أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمٰن الرحيم
﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ (۱۵٤)﴾
حيات برتر شهيدان
مقدمه بحثِ جهاد را خداي سبحان مسئلهٴ استعانت به صبر و صلات معرفي كرد و آگاهي اينكه شهادت حيات است، نه ممات. و آنها كه پنداشتند كسي كه در جنگ رحلت ميكند، از بين ميرود، آنها كفّار و منافقين بودند و آنهايي كه احياناً ميپنداشتند كه مقتولين في سبيل الله محروماند افراد <ضعيف الايمان> اند و اين دو شبهه را خداي سبحان در طي اين آيات حل كرد، فرمود: نه شهادت زوال و نابودي است [و] نه ناكامي، اگر كسي شهيد شد، زنده است اولاً، و كامياب است ثانياً، و اينها كه از شهادت محروم ميشوند يا براي آن است كه شهادت في سبيل الله را زوال و نابودي ميپندارند يا ناكامي، اين دو مطلب را در سورهٴ بقره و در سورهٴ آلعمران خداي سبحان حل كرد، فرمود: اصل حيات براي شهيد ضروري است و كاميابي هم براي شهدا ضروري است، لذا فرمود: نه بگوييد آنها نابود ميشوند، نه بپنداريد كه آنها محروم ميشوند: ﴿و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتٌ﴾
مورد استعمال موت در قرآن
شما نگوييد اينها ميميرند، با اينكه خود خداي سبحان درباره عدّهاي كه در راه خدا حركت كردند و هجرت كردند تعبيرِ به موت كرد فرمود به اينكه آنها كه مهاجر في سبيل الله اند و به قصد جهاد حركت كردند، حالا يا مُردند يا كشته شدند در هر دو حال از رزق حسن برخوردارند. خود خداي سبحان تعبير به موت كرده است. موت گاهي در برابر قتل است، گاهي در برابر حيات خداي سبحان كه فرمود: اينها يا ميميرند يا كشته ميشوند. موت به معناي زوال و نابودي نيست؛ موت در برابر قتل است نظير آنچه كه درباره رسول اكرم (عليه آلاف التحية و الثناء) فرمود: ﴿أفإنْ مات أو قتل انْقلبتم﴾[1]، ولي ديگران موت را در برابر حيات ميدانند؛ <ميّت> يعني غير زنده، ولي خدا كه ميفرمايد: ﴿مات أو قتل﴾، موت را در مقابل قتل قرار داد يعني اينها نحوهٴ انتقالاند؛ انسان كه وارد نشئه برزخ ميشود و حيات جديد ميگيرد از دنيا كه رخت بر ميبندد يا بالموت رخت بر ميبندد يا بالقتل؛ نحوهٴ انتقال يا مرگ است يا كشته شدن وگرنه كسي كه در راه خدا قيام كرد بين موت او يا قتل او فرقي نيست. و امّا ديگران كه بر شهدا أموات اطلاق ميكردند، اموات را در برابر أحياء ميدانستند، لذا خداي سبحان فرمود: شما نگوييد اينها مردهاند، بلكه زندهاند ولكن شما متوجه نميشويد.
امكان ادراك حيات شهيدان
اينكه فرمود: شما متوجه نميشويد؛ نه يعني قابل توجه نيست يعني اكثريّ نميدانيد؛ نظير آنچه كه دربارهٴ تسبيح موجودات فرمود: ﴿إن من شيءٍ الاّ يسبّح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم﴾[2] اين ﴿لا تفقهون﴾ يعني نه به اين معنا كه فقه شما و فهم شما محال باشد، اكثريّ شما نميدانيد كه موجودات تسبيح ميكنند. در بين شما انسانهاي أوحدي هستند كه نه تنها ميدانند، بلكه صداي تسبيح موجودات را ميشنوند. پس اينكه فرمود: ﴿لكن لا تفقهون تسبيحهم﴾؛ نه يعني نيل شما به تسبيح اينها محال است بلكه اكثريّ شما متوجه نميشويد وگرنه أوليا تسبيح موجودات را ميشنوند. دربارهْ شهدا هم به شرح ايضاً [همچنين] اينكه فرمود: ﴿ولكن لاتشعرون﴾؛ نه يعني فهميدنِ شما حيات اينها را، محال باشد، اكثريّ نميدانيد وگرنه اوحديّ از شما شاهد حيات اينها هستند و اينها را زنده ميدانند.
- دنيا و برزخ زير پوشش حياتِ طوباي شهيد
و چون مرگ گاهي به معناي نسياً منسيا بودن و از خاطرهها محو شدن است و گاهي هم به معناي انتقال، خداي سبحان ميفرمايد به اينكه درباره شهدا تعبير به اموات نكنيد. ديگران كه ميميرند از خاطرهها محو ميشوند اثر دنيايي اينها زائل ميشود و در برزخ براي خود يك اثري دارند، ولي شهدا اينچنين نيستند. اگر حيات، حيات برتر هست، حياتي است سايه افكن؛ هم دنيا را زير پوشش ميگيرد، هم برزخ را؛ هم به گذشتگان نور ميدهد، هم به بازماندگان صفا ميدهد. شهيد هرجا قدم بنهد، نوراني است. همانطوري كه شهيد وقتي در يك جامعهاي رخت بربندد، بازماندگان را نوراني ميكند، وقتي وارد نشئه برزخ هم ميشود، آنها را هم روشن ميكند. براي برزخيها هم يك فيض جديدي است، يك انسان بزرگواري مهمان آنها شده است. اگر يك انسان وارستهاي را به يك قبرستاني منتقل كنند، اهل آن قبرستان تا يك مدتي متنعماند. بركتي كه نصيب آن انسان وارسته ميشود شعاعش وسيع است. شهيد هم وقتي وارد نشئه برزخ ميشود براي برزخيان هم يك فيض جديد است. او مصداق ﴿جعلني مباركاً أين ما كنت﴾[3] است؛ در دنيا بركت دارد، در آخرت هم بركت دارد. اين است كه شهيد براي هميشه زنده است، برخلاف غير شهيد [كه] اثري ندارد.
ـ اطلاق موت بر زوال اثر در قرآن
پس موت گاهي به معناي زوال اثر است، لذا قرآن كريم كفار را، منافقين را و امثال ذلك را مرده ميداند و مؤمنين را زنده ميداند، بعد ميفرمايد: زنده و مرده با هم مساوي نيستند: ﴿مٰا يستوي الاحياءُ و لا الأموات﴾[4]. اين را در سوره مباركهٴ فاطر بيان كرده است، فرمود: زنده و مرده يكسان نيستند آيه 22 سورهٴ فاطر اين است كه ﴿و ما يستوي الأحياءُ ولا الأموات إنَّ الله يسمعُ من يشاء و ما أنت بمسمعٍ من في القبور﴾ يعني كفّار و منافقين مردهاند و مؤمنين زندهاند؛ زنده و مرده يكسان نيستند. اينها كه هستند بي اثرند. پس گاهي موت به معني زوال اثر است؛ نظير آنچه كه خود مريم (سلام الله عليها) كه در آيه فرمود: ﴿فأجاءها المخاض إلي جذع النخلة قالت ياليتني متُّ قبل هٰذا و كنت نسياً مّنسيا﴾[5]؛ انسان وقتي با مرگ طبيعي ميميرد، از خاطرهها محو ميشود و ديگر در جامعه مطرح نيست، اثري ندارد. موت به معناي زوال اثر است، نه زوال هستي
حيات انسان در مقاطع سه گانه ( دنيا، برزخ و قيامت)
وگرنه در همين سوره مباركهٴ مريم چند آيهٴ قبل دربارهٴ يحيي(سلام الله عليه) دارد كه ﴿وسلامٌ عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا﴾[6] مشابه اين دربارهْ عيسيٰ(سلام الله عليه) هست ﴿و السّلام عليَّ يوم ولدت و يوم أموت و يوم أبعث حيّا﴾[7]، خداي سبحان بر يحيي سلام ميفرستد، ميفرمايد: آن روزي كه او ميميرد سالم است؛ نه تنها زنده است، بلكه سالم است. آن روزي كه به دنيا آمده سالم بود، آن روزي هم كه مُرد سالم بود، آن روزي هم كه سر از قبر بر ميدارد سالم است: ﴿سلٰامٌ عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا﴾، مرگ با سلامت ظاهري كه سازگار نيست؛ انسان كه ميميرد بالاخره مريض ميشود [و] اين دستگاه بدنش فرسوده ميشود و ميميرد و خداي سبحان ميفرمايد: يحيي (سلام الله عليه) آن وقتي كه مُرد سالم بود و سلامت وصف موجود زنده است. اگر كسي زنده نباشد كه سالم نيست. اگر زنده باشد به دو قسم تقسيم ميشود يا سالم است يا مريض؛ مرض و سلامت عدم و ملكهاند كه مقسمشان موجود زنده است. مرده نه سالم است، نه مريض؛ مثل مُرده [كه] نه عالم است [و] نه جاهل. زنده است كه يا عالم است يا جاهل. مقسم جهل و علم انسانِ زنده است. مقسم سلامت و مرض انسان زنده است. زنده يا سالم است يا مريض، وگرنه انسان مرده نه سالم است نه مريض. و قرآن كريم مُرده را در مقابل سالم و مريض ذكر ميكند وقتي دستورات الهي را مطرح ميكند ميفرمايد به اينكه اين امتحانهاي الهي سه گروه را زير پوشش ميگيرد: بعضيها مردهاند، بعضي مريضاند [و] بعضي سالم. مؤمن متقي را زنده و سالم ميداند، مؤمن ضعيفالايمان را زنده و بيمار ميداند [و] كافر و منافق را مُرده ميداند، كه اينها را در مقابل هم قرار ميدهد. وقتي دربارهٴ يحيي ميفرمايد: آن روزي كه مرد سالم بود يا دربارهٴ عيسي(سلام الله عليه) كه فرمود: آن روزي كه ميميرد سالم است يعني يقيناً زنده است و يقيناً از آفات روحي منزه و مبرّاست.
نتيجه بحث
پس مرگ در فرهنگ قرآن به معناي زوال و نابودي نيست. چون در بين مردم مرده بي اثر است، لذا مريم (سلام الله عليها) ميفرمايد:﴿يا ليتني مت قبل هذا و كنت نسياً منسيا﴾[8] يا خداي سبحان دربارهٴ كفّار و منافقين ميفرمايد: اينها أمواتاند، مؤمنين زندهاند [و] ﴿مٰا يستوي الاحياءُ و لا الأموات﴾[9].
پس اينكه فرمود: شما دربارهٴ شهدا نگوييد مردهاند، اگر خطاب نسبت به كفّار و منافقين باشد يعني نپنداريد كه اينها نابود شدند و اگر خطاب نسبت به مؤمنين ضعيف الايمان باشد؛ چه اينكه أكثري اينطوراند فرمود: نپنداريد كه شهيد بياثر است؛ اين زنده است يعني منشا اثر است، هم اثر برزخي دارد ـ يك مهمان محترمي براي برزخيان خواهد بود روح و ريحاني نصيب آنها ميشود ـ و هم براي زندهها اثر دارد كه اينها اگر خوابيدند بيدارشان ميكند و اگر بيدارند كه بيدارترشان ميكند، پس شهيد مثل اعلايي است براي ﴿وجعلني مباركاً أين ما كنت﴾[10]. اگر خدا بفرمايد او زنده است يعني اثر دارد و بشارت ميدهد و منشا اثر هم هست، هم براي دنيا، هم براي برزخ. اينچنين نيست كه فقط جامعه اهل دنيا را شهيد فيض برساند، بلكه به برزخيان هم روح و ريحان ميرساند.
نحوه مواجههٴ برزخيان با متوفّيان
و اصولاً وقتي يك مؤمن رحلت ميكند برزخيان خوشحال ميشوند كه يك مهمان خوبي براي آنها آمده و اگر يك انسان ضعيفي رحلت بكند، آنها ميگويند: فعلاً چيزي از او سؤال نكنيد؛ «دعوه»[11]، بگذاريد اين جريان انتقال مرگ كه از دنيا به برزخ آمده از او گرفته بشود [و] يك قدري سر حال بيايد، كمكم ما از او سؤال بكنيم آن وقت سؤال ميكنند فلان شخص چطور است؟ فلان شخص چطور است؟ اين شخصِ تازه وارد هم گزارش ميدهد كه ميگويد: فلان شخص قبل از من مرد و فلان شخص زنده است. وقتي كه مي گويد: فلان شخص قبل از من مرد، اين برزخيان ميفهمند آن بيچاره اهل نفاق بود و سقوط كرد و در بين راه ماند، ميگويند «هويٰ هويٰ»[12] يعني او اگر آدم سالمي بود، او را پيش ما مي آوردند از اينكه پيش ما نياوردند معلوم ميشود در بين راه افتاده «هويٰ هويٰ» يعني <سقط سقط> و اگر گزارش بدهد كه فلان شخص سالم است و در دنيا زنده هست براي او مثلاً طلب مغفرت ميكنند، طلب خير و رجاء دارند كه بلكه انشاء الله به سلامت برسد. غرض آن است يك انسان مؤمن وقتي به برزخ ميرسد براي آنها هم منشأ اثر است، فضلاً اگر اينكه شهيد باشد.
پس قرآن كريم شهيد را موجودي ميداند كه مصون از زوال است اولاً، و يك موجود سالم و منشا اثر ميداند ثانياً، و اين اثر مخصوصِ به بازماندگان و أهل دنيا نيست، بلكه براي برزخيان هم يك فيض جديد است ثالثاً.
پرسش …
پاسخ: اصلاً يوم موت يعني يوم انتقال.
بازگشت به بحث حيات انساني در مقاطع سه گانه (دنيا، برزخ و قيامت)
پٍرسش ...
پاسخ: اين سه مقطع اساسي است وگرنه آن وقتي كه يحيي (سلام الله عليه) به مبارزه برخواست و در راه هدف الهي سر داد، خداي سبحان بايد بفرمايد < آن وقتي كه مبارزه كرد سلام بر او >، ولي ميفرمود: آن وقتي كه ميميرد يعني آن نشئهٴ انتقال؛ اصولاً انسان سه مقطع دارد: مقطعي كه به دنيا ميآيد، مقطعي كه وارد برزخ ميشود ،مقطعي هم كه از برزخ وارد قيامت ميشود و در بين اين مسافرتهاي طولاني اين سه مقطع خيلي حساس است. وگرنه انسان لحظهاي نميآرمد؛ از آن صفر شروع كرده تا لقاء الله كه ﴿يا ايّها الانسان انّك كادحٌ الي ربك كدحاً فملاقيه﴾[13]، هيچ لحظهاي از بين نميرود و بين متحرك و هدف عدم متخلل نيست كه انسان [در] وسط [راه] نابود بشود. اين سير را همچنان ادامه ميدهد، ولي در بين اين سير سه مقطع خيلي مهم است: مقطعي است كه انسان وارد دنيا ميشود عالم جديد است، مقطعي كه وارد برزخ ميشود يك نشئه تازه است [و] مقطعي كه وارد قيامت كبري ميشود نشئه تازه است، لذا امام رضا (سلام الله عليه) فرمود: در بين اين مراحل سفر سه مقطع و سه موطن خيلي حساس است كه خداي سبحان اين سه موطن را نسبت به عيسي و يحيي (سلام الله عليهما) تأمين كرده است[14] وگرنه آن روز مبارزه و شهادت يحيي را قرآن مطرح نميكند با اينكه يحيي شهيد شد، با اينكه يحيي شهيد شد خداي سبحان درباره يحياي شهيد تعبير ميكند ﴿وسلامٌ عليه يوم ولد و يوم يموت﴾[15] يعني <يوم ينتقل من الدنيا الي البرزخ>، درباره عيسيٰ(سلام الله عليه) هم همچنين است.
بنابراين اينكه فرمود شما درباره شهدا نپنداريد يا نگوييد كه اينها مردهاند، هم دفع توهم زوال را و هم دفع توهم بي اثري را كرده است و اصولاً آنهايي كه اولياي الهياند مرگ براي اينها يك نشاط جديدي است.
مرگ در منظر اولياي الهي
لذا نشانه ولايت را قرآن كريم مشخص كرد [و] فرمود: اگر جزء اولياي الهي هستيد و تحت ولايت الله هستيد، خب تقاضاي مرگ كنيد؛ هر <مولّي عليه> علاقمند است ولي خودش را ببيند. اصولاً مرگ براي مؤمن نشاط جديد است و اگر شما واقعاً جزء اولياي الهي هستيد، خب تقاضاي مرگ كنيد.
يك مقدار بحثش در آيه 94 همين سوره مباركه بقره گذشت، يكي هم در همان سوره مباركه جمعه هست. در آيه 94 سوره مباركه بقره بحثش اين بود كه ﴿قل ان كانت لكم الدّار الآخرة عند الله خالصةً من دون الناس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقين﴾[16]؛ شما اگر واقعاً جزء اولياي الهي هستيد، خب تقاضاي مرگ كنيد يعني وقتي انسان ميميرد به مولايش مرتبط ميشود و بهره جديد ميبيند.
در سوره مباركه جمعه هم فرمود: ﴿إن زعمتم أنكم أولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت إن كنتم صادقين﴾[17] پس شهيد به اين معنا زنده است كه هم داراي حيات است و هم حياتش ثمر بخش [است]. اين از خود اين آيه كريمه استفاده ميشود.
ثمرهْ حيات شهيد
امّا ثمر حياتِ شهيد چيست؟ آن را در سوره مباركهٴ آلعمران بيان كرد كه مقداري از آن آيات بحثش گذشت. در آيهٴ 169 سورهٴ آلعمران فرمود: ﴿ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون ٭ فرحين بما ءاتـٰهم الله من فضله و يستبشرون بالّذين لم يلحقوا بهم مّن خلفهم ألّا خوف عليهم و لا هم يحزنون ٭ يستبشرون بنعمة مّن الله و فضل و أنّ الله لا يضيع أجر المؤمنين﴾؛ فرمود: درباره شهيد يك حكم نفسي دارد و يك حكم نسبي؛ هم مسألهٴ نفسي او تأمين است، هم مسأله نسبي.
ـ حكم نفسي شهادت
مسأله نفسي او اين است كه في نفسه زنده است، عند الله است، حياتش عند الله است [و] رزقش هم عندالله [است]. اگر رزقش عند الله است، ديگر زوال پذير نيست؛ چون ﴿ما عندكم ينفد و ما عندالله باقٍ﴾[18]. اگر شهيد خودش عندالله است و روزيش هم عندالله است و عندالله ارتزاق ميكند، پس جاودانه متنعم است. اين حكم نفسي شهيد، [است].
حكم نسبي شهادت
امّا حكم نسبي شهيد كه شهيد نسبت به ديگران چه اثري دارد، فرمود: پيام دارد؛ پيام شهيد اين نيست كه ما در روزنامه يا رسانههاي گروهي مطرح كنيم كه، يك پيام تكويني دارد [وآن] اينكه <خروشي در دلهاي يك عدّه ايجاد ميكند>، اين پيام شهيد هست. اين شوق، آن گرايش، اين تپش دل يك امر وجودي است، نه امر عدمي. اين يك، هيچ امر وجودي بدون عامل يافت نميشود. اين دو، و چون اين خروش و جهش يك امر خير است [و] نفساني يا شيطاني نيست. اين سه، اين عشق و اين اشتياقي كه در دلهاي عدّهاي پيدا ميشود، همان استبشارِ شهداست كه ﴿ويستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم﴾[19]؛ اينكه بشارت ميدهند (پيام ميدهند)، پيام شهيد يعني همين وصيتنامه كه در روزنامهها نوشته ميشود اين است؟! اينكه به همه ميرسد. اين نظير پيام راديوهاي ماست كه پيام ميدهيم؛ اين پيام كه به همه ميرسد، چه آنهايي كه معتقد باشند [و] چه نباشند؛ چه آنهايي كه عمل بكنند، چه آنهايي كه عمل نكنند، ولي شهيد براي گروه خاص پيام ميدهد، معلوم ميشود اين پيام كتبي نيست. شهيد كه براي همه پيام نميدهد. شهيد به كساني پيام ميدهد كه هنوز به او نرسيدند.
مخاطبان پيام شهيد
در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد، اين ﴿و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم﴾ اين عدم ملكه است يعني آنهايي كه راهي كوي شهادتاند [و] در بين راه اند، هنوز به او نرسيدند، فقط به آنها پيام ميدهد. آنهايي كه در منزلها آراميدهاند كه ﴿لم يلحقوا بهم﴾[20] نيستند، اينها اصلاً حركت نكردند [و] شهيد كه با اينها كاري ندارد [و] براي اينها پيام نميدهد. پس پيام شهيد يك پيام تكويني است؛ نه تدويني، نه پيام روزنامهاي يا راديوئي، نه پيام وصيتنامه و مانند آن. آن اثر و خروش و شوقي كه در دلها پيدا ميشود، پيام شهيد است و اين پيام را هم به ﴿الذين لم يلحقوا بهم﴾ ميدهد. اين ﴿الذين لم يلحقوا بهم﴾ عدم ملكه است، آن كه راه افتاد و هنوز به مقصد نرسيد به او ميگويند <لم يلحق> امّا آن كه در منزل آرميده است يا خوابيده است، ميگويند <لم يتحرك>؛ نه <لم يلحق>.
شما اگر سه اتومبيل را فرض كرديد كه يكي سريع السير بود و به مقصد رسيد، ديگري سيرش و سرعتش كمتر بود در بين راه مانده و دارد حركت ميكند، سومي در گاراژ پارك كرده است. به اولي ميگوييد به مقصد رسيد به دومي ميگوييد هنوز در راه است و نرسيده است، امّا دربارهٴ سومي كه نميگوييد كه هنوز نرسيده است. ميگوييد: هنوز راه نيفتاده است. شهيد كه با راه نيفتادهها كاري ندارد، پيام نميدهد كه، آنها كه راه افتادهاند اين شوق و عطشي كه ميبينند محصول پيام شهيد هست: ﴿و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم﴾؛ به آنها كه راه افتادهاند ولي هنوز نرسيدند، به اينها پيام ميدهند. اين اثر، اثر تكويني است.
الهامات و امدادهاي غيبي فرشتگان نسبت به صالحان
چطور ملائكه نسبت به افراد با استقامت پيام ميدهند: ﴿الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبْشروا بالجنة التي كنتم توعدون﴾[21]؛ اينها كه گفتند: ربّ ما الله است و استقامت كردند، ملائكه نازل ميشوند، نه تنها در حال احتضار، نه تنها در برزخ، در دنيا هم نازل ميشوند. يك خاطرات خوبي انسان پيدا ميكند ميبيند دفعتاً عوض شد يا دفعتاً راهش را تسريع كرد، خيال ميكند اتفاقي است «يقول الاتفاق جاهل السبب»[22] آن كه سبب را نميداند ميگويد: من بغتةً وضعم عوض شد، امّا آن كه ميداند نظام، نظام علّي است [ و] هيچ چيزي بي سبب يافت نميشود، به دنبال آن مسبِب و سبب حركت ميكند، خداي سبحان فرمود: اگر كسي گفت ﴿ربنا الله ثم استقاموا﴾، فرشتهها بر او نازل ميشوند.
القاي شيطنت بر قلب طالحان توسط شيطان
چه اينكه اگر كسي راهِ انحراف را طي كرد، شياطين بر او نازل ميشوند. شياطين نقشههاي سوء به آنها ميدهند ﴿انّ الشياطين ليوحون الي أوليائهم﴾[23] درباره شياطين هم فرمود: ﴿هل أنبئكم علي من تَنَزَّلُ الشياطين ٭ تَنَزَّلُ علي كل أفاك اثيم﴾[24] يعني اينكه ميبينيد نقشههاي سوء و مكرهاي تازه به تازه در دلهاي يك عدّه پيدا ميشود، اين تأثير شيطان است. مگر انسان منكر است كه اين نقشهها يك امر وجودي است، مگر ميشود انكار كرد كه اين نقشهها سبب ميخواهد، مگر خود به خود چيزي در ذهن انسان پيدا ميشود، بالاخره يك مبدئي دارد. ممكن نيست كه اتفاقاً يك گياهي از زميني سبز بشود و ممكن نيست يك گياهي ثمر بدهد، بالاخره اگر ثمر هست و اگر رويش گياه است سبب ميخواهد، صفحهْ نفس هم اينچنين است، اگر خاطرات بد است كه شياطين القاء ميكنند: ﴿انّ الشياطين ليوحون الي اوليائهم﴾[25] يا ﴿هلْ أنبئكم علي من تنزل الشياطين ٭ تنزل علي كل افاك اثيم﴾[26]
و اگر خاطرات خوب است كه فرشتگان نازل ميكنند: ﴿ الذين قالوا ربنا الله ثمَّ استقاموا تتنزل عليهم الملائكة﴾[27]. در اينجا هم فرمود: شهيد پيام ميدهد، بشارت ميدهد. به چه كساني؟ به ﴿إلذين لم يلحقوا بهم﴾[28]. اين ﴿الذين لم يلحقوا بهم﴾ مشابه همان ﴿الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا﴾ است. آن كه راه افتاد و به مقصد نرسيده، در قلب او يك طمأنينهاي پيدا ميشود [و] اين به بركت خون شهيد است كه اين اثر نسبي شهيد است و شهادت و آن اولي اثر نفسي شهادت است و شهيد.
ـ بهره مندي مهاجر در راه خدا از رزق حسن
پرسش ...
پاسخ: چرا ديگر، آنها هم دارند در اين راه قدم برميدارند منتها بعضيها چون أهل هجرتاند و اهل جهاد در راه خدا هستند يا در ميدان جنگ شربت شهادت مينوشند يا در پشت جبهه ميميرند، اينها كه واقعاً در راه خدا قدم بر ميدارند؛ نه براي جلب عواطف مردم و امثال ذلك يعني خودش را هم فريب ندهد؛ چون يك جان ابدي را ميخواهد دريابد. اگر كسي واقعاً لله و براي حفظ دين و قرآن و كيان اسلامي و نظام اسلامي حركت بكند؛ مثل رزمندگانِ عزيز ما، خواه در جبهه كشته بشود (خواه در راه تصادف كند، أجرش يكي است. ممكن است ما در فقه نگوييم اين شهيد است، امّا آن بحثهاي كلامي اش يكسان است. در سوره مباركه حج فرمود كه ﴿والذين هاجروا في سبيل الله ثم قتلوا أوْ ماتوا ليرزقنهم الله رزقاً حسنا﴾[29]، حالا اگر كسي رفت كه با بيگانگان بجنگد و در بين راه تصادف كرد، اين اجرش با خدا نيست؟ ممكن است ما اصطلاحاً نگوييم شهيد و حكم فقهياش هم اين نباشد كه بيغسل دفن بشود و نماز خوانده بشود، امّا حكم كلامي اش يكي است. فرمود: اگر كسي براي رضاي خدا هجرت كرد (حالا يا كشته شد يا مُرد)، اين رزقِ حَسَن دارد:﴿والذين هاجروا في سبيل الله ثم قتلوا أوْ ماتوا﴾، اين موت در مقابل قتل است، نه موت در مقابل حيات. اين موت و قتل نحوهٴ انتقال به برزخ است، ﴿ليرزقنهم الله رزقاً حسناً و ان الله لهو خيرٌ الرّازقين﴾[30]. بحثهاي كلامي اش يكسان است.
ـ شادماني شهيد از فضل خدا
بنابراين در سورهٴ مباركهٴ آلعمران فرمود: شما درباره اينها نپنداريد كه مردهاند، بلكه زندهاند [و] عند ربّشان مرزوقاند و ﴿فرحين﴾اند ﴿بما آتٰاهم الله من فضله﴾[31]؛ چون خداي سبحان فرمود: شما اگر بخواهيد خوشحال بشويد به فضل خدا خوشحال بشويد، چيزي عامل فَرَح نيست: ﴿قل بفضل الله وبرحمته فبذلك فليفرحوا﴾[32]؛ براي اينكه رحمت خدا ﴿خيرٌ ممّا يجمعون﴾[33] وگرنه چيزي غير فضل خدا مصحِّحِ نشاط نيست، غير فضل خدا هر چه هست آزمون است، فرمود: نه با آمدن يك نعمت و مقامي خوشحال بشويد [و] نه با رفتنش نگران: ﴿لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتٰا كم﴾[34]، آنچه كه ما به شما ميدهيم به عنوان فضل نيست به عنوان ابتلاست.اگر فضل خدا باشد،جاي نشاط است، امّا ما چيزي را به عنوان فضل در دنيا به كسي نداديم كه او خوشحال بشود، ما به عنوان امتحان داديم؛ اگر از عهدهاش به در آمد ﴿طوبيٰ لهم و حسن مآب﴾[35]، اگر نه كه ﴿ويلٌ يؤمئذ للمكذبين﴾[36]. فرمود: ﴿لكيلا تأسوا علي ما فاتكم فلا تفرحوا بما آتٰاكم﴾؛ در هر دو حال انسان بايد مواظب باشد كه از امتحان سر فراز به در آيد، امّا وقتي كه امتحان را به پايان رساند، آن گاه در حال احتضار خوشحال ميشود [و] از آن به بعد ديگر دار ابتلا تمام شد، دار نشاط و سرور است. فرمود: ﴿فرحين بما آتٰاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم﴾[37].
عدم راهيابي حزن و خوف به ساحت شهادت
اينكه ﴿يستبشرون﴾ مقام ثاني بحث است يعني آن اثر نسبي شهادت است، آن پيامي است كه شهيد به ديگران ميدهد، به راهيان كوي خود پيام ميدهد: ﴿و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم ألاّ خوفٌ عليهم ولا هم يحزنون﴾[38]؛ شهيد ميگويد كه به مقامي برسيد كه نه حزني داشته باشيد، نه ترسي. ميبينيد حرف شهيد همان حرف فرشته است، خب فرشته چه طور نازل ميشود [و] چه ميگويد؟ ﴿الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة﴾[39]، ملائكه كه نازل شدند چه ميگويند؟ ﴿ألا خوف عليهم و لا هم يحزنون﴾؛ حرف شهيد و حرف فرشته يكي است.
بهره مندي شهيد و فرشتگان از مقام كرامت
شما ميبينيد در سوره مباركه يس وقتي پيام شهيد را نقل ميكند؛ آن شهيدِ سورهٴ يس وقتي قصهاش مطرح است، مي گويد ﴿يا ليت قومي يعلمون ٭ بما غفر لي ربّي و جعلني من المكرمين﴾[40]؛ حرفش اين است كه اي كاش بازماندگان من ميفهميدند خدا با من چه كرد، اي كاش ميفهميدند كه خدا با من چه كرد؛ نه تنها براي من نگران نميشدند [بلكه] براي خودشان نگران ميشوند كه چرا به ما نرسيدند، ﴿ وجعلني من المكرمين﴾، مكرمين در لسان قرآن كريم فرشتگانند: ﴿بل عبادٌ مكرمون ٭ لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون﴾.[41] در قرآن كريم وقتي كه فرشتهها را معرفي ميكند ميگويد: مكرماند؛ ملائكه را عبادِ مكرم ميداند: ﴿بل عبادٌ مكرمون ٭ لايسبقونه بالقول و هم بأمْره يعملون﴾. در اينجا شهيدِ سورهٴ يس ميگويد كه ﴿و جعلني من المكرمين﴾، خب پس اگر كسي به اين مقام از كرامت ميرسد حرف او هم حرف ملائكه است.
خوف و حزن انسان گرفتار در رهنِ تاريخ
خب ملائكه كه حرف ميزنند حرفشان اين است كه ﴿ألا خوف عليهم ولا هم يحزنون﴾[42]، شهيد هم كه حرف ميزند ميگويد:﴿ألا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون﴾؛ پيام شهيد اين است كه شما بر گذشته و آينده پا بگذاريد، انسان تا در رهنِ تاريخ است رنج ميبرد، وقتي از گرو تاريخ بيرون آمد به نشئه تجرد انديشيد؛ نه ماضي در او اثر ميگذارد تا غمگينش كند، نه مستقبل در او اثر ميگذارد تا هراسناكش كند. ماها كه مبتلاي به خوف و حزنيم، براي آن است كه يك دست را به گذشته چسبانديم [و] يك دست هم به آينده يعني در تاريخ زندگي ميكنيم يعني در سير افقي زندگي ميكنيم، لذا آنچه را كه قبلاً از دست داديم الآن غمگينيم كه چرا از دست داديم و چيزي هم كه در دست ماست، چون آينده ممكن است از دست ما گرفته شود خائف و هراسناكيم؛ معمولاً خوف مال آينده است [و] حزن مال گذشته. اين گذشته و آينده (اين ماضي و مضارع) براي يك انسان زماني است، خب حالا اگر كسي روي ماضي و مضارع پا گذاشت، ديگر سخن از خوف وحزن نيست؛ نه چيزي را در گذشته از دست داد، نه چيزي را در آينده از دست ميدهد؛ زيرا به چيزي دل بست كه از دست رفتني نيست و چيزي كه از دست دادني است روي او پا گذاشت. اگر يك انسان به اينجا برسد كه خوف و حزني ندارد.
پس ملاحظه فرموديد حرف شهيد با حرف فرشته يكي است. آن فرشتگان هم كه نازل ميشوند همين معنا را به انسان تلقين ميكنند كه ﴿ألا خوف عليهم و لاهم يحزنون﴾[43]، دربارهٴ پيام شهدا هم همين هست. انسان تا در رهن تاريخ هست تا در رهن زمان است به اين پايگاه رفيع نميرسد.
نزاهت شهيد از امور وهمي
يك وقت است يك كسي عكس و پوستر را ميبيند به شوق جبهه ميافتد، اين بايستي قبل از اينكه به جبهه برود خود را ترفيع درجه بدهد [و] از اين بالاتر بيانديشد. حالا اگر مفقود شد نام او را اصلاً نبردند، بداند كه نام او براي ابد زنده است. اين گونه از امور يك سلسله تشويقات اعتباري براي بازماندگان است وگرنه شهيد منزهتر از آن است كه به امور وهمي دل ببندد. او احياناً به ديگراني كه به اين عكس و پوستر سرگرماند (به عنوان ترحم) ميگويد: به دنبال صاحب عكس برويد اين عكس چه اثري براي شما دارد، او يك روح برتر و بهتري دارد. انساني كه اصل را رها كرده [و] به دنبال عكس ميرود براي آن كه طعم اصل را نچشيد وگرنه آن كه اصل را بيابد كه به دنبال اين امور اعتباري نيست، فرمود: ﴿يا ليت قومي يعلمون ٭ بما غفر لي ربّي و جعلني من المكرمين﴾[44] پس وقتي شهيد دهن باز ميكند [و] حرف ميزند، دهنْ دهنِ پاك هست. شما از حرف طرف ميفهميد او پاك است يا ناپاك، خداي سبحان به رسولش فرمود: ﴿و لتعرفنهم في لحن القول﴾[45]. اگر كسي پشت ديوار حرف بزند، ما ميفهميم زن است يا مرد، خردسال است يا نوسال است يا جوان است يا كاهل است يا شيخ، امّا نميفهميم منافق است يا مؤمن. آن كه دل شناس است از لحن حرف ميفهمد كه اين منافق است. خدا به پيغمبرش فرمود: از طرز حرف زدن اينها ميفهمي كه اينها منافقاند: ﴿و لتعرفنهم في لحن القول﴾. اگر كسي اهل راه باشد، از حرف ميفهمد اين گوينده از كجا خبر ميدهد. حرف شهيد بوي فرشته ميدهد، حرف شهيد بوي ملك ميدهد: ﴿ألاّ خوف عليهم و لا هم يحزنون﴾[46] ديگر سخن از نفت نيست، سخن از معدن سرب نيست، سخن از قرآن است. اگر سخن از قرآن بود، همه معدنها و منافع مادي و معنوي تأمين است. نگوييم براي نفت و قرآن، براي اسلام و كشور، نه براي اسلام <هو الاول و الآخر> همه اين منابع و منافع تمام جزئياتش زير نظام اسلامي تأمين است، اينها فروعات هدف هست نه اصل هدف. اگر كسي في سبيل الله قدم بردارد، به مرحله فرشته ميرسد. حرفهاي اينها را كه خدا نقل ميكند يك رقم است، جاي اينها را كه نشان ميدهد يك رقم است.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 144.
[2] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 44.
[3] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 31.
[4] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 22.
[5] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 23.
[6] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 15.
[7] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 33.
[8] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 23.
[9] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 22.
[10] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 31.
[11] ـ كافي، ج 3، ص 245.
[12] ـ كافي، ج 3، ص 245.
[13] ـ سورهٴ انشقاق، آيهٴ 6.
[14] ـ بحار، ج 6، ص 158؛ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج 1، ص 257.
[15] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 15.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93.
[17] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 6.
[18] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 96.
[19] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.
[20] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 170.
[21] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.
[22] ـ شرح المنظومة، ج 2، ص 422.
[23] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 121.
[24] ـ سورهٴ شعراء، آيات 221 ـ 222.
[25] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 121.
[26] ـ سورهٴ شعراء، آيات 221 ـ 222.
[27] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.
[28] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.
[29] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 58.
[30] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 58.
[31] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.
[32] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 58.
[33] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 58.
[34] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.
[35] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 29.
[36] ـ سورهٴ مرسلات، آيهٴ 15.
[37] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.
[38] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.
[39] ـ سورهٴ فضلت، آيهٴ 30.
[40] ـ سورهٴ يس، آيات 26 ـ 27.
[41] ـ سورهٴ انبياء، آيات 26 ـ 27.
[42] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.
[43] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.
[44] ـ سورهٴ يس، آيات 26 ـ 27.
[45] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.
[46] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.