22 11 1986 3256747 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 271(1365/09/01)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ(۱۵۵) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ(۱۵۶) أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ المُهْتَدُونَ(۱۵۷)

فخامت پاداش صابران

جريان امتحان الهي را كه مطرح كرد، فرمود به اينكه آنها كه از عهده امتحان پيروزمندانه به در آمدند، صابرند و صابرين را بشارت بده. امّا متعلق بشارت را ذكر نفرمود به دليل أعميّت و أهميت آن بُشريٰ نفرمود به چه بشارت بده. اگر مطلب يك امر جزئي باشد مي‌فرمايد: آنها را به اين امر بشارت بده، ولي اگر آن بُشريٰ به قدري مهم باشد كه به شمارش و حساب در نيايد نيازي به ذكر نيست؛ براي اينكه حد مشخصي ندارد و براي ارشاد به اهميت آن بُشريٰ.

چون درباره صابرين وارد شده است كه ﴿يُوفُون أجورهم بغير حساب﴾ يا وارد بهشت مي‌شوند ﴿بغير حساب﴾ دربارهْ صابرين چون پاداش مهمي است كه به حساب درنمي‌آيد، لذا نفرمود به اينكه به صابرين چه بشارت بده، آن متعلق تبشير را كه بُشريٰ است ذكر نفرمود، فقط فرمود: ﴿و بشّر الصابرين﴾

 

منطق توحيدي صابران

صابرين كساني‌اند كه از عهده اين امتحانات به خوبي برمي‌آيند؛ زيرا منطق آنها اين است كه مبدأ آنها خداست، معاد آنها هم خداست؛ ﴿و بَشِّر الصابرين﴾، صابرين را معنا مي‌كند [و] اوصاف صابرين را مي‌شمارد كه آن اوصاف به يك وصف ريشه‌اي و اعتقادي تكيه مي‌كند و آن اين است كه ﴿الذين إذا أصابتهم مصيبة قالوا إنّا لله و إنّا إليه راجعون﴾ اين گرچه به صورت اذا ذكر شده است، امّا مفيد (كلّما) است يعني «كلَّما أصابتهم مصيبة قالوا إنّا لله» و ﴿قالوا﴾ هم نه يعني فقط لفظاً اين كلمه را تلفظ مي‌كنند يعني منطق آنها اين است. ﴿الذين قالوا ربُّنا الله﴾[1] يعني مقال آنها اين است. ما اگر گفتيم حرف فلان گروه اين است يعني منطقشان اين است؛ ﴿وَمن أحسن قولاً ِممَّن دعا الي الله﴾[2] يعني منطقش اين است، قول در اين‌گونه از موارد يعني عقيده و مرام ﴿الذّين إذا أصابتهم مصيبة﴾ يعني صابرين كساني‌اند كه هر وقت يك حادثه ناگواري به آنها برسد، منطق آنها اين است كه بگويند: ﴿إنّا لله و إنّا إليه راجعون﴾ پس به عنوان وقت معين نيست، بلكه كليه است؛ چه اينكه اين ﴿الذين إذا أصابتهم﴾ به منزله يك قضيه شرطيه كليه است؛ نظير «كلّما طلعت الشمس فالنهار موجود» و تالي هم كه ﴿قالوا إنّا لله﴾ است؛ نه يعني لفظاً مي‌گويند، بلكه منطق آنها و عقيده آنها اين است كه ﴿إنّا لله و إنّا إليه راجعون﴾  و با اين منطق مي‌توانند از عهده آن امتحانات سنگين سرافراز بيرون بيايند: ﴿الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا إنّا لله و إنّا إليه راجعون﴾.

يك بحث در اين است كه صابر منطقش اين است و قهراً غير صابر منطق ديگر دارد. يك بحث در اين است كه چگونه اين منطق توحيدي انسان را در امتحانها پيروز مي‌كند. اين ﴿انا لله و انا اليه راجعون﴾ چه نقشي دارد كه انسان را در مراحل آزمون سرافراز مي‌كند.

 

منطق غير موحدان در برابر حوادث

اما آن مسئله اوليٰ، مقام اول بحث كه فرمود: ﴿و بَشّرِ الصابرين ٭ الذين إذا أصابتهم مصيبة قالوا إنّا لله﴾ معلوم مي‌شود ديگران كه اهل صبر نيستند منطقشان اين نيست.

 

ـ تن دادن به خرافات

آنها كه منطقشان اين نيست، آنها را در آيات ديگر مشخص مي‌كند و مي‌فرمايد: آنها كساني‌اند كه اگر يك حادثه ملايم و گوارا به آنها برسد اين را از خودشان مي‌دانند و اگر يك حادثه ناگواري به اينها برسد به بخت بد و به شانس بد و مانند آن موكول مي‌كنند و نااميد مي‌شوند و اهل يأس و كفر خواهند بود و شروع به بددهني و بد انديشي مي‌كنند. معلوم مي‌شود صابر در موارد آزمون هرگز نااميد نيست، اولاً و مواظب رفتار و كردار خودش است، ثانياً و غير صابر مواظب حرفش نيست، اولاً و مواظب رفتار و كردارش نيست و حادثه سهمگين او را نااميد مي‌كند، ثانياً.

ـ مكر به جاي شكر در مواجههْ با فضل خدا

آن آيات را در موارد گوناگون خداي سبحان بيان كرده است؛ در سورهٴ مباركهٴ يونس آيه 21 فرمود: ﴿وإذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضراءَ مسّتهم إذا لهم مكرٌ في آياتنا قل الله أسرع مكراً إنّ رسلنا يكتبون ما تمكرون﴾؛ فرمود: مردم عادي اين چنين‌اند كه اگر مصيبتي در اثر استحقاق آنها به آنها برسد و رحمتي از طرف ما در اثر تفضّل ما،  نصيب آنها بشود آنها از اين رحمت سوء استفاده مي‌كنند [و] شروع مي‌كنند به بهره‌برداري زشت و نقشه كشيدن. ﴿واذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضراء مسّتهم﴾ كه ضرّاء را به خود اينها نسبت داد كه ضرر به اينها خورد [و] رحمت را به خودش نسبت داد چون تفضل است. فرمود: ضرري كه به آنها برسد اگر ما اين ضرر را برطرف بكنيم به آنها رحمت برسانيم شروع به نقشه‌كشي شوم مي‌كنند؛ ﴿إذا لهم مكر في آياتنا﴾ در اين آيات ما كه تفضل الهي است اينها به جاي شكر شروع به مكر مي‌كنند نقشه بد مي‌كشند، فكر بد مي‌كنند يعني از اين نعمت سوء استفاده مي‌كنند. آن‌گاه فرمود: ﴿قل الله أسرع مكراً إنّ رسلنا يكتبون ما تمكرون﴾؛ همه نقشه‌ها و دسيسه‌هاي آنها را فرشتگان ما، مأموران ما يادداشت مي‌كنند و خداي سبحان اگر بخواهد مكر كند و نقشه بكشد قوي‌تر و سريع‌تر نقشه مي‌كشد.

 

افتادن در يأس و كفر

مورد ديگر در سورهٴ مباركهٴ هود است آيه 9 به بعد سورهٴ هود اين است كه فرمود: ﴿ولئن أذقنا الإنسان مِنّا رحمةً ثم نزعناها منه إنّه ليؤسٌ كفورٌ﴾: انساني كه به فطرتش بها نداد و در محدوده طبيعت ماند و اين عبادات نتوانست او را تهذيب و تزكيه كند، اين انسان طوري است كه اگر خداي سبحان به او رحمتي بچشاند بعد اين رحمت را از او بگيرد او به يأس و كفر تن درمي‌دهد، نااميد مي‌شود. نمي‌داند كه آن دادن و اين گرفتن هر دو امتحان الهي است. فرمود: يك كمي كه ما به اينها رحمت بچشانيم بعد يك كمي همان رحمت را بگيريم (آن رحمت كم را هم كه بگيريم) كه در حد ذوق و إذاقه تعبير فرمود، اين به جاي صبر و به جاي انتظار به يأس و كفر تن درمي‌دهد ﴿انه ليؤس كفورٌ﴾ پس صابر هرگز نااميد نخواهد شد. ﴿ولئن أذقناه نعماءَ بعد ضَرَّاء مَسَّته ليقولَنَّ ذهب السيئات عنّي إنّه لَفَرِحٌ فخورٌ﴾: اگر چنانچه ضرري به او برسد [و] ما نعمتي به او برسانيم و آن ضرر را برطرف بكنيم. بدون اينكه مبدأ فاعليِ اين نِعَم را ببيند، مي‌گويد: آن سيئات و بديها رفت، اما چه كسي برد؟ آن را نمي‌بيند.

 

تفاوت موحد با غير موحّد

فرق يك موحّد و غير موحّد آن است كه غير موحّد در همين سير أفقي اشيا فكر مي‌كند، مي‌گويد: فلان حادثه آمد و فلان حادثه رفت، اما چه كسي آورد و چه كسي برد. چرا آورد و چرا برد؟ يعني ﴿هو الأوّل والآخر[3] را در هيچ يك از اين حوادث نمي‌بيند مي‌گويد: آن بديها رفت و شروعِ به فرح و نشاط مي‌كند: ﴿ليقولن ذهب السيئات عنّي﴾؛ بديها رفت، امّا چه كسي برد؟ چون موحد نيست فقط فعل را مي‌بيند، فاعل را نمي‌بيند، آن گاه شروع به نشاط و فخر فروشي مي‌كند: ﴿انه لَفَرِح فخورٌ﴾[4]؛ اين فرح امري نفسي است، آن فخر يك امر نسبي است يعني در درونش نشاط پيدا مي‌شود و نسبت به ديگران هم فخرفروشي مي‌كند  ﴿انه لفرح﴾ في نفسه ﴿فخور﴾ بالقياس الي غيره. ﴿إلاّ الذين صبروا و عملوا الصالحات أولٰئك لهم مغفرة و اجر كبير[5] كه صابرين طرزِ ديگر مي‌انديشند.

 

ـ ملكه نبودن «انابه» در وجود اكثري مردم

در سورهٴ مباركهٴ «روم» همين مطلب با تعبير ديگر آمده است. آيه 33 سورهٴ «روم» اين است كه ﴿و إذا مسَّ الناس ضرٌ دعوا ربهم منيبين اليه ثم إذا أذاقهم منه رحمةً إذا فريق منهم بِرَبِهّم يُشرِكون﴾؛ مردم به طبع عادي اين‌چنين‌اند [كه] وقتي ضرري به اينها برسد، با انابه (نوبه‌گيري) و انقطاع خداي سبحان را مي‌خوانند و اگر خداي سبحان رحمتي به اينها چشاند، باز شرك مي‌ورزند. چرا؟ چون آن انابه براي اينها ملكه نشده است.

 

وجود ملكهْ صبر در صابران

در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه صابر، صفت مشبهه است [و] اسم فاعل نيست. اين صبر براي او ملكه است؛ نه صبر كننده يعني كسي كه اين وصفِ صبر براي او ملكه است. اين‌گونه از افراد را خدا فرمود، بشارت بدهيد: ﴿بشّر الصابرين﴾ كه منطق آنها در حوادثِ گوناگون اين است كه ﴿إذا أصابتهم مصيبة قالوا إنّا لله و إنّا إليه راجعون﴾.صابري كه ملكه است براي او و اين وصفِ به عنوان صفت مشبهه براي او جا افتاد او در همهْ شرايط مي‌گويد كه ﴿إنّا لله و إنّا إليه راجعون﴾ ولي ديگران اين‌چنين نيستند اگر رنجي ببينند ﴿دعوا الله مخلصين له الدّين﴾[6] يا ﴿دعوا ربهم منيبين اليه﴾[7]، اگر خداي سبحان نعمتي به اينها بچشاند. ﴿إذا فريق منهم بِرَبِهِم يُشرِكُون﴾[8] و در آيهْ 35 همين سورهٴ فرمود: ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً فرحوا بها و إن تُصِبهم سَيِّئَةٌ بما قَدَّمَت أيديهم إذا هم يَقنَطُونَ﴾[9] در همه موارد رحمت را به خود نسبت مي‌دهد، سيئه را به استحقاق آنها مي‌داند؛ چون سيئه براساس استحقاق است و حسنه براساس تفضل [است] فرمود: مردم عادي طوري‌اند كه اگر ما به اينها رحمتي بچشانيم، خوشحال مي‌شوند و اگر سيئه‌اي (در اثر بدرفتاري اينها) به اينها برسد نااميد مي‌شوند.

 

اميدواري انسان صابر

در سورهٴ حديد فرمود: ما طوري عالم را تنظيم كرديم كه همه در حد يك امتحان محقَّق‌اند: ﴿لكيلا تأسوا علي

مافاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم﴾[10]؛ نه در حوادث خوب خوشحال باشيد، نه در حوادث ناگوار تاسف ياد كنيد؛ چون هر دو امتحان است. و كساني كه در اين مكتب تربيت نشدند، اگر حوادث گوارا به اينها برسد، خوشحال‌اند و اگر حوادث ناگواري در اثر تبهكاري اينها به اينها برسد، نا اميدند. انسان صابر هرگز اهل نااميدي نيست [و] همواره اميدوار است.

 

پندار استحقاق نعم در منطق غير موحد

همين معنا را در سورهٴ مباركهٴ فصلت به لسان ديگر بيان كرد، آيه 49 تا 52 سورهٴ فصلت اين است كه ﴿لا يسأم الانسان من دعاء الخير و إنّ مسَّه الشر فيؤس قنوط﴾؛ از خواندن و خواستن چيز خير سئامت و خستگي دامنگيرش نمي‌شود (خسته نمي‌شود از خواندن خير) ولي اگر يك شرّي به او برسد او نااميد خواهد شد. به جاي اينكه بداند اين حادثه ناگوار امتحان الهي است، به جاي اينكه كوشش كند از اين امتحان سرفراز برآيد، مبتلا به قنوط و نااميدي است. ﴿و لئن اذقناه رحمة منّا من بعد ضراء مسّته ليقولن هذا لي﴾[11]؛ اگرآن بديها رفت (ناگواريها رفت) و خوبيها و خيرات را ما به او چشانديم، او خود را مستحق اين خوبي مي‌داند و مي‌گويد: اين مالِ من است. همين تعبيري كه احياناً بعضي مي‌كنند [كه] در اثر سوابق خوب ما بود كه به اينجا رسيديم. نمي‌دانند كه آن سوابق خوب هم نِعَم الهي است و اين هم نعمتي است روي آن نعم [و] انسان در هيچ نعمتي طلبكار نيست و همهٴ نعم الهي ابتدايي است و تفضّل است[12]. اين انسان عادي كه به مكتب وحي آموخته نشد، طرزي مي‌انديشد كه اگر ضرّاء و حادثه ناگواري به او برسد، نگران است و اگر ما يعني خداي سبحان رحمتي به او برساند، ﴿ليقولن هذا لي﴾[13]؛ اين مالِ من است؛ خود را مستحق اين نعمت مي داند به جاي اينكه بگويد: «الحمد لله»، مي‌گويد: ﴿هذا لي﴾؛ با اينكه ﴿لله ملك السمٰوات و الارض﴾[14].

 

تفضلّي و ابتدايي بودن نعم در منطق موحد

يك انسان موحد مي‌گويد: ﴿إنّا لله﴾؛ ما مالِ خداييم؛ چه رسد به اوصاف ما و افعال ما و نِعَم ما. يك غير موحد مي‌گويد: نعمت مالِ من است به جاي اينكه خودش و همه نعم را مالِ خدا بداند، نعمت را مال خود مي‌داند. موحد مي‌گويد: ﴿إنّا لله﴾، غير موحد مي‌گويد: ﴿هذا لي﴾[15]؛ خود را اصل مي‌پندارد [و] آن نعمت را هم ملك خود مي‌بيند، ولي موحد خود و همه نعم را مالِ خدا مي‌داند كه ﴿لله ملك السموات و الارض﴾[16]. فاصله فكري خيلي است.

 

ـ پندار باطل غير موحد

﴿و لئن أذقناه رحمةً منّا من بعد ضراء مسّته ليقولن هذا لي﴾[17]؛ اين مالِ من است، ﴿و ما أظن الساعةَ قائمةً﴾[18]؛ قيامتي در كار نيست ـ معاذ الله ـ و اگر هم باشد ( اگر هم قيامتي باشد) همان‌طوري كه خدا در دنيا ما را گرامي داشت، در قيامت هم از نعم خاصه ما را برخوردار مي‌كند. ﴿و ما أظن الساعة قائمةً و لئن رُجِعت إلي ربّي إنَّ لي عنده للحسنيٰ﴾ اين مشابه همان آيه سورهٴ مباركهٴ كهف است كه مي‌گويند: قيامتي نيست، اگر هم قيامتي باشد و خدايي باشد، همان طوري كه در دنيا با ما رفتار كرد در آخرت رفتار مي‌كند. ﴿و لئن رُجِعت إلي ربّي إنّ لي عنده للحسنيٰ﴾ يعني «للعاقبة الحسني» آن‌گاه خداي سبحان فرمود: ﴿فلننبئن الّذين كفروا بما عملوا و لنذيقنهم من عذاب غليظ﴾[19].

 

اعراض به جاي شكر

باز در همين زمينه فرمود: ﴿و اذا انعمنا علي الإنسان أعرض و نأي بجانبه﴾[20]؛ طبع مردم عادي اين است كه اگر ما به آنها نعمتي بدهيم، به جاي شكر كردن، رو برمي‌گردانند و پشت مي‌كنند « نَأي» يعني بَعُد، نائي يعني دور. حج تمتع مالِ نائي است يعني براي افراد دور است. «نأي» يعني بَعُد، بَعُد بجانبه يعني رو برمي‌گرداند، پشت مي‌كند؛ كنايه از رخ تافتن است. ﴿و اذا أنعمنا علي الإنسان أعرض و نأي بجانبه و اذا مسّه الشر فذو دعاءٍ عريضٍ[21]؛ اگر حادثه ناگواري به او برسد، آن وقت دعاهاي فراواني دارد. اين مربوط به انسان‌هايي است كه موحد نيستند و بينش توحيدي ندارند.

 

بهرهمندي انسان از نعم دنيوي در حد چشيدن

باز در سورهٴ شوريٰ فرمود به اينكه ﴿و إنّا إذا أذقنا الانسان منّا رحمةً فرح بها﴾[22]؛ انسانهاي عادي طوري‌اند كه اگر ما به آنها مقداري نعمت داديم، خوشحال مي‌شوند. در همه اين موارد ملاحظه فرموديد صحبت از إذاقه است؛ اذاقه يعني لبشان را تر كنيم، آنها نعمت ما را نديدند. نعمت ما در بهشت است. در دنيا هر چه هم ما به آنها بدهيم در حد لب تر كردن است؛ يك اَكْل است، يك شُرب است، يك ذوق. يك وقت انسان مي‌چشد، فرمود: اين همه نعمي كه ما به اينها داديم در حد إذاقه است؛ ما لب اينها را تر كرديم [و]  اينها نعمت نديدند هنوز.

وسعت خانهٴ بهشتي

نعمت از آنِ بهشتي است كه خانه يك بهشتي به قدري وسيع است كه ﴿عرضها السمٰوات و الأرض[23] كه همه اهل دنيا اگر بخواهند مهمان او باشند جا دارد؛ نه كل بهشت عرضش عرضِ سموات و الأرض است. خانهٴ هر مؤمن اين قدر وسيع است. رواياتي كه خانه مؤمن را تبيين مي‌كند و توصيف مي‌كند مطابق با همين آيه است كه در سورهٴ حديد و ساير سور آمده كه [به] بهشتي خداي سبحان شما را دعوت مي‌كند كه ﴿عرضها كعرض السّماء و الارض[24] خانه هر مؤمن اين قدر است؛ نه كل بهشت مساحتش اين مقدار باشد.

 فرمود: نعمت ما آنجاست؛ در دنيا ما هر اندازه به هر كسي بدهيم در حد اذاقه است ( او را مي‌چشانيم ) آنجايي كه ﴿أكُلها دائم﴾[25] آن در بهشت است، در دنيا در حد اذاقه است. با اينكه ما در حد اذاقه يك نعمت كمي به اينها مي‌دهيم، مع ذلك اينها به جاي‌ شكر نشاط باطل و نشاط كاذب دارند: ﴿و إنّا إذا أذقنا الانسان منّا رحمةً فرح بها﴾[26] به همين فعل سرگرم است [و] فاعل را اصلاً نمي‌بيند ﴿و إن تصبهم سيئة بما قدمت أيديهم فإنّ الإنسان كفورٌ﴾[27]؛ به جاي شكر كفران نعمت مي‌كنند، در حالي كه ﴿لله ملك السموات و الارض﴾[28]. خُب، اين آياتي است كه انسان غير مهذَّب را معرفي مي‌كند كه در حوادث گوارا مسرور است، در حوادث ناگوار نااميد.

 

منطق توحيدي نماز گزاران و صابران

در بحثهاي قبل در سورهٴ معارج ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان نمازگزارها را مستثنا كرد يعني در عين حال كه فرمود: ﴿الانسان خلق هلوعا ٭ إذا مسّه الشر جزوعا ٭ واذا مسه الخير منوعا﴾[29]. مع ذلك فرمود: ﴿الا المصلين﴾[30]؛ نمازگزارها اين‌چنين نيستند. الآن مي‌فرمايد: صابرين اين چنين نيستند كه در حوادث خودشان را ببيند، بلكه صابرين كساني‌اند كه در حوادث گوارا و ناگوار (در هر دو حال) فاعل را مي‌بينند، خودشان و اوصاف و افعالشان را ملك خدا مي‌دانند و [با] اين حادثه هم درحد امتحان برخورد مي‌كنند، مي‌گويند: مبدأ ما خدا است، معاد ما هم خداست: ﴿الذين إذا أصابتهم مصيبة قالوا إنّا لله و إنّا إليه راجعون﴾ اين خلاصه مقام اول كه صابر كسي است كه در هر حادثه‌اي خدا را مي‌بيند، هرگز اهل يأس و نااميدي نيست [و] در مقابلش كساني‌اند كه در حوادث بد نااميدند.

 

تأثير اعتقاد به مبدأ و معاد

اما در مقام ثاني كه اين اعتقاد چه نقشي دارد كه انسان را از امتحان سرافراز بيرون مي‌آورد و در برابر حوادث انسان را معتدل نگه مي‌دارد: ﴿قالوا إنا لله و إنا إليه راجعون﴾ اگر كسي معتقد بود همه فعلها را و همه فيوضات را خداي سبحان داد و اگر بداند كه همه انسانها به سمت خداي سبحان در حركت‌اند، اين جا براي نااميدي نمي‌گذارد؛ چون هيچ حادثه‌اي نيست مگر امتحان الهي و مي‌داند كه اگر كسي شاكر باشد و صابر باشد، خدايي كه به او از خود او نزديك‌تر است به او پاداش مثبت مي‌دهد، جا براي نااميدي نيست و اگر بداند كه همهٴ نِعَم ملك و مُلك خداست، خود را مالك نمي‌پندارد، لذا خوشحال نخواهد شد. اگر كسي موحد بود، در برابر نعم شاكر است؛ نه مسرور. مي‌گويد: اين نعمت خداست به من داد تا مرا امتحان كند و اگر هم نقمتي به او رسيده است، مي‌گويد: ﴿لن يصيبنا إلاّ ما كتب الله لنا﴾[31] و صابر است و مي‌گويد: من و همهٴ اين حوادث به سمت خدا در حركتيم. چيزي براي ما نيست و به دست ما نيست، به ميل ما كه عالَم اداره نمي‌شود و تنها ما نيستيم كه عالم بايد در محور ما حركت كند! اين عالمي است كه ما را آوردند، ما را مي‌برند [و] ما را امتحان مي‌كنند [و] ما بايد صابر و بردبار باشيم. در برابر هر امتحاني هم يك موفقيتي هست.

 

ـ منطق توحيدي حضرت سليمان (عليه السلام)

نمونه اين افراد كه ﴿قالوا إنّا لله و إنا إليه راجعون﴾ را هم قرآن كريم ذكر مي‌كند، منتها اگر كسي منطقش اين بود كه ﴿إنّا لله و إنّا إليه راجعون﴾ نه تنها در حوادث ناگوار صابر است [بلكه] در حوادث گوارا هم شاكر است؛ چون اين اعتقاد به مبدأ و معاد هم به انسان توفيق صبر مي‌دهد (در نقمت)، هم به انسان توفيق شكر مي‌دهد (در نعمت)، آنها كه منطقشان همين مبدأ و معادشناسي است نعمي كه خداي سبحان به آنها داد [و] در برابر آن نعم خضوع كردند، آنها را هم مي‌شمارند؛ در سورهٴٴ مباركهٴ نمل جريان سليمان (سلام الله عليه) را كه ذكر مي‌كند، در آيهْ 40، سورهٴ نمل مي‌فرمايد: وقتي سليمان(سلام الله عليه) قبل از چشم به هم زدن آن تخت را از دورترين نقطه تا فلسطين در حضور خود ديد، ﴿قال هذا من فضل ربي ليبلوني أشكر أم أكفر﴾؛ اين فضل الهي است و مرا دارد مي‌آزمايد، ديگر خوشحال نيست، نمي‌گويد اين منم كه بعضي از شاگردان من طي‌الارض دارند؛ نه تنها مي‌توانند در كمترين زمان بروند در يمن وآن صحنه را ببينند، بلكه مي‌توانند آن تخت را هم در كمترين زمان از يمن به فلسطين بياورند. اينجا، جاي، فخر نيست [بلكه] جاي شكر است، مي‌گويد: ﴿ليبلوني﴾؛ اين فضل خداست ﴿ليبلوني أ أشكر أم أكفر و من شكر فأنما يشكر لنفسه و من كفر فان ربي غني كريم﴾.

پرسش: ...

پاسخ: خب اين به توحيدش خوشحال است، نه به نعمت و اگر به اين نعمت خوشحال باشد، نعمت وقتي رخت بر بست نگران خواهد بود. چيزي كه عامل نشاط است اگر از دست انسان برود. عامل غم مي‌شود. معلوم مي‌شود آن كه موحّد است به نعمت دل نمي‌بندد، به توجه مَنعِم دل مي‌بندد. آن منعم گاهي نعمت مي‌دهد، گاهي هم مي‌آزمايد.

 

ـ منطق توحيدي ذي القرنين

در سورهٴ مباركهٴ كهف آيه 98 اين است كه بعد از آنكه آن سدّ فلزي را ذي‌القرنين ساخت كه فرمود: ﴿آتوني زبر الحديد﴾[32] و از آن مواد فلزي اين سد عظيم فلزي را ساخت؛ نه از سنگ و گل، بلكه از زبرالحديد ساخت: ﴿آتوني زبر الحديد حتي اذا سٰاويٰ بين الصدفين قال انفخوا﴾ كه بدمند به صورت يك كوره مذاب در بيايد و از آن فلز ذوب شده آن سد عظيمِ فلزي را بسازند كه ﴿حتي إذا جعله ناراً قال آتوني أفرغ عليه قطرا﴾[33] به قدري اين سد عظيم فلزي مستحكم بود؛ نه قابل نقب زدن بود كه از وسطش بگذرند و نه قابل آن بود كه از بالاي آن عبور كنند و به آن طرف سد بيايند: ﴿فما اسطاعوا أن يظهروه و ما استطاعوا له نقبا﴾[34]؛ آن قدر اين سد هم محكم بود، هم مرتفع بود كه نه مي‌توانستند نقب بزنند [و] آن را بشكافند، نه مي‌توانستند بالاي آن بيايند؛ نه استطاعت نقب داشتند، نه استطاعت داشتند كه بر ظَهر او و بر پشت او فرود بيايند. ﴿فما اسطاعوا ان يظهروه﴾ نتوانستند بالا بيايند ﴿و ما استطاعوا له نقبا﴾ آن را بشكافند، با اين قدرت گفت: ﴿قال هذا رحمة من ربي﴾[35]؛ اين رحمت الهي است. ديگر نمي‌گويد اين منم كه براساس امور فني و آگاهي فنيِ قدرتهاي مادي توانستم يك سد عظيم فلزي بسازم كه قابل نقب نباشد و نه بتوان روي آن رفت و نه بتوان سوراخش كرد، گفت: ﴿هذا رحمةٌ من ربي﴾[36] اين همان ﴿انا لله﴾ است ﴿فإذا جاء وعد ربي جعله دَكّاءَ و كان وعد ربي حقاً﴾ اگر ناظر به قيامت باشد، اين همان ﴿و انا اليه راجعون﴾ است.

خب پس اين منطقْ انسان را در هر دو حال استوار و مستقيم نگه مي‌دارد؛ نه در حال نعمت او را گرفتار نشاط مي‌كند، نه در حال نقمت او را مبتلا به يأس و نااميدي.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[2] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 33.

[3]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 3.

[4]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 10.

[5]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 11.

[6]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 22.

[7]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 33.

[8]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 33.

[9]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 36.

[10]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.

[11]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 50.

[12]  ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 45: «كلُّ نعمك ابتداء».

[13]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 50.

[14]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 49.

[15]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 50.

[16]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 49.

[17]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 50.

[18]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 50.

[19]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 50.

[20]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 51.

[21]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 51.

[22]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 48.

[23]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 133.

[24]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 21.

[25]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 35.

[26]  ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 48.

[27]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 48.

[28]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 49.

[29]  ـ سورهٴ معارج، آيات 19 ـ 21.

[30]  ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 22.

[31]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 51.

[32]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 95.

[33]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 96.

[34]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 97.

[35]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 98.

[36]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 98.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق