08 04 1987 3349841 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 350(1366/01/19)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)﴾

نزول قرآن در ماه رمضان

ـ توهم تباين بين آيات نزول قرآن

بحث در نزول قرآن كريم در ماه مبارك رمضان بود. منشأ بحث همان جمع بين آيات و رواياتي است كه باعث پيدايش اين اشكال شد; زيرا ظاهر اين آيه مباركه ﴿الذي انزل فيه القرءان﴾ و همچنين آيه سورهٴ «دخان» كه فرمود: ﴿انا انزلنٰه في ليلة مبٰركة[1] و همچنين آيه مباركه سورهٴٴ مباركهٴ «قدر» كه ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر[2] اين است كه همه قرآن در شب قدر نازل شد; در حالي كه آيات فراواني شهادت مي‌دهد كه قرآن به تدريج نازل شد كه يكي از آن آيات همين آيه ﴿الذي انزل فيه القرءان﴾ است كه به فعل ماضي ياد كرد يعني قبلاً قرآن نازل شده است و خود همين آيه هم جزء قرآن كريم است.

اين اشكال باعث شد كه مفسرين جوابهايي براي حل اين اشكال ذكر بكنند يكي از جوابها بيان سيدناالاستاد (رضوان الله عليه) بود كه با آن دو سه شبهه گذشت, بلكه بشود آن شبهات را با يك وضعي حل كرد.

پاسخ دوّم: ابتداي نزول قرآن، ماه مبارك رمضان

جواب دوم اين بود كه اينكه فرمود: قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد; نه يعني همه قرآن بلكه جزء اول قرآن و چون قرآن يك امر دامنه‌دار و ممتدي است و هر امر ممتدي يك آغازي دارد و آغازش زمينه تاريخ را فراهم مي‌كند, از اين جهت صحيح است كه گفته بشود قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد يعني اولين سوره‌اش در ماه مبارك رمضان نازل شد.

ـ نقد پاسخ دوم

اين هم چند شبهه داشت كه ناتمام ماند. شبهه اولش اين بود كه ظاهر ﴿الذي انزل فيه القرءان﴾ اين است كه همه قرآن نازل شد. ما اگر خواستيم بگوييم بعض قرآن نازل شد قرينه مي‌خواهد; گرچه ابتداي نزول مي‌تواند قرينه باشد يعني اگر ما دليل داشته باشيم كه بر ابتداي يك شيء كل آن شيء را اطلاق كرده‌اند, اگر سؤال بكنيم مصحح اين تجوز چيست جواب مي‌دهند كه يك امر عرفي است يك امر دامنه‌داري را با همان اولش تاريخ‌گذاري مي‌كنند اينكه يك امر ممتدي را با همان جزء اول شروع مي‌كنند و نام‌گذاري مي‌كنند اين مصحح تجوز است يعني اگر از ما سؤال كردند به چه دليل اين مجاز را مرتكب شديد مي‌گوييم به آن دليل اما اگر از ما سؤال كردند به چه دليل اين تجوّز را مرتكب شديد دليلي نداريم اينكه اين‌گونه از امور را به عنوان قرائن ذكر مي‌كنند يك وقت است ما قرينه داريم بر اينكه متكلم مجاز اراده كرده است آن‌گاه بعد از اينكه قرينه دلالت كرد كه متكلم معناي مجازي را اراده كرد نه معناي حقيقي آن‌گاه طلب مي‌كنيم كه مصحح اين تجوز چه بود پس بحث در دو مقام است يك وقت است كه از ما سؤال مي‌كنند كه «رأيت أسراً» معناي حقيقي است يا معناي مجازي ما نمي‌توانيم بگوييم زيد چون شجاع است منظورش از رأيت اسداً زيد است اين‌چنين نيست اول بايد اثبات بكنيم كه منظور از اين اسد شخص معين است نه آن حيوان بعد بايد ثابت بكنيم سرّ اين تجوز آن است كه آن شخص شجاع است بحث در مجاز در دو مقام خلاصه مي‌شود نه در يك مقام صرف اينكه زيد شجاع است نمي‌شود گفت كه منظور از  «رأيت اسداً» يعني «رأيت رجلاً شجاعاً», اين ناظر به مقام ثاني بحث است اول بايد بحث كرد كه آيا اين كلمه در معني حقيقي‌اش استعمال شد يا نه اصل حقيقت مي‌گويد كه اگر نمي‌دانيد كه لفظ بر معناي حقيقي استعمال شد يا نه. بر معني حقيقي حمل بكنيد اگر قرينه داشتيد كه معناي حقيقي مراد نبود [و] معناي مجازي اراده شد آن‌گاه سؤال مي‌كنيد مصحح اين تجوز چيست؟ اينجاست كه جاي شمارش آن علاقه‌هاي 24 يا 25 گانه است يا علاقه شباهت است مي‌شود استعاره يا علاقه شباهت نيست يكي از آن علاقه 24 يا 25 گانه است مي‌‌شود مجاز مرسل. پس صرف اينكه جايي تناسب هست مجوز نيست كه ما لفظ را بر غير معني حقيقي حمل بكنيم ظاهر ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر[3]; يعني همه قرآن را ما در ليله قدر نازل كرديم ظاهر ﴿الذي انزل فيه القرءان﴾ اين است كه همه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد (اين اشكال اول).

ب. ابتداي نزول قرآن، مبعث پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

اشكال دوم اين است كه گرچه يك امر دامنه‌داري را با آن ابتدا شروع مي‌كنند ولي ابتداي قرآن با بعثت همراه بود و در بعثت است كه اول قرآن نازل شده است مگر آيات سورهٴ «علق» جزء قرآن نيست مگر ابتداي قرآن نيست مگر آنها را جزء همين كتاب نمي‌دانيم مگر قسمت مدّثّر و مزمل در اوايل بعثت نازل نشده است؟ خب اگر بناي تاريخ‌گذاري است كه بايد آن آياتي كه در زمان بعثت نازل شد از آن وقت شروع بكنيم نه اينكه سه سال صبر بكنيم و بعد از سه سال كه در ليله قدر ماه مبارك رمضان مثلاً سورهٴ «فاتحة‌الكتاب» نازل شد بگوييم ابتداي قرآن از آن سال سوم بعثت است اين‌چنين نيست.

نكته: بعثت، نعمت عظماي الهي

اصل بعثت را قرآن برايش اهميت قائل است در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيه 164 براي بعثت اهميت قائل است فرمود ﴿لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا[4] خب بر نزول قرآن آن‌چنان اهميت قائل نيست كه بر اصل بعثت قائل است; چون بعثت است كه به همراهش قرآن را در بر دارد. نفرمود «لقد من الله علي المؤمنين اذ انزل لهم القرآن» فرمود: ﴿لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم﴾. پس آنچه را قرآن بر آن تكيه دارد بعثت است و بعثت را «منت» مي‌داند منت نه يعني ممنون‌كردن منت, هي النعمة الثقيلة العظيمه; نعمت عظيم را مي‌گويند منت، منت گذاشت نه يعني مردم را ممنون كرد يعني بر مردم اين نعمت سنگين را نازل كرد به مردم هشدار داد آنچه كه براي شما آمده است يك نعمت سنگين است مواظب باشيد كه اين را درست حمل كنيد خب اگر بعثت يك منت عظيم است نعمت سنگين است و نعمتي است كه از آسمانها و زمين سنگين‌تر است براي اينكه آسمانها و زمين را خدا خلق كرد و نفرمود اينها سنگين‌اند فرمود: اينها براي برقراري نظم شماست يك وقتي هم فرا مي‌رسد كه بساط كيهاني برچيده مي‌ شود ﴿اذا الشمس كورت[5] و مانند آن چيزي كه از بين مي‌رود نعمت سنگين نيست و آنچه كه پايدار است و ابدي است نعمت سنگين است و آن مسئله نبوت است فرمود: ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا[6] همراه با بعثت هم كه بخشي از آيات قرآن كريم نازل شد.

دعوت مخفي و علني پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

خب اگر بناي تاريخ‌گذاري است ما بايد بگوييم كه قرآن در هنگام بعثت نازل شد البته آن وقتي كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مبعوث شد مأمور به دعوت علني نبود اين درست است ولي حضرت امير اولْ‌كسي بود كه به او ايمان آورد از بين زن و مرد، اول بالقول المطلق حضرت امير است بعد حضرت خديجه (سلام الله عليها) و بعد هم جعفر و زيد و امثال ذلك اينها ايمان آوردند و عبادت مي‌كردند دعوت حضرت هم علني نبود ولي او پيغمبر بود همين خواص را دعوت مي‌كرد آن آياتي كه نازل شد بر اينها تلاوت مي‌كرد آنها اين آيه را حفظ مي‌كردند مي‌خواندند مي‌فهميدند [و] از تفسير و تأويلش استفاده مي‌كردند البته يك مقداري اين وسطها وحي منقطع شد كه ايام فترت معروف است, اما اين باعث نمي‌شود كه تاريخ از بعد شروع بشود كه، تاريخ بايد از همان حالي كه قرآن نازل شده است شروع بشود گفتند بعد از اينكه آيه سورهٴ «حجر» آمده است كه ﴿فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين ٭ انا كفينٰك المستهزءين[7] از آن روز به بعد دعوت علني شد; يعني آيه 94 و 95 سورهٴ مباركهٴ «حجر» كه شروع شد رسول خدا موظف شد كه دعوتش را علني كند. خدا فرمود: ﴿فاصدع بما تؤمر﴾; يعني آن مأموريتت را علني كن و از مشركين رو برگردان براي اينكه ما كارهاي تو را كفايت كرديم و مي‌كنيم ﴿انا كفينٰك المستهزءين﴾ با فعل ماضي هم ياد كرد; يعني ما شرّ استهزاكننده‌ها را از سر تو برداشتيم, حالا مانع برطرف شد دعوتت علني باشد. خب, از آن به بعد دعوت علني شد بعد از سه سال مثلاً و بعد از سه سال هم وحي پشت سر هم بدون انقطاع مي‌آمد و اما ابتداي وحي بعد از سه سال نبود ابتداي وحي همان طليعه بعثت بود. البته اين وسطها اين دو سه سال كه سال انقطاع وحي است, قرآن كمتر نازل مي‌شد اما بعد از سه سال مرتب بلا انقطاعٍ وحي نازل مي‌شد تا زمان رحلت. اينكه در بعضي از كتب اهل سنت آمده است كه قرآن بر پيغمبر در سن 43 سالگي نازل شده است, ناظر بر آن نزول بعد از انقطاع است وگرنه اين مورد اتفاق فريقين است كه حضرت در سن چهل سالگي پيغمبر شد و قرآن هم در آغاز بعثت نازل شد و مانند آن. اينكه در روايات ما هم دارد كه قرآن در طي بيست سال نازل شد; نه 23 سال براي همان است كه آن سه سال اول كه وحي قطع شده بود اين‌قدر به حساب نمي‌آيد وگرنه آغاز وحي همان آغاز بعثت است و بعثت را خداي سبحان منت عظيمه مي‌داند لذا از آن به عنوان نعمت ياد كرده است. پس اين چند شبهه متوجه اين قول است كه ما بگوييم سرّ اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿انزلنٰه في ليلة القدر[8] با اينكه قرآن تدريجاً نازل مي‌شد, اين است كه چون ابتداي اين كتاب در ليله قدر بود و تاريخ هم به آن آغاز  اين امر حساب مي‌شود, از اين جهت فرمود: ما در ماه مبارك رمضان قرآن نازل كرديم; پس اين جواب دوم هم كافي نيست.

پاسخ سوم: نزول قرآن در شأن و فضيلت ماه مبارك رمضان

جواب سوم اين بود كه ﴿شهر رمضان الذي انزل فيه القرءان﴾ يعني «انزل في حكمه القرآن» اين دو سه اشكال داشت كه در بحث ديروز گذشت.

پاسخ چهارم: مراد، رمضان نوعي! نه شخصي

جواب بعدي آن است كه ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر[9] يا ﴿شهر رمضان الذي انزل فيه القرءان﴾ منظور از اين ﴿شهر رمضان﴾ قضيه شخصيه نيست, رمضان مشخص نيست, [بلكه] منظور رمضان نوعي است; يعني در هر ماه مبارك رمضاني كه ليله قدر دارد مقدرات و مقررات مربوط به آن سال در ليله قدر ماه مبارك رمضان همان سال نازل مي‌شد و در طي اين بيست سال يا 22، 23 سال در ليالي قدر متناوباً آياتي كه مربوط به جريان آن سال است نازل مي‌شد[10]. از اين جهت خدا فرمود: ما قرآن را در ليله قدر نازل كرديم در ماه رمضان نازل كرديم منظور از اين رمضان رمضانِ نوعي است نه شخصي [و] منظور از ليله قدر هم ليله قدر نوعي است و نه شخصي اين يكي از احتمالاتي است كه امام رازي آن احتمال را داد.

ـ نقد پاسخ چهارم

اين هم تامّ نيست براي اينكه، اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر[11] اگر معنا اين باشد كه ما در ليله قدر همه آياتي كه مربوط به آن سال است نازل مي‌كنيم اين‌چنين نيست خيلي از آيات در غير ماه مبارك رمضان نازل شد بعضي از آيات در ذي‌الحجه نازل شد جريان ولايت حضرت امير ﴿اليوم اكملت[12] يا ﴿يٰأيها الرسول بلغ ما أنزل اليك[13] در غير ماه مبارك رمضان نازل شد اينها آياتي نبودند كه در ليله قدر نازل شده باشند و اگر منظور آن است كه معاني اين آيات باطن, اين آيات در ليله قدر براي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) تشريع مي‌شد. اين حرف حرفِ بدي نيست اما اين تفسير قرآن است نه آيات قرآن و سور قرآن و مانند آن اين از بحث خارج است.

اشكال سوم اين است كه خداي سبحان در همين سورهٴ مباركهٴ «قدر» آنجا كه مي‌خواهد ليله قدر را به عنوان ليله نوعي بيان كند فعل را با فعل مضارع ذكر مي‌كند آنجا كه مي‌خواهد قضيه شخصي را ذكر بكند با فعل ماضي ذكر مي‌كند در همين سورهٴ مباركهٴ «قدر» آمده است كه ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر[14] اين را با فعل ماضي ذكر كرده آن‌گاه كه فرمود مي‌دانيد ليله قدر چيست؟ ﴿وما ادرٰك ما ليلة القدر ٭ ليلة القدر خيرٌ من الف شهر[15] لذا ضمير ذكر نكرد اسم ظاهر ذكر كرد براي اينكه آن ليله قدري كه قرآن نازل شد يك ليله شخصي است اين ليله قدري كه فرمود: ﴿و ما ادرٰك ما ليلة القدر ٭ ليلة القدر خير من الف شهر﴾ اينها ليله قدر نوعي است همان قضيه شخصي نيست آن‌گاه در جريان ليله قدر نوعي فعل را با مضارع ذكر كرد فرمود: ﴿تنزل الملٰئكة و الروح[16] يعني دائماً اين‌چنين است هر ليله قدر حكم اين‌طور است خب اگر منظور اين بود كه قرآن در ليالي قدر در طي اين بيست سال يا 23 سال نازل شد مي‌فرمود «انا ننزل القرآن في ليلة القدر» نه ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر﴾ اين ﴿انا انزلنٰه﴾ ظاهرش آن است كه قرآن را خداي سبحان در ليله قدر نازل كرد و تمام شد اگر منظور ليله قدر نوعي باشد و نه شخصي و اگر منظور آن باشد كه ما در ليالي قدر آيات مربوطِ به آن سال را بر تو نازل مي‌كنيم (تدريجاً) بايد با فعل مضارع ذكر بكنند; چه اينكه جريان بعدي را هم با فعل مضارع ذكر كرد بايد مي‌فرمود «انا ننزل عليك القرآن في ليالي القدر» يا «في ليلة القدر» نظير آن آياتي كه تدريج را مي‌فهماند كه ﴿لنثبّت به فؤادك[17] و امثال ذلك كه با فعل مضارع كه دلالت بر تدريج مي‌كند ذكر شده است پس اين احتمالي كه امام رازي مطرح كردند فرمودند كه ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر[18] يعني ما اين مجموعه آيات قرآن را در ليالي قدر تدريجاً نازل مي‌كنيم اين چند اشكال را دارد.

پرسش ... پاسخ: نه مي‌گويند ما تدريجاً نازل مي‌كنيم; مثل ﴿نثبت به فؤادك[19] ديگر «ثبتناك» كه ندارد. خداي سبحان آنجا كه قضاياي شخصي است با فعل ماضي ياد مي‌كند, فرمود: ﴿لو لا ان ثبتنا لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلا﴾ آنجا كه جريان تدريج است مثل همين قرآن كريم فرمود: ﴿لنثبت به فوادك و رتلنٰه ترتيلا[20]; يعني ما تدريجاً قرآن نازل مي‌كنيم كه ارتباطمان دائماً برقرار باشد تثبيت كنيم موقعيتت را.

پرسش ... پاسخ: رتلناه يعني آن قبلي را اما بعدي را ﴿لنثبت به فوادك﴾ يعني ما اصلاً تنظيم كرديم كه تدريجاً نازل بكنيم ﴿قرءاناً فرقنٰه لتقرأه علي الناس عليٰ مكث[21], ﴿و لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلا

پرسش ... پاسخ: آن باطن قرآن است معاني قرآن است, تفسير و تأويل قرآن است و مانند آن وگرنه خود اين سور و الفاظ شريف اين تدريجاً نازل شده است. بعضي در ماه مبارك رمضان نازل شد, بعضي در غدير خم در حجةالوداع نازل شد, آنجا كه در حجةالوداع فرمود: ﴿يٰأيها الرسول بلغ ما انزل[22] يا ﴿اليوم اكملت[23] كه در ليله قدر نازل نشد.

پرسش ... پاسخ: پس هيچ يك از وجوهي كه تا [به] حال گفتيم درست نبود; نه اين الفاظ قرآن مرحله تفصيل است نه مرحله اِحكام.

پرسش ... پاسخ: الفاظ مقام تفصيل است نه مقام محكم

پرسش ... پاسخ: تفصيل در ليله قدر نازل مي‌شود

پرسش ... پاسخ: كدام قرينه؟

پرسش ... پاسخ: آن نكته اول براي اين بود كه ما فوراً دست به مجاز نباشيم اصل بر حقيقت است. اگر براي ما ثابت شد كه از يك امر آينده با فعل ماضي ياد كرده‌اند, آن‌گاه سؤال مي‌كنيم كه چرا از امر آينده با ماضي ياد كرديد جواب مي‌دهند كه محقق‌الوقوع در حكم ماضي است. اينها نكته تجوز است نه احراز مجاز.

پرسش ... پاسخ: الآن ما نمي‌دانيم متكلم لفظي را كه گفته است معناي حقيقي اراده كرده يا نه.

پرسش ... پاسخ: نه حصر كه نيست, حصر عقلي كه نيست شايد دهها وجه ديگر باشد كه هنوز فكر ما نرسيده, الآن هم كه در اينجا مطرح مي‌شود ممكن است بالأخره ما يك وجهي را انتخاب بكنيم كه بعديها بيايند اين را رد كنند.

پرسش ... پاسخ: ما چه مي‌دانيم حصر عقلي كه نيست اين بحث لفظي است. ما بايد اين نكات را هم در اصول و هم در ادبيات اثبات كرده باشيم. اگر متكلم لفظي را دارد, اول بر معني حقيقي حمل مي‌شود (يك)، اگر شك كرديم كه معناي حقيقي را اراده كرد يا نه, اصل در استعمال حقيقت است. اگر احراز كرديم كه معناي حقيقي را اراده نكرده است و معناي مجازي را اراده كرده است آن‌گاه براي اينكه ثابت بشود اين مجاز است نه غلط به دنبال مصحح ادبي‌اش مي‌گرديم.

پرسش ... پاسخ: نه, اين انزال با آن تنزيل اگر منافات داشته باشد دست از يكي از ظهورات برمي‌داريم ولي اگر يك طوري جمع كرديم كه جمع دلالي داشت تنافي ندارد باهم كه بنا بر اين اينكه خداي سبحان فرمود: ما قرآن را در ليله قدر نازل كرديم ظاهرش اين است كه همه قرآن اگر منظور اين بود كه ما در شبهاي قدر در طي اين 23 سال يا بيست سال قرآن نازل مي‌كنيم بايد با فعل مضارع تعبير مي‌فرمود اگر منظورِ [از] ليله قدر ليله نوعي باشد نه شخصي نظير ﴿ليلة القدر خير من الف شهر[24] باشد با فعل مضارع ياد مي‌كند مثل اينكه فرمود: ﴿تنزل الملٰئكة[25] و اگر قرآن هم مثل جريان قدر يك امر تدريجي بود اين را مي‌فرمود «ننزل القرآن في ليالي القدر» ديگر نمي‌فرمايد ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر﴾ يا ﴿شهر رمضان الذي انزل فيه القرءان﴾ و مانند آن پس اين وجه هم ناتمام است.

پاسخ ديگر: نزول قرآن به بيت المعمور در ماه رمضان

مي‌ماند همان وجهي كه در تتمه بحث ديروز ذكر شده است كه [در] روايت آمده است كه منظور از انزال قرآن يعني خداي سبحان قرآن را در شب قدر از آن آسمان هفتم از لوح محفوظ و مانند آن به بيت‌المعمور آورد.

ـ نقد پاسخ

اين روايت اولاً با خود آيه سازگار نيست براي اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿شهر رمضان الذي انزل فيه القرءان هديً للناس﴾ اين ﴿هديً﴾ يا حال است كه بعضي از مفسرين ذكر كردند يا مفعول له است بالأخره اگر مفعول له باشد كه متعلق به انزال است و اگر حال باشد كه متعلق به نازل در هر دو حال اشكال دارد اما اگر متعلق به انزال باشد يعني ما قرآن را براي هدايت مردم نازل كرديم خب اگر براي هدايت مردم نازل كرديد چرا در آسمان چهارم نگه داشتيد ﴿شهر رمضان الذي انزل فيه القرءان﴾ قرآن براي هدايت مردم آمده است خب پس كو؟ اگر منظور شأنيت است خب در لوح محفوظ هم كه بود اين شأنيت را داشت اگر منظور هدايت مردم است پس چرا به دست مردم نرسيد و همچنين اگر اين ﴿هديً للناس﴾ حال باشد اين حال يعني آن نازل (آن قرآن) در حالتي كه هدايت مردم است و هادي مردم است نازل شد و در حالي نازل شد كه هادي است خب آن وقتي هم كه در مخزن بود و در لوح محفوظ بود آن وقتي هم كه نازل نشده بود آن وقتي هم كه اين وصف را نداشت آن وقت هم كه هادي بود يعني شأناً به دست مردم كه چيزي نرسيد اگر قرآن از لوح محفوظ آمده به آسمان چهارم به دست مردم و وليّ مردم و رهبر مردم كه نرسيد خب قبل از اينكه اين فعل بر او وارد بشود كه اين حال را داشت پس اين حال نيست حال معنايش آن است كه قبلاً نبود اين فعل وقتي بر او واقع شد در اين حال واقع شد خب قبل از اينكه اين فعل بر او واقع بشود هم كه آن حال را دارد اين صفت را دارد پس ذكر اين براي چيست؟ قرآن قبل از اينكه نازل بشود در لوح محفوظ شأنيت هدايت داشت الآن هم كه آمده آسمان چهارم متعلَّق انزال شد هم باز شأنيت هدايت دارد هدايت بالفعل را نه قبلاً داشت نه الآن پس اين چه حالي است براي منزَل پس نمي‌شود گفت كه ﴿شهر رمضان الذي انزل فيه القرءان﴾ به اين معناست كه قرآن از لوح محفوظ آمده آسمان چهارم.

نظريه شيخ صدوق(قدس سره)

در روايات اين كلمه بيت‌المعمور هست البته يك اختلاف نظري بين مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) و مرحوم مفيد (رضوان الله عليه) است مرحوم شيخ مفيد در آن رساله تصحيح‌الاعتقاد كه عقايد مرحوم صدوق را تشريح مي‌كند و توضيح مي‌دهد به عنوان تصحيح‌الاعتقاد ذكر مي‌كند بحثي دارد به عنوان نزول قرآن فرمايش مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) را ذكر مي‌كند بعد رد مي‌كند مرحوم صدوق همان‌طوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد نظر شريفشان اين است كه قرآن كريم در ليله قدر از لوح محفوظ تنزل كرد به بيت‌المعمور رسيد ولي يك مطلبي را هم اضافه كردند فرمودند: «اعطي الله سبحانه تعالي نبيه علم جملته» خلاصه قرآن را و علم جمله قرآن را خدا به پيغمبر داد و خود قرآن هم در ليله قدر از لوح محفوظ به بيت‌المعمور تنزل كرده است اين معنا كه اجمالاً خداي سبحان علم قرآن را به پيغمبر داد آن را با آيه سورهٴ «طه» و آيه سورهٴ «القيامه» تأييد مي‌كنند همان ﴿لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضي اليك وحيه﴾ و همان ﴿لا تحرك به لسانك لتعجل به[26] پس خلاصه فرمايش مرحوم صدوق اين خواهد شد كه به استناد آن روايت نظر ايشان در جمع بين آيات اين است كه قرآن در ليله قدر از لوح محفوظ تنزل كرد به بيت‌المعمور رسيد و عصاره علم قرآن را خداي سبحان به رسول اكرم داد و شاهد اينكه رسول اكرم عالِمِ به عصاره قرآن بود همان ﴿لا تعجل بالقرآن﴾ و همان ﴿لا تحرك به لسانك﴾ است.

نقد شيخ مفيد بر نظريهٴ شيخ صدوق(رحمة الله عليهما)

مرحوم مفيد (رضوان الله عليه) در همه اين فرمايشات مرحوم صدوق نظر دارد مي‌فرمايند كه «قال الشيخ ابوجعفر (رحمه الله)» فرمايش مرحوم مفيد است كه دارد حرف مرحوم صدوق را نقل مي‌كند «ان القرآن نزل في شهر رمضان في ليلة القدر جملةً واحدةً الي البيت المعمور ثم انزل من البيت المعمور في مدت عشرين سنة»[27] در مدت بيست سال اين در مدت بيست سال ناظر به آن است كه از اول رسالت تا سه سال به استثناي آن بخش كوتاه قرآن چيزي نازل نشد وقتي دوران فترت سپري شد ﴿ما ودعك ربك و ما قلي[28] طرح شد از آن به بعد سراسر قرآن بلا انقطاع نازل مي‌شد از اين جهت در روايات ما هم دارد كه قرآن در طي بيست سال نازل شده است.

ـ عدم تحصيل يقين با خبر واحد در مباحث اعتقادي

مرحوم مفيد مي‌فرمايند كه «قال شيخ المفيد الذي ذهب اليه  ابوجعفر (رحمه الله) في هذا الباب اصله حديث واحد لا يوجب علماً و لا عملا» فرمود سند اين سخن يك خبر واحد بيش نيست خبر واحد اگر هم حجت باشد در فروع دين حجت است در مسائل اعتقادي خبر واحد جزم نمي‌آورد آنجا كه جاي عقيده است خب عقيده را كه نمي‌شود با خبر واحد تحميل كرد به كسي گفت معتقد باش كه اين‌چنين است خبر واحدي كه با اصول عقلائيه سندش و حال راويان درست مي‌شود و همچنين با ظواهر و اصول عقلائيه حرف به حرف كلمه به كلمه و جمله به جمله متن درست مي‌شود اگر ما يك خبر واحدي را بخواهيم بررسي كنيم مي‌بينيم يك تلي از اصول بايد پشتيباني كند تا يك خبر به جايي برسد آن‌وقت مي‌شود ظنون در يك امر علمي نمي‌شود به يك روايت استناد كرد بالأخره عقيده كه [در] دست آدم نيست عقيده مبدأ برهاني مي‌خواهد اگر آن مبادي برهاني براي نفس حاصل شد كه انسان معتقد مي‌شود [و] نشد كه معتقد نيست. هرگز نمي‌شود كسي را متعبد كرد به يك امر اعتقادي. در امور عملي چرا مي‌شود گفت: «اذا شككت بين الثلاث و الاربع فابن علي الاربع» چون كار عملي است شك وجداناً باقي است ولي عملاً انسان بقا را بر اكثر مي‌گذارد ولي در مسائل اعتقادي مگر دست خود انسان است كه انسان به مقتضاي خبر واحد معتقد باشد.

حجيت قول معصوم(عليه السلام)

در هر حال مسائل اعتقادي [در] دست انسان نيست كه انسان با خبر واحد بتواند عقيده فراهم كند و قبلاً هم گذشت بحث در خبر واحد است نه بحث در قول معصوم، قول معصوم را همه حكماي الهي گفتند حد وسط برهان قرار مي‌گيرد يعني اگر زراره حضور امام صادق(سلام الله عليه) نشسته است مجلس هم خالي از اغيار است و جاي تقيه هم نيست خب همان‌طوري كه برهان فلسفي مفيد يقين است قول معصوم در همان حد مفيد يقين است هيچ احتمال خلاف در فرمايش معصوم نيست قول معصوم حد وسط برهان قرار مي‌گيرد اما نه روايت يعني اگر يك روايتي سنداً متواتر و قطعي بود و دلالتاً نص بود يا خبر واحد محفوف به قرينه قطعي بود و دلالتاً نص بود و انسان جزم دارد كه اين مطلب را امام ششم فرمود خب يقين پيدا مي‌كند به محتواي آن بدون ترديد [و] مي‌گويد: «هذا قول المعصوم و قول المعصومِ حجة بيني و بين الله» اين هم حجت است و جزم محتوايي را هم پيدا مي‌كند اما روايتي كه به اصول و ظواهر وابسته است, بيش از مظنه ـ آن هم مظنه نوعي نه مظنه شخصي ـ به همراه ندارد.

ـ نزول تدريجي قرآن، شاهد بر نادرستي خبر

مرحوم شيخ مفيد مي‌فرمايد «اصله حديثٌ واحدٌ لا يوجب علماً و لا عملا» اين سند را از دست مرحوم صدوق مي‌گيرد بعد مي‌فرمايد خود قرآن را كه شما بررسي مي‌كنيد مي‌بينيد خود قرآن شهادت خوب دارد كه تدريجاً نازل شد «و نزول القرآن علي الاسباب الحادث حالاً فحالاً يدل علي خلاف ما تضمّنه الحديث» پس اين حديث مخالف قرآن است نه في نفسه مفيد علم است و نه بعد از عرض بر قرآن بر حجيت باقي مي‌ماند چرا؟ براي اينكه حديث دلالت مي‌كند كه قرآن يكجا نازل شد و خود قرآن دلالت مي‌كند كه تدريجاً نازل شد براي اينكه قرآن مي‌فرمايد آنها اين طور گفتند درست نگفتند خب يك حوادث بايد اتفاق بيفتد تا خدا خبر بدهد فرمود: اينها الآن مي‌آيند از تو اين مسئله را سؤال مي‌كنند يا اينها ديشب نشسته‌اند در فلان‌جا فلان توطئه را كردند بدان كه آنها اين حرف را زدند يا در مسئله ظهار آن زن و شوهر اين ظهار را كردند از تو آمدند فتوا بخواهند تو اين‌چنين بگو خب اينها قضاياي شخصيه واقع‌شده است و قرآن خبر مي‌دهد اينكه قبل از وقوع قبل از اينكه آن شخصِ مظاهر خلق بشود كه قرآن نمي‌گويد كه ﴿قد سمع الله قول التي تجٰدلك في زوجها[29] كه آن شخص هنو‌ز خلق نشد تا با زنش ظهار كند تا خدا بگويد كه ما حرفش را شنيديم اينكه حرفش را شنيديم معلوم مي‌شود يك قضيه‌اي است واقع شده خداي سبحان حرفش را شنيده بعد به پيغمبر مي‌فرمايد: ﴿قد سمع الله قول التي تجٰدلك في زوجها وتشتكي الي الله والله يسمع تحاوركما[30]; مي‌فرمايد كه خود قرآن اگر بررسي بشود نشانه آن است كه تدريجاً نازل شده است «و ذلك انه قد تضمن حكم ما حدث و ذكر ما جري علي وجهه و ذلك لا يكون علي الحقيقة الا لحدوثه عند السبب ألا تري إليٰ قوله تعالي ﴿و قولهم قلوبنا غلف بل طبع الله عليها بكفرهم﴾»[31] فرمود: مگر اين آيه را نمي‌بينيد خدا مي‌فرمايد كه يهوديها گفتند كه دلهاي ما بسته است خب آن روز قبل از اينكه يهودي خلق بشود و اين حرف را بزند كه خدا نمي‌گويد كه اينها چنين حرفي زدند كه و همچنين ﴿قالوا لوشاء الرحمٰن ما عبدنٰهم مالهم بذلك من علم[32] و ساير آياتي كه از اين قبيل است ايشان مي‌شمارند «وقد جاء الخبر بذكر الظهار و سببه و انها لما جادلت النبى(ص) في ذكر الظهار انزل الله تعالي ﴿قد سمع الله قول التي تجٰدلك في زوجها[33]» و مانند آن «وهذه قصة كانت بالمدينه فكيف ينزل الله تعالي الوحي بها بمكه قبل الهجرة فيخبر بها انها قد كانت و لم تكن» اصلاً اين قضيه واقع نشد تا خدا بفرمايد كه زن و شوهر با تو جدال مي‌كنند در مسئله ظهار آن‌گاه مرحوم مفيد مي‌فرمايد: «ولو تتبعنا قصص القرآن لجاء مما ذكرناه كثير» كه «لا يتسع به المقال و فيما ذكرناه منه كفاية لذوي الالباب وما أشبه ما جاء به الحديث بمذهب المشبهه الذين زعموا ان الله سبحانه و تعالي لمْ يزل متكلماً بالقرآن ومخبراً عما يكون بلفظ كان و قد رد عليهم اهل التوحيد بنحو ما ذكرناه».

نظريه شيخ مفيد و نقد آن

آن‌گاه مي‌فرمايد توجيهي كه خود مرحوم مفيد دارند مي‌فرمايند كه «و قد يجوز في الخبر الواحد بنزول القرآن جملةً في ليلة القدر»[34] اينكه وارد شد قرآن در ليله قدر نازل شد, منظور «جملةٌ من القرآن» است; نه جملةالقرآن يعني بعضي از قرآن در ليله قدر نازل شد نه همه قرآن منتها بر مرحوم مفيد اشكال مي‌شود كه خب بعضي از قرآن هم در غير ماه مبارك رمضان نازل شد اگر بگوييد قسمت مهم در ماه مبارك رمضان نازل شد كه اين‌چنين نيست اگر بگوييد صِرف بعض است خب بعضي از قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد آن ابعاض ديگر در يازده ماه ديگر ديگر نازل شد فرمايش مرحوم مفيد هم تامّ نيست ولي منظور نقدي است كه ايشان بر مرحوم صدوق دارند «و قد يجوز فى الخبر الوارد بنزول القرآن جملةً في ليلة القدر» منظور اين باشد كه «نزل جملةٌ منه في ليلة القدر» نه جملهٴ قرآن در ليله قدر است جمله‌اي از قرآن در ليله قدر است يعني بعض‌القرآن «ثم تلاه ما نزل منه الي وفاة النبى (صلي الله و سلم)»[35] يك مقدارش در ليله قدر نازل شد بقيه هم تا آخر عمر حضرت نازل شد اگر منظور مفيد اين باشد كه اولش در ليله قدر نازل شد همان اشكال وارد است كه اول قرآن در اول بعثت اگر منظور آن است كه بعض قرآن در ليله قدر نازل شد البته اين درست است خب ابعاض ديگر هم در ماههاي ديگر نازل شد اين مصحح ندارد كه گفته بشود ﴿انا انزلنٰه في ليلة القدر[36].

«فاما أن يكون نزل باسره و جميعه في ليلة القدر فهو بعيدٌ مما يقتضيه ظاهر القرآن و المتواتر من الاخبار و اجماع العلماء علي اختلافهم في الآراء»[37] اما اينكه همه قرآن در ليله قدر نازل شده باشد سه دليل مخالف آن است اول خود قرآن دوم تاريخ مسلم سوم اجماع علما. علما گرچه در مسئله نزول قرآن اختلاف دارند اما در اين جهت اجماعي است و همه اتفاق دارند كه همه قرآن در ليله قدر نازل نشد آن‌گاه آن دو شاهدي كه مرحوم صدوق ذكر مي‌كنند يكي آيه سورهٴ «طه» يكي هم آيه سورهٴ «القيامه» آن را ذكر مي‌كنند و دفع مي‌كنند.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 3.

[2]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[3]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[4]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.

[5]  ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 1.

[6]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.

[7]  ـ سورهٴ حجر، آيات 94 ـ 95.

[8]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[9]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[10] . مجمع‌البيان, ج1 ـ 2, ص497; الجامع لأحكام القرآن, مج1, ج2, ص277; مناهل العرفان, ج39; التفسير الكبير, مج3, ج5, ص92.

[11]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[12]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[13]  ـ سورهٴ مائده، ايهٴ 67.

[14]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[15]  ـ سورهٴ قدر، آيات 2 ـ 3.

[16]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 4.

[17]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 32.

[18]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[19]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 120.

[20]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 32.

[21]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 106.

[22]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.

[23]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[24]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 3.

[25]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 4.

[26]  ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 16.

[27]  ـ تصحيح الاعتقاد، ص 123.

[28]  ـ سورهٴ ضحي، آيهٴ 3.

[29]  ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 1.

[30]  ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 1.

[31]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 155، تصحيح الاعتقاد، ص 123.

[32]  ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 20.

[33]  ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 1.

[34]  ـ تصحيح الاعتقاد، ص 124.

[35]  ـ تصحيح الاعتقاد، ص 124.

[36]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[37]  ـ تصحيح الاعتقاد، ص 124.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق