22 05 2013 2071216 شناسه:

تفسیر سوره احزاب جلسه 29 (1392/03/01)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِيداً (70) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً (71) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً  (73)

بيان بعضي از سنّت‌هاي الهي در جامعه

در جريان سنّت الهي چند چيز را قرآن كريم سنّت پروردگار مي‌داند يكي اصلِ دين كه هيچ جامعه‌اي بدون دينِ الهي نخواهد بود چون ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ[1] اصلِ دين جزء سنّت‌هاي الهي است كه ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً[2] براي هر عصر و مصري براي هر پيامبر و رسولي, منهاج و شرعه‌اي است كه اين هم جزء سنن الهي است زيرا در اثر تغيّر زمان و دگرگوني شرايط, منهاج و شريعت عوض مي‌شود گرچه اصل دين محفوظ است كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً[3] اين هم جزء سنن الهي است اگر شريعت و منهاج تغيير مي‌كند معنايش تغيير سنّت الهي نيست چون خود تنوّع شريعت و منهاج جزء سنّت حق است پروردگار براي هر دوره‌اي براي هر پيامبر و رسولي شريعت و منهاج قرار داده است اين جزء سنت‌هاي الهي است نه آن سنّت اوّلي كه اصل دين است تغيير مي‌كند نه اين سنّت دومي كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ عوض مي‌شود.

مطلب بعدي آن است كه تمام اين بركاتي كه البته براي هر عصر و مصري حاصل مي‌شود به بركت حجّت آن زمان است و تمام بركاتي كه امروز نصيب امت‌هاي اسلامي مي‌شود روشن است كه به بركت وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) است.

تبيين معناي ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾

مطلب سوم هم اين است كه اينكه در آيات قبل گذشت ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً[4] يعني شما در عين حال كه ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ[5] هستيد نسبت به يكديگر مهربانيد نسبت به ديگران ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ[6] باشيد معناي ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ اين نيست كه حمله بكنيد معنايش اين است كه ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ اين امر غايب است يعني شما طرزي بايد قدرتمند, مقاوم و شجاع باشيد كه بيگانگان در شما نفوذ نكنند و احساس عظمت بكنند مثل اينكه هيچ كس به جنگ قلّه دماوند نمي‌رود براي اينكه اين كوه ستبر به قدري برجسته است كه ممكن نيست كسي با بيل و كلنگ بتواند آن را خراب كند نفرمود «اغلظوا عليهم» كه امر حاضر باشد فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ آن قدر مقاوم آن قدر نترس آن قدر شجاع آن قدر متّحد باشيد كه بيگانه در شما طمع نكند اين معناي ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ است كه سؤال شد.

ناتواني فيض‌رساني داني بر عالي با صلوات

مطلب چهارم هم كه سؤال شد اين است كه هيچ داني واسط بين عالي و اعلا نيست يعني اين صلواتي كه ما مي‌فرستيم اين باعث بشود كه ما علّت وسطي بشويم حدّ وسط بشويم سبب بشويم بين اعلا كه ذات اقدس الهي است و عالي كه اهل بيت‌اند ما مجراي فيض باشيم فيضي به وسيله ما به اهل بيت(عليهم السلام) برسد اين ممكن نيست اين فرقي ندارد كه داني بين خدا و پيغمبر واسطه باشد اين باطل است بين خدا و امام واسطه باشد باطل است بين خدا و وليّ‌اي از اولياي الهي كه از او برتر است واسطه باشد اين هم باطل است حالا اختصاصي به معصومين ندارد حالا ما درود بفرستيم به وجود مبارك زينب كبرا يا قمر بني‌هاشم(سلام الله عليهما) كه ما واسط و علت وسط و سبب باشيم به سبب ما فيضي از خدا به اينها برسد اين نيست بنابراين چون برهان عقلي, جامع است همه اين چهار قسم را مِن النبوّة و الرسالة و الامامة و الولاية شامل مي‌شود.

رسيدن فيض عبادت داني به عالي از باب پايه‌گذاران سنن حسنه

پرسش:... پاسخ: اما اگر علت معدّه باشد به استناد «مَن سنّ سنة حسنة فله أجرُها و أجرُ مَن عَمِل بِها إلي يوم القيامة»[7] است; يعني اگر امت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عبادتي مي‌كنند اطاعتي مي‌كنند چون همه اينها ميوه‌هاي باغ اوست باعث استعداد او در قوس صعود است اين بر اساس اينكه چون حضرت باغبان است سنّتي آورده ديگران به اين سنّت دارند عمل مي‌كنند چه بگويند «اللهمّ صلّ علي محمد و آل محمد» چه نماز و روزه بخوانند اين نماز خواندن آنها, روزه گرفتن اينها, حج و عمره آنها و صلوات اينها بر پيامبر همه اينها تقديم مي‌شود به پيشگاه اين ذوات قدسي يعني در عين حال كه خودِ اين عمل‌كننده‌ها ثواب مي‌برند مشابه اين را پيغمبر هم ثواب مي‌برد براي اينكه او اين سنّت را آورده «مَن سنّ سنة حسنة» هم خودش جزاي اين سنّت‌گذاري را دارد (يك) هم جزاي عمل به اين سنّت را دارد (دو) هم پيروان او كه به اين سنّت عمل مي‌كنند خود پيروان فيض مي‌برند (سه) هم ثواب پيرويِ پيروان را در نامه عمل او ثبت مي‌كنند (چهار) اين چهارمي كه نتيجه سنّت‌گذاري آنهاست فرق نمي‌كند چه دعا بخواند چه معتكف بشود چه حج و عمره انجام بدهد چه صلوات بفرستد همه اينها زمينه دريافت فيض را براي انبيا بيشتر مي‌كند يعني علت قابل مي‌شود كه عندالتحليل بازگشت اينها به كار خود آنهاست همان مثال معروف كه باغباني وقتي در روز عيد سبدي از ميوه باغ به خود صاحب‌باغ مي‌دهد مِلك او و مالِ او را به او مي‌دهد منتها خودش مؤدّب مي‌شود و مقرّب مي‌شود بنابراين اين صلوات ما و اين عرض ارادت‌ها بي‌اثر نيست همان‌طوري كه نماز و روزه و اعتكاف ما هم بي‌اثر نيست نماز و روزه و اعتكاف ما, عمل به سنّت اوست (يك) در روايات «مَن سنّ سنة حسنة» آمده كه اگر كسي سنّت حسنه‌اي بياورد هم ثواب جعل سنّت را دارد هم چون خودش به آن سنّت حسنه عمل مي‌كند مُثاب است و هم ديگران ثواب مي‌برند عمده اين چهارمي است معادل ثواب ديگران را در نامه عمل سنّت‌گذار مي‌نويسند اين چهارمي به علل اِعدادي برمي‌گردد.

دايره شمول تغييرناپذيري سنت الهي

پرسش:... پاسخ: اين خصوص اين بله, اما آن ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾ اصل كلي است اين يكي درباره عذاب است آن ﴿فَلَن تَجِدَ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» است يك اصل كلي است اصل كلي سنّت الهي چه در جعل دين «لكلّ نبيٍّ» چه در جعل منهاج و شريعت «لكلّ رسولٍ» چه در كيفر دادن براي هر امت طاغي را آن ﴿فَلَن تَجِدَ﴾ شامل مي‌شود اما اينجا به قرينه مقام كه مربوط به تعذيب تبهكاران است مربوط به همان سنّت كيفري است.

توصيه به تقوا سنّت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علي(عليه السلام) در ابتداي هر سخنراني

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين كه روي منبر مي‌نشستند بعد از «بسم الله» مي‌گفتند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِيداً[8] اين سفارش به تقوا سفارش دائمي اين ذوات مقدس بود.

سرّ ملال‌آور نبودن تكرار توصيه به تقوا

سرّش اين است كه آن وسوسه امر دائمي است اين تعليم نيست كه آدم يك مطلب علمي را كه يك بار گفته بار دوم اگر تكرار بشود خسته‌كننده است موعظه هر لحظه‌اش شيرين است براي اينكه اينها كه بادبزن در دستشان است براي چه مرتب باد مي‌زنند براي اينكه هر لحظه پشه مي‌آيد هر لحظه مگس مي‌آيد هر لحظه حرارت مي‌آيد اين ناچار است باد بزند اين استعاذه اين دستور تقوا بادبزني است كه جلوي اين وسوسهٴ هر لحظه‌اي را مي‌گيرد مگر ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ[9] آدم را رها مي‌كند در خواب و بيداري هست در نماز و غير نماز هست اگر آن ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾ در همه حالات هست پس سفارش به تقوا هم بايد مكرّر باشد لذا اين دو روايت نوراني از اين دو ذات مقدس(سلام الله عليهما) نقل شده است كه هر وقت وجود مبارك پيامبر هر وقت وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليهما) روي منبر مستقر مي‌شدند بعد از توحيد مي‌فرمودند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِيداً﴾ مثل اينكه حضرت امير هر شب بعد از نماز عشاء وقتي جمعيت مي‌خواستند متفرّق بشوند مي‌فرمود: «تَجهّزوا رحمكم الله»[10] آقايان بارهايتان را ببنديد اين سفارشِ هر شب وجود مبارك حضرت امير بود بعد از نماز عشاء كه «تَجهّزوا رحمكم الله» جهازتان را ببنديد چون مرگ كه خبر نمي‌كند.

قول سديد راهكار حل مشكلات و ثمرات آن

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِيداً﴾ قول شديد مشكل را حل نمي‌كند قول سديد مشكل را حل مي‌كند اگر آن كار را كرديد چند خير خدا به شما مي‌دهد بالأخره اگر نقصي در عمل شماست او ترميم مي‌كند گناهي كرديد مي‌بخشد و پاداش فراواني هم براي مطيعين خدا و پيامبر مقرر كرده است بعد استدلالي هم مي‌كند كه مي‌فرمايد ما اين كار را كرديم يعني راه تكامل شما اين است.

اِباي آسمان و زمين و كوه‌ها از حمل امانت الهي

﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ ما امانتي داشتيم كه اين را به كوه‌ها به آسمان‌ها به زمين عرضه كرديم با اينكه اگر سماوات و ارض را مي‌فرمود, كوه‌ها را هم شامل مي‌شد لكن چون كوه‌ها رواسي زمين‌اند موجود سنگين و وزين‌اند و قدرت باربري اينها زياد است اسم اينها را بالصراحه فرمود, فرمود امانت توانفرسايي داشتيم به هر كدام از اينها داديم اينها نتوانستند حمل بكنند.

استكباري نبودن اِباي آسمان و زمين از حمل امانت الهي

اين اِبا قبلاً هم گذشت كه اِبا در قرآن دو قسم است يك اِباي استكباري است يك اباي اِشفاقي, اباي استكباري براي شيطان و شيطانيان است كه وقتي ذات اقدس الهي دستور داد شيطان ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ[11] اين اِباي استكباري و تمرّدي است اما اِباي سماوات و جبال و ارض اِباي اِشفاقي است يعني ما نمي‌توانيم درست است امتناع كردند ولي امتناعشان بر اساس عجزشان بود نه بر اساس استكبارِ اينها لذا بر اساس اين اباي اشفاقي ذمّي وارد نشده بر خلاف آن اباي استكباري.

بررسي معناي امانت در آيه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ...﴾

﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا﴾ امانت چيست ارض چيست ابا چيست, امانت بالأخره چيزي است كه گرانبهاست (يك) كسي كه امين است تحويل مي‌گيرد بايد بداند مالك آن نيست (دو) حفظش بكند (سه) عنداللزوم به صاحبش برگرداند (چهار) جان ما, همه شئون ما امانت است به ما دادند و مي‌گيرند اين‌طور نيست كه اينها براي خود ما باشد همه اينها را آن مالك السماوات و الأرض داد و روزي هم ما اين امانت‌ها را بايد برگردانيم منتها بايد سالم و طاهر برگردانيم آلوده نكنيم اين جان, امانت ماست آن فطرت, امانت ماست همه اينها را سالماً به ما دادند از ما هم بايد سالم تحويل بگيرند, پس امانت يك امر گرانبهايي است كه به اميني مي‌سپارند كه اين امين, مأمور نگهداري و حفظ آن است مالك آنها نيست حقّ اتلاف ندارد حقّ دگرگوني ندارد اين را بايد سالم نگه بدارد تا در روز تأديه ادا كند اين معناي امانت است حملش هم به همين معناست كه به وظيفه امانت‌داري بتواند عمل كند. آسمان و زمين و كوه‌ها نتوانستند اين بار را ببرند اين عرضه كردن, ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ يعني سنجيديم نسبت به اينها سنجيديم اينها اين بار را نتوانستند تحمل كنند انسان تحمل كرد.

تفسير ادبي «لام» در ﴿لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ﴾

اين «لام» هم «لام» عاقبت است نه «لام» غايت, هدف اين نبود كه «يعذّب» بلكه پايان كار اين شد نظير اينكه فرمود ما دستور داديم اين كودك را يعني موسي(سلام الله عليه) را در جعبه‌اي بگذارند و جعبه را در آب بگذارند و به آب هم دستور داديم ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ[12] آن وقت ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً[13] كه اين «لام», «لام» عاقبت است نه «لام» غايت يعني آل‌فرعون اين جعبه را و اين كودك داخل جعبه را نگرفتند براي اينكه دشمنشان بشود بلكه پايان كار اين شد كه وجود مبارك موساي كليم دشمن اينها شد اين «لام», «لام» عاقبت است اين «لام» ﴿لِيُعَذِّبَ﴾ هم «لام» عاقبت است نه «لام» غايت.

پرسش:...پاسخ: براي اينكه اكثري گرفتار همين هستند به همين دليل نفاق بر شرك مقدم شده براي اينكه نفاق پَست‌تر از شرك است.

علت تقديم منافين بر مشركين در آيه ﴿لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ﴾

پرسش:...پاسخ:  بله عذاب دارند اما اكثري اين چنيناند آنها كه خطرناك‌ترند آنها را اول ذكر مي‌كند در عين حال كه منافق و مشرك تبهكارند و پايان كار اين است مع‌ذلك نفاق چون بدتر از شرك است اين بدتر را اول ذكر كرده «لام» غايت آن است كه در سورهٴ «ذاريات» آمده فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[14] اين «لام», «لام» غايت است يعني هدف خلقت, عبادت است يا در پايان سورهٴ مباركهٴ «طلاق» هدف خلقت آسمان و زمين را معرفت قرار داد ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَي‏ءٍ عِلْمَاً[15] فرمود اين نظام را ما آفريديم منظّم خلق كرديم تا شما عارف و آگاه بشويد آن «لام» پايان سورهٴ «طلاق», «لام» غايت علمي است «لام» سورهٴ «ذاريات» غايت عملي است يعني هدف آفرينش آسمان و زمين, عالِم شدن انسان است و هدف آفرينش انسان, عابد شدن است اين لام لام غايت است اما اينجا لام لام عاقبت است چون بسياري از اينها ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ[16] اينها حامل امانت نيستند در بين اينها شرك بد است و نفاق, بدتر از شرك، آن بدتر را اول ذكر فرمود بعد شرك را آن‌گاه آن اقلّي كه مؤمن‌اند و امانت‌شناس‌اند و امين‌اند و دارند اين امانت را حمل مي‌كنند در پايان ذكر فرمود و غفران و رحمت را هم به اينها اضافه كرد كه فرمود: ﴿لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً ﴾ اين توبهٴ اول است.

بيان مراحل سه‌گانه توبه

قبلاً هم در بحث ﴿يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ[17] ملاحظه فرموديد كه توبه سه مرحله دارد مرحله اُوليٰ توبهٴ الهي است بر بنده «تاب الله علي عبده» يعني «أفاض الله علي عبده بأن أوقظه و هيّئه و نبّهه» كه او را بيدار كرده اين توبهٴ مِن الله علي العبد است توبهٴ دوم توبه مِن العبد الي الله است كه مي‌گويد «أستغفر الله و أتوب اليه» و برمي‌گردد توبهٴ سوم باز توبهٴ مِن الله علي العبد است كه توبه را قبول میكند ﴿إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ﴾,[18] ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ[19] اگر هم كمبودي باشد با اين كلمه ﴿عَنْ﴾ ترميم كرده نفرمود «يقبل التوبة مِن عباده» اين كلمه ﴿عَنْ﴾ براي تجاوز است اگر كسي توبه كرده توبه او كمبود دارد بعضي از مشكلات را هنوز حل نكرده در اين بخش هم ذات اقدس الهي تجاوز نمي‌كند و صرف‌نظر مي‌كند كه ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ نه «من عباده» پس توبه انسان محفوف به دو توبه خداست همه كارهاي خير انسان محفوف به دو فيض الهي است.

برجستگي علامه طباطبايي نسبت به ديگر مفسران در تفسير قرآن به قرآن

مطلب ديگر اينكه در ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ الأمانة ما هي؟ جريان تفسير قرآن به قرآن قبلاً هم به عرضتان رسيد ما هيچ كتاب تفسيري علمي اين كتاب تفسيري دست پنجم و ششم كه اينها تفسير نيست تفسيرهاي علمي را وقتي شما از بالا حساب بكنيد مي‌بينيد بعد از طبري, تبيان مرحوم طوسي هست بعد امين‌الاسلام است بعد فيض است اينها رديف اول‌اند بعد آن ترجمه‌گونه يا برداشت‌نويسي در رديف چهارم و سوم‌اند ما هيچ كتاب تفسيري چه شيعه چه سني نديديم مگر اينكه همه اينها گفتند «القرآن يفسّر بعضه بعضا» اين طبري كه امام‌المفسّرين است صد سال قبل از شيخ طوسي است يا بيشتر، اين گفته قرآن «يفسّر بعضه بعضا» تا برسيم به المنار همه اينها گفتند تفسير قرآن «يفسّر بعضه بعضا» زركشي هم تصريح كرده كه روش‌هاي فراواني براي تفسير قرآن هست كه بهترين روش آن اين است كه قرآن «يفسّر بعضه بعضا» اما ويژگي الميزان اين است شما مي‌بينيد وقتي مرحوم شيخ طوسي بر اساس تفسير، همين تفسير آيات به آيات و مانند آن مي‌خواهد امانت را معنا كند به همان اشعار جاهلي و امثال جاهلي تمسّك مي‌كند مي‌گويد اين خطاب به آنها خطاب تمثيلي است[20] اما آن برجستگي الميزان اين است كه قرآن «يفسّر بعضه بعضا» نه اينكه المعجم را بياوريم جلو اين آيه را ببينيم كه چند كلمه دارد چند لغت دارد اين لغت در كجا به كار رفته با المعجم بخواهيم قرآن «يفسّر بعضه بعضا» را حل كنيم.

حقيقي بودن خطاب الهي به آسمان و زمين و كوه

ما سؤالمان اين است كه اين خطاب, خطاب تمثيلي است يا خطاب, خطاب حقيقي است, كار به المعجم نداريم اگر به معارف قرآن مراجعه كنيم مي‌بينيم قرآن براي آسمان و زمين پنج طايفه آيه نازل كرده كه همه اينها نشانه شعور و معرفت و ادراك است ما چطور اين آيات را توجيه بكنيم آيات تسبيح هست چه فعل ماضي چه فعل مضارع ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ﴾,[21] ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ﴾,[22] اين هست سماوات و ارض خدا را تسبيح مي‌كنند بخشي از آيات، تسبيح را با تحميد همراه كرده كه سورهٴ «اسراء» اين است ﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اما ﴿وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ[23] معلوم مي‌شود آنها فقيهانه كار مي‌كنند منتها شما مشكل داريد طايفه سوم طايفه اسلام است كه ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[24] يعني انقاد است طايفه چهارم, طايفه سجده است كه ﴿يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ[25] طايفه پنجم طايفه اطاعت است كه ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ[26] ظاهرش اين است كه اينها سؤال و جواب دارند اينها حرف خدا را مي‌فهمند شواهد فراواني هم در روايات هست كه زمين و زمان شهادت مي‌دهند خب اگر مسجد شهادت مي‌دهد مسجد شكايت مي‌كند اگر او نفهمد كدام يك از همسايه‌ها آمدند كدام يك از همسايه‌ها نيامدند كه شهادت نمي‌دهد زميني كه انسان در آن گناه كرده در قيامت شهادت مي‌دهد او اگر نفهمد كه نمي‌تواند شهادت بدهد قيامت هم ظرف اداي شهادت است نه ظرف تحمل, اگر در قيامت، خداي سبحان به زمين اطلاع بدهد آن وقت خود اين شخص مي‌گويد خدايا تو به آن گفتي بگو وگرنه او نمي‌فهميد, اينكه مسجد شهادت مي‌دهد شكايت مي‌كند, زمين شهادت مي‌دهد شكايت مي‌كند, اينها تمثيل نيست واقعاً چيز مي‌فهمند خب اگر واقعاً چيز مي‌فهمند پس واقعاً قابل گفتگو هستند اين‌طور نيست كه ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ حمل بر تمثيل بشود شما مي‌بينيد از شيخ طوسي تا آقا سيّدعبدالحسين اينها بر تمثيل حمل مي‌كنند ويژگي علامه اين است كه نه خير, «خويش را تأويل كن ني ذكر را» خودت بيا بالا آيه را پايين نياور اينها واقعاً چيز مي‌فهمند واقعاً ادراك مي‌كنند واقعاً اطاعت دارند واقعاً سجده دارند واقعاً خضوع دارند واقعاً قابل گفتگو هستند اين مي‌شود تفسير قرآن به قرآن اين با المعجم و امثال ذلك حل نخواهد شد فرمود ما اين را به اينها عرضه كرديم اينها گفتند ببخشيد مقدور ما نيست.

دليل قرآني «القرآن يفسّر بعضه بعضا»

پرسش:... پاسخ: حديث لازم نيست خود قرآن فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ[27] فرمود صدر و ساقه اين كتاب، متشابه است يك‌دست و هماهنگ است مَثناست مثل يك ستونِ افراشته نيست اين ستون‌هاي هلالي كه هر كدام به ديگري منعطف‌اند آنها را مي‌گويند مثنا, اين ستون‌هاي افراشته اينها مَثنا نيست انثناء, انعطاف ندارد فرمود اول تا آخر قرآن, آخر تا اول قرآن همه به يكديگر گرايش دارند چنين كتابي است ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ﴾ همه شبيه هم است همه به يكديگر گرايش دارند ما شش هزار ستون نكاشتيم, شش هزار طاق زديم حالا آن روايات هم در كنار اين تأمين است آن وقت شواهد فراواني هم در كلمات نوراني حضرت امير هست مرحوم صدوق نقل كرده ديگران هم نقل كرده كه چطور خداي سبحان گاهي مي‌فرمايد هنگام قبض روح, خدا روحتان را مي‌گيرد ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ[28] گاهي دارد فرشته موكّل روحتان را مي‌گيرد ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ[29] گاهي هم دارد ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[30] حضرت فرمود توفّي الله حسابي دارد توفّي عزرائيل(سلام الله عليه) حسابي دارد توفّي فرستاده‌هاي زيرمجموعه عزرائيل(سلام الله عليه) حسابي دارد[31] عملاً اهل بيت كه تفسير مي‌كردند آيات را به آيات حل مي‌كردند اين روش اهل بيت بود.

لزوم شناسايي اصول محكّم قرآني و سنجش ظاهر بعضي از آيات با آن

بنابراين ما يك اصول كلي از قرآن بايد در دست داشته باشيم برابر آن اصول كلي اگر جايي ظاهري ديديم قابل تأويل بود تأويل كنيم نشد, علمش را به اهلش برگردانيم مبادا به ظاهر فريب بخوريم اگر مثلاً ظاهر آيه اين بود كه ـ معاذ الله ـ پيامبري بر خلاف عصمت كاري كرد يا حتماً بايد توجيه بكنيم يا اگر توجيه‌پذير نبود علمش را بايد به اهلش واگذار كنيم هرگز فريب ظاهر را نخوريم بگوييم پس ـ معاذ الله ـ اينها آلوده‌اند اينها خطوط كلي ماست به اصطلاح خطّ قرمز ماست در تفسير, عصمت اهل بيت عصمت پيغمبر عصمت ساير انبياي الهي بنابراين اين ارض, ارض حقيقي است گفتن, گفتن حقيقي است سؤال, سؤال حقيقي است ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ اينها واقعاً حرف مي‌زنند واقعاً مي‌بينند و مرده و زنده در پيشگاه انسان كامل يكسان است, بنابراين ارض, ارض حقيقي است.

تبيين چيستي امانت الهي

حالا امانت چيست؟ اين امانت نمي‌تواند يكي از آ‌ن مطالب پنج‌گانه آن آيات باشد اصلِ توحيد نمي‌تواند باشد اصلِ اطاعت تكويني نمي‌تواند باشد اصلِ توحيد نيست براي اينكه اينها موحدانه خدا را تسبيح مي‌كنند موحدانه خدا را تحميد دارند پس اين نيست, اطاعت تكويني هم منظور نيست سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اصرار دارند كه اين ولايت است[32] حالا ولايتي كه ايشان اصرار دارند بايد معنا بشود البته در نهج‌البلاغه قبلاً هم اين روايت را اينجا خوانديم باز هم شما مراجعه بفرماييد وجود مبارك حضرت امير در كنار مسئله نماز و زكات, امانت را ذكر مي‌كند كه مي‌فرمايد امانت به قدري مهم است كه ذات اقدس الهي اين را بر آسمان و زمين عرضه كرده اينها نتوانستند تحمل بكنند[33] اين امانت همين مسائل مالي است شما مي‌بينيد به استثناي اوحدي از مردم همه ما مشكل امانت داريم فرمود اين امانت را به كوه‌ها بدهي نمي‌توانند حمل بكنند فرمود آسمان چرا مي‌روي, ولايت سرِ جايش محفوظ است همين امانت‌ها كه به افراد مي‌دهند به مسئولين مي‌دهند اين كمرشكن است ما مهم‌ترين كشور ما همين مسائل مال است كه كسي به امانت عمل نمي‌كند اين‌طور نيست كه حالا ماها با طلبه‌هاي عادي يك اندازه مثل حضرت امير سهم ببريم حواستان را جمع بكنيد اين نيست, بار امانت را آسمان‌ نمي‌توانست بكشد ما به همان ﴿يَتُوبَ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ اميدواريم امانت، وضعش اين است اگر كسي واقعاً امين باشد ما هيچ مشكلي در مملكت نداريم تنها مشكل ما آن است كه اين بار امانت را ما نمي‌توانيم حمل بكنيم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم همين روايت را در بحث روايي نقل كردند.

تأكيد علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) بر امانت الهي بودن ولايت علي(عليه السلام)

ولي آنچه ايشان روي آن خيلي تكيه مي‌كنند روايتي است از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه منظور از اين امانت, ولايت حضرت علي(سلام الله عليه) است[34] حضرت امير يعني اهل بيت, تنها ولايت شخص امام اول كه نيست اين روايتي كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه منظور از اين ولايت, ولايت اميرالمؤمنين يعني اهل بيت است ايشان اول تا آخر آيه را با همين وضع دارند معنا مي‌كنند اصرار ايشان اين است كه در اسلام شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه رئيس المسلمين است حسابش جداست در بين امت نه در بين جامعه اسلامي, در بين امت كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) استثنا بشود.

چگونگي وليّ‌الله شدن اميرالمؤمنين(عليه السلام)

اول كسي كه ولايت را طرح كرده حضرت امير است كه انسان بشود وليّ خدا[35] چطور بشود وليّ خدا آن مسئله اطاعت و بهشتي شدن و پرهيز از جهنم را كه ذات اقدس الهي به وسيله حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ما ابلاغ كرده اما انسان راه ولايت را طي كند ممكن است زاهد باشد ممكن است عابد باشد از جهنم نجات پيدا كند بهشت برود غرف مبنيه به انتظار او باشد اين وليّ الله نيست وَلْي يعني قرب, كسي كه به خدا بخواهد نزديك بشود اين كسي كه بخواهد به خدا نزديك بشود با عبادت و زهد نمي‌شود عبادت و زهد گوشه‌اي از كارهاي اوست او كه عبادت مي‌كند زهد مي‌ورزد «خوفاً من النار» او عبادت بردگي دارد او كه «شوقاً الي الجنّة» عبادت مي‌كند عبادت تاجرانه دارد اينها انسان‌هاي خوبي‌اند صالح‌اند و متّقي‌اند اهل سعادت‌اند و محبوب‌اند همه اين اوصاف درباره آنها هست اما هيچ كدام وليّ الله نيستند وليّ‌ الله آن است كه عبادت بكند لا خوفاً من النار و لا شوقاً الي الجنّة غرضش اين باشد كه به خدا نزديك بشود البته كسي كه به خدا نزديك شد همه كمالات مادون را هم دارد يعني يقيناً از جهنم نجات پيدا كرده يقيناً به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[36] رسيده خود حضرت امير فرمود من اين كاره هستم فرمود من كسي نيستم كه «خوفاً من النار» يا «شوقاً الي الجنّة» عبادت بكنم من «شكراً» عبادت مي‌كنم «حبّاً» عبادت مي‌كنم[37] اول كسي كه در امت اسلامي اين حرف را زد به پاي اين حرف ايستاد و عده‌اي را هم به همراه خود برد حضرت امير بود اصرار ايشان چه در تفسير چه در نوشته‌هاي ديگر اين است كه اول كسي كه راه ولايت را باز كرد وليّ‌سازي را ترويج كرد وجود مبارك حضرت امير بود وگرنه خيلي‌ها بودند براي پرهيز از جهنم براي رسيدن به بهشت عبادت مي‌كردند زهد مي‌ورزيدند آنها اجرشان محفوظ, مقاماتشان هم مخصوص خودشان است اما اگر كسي بخواهد متقرِّب الي الله بشود و هيچ انگيزه‌اي نداشته باشد در عبادت‌ها كه عبادت بكند براي اينكه جهنم نبرندش يا براي اينكه چيزي به او بدهند گرچه ذات اقدس الهي انسان را از جهنم نجات مي‌دهد و به بهشت مي‌رساند هيچ كسي بدون اجر نيست اما «تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن».[38]

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 19.

[2] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 43.

[3] . سورهٴ مائده, آيهٴ 48.

[4] . سورهٴ توبه, آيهٴ 123.

[5] . سورهٴ فتح, آيهٴ 29.

[6] . سورهٴ محمد, آيهٴ 29.

[7] . الكافي, ج5, ص9 و 10.

[8] . تفسير القرآن العظيم (ابن‌كثير), ج6, ص430; الدرالمنثور, ج5, ص224.

[9] . سورهٴ ناس, آيهٴ 5.

[10] . الامالي (شيخ صدوق), ص498; نهج‌البلاغه, خطبه 204.

[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 34.

[12] . سورهٴ طه, آيهٴ 39.

[13] . سورهٴ قصص, آيهٴ 8.

[14] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 56.

[15] . سورهٴ طلاق, آيهٴ 12.

[16] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 103.

[17] . سورهٴ نساء, آيهٴ 17.

[18] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 12.

[19] . سورهٴ توبه, آيهٴ 104; سورهٴ شوري, آيهٴ 25.

[20] . ر.ك: التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص368 ـ 370.

[21] . سورهٴ حديد, آيهٴ 1; سورهٴ حشر, آيهٴ 1; سورهٴ صف, آيهٴ 1.

[22] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 1; سورهٴ تغابن, آيهٴ 1.

[23] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 44.

[24] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 83.

[25] . سورهٴ حج, آيهٴ 18.

[26] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 11.

[27] . سورهٴ زمر, آيهٴ 23.

[28] . سورهٴ زمر, آيهٴ 42.

[29] . سورهٴ سجده, آيهٴ 11.

[30] . سورهٴ انعام, آيهٴ 61.

[31] . ر.ك: التوحيد (شيخ صدوق), ص259, 268 و 269.

[32] . الميزان, ج16, ص350.

[33] . نهج‌البلاغه, خطبه 199.

[34] . الميزان, ج16, ص354.

[35] . الميزان, ج16, ص354.

[36] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 15.

[37] . ر.ك: نهج‌البلاغه, حكمت 237.

[38] . ديوان حافظ, غزل 177.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق