اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِاليَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (8) يُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (9) فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (10)﴾
علت عدم بهرهمندي كفار و منافقان از هدايت قرآن
همان طوري كه عنايت فرموديد: اين قسمت استدلال است بر اينكه چرا قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[1] است؛ با اينكه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[2] است، چگونه به عنوان ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ بيان شده؟ در اين قسمتهاي قرآن، مردم به سه قسمت تقسيم شدند: عدّهاي اهل تقوايند؛ عدّهاي اهل كفرند [و] عدّهاي اهل نفاق؛ خداي سبحان ميفرمايد: گرچه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است [يعني] براي هدايت [همه] مردم تنزّل كرد؛ ولي تنها گروه متّقياناند كه از اين قرآن استفاده ميكنند و دو گروه ديگر _كه كفّار و منافقيناند_ راه ادراك خود را بستهاند [و] به سوءاختيار خود از قرآن محروماند. دربارهٴ كفّار فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِم﴾[3] [كه] به منزلهٴ اين است كه فرموده باشد «لأنّ الّذين كفروا سواء عليهم»؛ دربارهٴ منافقين هم ميفرمايد: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ﴾ چون ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾؛ اينها از قرآن استفاده نميبرند.
ادعا وابتلاي منافقان و جواب خداوند به آنان
اين آياتي كه دربارهٴ منافقين تا كنون خوانده شد، هر بخشي كه منافق به آن بخش مبتلا بود كيفرش را هم قرآن در همان آيه ذكر كرد. در آيهٴ اوّل فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِاليَوْمِ الآخِرِ﴾ فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ﴾؛ اينچنين نيست كه ميگويند. در آيهٴ دوم فرمود: ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾؛ امّا اينچنين نيست كه آنها خيال ميكنند [بلكه] ﴿وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾. در آيهاي كه محل بحث است _كه از امروز شروع ميشود_ فرمود: ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾، اينچنين نيست كه اين مرض همينطور بماند، بلكه ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾. تا كنون آياتي كه دربارهٴ منافقين خوانده شد، هر بخشي كه آنها مبتلا بودند، خداي سبحان آن بخش را بيجواب نگذاشت؛ اگر آنها گفتند: «ما مؤمنيم»، خدا فرمود: «دروغ ميگويند»؛ اگر آنها به خيال نيرنگ اقدام كردند، خدا ميفرمايد: «اينها دارند عليه خود نيرنگ ميكنند»؛ اگر در قلب آنها مرض هست، خدا فرمود: «ما مرض اينها را اضافه كرديم».
يكساني كفار و منافقان در مختوم بودن دل
قرآن، كفّار و منافقين را يك گروه ميداند، لذا در آيهٴ 140 سورهٴ «نساء» ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللّهَ جَامِعُ المُنَافِقِينَ وَالكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً﴾، اگر كافر و منافق با هماند، پس در علتِ حكم هم سهيماند [يعني] به يك علّت هر دو از قرآن محروماند و به يك علّت هر دو گرفتار عذاب اليماند. و آن علّت، همان طبع قلب است كه دل مُهر ميشود؛ همان طوري كه دربارهٴ كفّار فرمود: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِم﴾[4] يا [در] آيات ديگر فرمود: «دلهاي اينها طبع شد»[5]، در سورهٴ «منافقون» راجع به كفّار هم فرمود كه دل اينها طبع شده است؛ در آيهٴ سوم سورهٴ «منافقون» فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوْا فَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ﴾. تنها راه ادراك انسان، قلب انسان است و قلب كافر و منافق مطبوع است و مختوم، وقتي قلب مختوم شد، سببِ انديشه بسته است؛ قهراً هر دو در جهنّم با هم خواهند و حكم مشترك دارند. پس اگر در سورهٴ «نساء» فرمود: «خدا كافر و منافق را با هم جمع ميكند»[6]، در سور ديگر فرمود كه قلب هر دو گروه بسته است، راه براي انديشه ندارند.
سلب توفيق فهم قرآن از منافقان و كافران
و امّا اينكه چرا اينها راه براي انديشهٴ صحيح ندارند، براي آن است كه اينها اوّل بيمار شدند و قرآن براي درمان اينها دستور داد، اين قرآن را پشتسر گذاشتند [و] به اين نسخه عمل نكردند، [آنگاه] خداي سبحان اين مرضِ اينها را اضافه كرد. اضافه كرد»؛ يعني توفيق فهميدن اين نسخه و درمان را از اينها گرفت؛ نه [اينكه] به اينها مرض داد. «مرض» دادني نيست، [بلكه] همين كه توفيق فهم سلب بشود [و] انسان به حال خود واگذار بشود، مرضش افزوده ميشود. نفاق يا از ضعف ايمان شروع ميشود كه كمكم اين ضعف رو به قوّت ميرود يا از همان اوّل با خدعه و نيرنگ شروع ميشود.
شفاي قرآن كريم در مقام دفع و رفع مرض
چون خدا مدّعي است كه قرآن شفاي دردهاي دروني است، بايد بيماريهاي دروني را بيان كند. وقتي طبيب، طبيب حاذقي است كه هم درد را به بيمارها بگويد (كه درد چيست و چه چيز دردآور است، مرضآور است) و هم راهِ درمان را بگويد. اگر طبيبي بنشيند تا بيمارها به او مراجعه كنند، اين طبيب الهي نيست؛ طبيب الهي _كه انبيا به اين طب متّصفاند و طبق بيان حضرت امير (سلام الله عليه) در نهجالبلاغه رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) به عنوان طبيب معرّفي شده است:«طبيب دوّار بطبّه»[7]_ آن است كه هم راه بيماري را به مردم بگويد و هم راه درمان را؛ نه اينكه بنشيند و ببيند هر كه بيمار شد [و] به آنها مراجعه كرد [آنها] درمان كنند. قرآن مدّعي است كه من شفايم؛ نه شفايم يعني صبر ميكنم هر كه مريض شد او را درمان ميكنم، [بلكه] قرآن شفاست؛ هم در مقام دفع مرض، هم در مقام رفع مرض؛ نه ميگذارد مردم مريض بشوند، نه ميگذارد كسي كه بيمار شد به همان وضع بيمارياش بماند؛ هم ميگويد چه چيز دردآور و مرضآور است و هم راه درمانش را بيان ميكند. پس اگر در آيهٴ 82 سورهٴ «اسراء» ادّعاي شفابودن را مطرح كرد و فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾، اگر فرمود: «قرآن شفا و رحمت است»، يعني نه ميگذارد جامعهٴ اسلامي بيمار بشود و نه در برابر بيماري آرام مينشيند؛ هم راه بيمارشدن را ميگويد كه چه چيز مرض ميآورد و هم راه درمان را تبيين ميكند. پس قرآن هم دفعاً شفاست، هم رفعاً؛ هم نميگذارد پيروانش مريض بشوند و هم اگر كسي بيمار شد، فوراً او را درمان ميكند.
سرّ ازدياد مرض در قلب منافقان
و اگر كسي حرف قرآن را در مقام دفعِ مرض گوش نداد، مبتلا شد به مرض و در مقام رفع مرض هم حرف قرآن را گوش نداد، آنگاه است كه خدا او را رها ميكند، وقتي مريض به حال خود رها شد، بيمارياش افزوده ميشود. اين افزايشِ بيماري مربوط به مرحلهٴ سوم است؛ در مرحلهٴ اوليٰ قرآن كريم راهنمايي ميكند، ميگويد «فلان كار باعث مرض شماست، فلان كار شما را مريض ميكند، اين كار را نكنيد» اگر كسي حرف قرآن را در اين مرحله گوش نداد (به فلان كار تن در داد و مريض شد) باز قرآن در رفع مرض او ميكوشد [و] راه درمان را به او نشان ميدهد كه او شفا پيدا كند، اگر در اين مرحلهٴ دوم هم حرف قرآن را گوش نداد، آنگاه خدا او را به حال خود رها ميكند؛ نه [اينكه] مرض او را افزوده ميكند، [اينكه] وقتي مريض را به حالش رها كرديد، بيمارياش افزوده ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ آن مرحلهٴ مرض كه گوشدادن و شنيدن را هم از انسان گرفته باشد، آن مرضِ مهلك است، آن پايان مرحلهٴ است؛ و الاّ در طليعهٴ امر، يك بيماري نيست كه استماع و گوشدادن به حرف طبيب را از آدم گرفته باشد.
پس ادّعاي قرآن در سورهٴ «اسراء» اين است كه﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[8].
تمثيل قرآن در مقام دفع مرض اخلاقي
در مقام دفع مرض كه انسان مريض نشود، در سورهٴ «احزاب» اينچنين فرمود، دستوري كه به همسران رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميدهد اين است [كه در] آيهٴ 32 سوره «احزاب» ميفرمايد: ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾؛ شما مانند ديگر زنها نيستند، اگر باتقوا بوديد به پاس احترام اين بيت نبوّت، مقام رفيع خواهيد داشت، آنگاه فرمود: ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالقَوْلِ﴾[9] ؛ در حرفزدن با مردها صدا را رقيق و نازك نكنيد، چرا؟ چون ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[10]؛ آن مردي كه در قلبش مرض هست با شنيدن صداي زن طمع ميكند. معلوم ميشود طمعِ در زنِ نامحرم، از نظر قرآن مرض است. از همان اوّل خداي سبحان ميفرمايد: اگر ديديد در برابر صداي نامحرم طمع ميكنيد، بدانيد مريضايد (اين كار، مَرَض است). اين [را] به عنوان دفعِ مرض بيان كرد، فرمود: اين كار، مرض است. اين به عنوان نمونه است؛ نه اينكه شنيدن و تحريكشدن مرض باشد؛ امّا ديدن و تحريكشدن مرض نباشد؛ اين به عنوان تمثيل است، نه تعيين( اين تمثيلاً بيان شده است، نه تعيناً كه مرض همين است و لا غير). معلوم ميشود در دفع مرض به انسان ميگويد «به دنبال نامحرمرفتن مرض است، اين كار را نكنيد» حالا اگر كسي [اين كار را] كرد، اين مرض آمد، [آنگاه قرآن كريم] به فكر درمان او هست، راههاي فراواني براي درمان او هست.
تمثيل قرآن در مقام دفع مرض سياسي
از نظر مسائل سياسي در سورهٴ «مائده» آيهٴ 52 فرمود: ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ﴾؛ فرمود: در زمان انقلاب، در زمان جنگ، اگر ديديد بعضيها گرايشي به كفّار دارند، اين گرايش به كفّار «مرض» است، به آن سمت ميل نكنيد؛اگر به آن سمت ميل كرديد، اين ميل «مرض» است.پس قرآن دفعاً هم شفاست؛ يعني به كسي اجازه نميدهد كه يه سمت كافر ميل پيدا كند،اگر هم كسي به آن سمت ميل پيدا كرد و مريض شد، راه توبه و امثال توبه را به عنوان درمان در برابر او باز ميكند كه رفعاً هم بشود شفا؛ چه اينكه دفعاً هم شفاست. فرمود: آنها كه قلبشان مريض است، به سمت كفّار گرايش دارند كه ﴿يُسَارِعُونَ فِيهِم﴾ نه «يسارعون إليهم» _حثش هم قبلاً گذشت_اين معلوم ميشود [كه] قبلاً گرايشي در درون آنها بود و از لحاظ درون با كفّار بودند كه فعلاً در بين آنها ميخواهند شتابزده حضور داشته باشند؛نه تازه به آن سمت شتابان بروند. اينها مرضهاي سياسي است، آنها مرضهاي اجتماعي و اخلاقي است؛اينها به عنوان نمونه است [يعني] همه [اينها] به عنوان تمثيل ذكر شد؛ نه به عنوان تعيين.
تهديد قرآن نسبت به منافقان و افراد مريض القلب
پس قرآن اين راهها را مشخّص كرد كه چه چيز مرض است و راه درمانش هم به نام توبه و امثالذلك باشد كه مشخص كرد و اگر كسي از راه توبه و امثالذلك اين بيماريها را درمان نكرد، با تهديد درمان ميكند؛ فرمود: آنها كه مريضاند، دست از اين مرضشان بردارند؛ و إلاّ ما فرمان صادر ميكنيم؛ اين هم يك راه درمان است. آن را در سورهٴ «احزاب» فرموده است؛ در سورهٴ «احزاب» وقتي جريان جنگ احزاب را مطرح ميكند و تهاجم كفّار را بيان ميكند [به اين مطلب اشاره ميكند]؛ آيهٴ شصت از سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿لَئِن لَمْ يَنتَهِ المُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالمُرْجِفُونَ فِي المَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلاَّ قَلِيلاً﴾؛ فرمود: در زمان جنگ است [كه] تو گاهي به عنوان غزوه به جبهه ميروي [و] اينها در شهر ميمانند، مردم را عليه انقلاب و جنگ ميشورانند يا دلهاي مردم را متزلزل و مضطرب ميكنند، شايعهپراكني دارند، اينها دست از كارشان بردارند؛ و الاّ ما به تو فرمان صادر ميكنيم كه اينها را تبعيد كني و اينها را از اينجا بيرون كني و دستور كشتار اينها را هم خواهيم داد. فرمود: ﴿لَئِن لَمْ يَنتَهِ المُنَافِقُونَ﴾؛ اگر منافقين منتهي نشوند؛ يعني نهي از منكرِ تو در آنها اثر نكند [و] اين درمانت در آنها اثر نكند، ﴿وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[11]_ كه اين ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ [از آنجا] در كنار «منافقين» قرار گرفته است، افراد ضعيفالايمان مراد است، آنها كه بيماريشان زياد است در حدّ كفر و نفاقاند، آنها كه طليعهٴ بيماري آنهاست، هنوز به حدّ نفاق نرسيدهاند_ فرمود: اگر اينها دست برندارند و همچنين مُرجفونِ در مدينه هم دست برندارند ما اِغرا ميكنيم، دستور حمله ميدهيم، دستور ميدهيم كه تو اينها را تبعيد كني و مانند آن.
معناي «مُرجفون» و راه درمان آنان
«مرجفون» كسانياند كه اراجيف را منتشر ميكنند. اراجيف از رَجْفَه است _ رجفه، يعني لرزه _ آن خبرهاي بيپايهٴ لرزان را ميگويند اراجيف. خبري كه مغز، ريشه و سند دارد اراجيف نيست چون ثابت است؛ امّا خبري كه پايه ندارد [و] لرزان است، جزء اراجيف است. مرجفون كسانياند كه اين اراجيف را منتشر ميكنند. فرمود: اگر مرجفون دست از نشر اكاذيب برندارند، ما هم دستورِ اغرا ميدهيم؛ اين يك درمانِ تهديدي است.
پس از چند نظر قرآن كريم براي شفاي بيماران دستوراتي دارد: گاهي اصل بيماري را مطرح ميكند كه كسي مبتلا نشود، گاهي راه درمان را به نام توبه يا تهديد و مانند آن جلوي انسان باز ميكند كه انسانِ بيمار، خودش را درمان كند. اگر كسي با همهٴ اين راههاي درماني، حكم خدا را پشتسر گذاشت، اينجاست كه در مرحلهٴ سوم ميفرمايد: ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾.
پرسش: ...
پاسخ: يكي از راههاي درمانش همين است كه منتهي بشوند [و] اين نهي از منكر در آنها اثر بكند. راه انتها (يعني پذيرش نهي) و تناهي (يعني قبولكردن نهي)؛ يا تهديد است يا وعده كه نهي از منكر مراتبي دارد [و] اين يكي از راههاي درمانش است.
ابتدايي نبودن مرض منافقان از جانب خداوند
بنابراين اگر كسي با داشتن همهٴ اين علل شفا و درمان، معذلك كتاب الهي را پشتسر گذاشت، از اين به بعد آن توفيق الهي از او گرفته ميشود [و] اين بيمار را به حال خودش رها ميكند. وقتي بيمار را به حال خودش رها كردند ميشود: ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ و إلاّ اينچنين نيست كه خدا كسي را مريض بكند يا كسي را گمراه بكند. فرمود: ما همين كه توفيق را از افراد گرفتيم، آنها را به حال خودشان رها ميكنيم [و] ميافتند كه ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[12] ؛ اگر خدا فيض را امساك بكند، كسي نيست كه رحمت به انسان بفرستد. اين راه ازديادِ مرض؛ ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾.
به اينها فرمود: اگر خودتان را درمان نكرديد ما روزي اين مرضِ شما را علني ميكنيم. بعضي از بيماريهاست كه انسان از علنيشدن آن وحشتي ندارد؛ بعضي از بيماريهاست كه انسان از فاششدن آن رنج ميبرد. سرمايهٴ نفاق همان پوشش است، خدا فرمود: كاري نكنيد كه ما اين پوشش را برداريم؛ شما به اين فكر نباشيد كه اگر مرضتان علاج نشد، ما همانطور بگذاريم [تا] دَرَش را ببنديد، ما اين پرده و پوشش را برميداريم [تا] مردم بفهمند شما مريضايد (اين كار را هم ميكنيم)؛ اين هم به عنوان يك تهديد خواهد بود.
روشن شدن مرض بيماردلان در جنگ و جهاد
در سورهٴ 47 [سورهٴ محمد] آيهٴ 20 و 29 اين است؛ فرمود: اينها كه اوّل به يك ايمانِ ضعيفي مبتلايند، در زمان صلح و سازش و آرامش به عنوان يك مسلمان مطرحاند، در روز ابتلا و امتحان معلوم ميشود كه حاضر نيستند اسلام را حفظ كنند و تقويت كنند؛ نظير همان آياتي كه فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُم﴾[13] _اين آيه در مدينه نازل شد_ اوايل كه هنوز جنگ و جهاد و دفاعي شروع نشده بود، در آرامش بودند، فكر ميكردند كه نماز را پشتسر رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميخوانند كه هيچ امام جماعت و هيچ امام جمعهاي روي زمين به افضليّت حضرت نبود، خوشحال بودند؛ نماز را در مسجدالنّبي ميخواندند كه بعد از مسجدالحرام مسجدي به عظمت مسجدالنّبي عليٰ وجه الأرض نيست، اين نمازِ پنج وقت را پشتسر بهترين پيشنمازها در بهترين مسجدها بعد از مسجدالحرام ميخواندند [و] خيال ميكردند اهل بهشتاند! در اين مقطع آيه نازل شد كه اينها كافي نيست [تا] شما را به بهشت ببرد: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ﴾ _اين در مدينه نازل شد_ ﴿وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُم﴾؛ هنوز جنگ نرفتيد، هنوز جبهه هنز جهاد نرفتيد، نرفتيد، هنوز آن ناامني را احساس نكرديد؛ در زمان صلح و هُدْنِه، انسان مسلمان باشد كه آسان است. گروهي در همين حال در اين گونه از مقطعها از رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال ميكردند كه جبرئيل نيامد، سورهٴ تازهاي نياورد، وحي تازهاي نياورد، تكليف تازهاي نياورد كه ما اطاعت بكنيم، ثواب ببريم؟ _چون اين دستورات و فروعِ دين قسمت مهّم در مدينه نازل شد؛ مسئله روزه گرفتن، زكات دادن، خمس، مسئله حج، مسئله جهاد، اينها همه در مدينه نازل شد يكي پس از ديگري، در مكّه قسمت مهم همان اصول عقايد و اخلاقيّات بود [به عنوان] بخشي از احكام كليّه؛ و إلاّ قسمت مهم احكام و فروع دين در مدينه نازل شد_ اينها به حضرت عرض ميكردند: آيهاي [يا] سورهٴ جديدي نيامد و تكليف تازهاي نياورد كه ما امتثال كنيم، ثواب ببريم؟ حرفشان اين بود [اما] وقتي سورهاي ميآمد، آيهاي ميآمد، دستور نبرد و قتال ميداد، اينها مثل آدم محتضر ميشدند! قرآن ميفرمايد: اينها مريضاند، اين حال، حالتِ مرض است. فرمود: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اينها مؤمناند منتها ايمانشان ضعيف است ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ﴾[14] _ اين «لولا»ي تحضيضيّه است _ چرا سورهٴ جديد نيامد، حكم تازهاي نياورد كه ما امتثال كنيم و فيض ببريم؟! ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ﴾؛ اگر سورهٴ محكمي كه آيات متشابه ندارد[بلكه] آيات روشن دارد؛ آيات متشابه و دوپهلو ندارد تا آنها تأويل كنند، آياتي است خيلي صريح، ظاهر و روشن، ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا القِتَالُ﴾[15]؛ دستورِ دفاع و جهاد و جنگ مطرح ميشد، ﴿رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ المَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ المَوْتِ﴾[16]؛ وقتي ديدن در اين سوره سخن از جنگ، زدن و كشتن و كشته شدن است، به تو نگاه ميكنند مثل يك آدم محتضر! محتضر نگاهش نگاه مرده است. فرمود: اينها كه اصدارر ميكردند دستور جديد بيايد [يا] ما امتثال بكنيم و فيض ببريم، وقتي سخن از جنگ به ميان آمده است نگاه محتضرانه دارند! اين مرض است.
اسنان كه در برابر اعمال عبادي مطيع باشد و در برابر اعمال سياسي و نظامي اسلام متمرّد باشد، اين مرض است. چون اگر قرآن در سوره «اسراء» فرمود: من همه بيماريها را شفا ميدهم، بايد مشخص كند كه چه چيزي مرض است و چگونه هم درمان ميكند، اگر مرض را نگويد و مردم مبتلا بشوند آنگاه درمان كند، اين يك شفاي ناقص است، اين در مقام رفع، شفاست نه در مقام دفع، پس اين را قرآن مرض ميدهند.
پرسش: ...
پاسخ: يانها مؤمنين كاملاند، آنها سالماند. اينكه فرمود: ﴿رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ يعني چون قلبشان مريض است اين حرف را به تو ميزنند، ديگر نفرمود «رأيتهم»، ضمير ذكر نكرد، چون صدرش اين است: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا القِتَالُ﴾[17]، «رأيتهم» نفرمود، فرمود: ﴿رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ [كه] اين تعليق حكم بر وصف، مشعر به عليّت است؛ يعني آن مرضِ قلب است كه اين سخن را به عنوان پيامد در بر دارد.
اينها ﴿يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ المَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ المَوْتِ﴾ نگاهِ محتضرانه ميكنند، آنگاه فرمود: ﴿فَأَوْلَي لَهُم﴾[18]؛ اين حال براي آنها اوليٰ است؛ ما دينمان را حفظ ميكنيم، اينها در حال احتضار و مرگ بمانند. اين طور نيست كه ما دست از دينمان برداريم، [در] اين حالت محتضَرانه بهسربردن براي اينها اولي است. خب، اين يك نحو مرض است.
تهديد قرآن نسبت به افشاي منافقان
آنگاه تهديد را هم در همين سورهٴ 47 [سوره محمد] آيهٴ 29 فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُم﴾؛ اينها فكر كردند كه ما اينها را رسوا نميكنيم؟! منافق تمام سرمايهاش همان پوششِ نفاق است. كاري كه موش در رفتنِ سوراخ دارد، آن كار را منافق دارد؛ گفتند: موش يك «نافقا» دارد، يك «قاصعاً»؛ از يك سوراخ ميرود و از يك سوراخ ديگر بيرون ميآيد [كه] يك طرفش «نافقاً»ست، يك طرفش «قاصعاً». («نافقاً» آن سوراخ زيرزميني است) از يك طرف سوراخ ميكند و از طرف ديگر راه خروج را باز ميكند؛ امّا قشر رقيقي از خاك را حفظ ميكند؛ تا صدايي را شنيد، از آن قشر رقيق خاك سر بر ميآورد و بيرون ميرود؛ اين كارِ «يربوع» يعني موشهاي زيرزمين است كه با «نافقا» و آن نقبِ زير زمين از «قاصعا» سر در ميآورند. خدا ميفرمايد: ما گاهي اين دو طرف را ميبنديم و نميگذاريم اين بيرون بيايد، [آنگاه] او را در همان حال رسوا ميكنيم؛ اين «ضِغن» و اين كينه را افشا ميكنيم. اينچنين نيست كه خداي سبحان اين مرض را براي هميشه سرپوش بگذارد، فرمود: تمام سرمايه منافق، همان پوشش اوست، ما يك وقت اين پوشش را برميداريم: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُم﴾ در قيامت حسابش جدا، در دنيا هم حسابش جدا[ست]. اين راهِ تهديدي است براي درمان.
زمان افزوده شدن مرض بيماردلان
اگر كسي اين راههاي درمان را با همهٴ تهديدها و با همهٴ وعدهها و وعيدها پشتسر گذاشت، آنگاه است كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾. اينچنين نيست كه بدواً اگر كسي مريض بود، خداي سبحان قلبش را به بيماري بيشتري مبتلا بكند. همهٴ راههاي وعده و وعيد را فرا راه او نصب ميكند، اگر او با داشتن همهٴ اين راهها حاضر به درمان نشد، آنگاه است كه توفيق را برميدارد و به تعبير قرآن نسبت به اين گروه ميفرمايد: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُم﴾[19] وقتي نسبت به اينها فرمود: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُم﴾، بيماري اينها افزوده ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: طبيب به هر بيماري نميگويد «هرچه ميخواهي بخور»، اين ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُم﴾ را قرآن به همه نميگويد، به خيليها ميگويد: ﴿اتَّقُوا﴾[20]؛ بپرهيزيد، پرهيز كنيد؛ دستورِ تقوا ميدهد، دستورِ پرهيز ميدهد؛ امّا مريضي كه در آستانهٴ مرگ است [و] راه درمانش را خودش بسته است، به او دستور پرهيز غذايي نميدهند! طبيب در چنين حالي براي مطمئنشدن اين بيمار ميگويد «شما پرهيز غذايي نداريد» يعني كار از پرهيز گذشت، لذا خداي سبحان به اين گروه ميفرمايد: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُم﴾؛ هر چه خواستيد بكنيد. به ديگران ميگويد: ﴿اتَّقُوا﴾؛ به آنها كه شايستهٴ درماناند دستور پرهيز ميدهد، ميگويد: پرهيز كنيد؛ امّا آن كه شايستهٴ پرهيز و درمان نيست به او كه دستور تقوا نميدهد، به او ميگويد: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُم﴾[21]؛ هر چه خواستيد بكنيد؛ مثل آن بيماري كه ديگر راه علاجش بسته است [و] طبيب به او ميگويد «شما پرهيز غذايي نداريد، هر چه خواستيد بخوريد». اين «هر چه خواستيد بخوريد» يعني راهِ درمان گذشت؛ اين ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُم﴾ كه قرآن به گروهي ميگويد؛ يعني راهِ درمانتان را عمداً بستيد، آنگاه است كه ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾. اگر هدايت و شفا نيايد و بيمار را به حال خود بگذارند و بگويند «هر چه خواستي بكن»؛ يعني ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾؛ و الاّ اين طور نيست كه از آن طرف «مرض» بيايد. بيمار اگر كارش از درمان گذشت، طبيب ميگويد «چه پرهيز بكني، چه نكني يكسان است» يعني كارَت از درمان گذشت. و اگر هم همين در آنها اثري بگذارد واقعاً، البته تهديد است و درمان (درمانِ تهديدي است). و اگر خداي سبحان مريضي را با اين شرايط به حال خود رها كند آنگاه است كه مرض افزوده ميشود؛ و الاّ از طرف خداي سبحان مرض نميآيد؛ ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾.
كذب اعتقادي و عذاب دردناك منافقان
﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ﴾؛ گذشته از اينكه بيماريها در دنيا دامنگير اينها ميشود، عذابِ دردناك قيامت هم براي اينهاست (يعني مختص اينهاست)، ﴿بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ﴾؛ اين كذبشان باعث عذاب اليم اينها شد. اينها دروغ ميگويند و نحوهٴ دروغ اينها در سورهٴ «منافقون» به اين صورت بيان شده است؛ آيهٴ اوّل سورهٴ «منافقون» بعد از ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ اين است: ﴿إِذَا جَاءَكَ المُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ المُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾؛ اينها دروغ ميگويند، اينها از واقعيت خبر ميدهند، يعني از درون خود خبر ميدهند ميگويند: درونِ ما به رسالت تو مؤمن است [در حالي كه] اين واقعيّت ندارد، درونشان معتقد نيست. اينها كاذباند؛ ميگويند «مؤمنيم» و دروغ ميگويند، ميگويند «تو را به عنوان رسول قبول داريم» و دروغ ميگويند؛ وگرنه چرا آيات ما را به استهزا ميگيرند؟ اگر ما مَثَل بزنيم، اينها آيات ما را به استهزا ميگيرند؛ عدّهاي از مسلمين به جبهه بروند، اينها ميگويند كه اينها عواماند و فريبخوردهاند و گولِ ديني به اينها زدند؛ اگر اينها راست ميگويند و تو را به عنوان رسول قبول دارند، اين حرفها را چرا ميزنند؟ آيهٴ 31 سوره «مدثر» اين است كه وقتي ما اين معارف و حقايق را براي تو تبيين ميكنيم، ﴿وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَالكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهذَا مَثَلاً﴾[22] اينجا منظور از ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ منافقيناند كه در كنار كفّار ذكر شدند _ فرمود: كفّار و منافقين (كه قلبشان مريض است) با تحقير ميگويند: خدا از اينها چه ميخواهد؟ منظورِ خدا چيست؟ ﴿مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهذَا مَثَلاً﴾ _ اين لسان، لسانِ تحقير است _ ﴿مَاذَا﴾؛ خدا چه ميخواهد؟ چه هدف دارد از اين بيان؟ وقتي مسلمين به جبهه ميروند، [منافقين] ميگويند: رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) _معاذالله_ ما را وعدهٴ نيرنگ و فريب داد: ﴿مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً﴾؛ فرمود: وقتي جريان احزاب روي داد و همهٴ گروهها عليه اسلام و مسلمين صف بستند/ ﴿هُنَالِكَ ابْتُلِيَ المُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً﴾، اينجاست كه ﴿وَإِذْ يَقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً﴾[23]؛ آنها وعدهٴ پيروزي به ما دادند؛ در حالي كه دشمن همه جا صف بسته است و ـ معاذ الله ـ پيامبر ما را وعدهٴ نيرنگ داده است. اين همان است كه در بعضي از قسمتهاي تاريخي و روايي آمده است كه منافقين ميگويند: ما در درون خانهمان امنيّت نداريم و او [پيامبر] به ما ميگويد: «شما ايران و روم را فتح ميكنيد»؛ چنين حرفي [زدند]، اين مرض است؛ ﴿وَإِذْ يَقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً﴾. پس اينها [منافقان] دروغ ميگويند، اگر رسول را به رسالت قبول داشتند، ايمان به غيب داشتند [يكي از مصاديق] ايمان به غيب آن است كه اگر خداي سبحان به وسيلهٴ رسول به انسان وعدهٴ پيروزي بدهد، انسان جزم پيدا كند [و] نگويد «اين نيرنگ است، اين غرور است».
نتيجه بحث
بنابراين چه افراد ضعيفالايمان و چه افرادِ منافق (اينها) گرفتار مرضِ قلبياند؛ منتها افراد ضعيفالايمان بيماريشان طوري است كه قابل درمان است، منافقين بيماريشان از حدّ درمان گذشته است، لذا ﴿ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ﴾.
آنگاه در آيات بعدي راهِ عملكرد منافقين را تبيين ميكند كه منافقين ديدشان اين است كه انسان صالحياند و به حال جامعه مصلحاند، چون اين ديد را دارند، حرف انبيا را گوش نميدهند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.
[5] ـ ر . ك: سورهٴ نحل، آيهٴ 108..
[6] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 140.
[7] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 108.
[8] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.
[9] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 32.
[10] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 32.
[11] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 60.
[12] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 2.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 214.
[14] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.
[15] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.
[16] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.
[17] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.
[18] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.
[19] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 40.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 48.
[21] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 40.
[22] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[23] ـ سورهٴ احزاب، آيات 11 و12.