أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الأرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (168) إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (169)﴾
اباحهٴ طيّبات و نهي از همگامي با شيطان
آداب و سنني كه قرآن كريم مطرح ميكند بخشي از آنها در حدّ اباحه است [و] بخشي از آنها در حدّ الزام. در اين كريمه فرمود: مردم! آنچه در زمين است در حالي كه حلال است و طيّب است بخوريد و پيروي قدمهاي شيطان را روا نداريد و تبعيّت نكنيد، چون شيطان دشمني است كه دشمنياش آشكار است، زيرا او شما را به زشتي و تجاوز در زشتي امر ميكند و وادارتان ميكند چيزي كه نميدانيد بگوييد. در اينجا امري است براي اباحه و نهياي است براي تحريم؛ آن امرِ اكل، اباحه است [و] اين نهيِ اتباع، نهي تحريمي است. اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الأرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً﴾ اين اباحه اكل است؛ نه الزام اكل؛ نه هر چه حلال است بر شما واجب است كه بخوريد، بلكه خوردن چيزي كه حلال است و طيّب، مباح است؛ اما پيروي قدمها و خطوههاي شيطان، محرّم.
تبعيض در حليت
معلوم ميشود آنچه در زمين است حلال نيست، لذا نفرمود «كلوا ما في الارض»، فرمود ﴿مِمَّا فِي الأرْضِ﴾، اين «من» تبعيض نشان ميدهد كه همه آنچه در زمين است حلال نيست؛ بعضي حلال است [و] بعضي حرام. آنچه كه حلال است خدا اباحه فرمود و آنچه را كه خدا اباحه نفرمود همان است كه شيطان، انسان را وادار ميكند كه از آن استفاده كند.
محور حليت و حرمت اَكل
مسئله حرمت و حلّيّت اكل در چند امر خلاصه ميشود:
امر اول آن است كه خود اكل گاهي فينفسه حلال است و فينفسه حرام، كاري با مأكول ندارد؛ نظير حالت صوم و حالت افطار كه در آنجا حكم دايرمدارِ اكل است؛ در حال روزه اكل حرام است [و] در حال افطار اكل حلال (كاري به مأكول ندارد) و اين هم از محل بحث بيرون است، چون بحث در اصل اكل نيست كه كجا اكل حرام است و كجا اكل حلال.
اما آنچه كه مربوط به محل بحث است و در حقيقت به مأكول برميگردد، حلّيّت و حرمت اكل براي حلّيّت و حرمت مأكول است [كه] آن چند امر است: يك وقت يك شيء فينفسه محرّمالاكل است؛ مانند حيوانات حرامگوشت يا خبائث [كه] اينها فينفسه حراماند؛
يك وقت شيء فينفسه حرام نيست، نظير حيوانات حرامگوشت يا نظير خبائث، حرام ذاتي نيست، بلكه فينفسه حلال است ولي با آكل ارتباطي ندارد (براي آكل نيست)، چون براي آكل نيست اكلش حرام است، براي اينكه او در مال غير تصرف ميكند. گرچه اين مأكول فينفسه حلال است و حرمت ذاتي ندارد؛ ولي چون ارتباط مشروعي با آكل ندارد، تصرف آكل در آن حرام است. غصب اينچنين است؛ غصب جامع همه اقسام محرمالاكلهاست [البته] اكلهايي كه به عنوان ثانوي اكلش حرام است؛ نظير اكل مال ربوي، اكل مال موقوفه، اكل بالباطل و مانند آن كه همه اينها زير عنوان غصب تحريم شده است. تصرف در مال ديگران خواه آن ديگري شخصيت حقيقي باشد مثل اينكه زيد در مال عمرو تصرف كند؛ يا شخصيت حقوقي باشد مثل اينكه انسان در مالي كه براي بيمارستان يا براي راهسازي وقف شده است تصرف ميكند كه مالك منافع اينها موقوفعليهاند كه موقوفعليه در اينگونه از مثالها يك شخصيت حقوقي است نه شخصيت حقيقي. در اينگونه از موارد، اكلْ حرام است براي اينكه رابطه صحيح با آكل ندارد.
قسم سوم آن است كه شيء، فينفسه محرمالاكل نيست و با آكل هم رابطه حلال دارد (براي آكل است)؛ ولي آكل از اندازه بهدر رفته (دارد اسراف ميكند) [كه] در اينجا اكلْ حرام است [و] اين حرمت اكل براي آن است كه آكل از آن اندازه بهدر رفته.
قسم چهارم مشابه اين است كه اين مأكول فينفسه حلال است و با آكل هم ارتباط صحيح دارد (براي اوست) آكل هم اسراف نميكند؛ منتها چون در حال مرض است اين غذاي خاص براي او ضرر دارد (اين از آن جهت كه ضرر دارد اكلش محرّم است). اينها محرّمات بالعرضاند، آن قسم اول محرم بالذات.
انحصار بيان ملاك حليت و حرمت در شارع مقدس
اينكه فرمود حلال طيّب را بخوريد، چون حلالبودن و حرامبودن بايد به وسيله شارع تعيين بشود؛ طيّببودن و خبيثبودن بايد به وسيله شرع مقدس بيان بشود، لذا خداي سبحان رسولش را به عنوان اينكه محلّل طيّبات و محرّم خبائث است در كتب انبياي سلف معرفي كرد[1] و در شريعت اسلام هم هر چه امر شد (ولو امر اباحه) ميشود حلال طيّب، و هر چه نهي شد ميشود حرام خبيث؛ خواه بالاصاله، خواه بالتبع.
گاهي هم يك شيء را ديگران براي خودشان تحريم ميكنند، اينكه فرمود: ﴿كُلُوا مِمَّا فِي الأرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً﴾ يعني آنچه را كه دين، حلال و طيّب شمرد، اكل آن رواست و آنچه را كه ديگران تحريم و تخبيث كردند، آن تحريم و تخبيثشان نارواست و اين همان است كه در آيه بعد آمده: ﴿وَأَن تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾، آنها كه تحريم ميكردند و خداي سبحان فرمود: ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَيٰ اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾[2]، آنها چيزي كه خدا حلال و طيّب كرد بر خودشان تحريم ميكردند كه آن از جهت ديگر ممنوع است. بنابراين اينكه فرمود: ﴿كُلُوا مِمَّا فِي الأرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً﴾، نشان ميدهد كه بعضي چيزها حلال است و طيّب، بعضي چيزها حرام است و خبيث و آن را بالقولالتفصيلي بايد شارع بيان كند.
همگامي حرامخوار با شيطان
و از اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ﴾، معلوم ميشود همه آنچه كه در زمين است حلال و طيّب نيست و معلوم ميشود خوردن محرّم و خوردن خبيث، پيروي گامهاي شيطان و به دنبال شيطان راهافتادن است؛ منتها گاهي انسان در اصل عمل تابع شيطان است كه شيطان او را به سوء و فحشا وادار ميكند، گاهي در حكم، تابع شيطان است كه شيطان او را وادار به بدعت و تشريع ميكند. شيطان كفار جاهلي را به تشريع اغوا كرده است كه آنها افترا بستند و بر خدا چيزي روا داشتند كه خدا نگفت و اين همان است كه فرمود شيطان امر ميكند كه ﴿أَن تَقُولُوا عَلَيٰ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ آنچه را كه انسان تحريم ميكند در حقيقت به خداي سبحان، فريه ميبندد.
نكته: عموميت اباحهٴ طيبات
اين امر ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الأرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً﴾ امر اباحه است و اين امر براي همه انسانهاست؛ خواه براي انسانهاي غيرمؤمن، خواه براي مؤمن، خواه براي انبيا. درباره مؤمنين [در] همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 172 اينچنين آمده است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلّهِ﴾ چون اين امر، امرِ اباحه است در اين قسمت مؤمنين با ديگر مردمان يكساناند، چه اينكه مرسلين هم با ديگر مردمان يكساناند؛ در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيهٴ 51 اينچنين آمده است كه ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾ اين امر اباحه، پيامبر و امت، مؤمن و كافر در آن يكساناند.
بازگشت به بحث تبعيض در حليت
عمده مسئله نهي است كه فرمود: ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾، قرآن كريم فيالجمله در اين آيه بيان كرد كه بعضي از امور محرّم و خبيثاند، چه اينكه در بعضي از قسمتها نظير سورهٴ «مائده» كه فرمود: ﴿أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الأنْعَامِ إِلاّ مَا يُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ﴾، اين ﴿إِلاّ مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ گرچه مجمل است؛ ولي نشانه آن است كه بعضي از امور را دين تحريم كرده است. آيهٴ اول سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الأنْعَامِ إِلاّ مَا يُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ﴾ اين ﴿مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ هم در آيات ديگر تلاوت شده است و تبيين شده است كه چيست، معلوم ميشود همه حيوانات حلال نيستند [و] از اين آيه محل بحث هم استفاده ميشود كه همه آنچه كه در زمين است حلال و طيّب نيست، بلكه بعضي حرام است و خبيث.
هشدارهايي دربارهٴ خطر حرامخواري
آنگاه نمونههايي از اين محرّمهاي بالاصاله و بالتبع را ذكر كرد و كساني هم كه مبتلا به محرّمخوري و حرامخورياند آنها را هم معرفي كرد؛ فرمود مثل آنها نباشيد؛ هم محرّمها را بازگو كرد، هم حرامخوارها را معرفي كرد، هم آثار سوء حرامخواري را ذكر كرد و هم فرمود اين پيروي گامهاي شيطان است.
ـ ابتلا از حرامخواري به حرامگويي
ممكن است خداي ناكرده يك وقت از حرامخوري به حرامگويي مبتلا بشويد. يك وقتي انسان ربا ميخورد؛ [ولي] يك وقت كمكم ميگويد ربا هم مثل دادوستد حلال است، خب اگر يك وقتي گفت ربا حلال است اين با آن كسي كه ربا ميخورد و ميداند حرام است كه يكسان نيست؛ آن كه ميداند حرام است و مبتلا ميشود معصيت كبيرهاي را مرتكب شد؛ امّا آنكه گفت: ﴿إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾[3] ـ كه احياناً ممكن است خداي ناكرده پايان كار كساني كه به اين رذيلت تن در دادند به اين سخن منتهي بشود ـ آن استحلال محرم است (اين حرام خدا را حلالشمردن است) اين پيروي خطوات شيطانكردن [است]؛ تا اينكه شيطان امر كند: ﴿أَنْ تَقُولُوا عَلَيٰ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ تا به آنجا برسد، لذا اين خطرها را هشدار داد.
ـ تعبير به «ادلاء» از رشوه دادن در قرآن
در همين سورهٴ مباركهٴ بقره بعضي از بخشها را اينچنين بيان كرده است؛ [در] آيهٴ 188 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِليٰ الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ در اينجا آن محرّمهاي بالعرض را اشاره كرد؛ فرمود مال خودتان را به حرام نخوريد؛ يعني اگر مال زيد را عمرو بدون رعايت آن قوانين شرعي گرفت، در اينجا مالِ غير را اخذ كرده است [كه] اين ميشود اكل مال به باطل.
آنگاه فرمود شما كه داريد رشوه ميدهيد در حقيقت داريد «ادلاء» ميكنيد كه اين هشداردادن به آن خطر محرّمخوري است ـ ادلاءكردن يعني انسان دلوي را در درون چاه بيندازد و از درون چاه با دلو لجن يا غير لجني را بيرون بياورد ـ فرمود شما كه داريد با رشوه حكمي را از كسي ميگيريد، ادلاء ميكنيد؛ يعني اين قاضي رشوهبگير، يك چاهِ پرلجنِ دربسته است [و] شما داريد با اين رشوهدادن، طناب طولاني و دلو خالي به درون چاه دلش ميريزيد كه از درون اين چاه، حكم بر خلاف شرع را با اين دلواندازي بيرون بياوريد، اين كار را نكنيد بگذاريد خودش در همان چاه دربسته باشد، اگر تعفّن است فقط او را آلوده كند (شما داريد ادلاء ميكنيد يك ظرف لجن بيرون ميآوريد، اين كار را نكنيد). قرآن تنها حكم فقهي را بازگو نميكند، آن اساسي كه ضامن اجراي اين كار است آن را هم مطرح ميكند، ميفرمايد حرامخوري اين است. حالا اين به عنوان نمونه است؛ نه اينكه حالا فقط خصوص رشوه اينچنين باشد، اصولاً كسي كه دارد به حرام الهي دست دراز ميكند حكمش اينچنين است. ممكن است محرّمات بعضيشان با بعضي تفاوت داشته باشند؛ ولي اصل بر اين است كه اين درون آدم [گناهكار] يك چاه بدبوست. فرمود شما ادلاء نكن، شما بدان كه اين رشوهدادن، دلو در درون چاه انداختن است و يك مشت لجن كشيدن، اين كار را نكنيد.
ـ حشر رباخوار در قيامت به صورت ديوانه
مثل اينكه مشابه اين اعلام خطر را درباره خوردن مال يتيم يا ربا مشخص كرده است؛ درباره ربا آيهٴ 275 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است كه ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَيٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَيٰ اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ البته اين تنها رباخوار نيست، [بلكه] كسي است كه ـ معاذالله ـ ربا را هم مثل بيع حلال ميداند، خب اين در حقيقت ديوانه است. كسي كه در برابر حكم صريح خدا خود را مقنّن ميشمارد خب اين ديوانه است، قيامت هم ظرف ظهور حقايق است (و اين شخص حقيقتاً ديوانه است) و آن روز [كه] هر حقي ظهور ميكند جنون او در آن روز ظاهر ميشود، لذا مخبّطانه سر از قبر برميدارد: ﴿لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾. گرچه قيام دنيايي اينها هم قيام مخبّطانه است [و] در حقيقت مجنوناند؛ الاّ اينكه اين جنون آنجا ظهور ميكند، براي اينكه حرف آنها اين است كه ﴿إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ در حالي كه خداي سبحان بيع را حلال كرده و ربا را تحريم كرده: ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾. يعني اگر در آيه محل بحث سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿كُلُوا مِمَّا فِي الأرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً﴾.
بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ كه از اين بيان معلوم ميشود آنچه كه در زمين است بعضي حلال است و طيّب؛ بعضي حرام است و خبيث، اينها بازگوكننده [و] شرح آن آيهاند كه چه چيزي حلال است چه چيزي حرام.
در موارد ديگر باز از حرمت ربا سخن گفت؛ [از جمله] در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بخش ديگري از محرّمخواري ربا را ذكر كرد كه فرمود: ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[4] كه ديگر اين نيازي به بحث جديد ندارد.
ـ خطر خوردنِ ظالمانه مال يتيم
نمودار ديگري از اكل حرام را در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه دوم مشخص كرده است فرمود: ﴿وَآتُوا الْيَتَامَيٰ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ﴾؛ يعني خبيث ندهيد و طيّب نگيريد، ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِليٰ أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً﴾؛ مال يتيم را با مال خود ضميمه نكنيد ،براي اينكه اين حوب بزرگ است ـ حوب يعني گناه ـ چرا از گناه به حوب تعبير شده است؟ چون حاب يعني زجر ـ مثل اينكه از مال حرام به عنوان حرمت ياد كردند، چون حرمت باعث محرومشدن است [و] خدا انسان را تشريعاً از ربا و مانند آن محروم كرده است، لذا از اين امور به عنوان مال حرام ياد ميشود ـ حوب هم يعني زجر، لذا گناه را از آن جهت حوب گفتند كه باعث انزجار است و نفس اماره بالسوء را نفس حوباء مينامند؛ يعني نفسي كه انسان را به حوب و گناه وا ميدارد، «النفس الامارة بالسوء هي الحوباء» چون انسان را به حوب و گناه وا ميدارد. فرمود خوردن مال يتيم حوب كبير است و خطرش را هم اينجا گوشزد كرد.
در همين آيهٴ دَه سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَيٰ ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾.
تعيين ماليت اشيا و قوانين تملك توسط شارع
در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 29 آن آيه معروفي كه در كتابهاي فقهي نوعاً مطرح است و هم به مستثنا، هم به مستثنا منه استدلالها و تمسكهاي فراواني شده است اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إلاّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً﴾؛ يعني اگر چيزي ماليّت داشت مِلك بود مال بود، تملّكتان براساس قوانين شرع باشد. شارع هم مالبودن را مشخص كرد كه چه چيزي مال است و چه چيزي مال نيست و هم تملّك را مشخص كرد كه انسان با چه معياري تملّك ميكند با چه معياري نميتواند متملّك بشود؛ خواه آن مسئله، مسئلهٴ طبيعي باشد نظير خنزير كه فرمود اين مِلك نيست؛ يا صناعي باشد نظير خمر كه فرمود اين مِلك نيست. فرمود اين درخت انگور را خداي سبحان؛ چه معروشش و چه غيرمعروش براي شما آفريد؛ چه آن انگورهايي كه داربستاند و براي آنها عرش و عريشهاي است (كه اينها معروشاتاند)، چه آن درختهايي كه روي زميناند غيرمعروشاند، فرمود چه معروش چه غيرمعروش (همه و همه) را خدا براي شما آفريد، انواع استفادهها از اينها ميسّر و حلال است؛ مگر اينكه به صورت خمر دربيايد كه ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأنْصَابُ وَالأزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾[5]. پس اين محرم خواه بالاصاله باشد طبيعي باشد، خواه صناعي مثل خمر، اين ماليت ندارد و اگر چيزي ماليت داشت آنگاه سخن از مسئله تملّك است كه تملّك هم بايد طبق معيارهاي شرعي باشد.
افراط و تفريط در تحليل و تحريم
در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» آنهايي كه اموري را بر خودشان تحريم كردهاند به آنها خطاب ميكند ميفرمايد: ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا﴾[6]؛ يعني نه تفريط باشد كه حلال را حرام كنيد، نه افراط باشد كه از حلال هم بگذريد (نه تفريط و نه افراط)؛ نه تعدّي كنيد، نه افراط كنيد؛ نه حلال را حرام كنيد، نه از حلال تجاوز كنيد: ﴿لاَ تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» به گروهي كه بر خودشان محلّلات الهي را تحريم كردهاند هشدار ميدهد كه اينها بدعت است، آنگاه ميفرمايد اگر چيزي را [كه] حلالگوشت بود خواستيد ذبح كنيد نام خدا را ببريد: ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ﴾[7] و اگر چيزي اسم خدا بر آن برده نشد آن ميته است آن را نخوريد؛ [در] آيهٴ 121 فرمود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ﴾. ممكن است چيزي حلالگوشت باشد مثل گوسفند؛ اما در هنگام ذبح اگر كسي نام الله را نبرد ،نگويد «الله اكبر»، «لا اله الا الله»، «سبحان الله»، «بسم الله»، «والحمد لله» و امثال ذلك ـ چون بالأخره بايد نام خدا را ببرد به يكي از اين نامها ـ حالا يا بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» يا بگويد «الله اكبر» يا بگويد «سبحان الله» يا بگويد «لا اله الا الله»، نام مبارك «الله» را هنگام ذبح گوسفند مثلاً بايد ببرد و اگر نام «الله» را نبُرد، نام بت را خواه بت انساني خواه بت چوبي (آن) را برد؛ خب اين ميشود ميته. اينكه در گذشته اينچنين بود يا احياناً الآن هم كشورهايي كه تحت سلطه اين كفار هستند اينچنيناند كه در مراسم افتتاح چيزي، گوسفندي را سر ببرند ميگويند به نام نامي فلان شخص، خب اين ميته است، قبلاً به نام بت سر ميبريدند حالا به نام يك شخصي كه در حقيقت همان بت است سر ميبرند. اگر گوسفندي را به نام نامي فلان كس سر ببرند اين ميته است كه فرمود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾[8] هم به آنهايي كه افراط كرده بودند، بدعت گذاشتند [و] چيزهايي را تحريم كردند، قرآن فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾[9] هم به اينها كه باكي در حلال و حرام الهي ندارند ميفرمايد: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ﴾[10]. در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» [دربارهٴ] آنها كه حلال الهي را برخودشان حرام كردند ميفرمايند اين بدعت است؛ بدون اذن خداي سبحان اين سخنها را به خدا نسبت دادند و اين جز افترا چيز ديگري نيست: ﴿وَقَالُوا هذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَيَطْعَمُهَا إِلاّ مَن نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لاَيَذْكُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِم بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ ٭ وَقَالُوا مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الأنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَيٰ أَزْوَاجِنَا وَإِن يَكُن مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ﴾[11] كه اين، ﴿أَن تَقُولُوا عَلَيٰ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شاملش ميشود؛ اينها تحريم كردند، خود اين تحريم ولو به اكل هم منتهي نشود مشمول ﴿إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَيٰ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خواهد بود كه اين كار به تحريم دارد؛ نه كار به اكل.
حرمت اكل مسرفانه
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بعضي از محرّماتالاكل را در آيهٴ 31 بازگو ميكند ميفرمايد: ﴿يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا﴾؛ يعني آنچه كه محلّلالاكل است و براي شما هم است نبايد از حدّ متعارف بگذرد [و] به اسراف برسد كه اين حرمت اكل براي اسراف و تجاوز از حدّ است: ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾[12].
«محلّل طيبات» و «محرِّم خبائث» وصف ممتاز پيامبر اكرم(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) در كتب انبياي سلف
چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آن روش و رهاورد وجود مبارك رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثّناء) را بيان ميكند كه ما اين خصوصيتها را در كتب انبياي سلف به عنوان وصف ممتاز رسول اكرم بازگو كرديم؛ آيهٴ 157 سورهٴ «اعراف» اين است كه ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالإنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾؛ منتها بعضيها خبيث بالاصلاند، بعضي خبيث بالتبع و بالعرض.
حرامخواري بسياري از احبار و رهبان
در سورهٴ مباركهٴ «توبه» حرامخوارها را معرّفي كرد. يك بحث در اين بود كه چه چيزي حرام است؛ يك بحث در اين است كه حرامخوارها چه كسانياند؛ يك بحث در اين است كه اثر سوء حرامخواري چيست. حرامخوارها را قبلاً يك مقدارش را در بحثهاي قبل معرفي كرد، يك مقدارش را هم در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» معرفي ميكند؛ فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ ـ اين اعلام است، اين تقريباً افشاگري است ـ ﴿إِنَّ كَثِيراً مِنَ الأحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[13] اينها هم حرام ميخورند كه مال ديگران را به آنها نميدهند، احبار و رهبان حرام ميخورند كه مال ديگران را با حيله از آنها ميگيرند، در هر دو حال اين حرامخوردن است.
فريب آدم و حوا(عليهما السلام) از راه خوردن
و در سورهٴ مباركهٴ «طه» هم هشدار داد كه شيطان از اول از راه خوردن انسان را فريب داد (آن جريان آدم(سلام الله عليه) را بازگو ميكند) ميفرمايد شيطان وادارشان كرده است كه از اين شجره منهيه استفاده كنند؛ آيهٴ 121 سورهٴ «طه» اين است كه ﴿فَأَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَيٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَيٰ﴾ كه اول از آنجا شروع شد.
ـ هدف شيطان، بيآبرو نمودن انسان
و در بحثهاي قبل هم اين نكته به عرض رسيد كه اصرار شيطان اين است كه انسان را بيحيثيّت كند. ﴿فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا﴾ ـ «سوئه» [يعني] «ما يسوء الانسان»؛ چيزي كه اگر ظاهر بشود انسان بدش ميآيد [و] آبروي او ميريزد ـ در اين كريمه فرمود آنچه كه باعث خزي و رسوايي اينها بود، ظاهر شد. در بخشهاي ديگر خداي سبحان اين خطر را اعلام كرد؛ فرمود او تنها هدفي كه دارد اين است كه آبروي شما را ببرد، اين ﴿لِيُبْدِيَ﴾[14] يعني ابداء و اظهار كند سوئه (يعني آن رسوايي) را، اعلام خطر است كه او تمام تلاشش اين است كه آبرويتان را ببرد بعد شما را بريزد دور، وقتي شما آبرويتان رفت كه ديگر كاري نميتوانيد بكنيد. تلاش شيطان ﴿لِيُبْدِيَ﴾ است ﴿لِيُبْدِيَ﴾ يعني تا آن درون را بيرون بياورد كه همه بفهمند، وقتي درون بيرون آمد [و] همه فهميدند، انسان ميشود بيحيثيت. اول در درون اين پليدي را ايجاد ميكند (يك)، وقتي اين پليدي رشد كرد حالا كاري ميكند كه اين پليدي ظهور كند [و] انسان را بيحيثيت كند (دو). چون اگر اولين بار او دست به آن اظهار بزند خب يك كار جزئي انسان كرد، بر فرض او تلاش بكند كه آن كار جزئي را اظهار بكند طرفي نميبندد، چون مورد عفو و اغماض جامعه است. او اول اين كار را نميكند، اول كاري به آبرو ندارد؛ مثل اينكه يك طبيب جراح يك وقتي كه ديد اين ماده، خيلي غدّهٴ بزرگ شد آن وقت بيرون ميكشد وگرنه با دارو حل ميكند، اين در كار خودش طبيب جرّاح است. او اول سعي ميكند غدّهٴ بزرگي در درون انسان ايجاد كند يك بار، دو بار، ده بار، بيست بار، سي بار كمكم، كمكم دست انسان را به گناه دراز كند، آن وقت در درون انسان يك غدّهٴ سرطاني معصيت پيدا بشود، بعد شروع ميكند به كاري كه آن غدّه بيرون بيايد [و] همه بفهمند، وقتي آن غدّه بيرون آمد همه فهميدند ديگر آبرويي براي آدم نميماند. اين هشدار را در بعضي از آيات، خداي سبحان داد فرمود او خيلي با درونتان كار ندارد، او اول درون را تيره ميكند بعد شما را وادار به تهوّع ميكند تا مردم بفهمند در درون چه چيزي داري. اين ﴿لِيُبْدِيَ﴾[15]؛ تا آبروي اينها را ببرد تا زشتي اينها را آشكار كند، اين هدف اصلي شيطان است، اگر كسي بيحيثيت شد كاري از او ساخته نيست، اين خطر هست.
ـ سرّ دعاي پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر واگذار نشدن بر خويشتن
اينكه در دعاهاي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين است كه خدايا يك لحظه مرا به حال خودم وانگذار، سرّش اين است و با گريه هم حضرت اين دعا را ميكرد. يكي از همسران رسول خدا ميگفت كه من ديدم شب حضرت در بسترش نيست، در اطراف اتاق گشتم ديدم كه حضرت دست را به نيايش برداشت با گريه و ناله ميگويد: «اللهم و لا تكلني الي نفسي طرفة عين ابداً»، عرض كردم آخر اين همه ناله و ضجّه براي چيست «قد غفر الله لك ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر»؟ فرمود يك لحظه يونس را خدا به حال خود رها كرد آن طور شد.[16] اگر يك لحظه خدا انسان را به حال خودش رها كند آن وقت معلوم ميشود چه خطري است. اين دعا را حضرت با ناله و ضجّه از خداي سبحان مسئلت ميكرد.
در حدّ حيوان بودن حرامخوار از نگاه قرآن
در سورهٴ مباركهٴ 47 كه به نام رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثّناء) است، حرامخوارها را (هر كه است) در حدّ حيوان ميداند، پس حرامخوارها را معرفي كرد كه چه كساني حرام ميخورند (نمونهها را گفت) بعد در آيهٴ دوازده اين سورهٴ 47 فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأنْعَامُ﴾ نه يعني زياد ميخورد، آن كه زياد ميخورد كه از راه اسراف است و مسئله ديگري است، همان طوري كه انعام براي آنها حلال و حرام فرق نميكند؛ نه [اينكه] پُر ميخورند حالا آنها كه كم ميخورند چطور؟ يك ربوي مبتلاي به بيماريهايي كه الآن بايد رژيم غذايي داشته باشد خب كم غذا نميخورد؛ اما «يأكل كما تأكل الانعام»؛ آن كسي كه رشوه ميگيرد، در دوران كهنسالي خيلي كم غذا ميخورد (زياد نميخورد)؛ اما «يأكل كما تاكل الانعام» براي اينكه انعام برايشان حلال و حرام، طيّب و خبيث يكسان است، بلكه در بعضي از آيات كه آمده: ﴿أُولئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[17] سرّش اين است كه نوع حيوانات با پوزشان بالأخره تشخيص ميدهند چه چيزي براي آنها طيّب است چه چيزي براي آنها خبيث (اين حيوانات نوعاً اين طورند)؛ چه حيوانات خانگي مثل گربه و اينها، چه حيواناتي اهلي مثل اسب، اينها معمولاً اول پوز ميزنند با پوز بررسي ميكنند ببينند كه اين براي اينها خوب است يا بد است، خب كسي كه اين پوز را هم نميزند براي او هيچ فرق نميكند، اين ميشود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ [و] اگر در حدّ آنها بود كه «يأكل كما تاكل الانعام».
نكته: مقصود از «اكل» در بعضي آيات
و چون در بعضي از آيات، اكل به معناي مطلق تصرف است نظير همين آياتي كه ذكر شده: ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلاّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾[18]، محتمل است كه اين اكلي كه در اين آيه محل بحث آمده: ﴿كُلُوا مِمَّا فِي الأرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً﴾ يعني مطلق تصرفات، اگر مربوط به خوردن است كه اكل است، اگر مربوط به پوشيدن است كه لبس است و امثال ذلك؛ يعني حلال و طيّب را تصرف كنيد؛ خواه به اكل، خواه غير اكل و حرام و خبيث را ترك كنيد؛ خواه به اكل، خواه غير اكل.
استجابت دعاي مضطر
چند جمله هم دعا ميكنيم دعا در اين حالات يقيناً مستجاب است و ممكن نيست كسي خداي سبحان را بخواند و از او چيزي بخواهد و او رد كند. در اينگونه از موارد انسان مضطرّ است؛ يعني ميفهمد كه از هيچ كسي [كاري] ساخته نيست. مضطرّ غير از خائف است، الآن مردم فداكار و متديّن ايران اسلامي مضطرّند نه ترسو (هيچ كسي نميترسد) چون اگر هم زحمتي باشد هشت، ده دقيقه است؛ يعني اگر به جدّ اين معنا براي ما جا بيفتد كه با كفر در جنگيم و از [عمق] جانمان ميطلبيم كه اين رزمندگانمان پيروز بشوند، اگر نيت اين است در اين بمبارانها حدّاكثر اگر انسان در زحمت باشد نيم ساعت است بعد ديگر راحت است. يعني آن وقتي كه ميآيد، يك مقدار آژير ميكشند، يك مقدار انسان دلهره دارد، يك مقدار موج بگيرد و تا بالأخره اين بدن در اختيار انسان است آسيب است بعد ديگر دفعتاً اوضاع عوض ميشود، همين كه انسان زير آوار است «في روضة من رياض الجنة»[19] است، فقط حدّاكثر نيم ساعت زحمت است (اگر راست ميگوييم). مؤمن هيچ رنجي ندارد حداكثرش نيم ساعت است، آن كسي كه بازمانده است يا عابر است و دارد اين اجساد را بيرون ميآورد او خيال ميكند انسان در زحمت است. و قبر هم ملاحظه فرموديد انسان از حيني كه مُرد وارد عالم قبر و برزخ ميشود. قبر كلامي زير آوار هم است، آن قبر فقهي است كه بالأخره بايد جايي را بكنند، تشريفاتي دارد، رو به قبله باشد، آدابي دارد، تحنيطي دارد مثلاً، تقصيري دارد در بعضي از موارد، نمازي دارد و امثال ذلك (آن يك قبر فقهي است)، وگرنه انسان همين كه مُرد وارد عالم برزخ ميشود ولو زير آوار باشد. بنابراين ترس نيست اما اضطرار هست، يعني چه؟ يعني اين ظلم را جز خداي سبحان نميتواند از انسان برطرف كند، براي اينكه همه اين ابرقدرتها دست به دست هم دادند تا اين مسلمين را آسيب برسانند و انسان در اين حال مييابد كه از غير خدا كاري ساخته نبود، چه اينكه تا الآن هم اينچنين بود. وقتي انسان مضطرّ شد البته خدا را به حق ميخواند، وقتي خدا را به حق خواست يقيناً خدا مستجاب ميكند. اينكه فرمود: ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾[20] در حقيقت تفسير ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ﴾ است؛ خب در اين كريمه فرمود خدا مضطرّ را جواب ميدهد، مضطرّ چه كسي است؟ مضطرّ چند شرط دارد كه در سوره «بقره» مشخص شد: ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي﴾[21] اين ميشود مضطرّ. اگر كسي واقع، الله را بخواهد [و] استجابت كند دعاي الله را، اين مضطرّ است. خب اگر كسي گوشه چشمش به پدافند است كه مضطرّ نيست! اگر از يك طرف دعا ميكند از طرفي هم به اطمينان پدافند بهسر ميبرد؛ بگويد كه اين موشكها يا اين پدافندها يا اين ضدّهواييها كاري انجام ميدهند اين مضطر واقعي نيست [چون] اينها وسيلهاند، مضطرّ كسي است كه بداند از هيچ كسي و از هيچ وسيلهاي كاري ساخته نيست مگر الله.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ ر . ك: سورهٴ اعراف، آيهٴ 157.
[2] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 59.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 275.
[4] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 130.
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 90.
[6] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 87.
[7] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 118.
[8] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[9] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 118.
[10] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[11] ـ سورهٴ انعام، آيات 138 و 139.
[12] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 31.
[13] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 34.
[14] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 20.
[15] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 20.
[16] ـ بحارالانوار، ج 16، ص 217 و 218.
[17] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.
[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 29.
[19] ـ بحارالانوار، ج 6، ص 214.
[20] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 62.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 186.