اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (۱۵۵) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ (۱۵۶)﴾
سنت الهي ابتلا و امتحان
گرچه همهْ حوادث اعم از تلخ و شيرين آزمون الهي است، ولي قبل از طرح مسئله جنگ و مانند آن خداي سبحان ،براي آمادگي نفوس مسئلهْ امتحان به شدايد را مطرح ميكند؛ چه اينكه در لحظات پيروزي امتحانِ به مسائل رفاهي را طرح ميكند، فرمود: ما شما را به نا أمني و گرسنگي ميآزماييم، در مقابلش هم برقراري أمنيت و رفاه هم آزمون الهي است.
ـ ابتلاي به كمبود اقتصادي
منظور از اين گرسنگي مقابل تشنگي و مانند آن نيست، بلكه أعم از تشنگي و ساير مصائب بدني است؛ چه اينكه در سورهٴ مباركهْ توبه وقتي جريان رنجهاي مجاهدين در راه حق را تشريح ميكند، ميفرمايد به اينكه هر تشنگي و آسيبي به اينها برسد و اينها صابر و بردبار باشند، اجر الهي براي اينهاست. در سورهٴ مباركهٴ توبه آيهٴ 120 اين است كه ﴿ما كان لأهل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لايرغبوا بأنفسهم عن نفسه ذلك بأنّهم لايصيبهم ظمأً ولانصبٌ ولامخمصةٌ في سبيل الله وَ لايطؤُن موطئا يغيظ الكفار ولاينالون من عدو نيلاً إلاّ كتب لهم به عملٌ صالحٌ إنّ الله لايضيع أجر المحسنين﴾[1] كه در اينجا تشنگي را مانند خستگي و گرسنگي كنار هم ذكر كرد؛ چه اينكه اين رنجها را هم در كنار آن پيروزيها ذكر كرد. معلوم ميشود انسان در راه خدا كه قدم بردارد، چه آسيب ببيند، چه به دشمنان دين آسيب برساند، هر دو عمل صالح هست و هر دو هم آزمون الهي است، اما اينكه رنجها امتحان است چون اين را آيات بالصراحه دلالت دارد.
ـ امتحان به پيروزي
و اما اينكه پيروزي هم امتحان الهي است، آن را آيهاي كه ديروز تلاوت شده دلالت ميكرد كه فرمود: ﴿لننظر كيف تعملون﴾[2] و آيهٴ 130 سورهٴ اعراف هم به خوبي دلالت دارد، [آيهٴ] 129 و 130 سورهٴ اعراف اين است كه بني اسرائيل به موساي كليم(سلام الله عليه) گفتند: ﴿قالوا أوذينا من قبل ان تأتينا و من بعد ماجئتنا﴾، گفتند: قبل از اينكه شما به عنوان مسئول و رسول الهي مبعوث بشوي ما در زحمت بوديم، بعد هم كه به رسالت رسيدي [و] ما امت تو شديم در زحمتيم. موساي كليم در جواب فرمود: ﴿ عسيٰ ربكم ان يهلك عدوّكم و يستخلفكم في الأرض﴾[3]؛ اميد است كه شما پيروز بشويد دشمنان شما را خداي سبحان به هلاكت برساند، ﴿فينظر كيف تعملون﴾؛ تا نگاه كند ببيند شما بعداً چه ميكنيد. اين را قبل از پيروزي موساي كليم فرمود، فرمود به اينكه اين اميد هست كه شما در جنگ پيروز بشويد و آل فرعون شكست بخورند، اما اينچنين نيست كه اگر پيروز شديد مسئول نباشيد. خداي سبحان دشمنان شما را به هلاكت ميرساند و شما را پيروز ميكند تا نگاه كند ببيند شما چه ميكنيد يعني اين پيروزي هم يك امتحان الهي است: ﴿فينظر كيف تعملون﴾[4] ، نظير آيهاي كه در بحث قبل گذشت كه فرمود: ﴿لننظر كيف تعملون﴾[5] .
ابتلاي منصور دوانيقي در بيان صاحب كشاف
زمخشري در كشاف ذيل همين آيهٴ 129 نقل ميكند كه عمرو ابن عبيد وارد بر منزل منصور دوانيقي قبل از خلافت شد، ديد يك سفره سادهاي پهن كرده است چند رغيف نان بيشتر نيست، منصور براي اين ميهمان تازه وارد يك نان تازهاي طلب كرد و نبود، به همان مقدار ساده اكتفا كردند. عمرو ابن عبيد بر منصور دوانيقي صدر همين آيه را خواند گفت ﴿عسيٰ ربكم أن يهلك عدوّكم و يستخلفكم في الأرض﴾[6]؛ اميد هست كه دشمنان شما را خدا هلاكت كند و شما را به جاي آنها بنشاند. بعد از يك مدتي كه منصور غالب شد به خلافت رسيد، عمرو ابن عبيد وارد بر منصور شد بعد آن جريان را مطرح كرد [و] گفت: الآن نوبت ذيل آيه است كه ﴿فينظر كيف تعملون﴾[7] يعني آن وقتي كه ما آمديم شما در فقر بوديد صدر آيه را خوانديم كه ﴿عسيٰ ربّكم أن يهلك عدوّكم و يستخلفكم في الأرض﴾، الآن نوبت ذيل آيه است كه ﴿فينظر كيف تعملون﴾.
ـ خير و شرّ گسترهْ حوزهٴ آزمون الهي
چون همه اين حوادث چه گوارا چه ناگوار امتحان الهي است، لذا خداي سبحان ميفرمايد به اينكه ما اين افراد را ميآزماييم، بعضيها را با مسائل رفاهي، بعضيها را با مسائل خلاف رفاه. در همين سورهٴ مباركهٴ اعراف ميفرمايد كه ﴿و بلوناهم بالحسنات والسيئات﴾[8] يعني ما انسانها را با خوشي و ناخوشي ميآزماييم. اين ﴿وبلوناهم بالحسنات والسيئات﴾ يعني هر اُمتي را ما با آنچه كه به حال او خوشايند است يا ناخوشايند است ميآزماييم (آيه 168 سورهٴ اعراف).
بنابراين اينكه در آيه محل بحث فرمود: ﴿و لنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع﴾ اين مال قبل از پيروزي است بعد از پيروزي يك آزمون ديگر است، اصولاً فرض ندارد انسان در دار تكليف به سر ببرد ( داري كه سراسرش را آزمون تأمين ميكند) آنگاه حوادث ناگوار امتحان باشد و حوادث گوارا امتحان نباشد، اينچنين نيست، لذا حتي اگر دعا هم مستجاب شد [و] خير و بركتي هم باز نصيب انسان شد، چون در كنار اين خير و بركت يك مسئوليتي مطرح است، پس آزمون الهي است.
نزول بركات زميني و آسماني زمينهٴ ابتلاي الهي
در آيهٴ 96 سورهٴ اعراف است. فرمود: ﴿ولو أنّ أهل القريٰ آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والأرض ولكن كذّبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون﴾؛ فرمود: اگر مردم شهرها و روستاها أهل تقوا باشند، ما بركات فراواني نازل ميكنيم ( هم بركات آسماني، هم بركات زميني) بركات آسماني همان باران به موقع، تابش آفتاب به موقع و مانند آن است. بركات زميني همان حاصلخيز بودن زمين و مانند آن است. از اين يك قدري جلوتر ميرويم بركات آسماني آن علوم و معارف غيبيهاي است كه خداي سبحان بر قلوب مؤمنين إلقا ميكند، بركات زميني همين درسهايي است كه ما مبتلاييم و از يكديگر ياد ميگيريم، بالأخره اين بركات ارضي است و آنچه كه از غيب إلقا ميشود كه ﴿هو الّذي يصلي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الي النور﴾[9] جزء بركات سمائي است. آن علوم غيبي كه نصيب دلهاي انسان ميشود همان « بركات السماء» است. اين علوم مدرسهاي كه از كتاب ميگيريم از استاد ميگيريم از چشم و گوش مدد ميگيريم « بركات الأرض» است. علي اي حال چه بركت علمي، چه بركت غير علمي، چه بركت ارضي، چه بركت سمائي همه و همه محصول تقوا هست، اما اينچنين نيست كه اگر خداي سبحان يك بركتي به كسي داد به عنوان جزاي أبد باشد و در كنارش مسئوليت نخواهد؛ زيرا در همين آيهٴ 96 سورهٴ اعراف گرچه فرمود: اگر مردم اهل تقوا باشند، ما بركات آسماني را هم براي اينها نازل ميكنيم. مثل بركات زمين.
ولي در سورهٴ مباركهٴ جن وقتي تأثير دعا و استسقاء و استقامت و امثال و ذلك را ذكر ميكند، در كنارش امتحان را مطرح ميكند. آيهٴ 16 و 17 سورهٴ جن اين است: ﴿و أن لو استقاموا علي الطريقة لأٰسقيناهم ماءً غدقاً﴾ يعني اگر مردم مستقيم باشند ما باران به موقع نازل ميكنيم، اينقدر آب فراوان به اينها بدهيم كه همه نيازهاي اينها برطرف بشود يكي از شعب فرعي اين اصل كلي مسئله صلات استسقاء است. نماز استسقاء يكي از مصاديق همين استقامت است.
نكته: فيلسوف و پي بردن به تأثير عبادات در عالم طبيعت
تعبير بلند مرحوم شيخ الرئيس در كتاب شريف شفاء اين است. فرمود: آن كسي كه نتواند مسئله تأثير عبادات را تثبيت كند، ثابت كند كه دعا، نيايش، توسل [و] اعمال خير اثر ميگذارد [و] باعث ريزش بارانهاي مناسب است او فيلسوف نيست او متفلسف است، فرمود: انكار كردن عقايد مردم تفلسف است، نه فلسفه، فرمود: «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه» آن كه نتواند بين اعمال امت و حوادث عالم رابطهٴ علمي و فلسفي برقرار كند، او اصلاً مزه فلسفه را نچشيده است، فرمود: «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه»، بعد ميفرمايد: ما يك رسالهاي هم در اين زمينه نوشته ايم كه چگونه اعمال انسان در كل نظام اثر ميكند. خداي سبحان بين انسان و جهان رابطه برقرار كرد، اينطور نيست كه دعاي آدم، نماز استسقاي آدم هيچ نقشي در ريزش باران مناسب نداشته باشد.
علي اي حال فرمود: ﴿و أن لو استقاموا علي الطريقة﴾[10] ؛ اگر اينها در طريقه توحيد و دين خدا مستقيم باشند، ﴿لأسقيناهم ماءً غدقاً﴾؛ ما بارانِ فراوان را اسقاء ميكنيم، آنها را سرسبز ميكنيم و سيراب ميكنيم، اما نه به عنوان جزاي اُبد كه در كنارش مسئوليت نباشد، بلكه ﴿لنفتنهم فيه﴾[11] ؛ تا اينها را بيازماييم. خب، همين نماز استسقاء خوانندهها را امتحان ميكند، همين مستجاب الدعوهها را امتحان ميكند چون اگر كسي استسقاء كرد نماز خواند، دعا كرد و خداي سبحان بر دعاي او اثر مترتب كرد يعني « مستجاب الدعوه » است، مردمي كه نظير آيت الله مرحوم آقا سيد محمد تقي خوانساري (قدس الله نفسه الزكيه) آنطور نماز استسقاء ميخواند و آنطور هم خداي سبحان اثر ميبخشد، اينها « مستجاب الدعوه » اند،اما مادامي كه در دنيا زندگي ميكنند نشئهٴ تكليف است، فرمود: اگر شما مستقيم بوديد ما باران فراوان را نازل ميكنيم تا شما سيراب بشويد ﴿لنفتنهم فيه﴾؛ تا بيازماييم. هيچ كسي از امتحان الهي بيرون نيست. اينچنين نيست كه اگر كسي به مقام استجابت دعا رسيد، ديگر تكليف نداشته باشد [بلكه] همه نعم به عنوان امتحان الهي مطرح است: ﴿لنفتنهم فيه و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذابا صعداً﴾[12].
ـ آزمون به مشكلات
منتها بدان را خداي سبحان با فشار ميآزمايد؛ براي اينكه گرچه هر حادثهاي امتحان است (چه ملايم، چه ناملايم)، ولي انسانهاي ضعيف و متوسط از نعمتها و حوادث ملايم بهره امتحاني نميبرند، نميدانند كه دارند امتحان ميشوند و به فكر خدا هم نيستند، يك عبادتي را در حد عادت انجام ميدهند، اينها را خداي سبحان بايد با فشار متوجه ماوراي طبيعت كند و آنها كه سرگرم عالم طبيعت و بهرههاي مادي اند، هرگز حق شناس نخواهند بود، لذا اكثري اينها را خداي سبحان با فشار و مبتلا كردن به ناگواريها ميآزمايد، ميفرمايد: ما نميخواهيم اينها جهنم بروند، به اينها عقل داديم، براي اينها پيغمبر فرستاديم، موارد فراواني اينها را راهنماي كرديم بلكه برگردند، نعمتها داديم بلكه ولي نعمتشان را بشناسند، از اينكه گرفتيم بلكه در حالت فقر يك جزع و نالهاي بكنند، ديديم نكردند، چون نكردند ما اينها را مبتلا كرديم به عذاب.
حوزه رأفت و رحمت الهي
ملاحظه ميفرماييد كه حتي خداي سبحان نميخواهد كه فراعنه بسوزند، ميفرمايد: تا آخرين لحظه ما اينها را امتحان كرديم بلكه به هوش بيايند. درباره همين آل فرعون ميفرمايد به اينكه ما اينها را به سختي و مشكلات امتحان كرديم، آيهٴ 130 سورهٴ اعراف: ﴿ولقد أخذنا آل فرعون بالسّنين و نقص من الثمرات لعلّهم يذكرون﴾، اين «لعل» براي هميشه است، گاهي به موسيٰ و هارون(سلام الله عليهما) ميفرمايد به اينكه ﴿فقولا له قولا لينا لعلّه يتذكر أو يخشيٰ﴾[13]، گاهي اگر نصيحت و هدايت و دعوت اين دو پيغمبر اثر نكند، ميفرمايد: ما براساس مسائل آزمون الهي اينها را با سختي قحطي، كمي منافع دامداري و كشاورزي مبتلا ميكنيم، بلكه متذكر بشوند، بلكه آن فطرت خدايي كه در دل اينها است يادشان بيايد.
نكته: انبيا مذكّر فطرت
چون أنبيا هم مذكّرند؛ چيزي نميآورند كه بشر نميداند در درون جان بشر اعتقاد به خدا هست، أنبيا هم ميآيند، تذكره (يادآوري) است، حالا اگر كسي آن عامل ذكريٰ را دفن كرد كه ﴿وَقد خاب من دسّاها﴾[14] . أنبيا هم ميآيند تا انسان را متذكر كنند كه سرمايهٴ فطري در انسان هست تا اين سرمايه را شكوفا كنند و برويانند.
لذا به موسي و هارون سلام الله عليهما فرمود: ﴿فقولا له قولاً ليناً لعله يتذكر أو يخشي﴾[15]، وقتي كه آن تذكرهها اثر نكرد، فرمود: ﴿ولقد اخذنا آل فرعون بالسنين﴾[16]؛ سنين كه جمع سنه است، سنه به آن سنهاي ميگويند كه قحطي در آن باشد، اين سنه غير از ﴿لاتأخذه سنة و لا نوم﴾[17] است آن سنه در ﴿لاتاخذه سنة و لا نوم﴾ مثل «عده» اوّلش حرف عله است مثل «وصل» كه ميشود «صله» آن «وسن» است كه ميشود «سنه» وسنان مثل يقظان در مقابل يقظان است «يقظان» يعني بيدار، «وسنان» يعني خوابيده، اما اين «سنه» از همان سنه معروف است. «سنه» يعني سالي كه در آن قحطي باشد. «سنين» جمع اين سنه به معناي قحطي است، فرمود: ساليان متمادي ما اينها را گرفتار قحطي كرديم، بلكه به هوش بيايند. با نقص ثمرات ما اينها را امتحان كرديم، بلكه به هوش بيايند: ﴿ولقد اخذنا آل فرعون بالسّنين و نقص من الثمرات لعلهم يذّكّرون﴾؛ نه «اخذنا» يعني مؤاخذه كرديم چون اين مؤاخذه أبد در قيامت است، فرمود: اين يك نحوه امتحاني است در حقيقت. اين مأخوذ به فقر شدند تا متوجه بشوند [و] به هوش بيايند، اما خب به هوش نيامدند.
پرسش ...
پاسخ: ما يك مقطع عالم را ميبينيم، از كجا [معلوم] همان كشورهاي آفريقايي قبلاً مترفين نبودند، امروز به اين روز سياه مبتلا نشدند و از كجا در آينده نزديك سران دو ابرقدرت شرق و غرب هم به خاك مذلت نيفتند؟! بحثهاي كلي، بحثهاي جهان بيني است [و] انسان يك گوشهٴ تاريخ را نبايد ببيند، همين فرعون و آل فرعون اينچنين بودند.
تفاوت امتحان با استدراج
پرسش....
پاسخ: نه، استدراج يك مقطع است، بلا مقطعي ديگر، استدراج ديگر تعذيب است. امتحان نيست، گاهي ميفرمايد: ما به اينها مال ميدهيم تا بيازماييم، گاهي ميفرمايد: ما اينها را در فشار قرار ميدهيم تا بيازماييم، اينها هم به هوش بيايند. وقتي كه ديديم به هوش نيامدند، آنگاه اين قدر به اينها مال ميدهيم كه در وسط مال اينها را بگيريم.
تبيين معناي ترجي از ناحيه خداي سبحان
«لعل» همان شايد است، نه آنچه در انموذج[18] [ ادبيات عرب] آمده كه لعل خدا، بايد خدا است. آنها معمولا خيال ميكنند كه شايد خدا، بايد خدا است، نميدانند كه شايد خدا، شايد است [و] بايد خدا هم بايد است. اين لعل ، عسي [و] امثال ذلك در مقام فعل است يعني اين كار، كار صد در صد نيست.
پرسش ...
پاسخ: نه، خداي سبحان در مقام ذات از جريان اينها با خبر است، ميفرمايد به اينكه ﴿وَسواء عليهم أ أنذرتهم ام لم تنذرهم لايؤمنون﴾[19] ، اما اين زمينه، زمينهٴ شايد است. يك وقت از خودش خبر ميدهد، ميگويد كه من به كل شيء عليهم چه اينكه بيان حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «عالمٌ اذ لا معلوم»[20] . يك وقت از اين زمينه خبر ميدهد، ميگويد: اين زمينه، زمينهٴ شايد است، شما اين كار را بكنيد، ﴿لعلّه يتذكر أو يخشي﴾[21] ، از زمينه كه خبر ميدهد «لعل»، در معناي خودش است؛ چون زمينه كه زمينه جزم و صد در صد نيست، تذكره در حد يك زمينه است.
پرسش ...
پاسخ: نه خداي سبحان كه از خودش خبر نميدهد.
«لعل» اي كه خداي سبحان دارد از آن فعل خبر ميدهد يعني اين زمينه، زمينهٴ شايد است [و] جزم نيست. خدا ميداند كه در دلهاي اينها چه هست، فرمود به اينكه قبل از اينكه اينها وارد كار بشوند خداي سبحان ميداند «بصيرٌ إذ لا منظور اليه»[22]، «عالمٌ اذ لا معلوم» و مانند آن، اما زمينه، زمينهٴ شايد است.
پرسش:
پاسخ: آن يك تشويق است؛ خود آن امر، امر تشويق است، خودش بالصراحه ميگويد: شما اين كار را بكنيد ﴿لعلّه يتذكر أو يخشي﴾[23] ، اما چرا براي اينها «لعل» تعبير كرده است؟
مراحل ابتلا
قرآن كريم كل جريان را امتحان ميداند منتها نسبت به افراد متمكن ميگويد به اينكه ما وقتي ببينيم اينها متذكر نميشوند، براي اينكه اينها به هوش بيايند اينها را با رنج و سختي ميآزماييم. ديديم با سختي به هوش نيامدند، آن نعم هم كه ساليان متمادي از آن برخوردار بودند آنها هم اينها را متذكر نكرد، از اين به بعد، بعد از سختي ما آنها را به همهٴ نعم سرگرم ميكنيم، ﴿حتي إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتةً﴾[24] . اصل اين معنا را كه سراسر دنيا آن زرق و برقش امتحان الهي است را در آيهٴ 131 سورهٴ مباركهٴ طه بيان كرد، فرمود: ﴿ولاتمدن عينيك الي ما متعنا به أزواجاً منهم زهرة الحياة الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خيرٌ و ابقي﴾؛ فرمود: چشمت را به سمت آنچه كه ما عدهاي را از آن نعم برخوردار كرديم باز نكن يعني نعمتهاي مادي مترفين چشمگير نباشد، چشمت را به سمت خود متوجه نكند.
دنيا شكوفهٴ بي ثمر
براي اينكه اين در حد شكوفه است و هرگز درخت دنيا براي كسي ميوه نخواهد شد. اين ﴿زهرة الحياة الدنيا﴾[25] است يعني حيات دنيا در حد زهر و شكوفه است [و] هرگز به ثمر نميرسد. خلاصه آنكه اين باغ را كاشت، باغ را درست كرد، درختها را كاشت كه خداي سبحان هست ميداند [و] ميفرمايد: من اين درختها را در جاي سرد غرس كردم و هيچ كسي خيال نكند كه درخت دنيا براي كسي ميوه بدهد. اينطور نيست. اين جايش سرد است. اين همين كه شكوفه شد تا ميرود به سراغ ميوه شدن حركت كند، آن پاييز زودرس و سرماي زودرس ميآيد [و] اين شكوفه را ميريزد. و هيچ كسي از درخت دنيا ميوه نچيد. فرمود: دنيا در حد زهر است؛ زهر يعني شكوفه.
خطر غفلت از آزمون الهي
آنگاه فرمود: همين شكوفه هم به عنوان آزمون است: ﴿لنفتنهم فيه﴾[26] خب، پس اگر فرمود: نقص ثمر امتحان است، پربار بودن درختها هم امتحان است. اگر فرمود: گرسنگي امتحان است، سيري هم امتحان است. چيزي در دنيا بدون آزمون نخواهد بود، منتها افراد چون نميدانند خداي سبحان آنها را با امتحانهاي گوناگون ميآزمايد. ميفرمايد به اينكه ما يك مدت اينها را با فشار امتحان كرديم، چون ديديم به هوش نيامدند آنها را از همهٴ نعم برخوردار كرديم: ﴿حتي إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتةً﴾[27] ، سورهٴ انعام آيهٴ 43 به بعد فرمود: ﴿ولقد أرسلنا إلي أمم من قبلك فأخذناهم بالبأساء والضراء لعلَّهم يتضرعون﴾[28] ، فرمود: اين يك سنت الهي است؛ ما قبل از تو أنبيايي را براي هدايت امم اعزام كرديم و آن أمتها را هم با بأساء و ضراءآزموديم، بلكه اينها تضرّع كنند، ناله كنند، ولي نكردند، ﴿فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا﴾[29] ، خب چرا ما وقتي شما را امتحان كرديم ناله نكرديد، ضجّه نكرديد؟ يا به كائنات بد گفتند يا به اين فكر بودند كه اوضاع برگردد و ترميم كنند آن ناگواريهاي گذشته را ﴿فلولا اذ جاءهم بأسنا تضرعوا﴾ چرا ناله نكردند؟ ﴿ولكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما كانوا يعملون﴾[30] ؛ دل قسي شد و ناله نكردند، آنگاه ما كه متذكر كرديم آنها را به ياد آورديم، ولي آنها متذكر نشدند، ﴿فلما نسوا ماذكر به﴾[31] ؛ما كه اينها را متذكر كرديم وقتي اينها به اين تذكره بها ندادند و باز همچنان فراموشي خود را ادامه دادند ﴿فتحنا عليهم ابواب كل شيء﴾[32] ؛ همه نعم را به اينها داديم از هر راهي خواستند متنعم بشوند برخوردار شدند ﴿حتي اذا فرحوا بما أُوتوا﴾[33] ؛ وقتي كاملاً فرحناك و مسرور شدند، در نعمت غرق شدند، ﴿أخذناهم بغتة﴾[34] ؛ دفعتاً اينها را گرفتيم، ﴿فاذاهم مبلسون﴾[35] ؛ «مبلس» يعني سراسيمه و سرگردان؛ چون در درون نعمت غرق شدند و هيچ راهي هم براي فرار اينها نبود و هيچ راهي هم به حسب ظاهر براي آسيب پذيري اينها نبود، فرمود: در درون رفاه ما اينها را گرفتيم: ﴿أخذناهم بغتة فإذاهم مبلسون﴾[36] ؛ سراسيمهاند؛ اين حالت را حالت ابلاس ميگويند.
ـ امتحان به تمكّن مالي و فرزند
پرسش ...
پاسخ: همان ﴿المال والبنون﴾[37] را هم خداي سبحان به عنوان امتحان ميداند، ميفرمايد: ﴿زينة الحياة الدنيا﴾[38]، ﴿و الآخره خير﴾[39] گاهي هم تصريح ميكند به اينكه ما اگر به اينها مال داديم، به اينها فرزند داديم، اين جزءِ آزمون چيز ديگر نيست ﴿إنما أموالكم و أولادكم فتنة﴾[40] خب از اين طرف ميفرمايد: گاهي نقص مال فتنه است، گاهي هم ميفرمايد: زيادي مال فتنه است معلوم ميشود هر دو طرفش امتحان است، اگر فرمود: ﴿إنما أموالكم و أولادكم فتنة﴾، اگر هم فرمود: ﴿ولنبلونكم بشئ من الخوف والجوع و نقص من الأموال والأنفس والثمرات﴾ معلوم ميشود داشتنش امتحان است نداشتنش هم امتحان است.
ـ عموميت آزمون الهي
پرسش....
پاسخ: نوعاً گفته اند قرآن كريم «إن القرآن نزل جميعه علي معني اياك أعني واسمعي يا جاره»[41]
پرسش ...
پاسخ: نه، البته رسول خدا (عليه آلاف التحيّة و الثّناء) مكلّف است، حرفي در آن نيست اما منظور اين است كه اين چنين نيست كه خطاب به شخص حضرت باشد [و] امت مطرح نباشند.
پرسش ...
پاسخ: نه، البته حضرت مكلّف است منتها لبهْ تكليف متوجه كساني است كه در معرض امتحانند وگرنه در همان آغاز بعثت حضرت فرمود: اينها چه ميگويند؟ اينها اگر بيايند آفتاب را دست راست من، ماه را دست چپ من بدهند، من دست بردار نيستم[42]. خب به يك چنين آدمي كه نميگويند كه شما به باغ مردم نگاه نكن كه، اين امتحانش را داده [است]. گرچه حضرت مستثنا نيست از اين تكاليف، اما لبهٴ تكليف متوجه به امت است وگرنه حضرت از همان اوايل كه در فقر و فلاكت بود فرمود: اينها مرا به چه تشويق ميكنند، اينها كه مقدورشان نيست، ولي اگر باشد [و] اين نظام را به من بدهند، من دست بردار نيستم. اينكه فرمود: اگر آفتاب را دست راستم. ماه را دست چپم يعني سماوات را هم به من بدهند، من دست بردار نيستم. اين امتحانش را داده آن وقتي كه گرسنگي ميخورد. آن وقتي كه پاي حضرت را مجروح كرده بودند، آن وقتي هم كه فرار كرده بود به طرف طايف آن وقت اين حرف را ميزد. خداي سبحان با او با نون تأكيد ثقيله با همه تنديها كه به او نميگويد كه تو نگاه نكن كه، گرچه او ملكف است، اما لبهٴ حرف متوجه امت است، ميفرمايد: آنچه كه ديگران دارند آزمون است.
ـ صعوبت امتحان در حال رفاه
شما فقط از خدا بخواهيد آبرويتان محفوظ باشد و از خدا مال زياد نخواهيد وگرنه پس دادن امتحان سخت است. امتحان در حالت رنج آسان است انسان ميفهمد در امتحان است، اما در حالت گنج نميفهمد در امتحان است غافلگير ميشود. انسان اگر بداند كه دارد امتحان ميشود كه نعمتي است.اين حالت رفاه نميگذارد انسان بفهمد كه مبتلا به آسايش است. آن رنج يك حالتي دارد كه انسان ميفهمد كه دارد امتحان ميشود. اين است كه نوعاً طلب نكردند مسائل رفاهي را، گفتند: خدايا آبروي مارا حفظ بكن همان قدري كه ﴿في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة﴾[43] .
شاهد بر آزمون الهي به خير و شرّ
شواهد ديگري هم كه در اين زمينه هست اين است كه خداي سبحان به كل انسانها خطاب ميكند، ميفرمايد به اينكه شما اينچنين نباشيد كه اگر آسوده شديد،از ما روي برگردانيد و اگر آسيبي به شما رسيد، باز كفران كنيد. اينچنين نباشد، در هر دو حال امتحان است. در سورهٴ شوريٰ آيهٴ 48 اين است كه ﴿و إنّا إذا أذقنا الانسان منا رحمة فرح بها وَإن تصبهم سيئةً بما قدّمت أيديهم فإنّ الانسان كفور﴾[44]، خب نه آن نشاط، نه اين كفران.هر دو امتحان است، فرمود: اگر رحمتي به شما رسيد خودتان را مستحق ندانيد. اين را هم كه ميبينيد احيانا بعضيها ميگويند كه آن براساس سوابق ما بود كه خداي سبحان به ما محبّت كرد؛ مثل اينكه خودشان را طلبكار ميدانند. خب، آن سوابق حسنه را چه كسي داد؟ اگر كسي بگويد دعاي خير پدر بود كه خدا به من، [عطا كرد] البته دعاي خير اثر دارد،اما آن دعاي خير هم نعمت است ﴿وَما بكم من نعمةٍ فمن الله﴾[45]، بيان امام سجاد (سلام الله عليه) در اين صحيفه سجاديه كه نور است و زبور أهل بيت [عليهم السلام] است، فرمود: «نعمك ابتداء»[46]؛ پروردگارا هر چه تو دادي ابتدايي است [و] ما طلبكار نبوديم. اگر يك وقتي كار خيري از ما صادر شد كه زمينه اين رفاه فراهم شد، آن كار خير هم به توفيق تو بود. پروردگارا! «نعمك ابتداء»؛ همه نعمتهاي تو بدئي است [و] ما طلبي نداريم از تو. كسي مجاز نيست بگويد كه اين سوابقي كه ما داشتيم. اين زحماتي كه ما كشيديم البته خداي سبحان به ما اين نعمت را ميداد. اين روا نيست [و] يك موحد اينچنين سخن نميگويد. موحد كسي است كه بگويد: «نعمك ابتداء».
پس همهْ اينها را قرآن كريم در اين آيهٴ مباركهٴ سوره حديد جمعبندي كرده، فرمود به اينكه هر حادثهاي كه در روي زمين رخ ميدهد، ما در كتاب كل تدوين و تنظيم كردهايم، براي آنكه ﴿لكيلا تاسوا علي مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم﴾[47] . اگر چيزي از دست داديم، غمگين نباشيد و چيزي هم آمد، فرحناك نباشيد؛ هم آن آزمون است، هم اين آزمون. اگر انسان بخواهد واقعاً راحت زندگي كند، خب اين ديد را پيدا ميكند يعني اين بينش انسان را راحت ميكند.خودش را به زحمت نمياندازد. ميداند كه بالأخره هر روز يك رنگ روزگار ظهور ميكند، گاهي به دست اوست، گاهي به دست ديگران است. اگر زمان تمكن و رفاه خود را مستحق نداند و تفاخر نكند، روز زوال هم نميبازد و غمگين نميشود. فرمود: همه اين امور قبلاً تدوين شده است. ما شما را ميآزماييم، ﴿لكيلا تاسوا علي مافاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم﴾، پس نشاطي در كار نيست، غمي در كار نيست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 120.
[2] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 14.
[3] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 129.
[4] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 129.
[5] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 14.
[6] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 129.
[7] ـ (سورهٴ اعراف، آيهٴ 129)، الكشاف، ج 2، ص 144.
[8] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 168.
[9] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.
[10] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.
[11] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 17.
[12] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 17.
[13] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 44.
[14] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 10.
[15] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 44.
[16] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 130.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[18] ـ جامع المقدمات، كتاب انموذج.
[19] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 10.
[20] ـ نهج البلاغه، خطبه 152.
[21] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 44.
[22] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[23] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 44.
[24] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 44.
[25] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 131.
[26] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 131.
[27] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 44.
[28] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 42.
[29] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 43.
[30] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 43.
[31] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 44.
[32] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 44.
[33] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 44.
[34] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 44.
[35] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 44.
[36] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 44.
[37] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 46.
[38] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 46.
[39] ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 17.
[40] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 28.
[41] ـ عوالي اللآلي، ج 4، ص 115.
[42] ـ بحارالانوار، ج 9، ص 143.
[43] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.
[44] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 48.
[45] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
[46] ـ صحيفه سجاديه، دعاي 12.
[47] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.