اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (73)﴾
عدم دلالت باطن فعلي انسان بر قيامت كبراي او
چند سؤال مربوط به مسائل قبل مطرح شد كه اگر كسي باطن زيد را ببيند كه مثلاً زيد به چه صورتي در آمده است آيا قيامتِ او را ديد يا نه, معلوم است نه, براي اينكه فعلاً زيد از نظر باطن در اين حالت است بعد ممكن است برگردد يا صالح بشود يا طالح بشود ديدنِ باطن يك شخص غير از ديدن قيامت كبراست چه اينكه ديدن آتش غير از ديدن قيامت كبراست اما آنكه در آيه دارد اين است كه ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[1] يعني خود جهنم را ميبينيد آن بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبهاي كه اوصاف متّقيان را دارد اين درباره بهشت و جهنم كبراست «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[2] اين مربوط به آن است و آنكه حضرت ميفرمايد: «لو كُشف الغطاء ما ازددت يقينا»[3] راجع به قيامت كبراست بنابراين ديدن باطن زيد غير از ديدن قيامت كبراست, ديدن آتش غير از ديدن جهنم است چه اينكه ديدن باغ هم غير از ديدن بهشت است آنكه حضرت فرمود: «لو كُشف الغطاء» آن البته درباره قيامت كبراست آنكه در خطبه متّقيان فرمود آن هم در همين زمينه است.
ناتواني فيضرساني داني بر عالي
مسئله اينكه ذات اقدس الهي به هر كسي ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[4] است اين درست است هر كسي هم طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در دعاي «ابوحمزه» كه فرمود هر كسي ميتواند «بغير وسيلة و بغير رابطة» با تو مناجات كند[5] اين هم درست است اما اگر ما بتوانيم با ذات اقدس الهي در اثر اينكه «أقرب الينا من حبل الوريد» بدون واسطه سخن بگوييم معنايش اين نيست كه دعاي ما اثري درباره معصومين دارد چون آن ذوات قدسي(عليهم السلام) هم اينچنين هستند يعني ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾ درباره آنها هم هست اگر ما نظام عالَم را طولي حساب بكنيم بر اساس درجات، آنها بالا هستند اگر بر اساس ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾ عرضي حساب بكنيم آنها در خطّ مقدماند يعني وقتي همه در پيشگاه الهي صف ميبندند و خدا با همه بلاواسطه سخن ميگويد آنها در صف اوّلاند اگر طولي باشد آنها در رتبه اُوليٰ هستند بنابراين فرض ندارد كه دعاي ما وسيله باشد كه ما فيضي را بگيريم به ائمه(عليهم السلام) برسانيم دعاي ما در سايه ادعيه آنهاست چه بر اساس ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾ حساب بشود چه بر اساس «أنا عند المنكسرة قلوبهم»[6] حساب بشود چه بر اساس «أبي اللهُ أن يُجري الأشياء الاّ بأسباب»[7] حساب بشود در همه اين مراحل آنها جلو هستند.
تبيين معنا و مفهوم «عرض» در آيه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ ...﴾
اما مسئله عرض امانت بايد ثابت بشود كه عرض چيست و امانت چيست و حمل چيست در اين آيه 72 سخن از امر نيست در جريان فرشتهها سخن از امر است كه فرمود ما فرشتههايي كه ابليس در جمع اينها بود اينها را امر كرديم و گفتيم ﴿اسْجُدُوْا لآِدَمَ﴾[8] آنها اطاعت كردند و ابليس اطاعت نكرد به خدا فرمود چرا وقتي ما امر كرديم اطاعت نكردي ﴿أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ﴾[9] لذا اِباي او اباي استكباري است نه اِباي اشفاقي اينجا سخن از عرض است عرض مستحضريد يعني سان دادن كه اين در راه اجلال و تكريم و اينهاست مثل اينكه فرشتهها را در پيشگاه خداي سبحان سان ميدهند يا براي داوود و سليمان(سلام الله عليهما) جنود آنها را سان ميدادند اين عرض يعني سان دادن با اجلال و تكريم همراه است. يك عرض تهديدي است نشان دادن است هراساندن است اين عرض تهديدي و نشان دادن متقابل است گاهي تبهكار را نزديك جهنم ميبرند گاهي جهنم را به او نشان ميدهند اين دو آيه با هم يك پيام دارد گرچه تعبيرها فرق ميكند آيه صد سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين است ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضاً﴾ ما جهنم را نشان اينها داديم در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آنجا به اين صورت است آيه بيست سورهٴ مباركهٴ «احقاف» ﴿وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَي النَّارِ﴾ گاهي اينها را به لبه آتش ميبريم اينها را عرض بر آتش ميكنيم لتهديد, گاهي از دور يا نزديك، آتش را نشان اينها ميدهيم براي تهديد اينها تهديدهاي متقابل است كه از حريم بحث بيرون است اما اين عرضي كه فرمود: ﴿عَرَضْنَا﴾ يعني گفتيم چه كسي اين بار را حمل ميكند امر نكرديم.
مجموعهٴ نظام خلقت مخاطب خداوند در عرض امانت
دو عرض هم نيست يكي براي سماوات و ارض و جبال, يكي هم براي انسان, معلوم ميشود كه اين سماوات و ارض و جبال كه ذكر ميشود يعني مجموعه نظام خلقت, اينچنين نيست كه بر انسان عرض نشده باشد به انسان امر بكند اينطور نيست ما بر اين مجموعه عرض كرديم گفتيم چه كسي اين بار را برميدارد چه كسي اين گوهر گرانبها را برميدارد بر سماوات و اهلش, زمين و اهلش همه اينها كه انسان و جن و فرشتهها همه در اين مجموعه بودند ما عرض كرديم كه اين بار سنگين را چه كسي برميدارد امر نكرديم عرض كرديم و در اين عرض, انسانها هم داخل بودند وگرنه اگر ما بر خصوص سماوات و ارض و جبال عرض ميكرديم و انسان داخل در اين عرض نبود او از كجا داوطلبانه حمل ميكرد پس معلوم ميشود ما كلّ اين نظام آفرينش را در برابرمان حاضر كرديم گفتيم اين گوهر را چه كسي حمل ميكند فرشتهها هم در بين آنها بودند جن هم در بين آنها بود حيوانات هم در بين آنها بودند و همه در بين آنها بودند انسان هم در بين آنها بود.
توضيح چيستي امانت و چگونگي برخورد انسان با آن
حالا اين بيان لطيف كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارد كه اين مقام ولايت است[10] با اين مقدمه تبيين ميشود اين مقام را چه كسي حمل ميكند امر نكرديم چون امر نكرديم آنها بررسي كردند ديدند كه مقدورشان نيست مقام انسانيّت ديد مقدورش است حمل كرد زيرمجموعه انسان, سه گروه شدند بعضيها اين امانت را شكاندند بعضي اين امانت را ارزان فروختند بعضي اين امانت را سالم برگرداندند يك عده مؤمن بودند چه زن و مرد, يك عده مشرك بودند چه زن و مرد, يك عده هم منافق بودند چه زن و مرد. اينطور نيست كه ما دو عرض داشته باشيم يا در عرض اول انسان داخل نبوده باشد اينطور نيست ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ خب انسان داخل است يا داخل نيست, اگر داخل نيست او بدون عرض چگونه حمل كرده است ما نه امر كرديم نه عرض كرديم او را در صحنه حاضر نكرديم معلوم ميشود كه در صحنه بود مجموعه خلقت را ميگويند آسمان و زمين, وقتي ميگويند آسمان و زمين اگر خداي سبحان بخواهد اهل آسمان را جدا كند اهل زمين را جدا كند ميفرمايد: «والسماوات و ما فيهن والارض وما عليهن» ذكر ميكند اما اگر اهل آسمان, اهل زمين را ذكر نفرمود, فرمود سماوات و ارض يعني مجموعه نظام خلقت پس آنها هم داخلاند انسان آيا در ساحت عرض داخل است يا داخل نيست اگر داخل نبود امر كه نيست عرض هم كه نيست او چگونه بدون اجازه آمده گفته من بار را برميدارم معلوم ميشود او هم در صحنه هست فرشته اين بار را نميتواند بلند كند فرشته اين مسئوليت را نميتواند قبول كند جن هم اين مسئوليت را قبول نميكند معلوم ميشود ولايت به خلافت است احكامي كه مربوط به اصل توحيد باشد به دنبال همين ولايت است.
در طول هم بودن حمل امانت اقرار به وحدانيت و تعليم اسما
مستحضريد كه اگر خصوص اعتقاد به ربوبيت بود در آنجا خصوص انسان را مطرح ميكند آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾[11] بعد از اينكه اين بار را او برداشت خصوص بنيآدم را جداگانه در مسئله اخذ ذريّه احضار كرد فرمود مگر من ربّ شما نيستم آنها كه بار را برداشتند عرض كردند بله. معلوم ميشود اين سه مقطع در طول هم است در جريان ﴿إِنَّا عَرَضْنَا﴾ با «اذ» و امثال «اذ» ذكر نكرد براي اينكه ما يادمان نيست پس سخن از «إذ» نيست بعد از اينكه اين صحنه تمام شد يعني اين كالا و اين درّ گرانبها عرضه شد و انسان اين بار را حمل كرد مسئله ﴿وَإِذْ أَخَذَ﴾ مطرح شد يعني «اُذكر» به يادت بياور كه انسان اين كار را كرده است و گفت ﴿بَلَي﴾ بخش سوم مرحله اجرائيات است كه درباره خصوص حضرت آدم يعني انسان كامل(سلام الله عليه) اجرا شد كه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا﴾[12] مستحضريد كه اين قضيه شخصيه نيست قضية في واقعة نيست اين ناظر به مقام انسانيّت است از حضرت آدم تا خاتم انبيا تا خاتم اوصيا(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) همهشان مشمول اين مقاماند كه فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[13] همهشان مشمول اين مقاماند كه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا﴾ امروز مصداق كامل «علّم الأسماء» وجود مبارك حضرت حجت(سلام الله عليه) است اينها متعلِّم بلاواسطه محضر ذات اقدس الهياند اسماي الهي را ميدانند و اينها خِصّيصيناند و صدّيقيناند و اخصّاند وضع عمومي موحدان همان است كه در سورهٴ «اعراف» آمده ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ﴾ آن دو مرحله بعد از اين مرحله ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ است يعني آسمان و زمين و موجودات سنگين در اين صحنهٴ عرض حضور داشتند انسان هم حضور داشته فرشته هم حضور داشت جن هم حضور داشت هيچ كس نتوانست خليفةالله بشود مگر مقام انسانيّت، آن وقت اين انسان اين حقيقت انسان وقتي در خارج محقَّق شد افراد فراواني زيرمجموعه خود دارد كه بعضيها وفادار به آن هستند شايسته هستند ميشوند خليفةالله همان انبيا و اوليا و اهل بيت(عليهم السلام) بعضيها شاگردان اينها هستند كه از فيض اينها بهره ميبرند بعضيها بيراهه رفتند حالا اين درّ گرانبها را اين سرمايه را يا شكستند يا ارزان فروختند.
پرسش:...پاسخ: نه, سه مقطع است اين مسئله عرض امانت بايد مقدم باشد بعد آن مرحله كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ﴾ مرحله مياني است آن مسئله ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا﴾ براي اخصّ خواص افراد انسان است اخصّ خواصّش كه الآن وجود مبارك حضرت است مقام كامل انسانيت است اينها علوم لدنّي را از ذات اقدس الهي دارند (يك) عموم افراد در مسئله ربوبيّت سهيماند (دو) بار امانت ولايت و خلافت را مقام انسانيّت حمل ميكند (سه).
هدف آفرينش غايت مخلوق نه غايت خالق
اين انسان, مصاديق فراواني دارد اين «لام», «لام» عاقبت است نه «لام» غايت, «لام» غايت آن است كه هدف خلقت باشد مثل بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» كه فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[14] كه اين غايت مخلوق است و نه غايت خالق, بارها عنايت فرموديد كه غايت خالق, خود خالق است هر فاعلي كاري را انجام ميدهد براي اينكه به مقصد برسد يك فاعل ناقصي است كه كار, واسطه است بين آن فاعل و بين كمال و اگر فاعلي كمال نامتناهي بود اين كار را انجام نميدهد كه به مقصد برسد بلكه چون كمال است عين اراده و اختيار است مختارانه فعل از او صادر ميشود لذا در سورهٴ «ابراهيم» فرمود اگر همهتان كافر بشويد براي ما بيتفاوت است[15] نه اينكه ما به مقصد نرسيديم, شما به مقصد نرسيديد چون غنيّ محض است خودش هم اول است هم آخر, هم فاعل است هم هدف; چون حكيم است فعلش سرتاسر حكمت است انسان براي عبادت خلق شد انسان براي معرفت خلق شد زمين براي فلان چيز خلق شد چون حكيم است فعلش هدفمند است چون غني است خودش هدف ندارد زيرا خودش هدف است هر فاعلي كاري را انجام ميدهد براي اينكه به كمال برسد اگر كمالِ نامتناهي خواست كاري را انجام بدهد ديگر براي چيزي نيست بلكه چون كمال است و عين جود است كار از او صادر ميشود.
امانت بودن ولايت انبيا تا خاتم پيامبران و اميرالمؤمنين تا خاتم اوصيا
پرسش:... پاسخ: نه, خليفه نميشوند نظير انسان نيستند كه خليفه بشود از آنها پيغمبري, امامي چيزي نقل نشده در آن حد نيستند چه اينكه فرشتهها هم هيچ كدام خليفةالله نيستند همه اينها زيرمجموعه انسان كاملاند كه امروز زيرمجموعه وجود مبارك وليّ عصرند. پس عرض غير از امر است (يك) و انسان هم در اين زيرمجموعه دخيل است (دو) حالا اين روايت نوراني كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود اين امانت, ولايت عليبنابيطالب است[16] اين به عنوان مثال و نمونه است يعني ولايت اهل بيت است ولايت انبياست ولايت مرسلين است از آدم تا خاتم انبيا(عليهم السلام) و از خاتم انبيا تا خاتم اوصيا(عليهم السلام) اينچنين است منتها در بين ما فعلاً مصداق روشن و شفافش وجود مبارك حضرت امير است.
دايره شمول ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و مقصود از آن
اگر كسي واقعاً وليّ خدا بود همه احكام را انجام ميدهد اگر مسئله شريعت اسلامي است نماز, ستون دين است اگر سخن از سياست اسلامي است رعايت حال مردم, ستون دين است اين دو بيان هر دو را اهل بيت فرمودند اين مسئله «الصلاة عمود الدين»[17] اين گفته اهل بيت است كه عِدل قرآناند اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نامه 53 نهجالبلاغه است براي مالك اشتر مرقوم فرمودند آن هم اين است فرمود مالك! «إنّما» با «إنّما» ذكر كرد كه مهمتر از «الصلاة عمود الدين» است در مسئله «الصلاة عمود الدين» با حصر بيان نكرده اما در مسئله رعايت حقوق مردم فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» اگر بخواهيد نظامتان اسلامي باشد سياستتان اسلامي باشد بايد كار مردم, مشكل مردم, رفاهيات مردم، تربيت مردم, فرهنگ مردم, اجتماع مردم, عدل مردم, پيشرفت مردم, مردم و زن و بچههايشان را تأمين كنيد اينها ستون دينِ سياستاند نه اينكه حرف بزنيم بگوييم كه مشكلات مردم را حل ميكنيم وقتي به كاري رسيديم توجه نداشته باشيم بايد باور كنيم كه در نظام اسلامي رعايت حقوق مردم, ستون دين است مردم را نميشود همين طور سرگرم كرد مردم را نميشود با فقر اداره كرد «إنّما عماد الدين» اگر نمازِ بيوضو صحيح بود رعايت مردم هم با اين وضع ميشود صحيح, نماز بدون طهارت صحيح نيست بدون قرائت فاتحةالكتاب صحيح نيست «لا صلاة الاّ بفاتحة الكتاب»،[18] «لا صلاة الاّ بطهور»,[19] لا سياسة الاّ به رعايت حقوق مردم خب اينها امانت الهي است آن ولايت حضرت امير متن است اگر كسي بخواهد وليّ الله بشود اين متن را بخواهد شرح كند مثل اينكه شما بخواهيد يك آيه را تفسير كنيد, شرح كنيد خب بالأخره اين آيهاي كه يك خط است ممكن است شما يك رساله دربارهاش بنويسيد ولايت عليبنابيطالب يعني مجموعه عقايد و اصول مذهب و اصول دين و فروع دين, آنوقت اين روايت نوراني كه خود حضرت امير در نهجالبلاغه دارد آن هم در صدد حصر نيست بيان يكي از مصاديق است در خطبه 199 نهجالبلاغه وجود مبارك حضرت امير بعد از اينكه مسئله نماز را ذكر كرد بعد از اينكه مسئله زكات را ذكر كرد «ثُمَّ إِنَّ الزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلاَةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلاَمِ» يعني اگر «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»[20] الزکاة هم «قربان كلّ تقي» قربان يعني «ما يتقرّب به العبد الي المولي» هر كاري كه بنده را به خدا نزديك ميكند كار عبادي است كار قربي است اين قربان است فرمود زكات هم مثل نماز قربان است بعد از چند جمله ميفرمايد: «ثُمَّ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَاإِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَي السَّموَاتِ الْمَبْنِيَّةِ وَ الْأَرَضِينَ المَدْحُوَّةِ وَ الْجِبَالِ ذَاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَةِ فَلاَ أَْطَولَ وَ لاَ أَعْرَضَ وَ لاَ أَعْلَي وَ لاَ أَعْظَمَ مِنْهَا وَ لَوِ امْتَنَعَ شَيْءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لاَمْتَنَعْنَ وَ لكِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ هُوَ الْإِنْسَانُ ﴿إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً﴾» الآن اصلاً كسي نيست كه راه حضرت امير را طي كند ماها كه الآن آزموديم اين هوس را ما از ذهن دور كنيم كه اين بار امانت را ما به مقصد ميرسانيم اين نيست بنابراين بايد اعتراف بكنيم حالا عنايت الهي, غفور است رحيم است بخشنده است صرفنظر ميكند به بركت اهل بيت, شفاعت آنها, يك مطلب ديگر است ولي غرض اين است كه هميشه ما اين امانت را به آسمان بزنيم به ولايت كليه اهل بيت برسيم بله, آن ولايت كليه مثل يك آيه است وقتي آيه را شما باز ميكنيد احكام شرعي هم در آن هست اگر متن را شما شرح میكنيد اين واجبات, واجباند چه چيزي واجب است چه چيزي حرام است اين زيرمجموعه ولايت است.
تأكيد علامه طباطبايي(ره) بر امانت الهي بودن ولايت علي(عليه السلام)
آن بياني كه آن روز از سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) عرض شد اين بيان, بيان عَتيق و اريقي است ايشان در همان نوشتههاي عموميشان فارسيشان عربيشان اصراري دارند كه در بين امت اسلام نه در اسلام, در اسلام اول كسي كه اين حرف را زد خود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود در امت اسلامي ايشان فرمود سابقه ندارد اول كسي كه راه ولايت را باز كرده وجود مبارك حضرت امير است[21] راه ولايت اين انسان بشود وليّ الله, وليّ الله يعني چه؟ يعني عابد بشود؟ نه, وليّ الله بالاتر از عابد است يعني زاهد بشود؟ نه, وليّ الله بالاتر از زاهد است آن كسي كه «خوفاً من النار» يا «شوقاً الي الجنّة» عبادت ميكند اين يا عابد است يا زاهد است اهل نجات است اهل بهشت است از بزرگان دين است مقدس است اما وليّ الله نيست وَلْي يعني قُرب, آن كسي كه ميخواهد به خدا نزديك بشود «لا خوفاً من النار, لا شوفاً الي الجنّة» خدا را عبادت بكند او ميشود وليّ الله، اوّل كسي كه در امت اسلام اين حرف را زد وجود مبارك حضرت امير بود اين حرف را زد و روي حرفش ايستاد آن روزي كه خاورميانه در اختيار حضرت امير بود خاورميانه دو امپراطوري قدر داشت يكي امپراطوري اسلام بود كه تسليم شد يكي هم امپراطوري روم بود كه تسليم شد كلّ خاورميانه آن روز در اختيار حكومت مركزي حضرت امير بود همه غنايم جنگي از ايران رفته حجاز و غنايم جنگي روم هم رفته حجاز در چنين حالتي كه در كلّ خاورميانه حضرت امير دوّمي ندارد به كلّ اين صحنه مقام ميگويد عفطه عنز,[22] به اين حكومت ميگويد عفطه عنز اين همان اوست كسي هوس اين كار نميكند به آن ولايتي كه ذات اقدس الهي به او كه ـ معاذ الله ـ به آن نميگويد عفطه عنز, به همين چيزي كه الآن ما به جان هم ميافتيم به همين ميگويد عفطه عنز كه من بايد باشم تو نبايد باشي تو نبايد باشي من بايد باشم! بالأخره يك وقت بويش در ميآيد فرمود اين عفطه عنز است وگرنه آن سجود و آن ركوع و آن مقام كه محبوب آن حضرت است بنابراين ما غير از وجود مبارك حضرت امير كسي را طبق بيان سيدناالاستاد نشان نداريم در بين امت اسلامي كه اين راه را باز كرده باشد خودش رفته اهل بيت رفتند شاگردان خصوصي او مثل سلمان و اباذر و اينها هم كم و بيش اين راه را رفتند اين راه تا روز قيامت رده رده و رگه رگه به تبع او ممكن است ادامه داشته باشد ولي غير از آن حضرت و اهل بيت كسي اين راه را نياورده بنابراين آن روايتي كه از وجود مبارك امام صادق رسيده است كه منظور از اين امانت, ولايت عليبنابيطالب است درست است و آن هم كه خود حضرت امير در خطبه 199 فرمود امانت مالي جزء همين است اين هم زيرمجموعه آن است نماز هم در آن هست روزه هم در آن هست همه احكام در آن هست چون اگر كسي بخواهد خليفةالله بشود وليّ الله بشود بالأخره با انجام واجبات و ترك محرّمات ميشود وليّ الله بدون اينها كه نخواهد شد; منتها انجام واجبات و ترك محرّمات اگر «خوفاً من النار» باشد ميشود عابد و زاهد يا «شوقاً الي الجنّة» بشود باز هم ميشود عابد و زاهد اما «لا حبّاً الي الجنّة و لا خوفاً من النار» باشد بلكه شكراً باشد حبّاً باشد عبادت محبّانه باشد ميشود وليّ الله[23] اين است كه در دعاي «كميل» بگويد «هَبني صبرتُ علي حرّ نارك فكيف أصبر عن النّظر الي كرامتك»[24] اين واقعاً وليّ الله است بنابراين اول كسي كه اين راه را باز كرد خود حضرت است و خود اين خاندان به اين مقام رسيدند البته در شعاع اينها هم اولياي الهي به آن مقام رسيدند بنابراين انسان است كه ميتواند اين گوهر را به مقصد برساند.
اقسام انسان حمل كننده امانت الهي
آن وقت زيرمجموعه انسان, افرادي هستند يا منافق در ميآيند يا مشرك در ميآيند يا مؤمن در ميآيند اين سه گروهاند يعني گوهري است كه سه گروه با آن مرتبطاند حَملي است كه سه گروه با آن مرتبطاند وگرنه آن مسئله ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ﴾ در آن, ﴿لِيُعَذِّبَ﴾ منافق و مشرك و اينها نيست همان اصل اقرار است.
انكار خدا ثمره جهل انسان نه مجهول بودن او
اقرار به ذات اقدس الهي در نهان هر موجودي هست لذا مسئله ملحد و كمونيستها و اينها را ذكر نكردند خدا انكارپذير نيست اين روايت نوراني كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد اول كافي نقل كرد ملاحظه فرموديد, فرمود او «معروفٌ عند كلّ جاهل» خدا انكارپذير نيست يعني محال است كسي خدا را انكار كند منتها نميفهمد كه خدا يعني چه, يعني حقيقتي كه دارد اين عالَم را اداره ميكند بالأخره عالَم كه پوچ نيست اين نظم محيّرالعقول هم كه حساب و كتابي دارد منتها او نميفهمد ميگويد طبيعت, بالأخره ما به فلان آقا ميگوييم دانشمند است مهندس كشاورزي است براي اينكه چهارتا دانه را بلد است ميكارد كه ميوه بدهد خب اين علم تابع معلوم است آنكه معلوم را آفريد عالِم نيست تو كه چهارتا علم حصولي داري عالم شدي؟! كلّ نظام را دارد ميگرداند تازه آن مقداري كه كشف شده نسبت به آن مقداري كه كشف نشده ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾, ﴿مَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ يعني «ما لا تعلمون» آن مقداري كه كشف شده نسبت به مقداري كه كشف نشده قابل قياس نيست منتها اين شخص نميفهمد و نميداند خيال ميكند طبيعت است خدا قابل انكار نيست اين روايتي كه مرحوم كليني نقل كرده فرمود: «عارفٌ بالمجهول معروفٌ عند كلّ جاهل»[25] هر مطلب پيچيده ناشناختهاي نزد خدا معلوم است چون او ﴿بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ﴾[26] است و خداوند نزد هر كمونيستي معلوم است نزد هر منكري معلوم است نزد هر ملحدي معلوم است اصلاً قابل انكار نيست مسئله ربوبيت است كه مشكل دارند مسئله الوهيت است مشكل دارند مسئله مربّي بودن و مدبّر بودن و رازق بودن و اينهاست كه مشكل دارند ولي اصل حقيقتي كه مدير و مدبّر عالم است قابل انكار نيست لذا مسئله ملحد را اينجا ذكر نفرمود.
بررسي ادبي ذكر منافقين و منافقات كنار هم
«لام» هم «لام» عاقبت است فرمود: ﴿لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ﴾ اين منافقين و منافقات در برابر آن آيهاي است كه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ﴾ زن و مرد را در چند جهت ذكر كرده يعني آيه 35 همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ﴾ تا آخر، اين منافقين و منافقات, مشركين و مشركات در برابر آن است فرمود: ﴿لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ﴾.
بررسي دامنهٴ رحمت الهي و شفيعان روز قيامت
منتها رحمت الهي اوسع است اگر مؤمن و مؤمناتاند كه خداي سبحان غفور و رحيم است ظلم بعضيها بالأخره ممكن است اگر لياقت داشته باشند به وسيله شفاعت اهل بيت با غفران الهي حل بشود و جهل بعضيها اگر لياقت داشتند به بركت شفاعت اهل بيت به رحمت الهي ختم ميشود آنها كه مرتضيالمذهب نيستند آنها بيرون از حوزه شفاعتاند فرمود: ﴿لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾[27] يا ﴿لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي﴾[28] اگر كسي مرتضيالمذهب بود يا اگر كسي يَملك عند الله عهدا بود اينها ممكن است مشمول شفاعت باشند و در نتيجه در قبال آن جهل و در قبال آن ظلم, رحمت الهي هم شامل حالشان بشود.
علت قبول مسئوليت خلافت الهي به وسيلهٴ انسان
پرسش:... پاسخ: قدرت چرا, قدرت دارند براي اينكه آن پنج طايفه آيهاي كه قبلاً خوانده شد اينها مسلماند, مطيعاند, ساجدند, مسبّحاند, حامدند همه اينها نشانه آن بود ولي گفتند مقدورمان نيست ما اين بار خلافت را بكشيم اين كار, كار ما نيست اين انسان است كه هم وهم دارد هم خيال و هم عقل در بخش انديشه, هم شهوت دارد هم غضب دارد هم عقل عملي در بخش انگيزه، اين جامع است و مستحضريد اگر قابليت ميداشتند ذات اقدس الهي اين اسما را كه به انسان كامل ياد داد خب فرشتهها ميگفتند كه اگر ياد ما هم ميدادي ما هم ياد ميگرفتيم بعد هم تازه فرشتهها وقتي كه بنا شد آگاه بشوند باز هم خدا خودش اينها را به شاگردي قبول نكرد فرمود شما شاگرد آدم هستيد برويد از آدم ياد بگيريد اين مرحله دوم, تازه وقتي اينها را برد به مدرسه آدم نفرمود «يا آدم علّمهم بأسمائهم» فرمود: ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[29] آنها در حدّي نيستند كه عالِم بشوند گزارش را ممكن است بفهمند خب اين نشان ميدهد آنها در اين حد نيستند شما ميبينيد در روايات ما هست اوّلين چيزي كه ذات اقدس الهي خلق كرد نور وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كه وقتي ميگويند كه پيامبر بود چون آنها «كلّهم نورٌ واحد» يك واقعيتاند اگر آنها «أول ما خلق الله» هستند معلوم ميشود فرشتهها زيرمجموعه آنها هستند اگر اينها آن لياقت را ميداشتند فرشتهها ميگفتند خب تو يادش دادي به ما هم ياد بده چرا گفتند: ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾[30] بعد هم چرا خدا فرمود: ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ نفرمود «يا آدم علّمهم بأسمائهم» اگر فرشته ميتوانست اين بار را بكشد يقيناً ذات اقدس الهي به اينها عطا ميكرد اين است كه مقدورشان نيست بنابراين هيچ روايتي ما نداريم كه مثلاً اوّلين مخلوق فلان فرشته است در حالي كه اوّلين مخلوق همين انسان كامل است وجود مبارك پيغمبر است, بنابراين اين امانت همان خلافت الهي است كه اين را انسانيّت ميتواند حمل بكند زيرمجموعه انسان, افراد گوناگوني هستند كه ـ انشاءالله ـ خدا توفيق فراگيري آن را به همه ما مرحمت كند!
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ تكاثر, آيات 5 و 6.
[2] . نهجالبلاغه, خطبه 193.
[3] . غررالحكم و دررالكلم, ص119, ح2086.
[4] . سورهٴ ق, آيهٴ 16.
[5] . ر.ك: مصباح المتهجّد, ص582.
[6] . منيةالمريد, ص123.
[7] . الكافي, ج1, ص183.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 34.
[9] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 12.
[10] . الميزان, ج16, ص350.
[11] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 172.
[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 31.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.
[14] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 56.
[15] . ر.ك: سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 8.
[16] . الكافي, ج1, ص413.
[17] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.
[18] . فقه القرآن(راوندی)، ج1، ص102.
[19] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص33.
[20] . الكافي, ج3, ص265; نهجالبلاغه, حكمت 136.
[21] . الميزان, ج16, ص354.
[22] . ر.ك: نهجالبلاغه, خطبه 3.
[23] . الكافي, ج2, ص84; نهجالبلاغه, حكمت 237.
[24] . مصباح المتهجّد, ص847.
[25] . الكافي, ج1, ص91.
[26] . سورهٴ بقره, آيهٴ 29.
[27] . سورهٴ مريم, آيهٴ 87.
[28] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 28.
[29] . سورهٴ بقره, آيهٴ 33.
[30] . سورهٴ بقره, آيهٴ 32.