18 11 1986 3256180 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 269(1365/08/27)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (۱۵۵) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ (۱۵۶)

 

آزمونهاي الهي

در مسئله امتحان همان‌طوري كه عنايت فرموديد: آيات قرآن كريم چند طايفه است:

 

ـ الف: عالم طبيعت نشئه آزمون

 طايفه أولي آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند آنچه كه در روي زمين خلق شده است جنبه امتحاني دارد؛ زينت زمين است و آزمون مردم روي زمين.

 

ـ ب. آزمون به مشكلات

 بعضي از آيات طايفهْ ديگري‌اند كه دلالت مي‌كنند بر اينكه حوادث ناگوار به عنوان امتحان الهي است؛ هيچ حادثه‌اي نيست كه در قبالش مسئوليت نباشد

 

ـ ج. آزمون به نعمت

 طايفه ثالثه آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند كه حوادث ملايم و گوارا آنها هم آزمون الهي‌اند.

 

ـ د. آزمون به خير و شرّ

 طايفه چهارم آياتي‌اند كه جمع كردند بين طايفهٴ دوم و سوم يعني هر حادثه‌اي، خواه گوارا، خواه ناگوار امتحان است؛ چيزي در عالم بدون آزمون الهي نيست و آن نعمتي كه در قبالش مسئوليتي نيست، آن نعمت بهشت است وگرنه همه نعم در دنيا جنبه آزمون دارد؛ چه اينكه همه نقمتها هم در دنيا جنبه آزمون دارد.

 

آزمون به نعمت مقام (ظاهري و باطني)

نمونه‌هايي از اين طوايف اربعه گذشت. بعضي از آياتي كه مي‌تواند داخل درهمان طايفه‌هاي ياد شده باشد اين است كه خداي سبحان مسئله آزمون را اختصاص به مسائل مادي و مانند آن نمي‌دهد، بلكه مقام را هم به عنوان يك امتحان الهي مي‌داند. آيهٴ چهلم سوره نمل اين است كه﴿قال الّذي عنده علمٌ من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك فلما رآه مستقرّاً عنده قال هذا من فضل ربي ليبلوني ءَأشكر أمْ أكفر و من شكر فإنّما يشكر لنفسه و من كفر فإنّ ربي غني كريم﴾ خب، اين مقام طي الأرضي كه نصيب يكي از شاگردان حضرت سليمان (سلام الله عليه) شد و كمتر از يك چشم به هم زدن (قبل از ارتداد طرف) اين تخت از دورترين نقطه آن روز به فلسطين منتقل شد، يك امتحان الهي است كه سليمان (سلام الله عليه) مي‌فرمايد: ﴿هذا من فضل ربي ليبلوني﴾؛ معلوم مي‌شود تفضل الهي هم بلوا و آ‌زمون است؛ چه اينكه در سورهْ أنعام نوع برتريهايي كه در جامعه است به عنوان آزمون الهي مي شمارد، آيه 165 سوره انعام اين است كه ﴿و هو الّذي جعلكم خلائف الأر ض ورفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم في ما آتاكم﴾؛ خداي سبحان شمارا خليفهْ نسلهاي گذشته قرار داد (اقوام و مللي قبل از شما بودند رخت بربستند شما را به جاي آنها نشاند) و براي نظم كارهاي شما بعضي از شماها را به سمتي رساند و بعضي از شماها را مرجوح و برخي را راجح قرار داد. اين ترجيح جز جنبه آزمون چيز ديگر نيست؛ روي استحقاق نيست، هيچ كس نگويد من كه مرجوح ام مورد تحقير حقّ ام يا كه از فزوني و رجحان برخوردارم مورد تكريم حقّ ام، هر دو آ‌زمون است، گاهي مي‌بينيد به يك حادثه كوچك يا بزرگ وضع برمي‌گردد.

پس هر گونه مقامي كه در دنيا هست اين آزمون الهي است.

 

ابتلاي به نا امني و كمبود اقتصادي

 و در آيه محل بحث كه فرمود: ﴿و لنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع﴾ يعني شما را به ناأمني و كمبود اقتصاد مبتلا مي‌كنم منظور از «جوع» تنها گرسنگي نيست؛ چه اينكه منظور از «أكل» تنها خوردن نيست، اينكه مي‌گويند ﴿وَلاتاكلوا اموالكم بينكم بالباطل﴾[1] يعني در مال غير تصرف نكنيد چون بارزترين اثر تصرف در مال غير همان خوردن است، مي‌گويند؛ مال مردم را نخوريد خب، اگر كسي از مال مردم لباسي در بر كرد، مال مردم را نخورد، ولي عرفاً مي‌گويند: اين مال مردم را خورد يعني در مال مردم تصرف كرد؛ مثل اينكه چون اكثر كارها با دست انجام مي‌گيرد مي‌گويند: ﴿فبما كسبت ايديكم﴾[2] وگرنه گناهي كه انسان با چشم كرد يا غيبتي كه با گوش شنيد هم در قيامت مسئول است، ولي چون قسمت مهم كار با دست انجام مي‌گيرد در قرآن مي‌فرمايد: ﴿فبما كسبت أيديكم﴾ و چون قسمت مهمِ تصرف براي خوردن است، قرآن مي‌فرمايد كه  ﴿لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل﴾[3] يا ﴿الذين يأكلون اموال اليتامي ظلما﴾[4]، اين اكل بارزترين نمونهٴ تصرف است، اين هم كه فرمود، شما را به خوف و گرسنگي امتحان مي‌كنيم يعني به كمبود مسائل مالي برهنگي، بي مسكني هم اين چنين است، نداشتن مسكن، نداشتن پوشاك، نداشتن خوراك يكسان است) منتها چون قسمت مهم تصرف در همان خوردن است، لذا به «جوع» ياد كرد. گاهي انسان را خداي سبحان به ناأمني امتحان مي‌كند، گاهي به أمن؛ گاهي انسان را در مأمن قرار مي‌دهد و با امنيت امتحان مي‌كند، گاهي با ناامني؛ گاهي با كمبود مسائل اقتصادي و مالي امتحان مي‌كند، گاهي با مسائل رفاهي امتحان مي‌كند، اين چنين نيست كه امتحان همه‌اش با خوف و جوع باشد، بلكه گاهي با أمن و سيري است؛ چه اينكه آيات ديگري مقابل اين آيات است [كه اين‌گونه] نشان مي‌دهد.

پرسش ...

پاسخ: نه، آن نداشتن است [و] اين كمبود است يك وقت انسان مبتلا مي‌شود به نداشتن مال، يك وقت به كمبود مال در آنجا گاهي انسان به گرسنگي يا بي مسكني يا بي پوشاكي مبتلاست، يك وقت نه به گرسنگي مبتلا نيست به كمبود مواد غذايي مبتلاست، به نقص مبتلاست.

 

- ابتلای به نقص مال و نفس و ثمر

پرسش ...

پاسخ: ﴿بشيء من الخوف و الجوع﴾ است يا به ﴿نقص من الأموال﴾ در آنچه كه در ذيل ذكر شده است نقص است نه زوال رأسي در جوع واقعاً چيزي ندارد كه بخورد ولو آن كم، لذا گرسنه است ولو مدتش كم باشد، اما يك وقت گرسنه نيست، لكن بايد به سادگي به سر ببرد، به سادگي زندگي كند، لذا فرمود به اينكه گاهي به خوف و جوع آزمايش مي‌كنيم، گاهي به كمبود مال و نفس و ثمر آ‌زمايش مي‌كنيم، لذا سياق عوض شد، فرمود: ﴿بشيء من الخوف و الجوع و نقص﴾ يعني به ﴿نقص من الأموال والأنفس﴾؛ نه «بشيء من نقص» خب آن مقداري كه انسان ندارد مكلف نيست.

 

ـ آزمون به تمكن و فرزند

 در مقابل اين خداي سبحان مي‌فرمايد به اينكه ما همان طوري كه به نقص مال و انفس و ثمرات مي‌آزماييم، گاهي به مقابل اين هم امتحان مي‌كنيم يعني به دادن مال، به فراوان كردن ثمرات، به دادن فرزندان امتحان مي‌كنيم. در سورهٴ مباركهٴ مؤمنون آيهٴ 55 به بعد اين است، فرمود: ﴿أيحسبون أنّما نمدهم به منْ مال و بنين ٭ نسارع لهم في الخيرات بل لايشعرون﴾[5]؛ اينها خيال نكنند اگر به اينها مال فراوان داديم، اولاد داديم، در قبال نقص ثمر و مال و در قبال نقص نفس اين توفير مال است، اين تكثير مال است، فرمود: خيال نكنند اگر كساني را ما از مالهاي فراوان يا اولاد فراوان برخوردار كرديم، به او خير داديم [بلكه]  اينها همه امتحان است گاهي به عنوان عذاب است؛ چه اينكه درباره منافقين فرمود به اينكه ﴿فلأتعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها في الحياة الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون﴾[6] كه اين نحوه تعذيبي است ولي درباره ديگران مي‌فرمايد؛ داشتن مال و اولاد امتحاني بيش نيست خيال نكنند اين خيري است كه ما به اينها رسانديم. خير چيز ديگر است: به اينكه ﴿ايحسبون انما نمدهم به من مال و بنين * نسارع لهم في الخيرات بل لايشعرون﴾. اينها نمي‌دانند كه خير اين نيست، خير چيز ديگر است و آن اين است كه ﴿إنّ الذين هم مِّن خشية ربّهم مشفقون ٭ والذين هم بآيات ربهم يؤمنون ٭ والذّين هم بربّهم لايشركون ٭ والذين يؤْتون ما آتوا و قلوبهم وجلة أنَْهم الي رَبَّهم راجعون ٭ اولئك يسارعون في الخيرات﴾[7]؛ آن ناله زدنها، ايمان، جزع، آن لابه، آن شرك نداشتن، آن اطاعت كردن دستورات خدا، آن زكات دادنها، اينها خير است يعني عبادت خير است.

داشتن و دادن الهي جز آزمون چيز ديگر نيست.

پرسش

پاسخ: باز هم مسئوليت مي‌آورد، اگر خداي سبحان فرمود؛ ﴿ولو أنَّ اهل القريٰ آمنوا وَاتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض﴾[8]؛ اگر كسي اهل تقوي بود، ما بركاتشان را زياد مي‌كنيم يا اگر نماز استسقاء خوانديد، باران به موقع را مي‌باريم، اين در برابر آن عبادتهاست [و] در كنارش هم يك مسئوليت است. اين‌طور نيست كه خداي سبحان اگر مردان با تقوا را متنعم كرد، از آنها مسئوليت نخواهد. فرمود به اينكه  اگر اهل قري، اهل تقوا بودند ما به آنها بركت مي‌دهيم، در قبال ديگران كه براي آنها حلال و حرام يكسان است، ما به اينها مال حلال مي‌دهيم، اما در قسمتهاي ديگر هم مي‌فرمايد به اينكه ما شما را به اين نعم مي‌رسانيم تا ببينيم چه مي‌كنيد: ﴿لننظر كيف تعملون﴾.[9]

پرسش ...

پاسخ: بهتر هست، از طرف فاعل تفضل است، ولي قابل بايد ممتحَن خوبي باشد. در برابر نعم مسئوليت است؛ هيچ نعمتي نيست كه در كنارش مسئوليت نباشد. اگر مسئوليت در كنار نعمت است، معلوم مي‌شود امتحان است

 

سنت امتحان الهي

در بعضي از آيات تصريح كرد كه فرمود: ما اصلاً اين اوضاع را عوض كرديم، ببينيم شما چه مي‌كنيد. در سورهٴ مباركهٴ يونس آيه سيزدهم و چهاردهم اين است، فرمود: ﴿ولقد أهلكنا القرون من قبلكم﴾[10]: ما أقوام و مللي را قبل از شما به هلاكت سپرديم، ﴿لماّ ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبينات و ما كانوا ليؤمنوا﴾[11]: ما بسياري از أقوام و ملل را در اثر ظلمشان به هلاكت رسانديم، بعد از اتمام حجت (انبيا آمدند. بيّنات آوردند) آنها نپذيرفتند: ﴿و جاءتهم رسلهم بالبينات و ما كانوا ليومنوا﴾[12]. اين ﴿ما كانوا﴾ را ملاحظه فرموديد، در امثال اين موارد كه كان منفي است، نشانهْ استمرار آنهاست يعني آنها حاضر نشدند به هيچ وجه كه ايمان بياورند نفرمود« ولم يومنوا» فرمود: ﴿و ما كانوا ليومنوا﴾؛ معلوم مي‌شود كه چندين بار خدا مهلت داد، آنها كفر ورزيدند. خداي سبحان مهلت داد بلكه توبه كنند ،رفع عذاب كرد بلكه توبه كنند، دفع بلا كرد بلكه توبه كنند و نكردند، سرانجام فرمود به اينكه ﴿و ما كانوا ليومنوا﴾، آن گاه فرمود: اين مربوط به گذشته نيست كه يك امر تاريخي باشد، اين مربوط به سنت ما است: ﴿كذلك نجزي القوم المجرمين﴾[13]. اين را در آيه سيزده سوره يونس بيان كرده است. در آيه چهارده مي‌فرمايند كه ﴿ثم جعلناكم خلائف في الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون﴾[14]؛ ما شما را بعد از آن هالكين وارث زمين كرديم، كه  تا ببينيم چه مي‌كنيد. سنت ما همين است كه ديديد. اين چنين نيست كه مربوط به گذشته باشد كه اگر گذشتگان ستم كردند به هلاكت برسند، ولي آيندگان اگر ستم كردند معفو باشد؛ اين طور نيست. اصل كلي آن است كه ﴿كذلك نجزي القوم المجرمين﴾،

امتحان صبر و امتحان شكر

بعد فرمود: ﴿ثم جعلناكم خلائف في الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون﴾[15]، خب معلوم مي‌شود اگر يك گروهي كه قبلاً ستمديده بودند الآن به مقامي برسند يعني بعد الخوف به أمن برسند، بعد الجوع به رفاه برسند، عنوان يك امتحان است؛ قبلاً امتحان صبر مي‌دادن، الآن امتحان شكر مي‌دهند: ﴿لننظر كيف تعملون﴾. اينكه فرمود: ﴿ثم جعلناكم خلائف في الأرض﴾ يعني « بدّلنا خوفكم أمنا، بدّلنا جوعكم شبعا» همان كه فرمود: ﴿أطعمهم من جوع و آمنهم من خوفٍ﴾[16]. اينكه فرمود: شما را ما به جاي آنها نشانديم﴿ لننظر﴾ يعني آن محروميتها را از شما گرفتيم، حالا ببينيم شما چه مي‌كنيد. يك عده را با «خوف» مي‌آزمايد، عده‌اي را با «أمن»، عده‌اي را با گرسنگي مي‌آ‌زمايد، عده‌اي را با سيري مي‌آزمايد، ﴿لننظر كيف تعملون﴾.

 

ـ آزمون به امنيت

 در سورهٴ مباركهٴ نور همين مسئله تبديل خوف به أمن را مطرح فرمود، آيه 55 سوره نور اين است كه ﴿وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنَّهم في الأرض﴾[17]؛ خداي سبحان به مؤمنين وعده داد كه ما شما را خليفهٴ ارض مي‌كنيم (به جاي گذشتگان مي‌نشانيم) به همين مؤمنيني كه در آيه محل بحث سوره بقره فرمود: ﴿ولنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع﴾ به همينها وعده مي‌دهد (به همين گروه) وعده مي‌دهد كه اگر شما ثابت قدم باشيد از نظر روح معتقد باشيد، و از نظر جوارح داراي اعمال صالحه باشيد، خدا وعده مي‌دهد كه ﴿ليستخلفنهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم﴾[18]؛  توفيقي به اينها مي دهد كه آن دين خداپسند را بتوانند در جامعه پياده كنند، بتوانند دينشان را اجرا كنند، متمكن از اجراي قوانين دين باشند: ﴿و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضيٰ لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا﴾ يعني يك بار ما اينهارا با خوف امتحان كرديم، اينها از عهده امتحان به در آمدند، الآن اينها را به امن رسانديم. خب به عنوان پاداش ما اينها را بعد از ترس به امن رسانديم يا باز به عنوان يك مسئوليت، مي‌فرمايد: اگر ما اينها را به أمن رسانديم براي آن است كه در محيط امن دين خدا را پياده كنند: ﴿وليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا يعبدونني لايشركون بي شيئا﴾[19]؛ اين بدون «واو» ذكر شده يعني اصلاً اينها براي همين به امنيت رسيدند كه فقط خدا را بپرستند ﴿يعبدونني لايشركون بي شيئا﴾ يعني آن عبادتشان بايد خالص باشد و اين نكره در سياق نفي هم مفيد عموم است: ﴿لا يشركون بي شيئا﴾؛ هيچ چيزي را شريك من قرار ندهند؛ نه مقام را، نه شخص را، نه مال را و مانند آن را، فرمود: ما اگر خوف را گرفتيم و أمن داديم براي آن است كه اينها در يك محيط أمن بتواند خدا را خوب عبادت كنند.

پرسش...

پاسخ: نه خودِ نعمت خداپرستي كه تكليف است، اينها بايد امتثال كنند، خود اين وظيفه است. رفاه پاداش نيست: براي اينكه جنبه آزمون دارد، قبلاً به خوف مبتلا بودند الآن خداي سبحان خوف را تبديل به امن كرد، قبلاً به خوف مبتلا بودند تا صبر كنند، فرمود: ﴿ولنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال والأنفس والثمرات وبشّر الصابرين﴾ ، الآن آن خوف تبديل به أمن شد براي اينكه ﴿يعبدونني لا يشركون بي شيئا و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون * وأقيموا الصّلاة و آتوا الزكاة و اطيعوا الرسول لعلكم ترحمون﴾[20].

پرسش:

پاسخ: آنجا ﴿بشرّ الصابرين﴾ فرمود، آن هم همين است، لذا فرمود: ﴿اولئك عليهم صلوات من ربهم﴾[21].

پرسش:

پاسخ: چون در حال رفاه انسان نبايد صبر كند بايد همه احكام الهي را پياده كند، در حال خوف و گرسنگي ممكن است بعضي از احكام الهي مقدورشان نباشد، اما صبر به عنوان وظيفه رسمي مطرح است، ولي حالا كه متمكّن در زمين شدند آن خوف به امنيت تبديل شد، آن گرسنگي و فقر به رفاه و آسايش مبدّل شد، وظيفه آن است كه ﴿يعبدونني لايشركون بي شيئا﴾.

تفاوت درجات آزمونهاي الهي

مسئله امتحان الهي درجاتي دارد البته، گاهي مي‌فرمايد: ما شما را مي‌آزماييم، گاهي مي‌فرمايد: اين آزمون، آزمون بزرگي است: ﴿ان هذا لهو البلاء المبين﴾[22] يا گاهي مي‌فرمايد: اين بلاء حسن است[23] و مانند آن.

 براي مردان بزرگ، آزمون بزرگ هم هست؛ جريان حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) در سوره صافات ملاحظه مي‌فرماييد به اينكه فرمود: ما در آن عالم رويا كه او را مأمور به ذبح ولد كرديم او هم خواست امتثال بكند، آيه 103 به بعد سوره صافات اين است: ﴿و ناديناه ان يا ابراهيم ٭ قد صدقت الرءْيٰا انا كذلك نجزي المحسنين ٭ ان هذا لهو البلٰؤا المبين﴾، كساني كه درجه ايمانشان ضعيف‌تر است البته به يك امتحان ضعيف‌تري مبتلا خواهند بود و هر اندازه انسان در امتحان بردبارتر باشد مؤفّقيتش هم بيشتر پاداش قيامتش هم بيشتر است.

 

ـ هـ . آزمون و ابتلا به تكليف شرعي

اما گاهي خداي سبحان انسان را به أعيان خارجيه امتحان مي‌كند يعني مال مي‌دهد يا فرزند مي‌دهد يا قدرت و مقام مي‌دهد، گاهي هم به فقدان آنها امتحان مي‌كند كه نمونه‌هايش گذشت، [امّا] گاهي هم انسان را به يك تكليف شرعي مأمور مي‌كند، مي‌فرمايد به اينكه فلان كار بر شما واجب است و فلان كار بر شما حرام، آن گاه وسيلهٴ ابتلا را هم فراهم مي‌كند، اين چنين نيست كه خداي سبحان يك تكليفي را بدون امتحان بر كسي تحميل كند، صرف تكليف دليل نيست كه اين شخص در برابر اين تكليف امتثال مي‌كند يا نه، اگر به يك كسي گفت: ﴿قل للمومنين يغضّوا من أبصارهم﴾[24] اين چنين نيست كه برخورد نامحرمانه ايجاد نكند، بعد بگويد: ﴿قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم﴾، بلكه از يك طرف دستور مي‌دهد: ﴿قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم﴾، از يك طرف هم برخورد نامحرمانه ايجاد مي‌كند تا ببيند انسان چه مي‌كند اين طور نيست كه يك عملي را بر انسان واجب بكند و محل ابتلا را هم فراهم نكند، تا انسان بگويد كه خوب شد كه ما مبتلا نشديم، به ﴿قل للمومنين﴾[25] هم عمل كرديم. اين طور خدا رها نمي‌كند، بلكه در برابر هر تكليف يك آزموني است. اگر به يك جوان گفت: ﴿قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم﴾، چند نامحرم را هم از كنار چشم او عبور مي دهد [تا] ببيند او چه مي‌كند؛ نمونهْ اين در جريان حرمت صيد است؛ اين حرمت صيد به عنوان نمونه ذكر شده است، فرمود به اينكه ما در حال احرام به حاج به معتمر دستور داديم و گفتيم كه صيد برّي حرام است ﴿لا تقتلوا الصيد و أنتم حرم﴾[26] . در سورهٴ مباركهٴ مائده، آيه 95 اين است كه ﴿يا أيّها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد و أنتم حرم﴾. آن گاه فرمود: ﴿و من قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ماقتل﴾، هم حكم تكليفي را بيان فرمود هم كفّاره را بيان كرد. فرمود: در حال احرام صيد برّي حرام است، اما صيد بحري حلال است كه در آيهٴ بعد فرمود: ﴿أحل لكم صيد البحر و طعامه﴾[27] ، خب پس در حال احرام (چه احرام حج، چه احرام عمره) صيد البري حرام است. در آيهٴ قبل يعني آيهٴ 94  فرمود: خب ﴿يا أيّها الذين آمنوا ليبلونكم الله بشيء من الصيد تنالهٴ أيديكم و رماحكم ليعلم الله من يخافه بالغيب فمن اعتديٰ بعد ذلك فله عذابٌ أليم﴾، قبلاً زمينه را آماده كرد، فرمود: بدانيد يك حكم تهديدي در پيش داريد و آن اين است كه «صيد البر» براي محرم حرام است، بعد فرمود: اين يك حرمت ذهني نيست ما كه زمامِ همه حيوانات به دست ماست، چون ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها﴾[28] ، اين آهوهاي بيابان را كه زمامش به دست خداست، خداي سبحان دستور مي‌دهد به عنوانِ چرا اين قدر بيايند تا در سرزمين عرفات در نزديك چادرهاي حاج و معتمر قرار بگيرند كه در تير رس يا دسترس آنها باشند كه به آساني بتوانند اين آهوها را صيد كنند اين كبوترها را صيد كنند، فرمود: اين چنين نيست كه ما به شما بگوييم كه ﴿لاتقتلوا الصيد و أنتم حرم﴾[29] و اين آهوها اصلاً نه در دسترسي شما باشند، نه در تيررس شما. آنكه امتحان نشد، خب اگر كسي رفت و در آنجا از امكانات هم محروم بود و گوشت هم گيرش نيامد و صيد هم گيرش نيامد تا صيد بكند كه نمي‌تواند بگويد من ﴿لاتقتلوا الصيد﴾ را امتثال كردم، فرمود: اين چنين نيست كه ما بگوييم: ﴿لاتقتلوا الصيد﴾ و صيد را تيررس شما قرار ندهيم، اين طور نيست، اين صيدها زمامشان به دست خدا است كه ﴿ما من دابة إلا هو آخذ بناصيتها﴾ فرمود: ما شما را مي‌آزماييم؛ اين طيور را، اين صيدهاي لذيذ گوشت را اين‌قدر نزديك شما قرار مي‌دهيم تا در دسترس شما باشد كه بدون تير بتوانيد اينهارا بگيريد ببينيم چه مي‌كنيد، اين امتحان است.

پرسش .......

پاسخ: الآن كبوترها هست. الآن به خاطر اينكه به حرامهاي ديگر خدا آزمون مي‌كند، اينكه امام فرمود: شما كالاهاي آمريكايي نخريد، خب خيليها خريدند، مسلمانان ايران نخريدند، غير ايران خريدند، براي آنها هم واجب بود، اين هم يك امتحان است. خدا وقتي ببيند كه در مغازه اين لباس فروشي مي‌تواند اينها را امتحان بكند ديگر آهوهارا نمي‌آورد جلوي اينها كه، بايد امتحان بكند [و] هر چيزي امتحان مي‌شود، هيچ كسي بي امتحان نيست، فرمود: ﴿يا أيّها الذين آمنوا ليبلونكم الله بشيء من الصيد تناله أيديكم و رماحكم﴾[30] ، ديگر ممكن نيست به يك كسي بگويند: ﴿قل للمومنين يغضوا من ابصارهم﴾[31] ، بعد امكانات ارتباط با نامحرم فراهم نكنند براي او، آن امتحان نيست يا نامحرمي از كنار چشمش عبور نكند، اينكه امتحان نيست. فرمود: ما اين شكارهارا در تيررس شما قرار مي‌دهيم، در دسترس شما قرار بدهيم، ببينيم آخر شما به غيب مؤمنيد يا نه، آنجا كه كسي نيست جز خدا: ﴿ليعلم الله من يخافه بالغيب﴾[32] ، اين طرز آزمون الهي است.

 

امتحان يهوديان به ممنوعيت صيد در روز شنبه

 دربارهٴ يهوديها هم ملاحظه فرموديد به اينكه در سورهٴ مباركهٴ اعراف مشابه اين امتحانها را ذكر كرده، آيه 163 سورهٴ مباركهٴ اعراف فرمود: ما به اين بني اسرائيل گفتيم: روز شنبه صيد ماهي حرام است؛ آن آيات قبلي مربوط به صيد خشكي بود، الآن اين مربوط به صيد دريايي است. اين صيد دريايي براي بني اسرائيل در روز شنبه حرام بود. خب خداي سبحان به اينها فرمود: روز شنبه صيد نكنيد. اينها را چطور آزمود؟ اينها را اين‌چنين آزمود كه روزهاي ديگر از ايام هفته ماهيها به ساحل نزديك نمي‌شدند، آنجا كه جاي دام است و تور است نمي‌آمدند، روز شنبه كه صيد ممنوع بود ماهيها فراوان مي‌شدند، علن مي‌آمدند دم دست اينها. خدا فرمود: ما اينها را اين كار را كرديم، اين حيوانات دريايي، حيوانات صحرايي همه و همه اينها زمامشان به دست خداست: «يعلم عجيج الوحوش في الفلوات و معاصي العباد في الخلوات واختلاف النينان في البحار الغامرات»[33] ، اين از بيانات حضرت أمير(سلام الله عليه) است در نهج البلاغه فرمود: رفت و آمد ماهيها را او حساب كرده مي‌داند «اختلاف» يعني رفت و آمد «نينان» جمع نون است يعني ماهي، فرمود: اين ماهيها كه ترافيك دارند، رفت و آمد دارند، همه و همه، كسي نمي‌تواند تشخيص بدهد اين‌جا چند تا ماهي آمد، از چه وقت آمد و رفت؛ چون اثري نمي‌گذارد در آب، ولي فرمود: من مي‌دانم. اين نظير انسان نيست كه «اثرالاقدام» داشته باشد، ماهي است [كه] از آب رد شده، فرمود: رفت و آمد همهْ ماهيها را خدا مي‌داند، خب. پس زمام همه ماهيهاي دريا مانند زمام همه حيوانات صحرا به دست خدا است، فرمود: ما به بني اسرائيل گفتيم كه روز شنبه صيد حرام است، ساير أيام خواستيد صيد كنيد مجازايد، ولي آنها را اين چنين امتحان كرديم، روز شنبه ماهي فراوان بود. ببينيم اينها چه مي‌كنند، ﴿وسئلهم عن القرية التي كانت حاضرة البحر اذ يعدون في السبت﴾[34] ؛ روز شنبه اينها اهل عدوا و تعدي و تجاوز بودند. اينها در روز شنبه تعدي مي‌كردند تجاوز مي‌كردند بايد صيد نكنند صيد مي‌كردند. چرا حالا روز شنبه تجاوز مي‌كردند؟ براي اينكه ﴿اذ تأتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعاً﴾[35] ؛ روز شنبه ماهي فراوان بود «شُرّع» بود (جمع شارع است)، علن بود، دم دست بود. ﴿و يوم لايسبتون لاتأتيهم﴾[36] ؛ روزي كه تعطيل نبود يعني روز سبتشان نبود، روز كارشان بود، روزي كه ﴿لايسبتون﴾ يعني روزي كه تعطيل نمي‌كردند؛ چون سَبت با سين يعني تعطيل.

در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «نعوذ بالله من سبات العقل»[37] ؛ ما به خدا پناه مي‌بريم از اينكه عقل تعطيل بشود انسان چيزي نفهمد؛ سبت يعني تعطيلي، فرمود: ﴿و يوم لايسبتون﴾[38] يعني روزي كه تعطيل نمي‌كردند ﴿لاتأتيهم﴾؛ اين طور ماهي فراوان نبود، ﴿كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون﴾؛ ما اين طور امتحان مي‌كنيم

 

ـ نتيجه بحث

 بنابراين اين چنين نيست كه خداي سبحان حكمي بكند بعد موارد آزمون آن حكم را هم فراهم نكند به ما گفتند: به مقام دل نبنديد، به ما گفتند دنيا شما را به خود جذب نكند، بعد ما را مبتلا به مقام مي‌كنند ببينند ما چه مي‌كنيم. هر حادثه‌اي كه براي انسان پيش مي‌آيد آزمون است، اگر كسي عاقل بود، نجات پيدا مي‌كند و اگر نبود كه گرفتار خواهد شد.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.

[2]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 30.

[3]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.

[4]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.

[5]  ـ سورهٴ مومنون، آيات 55 ـ 56.

[6]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 55.

[7]  ـ سورهٴ مومنون، آيات 57 ـ 61.

[8]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[9]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 14.

[10]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 13.

[11]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 13.

[12]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 13.

[13]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 13.

[14]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 14.

[15]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 14.

[16]  ـ سورهٴ قريش، آيهٴ 4.

[17]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 55.

[18]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 55.

[19]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 55.

[20]  ـ سورهٴ نور، آيات 55 ـ 56.

[21]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 157.

[22]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 106.

[23]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 17.

[24]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 30.

[25]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 30.

[26]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 95.

[27]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 96.

[28]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 56.

[29]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 95.

[30]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 94.

[31]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 30.

[32]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 94.

[33]  ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 198.

[34]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 163.

[35]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 163.

[36]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 163.

[37]  ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 224.

[38]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 163.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق