اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي المُتَّقِينَ (180)
فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (181) فَمَنْ خَافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (182)﴾
حكم وصيت
اموري كه در اين آيه كريمه مطرح است اول عبارت از آن است كه اين كتابت به معناي وجوب است يا استحباب؟ بحثش گذشت كه اگر حقالله يا حقالناس بر عهده كسي باشد وصيت واجب است و اگر ذمهاش از حقوق الهي و حقالناس تبرئه باشد وصيت واجب نيست. اما خصوص وصيت نسبت به ثلث، امر مستحبي است براي اينكه آيات ارث فرمود: ﴿أُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[1]، نحوه تقسيم مال بين اقربا را آيه ارث مشخص كرد. پس وصيت به آن صورت واجب نيست كه انسان براي پدر و مادر يا براي اقرباي خود مالي وصيت كند، قهراً ميشود مستحب (پس وجوبي در كار نيست).
منسوخ نبودن آيهٴ وصيت
منتها آيه ارث ناسخ آيه وصيت نيست، آيه ارث مسئله نحوه تقسيم اموال بين ورثه را روشن كرد؛ اما نسبت به ثلث، اصلِ حكم استحبابي باقي است [و] نسبت به آن اقربيني كه ارث نميبرند (براي اينكه محجوباند به طبقه نزديكتر) باز استحباب محفوظ است.
تبيين معناي حضور مرگ در آيه
امر بعدي آن است كه اين حضور مرگ يعني چه؟ ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ﴾ [يعني چه؟]حضور درجاتي دارد.
ـ الف . حالت احتضار
يك وقت انسان در حالت مردن است [كه] در اثر حضور مرگ ميگويند او محتضر است يا در اثر حضور فرشتههاي مرگ به اين شخص ميگويند محتضر و حالت او حالت احتضار است كه يك سلسله دستورات فقهي است كه بايد به سمت قبله او را متوجه كرد (اين يك معناي حضور موت است)
ـ ب . يأس از حيات
يك معناي حضور موت، يأس از حيات است مثل انسان غريقي كه جزم دارد لحظات بعد ميميرد يا كسي كه به دام دشمن افتاد و يقين دارد در لحظات بعد اعدامش ميكنند، اين حضور موت به آن معنا كه شخص محتضر باشد و احكام فقهي بر او بار باشد كه او را متوجه قبله كنند و مانند آن نيست ولي او آيس و نااميد از حيات است (جزم دارد كه نميماند).
ـ ج . دوران سالمندي
مرحله بعدي كه بازتر و وسيعتر است مثل اينكه در دوران سالمندي و اواخر عمر انسان ميگويند «حضره الموت» يعني او ديگر به جواني برنميگردد، بر فرض هم زنده بماند بيش از چند ماه نيست (اين هم يك نحوه حضور موت است).
نافذ نبودن وصيت محتضر
اينكه در كريمه فرمود هنگام حضور موت وصيت كنيد منظور حضور به آن معناي اول و قسم اول نيست؛ زيرا انسان محتضر فعل ارادي ندارد و وصيت او نافذ نيست [چون] دركي ندارد، ارتباط او از عالم طبيعت تقريباً منقطع است و ارتباط او به عالم غيب و برزخ باز شده است، فرشتهها(سلام الله عليهم) را ميبيند، اگر مؤمن باشد اولياي الهي كه در هنگام احتضار او به بالين او ميآيند [را] ميبيند و مانند آن. آن حالت حالتِ فعل اختياري نيست؛ زيرا مدارك انسان در آن حالت نيروي درك ندارد [و] فعل اختياري از آن صادر نميشود نه حسنه و نه سيئه، زندهها در برابر او تكليفي دارند كه او را بايد به قبله متوجه كنند و مانند آن. پس اينكه گفته ميشود محتضر اگر توبه كند توبه او مقبول نيست براي آن است كه فعل اختياري از او صادر نميشود، در حقيقت او هر چه ميگويد محصول ملكات اوست (ديگر فعل اختياري كه از يك انسان آزاد صادر ميشود از او صادر نميشود). اين همان است كه ميگويد: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ َعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً﴾[2]. پس حضور موت به اين معنا از بحث خارج است.
ـ ناقد بودن وصيت و عدم پذيرش توبهٴ مأيوس از زندگي
دوم از حضور موت آن است كه انسان نااميد از زندگي باشد، طوري وسايل مرگ فراهم شد كه او جزم به مرگ دارد [و] اميدي به ماندن ندارد؛ نظير آنچه در جريان فرعون آمده است كه فرعون بعد از اينكه به كام غرق فرو رفت آنگاه گفت من توبه كردم [كه] خداي سبحان ميفرمايد توبهاي كه در اين حال از شما صادر بشود مقبول نيست. اين حال حالتي است كه انسان ادراك ميكند، در دنيا وجود دارد و ميفهمد؛ منتها جزم پيدا ميكند كه لحظاتي بعد ميميرد آنگاه به فكر توبه است. توبه در اين حال مقبول نيست نه در حالت اولي يعني احتضار به آن معنا كه شخص محتضر است و مرگ براي او حاضر شد، چون آن فعل اختياري از او صادر نيست نه اطاعت است نه معصيت. او ديگر مكلف نيست نه اينكه توبه ميكند و قبول نميشود، او اصلاً توبهاي ندارد نه اطاعتي دارد و نه عصيان چون در هنگام مشاهده برزخ فعل اختياري از او صادر نميشود. اينكه درباره فرعون آمده است كه توبهات در اين حال مقبول نيست براي اينكه مرگ را ادراك كرد؛ نه يعني محتضر شد چون انسان محتضر فعل ارادي و اختياري ندارد تا مورد قبول يا نكول باشد. در سورهٴ مباركهٴ «يونس» جريان فرعون را اينچنين نقل ميكند: ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّي إِذَا أَدْرَكَهُ الغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ المُسْلِمِينَ﴾[3]، ﴿أَدْرَكَهُ الغَرَقُ﴾ مثل «حضره الموت» است يعني او جزم پيدا كرد كه ميميرد نه [اينكه] مرده است يا حالت احتضار دارد. انسان محتضر ادراك صحيح ندارد؛ ولي كسي كه به كام دريا فرو رفت و دارد غرق ميشود و لحظات بعد ميميرد همه مداركش كار ميكند و مشاعرش درك ميكند. فرعون در آن حال گفت من ايمان آوردم، خدا ميفرمايد ايمان در اين حال مقبول نيست. ﴿حَتَّي إِذَا أَدْرَكَهُ الغَرَقُ﴾ يعني نزديك بود غرق بشود ـ همين ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ﴾ اينچنين خواهد بود ﴿قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِيلَ﴾ من الآن ايمان آوردم، خب خداوند ميفرمايد ايمان الآن مقبول نيست توبه الآن مقبول نيست: ﴿الآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ المُفْسِدِينَ﴾[4]. اين حضور موت مصطلح است كه انسان جزم دارد كه لحظات بعد ميميرد؛ حالا يا اعدام ميشود يا به دست دشمن ميافتد و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ اگر كسي اين قدر گناه كرد تا لحظات مرگ بعد خواست توبه كند، ديگر خداي سبحان اين توبه را نميپذيرد چون توبه يك عنايت و امتنان است براي اين عنايت و امتنان هم مرزي است كه آيهٴ هفدهم و هجدهم سورهٴ مباركهٴ «نساء» مرز توبه را مشخص كرد (توبه يك امر امتناني است). خداي سبحان براي هدايت انسان عقل و وحي نازل كرد (و فرستاد) و حجت را بر او تمام كرد و اگر كسي معصيت كرد بايد كيفر ببيند [ولي] توبه عنايت جديدي از طرف خداي متعال است كه اين عنايت را خداوند تا آن وقتي كه انسان اطمينان به مرگ پيدا نكند قرار داد. در آيهٴ هفدهم سورهٴ «نساء» اينچنين آمده است كه ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ خداي سبحان به عنوان عنايت و لطف و از باب ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[5] توبه را بر خود لازم كرده است يعني فعلي بر فعلي حكومت ميكند نه غير خدا بر خدا حكومت كند كه خدا محكوم قانوني باشد (اينچنين نيست). ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ اين است كه بعضي از مراتب الهيت بر بعضي ديگر از مراتب الهيت امري را الزام كرده است. در اين تعبير هم با ﴿عَلَي﴾ ياد شد فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ﴾ يعني خداي سبحان وعده پذيرش اين توبه را داد، كدام توبه؟ [اين توبه كه] ﴿لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾[6] كسي كه براساس جهالت گناه ميكند و فوراً توبه ميكند نه كسي كه طبق جهالت گناه بكند يا طبق علم گناه بكند ـ معصيتكار جاهل است چون عاقل نيست گرچه ممكن است عالم باشد ـ بعد بگويد وقتي پير شديم توبه ميكنيم و استغفار را بگذارد براي دوران كهنسالي، اين شخص دائماً دارد گناه ميكند.
خطر ارتكاب گناه با اعتماد به توبه
اگر كسي بگويد ما ال»ن گناه ميكنيم بعد هم استغفار ميكنيم [و] مسئله را حل ميكنيم، اين دو گناه كرده است: يكي اينكه اصل عمل را مرتكب شد؛ يكي اينكه توبه را مسخره كرد، خيال كرد كه توبه كليدش به دست اوست. اگر كسي بگويد من گناه ميكنم بعد توبه ميكنم اين به توبه اهانت كرده است [كه] اين اهانت به حكم خداست. اگر كسي غافل بود گناه كرد بعد متذكر شد ديد راه توبه باز است توبه كرد البته توبه او مقبول است؛ نه اينكه كسي بگويد الآن من گناه ميكنم بعد توبه ميكنم كه توبه را مجوز قرار بدهد براي دخول در باب گناه.
پس توبه براي كسي است كهبراساس جهالت گناه بكند ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾، نگذارد فاصله بشود براي دوران پيري و دوران حضور مرگ. اين ﴿إِنَّمَا﴾ هم كه ظهورش حصر است يعني خدا وعده قبولي اين گونه از توبه را داد؛ ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾[7]. خب حالا اگر اشتباه كرد فوراً توبه ميكند نه اينكه گناه روي گناه يا اگر گناه روي گناه نيست ميدان را باز گذاشته توبه نكرده كه اگر يك وقتي فرصت مناسب براي گناه بشود باز دستش باز باشد [و] گفت در دوران پيري توبه ميكنيم، اين توبه مقبول نيست.
پرسش ...
پاسخ: اين در حكم منجزات مريض است احياناً از ثلث گرفته ميشود مثل منجزات مريضِ منتهي به مرگ، كسي كه از اتاق عمل [بيماري] سرطان آمده حالا دارد هبه ميكند. گفتند منجزات مريض را از ثلث بگيريد او در حكم مرده است [و] اگر بيش از ثلث است ورثه بايد اجازه بدهند.
پذيرش عمل و عدم پذيرش توبه مأيوس از زندگي
پرسش ...
پاسخ: روزي همين روايت شريف بحث شد (روايت نبود درايت بود) از مرحوم مجلسي بزرگ ظاهراً نقل شد، روايت نبود و درايت مرحوم محمدتقي مجلسي(قدس الله نفسه الزكيه) بود. [اين را] مرحوم مجلسي دوم از بعضي از بزرگان نقل ميكند كه ظاهراً مجلسي اول است. عمل انسان مقبول است يعني انسان يك «لااله الا الله» ميگويد ثواب دارد؛ اما آن خطيئات قبلي را بخواهد با اين وضع توبه كند مقبول نيست.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خوب؛ [هنگام] غرقشدن بگويد «لا اله الا الله» ثواب دارد اما بخواهد تازه ايمان بياورد ثواب ندارد. بحث در اين نيست كه كار او بيثواب است بحث در اين است كه توبه در اين حال مقبول نيست، توبه يك عنايت الهي است.
امتناني بودن توبه و مرز پذيرش آن
پرسش ...
پاسخ: يأس به معناي آن است كه خدا نميتواند ببخشد، [پس اين] يأس نيست. در اين كريمه فرمود شما تا زندهايد آن كار را بكنيد، حالا كه دستتان از كار كوتاه شد بخواهيد توبه كنيد توبهتان مقبول نيست. ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ آنها كه با فاصله كوتاهي توبه ميكنند ﴿فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً ٭ وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾[8] خدا فرمود من عهدهدار قبولي هر توبه نيستم، اصل توبه يك حكم امتناني است. خدا بايد با عقل انسان را هدايت كند [كه] كرد، با وحي هدايت بكند [كه] كرد، «لله الحجة البالغة»[9] به نصابش رسيده است، اگر هم مسئله توبه نبود جا داشت انسان عقاب بشود. توبه يك حكم امتناني است [و] اين حكم امتناني يك مرزي دارد. فرمود اگر كسي گناه كرد ما قدري مهلت بدهيم تا توبه كند نه اينكه خداي سبحان براي درازمدت در را باز بگذارد كه همواره جلوي انسان باز باشد، هر وقت امكان گناه داشت گناه كند بعد بگويد دوراني كه دنيا مرا ترك كرد من آن وقت دنيا را ترك ميكنم! اين طور نيست. فرمود: ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾[10] اين قدر گناه بكند تا دوران پيري ـ اين ﴿حَتَّي﴾ براي استمرار است اين «سيئات» هم جمع مُحلاّ به الف و لام است ـ اين قدر گناه بكند تا دوراني كه ديگر گناه مقدورش نيست حالا توبه كند، فرمود ما عهدهدار قبولي اين توبه نيستيم. آن توبهاي كه ما متعهديم قبول كنيم آن است كه ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ﴾ كه يك وعده الهي است بر خودش الزام كرده است ﴿لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾[11] نميگذارند فاصله بشود؛ اما اگر كسي در همه اين دوران گناه بكند تا آن وقتي كه ديگر از گناه بازنشست بشود، حالا كه دنيا او را ترك كرد او بخواهد دنيا را ترك كند اين طور نيست [كه توبهاش مقبول باشد].
پرسش ...
پاسخ: چرا؟ براي اينكه معمولاً اين طور است، اگر به طور اعدام و غرق و امثال ذلك باشد كه قسم اول است و از بحث خارج است يا جواني است كه او را از اتاق عمل سرطان آوردند گفتند ديگر قابل درمان نيست كه آن ميشود فرد غير غالب؛ اما به طور غالب اين است كه ﴿يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا﴾ ـ هم سيئات جمع مُحلاّ به الف و لام است هم اين ﴿حَتَّي﴾ نشانه استمرار است ـ دست از هيچ گناهي نكشيده تا زمان پيري يا دست از گناه نكشيده تا آن وقتي كه گفتند سرطان پيدا كردي حالا ميخواهد توبه كند يا آن وقتي كه بنا شد اعدامش بكنند حالا ميخواهد توبه كند، خداي سبحان فرمود من عهدهدار قبولي اين توبه نيستم: ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾[12].
پرسش ...
پاسخ: نه؛ مسئله آن است كه حكم كلامياش با حكم فقهياش دو تاست. توبه مرتد قبول است ـ ما هم نظرمان آن است كه توبه مرتد [از نظر] كلامي قبول است [اما از نظر] فقهي سه چهار مسئله است مسئله نجاست است مسئله طلاق زن است مسئله ارث است [و] امثال ذلك ـ اما نه اينكه دارند اعدامش ميكنند بگويد تبت.
ـ نافذ بودن وصيت و پذيرش توبه دوران سالمندي
بنابراين حضور مرگ گاهي به اين معناست كه انسان محتضر است [كه] اين از بحث خارج است؛ قسم دوم حضور مرگ آن است كه نشانههاي مرگ به طور قطع آمده است؛ قسم سوم آن است كه نشانههاي مرگ به طور قطع نيست نظير آنچه كه ﴿إِذَا أَدْرَكَهُ الغَرَقُ﴾[13] كه فرعون مبتلا شد، نه؛ ميداند بالأخره بر فرض هم زنده باشد پنج ماه دو ماه سه ماه چهار ماه يك سال [زنده است]، نشانههاي پيري و فرتوتي و مرگ آمده حالا يا يكي دو ماه بعد ميميرد يا پنج شش ماه بعد ميميرد، اين را ميگويند «حضره الموت» [كه] اين قسم در مسئله وصيت يقيناً داخل است و در مسئله توبه هم يقيناً داخل است. آن توبهاي كه يك وقتي غافل بود در دوران پيري به هوش آمد [و] متذكر شد؛ نه اينكه كسي عمداً راه را باز بگذارد بگويد گناه ميكنيم تا پير بشويم آن وقت توبه بكنيم! [قبولي توبه] براي آنها نيست.
ـ نتيجه بحث
پرسش ...
پاسخ: آن قسم اول كه از بحث تخصصاً خارج است، آنكه فعل اختياري ندارد. اگر به كسي فحش گفت معصيت نيست [يا] ذكر گفت اطاعت نيست مثل انسان خوابيده است. يك انسان محتضر اگر از زبانش حرفي درآمد [كه] به كسي بد گفت اينكه گناه نيست يا نسبت به كسي اظهار ادب كرد اينكه ثواب نيست، چون فعل اختياري نيست مثل آدم نائم. آن قسم اول رأساً از بحث بيرون است او الآن حكمي ندارد [بلكه] زندهها مكلفاند كه پاي او را به [سمت] قبله متوجه كنند (او حكمي ندارد) او نه مكلف به نمازخواندن است نه مكلف به روزهگرفتن است نه مكلف به ساير واجبات و پرهيز محرمات. قسم دوم و سوم محل بحث است [كه] در وصيت قسم دوم و سوم هر دو نافذ است [و] در توبه قسم دوم نافذ نيست [ولي] قسم سوم نافذ است (اين فرق وصيت و توبه).
مرز پذيرش توبه
پرسش ...
پاسخ: آن پيرياش نبود اين يأس از مرگ نبود، اين زمان قدرت بود. البته اگر كسي در زمان قدرت توبه كند توبهاش بسيار خوب است و مقبول هم است؛ ولي اگر به كام غرق فرو رفت بخواهد توبه كند يا به كام پيري فرو رفت بخواهد توبه كند آن مقبول نيست. يعني بگويد اين قدر گناه ميكنم تا پير بشوم وقتي دنيا مرا ترك كرد من دنيا را ترك ميكنم اين توبه را خدا به عهده نگرفت [كه بپذيرد].
پرسش ...
پاسخ: البته؛ خداي سبحان اگر كسي الآن توبه كند يك لحظه بعد بميرد توبه او را قبول ميكند اما براي كسي كه نداند [كه] يك لحظه بعد ميميرد [و توبه كند]. الآن اگر كافري يا مرتدي تبليغات اسلامي در او اثر كرد و مسلمان شد [ولي] هنوز موقع نماز ظهر نشده سكته كرد و مُرد [و] هيچ واجبي از واجبات ديني را انجام نداد اين جايش بهشت است، چرا؟ چون با حسن اختيار خود دين را قبول كرد و بدون تحميل دين را پذيرفت، مرگش هم به طور غير عادي فرا رسيد (نه به طور عادي) و موقع نماز هم نشد كه نماز بخواند. اين قبل از ظهر متوجه شد كه حق با اسلام است و اسلام آورد و يك لحظه بعد سكته كرد و مُرد، اين جزء بهشتيهاست. اينچنين نيست كه اگر كسي قبل از مرگ توبه كند توبهاش قبول نباشد، بحث در آن است كه اگر كسي همه سيئات را مرتكب بشود ﴿حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ﴾[14]، بگويد تا وقتي كه پير شدم، اين توبه را مسخره كرده است [و چنين توبهاي مقبول نيست]. توبه كه به دست انسان نيست، توبه براي آن است كه اگر كسي غافل بود بيدار شد [و] توبه كرد مقبول است؛ اما از الآن كسي قصد دارد بگويد من گناه ميكنم بعد توبه ميكنم، اين توبه را به بازيگرفتن است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ خيليها گناه ميكنند براي اينكه «حفت النار بالشهوات»[15]، عقيدهشان به قيامت ضعيف است.
بنابراين حضور مرگ سه درجه داشت، يك درجه از بحث بيرون است كه همان قسم اول باشد، درجه دوم و سوم در مسئله وصيت نافذ است؛ ولي درجه دوم در مسئله توبه نافذ نيست [بلكه] در مسئله توبه خصوصِ درجه سوم نافذ است (اين مطلبي بود درباره حضور مرگ).
و اما درباره ﴿إِن تَرَكَ خَيْراً﴾ كه اگر مطلقا باشد [يعني] مطلق مال را شامل بشود يا خصوص مال كثير [را شامل بشود] بحثش گذشت.
اهتمام به وصيت براي پدر و مادر
﴿لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ﴾ كه همه ارحام را شامل ميشود ولي براي اهميت مقام پدر و مادر والدين را در كنار اقربين ذكر كرد، اگر [فقط] اقربين [را] ميفرمود پدر و مادر هم شامل ميشد ولي براي اهميت ايصا براي پدر و مادر آنها را جداگانه ذكر كرد.
ضرورت عادلانه و مشروع بودن وصيت
اين كلمه ﴿بِالمَعْرُوفِ﴾ ناظر به آن است كه هم ايصاً بالمعروف باشد هم موصا بِه معروف باشد، خب اگر انسان متمكني وصيت كرد كه يك درهم به پدرم بدهيد اين وصيت بالمعروف نيست يا [وصيت كرد] نيم درهم به اقربينم بدهيد اين وصيت بالمعروف نيست، بايد طوري باشد كه حيثيت آنها هم محفوظ باشد. يا از نظر قلت غيرمعروف است يعني خوب نيست؛ يا از نظر كثرت غيرمعروف است [يعني] اين قدر وصيت كرده كه همه مال را ميخواهد بدهد [و] از ثلث گذشته [كه اين] ايذاء و اضرار به وارثان است (آن هم غيرمعروف است)؛ يا نه اصلاً پيكره وصيت او غيرمعروف است [مثلاً] وصيت كرد كه اين مال را صرف چاپكردن فلان كتب ضلال بكنيد (اين وصيت غير معروف است). پس يا از نظر قلت غيرمعروف است يا از نظر كثرت غيرمعروف است يا براي اينكه بدنه كار بدنه معصيتي است، اين گونه از وصايا وصاياي غير معروف است.
﴿حَقّاً عَلَي المُتَّقِينَ﴾ هم كه بحثش گذشت.
حرمت تبديل وصيت
آن گاه به اين مسئله ميرسيم كه فرمود: ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾ ظاهر اين كريمه در خصوص وصيت به معروف نسبت به والدين و اقربين است يعني وصيتهاي تمليكي. [اين آيه] وصيتهاي عهدي را شامل نميشود يعني اگر كسي وصيت كرد كه او را كجا دفن كنند چه كسي براي او نماز بخواند با كدام كفن او را تكفين كنند و مانند آن اين آيهٴ [آنها را] شامل نميشود، چون اين آيه درباره وصيتهاي تمليكي است. حرمت تبديل شامل وصيتهاي تمليكي ميشود شامل وصيتهاي عهدي نخواهد شد؛ ولي نوعاً فقها از اين آيه استنباط عموم كردند گفتند تغييرِ هر گونه وصيت ولو وصيت عهدي هم باشد حرام است. يعني اگر كسي وصيت كرد كه مرا در فلان قبرستان دفن كنيد هيچ مانعي هم براي انجام اين وصيت نبود عمداً بخواهند اين وصيت را تغيير بدهند حرام است؛ يا اگر وصيت كرد كه فلان لباسي كه من در آن نماز جمعه خواندم يا نماز شب ميخواندم آن را در كفنم قرار بدهيد كسي حق ندارد عوض كند و مانند آن. ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾، چون خود اين عمل گرچه براي آن شخص مستحب است ولي عمل به وصيت واجب است. مثل اصلالوقف؛ اصلالوقف مستحب است ولي عمل به وقف واجب است: «الوقوف علي حسب ما يوقفها اهلها»[16] تغيير وقف حرام است ولي اصل وقف مستحب؛ [يا] نظير اينكه اصل سلام مستحب است جوابش واجب كه يك طرفش مستحب است طرف ديگر واجب؛ يا ممكن است گاهي اصل كار جايز باشد ولي تغييرش حرام مثل اصلالبيع [كه] اصلالبيع در شرايط عادي نه واجب است نه مستحب (بيع مباح است) ولي اگر كسي بيعي كرد واجب است به بيعش وفا كند: ﴿أَوْفُوا بِالعُقُودِ﴾[17] پس ممكن است اصلالوصيه مستحب باشد ولي عمل به وصيت واجب و تغيير وصيت حرام. ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾ كه اين تعليق حكم بر وصف هم مشعر به عليت است، چون تبديل كرد و تغيير داد معصيت كرد. ﴿إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ خداي سبحان هم كار و سخن وصيتكننده را ميشنود هم تغيير و تبديل تغييردهنده وصيت را، نسبت به يكي وعده است نسبت به ديگري وعيد. ﴿عَلِيمٌ﴾ هم اينچنين است؛ عليم به كار وصيتكننده است [كه] اين نسبت به او وعده است، عليم نسبت به تغييردهنده است [كه] اين نسبت به او وعيد است (اين يك هشدار است هم به وصيت كننده هم به وصي). اين يك معناي ظاهري است از اين آيه كه اين آيه قبل با آيه اسبقش هم منسجم است.
عدم برائت ذمّه ميت با صرف وصيت
اما بحثي كه مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان مطرح كردند كه آن وصيتهاي واجب را طرح كردند چون اين وصيتها مستحب است. حالا اگر كسي حقالله يا حقالناس بر عهده او بود در اين حالت گفتند وصيت واجب است، اگر كسي بدهكار بود و نشد دينش را ادا كند، عند حضور موت و ظهور امارات موت وصيت واجب است. حالا اگر وصيت كرد وصي خلاف كرد؛ گفت من اين مقدار به فلان شخص بدهكارم وصي خلاف كرد و دِيْن را به داين نپرداخت، آيا آن شخص وصيتكننده معاقَب است يا نيست؟ ظاهر سخن مرحوم امينالاسلام اين است كه همين كه شخص عند حضور موت وصيت كرد ذمهاش تبرئه شد[18]، وصي اگر تغيير دارد معصيت بر وصي است براي اينكه خدا ميفرمايد: ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾. اين «انما» حصر است يعني فقط آنكه تغيير دارد معصيت كرد و چون وصيتكننده وصيت كرد و حق را بيان كرد او ديگر معصيتي ندارد و اگر وصي عمل نكرد تنها وصي معصيت كرده است يا [اگر واري عمل نكرد] وارث معصيت كرده است يا [اگر شاهد عمل نكرد] شاهد معصيت كرده است. هر كس تغيير دارد [معصيت كرده است]؛ حالا يا وصي تغيير ميدهد يا شاهد تغيير ميدهد يا وارث تغيير ميدهد يا ديگري كه وصيتنامه پيش اوست تغيير ميدهد و وصيتنامه را كتمان ميكند و مانند آن. خب اين سخن براساس مباني فقهي تامّ نيست.
پرسش ...
پاسخ: اين همان تعليق حكم بر وصف است، نفرمود «فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه عليه» [بلكه] فرمود: ﴿فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾ يعني اين تبديل، معصيت است (هر كه ميخواهد باشد).
ـ نقد بيان أمين الاسلام
پرسش ...
پاسخ: ﴿يُبَدِّلُونَهُ﴾ استمرار است يعني هر كه اين كار را بكند. عمده آن است كه اين بيان ايشان براساس مباني فقهي تامّ نيست چون اصل ايصاء يك واجب نفسي مستقل نيست. وصيتهاي عهدي البته ممكن است مستحب نفسي باشد وصيتهاي تمليكي ممكن است مستحب نفسي باشد؛ اما اگر كسي بدهكار بود [يعني] حقالله يا حقالناس بر عهده او بود خواست وصيت كند بر او واجب است وصيت كند ولي اين وجوب وجوبِ نفسي و مستقل نيست اين وجوب مقدمي و وجوب طريقي است. يعني اگر كسي بدهكار است بايد دِيْن را به طلبكار بپردازد يا مباشرتاً يا تسبيباً، اگر خودش نتوانست بپردازد وصيت كند يا وكيل بگيرد كه مال را به صاحبمال برگردانند. اين توكيل يا ايصاء و امثال ذلك وجوب مقدمي و طريقي دارد نه وجوب نفسي. براي وصي عمل به وصيت وجوب نفسي دارد مثل اينكه براي متولّي، عمل به وقف وجوب نفسي دارد؛ ولي براي وصيتكننده كه وجوب نفسي ندارد [بلكه] براي وصيتكننده آنچه كه واجب نفسي است پرداخت حقالله يا حقالناس است [و] وصيت طريق اداي حق است. نشانهاش آن است كه اگر او عمداً وصيت نكرد ولي ميداند كه فرزند صالحي دارد و فرزند صالح دِيْن او را ميداند و ميپردازد، خب بر او وصيت واجب نيست خلاف هم نكرده است، چون وصيت طريق ايصال حق به صاحب حق است. اين شخص ميداند كه برابر تربيتي كه فرزندش با آن تربيت آشناست، فرزندش هم ميداند كه او مديون است هم يقيناً دِيْن پدر را ادا ميكند، خب در اينجا وصيت واجب نيست. آن وصيتهاي تمليكي كه مستحب است يا عهدي كه مستحب است سر جايش محفوظ است، اصل وصيت يك امر طريقي است (اين يك نمونه).
نمونه ديگر [اينكه] حالا اگر بدهكاري وصيت نكرد، در قيامت او را دو عقاب ميكنند كه چرا حق مردم را ندادي و چرا وصيت نكردي يا فقط يك عقاب ميكنند كه چرا حق مردم را ندادي؟ اين وصيتكردن يك واجب طريقي و مقدمي است نه يك واجب نفسي؛ مثل اينكه اگر كسي نماز نخواند خب او را دو عقاب ميكنند كه چرا وضو نگرفتي و چرا نماز نخواندي يا يك عقاب ميكنند كه چرا نماز نخواندي؟ اينها مقدمه است براي رساندن حق به صاحب حق. پس اصل وصيت براي وصيتكننده يك وجوب طريقي و مقدمي دارد نه براي وصي؛ براي وصي عمل به وصيت يك وجوب نفسي است ولي براي وصيتكننده يك وجوب طريقي و مقدمي است. براساس اين شواهد معلوم ميشود كه اگر كسي وصيت كرد ولي ديگران كه بايد به وصيت او عمل بكنند عمل نكردند [و] دِيْن او را تبرئه نكردند، ذمه او مشغول است [يعني] ذمه او با صرف وصيت تبرئه نميشود وصيت نقل عهده نيست، وصيت در مقام عمل نايبگرفتن است نه در مقام ذمه نايبگرفتن. آن كسي كه وصيت ميكند معنايش اين نيست كه آنچه در ذمه خودش دارد بر ذمه وصي منتقل ميكند، وصي در اصل تعهد به منزله وصيتكننده نيست [بلكه] وصي به منزله دست و پاي وصيتكننده است در مقام عمل (نه به منزله ذمه اوست در مقام تعهد). لذا اگر كسي هنگام مرگ بدهكار بود وصيت كرد [اما] وصي خلاف شرع كرد و دِيْنِ او را ادا نكرد، اين شخص همچنان مديون است چه حقالله چه حقالناس. ذمه منتقل نميشود وقتي ذمه منتقل نشد به اين شخص در قبر ميگويند چرا قبلاً ندادي؟ حالا وصي معصيت كرده تغيير داده تو چرا قبلاً اين كار را نكردي؟ اين نميتواند بگويد من وصيت كردم چون وصيت ذمه را منتقل نميكند [لذا] اين شخص در قبر معاقَب است. مگر اينكه جواب داشته باشد بگويد آقا من پول را آماده كرده بودم اين طلبكار در مسافرت بود من به او دسترسي نداشتم (من هيچ به او دسترسي نداشتم) فقط در زمان مرگ وصيت كردم [بايد اينگونه باشد] تا اين شخص را در قبر عقاب نكنند يعني حكم تكليفي نداشته باشد وگرنه حكم وضعياش باز همچنان هست يعني ذمه او مشغول است. الآن اگر كسي از باب زكات فطر يا زكات مال خواست ذمه او را تبرئه كند باز بجاست چون ذمه او مشغول است، او يكي از موارد مصرف و مصاديق غارمين و بدهكاران است كه ميشود از باب اداي دين ذمه او را تبرئه كرد. پس ذمه انسان بدهكار براي هميشه مشغول است تا آن دِيْن به صاحبدِيْن برسد و برگردد و اگر وصيت كرد نه حكم تكليفي او ساقط ميشود كه در قبر او را عقاب نكنند نه حكم وضعي او ساقط ميشود كه ذمهاش تبرئه بشود. در يك صورت او را در قبر عذاب نميكنند و آن اين است كه اين شخص جواب داشته باشد بگويد من در تمام اين مدت به دنبال طلبكارم گشتم [ولي] او را پيدا نكردم و چون ديدم دارم ميميرم وصيت كردم، لذا در قبر او را عقاب نميكنند اما ذمه او مشغول است. و اگر در مسئله ضمان (در باب ضامنشدن) اينچنين آمده است كه ذمه منتقل ميشود و شخص تبرئه ميشود [اين] كاري با وصيت ندارد. اين بحث را در مجمعالبيان ملاحظه بفرماييد تا تتمهاش بيان بشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 6.
[2] . سورهٴ مؤمنون، آيات 99 ـ 100.
[3] . سورهٴ يونس، آيهٴ 90.
[4] . سورهٴ يونس، آيات 90 ـ 91.
[5] . سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[6] . سورهٴ نساء، آيهٴ 17.
[7] . سورهٴ نساء، آيهٴ 17.
[8] . سورهٴ نساء، آيات 17 ـ 18.
[9] . ارشاد القلوب، ج 1، ص 163.
[10] . سورهٴ نساء، آيهٴ 18.
[11] . سورهٴ نساء، آيهٴ 17.
[12] . سورهٴ نساء، آيهٴ 18.
[13] . سورهٴ يونس، آيهٴ 90.
[14] . سورهٴ نساء، آيهٴ 18.
[15] . بحار الانوار، ج 47، ص 78.
[16] . تهذيبالاحكام، ج 9، ص 130.
[17] . سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
[18] . مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 484.