07 01 1987 3270146 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 303(1365/10/17)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ (166) وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)

 

تجسّم، ارائه و جزاي عمل در قرآن

بحث مهمي كه در اين آيات مطرح بود، يك قِسمش راجع به تجسم اعمال بود [و] يك قِسم راجع به ابديّت عذاب و خلود عذاب كافران و منافقان. قِسم اولش اگر به خوبي روشن بشود حل قسم دوم خيلي دشوار نيست. از آيه مباركه محل بحث درباره قِسم اول استفاده مي‌شود كه عمل انسان هرگز از بين نمي‌رود و انسان با خود عمل جزا داده مي‌شود و نحوه جزاي عمل هم مشخص است. مجموع بحثهايي كه درباره عمل و تجسم عمل و جزاي به عمل و اينكه انسان رهن عمل است و اينكه عمل يك واقعيتي دارد، به صورتهايي مصور مي‌شود و هم عامل به صورت عمل ظهور مي‌كند و هم عمل به صورت جزا ظهور مي‌كند.

 

ـ طوايف دهگانه آيات تجسّم عمل

مجموع اين بحثها را تقريباً مي‌توان در ده طايفه از آيات قرآن كريم خلاصه كرد كه مضمون بسياري از اينها احياناً مشترك است؛ اما لسان و ظهور اينها يكسان نيست.

يكم . اصلِ حيات عمل و رؤيت متن عمل در قيامت

طايفه اوُليٰ آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند بر اينكه عمل زنده است و انسان اصل عمل را بعد از مرگ مي‌بيند؛ نظير همان آيه مباركهٴ ﴿يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ[1] يا ﴿ فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[2] يا آيه سورهٴ «كهف» كه ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً[3] يا آيه سورهٴ «آل‌عمران» كه ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً[4]، (اينها آيات طايفه اولايند) كه دلالت مي‌كنند بر اصل حيات عمل و اينكه هر انساني عمل خود را مي‌بيند و اينكه عمل چه خير چه شرّ از نظر سنخ و نوع و چه ريز و چه درشت از نظر صغَر و كبَر (همه و همه) زنده‌اند و انسان متن عمل خود را مي‌بيند.

 

دوم . «عندالله» جايگاه عمل و عامل خير

طايفه ثانيه آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند بر اينكه آنچه كه انسان به عنوان خير فرستاد مي‌بيند. اين طايفه جاي يافت را هم مشخص مي‌كند. طايفه اوُليٰ اصل حضور عمل را بازگو مي‌كرد، طايفه ثانيه بين خير و شرّ فرق مي‌گذارد مي‌گويد اگر عمل خير باشد جاي اين عمل عندالله است و چون عمل از عامل جدا نيست عامل هم جايگاهش عندالله است. لذا تعبيري كه از مؤمنان مي‌شود اين است كه اينها نزد خدا قدم صدق دارند، نزد خدا قعود صدق دارند؛ هم قدم صدق در سورهٴ «يونس» آمده است، هم قعود صدق در سوره «قمر» آمده است كه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[5]. اين طايفه از آيات كه دلالت مي‌كند انسان متن عمل خود را نزد خدا مي‌بيند؛ هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 110 آمده است كه فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ و هم در سورهٴ «مزمل» آمده است؛ آيهٴ 20 سورهٴ «مزمل» اين‌چنين فرمود: ﴿وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَمَا تُقَدِّمُوا لأنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ اين طايفه لسانش آن است كه عمل خير «عندالله» است و اگر عمل «عندالله» بود چون عامل را رها نمي‌كند و هر عملي با عاملش در ارتباط است، پس جايگاه عامل هم «عندالله» خواهد بود.

 

سوم . پيوند و همراهي عمل با عامل

طايفه ثالثه آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند به اينكه انسان عمل را به همراه خود مي‌آورد و مي‌فهمد كه همراهان او چه كساني‌اند و چه چيزي‌اند. اين همان است كه در آيهٴ سيزدهم و چهاردهم سورهٴ «تكوير» فرمود وقتي نفخ صور شد و بساط قيامت ظهور كرد ﴿وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ ٭ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾. گرچه نكره در سياق مثبت است نه منفي؛ ولي به قرينه مقام دلالت بر عموم مي‌كند. نكره در سياق نفي ظهور در عموم دارد؛ ولي در سياق اثبات ظهور در عموم ندارد مگر همراه با قرائن حافه؛ مثل مقام كه در اينجا فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ يعني انسان همه آنچه كه به همراه خود احضار كرده است مي‌فهمد. معلوم مي‌شود انسان يك قافله‌اي را به همراه خود مي‌برد؛ منتها اينها بسته‌اند، انسان هم ناسي است و غافل؛ نه آنها باز شده‌اند و نه انسان هشيار است، روز قيامت هم انسان هشيار مي‌شود (غفلت برداشته مي‌شود) و هم آن بسته‌ها باز مي‌شوند كه ﴿يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً[6]. الآن شما وقتي وارد يك باغ مي‌شويد و يك درخت گردو را مي‌بينيد، مي‌بينيد دهها متر را اين يك درخت سالمند و حجيمِ گردو پر كرده است، هزاران برگ دارد و صدها گردو به همراه خود دارد و دهها شاخه دارد و تنه تنومند دارد و همچنين دهها ريشه كوچك و بزرگ دارد، اين درخت گردو با همه خصوصيات وسيعش چندي قبل در درون يك هسته گردو و يك حبه گردو دفن بود (باز نبود، بسته بود)، وقتي به باغ آمد منشور شد [و] ظهور كرد، اعمالي كه در نهان انساني است اين‌چنين است. وقتي خداي سبحان آن خاطرات و عقايد و اخلاق و اعمال را باز بكند: ﴿يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ انسان آن روز تعجب مي‌كند كه ﴿يَا وَيْلَتَنَا مَا لِهذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا[7]. بنابراين در آن روز هم انسان هشيار مي‌شود [كه] ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ[8] و هم آن بسته‌ها باز مي‌شود كه ﴿يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾، لذا در اين كريمه چهارده سورهٴ «تكوير» فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾. و در همين مضمون كه «انسان آنچه را احضار كرده است مي‌بيند» آيات ديگري است، گاهي با اين لسان گاهي با لسان ديگر (اين هم طايفه ثالثه).

چهارم . دريافت كامل عين عمل در قيامت

طايفه رابعه آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند بر اينكه انسان هر چه انجام داده است به عين آن توفيه مي‌شود (كه لسان، لسانِ توفيه است): ﴿َوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ[9] يا ﴿تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ[10] و مانند آن، كه به عنوان يك سلسله از آيات در بحثهاي قبل گذشت.

 

پنجم . آزمودن و چشيدن عين عمل در قيامت

طايفه خامسه آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند به اينكه هر كسي عين آنچه كه انجام داد (آن) را مي‌آزمايد؛ مثل اينكه انسان وقتي غذايي را طبخ كرد دست‌پخت خود را مي‌چشد [و] مي‌آزمايد؛ يك كشاورز وقتي درخت را به ثمر رساند ميوه باغش را مي‌آزمايد. در قيامت انسان عمل خودش را مي‌چشد مي‌بيند تلخ است، آن روز است كه دادش در مي‌آيد؛ يا مي‌چشد مي‌بيند شيرين است، آن روز است كه لذت مي‌برد. آيه سي‌ام سورهٴ مباركهٴ «يونس»، اين است: ﴿هُنَالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾؛ هر چه كه قبلاً در سلف گذراند الآن امتحان مي‌كند (مي‌آزمايد)، همان را مي‌آزمايد؛ هماني كه در دنيا شيرين بود الآن مي‌سوزاند، چون «حفت النار بالشهوات»[11] و هماني كه در دنيا تلخ بود الآن لذت‌بخش است، چون «حفت الجنة بالمكاره»[12]. لذا انسان در قيامت آنچه را كه در دنيا به عنوان سلف گذراند، همان را مي‌آزمايد و مزه همان را مي‌چشد و مي‌فهمد. ﴿تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ[13] يعني عين آنچه را كه انجام داد در سلف، الآن كه خلف شد، (همان را) مي‌آزمايد.

 

عينيت جزا با عمل

طايفه ششم آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند بر اينكه جزا نفس عمل است ـ آن آيات فراوان است كه در بحثهاي روزهاي قبل ملاحظه فرموديد؛ ـ گاهي به صورت حصر كه ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[14] يا ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[15]، گاهي بدون حصر كه اين جزا كارِ خود شماست، جزا وفاقِ كارِ شماست و مانند آن.

 

كيفيت و چگونگي ارائه عمل به انسان

طايفه سابعه آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند بر اينكه خدا چگونه عمل را به انسان نشان مي‌دهد؛ [يعني] اينكه فرمود: هر كسي عمل خود را مي‌بيند (حاضر مي‌بيند) مزه آن را مي‌چشد، عين آن توفيه مي‌شود، عين آن جزاي اوست، عين آن به همراه اوست، چگونه [و] به چه صورتي در مي‌آيد كه هم جزاست هم همراه است و هم يا بدمزه است يا خوشمزه است و مانند آن؟ اينها را در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» و همين آيه محل بحث بيان فرمود. در بحثهاي قبل اين آيه سورهٴ «سبأ» خوانده شد كه شما با متن عمل جزا داده مي‌شويد؛ آيهٴ 33 سورهٴ «سبأ» اين‌چنين بود: ﴿وَجَعَلْنَا الأغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني اگر جزا عين عمل است و هر كسي عمل خود را مي‌‌بيند؛ نه يعني آن صورت دنيايي عمل را مي‌بيند، وگرنه مي‌شود دنيا (ديگر آخرت و قيامت نخواهد بود)؛ [مثلاً] اگر كسي رشوه خورد اين‌چنين نيست كه در قيامت ببيند كه باز همان مال است و پرونده‌سازي است و رشا و ارتشا، [بلكه] آن عمل به حقيقتي در مي‌آيد كه انسان هيچ ترديدي ندارد اين همان است. در اين كريمه فرمود: ما غل را در گردن كافران مي‌گذاريم و هرگز جزا غير عمل نيست يعني اين عمل به صورت غل گردنگير در مي‌آيد (حقيقتِ عمل [اين] است): ﴿وَجَعَلْنَا الأغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[16]. و آن دعاي ختم‌القرآن صحيفه‌سجاديه هم كه لابد ملاحظه فرموديد در آن دعا حضرت فرمود: خدايا بر ما رحم بكن آن وقتي كه فرشته مرگ (ملك‌الموت) از حجب غيب براي قبض ارواح تجلي كرد و ما وارد يك نشئه‌اي شديم كه «صارت الاعمال قلائد في الأعناق»؛ عمل قلاده گردن مي‌شود. پس اگر خداي سبحان فرمود: جزا به عين عمل است يا عمل را مي‌بينيد، نحوه تجسم اعمال را هم بيان كرد كه عمل به چه صورتي در مي‌آيد تا انسان آن را ببيند.

در همين آيه محل بحث كه فرمود: ما تبعيت دروغين زمامداران باطل را به صورت تبرّي حسرت‌آميز در مي‌آوريم، آن‌گاه فرمود: ﴿كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ﴾. يعني اگر يك جاي قرآن آمده است كه ﴿يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ[17]، نحوه ارائه را هم در سورهٴ «بقره» بيان كرد فرمود: ما عمل را اين‌چنين نشان مي‌دهيم؛ يعني تبعيّت كاذب به صورت تبرّي صادق ظهور مي‌كند [و] مسرّت كاذب به صورت حسرت صادق ظهور مي‌كند. ﴿كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ﴾ كه يا اين ﴿حَسَرَاتٍ﴾ حال است يا غير حال، در هر دو صورت نشانه آن است كه مسرّت باطل تحسّر صادق است، عين عمل به صورت حسرت در مي‌آيد. و اگر كسي خواب ديد كه ماري به او حمله كرد، فردا يك انسان گزنده‌زباني با حيثيّت او برخورد مي‌كند، در حقيقت، حقيقتِ تجاوز و عداوت، مار است [كه] گاهي در دنيا براي اهل معنا ظهور مي‌كند، گاهي براي متوسطين در عالم خواب ظهور مي‌كند و براي همه در قيامت. آنهايي كه متوسط‌اند و مؤمنيني‌اند كه بالأخره خواب و بيداري‌شان، خوراكشان، زبانشان محفوظ است، توفيق آن را دارند كه خوابهاي خوب ببينند (بالأخره چنين خوابهاي خوبي نصيبشان مي‌شود)، آنهايي كه از اينها برترند در حالت بيداري هم اين مناظر را مي‌بينند، آنهايي كه نه در بيداري مي‌بينند نه در خواب، بالأخره در قيامت نشانشان مي‌دهند كه عمل به صورت حسرت ظهور مي‌كند.

 

هشتم . ظاهر و باطن داشتن عمل

طايفه هشتم بازگوكننده آن است كه عمل يك ظاهري دارد و يك باطني كه انسان با انس به اين طايفه هشتم از آيات زمينه انس با مسئله تجسّم اعمال در او فراهم مي‌شود. آن همان آيهٴ ده سورهٴ مباركهٴ «نساء» است كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَيٰ ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ يعني باطن اكل مال مردم آتش است؛ نه مال يتيم آتش باشد (غصب آتش است)، وگرنه آن مال را خود يتيم مي‌خورد، چون كسب حلال براي اوست اين نور خواهد بود و همين مال را وقتي غاصب در كنار سفره مغصوب‌منه مي‌خورد مي‌شود نار، اين «حرام» است كه نار است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَيٰ ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً[18]. در آيات ديگر [نيز] اين مضمون هست كه اين طايفه هشتم را تأييد كند.

پرسش ...

پاسخ: همين معنا در آنجا بازتر مي‌شود. اين سين يا سين تأكيد است؛ نظير ﴿فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ[19] يا سيني است كه اگر ظرفش مؤخّر است، ظرفِ ظهورش مؤخّر است.

 

نهم . صيرورت انسان تبهكار به صورت مواد سوخت و سوز دوزخ

طايفه نهم آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند وقتي ظلم ملكه شد (براي آدم)، آتش براي آدم ملكه شد، خود انسان مي‌شود مواد سوخت و سوز و اگر خيلي در اين راه كهنه‌كار باشد خودش مي‌شود مواد آتش‌زا. بين هيزم و كبريتي كه آتش‌زاست فرق است؛ بعضيها هستند كه ستم و گناه براي آنها آن‌چنان رسمي شد كه خود مواد سوخت و سوز جهنم‌اند؛ يعني هيزم جهنم‌اند، بعضيها از اين مرحله هم تنزل كردند به دَرَك، دَرَكه و مرحله نازل‌تر رفتند خودشان شدند مواد آتش‌زا. اينها كه در كفر و نفاق جزء مواد سوخت و سوزند، از اينها در سورهٴ مباركهٴ «جن» ياد كرده است كه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[20] آنها كه قاسط‌اند (اهل قَسط‌اند) ـ قَسط يعني جور و ظلم، اهل قِسط نيستند كه سهم ديگران را بدهند و بشوند مقسِط و محبوب خدا كه ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[21] بلكه اهل قَسط‌اند و سهم ديگران را هم مي‌برند ـ اينها كه قاسطين‌اند (اهل قَسط‌اند)؛ نه اهل قِسط اينها هيزم جهنم‌اند: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[22]، و كساني كه از اين مرحله تنزل بيشتري كرده‌اند خودشان مي‌شوند مواد منفجر؛ فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ[23]. وقود اين مواد منفجر را مي‌گويند، آن كبريت را مي‌گويند وقود (يعني آتش‌زا، ما توقد به النار). در سابق اين سنگهاي چقماق و چخماخ را مي‌گفتند وقود، الآن اين كبريت را مي‌گويند وقود، اين مواد منفجره را مي‌گويند وقود كه «توقد به النار». اين‌گونه افراد كه مواد آتش‌زاي جهنم‌اند (اينها) گنهكاران عادي نيستند و ظالمين متعارف هم نيستند، آنها كه مواد آتش‌زاي جهنم‌اند آنها را هم قرآن كريم مشخص كرد؛ فرمود: ﴿كَدَأْبِ آلَفِرْعَوْنَ[24].

پرسش ...

پاسخ: آن براي آن است كه فرمود: ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ[25] ـ حصب، حصبا همان سنگريزه است، همان مواد سوخت و سوز جهنم است ـ فرمود: حجاره (آن بتهايي كه شما مي‌پرستيد) در حقيقت حصب جهنم است و مواد آتش‌زاي جهنم. گرچه در بعضي از تعبيرات آمده كه منظور مواد گوگردي و احجار كبريتي است؛ ولي منافاتي ندارد با چيزي كه در قيامت به صورت احجار كبريتي در مي‌آيد كه همان سنگهاي دست‌تراش بت‌پرستان است. خب در چند جاي قرآن فرمود، عده‌اي وقود نارند. آن اولين بار معرفه نياورد (نكره آورد) فرمود: ﴿نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ[26] كه آن در سورهٴ مكيه است و نكره هم ذكر شد ﴿نٰارَاً﴾ كه ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ ولي در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه در مدينه نازل شد با الف و لام ذكر كرد ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي﴾ ـ كه ديگر نار مشخص شد كه كدام نار است ـ ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ[27]. آنكه با الف و لام است در مدينه نازل شد، آنكه بي الف و لام است براي اولين بار بود، در مكه نازل شد. اين دو جاي قرآن كه فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي﴾ يا ﴿نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ﴾ نشانه آن است كه آن نار جهنم از مواد منفجره انسانها افروخته مي‌شود. خب كدام انسان، هر انسان كافر و ظالمي يا نه آنها كه جزء ائمه كفرند؟ فرمود: آنها كه جزء ائمه كفرند؛ مثال زد فرمود: ﴿كَدَأْبِ آلَفِرْعَوْنَ[28]. آن را هم در كنار آيه‌اي كه وقود را و مواد آتش‌زاي جهنم را بيان كرد، روشن مي‌كند كه آن سران كفر وقودند، ديگران كه دست‌اندركاران نظام كفرند حطب جهنم‌اند، عده‌اي هم مي‌سوزند با حطب ديگران. خب اين مشخص كرد كه سيره آل‌فرعون وقود نار است: ﴿كَدَأْبِ آلَفِرْعَوْنَ﴾ يعني سيرهٴ كافرهٴ آل‌فرعون مواد آتش‌زاي جهنم است؛ همان طوري كه در دنيا عده‌اي از آتش آنها مي‌سوزند، در آخرت [هم] از آتش آنها گرفتار سوخت و سوز مي‌شوند.

پرسش ...

پاسخ: بله؛ اما ديگري را نمي‌سوزاند. آن كسي كه فقط به خود ستم مي‌كند او خود را مي‌سوزاند؛ ولي كسي كه جزء ائمه كفر شد او مواد آتش‌زاي جامعه‌هاي تبهكار است.

 

دهم . حشر عامل برابر صورت باطني عمل

طايفه دهم آياتي‌اند كه از آنها به كمك نقل، (حديث شريف)، استفاده مي‌شود كه عمل نه تنها به صورت جزا در مي‌آيد، بلكه آن قدر قوي است كه عامل را هم به صورت خود مصوّر مي‌كند (كه عامل به صورت عمل در مي‌آيد)؛ يعني اگر كسي طمعكار و آزمند بود؛ نه تنها اين آز و حرص او به صورت نار ظهور مي‌كند، بلكه خود اين انسان حريص و آزمند هم به صورت مور در مي‌آيد؛ اگر كسي بددهن و گزنده و امثال ذلك بود؛ نه تنها اين گزِش به صورت شعله ظهور مي‌كند، بلكه خود او به صورت عقرب در مي‌آيد.

 

برچيدن و پيدايش بساط عالم با دو نفخ صور

اين آيات سورهٴ مباركهٴ «نبأ» يعني آيه هفدهم و هجدهم اين‌چنين فرمود، فرمود: ﴿إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتاً ٭ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ فرمود: وقتي نفخ صور دميده شد، شما فوج فوج ظهور مي‌كنيد. يك نفخه است كه با آن بساط عالم و چراغ عالم خاموش مي‌شود كه ﴿وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الأرْضِ﴾؛ همه رخت برمي‌بندند و هيچ كس نيست ﴿إِلاّ مَن شاءَ اللَّهُ[29]؛ اين نفخه اوُليٰ است كه با آن چراغ عالم خاموش مي‌شود، ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَيٰ فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ[30] كه اين نفخه ثانيه است؛ مثل اينكه انسان با يك فوت‌كردن چراغي را خاموش مي‌كند با يك فوت‌كردن آتش آن هيزمي كه تازه مشتعل شده است را افروخته‌تر مي‌كند، دو نفخ و دو فوت‌كردن است. فرمود: با آن نفخ اول چراغ عالم خاموش مي‌شود [و] با نفخ دوم روشن مي‌شود.

 

فوج فوج محشور شدن مردم

خب وقتي روشن شد شما گروه گروه مي‌آييد ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً[31]. ذيل اين آيه مباركه هم مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان از علماي اماميه و هم زمخشري در كشاف از علماي اهل سنت اين حديث شريف را از براءبن‌عاذب كه از معاذبن‌جبل نقل كرده است آورده‌اند و اين حديث در كتاب شريف تفسير نورالثقلين جلد پنجم صفحه 493 هست (ولي اصلش هم در مجمع‌البيان هست و هم در كشاف زمخشري از عامه و خاصه). آن حديث اين است كه براء‌بن‌عاذب مي‌گويد كه معاذبن‌جبل در يك مجلسي نزديك رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) در منزل ابي‌ايوب انصاري نشسته بودند ـ البته اينها بعد از ارتحال رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به يك نقطه‌ضعفي در جريان غديرخم مبتلا شدند كه بعداً ترميم كردند، مخصوصاً براءبن‌عاذب بعداً ترميم كرده است. ولي اين حديث مربوط به زمان حضور و ظهور وجود مبارك خود رسول خداست ـ در منزل ابوايوب انصاري، رسول خدا حضور داشت [و] معاذبن‌جبل نزديك حضرت نشسته بود، براءبن‌عاذب مي‌گويد كه چون معاذ نزديك حضرت بود سؤال كرد: «يا رسول الله [(صلّي الله عليه و آله و سلّم)] أرايت قول الله تعالي ﴿يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً[32]» اين آيه سورهٴ مباركهٴ «نبأ» يعني چه؟ «فقال يا معاذ سألت عن عظيم من الامر»؛ از يك امر مهمي سؤال كردي «ثم ارسل عينيه»؛ آن قدر اشك ريخت كه مثل اينكه چشم دارد مي‌ريزد ـ ارسال عين وقتي صادق است كه اشك چشم زياد باشد و اگر قطراتي باشد مي‌گويند ارسال دموع و اما اگر همه شبكه چشم را اشك پر كند و يكجا بريزد مي‌گويند ارسال‌العين؛ نظير آياتي كه دارد ﴿أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ[33] كه بحثش قبلاً گذشت ـ «ثم ارسل عينيه ثم قال»

حضرت فرمود: «يحشر عشرة اصناف من امتي اشتاتا قد ميزهم الله تعالي من المسلمين» فرمود: مسلمانها كه از امتان من‌اند اينها دو قسم‌اند: يك عده به صورت انسان ظهور مي‌كنند؛ عده‌اي هم با صورتهاي حيوان يا صورتهاي كر و كور و مانند آن ظهور مي‌كنند. آن ده صنف، مسلمان‌اند؛ [ولي] به صورتهاي گوناگون ظهور مي‌كنند و از ساير مسلمين جدايند. «قد ميزهم الله تعالي من المسلمين»؛ آنها هم از امت من‌اند؛ ولي از ساير مسلمين جدايند و خداي سبحان صورت اينها را تبديل كرده است: «و بدل» خداي سبحان «صورهم بعضهم علي صورة القردة» اين يك گروه «و بعضهم علي صورة الخنازير» اين دو گروه «و بعضهم منكسون ارجلهم من فوق و وجوههم من تحت ثم يسحبون عليها»؛ با همان وضع منكوس‌الرأس روي زمين كشيده مي‌شوند، اين سه گروه «و بعضهم عمي يترددون»؛ اعمايند (كورند) راه‌بلد نيستند مردّدند ـ آن ردِ مكرر را مي‌گويند ترديد؛ انسان وقتي به در مي‌رسد در باز است در را باز مي‌كند و بيرون مي‌رود؛ ولي وقتي راه‌بلد نباشد يا بينا نباشد به ديوار شرقي مراجعه مي‌كند مي‌بيند راه نيست برمي‌گردد به ديوار غربي مي‌بيند راه نيست اين ردّ مكرر را مي‌گويند ترديد ـ «و بعضهم صم و بكم لا يعقلون و بعضهم يمضغون السنتهم تسيل القيح من افواههم لعاباً يتقذرهم اهل الجمع و بعضهم مقطعة ايديهم و ارجلهم و بعضهم مصلبون علي جذوع من نار و بعضهم اشد نتناً من الجيف و بعضهم يلبسون جبابا سابغة من قطران لازقة بجلودهم» [كه] اينها فِرَق ده‌گانه‌اند؛ «فاما الذين بصورة القردة فالفتات من الناس»[34]؛ نمّامي به صورت بوزينگي در مي‌آيد، چون باطن اين عمل از نفس بوزينه نشئت مي‌گيرد «واما الذين علي صورة الخنازير فاهل السّحت»؛ سحت آن مال حرامي است كه بالأخره بساط زندگي را مستأصل مي‌كند ـ اين درختها كه آن پوستهاي‌شان را از اصل مي‌كنند مي‌گويند اِسحات، و مسحوت هم يعني پودرشده ـ چون حرام زندگي را به صورت پودر در مي‌آورد و بساط را برمي‌چيند از آن به عنوان سحت ياد كردند «و اما المنكسون علي رؤسهم فآكلة الربا و العمي الجائرون في الحكم و الصم البكم المعجبون باعمالهم و الذين يمضغون بالسنتهم العلماء و القضاة الذين خالف اعمالهم اقوالهم و المقطعة ايديهم و ارجلهم الذين يؤذون الجيران و المصلبون علي جذوع من نار فالسعاة بالناس الي السلطان»؛ آن ساواكيهايي كه كارشان اين بود «و الذين اشد نتناً من الجيف فالذين يتمتعون بالشهوات و اللذات و يمنعون حق الله تعالي في اموالهم و الذينهم يلبسون الجباب فاهل الفخر و الخيلاء»[35].

 

تأثير قوي عمل در ساختار روح

اين نشان مي‌دهد كه عمل آن‌ قدر قوي است كه عامل هم به آن صورت در مي‌آيد. سرّش اين است [كه] اگر نفس، نفسِ بوزينه نباشد كه به فكر مكر نيست، پس اين شخص «حيوانٌ قردةٌ باطناً و حيوانٌ ناطقٌ ظاهراً» و قيامت كه روز ظهور حق است آن باطن ظهور مي‌كند (باطن اين شخص مكر است و به آن صورت ظهور مي‌كند). حالا روايات ديگري هم به عنوان تأييد هست كه بايد بخوانيم.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

[1] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 6.

[2] ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 ـ 8.

[3] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.

[4] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 30.

[5] ـ سورهٴ قمر، آيات 54 ـ 55.

[6] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 13.

[7] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.

[8] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.

[9] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 25.

[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 281.

[11] ـ بحارالانوار، ج 67، ص 78.

[12] ـ بحارالانوار، ج 67، ص 78.

[13] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 30.

[14] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 90.

[15] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 16.

[16] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 33.

[17] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 6.

[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.

[19] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 105.

[20] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 15.

[21] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 42.

[22] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 15.

[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 24.

[24] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 11.

[25] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 98.

[26] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 24.

[28] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 11.

[29] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 68.

[30] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 68.

[31] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 18.

[32] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 18.

[33] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 83.

[34] ـ تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 493.

[35] ـ تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 494.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق