اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ (166) وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)﴾
كيفيت ارائه اعمال در قيامت
همان طوري كه خداي سبحان اصل حشر و نشر را براي ارائه اعمال انسانها معرفي كرد؛ فرمود: ﴿لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ﴾[1]، همچنين جزئيات هر عملي را هم به انسان ارائه ميدهند؛ نهتنها آن اصول كليه را، لذا فرمود: ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[2] تا روشن بشود كه مسئله قيامت نظير مسئله برزخ و عالم قبر نيست، چون در قبر و عالم برزخ آن خطوط كلي مطرح است. اين تلقين ميّت نشان ميدهد كه مسائل كلي، اصلي و اولي اسلام را ميپرسند؛ درباره مبدأ، درباره معاد، درباره وحي، رسالت و امامت، درباره دين، قبله و مانند آن؛ اما جزئيات و ذرات ريز اعمال را يكي پس از ديگري در قيامت كبرا سؤال ميكنند، لذا فرمود: ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾.
ـ تبرّي حسرتآميز، باطن تبعيت دروغين زمامداران باطل
آنگاه در مقام سومِ بحث فرمود كه اگر ما اعمال انسانها را به آنها ارائه ميدهيم، نحوه ارائه عمل هم اينچنين است كه متبوعانِ دروغين از تابعانِ دروغين تبرّيِ راستين دارند. آنها كه تابع ائمه كفر شدند، چون تبعيّت اينها باطل است پس تبرّيِ اينها حق است [و] چون ارتباط اينها باطل است پس انقطاع اينها حق است و قيامت كه روز ظهور صدق و حق است آنچه كه حق است (به نام تبرّي)، ظاهر ميشود و همچنين آنچه كه حق و صدق است (به نام انقطاع)، ظاهر ميشود، لذا فرمود: ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾ و فرمود: ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا﴾. پس نحوه ارائه اعمال به اين است كه درون اعمال را نشان انسان ميدهند.
موجود بودن بهشت و جهنم
در اين زمينه به رواياتي استشهاد شد كه مانند آيات دلالت ميكنند بر اينكه بهشت و جهنم الآن موجودند و بهشت و جهنم هرگز خالي از اهلش نبود و نيست و وجود مبارك رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) در ليلهٴ معراج وارد بهشت شدند و بر جهنم اشراف پيدا كردند؛ بهشت و اهلش را ديدند، جهنم و اهل جهنم را مشاهده كردند و مانند آن.
ـ احاطهٴ فعلي جهنم بر كافران
و استدلال بعضي از اهل معنا هم به ظواهر بعضي از آيات اين بود كه هماكنون جهنم محيط به كافرين است كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين آيه آمده است؛ [در آيهٴ]ٴ 49 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾. و آنچه كه در سورهٴ «عنكبوت» آيهٴ 54 [و 55] آمده است كه ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ٭ يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اينها چون مثبَتيْناند، منافي هم نيستند؛ از باب تعدد مطلوب آيه سورهٴ «عنكبوت» ميگويد: در قيامت احاطه دارد و آيه سورهٴ «توبه» مطلق است يعني هم الآن و هم در قيامت، آنگاه در قيامت چون احاطهاش بيشتر است و ظهورش بيشتر، لذا آنچه كه در سورهٴ «عنكبوت» آمد با آنچه كه در سورهٴ «توبه» است منافاتي ندارد.
ـ استشهاد نقلي بر موجود بودن بهشت و جهنم
روايت ديگري هست كه از امام هشتم(سلام الله عليه) آمده كه حضرت به آيه سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» تقريباً استشهاد ميكنند. ما اين روايت را از بحارالانوار مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) قرائت ميكنيم (جلد هشتم بحارالانوار صفحه 284) [كه اين] روايت را هم توحيد نقل كرد هم امالي كه هروي به امام هشتم(سلام الله عليه) عرض ميكند: «اخبرني عن الجنة و النار أهما اليوم مخلوقتان»[3] نوعاً اماميه قائلاند كه بهشت و جهنم هماكنون موجود است؛ ولي بين اهل سنت خيلي روشن نبود مخالف داشتند، لذا هروي از امام هشتم(سلام الله عليه) سؤال ميكند كه آيا بهشت و جهنم الآن مخلوقاند يا نه؟ «فقال [(عليه السلام)] نعم»؛ بهشت و جهنم الآن مخلوقاند.
آيات فراواني هست كه گاهي تعبير به ﴿أُعِدَّتْ﴾ است گاهي تعبير به ﴿أُزْلِفَتِ﴾ است كه فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ﴾[4] يا ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[5] يا جهنم ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾[6] و مانند آن. اصل اين فعل ماضي براي همان امر محقق استعمال ميشود؛ [ولي] اگر ما دليل خارجي داشته باشيم، ميشود گفت اين فعل ماضي در مستقبل استعمال شده است [و] چون مستقبل، محققالوقوع بود در حكم فعل ماضي بود. اگر يك جايي فعل ماضي به معناي مضارع آمد نكتهاش آن است؛ نه اينكه ما ابتدائاً بتوانيم فعل ماضي را بر مستقبل حمل بكنيم (به اين دليل)، ظاهر فعل ماضي همان تحقق و مُضي است. آياتي كه تعبير دارد به ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ﴾ درباره بهشت، يا ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾ درباره جهنم، يا ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ درباره بهشت و مانند آن، همه اين آيات كه با فعل ماضي تعبير شده است نشانه تحقق وقوع جنت و نار است. لذا مرحوم خواجه(رضوان الله عليه) در متن تجريد (اواخر تجريد)، وقتي بحث جنت و نار را مطرح ميكند ميفرمايد: «و السمع دَلّ علي ان الجنة و النار مخلوقتان الآن و المعارضات متأوّلة»[7] يعني دليل سمعي دلالتش اين است كه بهشت الآن مخلوق است، جهنم الآن مخلوق است و اگر يك سلسله ادلهاي معارض باشد بايد آنها را تأويل كرد، وگرنه آنچه كه به عنوان دليل شرعي معتبر است همان خلقت جنت و نار است (فعلاً). مرحوم علامه هم همين معنا را شرح كرده است بدون اينكه نقدي كرده باشد.
پرسش ...
پاسخ: اگر كسي در درونش نيتي دارد و بر اساس آن نيت كاري كرده است آن ثابت است و آن نار است و موجود.
نقش خدا و انسان در تجسم اعمال
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر؛ باطن را چه كسي خلق ميكند؟ آن «واهبالصور» بايد صورت اعطا كند. الآن انسان مقدمات طرح ميكند؛ اين عملي را كه كرد مثل آن بذري است كه افشاند، شيار كرد، بذرافشاني كرد، هر كسي اين مقدار كار بكند رويشِ بعدي به دست خداي سبحان است.
پرسش ...
پاسخ: تجسم يك تجسيمي ميخواهد، خود به خود كه عمل مار و عقرب نميشود! بالأخره فعل، فاعل ميخواهد. انسان، بذرافشان است، خب چطور يك بذري گياه ميشود؟ خدا فرمود: ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[8] اگر يك عملي بخواهد مار و عقرب بشود فاعل ميخواهد، خود انسان كه آن را مار و عقرب نميكند!
پاسخ: نه؛ انسان مبادي قابلي را فراهم ميكند؛ مثل كشتِ عادي: آن كه «واهبالصور» است صورت ميدهد و اگر اختيارش [به] دست خود آدم باشد كه انسان ميتواند آن را به صورتهاي ديگر دربياورد! تجسم يك تجسيمي ميخواهد؛ يك امري كه جسم شده است يك مجسِّمي ميخواهد.
پرسش ...
پاسخ: يعني بهشت، يعني زمين خالي، زمين خالي كه بهشت نيست! «الجنة قيعان»، آنجا نه مسرتبخش است، نه دردناك. فرمود: «الجنّة قيعان»؛ يك بيابان صاف است «و أن غرّاسها: سبحان الله و بحمده»[9]
پرسش ...
پاسخ: نه؛ ارض را كه نميگويند بهشت، جنت يعني آن سرزميني كه درختهاي فراوان دارد كه پيچيده به هماند، اگر درخت نداشته باشد كه جنت نيست، ارضِ قاع است.
منكر خلقت كنوني بهشت و جهنم، مكذِّب پيامبر اكرم و ائمه اطهار(عليهم السلام)
ابوصلت هروي از امام هشتم(سلام الله عليه) سؤال ميكند: «اخبرني عن الجنة و النار أهما اليوم مخلوقتان فقال نعم» ـ اين همان است كه مرحوم خواجه در متن تجريد فرمود: «ان السمع دل علي ان الجنة و النار مخلوقتان الآن» ـ «فقال: نعم و ان رسولالله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قد دخل الجنة و رأي النار لما عرج به الي السماء»؛ وقتي حضرت در سفر معراج به آسمان تشريف بردند، وارد بهشت شدند [و] نار را هم از نزديك ديدند «قال فقلت له فان قوما يقولون انهما اليوم مقدرتان غير مخلوقتين»؛ من به عرض امام هشتم(سلام الله عليه) رساندم كه عدهاي بر آناند كه اينها در تقديرند (وجود مقدر دارند)؛ نه وجود محقَّق، (بالفعل موجود نيستند) «فقال (عليه السلام) ما اولئك منا و لا نحن منهم»؛ نه آنها از مايند نه ما از آنهاييم «من انكر خلق الجنة و النار فقد كذب النبي(ص) و كذبنا» ـ حضرت نفرمود اگر كسي اصل جنت و نار را انكار كرد از ما نيست يا ما را تكذيب كرد، خب آن معلوم است، اگر كسي اصل معاد را منكر باشد كه به چيزي معتقد نيست (آنكه چيز روشني است) ـ ؛ فرمود: اگر كسي معتقد نباشد كه بهشت و جهنم الآن مخلوقاند، ما را تكذيب كرد: «من انكر خلق الجنة و النار فقد كذب النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و كذبنا و ليس من ولايتنا علي شيء و خلد في نار جهنم قال الله عزوجل ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ »[10] كه اين در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» است از اين آيه مباركه چه مطلبي استفاده ميشود كه حضرت به عنوان شاهد قرائت كردند؟ امام هشتم(سلام الله عليه) انكار خلقت جنت و نار را به منزله تكذيب اصل جنت و نار دانست؛ خب اگر كسي اصل جنت و نار را انكار كند مخلَّد در آتش است، اگر هم كسي بگويد بهشت و جهنم در قيامت هست؛ ولي الآن خلق نشده آن هم به منزله منكر است كه فرمود: اگر كسي خلقت جنت و نار را انكار كند ما را تكذيب كرده. بعد در ذيل، اين آيات مباركه سورهٴ «الرحمن» را قرائت فرمودند: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾[11]، ارتباط اين كريمه با بيان حضرت چيست؟
طواف كنوني برخي بر محور جهنم
ظاهر آيه اين است كه در قيامت خداي سبحان ميفرمايد: اين جهنمي است كه منكرين قبول نداشتند، خب اين چه ربطي به بحث حضرت دارد؟ ابوصلت هروي از حضرت سؤال ميكند كه عدهاي از اين مسلمين (عدهاي از علماي اهل سنت و مانند آن) ميگويند بهشت و جهنم هست؛ ولي الآن خلق نشده، حضرت فرمود: آنها از ما نيستند ما هم از آنها نيستيم، آنها ما را تكذيب كردند آنها پيغمبر را تكذيب كردند، بعد اين آيه را تلاوت كرد، اين آيه چه ارتباطي با اصل بحث دارد؟ (بحث در اصل تكذيب جنت و نار نيست، بحث در آن است كه عدهاي گفتند بهشت حق است جهنم حق است؛ ولي بعداً خلق ميشود الآن خلق نشده) ظاهراً حضرت ميخواهند از اين ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾ استفاده كنند كه خب الآن يك عدهاي در محور جهنم طواف ميكنند و دور ميزنند. اگر كسي مركز زيستش با معصيت همراه است محل كارش هم با گناه همراه است، اين از محل كار به مركز زيست و از محل زندگي به مركز كار ميآيد، اين «يطوف بين النار و الحميم» اين در جهنم است. اگر يك وقتي كسي مال حرام ميخورد كه ﴿يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[12] اگر كسي آب حلال را در ظرف طلا و نقره ميخورد كه «يجرجر في بطنه نار جهنم»[13] اگر كسي نقشه شوم سياسي دارد از محل كار تا منزل، غذايي كه ميخورد همين نان و آب است؛ اما كارش كار حرام است [و] در يك مسير حرام قدم برميدارد، اين «يطوف بين حميم آن و بين نار جهنم» اين در جهنم دارد طواف ميكند: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا﴾ يعني بين جهنم ﴿وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾[14] «حميم» يعني شيء داغ «آن» يعني گرم [و] سوزان، آن چشمههاي جوشان را ميگويند «عين آنيه»، «آنيه» يعني پخته. فرمود: ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾ پس عدهاي هماكنون در جهنماند.
غفلت تبهكاران از عذاب موجود جهنم
ميفرمايد: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[15] ميفرمايد: ما در قيامت به اين شخص ميگوييم كه اين نار بود (يك)، تو هم در نار بودي (دو)؛ منتها جلوي چشمت پرده داشت (غافل بودي)، الآن پرده را برداشتيم؛ ما نه الآن آتش خلق كرديم، نه تو را در آتش انداختيم، كار ما اين بود كه پرده را برداشتيم. به چه چيزي ميگويند غفلت؟ اگر يك عابري از جايي ميگذرد ظرفي جلوي پايش باشد او نبيند [و] برخورد كند ميگويند غفلت.
پرسش ...
پاسخ: يعني اولْ گروهي هستند كه بودند و الآن برايشان ظاهر شده. اين آيه سورهٴ «ق» ميفرمايد: ﴿لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾[16] يعني اين عذابي كه الآن ميبيني، تو از آن غافل بودي، خب ما چه كار كرديم؟ ـ يعني آن روز جهنم را خلق ميكنند؟ اينكه غفلت نيست ـ فرمود: الآن تنها كاري كه شد اين است كه تو در اين حال بودي؛ منتها نه جهنم را ما تازه خلق كرديم نه از روي جهنم پرده برداشتيم، جهنم بود (بيپرده) فقط پرده جلوي چشم تو بود. نفرمود «فخلقنا النار» نفرمود «فكشفنا عن النار غطائها»، فرمود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾[17] جلوي چشم انسان پرده است؛ نه روي جهنم، جهنم روباز است.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ منتها احساس نميكنند، آنها كه مست نشاطاند احساس نميكنند.
پرسش ...
پاسخ: سؤال و جواب براي اتمام حجت است، وگرنه فرمود: شما الآن در جهنميد؛ منتها احساس نميكنيد. [در قيامت ميفرمايد] ما پرده را برداشتيم و الآن شما احساس كرديد و ديديد كه در جهنم بوديد.
متنعّم بودن فعلي ارواح مؤمنان در بهشت
حالا شواهدي [را] كه درباره اهل بهشت است ملاحظه بفرماييد. در پايان خطبه 192 نهجالبلاغه (همان خطبه معروف به، خطبه قاصعه) بعد از اينكه حضرت امير(سلام الله عليه) آن معجزه را نقل ميكند، آن قسمت پايانبخش اين خطبه اين است؛ فرمود: «و اني لمن قوم لا تأخذهم في الله لومة لائم»؛ من از گروهيام كه ملامت سرزنشكنندهها در راه دين در آنها اثر نميكند «سيماهم سيما الصديقين» ـ سيما يعني علامت؛ نه يعني صورت، از وسمه و موسوم و سمه، از اين ماده است به معناي نشانه، موسوم يعني نشاندار، سمه يعني علامت ـ نشانه ما نشانه صديقين است «سيماهم سيما الصديقين و كلامهم كلام الابرار» من جزء صديقينم من جزء ابرارم ـ خب از آن طرف آن طور ضجه ميزند و در دستگاه خداي سبحان مينالد، از اين طرف هم در معرفي خود به اذن خداي سبحان آنچنان كه بايد تا حدودي پرده برميدارد ـ فرمود: «سيماهم سيما الصديقين و كلامهم كلام الابرار عمّار الليل و منار النهار»؛ ما شبها را زنده نگاه ميداريم و روز به مردم نور ميدهيم (ما روشني روزيم) «متمسكون بحبل القرآن يحيون سنن الله و سنن رسوله»؛ من از گروهي هستم كه به طناب الهي تمسك كردهايم و سنتهاي خدا و رسولش را احيا ميكنيم «لا يستكبرون»؛ من از گروهي هستم كه اهل استكبار نيستند «و لا يعلون»؛ برتريطلب نيستند «و لا يغلون»؛ اهل غلوّ نيستند «و لا يفسدون»، «قلوبهم في الجنان و اجسادهم في العمل» دلشان در بهشت است. خب [آيا] ما دليل قطعي داريم يا دليل نقلي معبتر داريم كه بگوييم «قلوبهم في الجنان» يعني به بهشت علاقهمندند كه اين «قلوبهم في الجنان» را تفسير كنيم و حمل بر مجاز كنيم يا واقعاً الآن قلبشان در بهشت است؟ اگر ما دليل قطعي داشتيم كه بهشت الآن نيست، يا هست؛ ولي روح انسان مؤمن در بهشت نيست، ميگفتيم اين «قلوبهم في الجنان» مجاز است (يعني دلشان نزد بهشت است)؛ اما وقتي دليلي نداريم (بلكه برعكس ادله ديگر گواه صادقاند) معلوم ميشود كه ارواح مؤمنين هماكنون در بهشت است «و اجسادهم في العمل».
پرسش ...
پاسخ: نه ديگر؛ اجسادشان كه در دنياست. «إن الله (عز و جل) يحشر الناس علي نياتهم»[18]. بدنه عمل كه مشترك است (منافق و مؤمن هر دو آن كار را انجام ميدهند) اگر بدنه كار بهشت باشد كه همه آن را انجام ميدهند؛ منافق و مؤمن هر دو در مسجد در پشت سر پيغمبر صف جماعت داشتند، پس اين عمل بهشت نيست. «إن الله (عز و جل) يحشر الناس علي نياتهم»، «و لكل امريءٍ ما نوي»[19]، «انما الاعمال بالنيات»[20] كه مرحوم شهيد(رضوان الله عليه) ميفرمود: اگر ما يك روايت متواتر داشته باشيم اين «انما الأعمال بالنيات» است[21].
در همين نهجالبلاغه (در كلمات قصار) وقتي جريان كميل(رضوان الله عليه) را نقل ميكند كه حضرت به كميل فرمود: «يا كميل بن زياد ان هذه القلوب أوعية فخيرها أوعاها» در پايان اين بخش فرمود: «اللّهم بلي لا تخلوا الأرض من قائم لله بحجّة» آنگاه فرمود: «اولئك و الله الاقلون عددا و الأعظمون عند الله قدرا يحفظ الله بهم حججه و بيناته» تا به اينجا ميرسد ميفرمايد: اينها كساني اند كه «و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون»؛ آنچه را كه مردان مترَف و مترِف، وعر و سخت تلقي كردند، اينها ليّن و نرم تلقي كردند «و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلي اولئك خلفاء الله في أرضه و الدعاة الي دينه آه آه شوقا الي رؤيتهم» آنگاه به كميل فرمود: «انصرف يا كميل اذا شئت»[22]. خب اين ظاهرش آن است كه هماكنون روح اينها در بهشت است.
برهان عقلي و شهود عرفاني، طريق دستيابي به عالم بعد از مرگ
در خطبهاي كه بعد از تلاوت ﴿أَلْهٰكُمُ التَّكَاثُرُ﴾[23] انشاء فرمودند كه اين دويست و بيست و يكمين خطبه نهجالبلاغه است ـ و ظاهراً اين همان خطبه است كه ابنابيالحديد در شرح همين خطبه ميگويد: من از پنجاه سال قبل تا كنون هزار يا بيش از هزار بار اين خطبه را خواندم و هر بار خواندم براي من تازگي داشت[24]. حالا اين خطبه را شما يك دور مرور بكنيد ببينيد كه در برابر هر جملهاي انسان احساس حقارت ميكند ـ در اين فرازها كه فرمود: اهل برزخ به جايي رسيدند با اينكه در كنار هماند پراكندهاند، با اينكه دوست هم بودند الآن بيگانهاند، ميفرمايد: «فكلهم وحيد و هم جميع و بجانب الهجر و هم أخلاّء لا يتعارفون لليل صباحا و لا لنهار مساءً أيّ الجديدين ظعنوا فيه كان عليهم سرمدا»[25]؛ اينها شب رحلت كنند همان وضع براي اينها سرمدي خواهد بود، روز درگذرند همان وضع براي اينها سرمدي خواهد بود. اين «أيّ الجديدين ظعنوا فيه كان عليهم سرمدا»[26] يك جملهاي نيست كه در شرح مثل ابنابيالحديد و امثال ابنابيالحديد حل بشود. حالا شما خصوص اين جمله را كه تقريباً جزء عِقدالبيت اين خطبه مباركه است ملاحظه بفرماييد ببينيد اين سرمديّت يعني چه؟ (ليل سرمدي ميشود يعني چه؟ نهار سرمدي ميشود يعني چه؟) آنگاه فرمود: «فلو مثلتهُمْ بعقلك او كشف عنهم محجوب الغطاء لك و قد ارْتسخت اسماعهم بالهوام فاستكت» تا اينكه فرمود: «لرأيت»[27]. فرمود: اين يك مسئله عادي نيست؛ شما يا با برهان عقلي بايد مسئله را حل كنيد، يا اهل كشف و شهود باشيد، بخواهيد مسئله مرگ به بعد را مثل دنيا بسنجيد اينچنين نيست؛ يا با عقل يا با شهود [بايد آن را فهميد]. اين همان است كه حضرت به ابيبكر حضرمي (وقتي سؤال كرد كه بين بيت و منبر الآن هم بهشت است) فرمود: بله اگر پرده برداشته بشود معلوم ميشود الآن بهشت است. خب ابوبكر حضرمي كتابي دارد، شما در شرح حال ابوبكر حضرمي ملاحظه كنيد كه راويها يكسان نبودند؛ بعضي ميآمدند يك مطلبي سؤال ميكردند درباره فروع دين و رد ميشدند؛ يك وقت است در اين گونه از مسائل پيچيده سؤال ميكنند ولي ديگر توضيح نميخواهند و ميگذرند؛ يك وقت است كه سؤال ميكنند و حضرت جواب ميدهد و توضيح ميخواهند. امام ششم از رسول خدا(سلام الله عليهما) نقل كرد كه پيغمبر فرمود: بين اتاق من و منبر من باغ بهشت است. ابوبكر حضرمي عرض كرد كه يا بن رسول الله الآن هم هست؟ فرمود: بله الآن هم هست «لو كشف الغطاء لرأيتم»[28]؛ الآن هم بهشت است. خب حالا آن كه ميبيند مثل حارثةبنمالك، شما هم اگر مثل او باشي خب ميبيني. الآن هم اگر كسي اهل معنا باشد ميبيند آنجا باغ است.
مدفن سيد الشهداء باغي از باغهاي بهشت
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر (درست هم است)؛ آن روضه منوره «روضة من رياض الجنة» درباره سيدالشهداء(سلام الله عليه) بيش از ديگران آمده است؛ ولي اختصاصي به آن حضرت ندارد. شما ملاحظه بفرماييد دارد كه آنجايي كه حسينبنعلي(سلام الله عليهما) دفن شده است «روضة من رياض الجنة» در بعضي از جاها دارد «موضع قبر الحسين(عليه السلام) منذ يوم دفن فيه روضة من رياض الجنة»[29] اين روايات نوراني را مرحوم صدوق در من لا يحضره الفقيه نقل كرده، الآن هم روضه است. لذا ابوبكر حضرمي عرض كرد كه بعدها بهشت ميشود يا الآن هم واقعاً بهشت است؟ فرمود: الآن هم واقعاً بهشت است: «لو كشف الغطاء لرايتم» اينكه مرحوم كليني در كافي در جلد چهارم نقل كرده است اين از آن غرر روايات است؛ منتها مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در مرآة العقول موفق نشد كه اين حديث را شرح كند، فقط گفت اين روايت حسن است، معتبر است، اما كشف غطا چيست، چگونه ميشود انسان چشم دلش باز بشود و ببيند بين اتاق حضرت و منبر حضرت باغ بهشت است (اينها) ديگر بحث نشد.
عدم سرايت آتش به شيعيان در حديث ابوبكر حضرمي
اين ابوبكر حضرمي كه دو نفرند: يكي محمدبنشريححضرمي است، يكي عبداللهبنمحمد، هر دو را جزء اولياي الهي (جزء بزرگان دين) معرفي كردند. در اين مجمعالرجال جلد چهارم صفحه 44 در شرح حال عبداللهبنمحمدحضرمي اينچنين آمده: در حالي كه در بستر احتضار بود، عمرو و ديگري رفته به عنوان عيادت، اين عبداللهبنمحمدحضرمي به عمرو كه به عنوان عيادت به بالينش رفت گفت: «يا عمرو» ـ الآن حال، حالت احتضار است، آخرين لحظهاي است كه بالأخره كمكم بايد رحلت كند ـ گفت: «يا عمرو ليست هذه بساعة الكذب» گفت: اگر دنيا بود و هوس بود گذشت، الآن حالي نيست كه انسان دروغ بگويد «يا عمرو ليست هذه بساعة الكذب اشهد عليٰ جعفر بن محمد [عليهما افضل صلوات المصلين] اني سمعته يقول لا تمس النار من مات و هو يقول بهذا الامر»[30] فرمود: الآن اين حال، حالِ دروغ نيست، من اين را به امام ششم نسبت ميدهم كه امام ششم گفت: اگر كسي شيعه بود نجات پيدا ميكند (آتش به شيعيان ما سرايت نميكند) به اين شرط كه با تشيع بميرد. غرض اين است كه اين مردان بزرگ با اين حال، آن خصوصيات را هم سؤال ميكنند.
مواجههٴ پيامبراكرم(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) و مالك؛ خازن جهنم در شب معراج
در همان كتاب شريف بحارالانوار جلد هشتم صفحه 284 وقتي آن روايت اوُليٰ را كه مرحوم صدوق هم در توحيد و هم در امالي نقل كرد [ذكر نمود]، روايت دوم را از امالي نقل ميكنند؛ دارد كه زراره از امام پنجم(سلام الله عليه) نقل ميكند كه «ان رسول الله[(صلّي الله عليه و آله و سلّم)] حيث اسرِيَ به»؛ وقتي به اسراء و معراج موفق شدند «لم يمر بخلق من خلق الله الا رأي منه ما يحب من البشر و اللطف و السرور به» فرمود: حضرت در اين مسافرت به هر كس برخورد كرد با لطافت و بشارت و نشاط و سرور بود «حتي مر بخلق من خلق الله فلم يلتفت اليه و لم يقل له شيئا فوجده قاطبا عابسا»؛ عبوسكرده [و] چهره در همفرورفته، با آن حال ديد، حضرت به جبرئيل فرمود: «ما مررت بخلق من خلق الله الا رأيت البشر و اللطف و السرور منه الا هذا»؛ همه مسرور بودند مگر اين يكي، اين چه كسي است؟ «فمن هذا؟ قال هذا مالك خازن النار هكذا خلقه ربه قال فاني احب ان تطلب اليه ان يريني النار فقال له جبرئيل(عليه السلام) ان هذا محمد رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و قد سألني ان اطلب اليك ان تريه النار قال فاخرج له عنقا منها فرآها»؛ مقداري از آتش جهنم را به رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) نشان داد، از آن به بعد (امام پنجم كه خودش پيغمبر را نديد ميفرمايد:) ديگر كسي پيغمبر را خندان نديد: «فلما ابصرها لم يكن ضاحكا حتي قبضه الله عزوجل».
خالي نبودن بهشت و جهنم از ارواح مؤمنان و كفّار
روايت بعدي باز در همين صفحه (از خصال مرحوم صدوق) از امام پنجم(سلام الله عليه) است كه فرمود: «و الله ما خلت الجنة من ارواح المومنين منذ خلقها و لا خلت النار من ارواح الكفار و العصاة منذ خلقها عزوجل»[31] ـ حالا كه روشن شد بهشت و جهنم موجود است ـ حضرت طبق اين نقل سوگند ياد ميكند ميفرمايد: قسم به خدا بهشتي كه موجود است هرگز خالي نبود، جهنمي كه موجود است هرگز خالي نبود، پس همواره جهنميها در جهنماند [و] بهشتيها در بهشت؛ منتها بعد معلوم ميشود. چيزي كه لازم است اين است كه ما اگر خواستيم به عنوان نصيحت با مردم سخن بگوييم نبايد از ظواهر بگذريم (چيزي كه مردم متوجه نميشوند حق نداريم بگوييم)؛ [ولي] وقتي در حوزهها بحث ميكنيم بايد گذشته از اينكه آن ظواهر را محترم ميشماريم بر آن ظواهر نايستيم (يك مقدار جلوتر برويم [و] يك مقدار بازتر سخن بگوييم) ببينيم در كنار اين ظواهر باطن هم هست يا نه؟ اينكه در نهجالبلاغه آمده دل صاحبدلان در بهشت است يعني چه؟ اينكه حضرت فرمود: روحشان به محل اعلا متعلق است يعني چه؟ اينكه امام پنجم ميفرمايد: قسم به خدا هرگز بهشت از ارواح بهشتيها خالي نبود و هرگز جهنم از ارواح جهنميها خالي نبود يعني چه؟
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 6.
[2] ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 ـ 8.
[3] ـ بحارالانوار، ج 8، ص 284.
[4] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 133.
[5] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 90.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 24.
[7] ـ كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص426.
[8] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 64.
[9] ـ بحارالانوار، ج 7، ص 229؛ الاربعون حديثاً (شيخ بهايي)، ص 495.
[10] ـ (سورهٴ الرحمن، آيات 43 ـ 44)؛ بحارالانوار، ج 8، ص 119.
[11] ـ سورهٴ الرحمن، آيات 43 ـ 44.
[12] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[13] ـ بحارالانوار، ج 63، ص 531.
[14] ـ سورهٴ الرحمن، آيات 43 ـ 44.
[15] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.
[16] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.
[17] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.
[18] ـ كافي، ج 5، ص 20.
[19] ـ تهذيبالاحكام، ج 4، ص 186.
[20] ـ تهذيبالاحكام، ج 4، ص 186.
[21] ـ شهيد ثاني ميفرمايد: اين روايت از اصول اسلام و يكي از اركان و نخستين تكيهگاه آن است (منية المريد، ص 133).
[22] ـ نهجالبلاغه، حكمت 147.
[23] ـ سورهٴ تكاثر، آيهٴ 1.
[24] ـ شرح نهجالبلاغه، ج 11، ص 153؛ «لقد قرأت هذه الخطبة منذ خمسين سنة و إلي الآن اكثر من ألف مرة ما قرأتها قط إلاّ و أحدثت عندي روعة و خوفاً و عظة و أثرت في قلبي وجيبا و في اعضاني رعدة و تأملتها إلا و ذكرت الموتي من اهلى و اقاربي و أرباب ودي ...»
[25] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 221.
[26] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 221.
[27] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 221.
[28] ـ كافي، ج 4، ص 554.
[29] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 579.
[30] ـ اصول كافي، ج4، ص554.
[31] ـ بحارالانوار، ج 8، ص 284.