07 04 1987 3349616 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 349(1366/01/18)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)﴾

توهم تباين بين آيات نزول قرآن

 در عظمت ماه مبارك رمضان همين بس كه قرآن در اين ماه نازل شده است و آنچه كه از اين آيه استفاده مي‌شد همان معنايي است كه از آيه سورهٴ «دخان» و آيه سورهٴ «قدر» استفاده مي‌شود كه قرآن در اين ماه نازل شده است منتها در سورهٴ «دخان» و سورهٴ «قدر», شبش هم مشخص شد; هم به نام «ليله مباركهٴ» و هم به عنوان «ليله قدر» معين شد, در اين آيه فقط ماه مشخص شد. اشكالي كه در مسئله بود اين بود كه از اين آيه سورهٴ «بقره» و همچنين سورهٴ «دخان» و سورهٴ «قدر» استفاده مي‌شود كه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد و از ساير آيات و همچنين مسلّم تاريخ اين است كه قرآن كريم در طي بيست يا 23 سال نازل شده است.

پاسخ اول: نزول قرآن در شأن و فضيلت ماه رمضان

براي حل اين اشكال و جمع اين دو طايفهٴ از آيات وجوهي مفسرين جواب دادند كه يكي از آن وجوه را سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) پذيرفته بود كه تا حدودي چند شبهه بر فرمايش ايشان وارد شد تا ببينيم مي‌شود اين شبهات را حل كرد يا نه.

خلاصه جوابهايي كه از اين شبهه دادند عبارت از اين است كه يك جواب كه ساده‌ترين جواب است و بحث را از مسيرش خارج مي‌كند اين است كه اين آيه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ به اين معنا نيست كه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد, بلكه به اين معناست كه در فضيلت و عظمت ماه مبارك رمضان آيه نازل شد[1]; براي اينكه فرمود: ماه مبارك رمضان روزه بگيريد ﴿أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾; يعني «انزل في وصفه»، «انزل في فرض صيامه القرآن»; ماه مبارك رمضان ماهي است كه درباره فضيلت آن يا درباره وجوب روزه‌گرفتن آن قرآن نازل شده است; نه اينكه ماه مبارك رمضان ظرف نزول قرآن باشد.

ـ نقد پاسخ اول

اين جواب بحث را از مسيرش خارج مي‌كند منتها چند اشكال دارد اشكال اول اين است كه اين محتاج به تقدير است كه ما بگوييم ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ يعني «انزل في فرضه»، «انزل في وصفه»، «انزل في فرض صيامه القرآن» بالأخره بايد يك چيزي تقدير گرفت و تقدير خلاف اصل است. ثانياً, ممكن است كه اين آيه را ﴿أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ را با تقدير حل كرد اما آيه سورهٴ «دخان»، آيه سورهٴ «قدر» را كه نمي‌شود حل كرد. آيه سورهٴ «دخان» اين است كه ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ[2]; يعني ما همه قرآن را در يك شب پربركت نازل كرده‌ايم يا آيه سورهٴ «قدر» اين است كه ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[3] ديگر نمي‌شود آن آيه سورهٴ «دخان» و سورهٴ «قدر» را مثل آيه سورهٴ «بقره» با تقدير معنا كرد كه ظاهر آن آيات اين است كه ما قرآن را در شب پربركت و در شب قدر نازل كرديم اين دو جواب و دو اشكال.

اشكال سوم اين است كه اگر منظور اين باشد ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ
 يعني در حكم ماه مبارك رمضان آيه نازل شد; خب, در حكم «اَشهر حج» هم آيه نازل شد كه بايد حج را در اشهر مشخص انجام بدهي, در حكم «اشهرِ حُرُم» هم آيه نازل شد كه جنگ در اين چهار ماه حرام است مگر اينكه جنگ را بر شما تحميل كنند كه شما دفاع كنيد. بنابراين ماه مبارك رمضان خصوصيتي ندارد اگر معناي اين آيه اين باشد كه «شهر رمضان الذي انزل في وصفه القرآن» يا «الذي انزل في فرض صيامه القرآن», خب درباره اشهر حج هم اين‌چنين است. روزه در ماه مبارك رمضان واجب است حج در اشهر خاص و چند ماهي كه به نام اشهر حج معروف‌اند واجب‌اند و جنگ ابتدايي در اشهر حُرُم حرام است, مگر اينكه بيگانه حرمت اين چهار ماه را رعايت نكند كه ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ[4] و مانند آن. در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 197 اين‌چنين آمده است كه ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ[5]; خب, درباره آن چند ماهي كه به نام شوال و ذيقعده و ذيحجه است كه اشهر حج است هم آيه نازل شد منتها حج تمتع چون حجش با عمره آميخته است عمره حج تمتع را مي‌شود در شوال و ذيقعده انجام داد و خود حج را از روز هشتم به بعد شروع كرد (حج را، چون حج تمتع با عمره آميخته است ظرف اين مجموع اين سه ماه است يعني شوال و ذيقعده و ذيحجه عمره مفرده را در هر ماه مي‌شود انجام داد ولي عمره تمتع بايد در اشهر حج انجام بگيرد يعني شوال و ذيقعده و ذيحجه تا برسد به ايام حج و همچنين درباره حرمت قتال ابتدايي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 36 اين‌چنين فرمود: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يومَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ[6] يعني ارقام ماهها پيش خداي سبحان از بدو آفرينش دوازده تاست كه چهار ماه از اين دوازده ماه به نام اشهر حُرُم معروف‌اند كه جنگ ابتدايي در اين چهار ماه حرام است ولي اگر بيگانه‌اي حرمت اين اين ماه را رعايت نكرد آن‌گاه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ﴾; همان‌طوري كه كشتن نفس و انسان حرام است مگر اينكه كسي اين حرمت را رعايت نكند و دست به آدم‌كشي بزند آن‌گاه مي‌گويند: ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ[7]; همان‌طوري كه كشتن شخص حرام است مگر كسي اقدام به قتل بكند كه در اين حال قصاص است. جنگ ابتدايي هم در اشهر حُرُم محرّم است مگر بيگانه‌اي حمله كند و حرمت اين ماههاي حرام را رعايت نكند آن‌وقت است كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ[8] همان‌طوري كه اشخاص قصاص مي‌شوند حقوق و شخصيتهاي حقوقي اسلام هم مورد قصاص است اگر كسي حرمت ماه رجب يا ماه ذي‌القعده و ذي‌الحجه و محرم را رعايت نكرد و به شما حمله كرد, شما هم﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ﴾; شما هم رعايت كنيد كه ﴿وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾. بنابراين اگر معناي ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ اين باشد كه درباره ماه مبارك رمضان آيه نازل شده است كه روزه بگيريد, خب درباره اشهر حج هم نازل شد, درباره اشهر حُرُم هم نازل شد و مانند آن.

پس طبق اين سه شبهه نمي‌شود اين جواب را پذيرفت كه اين ساده‌ترين جواب در مسئله است البته.

پاسخ دوّم: ابتداي نزول قرآن، ماه مبارك رمضان

جواب ديگر آن است كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ يعني ابتداي نزول قرآن در ماه مبارك رمضان بوده است چون قرآن يك امر دامنه‌داري است و هر امر دامنه‌داري با آغازش تاريخ‌گذاري مي‌شود بنابراين مي‌توان گفت قرآني كه در طي 23 سال يا بيست سال نازل شده است چون آغاز نزول قرآن ماه مبارك رمضان بود بگوييم قرآن در ماه مبارك نازل شده است; مثل اينكه مي‌گويند نظام جمهوري در دوازده فروردين 58 بنيان‌گذاري شده است. يك نظام دامنه‌داري است ولي يك ابتدايي دارد; هر امر دامنه‌دار را مي‌شود با آن شروعش تاريخ‌گذاري كرد و گفت اين امر آن‌وقت شروع شد, آن‌وقت پيدا شد. چون قرآن يك امر دامنه‌داري است و ابتدايش در ماه مبارك رمضان بود لذا مي‌توان گفت قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد.

ـ نقد پاسخ دوّم

اين هم چند شبهه دارد و چند اشكال دارد. شبهه اول اين است كه ظاهر ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ يعني «انزل فيه تمام القرآن» نه «انزل فيه بعض القرآن» نه «انزل فيه اول القرآن» (اين يك شبهه).

شبهه دوم آن است كه ممكن است آنهايي كه بعثت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را در ماه مبارك رمضان مي‌دانند چنين جوابي براي آنها قانع‌كننده باشد اما بنا بر مذهب اماميه كه بعثت حضرت در 27 رجب بود و بين 27 رجب و اول ماه مبارك رمضان بيش از يك ماه فاصله است و بين 27 رجب و ليالي قدر بيش از پنجاه روز فاصله است نمي‌شود گفت كه اول قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد. مگر مي‌شود بعثت بدون نزول قرآن باشد؟! بالأخره آيات اوليه سورهٴ «علق» در آغاز بعثت نازل شد ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ[9] ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ[10] امثال ذلك در آغاز بعثت نازل شد. بنابراين نمي‌شود گفت كه منظور از ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ يعني اول قرآن جزء اولش براي اينكه ظاهرش آن است كه همه قرآن نازل شد بر فرضي كه بتوانيم بگوييم ﴿الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ يعني جزء اول، جزء اولش در مبعث نازل شد; نه در ماه مبارك رمضان. بنابراين اين جواب هم با اين دو شبهه برطرف مي‌شود.

پرسش ... پاسخ: آن اختصاصي به ماه مبارك رمضان ندارد آنكه ديروز اشاره شد براي اينكه ابعاض ديگر در يازده ماه ديگر نازل شد. آن آيات ديگر, آن سور ديگر هم مشابه همين است; گرچه براي حمد يك مزيتي هست اما سور ديگر كه كمتر از حمد نيست خب آنها هم در ماههاي ديگر نازل شد. سورهٴ «حمد» در ماه مبارك رمضان نازل شد آن 113 سورهٴ ديگر در غير ماه مبارك رمضان نازل شد چه اختصاصي براي ماه مبارك است؟ بنابراين اين جوابها هيچ‌كدام كافي نيست.

پاسخ سوّم: نزول قرآن به بيت المعمور در ماه رمضان

 جواب ديگري كه از بعضي از روايات استفاده مي‌شود و عده‌اي از مفسرين به همين ظاهر اكتفا كردند اين است كه اينكه خداي سبحان مي‌فرمايد: ما قرآن را در ماه مبارك رمضان نازل كرديم يا در ليله مباركه نازل كرديم يا در ليله قدر نازل كرديم يعني قرآن را از آن مقام بلند، از لوح محفوظ و امثال ذلك تنزل داديم آورديم در بيت المعمور كه بيت المعمور[11] مثلاً آسمان چهارم است ﴿رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ يعني در ماه مبارك رمضان قرآن به بيت المعمور نازل شده است[12] چون بعضي از روايات به همين وضع معنا كرده است [و] عده‌اي هم از مفسرين محترم به همين وضع اشكال را حل كرده‌اند.

ـ نقد پاسخ سوّم

چيزي كه متوجه اين جواب است اين است كه (اولاً) بايد با خود آيات مطابق باشد چون خود ائمه (عليهم السلام) فرمودند كه قرآن و روايت دو عِدل و همتاي هم نيستند بلكه يكي ثقل اكبر است و ديگري ثقل اصغر اين‌چنين نيست كه روايت عِدل قرآن كريم باشد قرآن كريم روايت را حجت كرده است و معصومين فرمودند: مثل ما مي‌توانند حرف بزنند ولي مثل خدا احدي قدرت حرف‌زدن ندارد لذا هر چه از ما نقل شده است بر قرآن بسنجيد بر قرآن عرضه كنيد با قرآن بسنجيد اگر مطابق با قرآن بود بپذيريد قهراً اصل مي‌شود قرآن روايات را بايد بر قرآن كريم عرضه كرد كه مخالف با قرآن نباشد البته منظور از اين مخالفت مخالفت تبايني است نه مخالفت عام و خاص يا مطلق و مقيد و مانند آن.

ظاهر قرآن كريم اگر اين بود كه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد ممكن بود انسان بگويد كه بنا بر آن روايتها قرآن از لوح محفوظ تنزل كرد آمده در بيت المعمور اما ظاهر اين آيه محل بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» علت انزال را ذكر مي‌كند نه وصف نازل را مي‌گويد: ما قرآن را نازل كرديم براي هدايت مردم ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ خب چرا قرآن را نازل شد ﴿هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ﴾ اين علت انزال است نه وصف نازل يعني ما قرآن را براي هدايت مردم نازل كرديم خب اگر قرآن براي هدايت مردم نازل شد چرا در آسمان چهارم ماند اگر قرآن براي هدايت مردم است بايد به زمين بيايد نه در آسمان چهارم بماند خب همان لوح محفوظ بود كه محفوظ بود اگر قرآن براي هدايت مردم نازل شده است بايد به دست مردم برسد به دست رهبر مردم برسد كه براي خود او و براي صحابه او و براي مؤمنين به او سودمند باشد اگر قرآن به زمين نيامده به دست وليّ مسلمين و صحابه نيامده از آسمان هفتم آمده به آسمان چهارم نمي‌شود گفت ما براي هدايت شما قرآن نازل كرديم كه اينكه بعضيها جواب دادند كه اين وصف، وصف بالقوه است[13] مطابق با اين آيه نيست اگر خداي سبحان مي‌فرمود قرآني كه هادي است و بيّن است ما نازل كرديم ممكن بود كسي اين‌چنين جواب بدهد كه اين قرآن بالقوه هادي مردم است بالقوه بيّنهٴ براي مردم است بالفعل نيست اين صفت را دارد مثل اينكه كسي كتابي نوشته كه شأنيت حل مشكلات را دارد مي‌تواند بگويد من كتابي كه حلاّل مشكلات است نوشته‌ام منتها هنوز چاپ نشده در دسترس قرار نگرفت اين مي‌تواند بگويد به عنوان وصف نه به عنوان علت اگر آيه اين‌چنين بود كتابي كه هادي است ما نازل كرديم در ماه مبارك رمضان قرآني كه هادي است و بينه است ما نازل كرديم يا نازل شده است مي‌شود گفت كه اين وصف قرآن است و بالقوه اين صفت را دارد وقتي به زمين آمد آن وصف از قوه به فعليت مي‌آيد و اما اگر به عنوان علت غايي ذكر بكند نه به عنوان وصف بفرمايد ما قرآن را فرستاديم براي هدايت شما آن وقت سؤال اين است كه اگر براي هدايت مردم است پس چرا در آسمان چهارم ماند خب اگر نازل نمي‌شد هم كه اين معنا را داشت آن‌وقت هم كه در آسمان هفتم بود كه همين صفت را داشت حالا كه [به] آسمان چهارم آمده اثرش چيست خدا مي‌فرمايد: من در ماه مبارك رمضان قرآن فرستادم براي هدايت شما آن‌وقت فرستادم يعني چه يعني از آسمان هفتم آوردم به آسمان چهارم خب فرق اين دو آسمان چيست آنجا هم كه بود عيبش چه بود آنجا هم كه بود ما به آن دسترسي نداشتيم حالا هم كه آمد به آسمان چهارم ما به آن دسترسي نداريم آنجا هم كه بود هادي بالقوه بود الآن هم كه آمده آسمان چهارم هادي بالقوه است پس نمي‌شود گفت كه قرآن را خداي سبحان از لوح محفوظ آورده به آسمان چهارم كه بيت‌المعمور است براي هدايت شما اين مثل همان آيه سورهٴ «ابراهيم» (سلام الله عليه) است كه خدا فرمود: ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ[14] فرمود: اين قرآن را ما نازل كرديم كه تو مردم را نوراني كني خب پس هدف انزال قرآن آن است كه رهبر به وسيله قرآن امت را نور بدهد ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ اين هدف انزال قرآن كريم است خب اين هدف وقتي محقق است كه قرآن به دست مردم بيايد و مردم در خدمت قرآن باشند نه اينكه از آسمان هفتم بيايد در آسمان چهارم اينكه علت غايي انزال نيست پس اگر آيه آن است كه در ماه مبارك رمضان قرآن نازل شده است براي هدايت مردم بايد به دست مردم برسد به دست ولي مسلمين برسد  و مانند آن

پرسش ... پاسخ: علت غايي انزال است نه حال براي انزال حال براي فاعل است يا براي مفعول؟

پرسش: براي مفعول. پاسخ: پس مي‌شود وصف در حقيقت يعني أنزل القرآن الهادي و حال اينكه اين علت غايي براي انزال است.

نظريه شيخ صدوق(ره)

با اينكه مرحوم ابن بابويه (رضوان الله عليه) شديداً در برابر حديث تعبد دارد مع ذلك مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) وقتي اين روايتها را نقل مي‌كنند مي‌فرمايند خداي سبحان قرآن را در ليله قدر را به بيت المعمور نازل كرده است «واعطي جملة علمه نبيه (صلي الله عليه و آله و سلم)»[15] يعني عصاره علمش را به پيغمبر داد پس اين‌چنين نيست كه فقط در آسمان چهارم مانده باشد و به زمين نيامده باشد اين بياني كه مرحوم صدوق دارد براي اينكه آن اشكال عقلي اين روايت را حل كند وگرنه در روايت كه ندارد علمش را به پيغمبر داد كه مرحوم صدوق هم در برابر اين احاديث متعبّد است فرمود: «واعطي نبيه جملة علمه او علم جملته».

نظريه مرحوم فيض(قدس سره)

از متأخرين مرحوم فيض (رضوان الله عليه) او هم در برابر حديث تعبد دارد كه حتي گفتند ذوق اخباري‌گري دارد ايشان هم وقتي اين روايات را نقل مي‌كند در همان مقدمه نهم از مقدمات تفسير شريف صافي كه مقدمات بسيار خوبي است آنجا اين بحث را طرح مي‌كنند در ذيل همين آيه محل بحث ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ ارجاع مي‌دهند مي‌فرمايند اين مطلب را كه قرآن چگونه نازل شده است ما در مقدمه نهم بيان كرديم لذا در خود تفسير در ذيل اين آيه بحثي ندارند. در مقدمه نهم وقتي كه روايات را نقل كردند مي‌فرمايند از روايات استفاده مي‌شود كه قرآن كريم در ليله قدر آمده به بيت المعمور «و كانه أريد به نزول معناه علي قلب النبي (صلي الله عليه و آله و سلم)»[16] كه گويا منظور از بيت المعمور قلب مطهر حضرت است اين خانه‌اي است كه با فرشته‌هاي الهي و با انوار الهي معمور است اين را به عنوان يك زمينه ذكر كرده‌اند كه آن اشكال حل بشود يعني آيه سورهٴ «شوريٰ» را كه فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[17] اين را مصداقي براي بيت المعمور مي‌دانند در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» آيه 193 و194 اين است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾ آن‌گاه از قلب مبارك حضرت كه عصاره قرآن بر آن قلب نازل شده است به طور تدريج در طي بيست يا 23 ساله خداي سبحان از قلب پيغمبر به زبان پيغمبر جاري مي‌كرد تنزيلش براي انتقال از قلب پيغمبر به سمع و بصر پيغمبر است انزالش براي آوردن از مقام غيب به قلب مطهر پيغمبر خواهد بود اين همان است كه آن نزول دفعي به قلب حضرت رسيده است يعني اجمال قرآن، عصاره قرآن، آن وجود بسيط و نوراني قرآن و تنزيلش را خداي سبحان به وسيله جبرئيل، فرشته وحي (سلام الله عليه) لفظاً و معناً در طي اين چند سال بر حضرت نازل كرده است.

پرسش ... پاسخ: براي اينكه اين شبهه برطرف بشود بالأخره يك نحو تنزل است از لوح محفوظ به بيت المعمور چون بيت المعمور نازل‌تر از لوح محفوظ است.

نظر سطحي فخررازي اما رازي در تفسير كبيرش و همچنين بعضي از همفكران او گفتند براي اينكه اين مسئله تنزل را براي جبرئيل و ساير فرشته‌ها آسان بكند ـ معاذ الله ـ مثل اينكه يك باري كه يك مقدار قبلاً جلوتر مي‌برند كه آسان‌تر باشد اين‌چنين فكر كردند كه مثلاً يك مقدار پايين‌تر آوردند كه بعداً بشود با وضع بهتر و آسان‌تري از بيت المعمور تنزل داد اين‌طور نيست در هر حال آنهايي هم كه ذوق حديثي‌شان بيش از ذوق بحثهاي ديگر است مثل مرحوم صدوق مثل مرحوم فيض اينها هم بالأخره يك تبصره‌اي در تشريح اين روايات ذكر كرده‌اند گاهي به اين صورت كه خداي سبحان عصاره علم را به پيغمبر داد گاهي به عنوان اينكه اين بيت المعمور گويا قلب پيغمبر است البته از اين طرف آمده است كه «قلب المؤمن عرش الرحمن»[18] اين در تعبيرات هست كه «قلب المؤمن عرش الرحمن» و بيت معمور هم مي‌تواند قلب مؤمن باشد منتها صرف توانستن غير از آن است كه آيا روايت همين را يا غير اين را مي‌گويد.

پرسش ... پاسخ: چرا وقتي به پيغمبر رسيد براي خودش رسيد به هر كه به او ايمان بياورد رسيده است; ديگر تقصير مردم است كه ايمان نياوردند. آنهايي كه مثل حضرت امير(عليه السلام) مثل زيد مثل جعفر مثل حضرت خديجه (سلام الله عليها) ايمان آوردند و دريافت كردند اما اگر يك عده‌اي ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ[19] مثل اينكه خداي سبحان درباره تورات فرمود: ما تورات فرستاديم ﴿فِيهَا هُديً وَنُورٌ[20] خب يك عده هم ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ پس اين كتاب وقتي به عالم زمين آمده است به قلب پيغمبر رسيده است مي‌توان گفت كتابي را من به تو دادم براي اينكه مردم را نوراني كني خودت نوراني شدي صحابه اوليه‌ات مثل حضرت امير(عليه السلام) و جعفر و خديجه(سلام الله عليها) و اينها نوراني شدند و هر كه هم ايمان بياورد نوراني مي‌شود اينجا مي‌شود استدلال كرد كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾.

احتجاج به ضرورت امامت به سوره قدر

پرسش ... پاسخ: آن در جريان ليله قدر است كه آن هم به خواست خدا گفته خواهد شد آنها گفتند كه قرآن كريم كه نازل شد در هر سال ليله قدر همان سال, مقدرات و مقررات مربوط به همان سال از آيات استنباط مي‌شود به آن ولي مسلمين گفته مي‌شود. الآن هم همين‌طور است; الآن با اينكه مسئله نزول قرآن در بين نيست اما فرشتگان الهي در ليله قدر نازل مي‌شوند مقدرات و مقرراتي كه از بطون قرآن كريم استفاده مي‌شود و مربوط به جريان سرگذشت يك‌ساله مردم است به ولي آن عصر كه حضرت حجت (سلام الله عليه) باشد ابلاغ مي‌كنند اين كاري به نزول قرآن ندارد اين مربوط به تبيين است, وگرنه ماه مبارك رمضان نزول قرآن با انقطاع وحي تمام شد اما فرشتگان هر ساله نازل مي‌شوند و كارشان را هم انجام مي‌دهند. آن تبيين است; نه نزول. الآن هم همين‌طور است. الآن با اينكه رسول خدا نيست الآن با اينكه وحي نازل نمي‌شود، قرآن نازل نمي‌شود مع ذلك فرشته‌ها هر شب قدر و هر ماه مبارك رمضان نازل مي‌شوند تبيين مي‌كنند آن مقدرات را آن مقررات را از باطن قرآن مدد مي‌گيرند و به ولي آن عصر مي‌رسانند.

پرسش ... پاسخ: بله, غير از نزول است قرآن كريم بدون كم و زياد كه انسانها در خدمت آن هستند بود و بعداً هم ـ بعد از انقطاع وحي هم ـ نه چيزي بر آن افزوده شد نه چيزي از آن كاسته شد اما فرشته‌ها كه شب قدر مي‌آيند در حقيقت براي تفسير قرآن است; نه براي تتميم قرآن; چيزي نازل نمي‌كنند.

علم ائمه(عليهم السلام) در روايات

مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرد كه ائمه (عليهم السلام) فرمودند شما براي احتجاج مسئله ضرورت امامت به سورهٴ مباركه ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[21] استدلال كنيد عرض كردند ما چگونه براي ضرورت امامت به اين سوره استدلال كنيم؟ فرمود: به اين مخالفين امامت بگوييد آيا رسول خدا رحلت كرد ليله قدر از بين رفت يا ليله قدر هر سال هست آنها لابد خواهند گفت كه هر سال ماه مبارك رمضاني هست و هر ماه مبارك رمضان يك ليله قدر دارد آن‌گاه فرمود: به اينها بگوييد اگر بعد از پيغمبر ليله قدر هست آيا ليله قدر با آن صفت و وصفش هست يا نه صفت و وصف ليله قدر اين است كه ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ ٭ سَلاَمٌ[22] فرشتگان همه مقدرات را نازل مي‌كنند آن‌گاه فرمود: از اين مخالفين سؤال كنيد اين فرشتگان كه نازل مي‌شوند به همراهشان مقدرات را مي‌آورند به چه كسي مي‌سپارند؟ اگر يك ولي معصومي در زمين نباشد به چه كسي مي‌سپارند به آدم عادي مي‌سپارند مي‌روند يا مي‌آيند و با همان وضع مي‌برند خب اگر نمي‌خواستند به كسي بدهند چرا آوردند اين فرشته‌ها كه مي‌آيند با همه مقدرات سالانه مي‌آيند به اطلاع چه كسي مي‌رسانند اين گزارشها را به چه كسي عرضه مي‌دارند اگر يك امام معصوم نباشد در روي زمين كه مهماندار فرشته‌ها باشد در ليله قدر اين فرشته‌ها براي چه مي‌آيند بر خانه چه كسي نازل مي‌شوند اين علوم و اسرار الهي را به چه كسي گزارش مي‌دهند پس حتماً يك انسان كاملِ معصومي بايد باشد كه مهماندار فرشته‌ها باشد و مقدرات سالانه را از آنها دريافت كند و ابلاغ بكند.[23]

پرسش ... پاسخ: نه تحصيل حاصل نيست مثل اينكه انسان از باطن خود استنباط مي‌كند مثل يك مجتهدي كه مي‌انديشد از ملكه اجتهاد خود جواب فتوا مي‌دهد اگر مجتهد سري به ملكه اجتهاد زد و از باطن خود مدد گرفت نمي‌گويند تحصيل حاصل.

ـ ازدياد علم ائمه(عليهم السلام) در شب جمعه

روايتهايي كه در اين زمينه هست كم نيست كه ائمه (عليهم السلام) مثلاً در شبهاي جمعه علم آنها اضافه مي‌شود، علم آنها اضافه مي‌شود غير از آن است كه يك انسان عادي در يك فصلي از سال علم جديد بهره او مي‌شود مرحوم كليني (رضوان الله عليه) در كتاب شريف كافي كتاب الحجه بابي كه «في ان الائمه (عليهم السلام) يزدادون في ليلة الجمعه» چند روايت نقل كرد روايت اولش اين است كه ابي يحياي صنعاني مي‌گويد امام ششم (سلام الله عليه) به من فرمود: «يا ابا يحيي ان لنا في ليالي الجمعه لشأناً من الشان» براي ما در شبهاي جمعه شأن تازه‌اي است «قال: قلت جعلت فداك وما ذاك الشان» آن شأن تازه چيست «قال يؤْذن لارواح الانبياء الموتي (عليهم السلام) و ارواح الاوصياء الموتي (عليهم السلام) و روح الوصي الذي بين ظهرانيكم» يعني خداي سبحان اجازه مي‌دهد ارواح انبيايي كه رحلت كرده‌اند و ارواح اوصيايي كه رحلت كرده‌اند و روح وصي‌اي كه در بين شما به سر مي‌برد و رحلت نكرده است به همه اينها  اجازه مي‌دهد كه «يعرج بها الي السماء» اينها به آسمان عروج كنند «حتي توافي عرش ربها» تا به مقام عرش برسند البته اين ارواح و اين قلوب همان است كه عرش‌الرحمان‌اند وقتي به عرش خدا رسيدند «فتطوف به اسبوعاً» اين ارواح اطراف عرش خدا اسبوع طواف دارند اسبوع يعني هفت آن اشواط هفت‌گانه را مي‌گويند اسبوع اصولاً طواف اسبوعي است يعني هفت شوط دارد نمي‌گويند هفت دور طواف كرده‌ام مي‌گويند يك دور طواف كرده‌ام كه طواف مجموعه آن هفت شوط است «فتطوف به اسبوعاً و تصلي عند كل قائمة من قوائم العرش ركعتين» هر قائم به ستوني كه براي عرش است در كنار هر ستون دو ركعت نماز مي‌خوانند اين ارواح انبيا و اوصيا و روح آن وصي زنده كه ولي‌عصر است «ثم ترد الي الابدان التي كانت فيها» از آن مقام عروج روحي دوباره به بدنشان برمي‌گردند «فتصبح الانبياء و الاوصياء قد ملئوا سروراً و يصبح الوصي الذي بين ظهرانيكم و قد زيد في علمه مثل جم الغفير»[24] آن انبيا و اوصيا خيلي خوشحال مي‌شوند و اين وصي علم جديد نصيبش شده است.

نكته: دريافت علوم الهي به نحو تلقي؛ نه تنزل

خب معلوم مي‌شود كه علومي كه اينها دريافت مي‌كنند اين‌چنين نيست كه همه‌اش به نحو تنزل باشد فرشته بيايد نازل بشود چيزي به اينها بياموزاند در حد مثال و امثال ذلك بلكه گاهي اينها بالا مي‌روند و تلقي مي‌كنند كه اينها تأييد مي‌كند بعضي از نظرات سيدناالاستاد (رضوان الله عليه) را كه رسول خدا آن علم بسيط را تلقي كرده است منتها آن را بايد ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[25] به عهده بگيرد نه ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[26] كه آن علم با انزال نيست بلكه با تلقي است.

ـ علم مستفاد ائمه(عليهم السلام) به نحو تلقّي

روايت دوم هم از مفضل است كه مفضل مي‌گويد هرگز امام ششم (سلام الله عليه) مرا به كنيه صدا نمي‌زد بلكه به اسم صدا مي‌زد به علم صدا مي‌زد مي‌گفت: يا مفضل ولي وقتي من ديدم كه امام به من فرمود: يا اباعبدالله چون كنيه مفضل ابو عبدالله بود «قال لي ابوعبدالله (عليه السلام) ذات يومٍ و كان لا يكنيني قبل ذلك» قبل از اين مرا با كنيه صدا نمي‌زد بلكه با علَم صدا مي‌زد ولي ديدم آن روز گفت: «يا اباعبدالله» يعني مرا با كنيه صدا زد «قال قلت لبّيك قال ان لنا في كل ليلة جُمُعَةٍ سروراً» ما در هر شب جمعه يك نشاط جديد داريم «قلت زادك الله و ما ذاك» خداي سبحان بر سرور شما بيفزايد منظور از آن سرور چيست «قال (عليه السلام) اذا كان ليلة الجمعه وافيٰ رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) العرش و وافي الائمةُ (عليهم السلام) معه و وافينا معهم» پيغمبر شب جمعه به عرش مي‌رود ائمه به عرش مي‌روند ما هم در كنار آنها با آنها به عرش مي‌رويم آن‌گاه «فلا تردّ ارواحنا الي أبداننا الا بعلم مستفادٍ» ما كه به عرش مي‌رويم و زيارت مي‌كنيم با علم جديد برمي‌گرديم «و لولا ذلك لانفذنا»[27] روايت بعدي هم همين است.

علم اينها يكسان نيست كه همه‌اش به نحو تنزل باشد به قالب الفاظ و مانند آن بلكه گاهي هم به نحو تلقّي است تتمه‌اش به بحث بعد ـ ان شاء الله ـ موكول مي‌شود.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1] . ر.ك: مجمع‌البيان, ج1 ـ 2, ص497; التفسير الكبير, مج3, ج5, ص92.

[2]  ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 3.

[3]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[4]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.

[5]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 197.

[6]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 36.

[7]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.

[8]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.

[9]  ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 1.

[10]  ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 1.

[11] . بيت معمور يا بيت العزّة بنا بر اختلافي كه در روايات عامه و خاصه وجود دارد.

[12] . جامع‌البيان, مج2, ص191 ـ 192; تفسير بيان السعاده, ج1, ص172; النكت و العثون, ج1, ص240.

[13] . ر.ك: الميزان, ج2, ص15.

[14]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[15] . الاعتقادات, ص101.

[16] . تفسير الصافي, ج1, ص102.

[17]  ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.

[18]  ـ بحارالانوار، ج 55، ص 39.

[19]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 187.

[20]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 44.

[21]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[22]  ـ سورهٴ قدر، آيات 4 ـ 5.

[23] . الكافي, ج1, ص249 ـ 250; «عن أبي جعفر(عليه السلام) قال: يا معشر الشيعة خاصِموا بسورة إنا أنزلناه تفلجوا فو الله إنّها لحجة الله تبارك و تعالي علي الخلق بعد رسول الله(ص) و انّها لسيدة دينكم و انّها لغاية علمنا».

[24]  ـ كافي، ج 1، ص 253.

[25]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 6.

[26]  ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[27]  ـ كافي، ج 1، ص 254.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق