داعي نبودن، سرّ عدم استجابت دعا

پرسش ...

پاسخ: براي اينكه آن شيئي كه آن شخص خواسته است مصلحت او نيست. اگر مصلحت او باشد، مي‌دهد: مثل اينكه ما مي‌گوييم: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً[10]. خود دعا عبادت است. عرض شد به اينكه انسان اگر يك فرزند صالحي كه مي‌خواهد يا سعه داري مي‌خواهد يا اداي ديني مي‌طلبد و مانند آن، اگر بر او مصلحت باشد خداي سبحان نه تنها آن مطلب مورد مصلحت را مي‌دهد، بلكه يك پاداشي به او مي‌دهد كه خود اين دعا، عبادت است.

 

پاداش دعا

معرفت به اينكه او نيازمند به خداست و خدا غني است و بايد نياز را خدا رفع كند، اين معرفت عبادت است. عمل بر اساس اين معرفت كه انسان به خداي سبحان متوجه مي‌شود، اين عبادت است. خب، عبادت ثواب دارد. گذشته از اينكه آن مطلب را مي‌طلبد و خدا آن مطلب را در صورت مصلحت اعطا مي‌كند، بر همين دعا پاداش مي‌دهد و اگر آن مطلب مصلحت نبود، بر همين دعا باز پاداش مي‌دهد. نحوه پاداش اين است كه سيئه‌اي از سيئات او را مي‌آمرزد و اگر او اهل سيئه نبود حسنه‌اي بر حسنات او مي‌افزايد.

 

ـ سرّ ادب دعا

اين است كه در باب ادب دعا گفتند مستحب است وقت انسان دست به عنوان دعا برداشت اين دست را بر سر و صورت بمالد؛ براي اينكه اين دست از راه دور آمده است و لطف خدا به اين دست پاسخ داده است. دستي كه به سوي خدا دراز مي‌شود يقيناً خالي برنمي‌گردد و دستي كه عطاي الهي را دريافت كرد، گرامي است، لذا آن دست را به صورت يا به سر بمالند[11]. اينكه در روايات دارد ادب دعا اين است و اينكه در سيره معصومين آمده است كه بعد از دعا دست را به صورت و سر مي‌ماليدند، سرش همين است. گاهي امام سجاد(سلام الله عليه) چيزي كه به سائل مرحمت مي‌كرد دست مبارك را مي‌بوسيد مي‌گفت: اين دست به دست الهي رسيد[12]؛ چون خدا فرمود: ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ[13]؛ آن‌كه صدقه را قبول مي‌كند خداست. اين شخص نان يا پول را گرفته [و] آن عمل كه عبادت است او را خدا گرفته [است]، لذا امام سجاد دستش را مي‌بويد (دست خودشان را) [يا در روايتي صدقه را مي‌گرفت و مي‌بوسيد و مي‌بوييد سپس به سائل برمي‌گرداند] خب، آن‌كه مي‌گويد ﴿وَلَمَّا فَصَلَتِ العِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ[14] آنها كه اين شامه را دارند مي‌توانند با بو كردن اين دست. نشانه دست الهي را استشمام كنند. مي‌گويند بوي بهشت به فاصله پانصد فرسخ هست؛ عده‌اي استشمام مي‌كنند [و] عده‌اي از استشمام محروم‌اند. غرض آن است كه هيچ جا اين موجبه كليه نقض نمي‌شود.

پرسش ...

پاسخ: اگر اضطرار باشد و مصلحت باشد او به همه خواهد داد ولي اين سؤال تكويني است و عبادت نيست؛ مثل اينكه در سورهٴ مباركهٴ ‌«الرحمن‌» فرمود: ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ اين مجموع را در يك آيه ذكر كرد؛ يعني فرمود: هر روز موجودات آسمان و زمين از خداي سبحان سؤال مي‌كنند و خداوند هم هرلحظه به اينها فيض مي‌رساند. در سورهٴ مباركهٴ ‌«الرحمن‌» آيهٴ 29 اين است كه ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ اين سؤال، ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ اين جواب؛ چون هر روز همه و هر لحظه همه موجودات طلب مي‌كنند لذا خداي سبحان هر روز، هر لحظه كار تازه مي‌كند. خب، اين كاري به عبادت ندارد. هر كسي هر چه طلب كرد، اگر واقعاً مصلحت نظام بود خدا به او مي‌دهد. در سورهٴ «اسراء‌» هم فرمود: ما به همه مي‌دهيم: به كافر مي‌دهيم، به منافق مي‌دهيم، به مؤمنين مي‌دهيم: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً[15]؛ ما همه را داريم عطا مي‌كنيم منتها بعضي از عطاي ما سوء استفاده مي‌كنند [و] بعضي حسن استفاده دارند. آن سؤال تكويني است آن عبادت نيست. الآن دعايي محل بحث است كه عبادت باشد.

 

آيات دعا در قرآن

آياتي كه مربوط به دعاست چند طايفه است: يك طايفه اصل دعا را منشأ اثر مي‌داند؛ مثل همين آيه محل بحث كه ﴿أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾.

طايفه ديگر آياتي است كه امر مي‌كند كه دعا كنيد تا خدا اجابت كند. اين ضمن اينكه تأثير دعا را مي‌رساند تشويق به دعا را هم مي‌رساند. فرمود: ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ[16] مثل همان آيه سورهٴ ‌«غافر‌» يا ﴿وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً[17] و همچنين مردان الهي كه اهل دعا و نيايش‌اند خداي سبحان آنها را با اين وصف مي‌ستايد كه ﴿يَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً[18].

طايفه ديگر آياتي است كه دلالت مي‌كند اگر دعا نكنيد بي‌ارزشيد. ارزش شما به دعاي شماست.

 

هديهٴ عجز و حقارت

بيان شيخنا الاستاد مرحوم علامه فاضل توني(قدس الله نفسه الزكيه) از مشايخ عظامشان نقل مي‌كردند. در درس مي‌فرمودند: عبد بايد چيزي را به عنوان هديه پيش مولا ببرد كه مولا نداشته باشد و اگر چيزي را پيش مولا ببرد كه مولا داشته باشد كه اين هديه، هديه ارزشمند نيست. انسان كه عبد خداست بايد چيزي را پيش خدا به عنوان هديه ببرد كه خداوند نداشته باشد و اين نداشتن هم كمال باشد. حالا اگر كسي بگويد: خدايا من عمري زحمت كشيدم درس خواندم؛ اين درسي كه نسبت به علم ذات اقدس الهي قابل قياس نيست: ﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ[19] انسان آن را چگونه هديه ببرد؟ يا اگر كسي بگويد: من زحماتي كشيدم، خدماتي ارائه دادم، اين خدمات و اين قدرتها و تلاشها هيچ‌گاه در برابر آن فيض هر روز خداي سبحان قابل قياس نيست. افزون بر اين كه خدمات اندك، نيز فيض خود اوست، پس انسان پيش خدا چه چيزي ببرد؟ با دست تهي هم برود كه روا نيست. بگويد: من علم آوردم، آنجا كه پر از علم است. بگويد: من قدرت آوردم، آنجا كه پر از قدرت است. بگويد: من ايثار آوردم؛ او كه مهد ايثار و احسان است. پس چه ببرد؟ در شرفيابي عبد به حضور مولا، غير از مسكنت و ضعف و عجز و ناله و ابتهال و تضرع چيز ديگري مطلوب نيست. سزاوار است انسان وقتي به حضور خداي سبحان مي‌رود بگويد: من غير از بندگي چيز ديگر نياوردم. اين حالت بندگي هم براي خدا نيست و اين نبودن هم كمال است. همان بيان حضرت امير كه عرض مي‌كند: «الهي كفي بي عزاً أن أكون لك عبداً و كفي بي فخراً أن تكون لي ربا»[20]؛ من ربوبيت تو و عبوديت خودم را آوردم. چيزي من نياوردم كه تو از من بخري. انسان در پيشگاه مولا همين را بايد ببرد وگرنه بقيه امور كه آنجا فراوان است. همين «الهي كفي بي عزاً أن أكون لك عبدا و كفي بي فخراً أن تكون لي ربا» همين را مي‌برد. «انت كما احب فاجعلني كما تحب»[21]؛ اين سه جمله از دعاهاي معروف حضرت امير(سلام الله عليه) است.

 

تشويق بر دعا و توبيخِ ترك دعا

خب، يك وقتي انسان سؤال مي‌كند جواب مي‌شنود، همه سؤال مي‌كنند: «ان كل من في السماوات  والارض الاّ ءاتي الرحمٰن عبدا»[22]؛ همه دارند سؤال مي‌كنند و خداوند دارد به همه روزي مي‌دهد. اين همه مار و عقرب را خدا دارد روزي مي‌دهد. مگر هيچ مار و عقربي بدون روزي ماندند، گرسنه شدند؟ كدام گرگ را خدا بي‌روزي آفريد؟ كدام مار و عقرب را لانه نداد، مسكن نداد، مأوي نداد، همسر نداد، فرزند نداد، آب و نان نداد؟ خب، اين همه درنده‌ها را خدا دارد اداره مي‌كند، مردم را هم دارد اداره مي‌كند. اين نان و ماست كه مهم نيست كه انسان از خدا طلب كند؛ او را مي‌دهد. آن دعايي كه عبادت است اين معنا است كه انسان بفهمد كه عبد اوست. خود دعا عبادت است، لذا هم در آن سورهٴ مباركهٴ ‌«غافر‌» فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ[23] و هم در آيه ديگر فرمود: ﴿مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ[24]. آيهٴ 60 سورهٴ ‌«غافر‌» اين بود كه ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾؛ اين صدرش هم اجابت را به عنوان وعده ذكر مي‌كند [و] هم به دعا امر مي‌كند كه دعا كنيد، پس معلوم مي‌شود تشويق است به دعا ولي اين ذيلش كساني كه اهل دعا نيستند آنها را مذمت مي‌كنند. مي‌فرمايد: آنهايي كه اهل دعا نيستند از عبادت من سرپيچي دارند مرا نمي‌خواهند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾، پس معلوم مي‌شود دعا عبادت است؛ چنان كه عبادت هم دعاست. هر عبادتي دعاست و هر دعايي هم عبادت است، لذا گذشته از اينكه آن مورد دعا اگر مصلحت باشد، اعطا مي‌شود؛ خود دعا چون عبادت است براي اين داعي يك فضيلتي، يك درجه‌اي از درجات بهشت تثبيت مي‌شود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾ معلوم مي‌شود خودِ دعا عبادت است چنان كه عبادت هم دعاست.

 

اختصاص حمد به خداي سبحان

پرسش ...

پاسخ: خب، نه ادب دعا را مراعات كرده و اما همان‌طوري كه اگر بي‌وسيله به او برسد مي‌گويد: ‌«الحمد لله رب‌العالمين‌»، با وسيله هم كه به او برسد بايد بگويد: ‌«الحمد لله رب‌العالمين‌»؛ چون آيات پاياني سورهٴ ‌«جاثيه‌» اين بود كه ﴿فَلِلَّهِ الحَمْدُ رَبِّ السَّماوَاتِ وَرَبِّ الأَرْضِ رَبِّ العَالَمِينَ[25]؛ يعني شما آسمان برويد، زمين برويد، هر جا هر خيري به شما رسيده است از طرف الله است. زيد و قدرت زيد و توجه زيد به شما و گرايش قلبي زيد به شما همه و همه ابزار اوست. خب، چه كسي زيد را آفريد؟ چه كسي قلب زيد را به شما متوجه كرد؟ چه كسي رابطه زيد و شما را برقرار كرد؟ فرمود: اگر اين‌چنين است: ﴿فَلِلَّهِ الحَمْدُ رَبِّ السَّماوَاتِ وَرَبِّ الأَرْضِ رَبِّ العَالَمِينَ﴾، آن وقت انسان اگر كارش به دست زيد انجام شد بگويد ‌«الحمد لله رب العالمين‌»؛ نه ‌«الحمد لزيد‌». اگر هم از زيد تشكر كرد، غافل از اين است كه دارد از خدا تشكر مي‌كند و زيد مأموري است از مأموران الهي كه مشكل را حل كند.

 

عبادت بودن دعا

بنابراين اگر كسي دعا نكرد يعني از عبادت سرپيچي كرد. خود دعا عبادت است؛ چنان كه عبادت هم دعاست. در سورهٴ مباركهٴ ‌«فرقان‌» آيه پاياني‌اش اين است: ﴿قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ[26]؛ اگر دعا و نياز شما نباشد، خدا اعتنايي به شما ندارد؛ يعني نگاه نمي‌كند. خب، خداي سبحان كه به همه عنايت دارد، اگر عنايت نداشته باشد كه ربوبيتش ناقص است؛ او رب العالمين است؛ همه را دقيقاً عنايت مي‌كند و اداره مي‌كند؛ خاصيت ربوبيت مطلقه اين است اما درباره يك عده مي‌فرمايد: خدا اينها را نگاه مي‌كند [و] يك عده را نگاه نمي‌كند؛ يك عده را اعتنا مي‌كند [و] يك عده را اعتنا نمي‌كند؛ معلوم مي‌شود آن نگاه تشريفي است وگرنه ممكن است كسي مورد نگاه خدا نباشد با اينكه خدا ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ[27] است! درباره يك عده فرمود: ﴿لاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ﴾، ﴿لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ القِيَامَةِ[28] يك عده را خدا نگاه نمي‌كند، آن نگاه تشريفي است. با يك عده سخن نمي‌گويد؛ خب، با اينكه با همان عده كه سخن نمي‌گويد به آنها مي‌گويد ﴿قَالَ اخْسَئُوا[29] مي‌گويد: ‌«‌اخسأ»، حرف مي‌زند. معلوم مي‌شود كلام تشريفي نيست. در اينجا هم خداي سبحان فرمود: اگر دعا نباشد، خدا به شما اعتنا نمي‌كند؛ يعني آن اعتنا و عنايت مطلقه كه با ربوبيت همراه است دارد، اما آن نظر تشريفي و لطف را ندارد: ﴿قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَاً[30]

 

اخلاص در دعا

براي اينكه اين عبادت بودن اين دعا و مطلوب بودن اين دعا مشخص بشود، مسئله اخلاص را در دعا اخذ كرده است. آيهٴ چهاردهم سورهٴ ‌«غافر‌» اين است كه ﴿فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[31]؛ همه دين كه يكي از شعب و شئون دين دعاست؛ اين را با اخلاص بخوانيد: ﴿فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾. خب، اين اخلاص غير از همان ﴿دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ چيز ديگر نيست، اين ﴿إِذَا دَعَانِ﴾؛ يعني ‌«دعان مخلصاً‌»؛ مرا بخواند با اخلاص. چيزي را ضميمه اين دعا نكند، زيرا آنچه كه در دست ماست ممكن است زود از بين برود و آنچه كه در دست خداست از بين رفتني نيست. گفتند: نشانه زهد آن است كه انسان به آن چه پيش خداست مطمئن‌تر باشد تا آنچه در دست اوست: «كن بما في يد الله عزوجل اوثق منك بما في يدك»[32]؛ وثوق انسان به آنچه در خزينه غيب است بيش از آن مقداري باشد كه در خزينه خود اوست. اين معناي اخلاص در دعا وگرنه انساني كه به مخزن خود تكيه كرده است كه دعاي او مخلصانه نيست. اين دعاي مخلصانه را به عنوان عبادت قرآن كريم تشويق مي‌كند؛ چنان كه در موارد ديگر باز وقتي از دعا سخن به ميان مي‌آيد مي‌فرمايد: خداي سبحان دعاي مؤمنين را جواب مي‌دهد؛ چون اينها با اخلاص دعا مي‌كنند.

 

افزوني درجات در پرتو دعا

آيهٴ 26 سورهٴ ‌«شوري‌» سورهٴ ‌«شوري‌» اين‌چنين است: ﴿وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾؛ يعني يستجيبوا الله ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ را ﴿وَيَزيدَهُم مِن فَضْلِهِ﴾؛ آنچه اينها مي‌خواهند خدا مي‌دهد و اضافه هم مي‌دهد. چرا؟ چون آنچه كه خواستند مصلحت است، برابر مصلحت اعطا مي‌كند و خود دعا عبادت است و براي عبادت پاداشي است. ﴿وَيَزِيدُهُمْ مِن فَضْلِهِ[33]. در قرآن هم به ما آموختند كه ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ[34]؛ يك سلسله امور است كه به همه مي‌دهد؛ چه بخواهند، چه نخواهند، اما بعضي از امور مشروط به دعاست. فرمود: آن فضلها (آن درجات زائده) را با دعا طلب كنيد، مسئلت كنيد [و] بگيريد. الحاح هم بكنيد، ناله هم بكنيد تا بگيريد؛ چون همين ناله شما را به خدا نزديك‌تر مي‌كند. بعضي از ارزاق عمومي است كه به حد نصاب به همه خواهد دارد، بقيه را فرمود با اصرار بگيريد: ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾؛ از فضل خدا سؤال كنيد [و] نگوييد همين مقدار بس است. خب، از فضل خدا سؤال كنيد؛ يعني شما سؤال كنيد كه خدا به تو مي‌دهد يا نمي‌دهد؟ مخير است كه بدهد يا ندهد؟ يا اين يك وعده ضمني است كه شما سؤال كنيد تا خدا اعطا كند؟ لذا درباره مؤمنين فرمود: ﴿وَيَزِيدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾.

در همين آيه محل بحث سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» بعد از اينكه فرمود: ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ تشويق كرد، فرمود: ﴿فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي﴾؛ اگر بخواهيد اهل رشد باشيد، دعا كنيد. بياييد به طرف من (اين حرفم را اجابت كنيد)، ايمان بياوريد كه كار به دست خداست، مؤمن باشيد كه دعا اثر مي‌كند، حقيقتاً دعا كنيد، با اخلاص دعا كنيد تا به رشد برسيد. معلوم مي‌شود دعا زمينه رشد است. تشويق مي‌كند. صدرش بيان تلازم است كه هر كه دعا كرد من جواب مي‌دهم، ذيلش تشويق است: ﴿فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾؛ تشويق به دعاست. معلوم مي‌شود خودِ دعا رشد است. داعي رشيد است.

 حالا البته براي دعا يك شرايطي دارد كه آن شرايط در كتابهاي دعا نظير عدّهٴ ابن فهد و امثال ذلك آمده است. ابن فهد هم در بين علماي اسلام از آن نام‌آوران اماميه است؛ از نظر مقامات معنوي كه دارد. يك مقدار اين روايات را مرحوم ابن فهد در عده نقل كرد، قبلش هم مرحوم كليني نقل كرد، بعضي از اينها را مرحوم راوندي در دعوات نقل كرد. آنچه كه مرحوم راوندي در دعوات نقل كرد باب اولش كه مربوط به فضل دعاست بعضي از احاديث را تبركاً بخوانيم تا در نوبتهاي بعد از آن احاديث بعدي استفاده بكنيم.

 

فضيلت دعا در روايات

باب اول، رواياتي است كه در فضل دعا نقل شده است. تأثير دعا را از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كردند كه «ان الدعا يرد القضاء المبرم بعد ما ابرم ابراماً»؛ منظور از اين قضا آن مرحله عاليه قدر است وگرنه آن مرحله عاليه قضا تغيير پذير نيست: «فاكثروا من الدعا فانه مفتاح كل رحمة و نجاح كل حاجة و لا ينال ما عند الله الا بالدعاء إنّه ليس من باب يكثر قرعه الا و يوشك ان يفتح لصاحبه»[35]؛ فرمود: دعا مفتاح هر رحمت است تا مي‌توانيد دعا كنيد و آنچه در نزد خداست جز با دعا حاصل نمي‌شود و انسان هر بابي را كه بكوبد، سرانجام آن در باز مي‌شود.

 

درجات دعا

البته بعد از اينكه اين بحثها گذشت نوبت به آن مبحث مي‌رسد كه دعا سه قسم است: دعا به زبان استعداد؛ دعا به زبان حال؛ دعا به زبان مقال كه نازل‌ترين دعا همين دعا به زبان مقال است كه آن حديث شريف را ـ ان‌شاءالله ـ كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) به ابي‌ذر فرمود، آن هم مي‌خوانيم. در آنجا وقتي اين امور را به اباذر آموخت فرمود: اباذر! «يكفي من الدعا مع البِرّ ما يكفي الطعام مِنَ الملح»[36]؛ فرمود تو اگر جزء ابرار شدي به اين احكام و دستوراتي كه گفتم عمل كردي، اين دعاهاي لفظي به اندازه نمك طعام كافي است؛ آن دعاي به زبان استعداد را فراهم بكن، نشد دعاي به زبان حال را فراهم بكن؛ اگر آنها را فراهم كردي، اين دعاهاي لفظي به اندازه نمك طعام كافي است. تو طوري باش كه آه بكشي اثر كند. حالا چه داعي دارد كه يك دعا را از اول تا آخر بخواني، دو ساعت وقت صرف بكني. آن دو ساعت را به آن حال يا استعداد صرف بكن كه فرمود: «يعلم سرّهم و نجوٰهم»[37]؛ اين بياني از امام مجتبي(سلام الله عليه) است فرمود: اگر كسي به مقام رضا رسيد، مستجاب‌الدعوه است: «و انا الضامن لمن لمْ يهجس في قلبه الا الرضا ان يدعو الله فيستجاب له»[38]، اين از بيانات امام مجتبي(سلام الله عليه) است. فرمود: من ضامنم اگر كسي به مقام رضا رسيد، مستجاب‌الدعوه است. «و انا الضامن»؛ من ضامنم، به اين شرط كه در قلب جز رضاي به قضاي الهي، چيزي از اين هراجس نفساني خطور نكند، انسان مي‌شود مستجاب‌الدعوه. حالا آن وصاياي حضرت به اباذر را هم ـ ان‌شاءالله ـ مي‌خوانيم. فرمود: اباذر! اگر اين شرط حاصل شد، به اندازه نمك طعام كافي است. معلوم مي‌شود دعا سه درجه دارد: درجه اوليٰ دعا به زبان استعداد است؛ درجه ثانيه دعا به زبان حال است؛ درجه ثالثه دعا به زبان مقال. اين دعا به زبان مقال چون آسان است به سراغ اين مي‌رويم، آن دعا به زبان استعداد يا زبان حال چون دشوار است كمتر به سراغ آن مي‌رويم.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

 

[1]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 38.

[2]  . ر . ك: الكافي، ج 8، ص 277؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 17.

[3]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 11. عبارت ﴿دُعَاءَهُ بِالخَيْرِ﴾ مفعول مطلق نوعي است.

[4]  . امالي صدوق، ص 388.

[5]  . الاربعون حديثاً [شيخ بهايي]، ص 243 ـ 244، ذيل ح 16.

[6]  . وسايل الشيعة، ج 7، ص 124 و ج 17، ص 27.

[7]  . مفاتيح الجنان، دعاي فرج حضرت حجت(ع).

[8]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 180.

[9]  . تفسير عياشي، ج 2، ص 42.

[10]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 201.

[11]  . بحار الانوار، ج 83، ص 210؛ فلاح السائل، ص 187.

[12]  . ر . ك: وسائل الشيعة، ج 9، ص 433؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 155.

[13]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 104.

[14]  . سورهٴ يوسف، آيهٴ 94.

[15]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.

[16]  . سورهٴ غافر، آيهٴ 60.

[17]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 56.

[18]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 90.

[19]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 255.

[20]  . بحار الانوار، ج 74، ص 402.

[21]  . بحار الانوار، ج 74، ص 402.

[22]  . سورهٴ مريم، آيهٴ 93.

[23]  . سورهٴ غافر، آيهٴ 60.

[24]  . سورهٴ فرقان، آيهٴ 77.

[25]  . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 36.

[26]  . سورهٴ فرقان، آيهٴ 77.

[27]  . سورهٴ ملك، آيهٴ 19.

[28]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 77.

[29]  . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 108.

[30]  . سورهٴ فرقان، آيهٴ 77.

[31]  . سورهٴ غافر، آيهٴ 14.

[32]  . بحار الانوار، ج 74، ص 89.

[33]  . سورهٴ شوري، آيهٴ 26.

[34]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[35]  . دعوات، ص 17.

[36]  . وسائل الشيعه، ج 7، ص 84.

[37]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 78.

[38]  . كافي، ج 2، ص 62.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق