اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (1) مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (2) يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّي تُؤْفَكُونَ (3)﴾
مكي بودن سورهٴ «فاطر» و خطوط كلّي آن
سوره مباركه «فاطر» مثل سوره مباركه «سبأ» در مكه نازل شد و همانطوري كه مستحضريد مطالب محوري سوَر مكّي, اصول دين يعني توحيد, نبوّت و معاد و همچنين خطوط كلي اخلاق و حقوق و فقه است.
تكرار نبودن حمد در آغاز پنج سوره
در پنج سوره از سوَر قرآن كريم بعد از ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحمن الرَّحِيم﴾ سخن از حمد خداست سوره مباركه «انعام» و «كهف» و سوره مباركه «سبأ» و «فاطر» اين چهار سوره با حمد شروع شدند هر كدام حمد در برابر نعمت خاص است ولي سوره مباركه «فاتحةالكتاب» كه امّالكتاب است سبع مثاني است حمدش با ربوبيّت خداوند براي عالَمين آغاز شده است ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾[1] بر خلاف سوره مباركه «سبأ» يا سوره «فاطر» در آيه اول سوره «سبأ» كه گذشت اينچنين آمد: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ در سوره «فاطر» كه آغاز شد آمده ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و مشابه اين حمدها در اول سوره مباركه «كهف» هم هست اما آن ربوبيت مطلقه براي امّالكتاب است براي سبعالمثاني است يعني سوره مباركه «حمد» بنابراين تكرار نيست چون در هر كدام از اين حمدهاي پنجگانه كيفيتي از كيفيتهاي آفرينش الهي, ربوبيت الهي, اِنعام الهي مطرح شد.
وجوه ارائه شده در معناي فاطر و ديدگاه ابنعباس در آن
مطلب بعدي آن است كه در جريان فاطر، وجوهي گفته شد برخيها خواستند فاطر را به معناي خالق معنا كنند[2] برخيها خواستند فاطر به معناي بديع و نوآور معنا بشود[3] لكن با هيچ كدام از آن معاني ظاهراً سازگار نيست «فَطْر» يعني شكافتن. زمخشري در كشاف و همچنين بعضي ديگر از مفسّران از مجاهد كه جزء شاگردان ابنعباس است نقل ميكنند كه ابنعباس گفت من معناي فاطر را متوجه نميشدم مگر اينكه دو نفر عرب درباره تملّك چاهي اختلاف داشتند اينها كه نزد ما آمدند درباره مالكيّت آن چاه, يكي گفت: «أنا فطرتها» يعني من قبل از او اين چاه را شروع كردم به حفاري كردن, ابنعباس ميگويد من معناي فاطر را از اين جريان مخاصمه دو عرب ساده كه يكي گفت «أنا فطرتها» فهميدم كه فاطر يعني حفّار يعني كسي كه ميشكافد[4] (نه نوآور) آن كسي كه نوآور است و كارش بيسابقه است به او ميگويند مبدع و بديع اما كسي كه ميشكافد به او ميگويند فاطر كه فاطر يعني شكافنده; لذا برخي از بزرگان به استناد همين شواهد يادشده گفتند اين ناظر به سوره مباركه «انبياء» است در سوره «انبياء» آيه سي به اين صورت آمده است ﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ رَتْق يعني بسته, فَتْق يعني بازشده و شكافتهشده. خداي سبحان، اول آسمان و زمين را كه خلق كرد اينها يك مجموعه به هم پيوسته بودند الآن كه سخن از تولد ستارههاست جدا شدن ستارهاي از يك مجموعه هست از همين فَتق بعد از رتق است در آيه سي سوره «انبياء» آمده است كه خداي سبحان آسمان و زمين را اول كه خلق كرد به صورت يك مجموعه بسته خلق كرد بعد كم كم آسمان را از زمين, زمين را از آسمان اين كُرات را از هم جدا كرد و نظم خاصّي به اينها داد كه اين فتق يعني گشودن و شكافتن بعد از آن رتق يعني بستن است رَتق يعني بستن, فتق يعني گشودن. ﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ اگر فَطْر به معناي شكافتن است كه ابنعباس از گفتار آن عرب عادي كه گفت «أنا فَطرْتها» يعني من قبل از آن يكي, اين چاه را حفاري كردم و زمين را شكافتم كه در حقيقت «فتق الأرض» است «بعد رتقها» [برداشت كرد] آن وقت ﴿فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ يعني خدايي كه اين مجموعه بسته را از هم جدا كرد يكي كُره زمين شد يكي كُره آفتاب شد يكي كُره ماه شد و مانند آن ﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾.
تدبير آسمان و زمين با آفرينش فرشتگان معصومِ مدبّر امور
آن وقت خداي سبحان فاطر است به همين معنا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ براي تدبير چه كار كرد؟ براي تدبير, فرشتهها را كه مدبّرات امرند آفريد فرشتهها داراي قوا و شئون گوناگونياند براي فرشته، قرآن كريم اسماي زياد و اوصاف و افعال زياد ذكر كرده است مهمترين وصفي كه براي فرشتهها ذكر كرد همان طهارت از گناه است كه در سوره مباركه «انبياء» آمده است كه اينها ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[5] هرگز قبل از دستور خداي سبحان حركت نميكنند, بدون فرمان الهي حركت نميكنند كه اين نشانه عصمت آنهاست همين تعبير بلند در بيانات نوراني امام هادي(سلام الله عليه) در زيارت «جامعه» مربوط به اهل بيت(عليهم السلام) آمده است كه اهل بيت «لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»[6] همان وصفي كه براي فرشتههاي مكرّم هست براي اهل بيت كرام هم هست.
تبيين دليل قرآني دال بر عصمت «ملائكة السماء»
اين وصف عمومي آنها يعني عمومي كه خداي سبحان اينها را به عنوان حافظان امور, مدبّران امور, حاملان عرش, مسئول اماته و احيا و كِيل و امثال ذلك ذكر ميكند و درباره فرشتههايي كه مخصوص دوزخ هستند فرمود: ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[7] فرشتههايي كه موكّل و مأمور امور دوزخياناند اينها معصوماند خب وقتي درباره فرشتههاي مأمور امور دوزخ تصريح به عصمت شد فرشتههايي كه بالاتر از فرشتههاي مسئول دوزخاند فرشتههاي مسئول بهشت و فرشتههاي عالَم اعلا اينها يقيناً معصوماند.
عدم دسترسي ما بر ادله عصمت «ملائكة الارض»
اما فرشتههاي ديگر مثل ملائكةالأرض, فرشتهاي كه مسئول آوردن قطرات باران و برف و تگرگ است كه در بعضي از نصوص آمده[8] آنها به هر معنايي كه تفسير شده دليلي بر عصمت آنها نيست اينها ملائكةالأرض هستند آنچه ملائكةالسماء است و امور وحي و امثال ذلك را به عهده دارد يقيناً معصوماند اما حالا اين ملائكةالأرض كه رقمشان و عددشان و كارهايشان مشخص نيست اينها هم معصوماند يا معصوم نيستند دليلي بر عصمت اينها نيست اما فرشتگاني كه مربوط به امور وحياند, قبض ارواحاند, مسئول بهشتاند, مسئول دوزخاند, مسئول كِيلاند اينها خب يقيناً معصوم هستند.
پرسش: وقتي ملائكه خورد و خواب نداشته باشند چه داعيه دارند گناه بكنند؟
پاسخ: حالا آن ملائكه كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبه اول نهجالبلاغه براي آنها اوصافي ذكر كرد آنها معصوماند اما ملائكةالأرض كه در بعضي از نصوص دارد هر قطره باراني كه ميآيد فرشتهاي آن را ميآورد و مانند آن كه عدد آنها مشخص نيست اينگونه از ملائكةالأرض كه ما خيلي درباره آنها دسترسي نداريم راهي هم براي اثبات عصمت اينها نيست ما از كجا بفهميم معصوم هستند.
پرسش: آنهايي كه گناه ندارند معصوماند؟
پاسخ: اگر كسي گناه ندارد معصوم است اينهايي كه در قرآن كريم آمده است ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ﴾ كاملاً مشخص است و فرشتگاني كه بالاتر از آنها هستند هم يقيناً معصوم هستند قرآن كريم درباره ملائكةالسماء كه مدبّرات امرند اين تعبيرات را دارد چه در سوره «انبياء» چه در ساير سوَر، از اينها كاملاً ميشود عصمت فرشتهها را اثبات كرد اما ملائكةالأرض كه هر قطره باراني را فرشتهاي ميآورد و مانند آن, رقم و عددشان مشخص نيست, حيات و مماتشان مشخص نيست ما از كجا عصمت اينها را ثابت كنيم.
تعابير بلند بعضي از آيات دربارهٴ فرشتگان حامل وحي
پرسش: اينها مجرّدند يا جسم لطيفاند؟
پاسخ: الآن سخن از عصمت و عدم عصمت اينهاست آنها كه حاملان وحياند و ميآيند در قلب مطهر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خب يقيناً مجرّدند براي اينكه فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[9] بعد در جاي ديگر فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[10] اين معلوم ميشود مجرّد است درباره سوره مباركه «انعام» دارد هفتاد هزار فرشته اين سوره را بدرقه كردند تا قلب پيغمبر آمده[11] خب معلوم ميشود مجرّدند كه فرمود اينها آمدند در قلبت در دلت نشستند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾ اما حالا ملائكةالأرض كه ما نه عددشان را ميدانيم نه كيفيت آنها را ميدانيم از كجا حكم بكنيم كه اينها معصوم هستند.
عدم منافات لغزش فطرس با عصمت فرشتهها بر فرض مَلَك بودن او
پرسش: فطرس مَلك را ميتوانيم همينطور بدانيم؟
پاسخ: شايد همين باشد, در آن زيارت سوم شعبان سيدالشهداء(سلام الله عليه) نام فُطرس آمده كه يك اسم يوناني است اما از مَلك بودن او سخن به ميان نيامده، دارد «عاذ فطرس بِمَهده»[12] حالا اين اصلِ عود و پناهندگي دليل بر اين است كه قبلاً گناه كرده يا نه اين روشن نيست بر فرض گناه كرده باشد از سنخ ملائكةالأرض است و فرشتهاي كه مسئول وحي باشد, مسئول تدبير امور باشد جزء مدبرات امر باشد اينكه نبود, بنابراين اگر چنين چيزي ثابت بشود كه فرشتهاي لغزيد منافات ندارد با عصمت فرشتهها.
ثبوت عصمت چهار فرشته مقرّب الهي و مدبّرات امور و زيرمجموعه آنها
اين فرشتههايي كه در قرآن كريم به آنها اشاره شده و مسئولان وحي هستند و زيرمجموعه جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل و عزرائيل(سلام الله عليهم) هستند اينطورند عدهاي هستند كه زيرمجموعه حضرت جبرئيل(سلام الله عليه) هستند كه علوم را به افراد شايسته عطا ميكنند عدهاي هستند كه زيرمجموعه اسرافيل(سلام الله عليه) هستند حيات ميبخشند, عدهاي هستند زيرمجموعه عزرائيل(سلام الله عليه) هستند كه در قبض ارواح حضور دارند كه دارد ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[13] كم هستند افرادي كه در هنگام مرگ حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) را زيارت بكنند مؤمنان شايسته و كامل و اينها اگر لياقت داشته باشند حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) را ببينند آنها كه ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[14] آنها جزء اوحديّ اهل ايمان هستند برخيها نظير انبياي الهي را خود ذات اقدس الهي جانشان را قبض ميكند كه ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[15] غرض اين است كه اينها كه مدبّرات عالَم هستند به اذن خداي سبحان اينها را ما دليل بر عصمتشان داريم از طرفي هم ظاهراً نام چهار فرشته در قرآن كريم آمده است يكي جبرئيل, يكي ميكائيل(سلام الله عليهما) جريان هاروت و ماروت هم در سوره مباركه «بقره» به مناسبتي آمد كه اينها براي آزمون, سِحر را به عدهاي تعليم ميدادند و ميگفتند كه ما اين سِحر را به شما آموختيم ولي شما عمل نكنيد﴿وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَد﴾ اينكه گفتند ما آزمونيم مبادا از اين سِحر بهره سوء ببريد منتها عدهاي بهره سوء بردند كه ﴿يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾[16] به هر تقدير, آن ملائكه جزء مدبّرات امرند بله يقيناً معصوم هستند اما رقم و عدد ملائكةالأرض و كيفيت آنها براي ما روشن نيست.
نيازمند دليل بودن الحاق «ملائكة الارض» در عصمت به «ملائكة السماء»
پرسش: چه دليلي بر تفكيك داريم كه يك عدّه ملائكه را معصوم بدانيم يك عده را غير معصوم؟
پاسخ: اثبات ميخواهد كه ما ملائكه غير از اين نداريم نفي و لا أدري دليل نميخواهد آنچه ما داريم ملائكةالسماء است فرشتگاني هستند كه مسئول وحي هستند تصريح شده است درباره اينها كه اينها ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ﴾ در سوره «انبياء» تصريح شده است كه ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ اما غير از اينها فرشتهاي نيست و اگر هم باشد آنها هم مثل اينها هستند آن دليل ميخواهد.
لازمه ديدگاه ابنعباس در معناي فاطر و تطابق آن با آيه سورهٴ «انبياء»
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ قهراً ميشود «فاتق السماوات و الأرض» اگر فتق به معني شكافتن باشد كه ابنعباس ميگويد من معناي فاطر را از قول آن عرب فهميدم كه گفت: «أنا فطرتها» من قبل از ديگري اين زمين را شكافتم قهراً اين آيه مطابق با آيه سي سوره مباركه «انبياء» خواهد شد ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ تدبير عالَم به وسيله فرشتههاست سوره مباركه «فاطر» همانطوري كه به نام فاطر معروف است به نام سوره «ملائكه» هم معروف است.
پرسش:
پاسخ: اينها يك مجموعه بودند از هم جدا كرد الآن سخن از توليد ستارههاست ميگويند فلان كُره از فلان كره جدا شده است قبلاً مجموعاً رتق بودند بسته بودند بعد باز شدند.
پرسش: كنايه از خلقت است؟
پاسخ: نه, كنايه نيست تصريح است رتق يعني رتق, فتق يعني فتق, هر دو بعد از خلقت هستند.
تبيين شاگرد انبايي انسان كامل بودن فرشتگان مدبّر امور
﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ فرشتهها مدبّرات الهي هستند و شاگردان انسان كامل هستند.
الف: اداره جهان خلقت با اسمای الهي
در دعاها هست بسياري از اين ادعيه، تفسير آيات قرآن كريم است در برخي از دعاها آمده است خدايا تو را به اسمي قسم ميدهيم كه با آن اسم فلان كار را كردي پس خداي سبحان با اسماي الهي جهان را اداره ميكند و اسماي الهي جهان را پر كرده است «و بأسمائك الّتي ملأت أركان كلّ شيء».[17]
ب: انسان كامل ـ اهل بيت(عليهم السلام) ـ مظهر اسم اعظم الهي
اين الفاظي كه ما ميگوييم اينها اسماي اسماي اسما هستند اين الفاظ اسما هستند براي مفاهيم, آن مفاهيم اسما هستند براي آن حقايق, آن حقايق مظاهري دارند به نام انسان كامل كه ائمه فرمودند: «نحن الأسماء الحسني»[18] پس اينها اسم الاسم الاسم هستند با اين لفظ, مشكل حل نميشود با آن مفهومِ اين لفظ هم مشكل حل نميشود آن حقايقي كه اين مفاهيم از آن حقايق كارساز هستند آنها اسم اعظم هستند با آنها مشكل حل ميشود و كساني كه مظهر اسم اعظم هستند مثل اهل بيت(عليهم السلام) با آنها كار حل ميشود آنها در مرحله چهارم هستند اسماي الهي مرحله سوم است مفاهيم مرحله دوم است و الفاظي كه ما به آن ملفوظ هستيم و دلمان ميخواهد با گفتن اين لفظ مشكلمان حل بشود مرحله اول است آنكه «بأسمائك الّتي ملأت أركان كلّ شيء» آن حقايق خارجيه است نه مفاهيم ذهنيه.
ج: تعليم اسما بر انسان كامل در هر عصر
اين اسما را ذات اقدس الهي به حضرت آدم كه انسان كامل است ياد داد اين را هم مستحضريد كه اين «قضية في واقعة» نيست كه قصه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا﴾[19] تمام شده باشد اين حقيقتي است كه ذات اقدس الهي تنها شاگرد بلاواسطهاش انسان كامل است و حقايق عالم را به انسان كامل ياد داد امروز شاگرد بلاواسطه ذات اقدس الهي وجود مبارك وليّ عصر است كه ذات اقدس الهي حقايق عالَم را به انسان كامل ياد ميدهد.
د: فرشتگان شاگردان انبايي انسان كامل در اداره امور
بعد به انسان كامل ميفرمايد: ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[20] نه «عَلَّمْهُمْ» فرشتهها در حدّ اِنباء (نه تعليم), شاگردان انسان كامل هستند آن وقت اين فرشتهها كه در حدّ اِنباء شاگردان انسان كامل هستند دارند جهان را به اذن خدا اداره ميكنند حالا اگر در بعضي از نصوص آمده است كه «فسبّحنا فسبّحت شيعتنا فسبّحت الملائكة لتسبيحنا و قدّسنا فقدّست شيعتنا فقدّست الملائكة لتقديسنا»[21] بر اساس همين معيارها خواهد بود خب اين ملائكه دارند عالم را تدبير ميكنند.
توصيف فرشتگان به اوصاف گوناگون و بعض مصاديق آن
خداي سبحان اينها را با شئون گوناگون موصوف كرد با قواي گوناگون موصوف كرد با جناحها, با بالهاي گوناگون اينها را موصوف كرد و مقتدر كرد كه بتوانند جهان را به اذن خداي سبحان اداره كنند البته بالي كه فرشته دارد نظير بال كبوتر و مرغان خانگي نيست براي اينكه همين فرشتهها آمدند در قلب پيغمبر.
بررسي تجسّم يا تمثل بودن توصيف فرشتگان به اجنحه ـ بال ـ
آيا از باب تمثّل است يا غير تمثّل، آنچه درباره حضرت مريم(سلام الله عليها) آمده است كه ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾[22] آيا واقعاً تمثّل است آنچه را انسان ميبيند يا تجسّم است به جسميّت در ميآيد بحث خاصّ خودش را دارد ولي به هر تقدير اينها وارد قلب پيغمبر شدند اين فرشتههايي كه وحي را آوردند وارد حريم قلب وجود مبارك پيغمبر شدند ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً﴾ اينها ﴿أُوْلِي أَجْنِحَةٍ﴾ داراي بالها هستند بعضي داراي دو بالاند بعضي داراي سه بالاند بعضي داراي چهار بالاند يعني دوتا دوتا, سهتا سهتا, چهارتا چهارتا ﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾ همانطوري كه پا براي بعضيها دوتاست بعضي بيشتر بعضي چهارتا, بعضي هزارپا هستند به اصطلاح يعني داراي پاهاي فراوان هستند جناح هم همينطور است ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي﴾ يعني دو به دو ﴿وَثُلاَثَ﴾ يعني سه به سه ﴿وَرُبَاعَ﴾ يعني چهار به چهار.
نفي عبوديت فرشتگان با انحصار ِ قدرت آنها به اراده الهي
﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾ چطور؟ براي اينكه ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ عدهاي ملائكه را متأسفانه در جاهليت ميپرستيدند خداي سبحان درباره آنها ميفرمايد آنها هم بندگان ما هستند آنها هم كمترين تخطّي بكنند گرفتار قهر الهي هستند آنها هم مثل شما عابدند نه اينكه صلاحيت معبوديّت داشته باشند ﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾.
ذوقي بودن تبيين تفاوت جناح مَلَك با بال پرندگان
حالا اين قدرت الهي براي همه جوانب است برخيها گفتند فرق جناح مَلك با جناح طائر اين است كه طائر بال پيدا كرده تا پرواز كند مَلك بال پيدا كرده تا فرود بيايد آن براي فراز ميخواهد اين براي فرود; پرندهها براي پايين آمدن لازم نيست بال بزنند چون همان جِرم طبيعيشان, جسم طبيعيشان همين كه ميل به زمين پيدا كردند ديگر نيازي به بال زدن ندارند اگر بخواهند بالا بروند نياز به بال دارند اما فرشتهها چون بر خلاف طبع اوّليه حيات آنهاست اگر بخواهند به زمين بيايند بال ميخواهند البته اين يك ذوق است اين بايد اثبات بشود يا با دليل نقلي يا با دليل عقلي, ولي تفطّني است كه برخي از اهل تفسير به اين سَمت هم گرايش پيدا كردند.
فرشتگان مأموران رحمت الهي نه عذاب او
بعد فرمود اينها مأموران رحمت الهي هستند ما به هيچ كسي عذاب نميفرستيم قهر نميفرستيم ضلالت نميفرستيم درست است كه در مواردي گفتيم يك عده را عذاب ميكنيم يك عده را رحمت ميدهيم, يك عده را گمراه ميكنيم يك عده را هدايت ميكنيم ولي در همه موارد, همه بركات با فتح رحمت است كه از طرف خداست ولي وقتي صلاح نبود ديديم او رحمت را هدر داد و از آن استفاده نكرد اين درِ رحمت را به روي او باز نميكنيم همين! خب اگر لطف الهي به موجودي نرسد او بالأخره نه آن قدرت را دارد كه معارف را درك كند نه آن قدرت را دارد كه خودبهخود به حقيقت و سعادت برسد قهراً گرفتار ضلالت و گمراهي ميشود اين اصل جامعي است كه بر بسياري از آيات قرآن حكيم حاكم است.
لزوم تفسير بال فرشتگان با نگاه مثالي، ملكوتي و ...
پرسش: اين ملائكه كه مجرّد هستند چه ربطي به بال دارند؟
پاسخ: بله بالِشان هم مجرّد است ما رؤياهايي كه داريم همينطور است بال يعني قوّه, خداي سبحان چندين قوّه به اينها عطا كرده است, تعبير قرآن كريم درباره فرشتهاي كه براي حضرت مريم آمده است تمثّل است ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾.
پرسش: يعني واقعاً اينها بال ندارند؟
پاسخ: چرا, واقعاً بال دارند منتها بالِ مثالي قويتر از بال مادي است ما در محدوده طبيعت كه زندگي ميكنيم نبايد هستي را در محدوده طبيعت خلاصه كنيم بالاتر, قويتر, برتر, بهتر از عالم طبيعت, عالم مثال است قويتر و بالاتر از عالم مثال, عالم عقل است همه اينها موجودند هر جايي كه اين كلمه به كار رفت مناسب با همان موطن است مثل آمدن مثل رفتن, وقتي گفتيم ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[23] اين معني حقيقي است معني مجازي نيست منتها ما ﴿جَاءَ﴾ را نبايد به «جاء»ي زميني معنا كنيم آمدن, رفتن, گفتن, اين همه حرفهايي كه بين ذات اقدس الهي و انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در معراجها, غير معراجها مطرح شد آهنگ كه نبود, لفظ كه نبود, صوت كه نبود ولي حقيقت كلام بود, حقيقت قول بود اين ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾[24] را ذات اقدس الهي فرمود, اينجا اگر كسي بخواهد بگويد يك زبان ميخواهد, يك دهن ميخواهد, يك گفتن ميخواهد, همين ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ را آنجا فرمود بدون زبان, بدون دهن, بدون موج, بدون آهنگ اينطور نيست كه ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ اينجا آمده باشد اين ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ آنجا هم بوده كه فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[25] هر جايي اين كلمه معناي خاصّ خودش را دارد اگر هر جايي اين كلمه معناي خاصّ خودش را دارد بال هم بال مادي داريم بال ملكوتي داريم بال جبروتي داريم بال بالاتر از اينها هم خواهيم داشت.
تمثيلي بودن تعداد بال براي فرشتگان
پرسش: استاد! فرق مثنی و ثلاث و رباع چيست؟
پاسخ: مثني يعني دو به دو, ثلاث يعني سه به سه, رباع يعني چهار به چهار, بعضيها يك بال طرف راست, يك بال طرف چپ دارند همين مرغهاي معمولي هستند بعضي دو بال طرف راست دارند دو بال طرف چپ, بعضي سه بال طرف راست دارند سه بال طرف چپ, بعضي چهار بال طرف راست دارند چهار بال طرف چپ, وجود مبارك حضرت فرمود: «ستمائة» ششصد بال براي جبرئيل(سلام الله عليه) بود كه وجود مبارك پيغمبر مبهوت شد نه بيهوش, بنابراين اين حالتها هستند كه ﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾.
واقعيت خارجي داشتن بال فرشتگان در مثال منفصل
پرسش: اين در ذهن پيامبر بود يا واقعيت؟
پاسخ: واقعيت خارجي بود بالاتر از ذهن كه مفهوم دارد.
پرسش: مسموع مگه نيست در ذهن است ديگر؟
پاسخ: نه, مفهوم در ذهن است اما آن حقيقت خارجي در مثال منفصل است مثل اينكه وجود مبارك حضرت ابراهيم گفت: ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾[26] اين مفهوم نبود (يك) مثال متّصل نبود كه بشود اضغاثُ احلام (دو) مثال منفصل بود (سه) واقعيت خارجي است آدم واقعيت خارجي را ميبيند در عالم طبيعت واقعيت خارجي يك درخت خارجي است آدم با چشم مادي ميبيند, وقتي چشم را بست وارد عالم ملكوت شد واقعيت ملكوت را با ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ ميبيند اگر آن نباشد در درون خودش ببيند ميشود اضغاثُ احلام.
پرسش: تمثّل همان واقعيت خارجي است؟
پاسخ: بله ديگر, تمثّل مثال منفصل است, اگر مثال متصل باشد كه در درون خودش باشد كه اصغاثُ احلام است مثل خوابهايي كه انسان عادي ميبيند آنچه در روز انجام داد همانها شب برايش متمثّل ميشود اين ميشود مثال متّصل ديگر تعبير هم ندارد چون برخاسته از خواستههاي خود اوست اما در جريان ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ حضرت واقعيت را ديد همان عالم مثال را ديد, همان قضا و قدر الهي را ديد و معصومانه به جِدّ گفت: ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ لذا خداي سبحان فرمود درست گفتي, همانچه ديدي عمل كردي.
امكان ظهور فرشتگان به صورتهاي گوناگون بدون ماده خارجي
پرسش: تمثل جبرئيل فقط برای شخص راوی است.
پاسخ: هر صورتي كه بخواهند به اذن خدا برميآيند گاهي به صورت دحيه كلبي در ميآيند گاهي به صورت ديگر, آنجايي كه براي حضرت مريم بود اگر كسي نزد حضرت مريم ايستاده بود كه نميديد, اگر يك چشم ظاهري باشد ماده خارجي باشد مرئي خارجي باشد اگر كسي نزد حضرت مريم ايستاده بود بايد ميديد در حالي كه نميديد, اين فرشتهاي كه براي وجود مبارك پيغمبر ميآمد اگر حضرت اجازه نميداد يا تصرّف نميكرد هيچ كس نميديد گاهي به صورت دحيه كلبي در ميآمد كه حضرت به بعضيها نشان ميداد.[27]
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سوره فاتحةالكتاب, آيه 2.
[2] . التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص411.
[3] . تفسير القرآن العظيم (ابنابيحاتم), ج10, ص3170.
[4] . الكشاف, ج3, ص595; جامعالبيان في تفسير القرآن, ج7, ص101.
[5] . سوره انبياء, آيه 27.
[6] . من لا يحضره الفقيه, ج2, ص610.
[7] . سوره تحريم, آيه 6.
[8] . الصحيفة السجادية, دعاي 3; «وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ»
[9] . سوره اسراء, آيه 105.
[10] . سوره شعراء, آيات 193 و 194.
[11] . الكافي, ج2, ص622.
[12] . مصباح المتهجّد, ص827.
[13] . سوره انعام, آيه 61.
[14] . سوره سجده, آيه 11.
[15] . سوره زمر, آيه 42.
[16] . سوره بقره, آيه 102.
[17] . البلد الأمين, ص188.
[18] . بحارالأنوار, ج25, ص5 و ج27, ص38.
[19] . سوره بقره, آيه 31.
[20] . سوره بقره, آيه 33.
[21] . جامعالأخبار, ص9.
[22] . سوره مريم, آيه 17.
[23] . سوره فجر, آيه 22.
[24] . سوره هود, آيه 114.
[25] . سوره نمل, آيه 6.
[26] . سوره صافات, آيه 102.
[27] . ر.ک: الکافی، ج 2، ص 587.